غايی است و مضر به آن نيست . پس آن را ما بعد بحث خواهيم كرد .
حرف دومی كه ايشان زدند راجع به مسأله قانون بود . اين قوانين و
قوانين دادگستری را نمیشود قياس كرد . در قوانين بشری قانونگذار يك
شخص است ، مجری قانون شخص ديگری است . چون آن قانون قراردادی است ،
يك واضع جداگانه از عاملهای اجرا دارد . عامل اجرا يك فرد است ، قانون
را يك كس ديگر روی قرارداد وضع كرده است ، اين ، قانون را اجرا میكند
. در طبيعت بدون شك قوانينی هست اما اگر كسی خيال كند قانون يك واضع
جداگانهای از خالق اين مجريان دارد ، اين حرف حرف درستی نيست . قانون
و اين مجريان كه همان اجزاء طبيعت هستند همه يك چيز است ، يعنی اين
جزء طبيعت همان خاصيت ذاتیای كه دارد خاصيتش هر چه هست آن خاصيت را
در يك نظم معينی اجرا میكند ، اين همان قانونش هست . ما هرگز اين جور
حساب نمیكنيم ، يكی اينكه بگوييم خالق اين موجودات چيست ؟ دوم واضع
قوانينی كه بر موجودات حكومت میكند كيست ؟ كأنه يك بار مخلوقات و
موجودات را خلق كردهاند ، بار دوم برای اينها قوانينی وضع كردهاند و اين
قوانين را به اينها تحميل كردهاند . نه ، اينجور نيست . يك جعل به
اصطلاح فلسفی ، بيشتر وجود ندارد . همان خلقت وجود اين مخلوقات عين وضع
قوانين است و وضع قوانين عين خلقت اينهاست . بنابراين دو حساب در كار
نيست . حرف آخر شما میخواستيد توحيد را به يك بيان تأييد كنيد : چگونه
در يك بشر كوچك شعور و نظم هست ، آن وقت میخواهد بگويد در عالم بزرگ
نيست ، كه البته تأييدی است كه بعد هم روی آن بحث میكنيم .
|