راز تكامل
اصل مطلب در راز تكامل است . اين موجودها بنابر " تبدل انواع " از سادهترين حالات به پيچيدهترين و منظمترين حالات رسيدهاند . اين را میدانيد كه از جمله ايرادهايی كه به امثال لامارك و داروين كردهاند ، اين است كه در ساختمان موجود زنده جهازاتی هست كه اين جهازات فقط وقتی كه به صورت كامل باشد ، به حال موجود مفيد است اما اگر به صورت ناقص باشد ، اصلا به حال موجود مفيد نيست . يك وقت هست كه حساب يك چيز نظير حساب پول است ، يك آدم پولدار ، ميليونر میشود ، [ يعنی ] پول از يك ريال آن به حال انسان مفيد است و هر چه بالا برود بيشتر مفيد است . خوب ، پول را انسان تدريجا جمع میكند ، آن پول اول را هم كه جمع شده است نگهداری میكند . ولی يك چيز هست كه وقتی تمام اين مجموعه به صورت كامل به وجود بيايد ، آن اثر بر وجودش بار میشود ، حتی اگر يك چيز ناقص در آن باشد به درد نمیخورد . مثل يك كارخانه . يك كارخانه قند آن وقت مفيد است كه تمام ابزارهايش كامل و مجهز سوار شده ، به كار بيفتد ، والا اگر يكی از لوازمش نباشد [ مفيد نيست ] . گاهی اوقات میبينيد كه كارخانهای عظيم به لوازم يدكی احتياج پيدا میكند و چون نيست ، چقدر خسارت متحمل میشوند تا وقتی كه آن لوازم يدكی را پيدا كنند . اين تشكيلات و نظاماتی كه در جاندارها هست ، اين طور نيست كه هر جزئی به تنهايی خودش مفيد باشد ، بلكه به صورت دستگاه و كارخانه است . مثلا چشم به حال انسان مفيد است ، ولی چشم يك دستگاه بسيار بسيار مجهزی است كه اگر تمام اين دستگاه [ موجود ] باشد ، از چشم میشود استفاده كرد و اگر نباشد ( مثلا نصف اين ساختمان باشد ، نصف ديگر آن نباشد ) از چشم نمیتوان استفاده كرد ، اگر تمام آن وجود داشته باشد ولی يك عصب يا يك پرده از آن اعصاب و پردههايی كه بايد وجود داشته باشد وجود نداشته باشد ، ديگر فايده ندارد و لهذا نه نظريه لامارك میتواند پيدايش چشم را توجيه كند و نه نظريه داروين . با نظريه لامارك كه میگويد انسان در محيطی كه مقابل آفتاب قرار میگيرد ، به چشم احتياج پيدا میكند و بعد مجبور میشود به استعمال ، آيا اگر يك موجود زنده در چنين محيطی يك نقطه بدن خودش را مرتبا تحريك كند ، چشم به وجود میآيد ؟ اگر يك ذره از آن چيزهايی كه در چشم هست