پاورقی : . 1 حديد / . 4
موجودی در متن واقع دارای يك امتداد و يك كشش ديگری به نام " كشش
زمانی " هست يا نه ؟ يعنی او زمان را جدا از اشياء ديگر جستجو نمیكند ،
زمان را در اشياء جستجو میكند ، میخواهد ببيند آيا اگر زمان وجود داشته
باشد معنايش اين است كه بخشی از وجود من را زمان تشكيل میدهد ؟ بخش ،
نه به معنی قسمتی از وجود من ، بلكه همينطوری كه طول و عرض و ارتفاع در
خارج سه امر جدا از يكديگر نيستند . فقط يك فرضی است كه ما روی شیء
واحد میكنيم يك امتداد و يك بعد ديگری هم در من وجود دارد ، در آن گياه
هم وجود دارد ، در آن سنگ هم وجود دارد ، در خورشيد هم وجود دارد ، يعنی
عالم در متن واقع يك كشش بالخصوصی دارد غير از اين سه كشش طول و عرض
و ارتفاع كه نام آن كشش " زمان " است . اينجور اگر شخص بخواهد تصوری
از زمان داشته باشد ، ديگر زمان را به عنوان پديدهای در عرض ساير
پديدهها جستجو نخواهد كرد ، بلكه میخواهد ببيند در پديدههای طبيعت يك
جنبهای كه بشود نام " زمان " روی آن گذاشت وجود دارد يا وجود ندارد .
پس ببينيد طرح يك مسأله چقدر تفاوت میكند .
در باب خدا البته اين مثالی كه عرض كرديم صد درصد مثال منطبق نيست
چون بالاخره زمان بعد است ، خدا بعد نيست ، ولی در اين جهتی كه منظور ما
بود مثال ، مثال رسايی است . اگر كسی در جستجوی خدا باشد به عنوان اينكه
يك موجودی جدا از همه موجودات ديگر و در ميان موجودات ديگر به نام خدا
بخواهد پيدا كند ، بگويد مثلا سنگ هست ، خاك هست ، هوا هست ، آب
هست ، گياه هست ، اينها يك موجوداتی هستند ، در ميان اين موجودات يك
موجود ديگری هم هست به نام خدا ، فرقش فقط اين است كه او به چشم ديده
نمیشود ، اينهای ديگری به چشم ديده میشوند ، اگر كسی اينجور مسأله را طرح
كند از اول اشتباه كرده ، يعنی اصلا خدا راخدا تصور نكرده . اگر خدايی در
عالم وجود داشته باشد او نمیتواند يك چنين وجود محدودی باشد در كنار
ساير موجودات . او يك موجودی بايد باشد كه به تعبير قرآن كريم :
" « و هو معكم اينما كنتم »" ( 1 ) .
هر كدام از شما هر جا كه هستيد او با شما هست .
پاورقی : . 1 حديد / . 4 |