4 : دستور العملى از شيخ نجم الدين

4 : دستور العملى از شيخ نجم الدين (27)
شيخ نجم الدين رازى مى نويسد: بدان كه ذكر بى آداب و شرايط گفتن ، زيادتى مفيد نبود. اول به ترتيب و آداب و شرايط، قيام بايد نمود و مريد صادق را چون درد طلب ، داعيه سلوك اين راه پديده آيد، نشان اين است كه با ذكر انس گيرد و از خلق وحشت ، تا از همه روى بگرداند و در پناه ذكر گريزد كه ( قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ) و چون بر ذكر مواظبت خواهد نمود، بايد كه اساس بر توبه نصوح نهد از جمله معاصى ، و به وقت ذكر گفتن اگر تواند غسل كند و الا وضو تمام كند، زيرا كه ذكر كردن درست ، (:: بدرستى ) مقاتله با دشمن است ، بى سلاح (مبارزه ) دشوار توان كرد كه ( الوضوء سلاح المومن )، و جامه پاك پوشد بر سنت ، و بر پاكى جامه چهار شرط است :

اول پاكى از نجاست ، دوم پاكى از مظلمت ، سوم پاكى از حرمت – يعنى ابريشم نباشد – چهارم پاكى از رعونت – يعنى كوتاه قد بود بر سنت ، كه ( و ثيابك فطهر، اى قصر ) ، و خانه خالى و تاريك و نظيف راست كند و اگر قدرى بوى خوش بسوزاند، اولى تر (:: بهتر) و روى به قبله بنشيند، و مربع (:: چهارزانو) نشستن در همه اوقات منهى است ، الا در وقت ذكر گفتن كه خواجه (:: پيامبر صلى الله عليه و آله ) عليه السلام چون نماز بامداد كردى ، در مقام خويش مربع به ذكر بنشستى تا آفتاب بر آمدى .
و در وقت ذكر گفتن دستها بر روى ران نهد و دل حاضر كند (:: حضور قلب داشته باشد) و چشم فراهم كند و به تعظيم تمام شروع كند در كلمه ( لا اله الا الله ) گفتن به قوت ، ما، اشد ذكرا چنان كه (لا اله ) از بن ناف بر آورد و ( لا الله ) به دل فرو برد، بر وجهى كه اثر ذكر و وقت آن به جمله اعضا برسد، ولكن آواز بلند نكند و تا تواند در اخفا و خفض صوت كوشد، چنان كه فرمود: ( و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفه و دون الجهر من القول ) و بر اين وجه ، ذكر سخت و دمادم مى گويد و در دل به معناى ذكر مى انديشد و نفى خاطر مى كند، بدان معنا كه هيچ چيز نمى خواهم و هيچ مقصود و محبوب ندارم ، الا الله ، جز خداى . جملگى خواطر به (لا الله ) نفى كند، حضرت عزت را به مقصودى و محبوبى و مطلوبى اثبات مى كند به (لا الله )، و بايد كه در هر ذكر، دل در اول و آخر حاضر باشد به نفى و اثبات ، و هر وقت در اندرون دل نظر مى كند، هر چيز كه دل را با آن پيوند مى بيند، آن چيز را در نظر نياورد و دل با حضرت ، عزت مى دهد.. و به نفى (لا اله ) ان پيوند باطل مى كند و بيخ محبت آن چيز از دل بر مى دارد، و به تصرف (الا الله ) محبت حق را قائم مقام آن محبت مى گرداند.
هم بر اين ترتيب مداومت نمايد تا بتدريج دل را از جمله محبوبات و مالوفات فارغ و خالى كند، كه اهتزاز در ذكر از مداومت خيزد. و اهتزاز آن باشد كه به غلبات (:: تكرار) ذكر، هستى ذاكر در نوز ذكر مضمحل شود و ذكر، ذاكر را مفرد گرداند و علائق و عوائق از وجود او فرو نهد و او را از دنياى جسمانيات و آخر روحانيات سبكبار در آورد. چنان كه فرمود: ( سيروا فقد سبق المفردون ) . بدان كه دل خلوتگاه خاص حق است كه (لا يسعنى ارضى و لا سمائى و انما يسعنى قلب عبدى المومن ) و تا زحمت اغيار دربارگاه دل يافته شود، غيرت عزت اقتضاى تعرز كند از غير. ولكن چون چاووش (لا اله ) بارگاه دل از زحمت اغيار خالى كرد، منتظر قدوم تجلى سلطان (لا الله ) بايد بود كه ( اذا فرغت فانصب والى ربك فارغب ).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.