كه اين مور هم جان دارد ، اين اسب هم جان دارد ، اين گوسفند هم جان دارد
و درك میكند ؟ يعنی از اثر و از معلول به شأن علت [ كه ] علم اين حيوان
باشد ، درك اين حيوان باشد ، احساس اين حيوان باشد پی میبريم . اين
خودش نوعی ايمان به غيب است . همين افرادی كه میگويند ما جز به
محسوسات ايمان نمیآوريم ، اگر درست مدركات خودشان را تحليل كنند
میبينند نيمی از علمها و اطلاعات آنها ايمان به غيب است يعنی ايمان به
نهان است . از همين ظاهر و از همين شهادت به اصطلاح ، ما به آن غيب
ايمان میآوريم ، بلكه درباره انسانها هم همينجور است ، همين احتمال را
ما به چه دليل میتوانيم نفی كنيم كه [ من ] بگويم من خودم خوب میفهمم ،
خودم چون مستقيم خودم را درك میكنم ، علم حضوری دارم ، خودم را میدانم
كه درك میكنم اما از كجا كه رفيقم جان داشته باشد ؟ شايد رفيقم يك
ماشين بسيار بسيار دقيقی است بدون اينكه درك كند ولی وقتی من يك حرفی
میزنم او يك جوابی همينجوری میدهد . باز هم جز اينكه ما از همين آثار
وجودش به اين حالت معنوی او و صفت او علم داريم ، چيز ديگری در كار
نيست . صفات ديگری هم در كار هست : میگوييم فلان كس آدم مهربانی است
، فلان كس آدم با ايمانی است ، فلان كس آدم خوبی است ، فلان كس آدم
قسیالقلبی است اينها همه صفات است ، شؤون است اينها را ما از راه
همين آثار درك میكنيم .
بنابراين خود معلولهای عالم میتوانند صفت علت خودشان را نشان بدهند :
عظمت علت را نشان بدهند ، علم علت را نشان بدهند . اين تعبيری هم كه
در قرآن كريم آمده است : كلمه " آيات " ، نشانهها ، آيينهها ، همين
است ، میخواهد بفرمايد مخلوقات آيينه پروردگارند ، نه فقط آيينه وجودش
كه خدايی وجود دارد ، آيينه صفات پروردگار هم هستند : آيينه حكمت
پروردگار ، آيينه قدرت پروردگار ، آيينه علم پروردگار ،
اينجا ضمنا يك بحث ديگری هست و آن اين است : ما از نظر كلی بحث
كرديم ، معنای نظم را گفتيم ، دلالت كردن نظم را بر ناظم به آن معنا ، بر
علم و ادراك ناظم بيان كرديم ، و يك مطلب ديگر باقی است كه من خيال
نمیكنم ديگر در اين جلسه لازم باشد طرح كنيم يا آنكه من بخواهم اينجا آن
مسأله را برای شما طرح كنم و آن اينكه شروع كنيم شواهدی از نظمهايی كه در
قسمتهای مختلف عالم وجود دارد مخصوصا در عالم جاندارها ، اينها را يك
يك ذكر كنيم . اولا اين [ مبحث ] آن قدر مفصل است كه با سالها
|