ديگری نمی‏خواهيم . لازم نيست ما يك برهان داشته باشيم . انبيا كه آمدند
، برای مردم ايمان می‏خواستند ، برای مردم يقين می‏خواستند . اينها هم كه‏
در مردم توليد ايمان و يقين می‏كند ، گواينكه آن گوينده در مقابل آن‏
احتمال فلسفی نتواند برهان اقامه كند . به قول ايشان آخر مگر تو ديوانه‏ای‏
؟ ! مگر من ديوانه‏ام كه قبول نكنم ؟ ! هر آدم عاقلی اين را قبول می‏كند ،
می‏گويد و رد می‏شود . بيش از اين نيست .
البته اين بيان ، بيان بسيار خوبی است ولی اين ، بيان رياضی همين‏
مطلب است كه تنها فرض علت فاعلی به معنای تنها نيروی كافی داشتن ،
برای به وجود آمدن اين نظام كافی نيست . غير از نيرو ( نيروی جمادی به‏
قول قدما و نيروی فيزيكی به قول امروز ) يك چيز ديگری كه آن خاصيت شعور
است ، خاصيت درك است ، خاصيت علم است بايد باشد كه آن انتخاب كند
، يعنی در ميان همه اين احتمالها يك احتمال را انتخاب كند ، آن را با
نتيجه‏ای كه در نظر دارد مناسب ببيند و انتخاب كند ، باز يكی ديگر بعد
از آن انتخاب كند . البته آن بيان ، بيان درستی است .
- در موضوعی كه بنده می‏خواهم عرض كنم سه مطلب را خيلی مختصر و موجز
عرض می‏كنم . يكی اينكه صحبت راجع به چيزهايی كه خلق شده يا مصنوع است‏
بود . در اين مسائل ما احساس يك نظم ، يك سری چيزهای منظم می‏كنيم كه‏
اينها بايد بر طبق يك شعور ابتدايی يا با وجود يك ناظم ترتيب داده شده‏
باشد . آن كسانی كه از نظر علمی می‏خواهند بحث كنند و فكرشان جنبه مادی‏
دارد ، اين مسأله را همين جوری طرح نمی‏كنند ، می‏گويند آن چيزی كه ما در
عالم خلقت می‏بينيم ، از چيزهای خيلی ناقص و ابتدايی هست تا چيزهای‏
خيلی تكميل شده ، و اين اشياء در زمانهای خيلی طولانی طبق قوانين معينی كه‏
در طبيعت وجود دارد با هم برخوردهايی كرده‏اند . آنچه كه قابل بقا بوده‏
مانده ، آنچه كه قابل حيات بوده تشكيل شده ، آنچه كه نشده از بين رفته .
ما خيلی چيزهای ناقص مثلا يك موجودات زنده ناقص می‏بينيم كه نسبت به‏
انسان در يك سطح خيلی پايين‏تری قرار دارند . اينها بعضيهاشان اصلا در
طبيعت قابل بقا نبوده‏اند ، خود به خود از بين رفته‏اند . در طی قرون و
اعصار متمادی آنچه كه قابل بقا بوده مانده . ولی مطلب دوم اينكه ما راجع‏
به مصنوع و مخلوق صحبت كرديم ولی راجع به قوانين موجود در طبيعت بحثی‏
نشد . مثل اين می‏ماند كه ما راجع به يك رأيی فرضا در يك دادگاه جنايی‏
بحث كنيم كه فلان كس را فلان قاضی محكوم به اعدام كرد ولی هيچ راجع به‏
قوانين موجود كه چطور شد ، كی اين قانون را وضع كرد كه منتج به رأی قاضی‏
شد ، بحث نكنيم . علی‏الظاهر آ ن قاضی آن شخص را محكوم به اعدام كرده‏
ولی اصل مطلب ،