اينجاست كه يك تقسيم‏بندی مخصوصی شده است . می‏گويند به حسب فرض‏
اولی اين‏طور بايد حساب كنيم كه موجودات يا خير مطلق‏اند كه خير مطلق در
اين عالم وجود ندارد ، يا شر مطلق‏اند كه شر مطلق هيچ‏جا وجود ندارد ( شر
مطلق همان اعدام و عدميات است ) . موجودی كه شر است ، آن است كه شر
برای شی‏ء ديگر است ، آن كه شر برای شی‏ء ديگر است ، وجودش برای خودش‏
خير است ، برای چيز ديگر شر است . شر مطلق هم اصلا نيست . سه شق ديگر
باقی می‏ماند : يكی اينكه موجودات خيرشان بر شرشان غلبه داشته باشد ، دوم‏
اينكه شر بر خير غلبه داشته باشد ، و سوم اينكه خير و شر كاملا متساوی‏
باشند . آن كه در نظام عالم وجود دارد ، اين است كه خير بر شر غلبه دارد
. باز نظام عالم نظام پيشرفت است ، نظام تكامل است . شرور هست ولی در
اقليت واقع شده است . اين هم يك فرضيه و يك تئوری فلسفی راجع به‏
توجيه اصل مطلب كه حتی مسأله حكمت بالغه را هم توجيه می‏كند . چرا اين‏
خلاها پر نشد ؟