پاورقی : . 1 بقره / 255 و آل عمران / . 2
هستيم .
اگر بگوييد خوب ، اگر عالم قديم است ، چرا شما اسمش را مخلوق
میگذاريد ? مخلوق يعنی چيزی كه نبوده و پيدا شده ، ديگر چرا اسم چيزی را
كه هميشه بوده مخلوق گذاشتهايد ؟ [ حكيم الهی ] میگويد نه ، اين را هم
شما اشتباه كرديد . مخلوق بودن يا معلول بودن يك معلول ملازم با اين
نيست كه يك زمان نباشد و بعد وجود پيدا كند . اگر چيزی ذات خودش ذاتی
است كه " ممكن " است ، يعنی اقتضای هستی و نيستی در ذاتش نيست و
هستی او هستی است اما هستیای است كه فائض از غير است ، از جای ديگر
به او رسيده است ، ذاتش متكی و قائم به غير است ، اين ، مناط معلوليت
است ، خواه سابقه عدم زمانی داشته باشد خواه نداشته باشد . عدم زمانی
هيچ دخالتی ندارد در اينكه يك شیء بخواهد معلول باشد يا نباشد . خداوند
قيوم عالم است ، خالق است به همان معنا كه قيوم عالم است " « الله لا
اله الا هو الحی القيوم »" ( 1 ) . اگر ما فرض كنيم يك موجودی از ازل
تا ابد بوده است ولی از ازل تا ابد در حالت قائميت است ، قائم به حق
است و خداست كه قيوم اوست ، يعنی وجود او ناشی از وجود خداست ، همين
كه وجود او ناشی از وجود خدا يعنی متكی به وجود خداست ، فيضی است از
خدا ، اين همان معنای مخلوقيت و معلوليت است .
پس از نظر اعتقاد توحيدی لااقل ما بايد قبول كنيم كه اين طور نيست كه
بگوييم چون ما موحد هستيم حتما بايد اين فرضيه را قبول كرده باشيم كه اين
عالم زمان و مكان ما ، يك زمانی بوده است كه هيچ نبوده است ، والا اگر
ما اين را معتقد نباشيم پس خداشناس و خداپرست نيستيم ، نه ، اين را
لااقل تا اين مقدار بگوييم كه لازم نيست چنين عقيدهای داشته باشيم . اگر
ما برسيم و معتقد شويم به آنچه حكما میگويند ، لازم است خلافش را معتقد
باشيم . تمام حكمای الهی اسلامی عقيدهشان بدون استثنا همين است ، مثل
بوعلی سينا ، فارابی ، خواجه نصيرالدين طوسی ، صدرالمتألهين و . . و در
كتابهای خودشان هم سخت از اين عقيده دفاع میكنند و حرف متكلمين را دليل
بر خدانشناسی آنها میدانند ، میگويند چون خدا را نمیشناسند ، خلقت را
محدود میدانند و به زمان تمسك میكنند ، اگر خدا را بشناسند ، اين طور
نمیگويند .
پاورقی : . 1 بقره / 255 و آل عمران / . 2 |