ادعاست كه بايد درباره آن توضيح بدهيم . پس باز آنچه كه ما شر می‏ناميم‏
، از نظر يك شخص و يك شی‏ء جزئی شر است ، ولی از نظر نظام جملی و كلی‏
، خود همان شر هم خير است . خير بودن خيرات بستگی دارد به شر بودن اين‏
شرور و پيدايش خيرات بستگی دارد به اينكه همين نيستيها ، همين گودالها
كه در عالم توهم ، ما آنها را يك سلسله گودالها در هستيها فرض می‏كنيم‏
همين خلاها حتما باشد تا آن هستيها صورت تحقق به خود بگيرد . اين اصل‏
فرضيه مرحله سوم است .
به نظر می‏رسد كه در اين بحث ، ما بايد بديها را به سه قسم تقسيم كنيم‏
. البته اين يك مطلب صد درصد حساب شده‏ای نيست كه بگويم حتما همين سه‏
قسم است و طور ديگری نمی‏شود تقسيم كرد ، اين تقسيمی است كه اخيرا در
ذهن خودم آمد و بعد ممكن است بيشتر بشود ، يعنی چيزی نيست كه روی آن‏
كار و بررسی كامل شده باشد ، به نظر می‏رسد كه از اين سه قسم خارج نباشد ،
گواينكه بعضی از خود اقسام هم با همديگر تداخل پيدا می‏كنند .

نوع اول از شرور : فناها

يك قسم شرور و بديها از نوع فناهاست . اين شايد مهمترين مسأله‏ای است‏
كه مورد سؤال واقع می‏شود كه اگر اشياء پيدا می‏شوند ، حادث می‏شوند ، به‏
وجود می‏آيند ، چرا برای هميشه نمی‏مانند ، چرا بعد فانی می‏شوند ؟ در
شعرهای معروف خيام كه دنيا را با مقياس دستگاه كوزه‏گری می‏سنجد خيلی هم‏
عجيب است می‏گويد كوزه‏گری كه كوزه می‏سازد ، اگر بيايد آن كوزه‏ای را كه‏
خودش ساخته بشكند ، همه او را يك آدم جاهل و احمق حساب می‏كنند ، چرا
دستگاه خلقت از اين كوزه‏گر ياد نمی‏گيرد كه كوزه را كه می‏سازد ، ديگر
لااقل خودش نشكند ، چرا اينها را می‏شكند ؟ پس اين مسأله به اين‏
صورت است كه چرا بعد از آنكه اشياء هست می‏شوند ، نيست می‏شوند ؟ البته‏
عرض كرديم كه منشأ اصلی اين نيستيها و يا لااقل يكی از مناشئش تضاد و
تزاحمی است كه ميان علل و اسباب اين عالم هست ، كه دو منشأ دارد و هر
دو را برای شما توضيح می‏دهيم . ما می‏خواهيم ببينيم آيا از نظر نظام كلی‏
عالم ، فايده‏ای بر وجود اين نيستيها و اين مرگها در انسانها و حيوانها و
گياهها مترتب است يا اساسا هيچ فايده‏ای ندارد ؟