و اما قضاوت در اين مورد كه آيا آزادی بحد كافی به مخالفين داده شده‏
است يا نه ، بر عهده همانهاست كه دمكراسی را مترادف با بی‏اعتقادی بيك‏
مكتب ميدانند .
شما در توضيحتان اشاره كرديد كه حكومت جمهوری بمعنای اقامه حاكميت‏
همه مردم است و ميدانيم كه اين حق حاكميت ملی از دستاوردهای ارزشمند
انقلاب مشروطيت است ، فكر نميكنيد با پيش كشيدن مسئله جمهوری اسلامی‏
بعوض جمهوری مطلق ، كه بالمال به حكومت طبقه روحانی منجر ميشود ، اين‏
حق حاكميت كه متعلق بعموم افراد ملت است ، زير پا گذاشته شود ؟ بعلاوه‏
آيا به نظر شما روا نيست كه بعوض بحث مبهم ولايت فقيه كه در حكومت‏
اسلامی مطرح است ، اين اصل مترقی كه می‏گويد ، قوای مملكت ناشی از ملت‏
است ، بكار گرفته شود ؟
استاد مطهری : خلاصه استدلال شما اينست كه مردم ايران در انقلاب‏
مشروطيت ، حق حاكميت ملی - يعنی اينكه قوای مقننه و مجريه و قضائيه ،
ناشی از ملت است - را بدست آورده اند و معقول نيست كه اين حق را به‏
شخص يا اشخاصی تفويض كنند و جمهوری اسلامی يعنی حق حاكميت فقيه - يا به‏
بيان ديگر عده ای استبداد فقها - و اين بر ضد حاكميت ملی است و عملی‏
ارتجاعی محسوب ميشود .
در پاسخ شما بايد گفت ملت ايران كه در انقلاب مشروطيت

پاورقی :
> كمونيستها ، كمونيست بودن - بی چون و چرا دانستن اصول كمونيستی - بر
خلاف اصول دمكراسی نيست آنچه بر خلاف اصول دمكراسی است ممانعت از چون‏
و چرای ديگران - غير كمونيستها - جلوگيری از اظهار عقيده و تفكر ، و منع‏
معاشرت با غير كمونيستها و كشيدن ديوار آهنين به دور كشور و حق اظهار
نظر ندادن به متفكران و انديشمندان است .