بشری حتما بايد آزاد باشد پيشرفت و تكامل بشر در گرو اين آزادی است اما
آزادی عقيده ، خصوصيت ديگری دارد ميدانيد كه هر عقيده ای ناشی از تفكر
صحيح و درست نيست منشا بسياری از عقايد ، يك سلسله عادتها و تقليدها و
تعصبها است عقيده به اين معنا نه تنها راه گشا نيست كه به عكس نوعی‏
انعقاد انديشه بحساب ميايد يعنی فكر انسان در چنين حالتی ، به عوض‏
اينكه باز و فعال باشد بسته و منعقد شده است و در اينجا است كه آن قوه‏
مقدس تفكر ، بدليل اين انعقاد و وابستگی ، در درون انسان اسير و زندانی‏
ميشود آزادی عقيده در معنای اخير نه تنها مفيد نيست ، بلكه زيانبارترين‏
اثرات را برای فرد و جامعه بدنبال دارد آيا در مورد انسانی كه يك سنگ‏
را ميپرستد بايد بگوئيم چون فكر كرده و بطور منطقی به اينجا رسيده و نيز
به دليل اينكه عقيده محترم است ، پس بايد به عقيده او احترام بگذاريم و
ممانعتی برای او در پرستش بت ايجاد نكنيم ؟ يا نه ، بايد كاری كنيم كه‏
عقل و فكر او را از اسارت اين عقيده آزاد كنيم ؟ يعنی همان كاری را
بكنيم كه ابراهيم خليل الله كرد داستانش را هم شما شنيده ايد مردم زمان‏
او بر طبق عادت ، همگی بت پرست بودند در يكی از اعياد كه همه مردم از
شهر خارج ميشدند ، او از شهر بيرون نرفت بلكه با استفاده از فرصت ،
تبرش را برداشت و به سراغ بتها رفت و تمام آنها را بجز بت بزرگ ،
خردكرد و تبر را هم به گردن بت بزرگ انداخت ، به نيت اينكه اگر كسی‏
به آنجا برود ، با خود فكر كند كه اين به اصطلاح خداها با هم جنگيده اند و
درنتيجه بت بزرگ چون از همه نيرومندتر بوده باقی بتها را خرد و خمير
كرده و خودش تنها مانده است بعد هم روشن است كه مردم به حكم فطرت‏
ميگويند اينها نميتوانند از جای خودشان بجنبند و همين انديشه سبب متذكر
شدن و بخود