خواب ديگری نقل می‏كنند كه ابن سيرين به همين شكل علمی آن را تحليل‏
كرده است و آن اين است كه می‏گويند يك نفر آمد گفت : من خواب ديدم كه‏
در كوچه‏های تاريك راه را بر مردم می‏بندم . وقتی ابن سيرين از او اقرار
گرفت كه تو اين خواب را خودت ديده‏ای ؟ و گفت خودم ديده‏ام ، گفت : من‏
حدس می‏زنم كسی كه اخيرا بچه‏ها را گير می‏آورد و خفه می‏كند ، بايد همين‏
مرد باشد . می‏گويند آن مرد خورجينی هم داشت . رفتند اول خورجينش را
نگاه كردند ، يك حلقه و طناب پيدا كردند . بعد هم خودش اقرار كرد .
چون بچه‏های كم زورتر را گير می‏آورده و خفه می‏كرده ، در ذهن و روح خودش‏
اين [ خاطره ] بوده كه اين مجرای تنگ را كه همان مجرای تنفس باشد دارد
بر افراد می‏بندد . همين خاطره ذهنی در عالم رؤيا به اين صورت تجلی می‏كند
كه راه را بر مردم می‏بندد . راهی كه بر نفس می‏بسته است و در واقع راه‏
حيات مردم را قطع می‏كرده ، در عالم رؤيا به اين صورت منعكس شده است .

رؤيا و رابطه آن با حوادث آينده

البته اين خوابها خوابهايی است كه به خاطرات گذشته انسان بستگی دارد
. ولی ندرتا ، احيانا همان‏طوری كه در مواقع ديگر هم الهام و اشراق در
جايی به سراغ انسان می‏آيد كه حالت عجز و ناتوانی و بيچارگی است و
راههای ديگر بسته است ( مثل دعا ، كه موقعی وقت دعاست كه تمام راهها
به روی انسان بسته باشد و ديگر وقت اين است كه انسان از غيب بخواهد و
از غيب هم به او مدد برسد ) ( در خواب هم در چنين حالاتی به انسان الهام‏
می‏شود ] . در تمام نقاط دنيا ، در تاريخ گذشته و در زمان حاضر احيانا
رؤياهايی پيدا می‏شوند كه اساسا با گذشته ارتباط ندارند . راجع به همين‏
ابن سيرين نوشته‏اند كه باز يك كسی آمد گفت : من خواب ديدم كه خروسی‏
آمد به خانه من و در خانه من جوهايی ريخته بود ، دانه‏های جو را جمع كرد و
رفت . گفت : برو اگر در خانه‏ات يك وقت دزدی شد ، بيا به من خبر بده‏
. آن وقت چيزی به او نگفت . بعد از مدتی آن مرد آمد گفت : خانه ما را
دزد زده است . ابن سيرين گفت : برو سراغ مؤذن ، اين كار ، كار مؤذن‏
است . نه اينكه او خروس را در خواب ديده بود ، [ به مؤذن تعبير كرد ]
. حالا اگر اين خواب راست باشد . چه رابطه‏ای است ميان اين خواب و
حادثه‏ای كه در آينده پيش می‏آيد ؟ اين ديگر با خاطرات گذشته اين مرد
ارتباط ندارد ،