دوم در زمان بعد دارای درجه بيشتری از آن رنگ شد ، اين شیء تغيير كرده
است . اين تغيير به محيطش هم هيچ ارتباطی ندارد . حركت جوهری به طريق
اولی به ضعف و نقصان وجود مربوط است ، يك شیء در يك حدی از وجود
ضعيف است ، بعد در يك حد از وجود كاملتر ( قرار میگيرد ) . بنابراين
میتوانيم نسبت به كل عالم ، حركت فرض كنيم . بله ، نسبت به كل عالم ،
حركت مكانی فرض نمیشود . اينكه گفتيد " نسبت به كل عالم حركت مكانی
فرض نمیشود " حركت مكانی نسبت به اجزای عالم فرض میشود كه يك جزئی
بخواهد نسبتش را با اجزای ديگر تغيير بدهد ، ولی در كل عالم حركت مكانی
موضوع ندارد .
يك موضوع ديگر را هم يادآوری كنم تا آقايان برای من توضيح بدهند . در
ضمن عرايضم عرض كردم كه از نظر علمی گاهی اگر چيزی را بخواهيم تعريف
كنيم ، همينقدر كه نشانهای باشد بر اين مطلب كه تفهيم و تفهم در آن آسان
باشد كافی است . به اصطلاح میگويند در علوم اگر تعريفات از حدود " رسم
" تجاوز نكند كافی است ، لازم است فقط نشانهای بدهند ، چون فقط
میخواهند اين موضوع با غير آن اشتباه نشود . از نظر فلسفی ، تعريف كه
میخواهند بكنند ، بايد به حقيقت و ماهيت آن چيز نزديكتر بشوند . يكی
همين موضوع انرژی است در مقابل ماده . انرژی را چيزی غير از ماده
میدانند به معنای همين مقدار غيريت كه ماده از انرژی پيدا میشود يا به
انرژی تبديل میشود . خيلی چيزها را ما در عالم خارج خيال میكنيم وجود
دارد و وجود ندارد ، در ذهن ما وجود دارد ، مثل رنگ . آنها را ما قبول
داريم . ولی چند چيز است كه آيا قطع نظر از ذهن ما در دنيا وجود دارد يا
نه ؟ يكی از آنها حركت است . ناچار میگوييد حركت قطع نظر از ذهن ما در
خارج وجود دارد . يكی از آنها بعد است . البته فرضيه ما اين است كه بعد
وجود دارد . میخواهيم ببينيم در اين بيانی كه میكنيد ، وجود بعد را قبول
میكنيد يا نه .
درباب ماده ، آن چيزی كه نقطه مقابل انرژی میگيرند ، مثل همين عناصر و
يا اتمهايی كه عناصر از آنها تشكيل شده است ، برای آنها ابعاد قائل
میشويم ، طول و عرض و عمق قائل میشويم ، بعد ، امتداد و جهت قائل
میشويم . لهذا میگوييم اين اتم مثلا در اينجا قرار دارد نه در آنجا ،
میتواند اينجا باشد ، میتواند آنجا باشد ، در اينجا هم كه هست ، اين
طرف و آن طرف دارد . اين طرف و آن طرف داشتن ، فرع بر اين است كه
خودش بعد و امتداد داشته باشد ، والا يك نقطه كه اين طرف و آن طرف
|