چون دزدی از خانه او يك خاطره آينده است ، در اين زمينه البته خوابها
خيلی زياد است ، من يك جريانش را خودم در عمرم ديده‏ام ، اين را هم‏
برايتان نقل می‏كنم ، بعد ممكن است هر كسی جريانی داشته باشد كه بخواهد
نقل كند .
خانم من يك استعداد عجيبی دارد ( خيلی زنها اين‏طور هستند ) ، گاهی‏
خوابهای عجيبی می‏بيند كه من هم خودم هر چه شكاكی كنم ، آخر نمی‏توانم چيزی‏
بگويم . چهار سال پيش در سال اولی كه من در مسجد هدايت می‏رفتم نماز
می‏خواندم ، يك روز به من گفت كه به نظرم امروز ديگر شما را به مسجد راه‏
ندهند . گفت : من خواب ديدم كه سازمان امنيت در مسجد هدايت را بسته‏
است . من وقتی سوار ماشين شدم و رفتم ، به كلی [ اين جريان را ] فراموش‏
كرده بودم . با تاكسی آمدم ، تا پياده شدم رفتم در همان راهرو ، ديدم دو
سه نفر دارند برمی‏گردند . گفتم : موضوع چيست ؟ گفتند : در مسجد را ديشب‏
بسته‏اند .
در همان سال يك جريان ديگری كه خيلی عجيب بود [ اتفاق افتاد ] . يكی‏
از اقوام نزديك خانم من رفت اروپا و می‏خواست اصلا آنجا بماند و
تحصيلاتش را ادامه بدهد . هفت هشت ماه آنجا بود ، برگشت و آمد . جوان‏
متدينی است ، گفت : من احساس كردم كه اگر آنجا بروم ، بايد زن داشته‏
باشم والا اخلاقم فاسد می‏شود . بعد يك جريانی را از خودش نقل كرد كه‏
معلوم شد در آنجا در يك مهمانخانه‏ای كه يك روز مريض بوده ، با يك‏
دختر مسيحی آشنا شده است . گفت : من آنجا نشسته بودم ، يك دختركی آمد
و گفت : شما مثل اينكه حالتان خوش نيست . اهل كجا هستيد و تحصيلاتتان‏
چيست ؟ و بعد هم وقتی خواستم بلند شوم بيايم گفت : شما چون بيمار هستيد
، اجازه بدهيد من بيايم شما را برسانم . آمد و مرا رساند و آنجا را كه‏
ياد گرفت ، ديگر گاهی اوقات می‏آمد و از من خبر می‏گرفت . وقتی فهميد من‏
مذهبی هستم بيشتر علاقه‏مند شد . معلوم شد خودش‏هم دانشجوی يكی از
دانشكده‏های الهی آنجاست . گفت : پدر و مادر من اهل سوئدند ، نسبت به‏
مذهب خيلی بی‏قيد و بی‏علاقه بودند . خود من خيلی به مذهب علاقه‏مند هستم .
مسيحی خيلی متعصبی هم بود . اين دختر از او خواستار ازدواج شده بود و او
گفته بود چون تو جوان مذهبی‏ای هستی ، حاضرم با تو ازدواج كنم ولی اگر
بخواهی ازدواج كنی بايد مسلمان بشوی . گفته بود نه ، من مسلمان نمی‏شوم ،
چون مسيحی خيلی متعصبی بود و خواسته بود او را ببرد نزد پدر و مادرش كه‏
او نرفته بود . او ديگر آمد ايران ، اما دلش آنجا بود . آن دختر هم دلش‏
اينجا بود ، مرتب