نيست ؟ راههای فلسفی چون علمی نيست به اين معنا كه تجربتی نيست ،
بيشتر جنبه حسابگری دارد ، محاسبه است البته نه محاسبه رياضی - يعنی‏
نظير محاسبات رياضی ، انسان از راه معانی و مفاهيم خواسته است در اين‏
زمينه استدلال كند .
از نظر بسياری از افراد مردم و مخصوصا اروپاييها راه فلسفی برای اثبات‏
خداشناسی يك راه كهنه و غيرموصلی است و حتی بسياری از آنها تصريح‏
می‏كنند كه هيچيك از برهانهايی كه به شكل فلسفی برای اثبات خداشناسی‏
آورده شده است ، به اصطلاح جنگی به دل نمی‏زند و راه منحصر برای خداشناسی‏
همان راهی است كه از طريق موجودات و مخلوقات و نظامی كه در خلقت هست‏
و يا - آن طوری كه ما تحقيق كرديم - هدايتی كه در موجودات وجود دارد ،
می‏شود خدا را اثبات كرد ، آنهايی كه از راههای فلسفی خواسته‏اند وارد
شوند ، راهشان صد درصد غلط و كوره راه است و به جايی نمی‏رسد .
ما عجالتا ولو از جنبه تاريخ علم توحيد هم شده است ، بايد اين راهها
را بيان كنيم و ببينيم كه آن راهها چگونه راههايی بوده است و خدشه‏ها و
مناقشه‏هايی كه بر اين راهها وارد كرده‏اند ، چگونه خدشه‏ها و مناقشه‏هايی‏
بوده است . من از نظر كلی به سه نوع برهانی كه به شكل فلسفی اقامه شده‏
است اشاره می‏كنيم و تا اندازه‏ای كه لازم است بحث می‏كنيم و از اين مطلب‏
رد می‏شويم . يك برهان " برهان ارسطويی " است كه از ارسطو رسيده است‏
، برهان ديگر " برهان سينوی " است ، يعنی از ابن‏سينا رسيده است ، و
برهان سوم هم می‏توانيم اصطلاح " برهان صدرايی " بر آن اطلاق كنيم كه از
صدرالمتألهين است .

برهان " محرك اول "

آنچه كه از ارسطو رسيده است ، همان حرف معروف " محرك اول " است‏
. البته بايد توجه داشته باشيد كه حركت در اصطلاح فلسفه مخصوص حركتهای‏
مكانی نيست ، هر تغيير و تحولی از نظر فيلسوف حركت است ، خواه آن‏
تغيير و تحول در مكان باشد ، خواه در كميت ، خواه در كيفيت ، خواه در
وضع ، خواه در جوهر و در هر چه می‏خواهد باشد . فيلسوف وقتی می‏گويد "
حركت " يعنی تغيير ، نقطه مقابل ثبات .
ارسطو گفته است كه هر حركتی محرك لازم دارد ، چون حركت حادث است ،