خود می‏گيرند ، پس به اصطلاح شر بالعرض می‏شوند ، يعنی شر به واسطه شی‏ء
ديگر ، نه به خودی خود .
اين مطلب را گاهی بعضی اشخاص به اين صورت تلقی می‏كنند كه می‏گويند :
گفته‏اند شرور نيستی است ، پس مثلا عقرب را كه گفته‏اند شر است ، نيستی‏
است ، فقر را كه گفته‏اند شر است ، يعنی اصلا فقری وجود ندارد ، شما خيال‏
می‏كنيد فقری وجود دارد ، بدی نيستی است ، ظلم وجود ندارد . نه ، به اين‏
شكل نيست ، [ حكما ] نمی‏خواهند بگويند در دنيا فقر وجود ندارد يا فقير
وجود ندارد يا عقرب وجود ندارد ، عقرب نيستی است ، صحبت اين است كه‏
اين شروری كه در عالم وجود دارند ، يا خودشان نيستی هستند يا هستی‏ای‏
هستند كه اين صفت نيستی ( نيستی يك شی‏ء ) را دارا هستند . مثلا ممكن‏
است كسی بگويد آيا شما می‏گوييد كوری نيستی است ؟ می‏گوييم بله . می‏گويد
پس چه فرق است بين اينكه بگوييم زيد كور است و كوری نيستی است يا
بگوييم زيد كور نيست ؟ مثل اين است كه يك وقت من می‏گويم زيد پول‏
ندارد ، و يك وقت می‏گويم زيد پول دارد ، و پول نيستی است . هر دو يكی‏
شد . چه فرق است ميان اينكه شما بگوييد فلان كس كور است و كوری نيستی‏
است و اينكه بگوييد نه ، اصلا كور نيست . مسلم ميان ايندو فرق است و
اين مغلطه است . وقتی كه ما می‏گوييم فلان كس كور هست ، يعنی متصف به‏
اين نيستی است ، اصلا كوری يعنی اين نيستی . " كور هست " يعنی متصف‏
به اين نيستی است ، " كور نيست " يعنی متصف به اين نيستی نيست .
پس آنها كه می‏گويند اينها نيستی است ، يعنی يك سلسله صفات عدمی است‏
در اين دنيا كه اين صفات عدمی منشأ انتزاعش به اصطلاح فلاسفه وجود دارد ،
خودش نيستی است والا منشأ انتزاع اين نيستی ، مسلم وجود دارد . وقتی يك‏
وجود محدود شد به يك حدی ، برای آن حد هم به مناسبت محدود ، يك نوع‏
اعتبار هستی می‏شود ، گواينكه آن هستی يك هستی اعتباری است . خيال‏
نمی‏كنم در اين مطلب كه تمام شرور و بديهای عالم از نيستيها انتزاع می‏شود
، ايرادی باشد . ممكن است اين بيانی كه من امروز كردم بيان كاملی نباشد
، بعد سؤال كنيد و روی آن بحث می‏كنيم ، ولی مطلب مطلب درستی است .