اينها را تصادف می‏دانيم ) اگر عالم تحت تأثير و تدبير يك علم كلی و
يك اراده كلی باشد كه آن كه سير می‏دهد ، تمام جزئيات اين مسيرها را
می‏داند ، از نظر او هيچ چيز در عالم تصادفی نيست ، هيچ چيز در عالم‏
اتفاقی نيست .
پس مطلب ديگری كه خواستيم بگوييم اين است كه كسی خيال نكند اين‏
تصادفاتی كه در عالم رخ می‏دهد و بعد اين تصادفات شرايطی را به وجود
می‏آورد كه ما در آن شرايط می‏بينيم طبيعت يك مسير هدفداری را طی می‏كند ،
آن تصادفها با اين هدفداری تناقض دارد ، نه ، اين تصادفها ، اين امور
اتفاقيه عالم با هدف داشتن طبيعت منافات ندارد . همين را ما به يك‏
بيان ديگر می‏توانيم بيان كنيم . عالم را كه ما می‏گوييم هدف دارد ، يعنی‏
عالم اين هدفداری را روی يك قانون كلی و روی يك مسير كلی انجام می‏دهد .
قوانين هدفداری هم در عالم كلی است ، جزئی و شخصی نيست كه ما روی جزئی‏
و شخصی بخواهيم بحث كنيم كه چه جور هست ، چه جور نيست .

تقرير ديگر برهان نظم

از نظر قدمای ما اين برهان نظم را جور ديگری هم می‏شود تقرير كرد كه اين‏
را هم توضيح بدهيم و از اين مطلب خارج شويم - و آن اين است : عرض‏
كرديم چگونه می‏شود كه يك معلول دليل شود براينكه علتش عالم بوده است ،
شاعر بوده است . گفتيم بايد حكايت كند ، نشان بدهد كه انتخاب و اختيار
در آنجا وجود داشته است . علمای امروز روی حساب احتمالات - كه در جلسه‏
گذشته آقای مهندس . . . حساب احتمالات را خوب توضيح دادند اين مطلب‏
را بيان كرده‏اند ، گفته‏اند كه اين دليل می‏شود بر اينكه فاعل اراده و
شعوری داشته باشد . روی اصولی كه علمای قديم بيان می‏كنند يك جور ديگری‏
می‏شود اين مطلب را ذكر كرد و آن اين است : معلول همان‏طوری كه از اصل‏
وجود علت حكايت می‏كند يعنی حكايت می‏كند كه من علتی دارم ، از صفات و
خصوصيات علت هم تا حدودی حكايت می‏كند ، يعنی اين‏جور نيست كه معلول‏
فقط حكايت كند كه من علتی دارم ، نه ، تا حدودی صفات علت خودش را هم‏
نشان می‏دهد . مثلا معلول ، عظمت علت را نشان می‏دهد ، عظمت معلول دليل‏
بر عظمت علت است . معلوم است علت كوچك و حقير و ناتوان و ضعيف‏
نمی‏تواند معلول عظيم به وجود آورد . يكی از شؤون علت كه معلول آيت و
جلوه او