طرح دو ابهام
در اينجا از نظر ما باز دو ابهام وجود دارد : اولا قدما هم به اين معنی قبول داشتهاند كه ماده معدوم نمیشود ، ماده موجود نمیشود ، ولی چون ماده را مساوی با شیء نمیدانستند ، نمیگفتند هيچ چيزی معدوم نمیشود ، هيچ چيزی موجود نمیشود . من نمیدانم از كجا اين را پيدا كردهاند كه در قديم میگفتند مادههای عالم معدوم میشود . ما كه هر چه گشتيم - و خيلی هم گشتيم - جايی پيدا نكرديم كه بگويند در قديم قدما میگفتند مادهها معدوم میشود . حتی آقای مهندس بازرگان در كتاب راه طی شده نوشتهاند كه تا آن زمان مردم اينطور خيال میكردند [ كه مادههای عالم معدوم میشود ] . كی اين طور خيال میكرد ؟ در قديم هم میگفتند مادههای عالم به يكديگر تبديل میشوند : آب به هوا تبديل میشود ، هوا به آب تبديل میشود ، حتی معتقد بودند خود هوا تبديل به ابر میشود ، لازم نيست ماده بخاری در كار باشد ، و همواره سخن از تغيير و تبدل بوده است . ما در كلمات قدما پيدا نكرديم كه بگويند مجموع جرمهای عالم يعنی چيزهايی كه دارای وزن هستند و [ به تعبير ديگر ] مجموع وزنهای عالم كم و زياد میشود . تازگی نظريه لاوازيه در كجاست ؟ ثانيا آنهايی كه تبديل مادهها به يكديگر را به هر چيز [ تعميم نمیدادند ] ، يك