چرا اين نيستيها به جايش هستی گذاشته نشد ؟ اين چراها ديگر وجود پيدا
نمی‏كند . اين چراها معنايش اين است كه اصلا چرا اين عالم آفريده شده‏
است ؟ اگر اين عالم می‏خواهد همين طبيعت را داشته باشد كه هست و
می‏خواهد همين عالمی باشد كه هست ، اينها هم در آن هست . اما اگر
بخواهيم بگوييم كه خوبيهای اين عالم باشد ، بديهايش نباشد ، يعنی اصلا
اين عالم اين عالم نباشد ، يعنی امری محال . می‏گويند " ليس فی الامكان‏
ابدع مما كان " بديع‏تر و زيباتر از آنچه كه هست محال است ، يعنی آن‏
فقط يك فرض و توهمی است كه شما می‏كنيد .

شباهت مراتب هستی با مراتب اعداد

موجودات در مراتب خودشان عينا مثل اعدادند در مراتب خودشان ، مراتب‏
هستی مثل مراتب اعداد است . هر عددی مرتبه‏اش مقوم ذاتش است ، يعنی‏
هر عددی اين‏طور نيست كه خودش يك چيز باشد و مرتبه‏اش يك حالت عارضی‏
برای آن ، مثل اين كه هر كدام از ما الان در يك جايی نشسته‏ايم و اين جايی‏
كه نشسته‏ايم مقوم ما نيست ، يعنی ممكن است من من باشم ، اينجا نشسته‏
نباشم ، آنجا پيش آقای الف نشسته باشم ، آقای الف خودش خودش باشد ،
آنجا نباشد ، جای من نشسته باشد . يعنی اين جاها و مرتبه‏ها برای ما يك‏
حالات عارضی است ، جدا از اصل وجود ما . ولی اعداد ، مرتبه ، مقومشان‏
است . عدد پنج يك مرتبه‏ای دارد : بعد از چهار و قبل از شش است . آيا
معقول است كه جای عدد پنج عوض بشود ولی پنج پنج باشد ؟ يعنی ما فرض‏
كنيم جای اين عدد پنج ميان چهار و شش نباشد ، ميان پانزده و هفده باشد و
پنج باشد ؟ اگر ميان پانزده و هفده قرار گرفت ، نه فقط جايش عوض شده‏
بلكه اصلا خودش ديگر خودش نيست ، آن ديگر پنج نيست ، آن همان شانزده‏
است . شانزده بودن شانزده فقط به اين است كه ميان پانزده و هفده باشد ،
پنج بودن پنج هم به اين است كه ميان چهار و شش باشد . اين‏طور نيست كه‏
اعداد خودشان يك چيزند ، مرتبه‏شان چيز ديگر و ما حالا آمده‏ايم اين طور
اصطلاح كرده و گفته‏ايم قرارداد يا مثلا علت خاص خارجی طبيعی آمده پنج را
عجالتا بين چهار و شش قرار داده ( به لفظ كار نداريم ، به خود عدد كار
داريم ، نه به لفظ " پ " و " ن " و " ج " ، ممكن بود پنج پنج باشد
و بين پانزده و هفده قرار بگيرد . نه ، چنين چيزی نيست ، مرتبه‏اش مقوم‏
ذاتش است .