" « الذی خلق »" آفريد ، او آفريننده است ، پيدا كننده اشياء است .
" « فسوی »" آفريد و اينها را معتدل آفريد ، متوازن آفريد . اين همان‏
نظمی است كه در دستگاه هستی وجود دارد . " « و الذی قدر فهدی »" آن‏
كه اندازه‏گيری كرد - اندازه‏گيری باز مربوط به نظم می‏شود - " « فهدی »"
سپس اشياء را در جای خودشان هدايت كرد . مثلا ببينيد برای اينكه اين سه‏
راه مشخص شود ، يك وقت هست شما يك تپه‏ای می‏بينيد ، يك كومه‏ای از
خاك می‏بينيد ، اينها را كی آمده اينجا ريخته ؟ هيچ نظمی هم شما در اين‏
كومه خاك نمی‏بينيد ، هيچ هدايت و راهنمايی ای هم نمی‏بينيد ، ولی اين را
به عنوان يك پديده و حادث كه می‏بينيد ، دنبال آفريننده‏اش می‏گرديد .
يك وقت هست كه نه ، يك نظم می‏بينيد دنبال ناظم می‏گرديد ، يك صفحه‏
می‏بينيد نوشته شده ، يك صفحه می‏بينيد حروف‏چينی شده ، همه‏اش هم مفهوم‏
است . وقتی اين صفحه را می‏خوانيد می‏بينيد نوشته :
" منت خدای را عزوجل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش‏
مزيد نعمت . هر نفسی كه فرو می‏رود ممد حيات است و چون برمی‏آيد مفرح‏
ذات . پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شكری واجب "
.
اينجا می‏گوييد اين نظم ، ناظم مدبر می‏خواهد . اين حروفی كه " ا "
جداست ، " ب " جداست ، " م " جداست ، " ن " جداست ، " ت "
جداست ، در آن حروفی كه در چاپخانه‏ها به اصطلاح می‏ريزند ، اينكه اينها به‏
اين ترتيب قرار بگيرد : " م " اول ، بعد " ن " ، بعد " ت " ، بعد
" خ " ، بعد " د " ، بعد " ا " ، بعد " ی " به همين ترتيب كه‏
اين مفهوم را برای ما داشته باشد : " منت خدای را عزوجل " اين‏
نمی‏تواند به طور تصادف باشد ، يعنی فاعل و پديد آورنده آن بی‏شعور و
بی‏ادراك ، همين جوری بدون توجه [ اين كار را انجام داده باشد ] يا مثلا
يك آدم بی‏سواد آمده باشد بدون اينكه توجه به معنا و مفهوم داشته باشد ،
دستی اينجا برده آنجا برده ، اتفاقا اين جور درآمده . می‏گوييد نه ، نظمی‏
است كه تا در فاعل آن ، عقل و تدبير وجود نداشته باشد محال است به وجود
بيايد . اين را ما می‏گوييم نظم ، ولی اين صفحه كه به وجود آمده ديگر جماد
اينجا افتاده ، هدايت در آن نيست . يك وقت شما درباره يك موجود به‏
پيدايشش كار نداريد ، به نظمش هم كار نداريد ، البته همه اينها به جای‏
خود ، ولی علاوه بر همه اينها می‏بينيد كه اين موجود يك حركتی دارد ، يك‏
مسيری دارد يا مجموع موجودات يك