كه اثر را می‏پذيرد ، آن ديگر ماده آفريده شده ، پذيرنده آفريده شده ، غير
از اين هم نمی‏توانسته آفريده شود . آن كه غير از اين است ، در غير اين‏
عالم است ، در جای ديگر است ، در مرتبه ديگری از وجود است . ماده همين‏
است ، اثر می‏پذيرد ، هم اثر مناسب می‏پذيرد ، هم اثر ضد خودش را
می‏پذيرد .

اداره عالم براساس قانون كلی

مطلب ديگر اين است كه نه فقط روی مشاهداتی كه ما در عالم می‏كنيم‏
می‏گوييم عالم براساس قانون كلی اداره می‏شود ، خوشبختانه فعلا اين فكر
پيدا شده ، همه می‏دانند و حتی موحدين هم اقرار می‏كنند كه اين عالم‏
براساس قانون كلی اداره می‏شود نه قانون جزئی ، يعنی حيات ما و شما تابع‏
يك قانون كلی در اين عالم است كه قرآن از آن تعبير به " سنت " می‏كند
، يعنی من يك قانون جزئی برای خودم ندارم ، شما هم يك قانون جزئی‏
نداريد ، آن يكی هم قانون جزئی ندارد . به اصطلاح فلسفه ، خداوند با
اراده‏های شخصی و جزئی دنيا را اداره نمی‏كند ، با يك اراده كلی عالم را
اداره می‏كند و محال است با اراده شخصی و جزئی عالم را اداره كند ، چون‏
اراده جزئی و شخصی شأن يك موجود حادث است ، شأن موجودی است كه خودش‏
تحت تأثير عوامل ديگری باشد : يك " آن " اين اراده ، " آن " ديگر
اراده ديگر . ذات واجب‏الوجود كه اراده‏اش عين ذاتش است ، محال است‏
غير از اين [ از او صادر شود ] و متناسب با مقام قدوسيت پروردگار غير
از اين نيست كه با يك اراده كلی و عمومی تمام هستی را ايجاد كرده باشد
. پس عالم براساس نظام و قانون كلی اداره می‏شود . همين‏قدر ما فهميديم‏
كه از نظر پروردگار ، اراده‏ای كه اين عالم را اداره می‏كند يك اراده كلی‏
است ، نه اراده شخصی و جزئی ، سنت و قانون است ، و از نظر اين عالم ،
تغييرپذيری و اثرپذيری اين عالم و تأثير علتهای اين عالم در يكديگر ،
لازمه طبيعت و ذات اين عالم است . اگر اين دو مطلب را دانستيم ، راه‏
جواب ما باز می‏شود و آن اين است :