درختها و گياهها را میديدند كه با يك نظام معين به وجود میآيند ( مثلا تا
نر و مادهای با همديگر آميزش نكنند ، بچهای متولد نمیشود ، اين بچه هم
ابتدا حالت يك نطفه و مايع آب مانندی دارد و بعد تدريجا در رحم رشد
كرده و بزرگ شده تا به دنيا آمده است ) میگفتند نه ، اينها ديگر مخلوق
خدا نيستند ، برای اينكه روی حساب به وجود آمدهاند ؟ ! پس كی مخلوق
خداست ؟ فقط آدم اول را خدا آفريد كه او را ابتدا به ساكن و بدون مقدمه
آفريد ، اما آدمهای بعدی را ديگر خدا نمیآفريند چون اينها تدريجا به وجود
میآيند ؟
اين اصلا برخلاف اصول خداشناسی است و ما میبينيم قرآن كريم وقتی كه
میخواهد دلايل خلقت انسان را در همين وضعی كه هست ذكر كند ، همين تحولاتی
را كه نطفه پيدا میكند ( كه در سوره قدافلح المؤمنون و سوره حج تأكيد
دارد كه : " « و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طين ، ثم جعلناه نطفة فی
قرار مكين ، ثم خلقنا النطفة علقة ». . . " ( 1 ) شما را از نطفه
آفريديم و نطفه را تبديل به علقه و علقه را تبديل به مضغه كرديم ، اين
مراحلی كه ذكر كرده است تا میرسد به مرحلهای كه انسان كامل میشود ) همين
را در كمال صراحت دليل بر توحيد قرار میدهد . پس هيچيك از اين مطالب
فیحد ذاته مطلبی نيست كه با اصول خداشناسی منافات داشته باشد به طوری
كه لازمه اعتقاد به خدا اعتقاد به خلاف آنها باشد .
نظريه داروين و دليل الهيون
يك مطلب هست و آن اين است كه موحدين به عنوان دليل بر خداشناسی ،
به نظام حكيمانه خلقت استناد كردهاند و در دلايل خودشان گفتهاند كه "
اگر يك قوه مدبری در كار نباشد و به تعبير قرآن اگر آنچه كه مشهود است
مسخر " نامشهود " نباشد ( قرآن زياد تعبير " تسخير " میكند ، و
همچنين تعبير " تدبير " در قرآن آمده است : " « فالمدبرات امرا »"
( 2 ) و اگر همين قوای لاشعور طبيعت به خود واگذار شده باشند و تحت يك
تدبير و تسخير نباشند ، اين نظام حكيمانه به وجود نمیآيد " . اگر آنچه
كه درباره
پاورقی :
. 1 مؤمنون / 12 و 13 و . 14
. 2 نازعات / . 5