شب با همسر و فرزندانش بخورند ، منحصر بوده است و آن را [ هم ] انفاق‏
می‏كرد ، در حالی كه ديگری چيزی در خانه نداشت . ايامی هم بر علی ( ع )
گذشت كه در رأس بزرگترين كشور آن روز دنيا بود ، " مالك الرقاب "
مردم بود و بيت‏المال عظيمی در اختيارش بود . وسائل برای هر نوع تنعمی‏
كه بخواهد ، و هرگونه كه بخواهد " من " را اشباع كند فراهم بود ، ولی‏
نه آن روزی كه چيزی به او تعلق نداشت و نه آن روزی كه بيش از همه مردم‏
اشياء در اختيارش بودند ، هيچ وقت " من " او " من " نبود ، هميشه‏
" ما " بود . هميشه خودش را فراموش می‏داشت و در فكر ديگران بود .
پس معلوم می‏شود اين فلسفه درست نيست كه برای اينكه " من " ، " ما
" بشود بايد مالكيت و اختصاص را از بين ببريم .

عدم انحصار عوامل " من ساز " در مالكيت

از طرف ديگر [ در جواب سوسياليسم ] می‏گويند آنچه كه بشر می‏خواهد همه‏
از قبيل امور اقتصادی نيست تا وقتی مالكيت را اشتراكی كرديم يكدفعه "
من " ، " ما " بشود . يك قسمت از زندگی ، امور اقتصادی است كه‏
مالكيت در آنجا مطرح است . قسمتهای زياد ديگری داريم كه مربوط به امور
اقتصادی و مالكيت نيست ، مثل " پست " و يا " زن " . " پست " و
" زن " دو چيزی هستند كه ارزش آن دو برای بشر از امور اقتصادی اگر
بيشتر نباشد كمتر نيست . گاهی می‏شود كه انسان حاضر است پول و ثروت و
هر چه دارد در راه يك زن خرج كند و يا پول و ثروتش را برای بدست آوردن‏
يك مقام بسيار