نوری ، اين حرفها نيست ، اگر ما صدها صدها هزارها هزارها ميليارد سال‏
نوری هم برويم ، باز مثل اين است كه در نقطه اول هستيم ، چون به جايی‏
منتهی نمی‏شود . يا نه ، عالم از نظر بعد فضايی محدود است ؟ الان دو فرضيه‏
است . در اين بحثهايی كه ميان اينشتين و موريس مترلينگ هست ، يكی‏
راجع به همين جهت است كه اينشتين روی فرضيه خودش معتقد است كه فضا
محدود است ، مترلينگ می‏گويد نه ، فضا محدود نيست .
آيا محدود بودن و نامحدود بودن فضا در مسأله توحيد اثر دارد كه لازمه‏
توحيد اين است كه ما بگوييم فضا محدود است يا بگوييم فضا محدود نيست ؟
نه ، پس اين كاری به توحيد ندارد . بعضيها خيال می‏كنند كه خدا يعنی آنكه‏
بعد كه فضای عالم تمام شد نوبت به خدا و ملائكه می‏رسد . " محدود بودن‏
فضای عالم " را جزء شرايط توحيد می‏دانند . خدا در آسمان است ، پس‏
بالاخره بايد آسمانی به آن معنا باشد ، يعنی اين عالم بايد محدود بشود در
جايی كه پشت اينجا ديگر جای خدا باشد . اين حرفها حرفهای نامربوط است .
اولين باری كه شورويها گاگارين را به فضا فرستادند ، در روزنامه خواندم‏
يادم نيست كی اين حرف را گفته بود ، البته از خارجيها گفته بودند كه‏
گاگارين به نقطه‏ای رسيد كه از همه مردم به خدا نزديكتر بود برای اينكه به‏
آن طرف عالم نزديكتر شد ، ديگر از همه بيشتر رفت به آن طرف عالم ، به‏
مرز عالم نزديك شد پس به مرز خدا نزديكتر شد . آيا چنين حرفی است ؟
البته نه . خدايی كه بخواهد در كنار عالم قرار بگيرد يعنی از اين طرف ،
مكان بيايد تا اينجا ، آن طرف خدا قرار بگيرد ، ميان او و عالم مرزی‏
قرار گرفته باشد ، او اصلا خدا نيست . خدا آن است كه در زمين و در آسمان‏
و در ميان تمام ذرات موجودات علی السويه است .
" « و هو الله فی السموات و فی الارض »" ( 1 ) .
اوست خدا ، در آسمان است و در زمين است .
اگر ما از اينجا بر يك مركب نوری سوار بشويم ، يك ميليارد سال از
اين فضا برويم ، نسبتمان با خدا همان نسبتی است كه در اين نقطه نشسته‏ايم‏
، از آن طرف هم

پاورقی :
. 1 انعام / . 3