" « ا فلا ينظرون الی الابل كيف خلقت ، و الی السماء كيف رفعت » "
( 1 ) .
خود مسلمين هی گفتند و روی اين حرف اصرار هم كردند ، خودشان آمدند به‏
دنيا گفتند در توحيد اسلام غير از اين چيزی وجود ندارد ، يعنی اسلام خدا را
به آن مفهوم عظيم ، به عنوان يك حقيقت بزرگ آفرينش كه غير قابل‏
توصيف است ، به عنوان اينكه اساسا يك حس درونی انسان را به خدا پيوند
می‏دهد ، به همان مفهومی كه خود مسلمين اسم آن را وحدت وجود به يك معنا
گذاشتند [ نمی‏داند ] . البته وحدت وجود خيلی حرفها دارد . اصلا آمدند
تمام اين حرفها را انكار كردند . نتيجه اين شد كه آمدند گفتند توحيد اسلام‏
يك مفهوم بسيار ساده عوامانه بدوی است در حدودی كه همان مردم عوام [
می‏فهمند ، در حد فهم ] همان پيرزنی كه گفتند خدا را از كجا شناختی ؟ گفت‏
: از اين چرخ نخ‏ريسی خودم ، توحيد اسلام در اين حد و اين پايه است .
اين تقصير خود مسلمين است . هنوز هم در كتابهای ما روی همين قضيه تكيه‏
می‏شود . يك جنايت بزرگ به اسلام همين است . اينكه قرآن از طريق سوق‏
دادن مردم به خلقت رفته است ، مسلم رفته است و بسيار بسيار راه خوبی‏
هم هست ، اما كی قرآن به اين مطلب محدود كرده است ؟ خوب ، اين يك‏
راهی است ، اهميت قرآن به اين است كه جامع است ، يك راه بالخصوص‏
نرفته . شما اگر كتابهای عرفانی ، حتی همان كتابهای بودايی [ را مطالعه‏
كنيد ، می‏بينيد ] تمام ، آن راه را رفته‏اند ، ديگر از اين راهها نرفته‏اند
ولی قرآن از همه راهها رفته . چرا ما اين مزيت را از قرآن بگيريم ؟
- من برای اينكه اهميت اقدام برای شناسايی اين طرز فكر اسلام بيشتر
بشود يك مثالی داشتم كه فكر می‏كردم اين برای عوام‏الناس مجهول باشد ولی‏
برای دانشمندان اين قدر نمی‏دانستم . يك روز از مسجد برلن آمدم بيرون ،
يك آقايی هم آمد بيرون . من پرسيدم شما مسلمان هستيد ؟ گفت : نه گفتم :
آلمانی هستيد ؟ گفت : بله . گفتم : پس‏چطور آمديد مسجد ؟ گفت : برای‏
اينكه من دنبال يك مطلبی می‏گردم كه گاهی هم مسجد می‏آيم . گفتم : دنبال‏
چه ؟ گفت : من خدايی كه مسيحيها و كليسا برای ما تعريف می‏كنند قبول‏
ندارم . دنبال يك چيز ديگر می‏گردم و آن خدايی كه من شخصا برای خودم‏
احساس می‏كنم يك خدايی است كه شكل ندارد و در همه جا ، در همه افراد و
در گياهان مظاهرش را می‏بينم ، و اين نشان می‏دهد كه مردم امروز حتی‏

پاورقی :
. 1 غاشيه / 17 و . 18