شهید دکتر بهشتی

در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هر چه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک شوید تجلی ایمان را بیشتر می بینید. شهید دکتر بهشتی

ساعت ده يازده بود كه آمد، حتي لاى موهايش پر از شن بود. سفره را انداختم. گفتم «تا شروع كنى، من ليلا رو بخوابونم.» گفت «نه، صبر مى كنم با هم بخوريم.» وقتى برگشتم، ديدم كنار سفره خوابش برده. داشتم پوتين هايش را در مى آوردم كه بيدار شد. گفت «مى خواى شرمندم كنى؟» گفتم «آخه خسته اى.» گفت «نه، تازه مى خوايم با هم شام بخوريم.»   شهید مهدی زین الدین
منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.