تعبير ديگر ما در ارزشهای انسان در اين مكتب ، آزادی و اختيار است و
انسان اگر بخواهد نگهبان انسانيت خود باشد كه انسانيتش محو و مسخ نشود
، بايد آزادی خود را حفظ كند و اگر بخواهد آزادی خود را حفظ كند ، بايد
" مگر تعلق خاطر به ماه رخساری " را و يا " بنده عشقم . . . " را
حذف كند .
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس زين چمن سايه اين سر و روان ما را
بس
از در خويش خدايا به بهشتم مفرست كه سر كوی تو از كون و مكان ما را
بس
" گلعذاری " و " سايه سرو روان " و " بهشت " و " سركوی خودت
" را بايد [ رها كند ] . اين مكتب میگويد انسان بايد " آزاد مطلق "
باشد و به همين دليل با اينكه اين مكتب در بسياری از اصول بر ضد مكتب
ماترياليسم ديالكتيك است ولی در عين حال يك گروه از اين دو گروه
اگزيستانسياليستها ، معتقدند كه اعتقاد به خدا از دو نظر با اين مكتب
سازگار نيست . يكی از اين نظر كه اعتقاد به خدا مستلزم اعتقاد به قضا و
قدر است و اعتقاد به قضا و قدر ، هم مستلزم اعتقاد به جبر و هم مستلزم
اعتقاد به طبيعت ثابت بشری است ، چون اگر خدائی وجود داشته باشد ، بشر
بايد در علم آن خدا يك طبيعت معين داشته باشد و " لامتعين " نخواهد
بود و همچنين اگر خدائی وجود داشته باشد ، قضا و قدر و در نتيجه جبر بر
انسان [ حاكم میشود ] و ديگر اختيار و آزادی ندارد . پس ما چون آزادی را
قبول كردهايم ، خدا را قبول نمیكنيم .
ثانيا قطع نظر از اينكه اعتقاد به خدا با اعتقاد به آزادی به عقيده
اينها منافی است ، اعتقاد به خدا مستلزم ايمان به خداست و ايمان به خدا
يعنی تعلق و بسته بودن به خدا ، و حال آنكه بسته بودن
|