كسانی كه از راه نظم استدلال می‏كردند ، می‏گفتند ما ساختمان يك گياه يا
يك حيوان را كه مطالعه می‏كنيم ، آن قدر نظم در آنجا مشاهده می‏كنيم كه به‏
طور واضح دخالت يك قوه مدبر ( قوه‏ای كه كار را براساس توجه به هدف و
از روی درك و حكمت انجام می‏دهد ) محرز است . اگر اصولی كه لامارك و
داروين گفته‏اندكافی باشد برای پيدايش اين نظم ، در اين صورت اين دليل‏
از ادله ما برای اثبات خدا از ميان می‏رود . فرض كنيد كه مثلا ما می‏گفتيم‏
وجود دندان با اين تركيب و نظم كه يك هماهنگی خاصی با زندگی و
احتياجات موجود زنده دارد ، دلالت می‏كند بر اين كه در به وجود آمدن‏
دندان يك تدبير در كار بوده و عقل و شعور در پيدايش آن دخالت داشته‏
است . اگر كسی گفت نه ، می‏شود با اصول طبيعی لايشعر اين را توجيه كرد
بدون اينكه به قوه مدبری احتياج باشد ، ديگر اين دليل از كار می‏افتد و
مخدوش می‏شود . چون خود نظريه تبدل انواع هم به تدريج متكامل شده است ،
ما بايد به ترتيب اين نظريه‏ها را ذكر كنيم ولی از نظر هدف خودمان آن را
تعقيب نماييم .

نظريه لامارك درباره پيدايش انواع

در عصر جديد كسی كه برای اولين‏بار معروف شده كه اين نظريه را اظهار
كرد ( 1 ) و به نام او بيشتر معروف شد ، يك مرد فرانسوی زيست‏شناس به‏
نام لامارك بود . لامارك معتقد شد كه اين انواعی كه ما امروز می‏بينيم ،
از يكديگر اشتقاق پيدا كرده‏اند و اين تغييراتی كه در انواع وجود دارد ،
حتی اعضا و جوارح مختلفی كه در هر موجود زنده به وجود آمده است تابع يك‏
اصول طبيعی است . اولين چيزی كه او متوجه شد موضوع تأثير محيط در موجود
زنده بود ، متوجه شد كه محيط طبيعی ، وضع آب و هوا و گرما و سرما و زياد
و كم بودن آذوقه و مثلا دشمن زياد داشتن و دشمن نداشتن ( خصوصياتی كه محيط
طبيعی و جغرافيايی به وجود می‏آورد ) [ و به طور كلی ] محيطهای مختلف بر
روی حيوان اثر می‏گذارد ، به اين معنا كه محيط خاص عكس‏العمل خاص در
حيوان به وجود می‏آورد . حيوان مجبور است در هر محيطی برای ادامه زندگی‏
خودش نوعی كار را صورت بدهد و اجبارا آن نوع كار را صورت می‏دهد . در
اثر اينكه اجبارا نوعی

پاورقی :
. 1 نه اينكه برای اولين بار حتی در اروپا اظهار كرده است ، غير از او
هم بوده‏اند .