همين مسئله‏ای است كه در اين جلسات طرح كرده‏ايم : مسئله ارزشهای انسانی‏
و به عبارت ديگر مسئله انسانيت انسان . عجيب است كه شما سراغ هر
موجودی برويد ، می‏بينيد خودش برای خودش به عنوان يك صفت انفكاك‏
ناپذير است ، مثل صفت " پلنگی " برای پلنگ ، " سگی " برای سگ ،
" اسبی " برای اسب . ما نمی‏توانيم اسبی پيدا كنيم كه " اسبی "
نداشته باشد ، سگی پيدا كنيم كه " سگی " نداشته باشد ، پلنگی پيدا كنيم‏
كه " پلنگی " نداشته باشد ، ولی ممكن است انسانی منهای انسانيت موجود
باشد ، زيرا آن چيزهائی كه آنها را انسانيت انسان می‏دانيم كه جلسه گذشته‏
عرض كردم و آن چيزهائی كه به انسان شخصيت می‏دهد نه آن چيزهائی كه ملاك‏
شخص انسان است اولا يك سلسله چيزهائی است كه با اينكه بشری است و
تعلق به همين عالم دارد ولی با ساختمان مادی انسان درست نمی‏شود ، غير
مادی است ، محسوس و ملموس نيست و به عبارت ديگر از سنخ معنويات‏
است ، نه ماديات ، و ثانيا اين چيزهائی كه ملاك انسانيت انسان است و
ملاك شخصيت و فضيلت انسانی انسان است ، به دست طبيعت ساخته نمی‏شود ،
فقط و فقط به دست خود انسان ساخته می‏شود .
غرضم اين كلمه بود كه انسان ، خودش دروازه معنويت است و از دروازه‏
وجود خود ، به عالم معنا پی برده است ، [ چنانكه ] امام هشتم حضرت علی‏
بن موسی الرضا ( ع ) می‏فرمايد : " « لا يعرف هنالك الا بما هيهنا » "
آنچه در [ عالم معنا ] هست از راه آنچه در [ درون انسان ] است ، شناخته‏
می‏شود كه اين خودش يك مسئله‏ای است .
در جلسه پيش عرض كردم چيزهائی كه به آنها ارزشهای