پاورقی : 1 - داستان راستان ، جلد دوم ، داستان 108 ، صفحه 132 2 - و اخراج العباد من عبادش العباد الی عبادش الله » 3 - الناس بنوا آدم و حوا اخوش لاب و ام »
میخوانيم وقتی مجاهدان صدر اسلام در قادسيه با لشكر رستم فرخزاد فرمانده
سپاه ايران روبرو ميشوند رستم در شب اول زهرش بن عبدالله سر كرده سپاه
اسلام را بنزد خود ميطلبد و به او پيشنهاد صلح میكند ، باين صورت كه پولی
بگيرند و برگردند سرجای خود اين داستان را ما در كتاب داستان راستان نقل
كرده ايم ( 1 ) و در اينجا قسمتی از آنرا كه به بحث مربوط میشود ذكر
میكنيم .
رستم با غرور و بلند پروازی - كه مخصوص خود او بود - گفت : شما
همسايه ما بوديد ، ما بشما نيكی میكرديم شما از انعام ما بهرهمند میشديد
و گاهی كه خطری شما را تهديد میكرد ما از شما حمايت و شما را حفظ
میكرديم تاريخ گواه اين مطلب است سخن رستم كه به اينجا رسيد زهره گفت
: همه اينها كه گفتی صحيح است ، اما تو بايد اين واقعيت را درك كنی كه
امروز غير از ديروز است ما ديگر آن مردمی نيستيم كه طالب دنيا و
ماديات باشيم ، ما از هدفهای دنيائی گذشته ايم ، هدفهای آخرتی داريم ...
بعد رستم از زهره میخواهد كه در اطراف هدفها و دين خودشان توضيحاتی
باو بدهد و زهره در جواب میگويد :
اساس و پايه و ركن آن ( دين ) دو چيز است ، شهادت به يگانگی خدا و
شهادت به رسالت محمد و اينكه آنچه او گفته است از جانب خداست رستم
میگويد اينكه عيب ندارد ديگر چه ؟ ديگر آزاد ساختن بندگان خدا ، از
بندگی انسانهائی مانند خود ( 2 ) و ديگر اينكه مردم همه از يك پدر و
مادر زاده شدهاند ، همه فرزندان آدم و حوا هستند ، بنابراين همه برادر و
خواهر يك ديگرند . . . ( 3 )
سپس زهره ساير اهداف را تشريح میكند غرضم از ذكر
پاورقی : 1 - داستان راستان ، جلد دوم ، داستان 108 ، صفحه 132 2 - و اخراج العباد من عبادش العباد الی عبادش الله » 3 - الناس بنوا آدم و حوا اخوش لاب و ام » |