تلقی صحيح از مرگ و نيستی
تازه اين را ما از نظر يك فكر نيمه مادی داريم میگوييم ، يعنی از اين نظر كه صور عالم را فانی مطلق بدانيم و بگوييم حيات گياهها كه معدوم میشود واقعا معدوم شده است ، حيات حيوانها كه معدوم میشود واقعا نيست و معدوم شده است ، و بالاتر از اين راجع به حيات انسان است كه حيات انسان وقتی معدوم میشود و انسان وقتی كه میميرد ، نيست و نابود و فانی مطلق میشود ، والا اگر از نظر كسانی بگوييم كه معتقدند هر صورتی كه در اين عالم پيدا میشود فانی نمیشود و به اصطلاح قبض و بسط است ( يعنی هر چه كه در اين دنيا بسط پيدا میكند ، فنايش نوعی قبض و بازگشت است ، كه حتی میگويند نباتات هم حشر دارند ، تا چه رسد به حيوانات ، تا چه رسد به انسانها ) آن كه ديگر نيستی نيست و در آن منطق اصلا به مرگ نام نيستی نبايد داد ، مرگ همان تحول و تكامل است ، نيستی " نيستی " است ، نه نيستی " هستی " ، همان كه :از جمادی مردم و نامی شدم |
وز نما مردم ز حيوان سر زدم |
مردم از حيوانی و آدم شدم |
پس چه ترسم كی زمردن كم شدم |
بار ديگر من بميرم از بشر |
پس برآرم از ملائك بال و پر |
پاورقی : . 1 بحارالانوار ، ج / 7 ص 47 ، با اختلاف عبارت .