ميكروب خودش از نظر خودش و برای خودش بد نيست . آن ميكروب خودش‏
برای خودش ، مثل ما برای خود ما هستيم ، همان‏طوری كه ما هيچ وقت درباره‏
خودمان فكر نمی‏كنيم كه ما خودمان برای خودمان بد باشيم و كمالات و
پيشرويهای ما برای خودمان قطع نظر از ساير اشياء ، بد باشد ، آنها هم‏
خودشان برای خودشان فی‏حد نفسه خوبند ، ولی از نظر اشياء ديگر ، به نسبت‏
اشياء ديگر ( كه به اصطلاح می‏گويند وجود بالقياس ، وجود بالاضافه يا وجود
نسبی ) ، از نظر وجود نسبی خوب نيستند . آنهم چرا از نظر وجود نسبی خوب‏
نيستند ؟ چون منجر به يك نيستی در آن اشياء می‏گردند .
قسمت دوم بحث ما مسأله تفكيك ناپذيری خير و شر ( شر به همين معنا )
و به عبارت ديگر تفكيك ناپذيری هستيها و نيستيها در جهان طبيعت از
يكديگر است . اين يك توهم محض است كه ما آن را يك امر ممكن فرض‏
می‏كنيم ، بعد می‏گوييم چرا [ اين طور ] نيست كه در اين دنيا آنچه كه ما
آن را خير می‏ناميم ( كه همان جنبه‏ها ی هستی اشياء است ) باشد و آن‏
چيزهايی كه ما آنها را شر می‏ناميم ( يعنی همان نيستيها يا هستيهايی كه‏
منجر به نيستيها می‏شود ) نباشد ؟ فكر می‏كنيم اين يك امر ممكن است و
لهذا از چرايش می‏گوييم . اين طور نيست ، اين دنيا و طبيعت اگر باشد ،
با همه اين لوازم و توابعش بايد باشد و اگر نباشد ، مگر اصلش نباشد .
پس در مجموع بايد در نظر گرفت كه آيا در جهان خير بر شر غلبه دارد ،
هستی بر نيستی غلبه دارد يا نيستی بر هستی ؟ قطعی است كه اگر حساب بشود
، جانب خير بر جانب شر غلبه دارد .

شرور ، مقدمه خيرات

مرحله سوم كه اين مرحله امروز مورد بحث ماست اين مسأله است كه خود
اين شرور و چيزهايی كه ما آنها را نيستيها و فقدانات می‏ناميم و می‏گوييم‏
از خيرات لاينفك هستند ، اينها هم صد درصد شر نيستند ، يعنی اين طور
نيست كه همين چيزهايی كه ما آنها را شر می‏ناميم ، صد درصد نيستيهايی‏
بلااثر باشند ، بلكه همين نيستيها در هستيها مؤثرند ، كه اگر اين نيستيها
و فقدانات و شرور نبودند اگر ما فرض كنيم اين يك امر ممكنی باشد كه‏
خيرات را از آنچه كه ما شرور می‏ناميم ، جدا كنيم و شرور را يكدفعه از
عالم برداريم دستگاه عالم اختلال پيدا می‏كرد ، يعنی آن چيزهايی كه ما آنها
را خيرات می‏ناميم ، آنها هم ديگر امكان وجود پيدا نمی‏كردند . البته اين‏
يك