اصطلاح يك امر عرضی است ) پس علتی او را به وجود آورده است . فكر
نمی‏كنم در اين هم بحثی باشد . می‏گويد می‏رويم سراغ آن علت ، آن علت يا
" واجب " است يا " ممكن " : اگر " واجب " است ، پس مطلوب ما
كه " واجب‏الوجود در عالم هست " به دست آمد ، اگر " ممكن " است ،
باز آن هم علت می‏خواهد . همين‏طور باز سراغ علت علت می‏رويم و . . . شما
ممكن است بگوييد بسيار خوب ، همين‏طور بی‏نهايت برود جلو ، كمااينكه اصلا
فرضيات ماديين در عصر اخير بر همين نظام علت و معلول است ، می‏گويند
اين شی‏ء معلول است ، معلول چيست ؟ معلول علتی كه آن علت هم باز به‏
نوبه خود معلول است . اين معلول چيست ؟ معلول يك شی‏ء ديگر كه آن باز
علت است و معلول ، الی غيرالنهايه . نتيجه حرف ماديين اين است كه‏
نظام هستی از بی‏نهايت ممكن‏الوجودها تشكيل شده است .
ابن‏سينا می‏گويد اين محال است كه تمام نظام هستی از بی‏نهايت
ممكن‏الوجودها تشكيل شده باشد . چرا محال است ؟ محال بودن آن را از دو
راه بيان كرده است : يكی از راه تسلسل كه می‏گويد نظام علت و معلول‏
نمی‏تواند غيرمتناهی باشد . علت و معلول با يكديگر همزمان‏اند ، يعنی اين‏
شی‏ء كه در اينجا وجود دارد اگر ممكن‏الوجو د باشد ، الان بايد يك علتی‏
باشد كه نگهدارنده وجود و موجد آن باشد . آنگاه آن علت هم اگر
ممكن‏الوجود باشد ، الان بايد علتی در زمان حاضر داشته باشد . آن هم اگر
ممكن‏الوجود باشد ، بايد علتی در زمان حاضر داشته باشد ، و همين‏طور . . .
[ در نتيجه ] بايد الان در آن واحد يك سلسله بی‏نهايت و غيرمتناهی وجود
داشته باشد و چون با براهينی كه در مبحث تسلسل [ اقامه شده ] ثابت شده‏
است كه تسلسل علتهای همزمان - نه علتهايی كه زمانا منفك از يكديگر
هستند - محال است ، پس اين هم محال است .
اين راه بر دو مطلب مبتنی شد كه ما هر دو مطلب را نمی‏توانيم اينجا
توضيح بدهيم : يكی اينكه بايد ثابت كنيم علت هر معلولی بايد با خودش‏
همزمان باشد ، دوم بايد ثابت كنيم كه علتهای همزمان ، غيرمتناهی‏
نمی‏توانند باشند كه همان مسأله تسلسل پيش می‏آيد .
راه ديگر كه ساده‏تر است - گواينكه خود ابن‏سينا توضيح آن را نگفته است‏
و ديگران بعد آمده‏اند گفته‏اند ، شايد هم خواجه نصير اولين كسی است كه‏
اين حرف را زده است - اين است : ما به اينجا رسيديم كه در دنيا علت و
معلول وجود دارد . حتی