وجود آن مترتب است ، يعنی علت فاعلی اول اثر آن علت صوری را ديده و
آن را به خاطر اثرش انتخاب كرده است . در همان شعری كه خودتان مثال
زديد كه " ب " اول باشد ، " ن " بعد باشد ، " ی " بعد باشد ، اين
حرفها را كه همان شكل خاصی است ديده ، بعد اثری كه بر اين شكل بار است
، آن اثر را هم میبيند ، چون آن قراردادی كه در ميان مردم است اين است
كه از اين كلمه اين بيان را درك كنند ، به خاطر اينكه از اين كلمات به
اين شكل بالخصوص ، آن مفهوم در ذهنها منتج میشود ، اين را انتخاب كرده
است . و اما آنچه كه راجع به بيان راه طی شده بود ، ايشان استنادشان
تنها به كلمه نظم بود كه در اينجا آمده بود . اگر همينطور كه شما گفتيد و
ما گفتيم مقصودشان از نظم آن نظم ناشی از علت غايی باشد كه ما هم حرفی
نداريم ولی متأسفانه تمام عبارات از اول تا به آخر نشان میدهد كه اين
نظم جز همان نظم فاعلی چيز ديگری نيست . من به كتاب ، به عبارتها حرف
دارم . ممكن است مقصود نويسنده يك چيز خاصی باشد يا مطلبی را نويسنده
اينجا نياورده ، آن يك حرف ديگری است . شما اگر اين عبارتها را از اول
تا به آخر بخوانيد میبينيد آن نظمی را كه در عالم بيان كرده است جز نظم
ناشی از علت فاعلی كه ما اسمش را نظم زنجيری گذاشتيم چيز ديگری ذكر
نكرده ، كوچكترين اشارهای به آن نظمی كه الان شما خودتان توضيح داديد نشده
است .
و اما مطلب سوم ، بسيار حرف حسابی است و بيان رياضی همين مطلبی بود
كه ما عرض كرديم . از جمله مسائل خوبی كه امروز كشف شده همين قانون
حساب احتمالات بوده و شايد كمتر هست كه انسان در گفتههای علمای امروز
كه راجع به توحيد بحث كردهاند وارد بشود الا اينكه اول همين موضوع را ذكر
كردهاند . گاهی مثال معروف سكه را ذكر میكنند كه اگر ما دو تا سكه در
جيب خود داشته باشيم كه اين سكهها هر كدام شكل مخصوصی داشته باشد . . .
و همان مثالی كه آقای مهندس گفتند ، و بيان ايشان هم از هر جهت تمام و
درست است . در حساب احتمالات همينجور است ، وقتی كه عمل زياد شد يعنی
وقتی كه تركيب زياد شد احتمالات آن قدر زياد میشود و احتمال اينكه روی
تصادف به وجود آمده باشد آن قدر ضعيف میشود كه عملا هيچ كس نيست كه
يقين نداشته باشد ، ولی اگر بگويد شايد تصادف باشد ، از نظر فلسفی كسی
نمیتواند شايدش را جواب بدهد اما خود همان گوينده هم يقين دارد كه
مطلب از اين قرار نيست . من يك مثالی از يك جای ديگری ذكر كنم . از
مواردی
|