است كه از وجود يك نظم ، ناظمی را درك می‏كند و نه بيشتر . تازه مسأله‏
برای او به صورت يك مجهول درمی‏آيد ، نه به صورت يك امر معلوم قطعی ،
يعنی باز جای سؤالات بسيار ديگر در اين زمينه هست . اگر به همين مجهول‏
قناعت كند ، خوب يك مطلبی است ، اگر قناعت نكند سؤالهايش همه بلا
جواب می‏ماند ، چون اين خيلی واضح است : حداكثر اين است كه شما می‏گوييد
اين عالم ما نشان می‏دهد كه صانع و ناظمی دارد . خوب ، فورا شخص سؤال‏
می‏كند كه خود آن صانع از كجا آمده است و چطور به وجود آمد ؟ خود آن ناظم‏
كه علم دارد ، علمش از كجا آمد و چطور شد كه او خودش عالم شد ؟ آيا خود
آن ناظم و آن مدبر هميشه بوده است و هميشه خواهد بود يا اين طور نيست ؟
و از اينها بالاتر ، آن مدبر و آن ناظم يكی است يا بيشتر ؟ اصلا توحيد كه‏
از كلمه " وحدت " است ، معنايش اين است : " خدای يگانه " . بسيار
خوب ، علم و حس ( گواهيهای حسی ) به وجود ناظم و مدبر و صانع برای اين‏
مخلوقات شهادت می‏دهد ، اما شما اين سؤال را جواب بدهيد : آيا علم كه‏
شهادت می‏دهد بر وجود صانع و مدبر و حتی خالق ، شهادت هم می‏دهد كه آن‏
صانع و ناظم و مدبر يكی است نه بيشتر ؟ شايد دو تا باشد ، شايد پنج تا
باشد ، شايد هزار تا باشد ، شايد بی‏نهايت ناظم و مدبر در عالم باشد و
حال آنكه ما می‏دانيم كه مسأله خداشناسی تا پای وحدت در كار نيايد ، اصلا
توحيد و خداشناسی نيست ، خداشناسی ملازم است با توحيد . كدام دليل از
دلايل علمی عالم به اصطلاح امروز اصلا می‏تواند درباره اين موضوع كوچكترين‏
قضاوتی بكند كه ناظم و مدبر عالم يكی است يا يكی نيست ؟ بله ، ممكن‏
است شما بگوييد : ولی علم بعضی از صفات خدا را كشف می‏كند . می‏گويم علم‏
نمی‏تواند هيچيك از صفات ذات باری تعالی را آن طوری كه بايد درباره آن‏
معتقد بود ، برای ما كشف كند . مثلا يكی از صفات واجب تعالی " علم "
است . ما كی موحد هستيم ؟ وقتی كه معتقد به خدای عليم باشيم والا مبدأ
غير عليم را كه غير موحد ( مادی ) هم قبول دارد . ممكن است شما بگوييد :
ولی علوم علم را ثابت می‏كند ، وقتی كه نظم را ثابت كرد ، نشان می‏دهد كه‏
مدبر ، عليم است . می‏گويم بله ، نشان می‏دهد كه مدبر ، عليم است اما آن‏
عليمی كه شما درباره خدا معتقد هستيد اين است : " « وهو بكل شی‏ء عليم
" ( 1 ) . اصلا لازمه اعتقاد به خدا اين است كه جهل در ذات او وجود
ندارد ، به همه چيز عالم

پاورقی :
. 1 انعام / . 101