می‏كرده‏اند ، در مقابل دوره‏ای كه خود نوع زندگی می‏كرده بسيار ناچيز است و
ما فسيلها و سنگواره‏هايی كه داريم معمولا مربوط به ميليونها قرن است ،
بنابراين در مدت كوتاه زندگی اينها سنگواره‏ها به دست نيامده‏اند و اين‏
شامل ميمون هم می‏شود ، و از طرفی چون فسيلها از فرورفتن موجودات زنده در
لجنها و آبها و ماسه‏ها تشكيل می‏شوند ، اجداد ما ( ميمونها ) باهوش‏تر از
اين بودند كه به اين شكل بميرند ، از اين جهت از خودشان فسيل كم باقی‏
گذاشته‏اند .
بالاخره داروين در سال 1871 كتاب اصل انسان و بعد كتاب بيان عواطف در
انسان و جانوران را منتشر كرد . در اين كتاب داروين سعی می‏كند تمام‏
اختلافات فاحشی را كه بين انسان و جانوران تصور می‏شود ، نفی كند و ثابت‏
نمايد كه تمام اختصاصات جسمانی و نفسانی موجود بين انسان و جانوران جز
حالت تكامل يافته‏ای از موجودات و حيوانات ناقص ، چيز ديگری نيست ،
حتی مغز و هوش انسان كه عاليترين پديده طبيعت است ، حالت كاملی از
مغز تكامل يافته ميمون است و در مقام مقايسه هميشه انسان پست وحشی با
كاملترين و عاليترين ميمونها مقايسه می‏شود . بروز امراض مشترك ،
تغييراتی كه در جنين و در رحم مادر ايجاد می‏شود ، بقايای خصايص اجدادی‏
از قبيل ماهيچه‏های جنباننده گوش كه در انسان تحليل رفته و استثنائا در
بعضی نمو اتفاقی دارد ، وجود موی در بدن انسان مخصوصا در زير بغل و سينه‏
، وجود بقايای پلك سوم در گوشه چشم انسان را آثاری از وجه اشتراك انسان‏
و حيوان می‏داند و اختلافاتی نظير قائم ايستادن ، كيفيت صورت ، كيفيت‏
حركت دست و حتی صفات نفسانی از قبيل تصور ، توهم ، تخيل ، تجريد و
تعميم را در مورد ميمونها آزمايش و آنها را به طور ناقص در ميمونها
كشف كرده ، به طوری كه حتی می‏گويد صفات معنوی مانند نوع‏دوستی ، محبت ،
فداكاری ، ايثار ، احساسات و عواطف در جانوران كامل ( يعنی بعضی انواع‏
ميمونها ) وجود دارد و بنابراين هيچ دليلی نداريم بر اينكه انسان از اين‏
نظام كامل طبيعت و از اين قاعده غيرقابل استثناء مستثنی شده باشد ،
بنابراين ما با ميمونهای فعلی دارای اجداد مشتركی هستيم ، اينها را اجداد
ما نمی‏داند ، خواهران و برادران ما می‏داند و می‏گويد دارای اجداد مشتركی‏
هستيم .
با اينكه كتاب اصل انسان داروين اعلان جنگ صريح و مستقيمی به مقامات‏
كليسا بود و مقامات كليسا را به شدت خشمگين و مضطرب كرد به طوری كه او
را كافر و ملحد و مهدورالدم شناختند ، معهذا داروين تا پايان عمر انكار
صانع نكرد و حتی " انتخاب طبيعی " را ناشی از نيروی مافوق‏الطبيعی‏
موجود در جهان تفسير و تعبير می‏كرد و معتقد بود كه معمای آفرينش برای‏
بشر برای هميشه لاينحل است .