صبح بى تو

صبح بى تو

صبح بى تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد

بى تو مى گويند تعطيل است کار عشقبازى

جغد بر ويرانه مى خواند به انکار تو،  اما

خواستم از رنجش دورى بگويم،  يادم آمد

در هواى عاشقان پر ميکشد با بى قرارى

ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد

  بى تو حتى مهربانى حالتى از کينه دارد!

عشق اما کى خبر از شنبه وآدينه دارد؟!

خاک اين ويرانه ها بويى از آن گنجينه دارد

عشق با آزار،  خويشاوندى ديرينه دارد!

آن کبوتر چاهى زخمى که او درسينه دارد

آنکه در دستش کليد شهر پر آيينه دارد

قيصر امين پور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.