? اسماعیل غافل ? ?قسمت 5

? اسماعیل غافل ?

?قسمت 5

نکند او با حضرت رضا علیه السلام ارتباط خاص داشته باشد. ?
خدا خودش می داند، که ما تا به حال، چقدر بی احترامی به اسماعیل کردیم، همه اهل روستا او را فردی غافل می دانند در حالی که … ?
در همین فکرها بود که اسماعیل برگشت، تا رسید دستش را دراز کرد:
?- بفرما مشهدی؛ این هم مقداری پول برای شما، بشمار ببین درست است.

مشهدی تشکر کرد و پول را گرفت. یک نگاهی به گنبد انداخت و شروع کرد به شمردن.
– آره دقیقاً شصت تا است، خدا خیرت بدهد، خیلی خوشحالم کردی.?
اسماعیل با خنده ای جواب داد:
?- وظیفه ام بود کاری نکردم، حالا کی برمی گردی تا دنبالتان بیایمو با هم برگردیم.
مشهدی نگاه متواضعانه ای به چشم های اسماعیل کرد و گفت:
?- نه! خودم می روم، مزاحم شما نمی شوم.
?- نه! مزاحمتی نیست من باید شما را به منزل برسانم.
مشهدی به ساعتش نگاه کرد و گفت:
– الآن دوم برج است من بیست و نهم ان شاء الله می روم.☺️
– پس بیست و نهم همین موقع همین جا منتظر شما هستم.
مشهدی دستش را روی سینه گذاشت و با تشکر و از آقا اسماعیل، از او جدا شد.??

#داستان_مهدوی
ادامه دارد….??????

? کانال چشم به راه
عضویت ?
? telegram.me/joinchat/Cys1tT_SDoy5nbXao7fCxw ?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.