آن طبيعت حيوانی در حيوان معدوم شد پس حيوان معدوم شد . پس ، از نظر
قدما موجودها معدوم می‏شوند ، و معدومها موجود می‏شوند ، ولی نمی‏گفتند ماده‏
موجودها معدوم می‏شود كه [ بگوييم ] لاوازيه حرف جديدی آورده است .
پس باز اختلاف نظر لاوازيه با قدما در يك مسأله فلسفی است نه در يك‏
مسأله علمی . لاوازيه می‏گويد اصلا اين شی‏ء جز ماده چيزی نيست ، يعنی اصلا
به صورت نوعيه و طبيعت فكر نمی‏كنم ، ماده اشياء هم كه - به قول او -
معدوم نمی‏شود [ و اگر ] معدوم است موجود نمی‏شود . پس هيچ موجودی معدوم‏
نمی‏شود و هيچ معدومی هم موجود نمی‏شود . اما قدما اختلافشان در اين جهت‏
بود كه می‏گفتند تمام هستی اين [ شی‏ء ] را همان جنبه محسوسش تشكيل نمی‏دهد
، جنبه معقولش هم ( يعنی جنبه‏ای كه وجود آن فقط با نيروی عقل و فلسفه‏
درك می‏شود ) [ جزئی از هستی آن است ] و با تجزيه و تحليل و تركيب كردن‏
در لابراتوار وجود آن را نمی‏شود ديد ولی وجودش را می‏شود كشف كرد . حرف‏
لاوازيه اصلا حرف تازه‏ای نيست ، تازگی آن را از كجا آورده‏اند و اين همه‏
دهل برای آن در دنيا زده‏اند ؟ پس حضرت عالی اين سه موضوع را برای ما به‏
ترتيب توضيح بفرماييد :
. 1 لاوازيه كه می‏گويد ماده معدوم نمی‏شود و ماده معدوم موجود نمی‏شود ،
مقصود در مجموع ماده‏هاست يا در هر فرد و شخص ؟
. 2 اين كه می‏گويند ماده به انرژی تبديل می‏شود و انرژی به ماده ، انرژی‏
را چگونه تعريف كرده‏اند كه با ماده قابل تبدل و تحول باشد ؟
. 3 آن جنبه نوی واقعی در نظريه لاوازيه چيست ؟ ما هر چه نگاه می‏كنيم‏
می‏بينيم كه همه قديميها هم به اين مقدار عقيده داشته‏اند ، منتها اين‏طور
تعبير نمی‏كردند . اين كه ماده باقی است ، آنها هم قبول داشته‏اند ولی‏
هرگز اين طور نمی‏گفتند : " پس موجود معدوم نمی‏شود " ، چون همه هستی‏
شی‏ء را ماده شی‏ء نمی‏دانستند . حالا خواهش می‏كنم در اطراف اينها توضيح‏
بفرماييد .
استاد رضا روزبه : لاوازيه با تحقيقات و آزمايشهای خود اين نظريه را به‏
اثبات رساند كه در ضمن فعل و انفعالات شيميايی چيزی از بين نمی‏رود و
چيزی هم توليد نمی‏شود . لاوازيه می‏گويد : " چيزی در طبيعت پيدا نمی‏شود و
چيزی گم نمی‏شود " ، ولی مقصود او از اين جمله در همان حدود مورد بحث او
( يعنی شيمی ) بوده است . تا مدت زيادی پس از او اين نظريه مورد قبول‏
بوده است ، تا آنكه تحقيقات دقيقتر و