كار پاكی‏اش را ، يعنی نفس بشر كه خلق شده است ، اين الهام هم به او
داده شده ، زشت را خودش می‏فهمد ، پاكی و تقوا را هم می‏فهمد ، اين ديگر
دليل نمی‏خواهد ، تجربه نمی‏خواهد ، معلم هم نمی‏خواهد ، بدون معلم و بدون‏
تجربه اين را می‏فهمد .
الان يك حديثی يادم آمد كه چون حديث خيلی خوبی است ، برايتان عرض‏
می‏كنم . در ذيل آيه " « و منهم اميون لا يعلمون الكتاب الا امانی »" (
1 ) كه از عوام و اميون يهود انتقاد شده است ، يك كسی از امام صادق (
عليه‏السلام ) سؤال كرد كه آخر اينها چه تقصيری دارند ؟ اينها عوامند ، هر
تقصيری كه هست ، به گردن علمای آنهاست . چرا قرآن حتی عوام‏الناس آنها
را هم مورد عتاب قرار می‏دهد ؟ يك حديث خيلی مفصلی است كه در يك‏
سخنرانی كه در انجمن ماهانه دينی تحت عنوان " اجتهاد در اسلام " كردم‏
هست و در بحثی درباره مرجعيت هم عين همان تكرار شده است ، من حديث را
مفصل در آنجا نقل كردم ، باز هم همه حديث نيست ، امام بعد از آنكه شرح‏
مفصلی در آنجا می‏دهد كه تقليد و تبعيت مردم عوام از علما دو نوع است :
يك نوع ، نوع لازمی است و يك نوع نوعی است كه جايز نيست ، می‏فرمايد :
بله ، عوام هم مقصرند . چرا عوام مقصرند ؟ فرمود : برای اينكه عوام‏
می‏ديدند كه اين علما به آنچه خودشان می‏گويند عمل نمی‏كنند : " « و اخذهم‏
الربوا " ( 2 ) ، " و اكلهم السحت »" ( 3 ) می‏ديدند خودشان از يك‏
طرف می‏گويند در كتاب آسمانی ربا حرام است ، اما می‏خورند ، رشوه حرام‏
است ، ولی می‏خورند . بعد فرمود : " « و قد اضطروا بمعارف قلوبهم » . .
" . مضمونش اين است كه اضطرارا همه افراد بشر روی معرفتی كه در قلبشان‏
قرار داده شده ، اين را می‏فهمند كه اگر يك آدمی به كار خوبی دعوت كرد و
خودش عمل نكرد ، نبايد از او پيروی كرد . تقصير عوام اينجاست كه از آن‏
الهام الهی خودش پيروی نمی‏كند ، از آن قضاوت اولی وجدانی خودش پيروی‏
نمی‏كند . همه چيز را كه نبايد در مدرسه به آدم ياد داده باشند . همه چيز
را كه نبايد آدم اول يك بار تجربه كرده باشد بعد آموخته باشد ، كه‏
بگوييد بايد يك دور تجربه كند ، بعد بياموزد . نه ، همين خودش كافی‏
است ، همينكه شما ديديد عالم و رهبر به يك چيز دعوت می‏كند ولی خودش‏
برخلاف آن عمل

پاورقی :
. 1 بقره / . 78
. 2 نساء / . 161
. 3 مائده / . 63