مهربانی و عدالت و كرامت را در اذهان به صورت نيكی و درستی و زيبائی‏
جلوه دادند و قبولانيدند تا توانائی نيرومندان را تعديل كنند و از بندگی‏
آنها رهائی يابند و اين مقصود را بيشتر به وسيله اديان پيش بردند و نام‏
خدا و حق را حصار آنها قرار دادند " .
اين نظريه ، درست نقطه مقابل نظريه كارل ماركس است . نيچه و ماركس‏
، هر دو ضد دين هستند ولی نيچه مدعی است دين را ضعفا عليه اقويا اختراع‏
كردند تا به [ گردن ] اقويا افسار بزنند چون خودش را طرفدار اقويا
می‏داند و ماركس كه خودش را طرفدار ضعفا معرفی می‏كند ، می‏گويد دين را
اقويا اختراع كردند برای اينكه جلو شورش ضعفا را بگيرند .
نيچه بعد به سقراط و بودا و عيسای مسيح حمله می‏كند و می‏گويد :
" اخلاق مسيحی اخلاق بندگی است و اخلاق خواجگی را تباه كرده است و
گفتگوی برادری و برابری و صلح و رعايت حقوق زنان و رنجبران و امثال اين‏
سخنان كه امروز در دنيا شايع شده از آن منشأ است و خدعه و تزوير و فريب‏
است و مايه فقر و ضعف و انحطاط می‏باشد و بايد اين اصول را خراب كرد و
اصول زندگی خواجگی بايد اختيار نمود . اصول زندگی خواجگی كدام است ؟ فكر
خدا و زندگی اخروی را بايد كنار گذاشت ( 1 ) . . . بايد رأفت و رقت‏
قلب را دور انداخت . رأفت از عجز است ، فروتنی و فرمانبرداری از
فرومايگی است ، حلم و

پاورقی :
. 1 به قول او اينها خيلی اسباب زحمت است !