بديهی است كه مفهوم مخالف جمله گرانقيمت فوق اينست : الجاهل بزمانه
يهجم عليه اللوابس آنكه نمی داند در جهانی كه زندگانی میكند چه میگذرد ؟
چه عواملی دست اندر كار ساختن جامعه به ميل خود هستند ؟ چه تخمهائی در
زمان حاضر پاشيده میشود كه در آينده سر بر خواهند آورد ؟ روزگار آبستن چه
حوادثی است ؟ هرگز نمی تواند به مقابله با نيروهای مهاجم برخيزد و يا از
فرصتهای طلائی زودگذر اغتنام جويد
واضح است كه توجه و بی توجهی قشری كه مسؤوليت هدايت و رهبری و
رعايت و پاسداری جامعه خود را دارند از نظر آگاهی به اوضاع اهميت فوق
العاده بيشتری دارد .
اگر وضع امروز خود را با هشتاد سال پيش ( پيش از مشروطيت ايران )
مقايسه كنيم میبينيم روحانيت آنروز مواجه بوده با جامعه ای بسته و راكد
، با جامعه ای كه هيچگونه واردات فكری نداشته جز آنچه از حوزه علمی دينی
صادر میشده است فرضا از آن حوزه ها جز رساله ای عملی يا كتابهائی در
حدود جلاء العيون و حليه المتقين و معراج السعاده صادر نمی شده است ، آن
جامعه نيز مصرف فكری جز اينها نداشته است .
ولی امروز اين توازن به شدت بهم خورده است امروز به طور مستمر از
طريق دبستانها ، دبيرستانها ، دانشگاهها ، مؤسسات آشكار و پنهان نشر
كتاب ، وسائل ارتباط جمعی از قبيل راديو ، تلويزيون ، سينماها ، روزنامه
ها ، مجلات هفتگی و ماهانه و سالانه ، كنفرانسها ، سخنرانيها ، و از طريق
برخورد با مردمی كه از سرزمينهای ديگر به كشور ما آمده اند و از طريق
مسافرتها به كشورهای خارج ، هزاران نوع انديشه به اين جامعه صادر میشود ،
كه اگر انديشه هائی
|