بايد بهاندازه استعدادشان كار كنند ولی هر كس بهاندازه احتياجش بايد
درآمد داشته باشد ممكن است استعداد من نصف استعداد كار شما باشد ، ولی
من دو برابر شما عائله داشته باشم از اين جهت من بايد دو برابر شما
درآمد داشته باشم اين برداشت از عدالت اجتماعی ، " اجتماعی " محض
است يعنی فقط روی جامعه فكر میكند برای فرد فكر نمیكند فرد در اين بينش
اصالتی ندارد فقط جامعه وجود دارد ، جامعه كار میكند و جامعه بايد خرج
كند .
نوع ديگر برداشت از عدالت اجتماعی ، برداشتی است كه روی فرد و
اصالت و استقلال او فكر میكند اين نظر میگويد : بايد ميدان را برای افراد
بازگذارد و جلوی آزادی اقتصادی و سياسی آنها را نبايد گرفت هر كس بايد
كوشش كند ببيند چقدر درآمد ميتواند داشته باشد و آن درآمد را به خود
اختصاص دهد ديگر به فرد مربوط نيست كه سهم ديگری كمتر است يا بيشتر
البته جامعه در نهايت امر بايد برای آنكه افراد ضعيف باقی نمانند ، از
طريق بستن ماليات بر اموال افراد غنی زندگی افراد ضعيف را در حدی كه از
پا در نيايند تامين كند .
اينجاست كه ميان دو مسئله مهم ، يعنی عدالت اجتماعی از يك سو و
آزادی فرد از سوی ديگر ، تناقضی بوجود ميايد البته اينجا منظور آزادی
فعاليت اقتصادی همراه با آزادی عملكرد سياسی است اگر بنا شود عدالت
اجتماعی آنگونه باشد كه در آن فقط جمع مطرح باشد و بس ، آزادی فرد را
لااقل در بخشی از آن بايد مدفون تلقی كرد و اگر آزادی اقتصادی بخواهد
محفوظ بماند ، ديگر عدالت اجتماعی با مفهومی كه گروه اول انتظار دارد ،
عملی نخواهد بود .
در دنيای امروز گرايش به يك حالت حد وسط پيدا شده است ، شايد به
تقريب بتوان گفت در اين زمينه در كنار دو دنيای كمونيزم
|