استحاله میگويند : كالغدوه تصير ترايا والخشبه المتنجسه اذا صارت رمادا
اوالماء المتنجس بخارا والكلب ملحا وهكذا كالنطفه تصير حيوانا و الطعام
النجس جزء من الحيوان و در باب انقلاب میگويند : كالخمر ينقلب خلاسواء
كان بنفسه او بعلاج ( عروه الوثقی ، باب مطهرات ) سيد در مسأله 5
مطهرات عروه میگويد : الانقلاب غير الاستحاله ، اذ لا تتبدل فيه الحقيقه
النوعيه بخلافها و لهذا لا تطهر المتنجسات به وتطهر بها ولی آقای حكيم در
مستمسك میگويد با انقلاب هيچ چيز پاك نمی شود حتی نجاسات ، و طهارت
خمر منقلب به خل استثنا است و در تحرير الوسيله استحاله و انقلاب خمر
به خل را در يك مقوله قرار داده و گوئی نظر بر اينست كه انقلاب الخمر
الی الخل نيز نوعی تبدل حقيقت است پس استثنا نيست .
فلاسفه اصطلاحا تغيير كيفی را استحاله مینامند و انقلاب را تغيير ماهوی -
بر عكس اصطلاح امثال سيد در عروه الوثقی - و بنابر اصالت ماهيت ،
انقلاب ذات را محال میدانند و لهذا تغيير ماهوی و كيمياوی عناصر به
يكديگر را طرفداران اصالت ماهيت محال میدانستند بر خلاف اصات وجوديها
بلكه طبق نظر اصالت وجوديها هر حركت اشتدادی مستلزم انقلاب آنا فانا
ماهوی است :
كون المراتب فی الاشتداد
|
انواعا استنار للمراد
|
( منظومه سبزواری )
سيد صدرالدين دشتكی در وجود ذهنی به نوعی انقلاب و تغيير ذاتی و ماهوی
قائل است :
و قبل بالانفس و هی انقلبت
|
( منظومه سبزواری )
ولی انقلاب در عصر ما يك مفهوم اجتماعی پيدا كرده است كه با اصطلاحات
فلسفی نزديك است - نه با اصطلاح لغوی