" مادی " قبول می‏كند كه هر پديده‏ای ، بلكه هر چيزی كه شما در عالم‏
می‏بينيد معلول يك علت است ، به زبان ابن‏سينا ممكن‏الوجودی است كه به‏
واسطه علتی وجود پيدا كرده است . چيزی كه هست ، مادی می‏گويد هر معلولی‏
- كه شما اسمش را " ممكن‏الوجود " گذاشته‏ايد - معلول يك علتی است كه‏
آن هم مثل خودش ممكن‏الوجود و معلول علت ديگر است و . . . تا بی‏نهايت‏
، يعنی تمام نظام هستی از مجموع ممكنات به وجود آمده ، يعنی از مجموع‏
اشيائی كه وجودشان از جای ديگری ( علت آنها ) به آنها رسيده است ،
علتشان بوده است كه به آنها وجود داده است .

نظام عالم ، نظام ضرورت است

با يك مقدمه ساده‏ای كه احتياج به آن حرفها نداشته باشد ، می‏شود اين‏
مسأله را فيصله داد و آن مقدمه ساده اين است : شما در فلسفه امروز و در
حرفهای ماديين زياد می‏خوانيد كه می‏گويند هر چيزی تا وجودش اجتناب‏ناپذير
نباشد وجود پيدا نمی‏كند ، يعنی تا وجودش ضروری نشود وجود پيدا نمی‏كند .
مثلا به شما می‏گويند گردش اين صفحه را نگاه كنيد ، اگر اين گردش الان‏
وجود دارد ، ضرورت پيدا كرده است كه وجود پيدا كند ، يعنی مجموع شرايط
و علل به آن ضرورت بخشيده‏اند ، كه اين را می‏گويند " ضرورت بالغير " ،
منتها اين ضرورتی است كه از ناحيه ذاتش نيست ، علت به آن ضرورت داده‏
، و اين درست هم هست . ما می‏گوييم هر ممكنی ضروری است ، هر
ممكن‏الوجودی واجب‏الوجود است اما واجب‏الوجود بالغير ، يعنی هر
ممكن‏الوجودی علتش به آن ضرورت بخشيده است . بنابراين وجوب وجود
بالغير با وجوب وجود بالذات اشتباه نشود . آن تقسيمی كه ما ذكر كرديم‏
اين بود كه اشياء يا ممكن‏الوجود بالذات‏اند يا واجب‏الوجود بالذات ، و
البته ما گفتيم ممكن‏الوجود از ناحيه واجب‏الوجود بالذات ، واجب بالغير
می‏شود ، يعنی چون او واجب‏الوجود است و به اين ضرورت می‏بخشد ، اين وجود
پيدا می‏كند .
پس ماديين می‏گويند نظام عالم نظام ضرورت است ، ما هم می‏گوييم نظام‏
ضرورت است ، منتها آنها می‏گويند دست روی هر چيزی كه بگذاريد واجب‏
بالغير است ، ما می‏گوييم اين واجب بالغيرها يك جا منتهی می‏شود به يك‏
واجب بالذات . پس وجوب بالغير را احدی انكار ندارد و قابل انكار هم‏
نيست . ما آمديم با آنها توافق