شود ، بايد مار شوی و او هم چشمش كور شود ، بايد انسان باشد ، مثل‏
افرادی كه همه آنها صلاحيت دارند پستهای بالا و پايين را اشغال كنند ، يكی‏
را انتخاب كرده ، در رأس گذاشته‏اند و گفته‏اند تو رئيس اداره ، ديگری‏
را گذاشته‏اند زير دست و گفته‏اند تو معاون ، به ديگران گفته‏اند شما
كارمندهای عادی ، در صورتی كه اگر كارمند عادی را هم رئيس قرار داده‏
بودند ، می‏شد رئيس باشد . اين‏طور نيست .
در مقام تشبيه من تشبيه نكرده‏ام ، ديگران تشبيه كرده‏اند اما تشبيه خوبی‏
است می‏گويند نظير اين است كه يك نفر مهندس و معمار كه می‏خواهد
نقشهايی را به وجود بياورد ، اول آن نقشها را تصور می‏كند ، مثلا دايره‏ای ،
مربعی ، مثلثی ، خط منحنی ، خط مستقيم و خطوط زياد را در ذهن خودش رسم‏
می‏كند ، بعد دايره ، مثلث ، خط مستقيم و خط منحنی را ايجاد می‏كند .
مثلث را كه قبل از آنكه ايجاد كند در علم خودش مرتسم كرد ، او مثلث‏
نكرد و دايره را هم او دايره نكرد ، كه دايره بگويد چرا مرا مثلث نكردی‏
و مثلث بگويد چرا مرا دايره نكردی ؟ همان ذات دايره را ( كه دايره‏
بودنش به ذات خودش هست ) ذات مثلث را ( كه در ذات خودش مثلث‏
است ) به وجود می‏آورد .
جمله معروفی هست از بوعلی سينا كه گفت : " ما جعل‏الله المشمش مشمشا
بل اوجدها " كه آن سر و صداها را در دنيا به وجود آورد . گفت : خدا
زردآلو را زردآلو نكرده است ، زردآلو را وجود داده است . البته نه‏
اينكه زردآلو قبل از وجود ، يك وجودی دارد ، بلكه اينكه ما در فكر
خودمان خيال می‏كنيم كه يك چيز را كه در ذات خودش می‏توانست گلابی باشد
، می‏توانست زردآلو هم باشد ، آن را زردآلو كرد و گلابی نكرد ، اين طور
نيست . معنی " عدل " تساوی نيست ، معنی عدل اين است كه هر موجودی آن‏
وجودی را كه استحقاق دارد و می‏تواند داشته باشد ، به او بدهند . آن ذات‏
، اين وجود را می‏توانست داشته باشد و غير از اين وجود را نمی‏توانست‏
داشته باشد و آن ذات ديگر هم اين وجود را می‏توانست داشته باشد و غير از
اين وجود نمی‏توانست داشته باشد . عدل اين نيست كه آنچه را كه اولی‏
نمی‏تو اند داشته باشد ، به او بدهند و آنچه را كه دومی می‏تواند داشته‏
باشد ، از او كم كنند تا به اولی برسد . اين ، يك جهت درباب تفاوتها
كه خيلی ريشه فلسفی دارد .