اگر اين انسان ابتدائا با همين امتيازات و خصوصيات به وجود آمده بود ،
قابل توجيه نبود كه خود به خود به وجود آمده باشد بدون اينكه قوه مدبری‏
دخالت داشته باشد ، اما اين انسان با اين وضع كه آنا به وجود نيامده‏
است ، بلكه دنباله يك حركتی است كه صدها ميليون سال ادامه داشته تا به‏
اينجا رسيده است . هر يك از خصوصياتی كه در اين انسان هست ، شايد مثلا
در يك قرن پيدا شده و مجموعشان روی همديگر اين مجموعه نظام را به وجود
آورده است . در اينجاست كه ميان دليل الهيون از يك طرف و نظريه "
تبدل انواع " داروين از طرف ديگر تماسی پيدا می‏شود . اگر همينها كه‏
داروين گفته است ، برای پيدايش نظام موجود كافی باشد ( 1 ) ، بايد گفت‏
آن دليل الهيون دليل ناتمامی است ، يعنی آن ديگر دليل نمی‏شود بر وجود
خدا نه اينكه دليل بر نفی وجود خداست و اما اگر كافی نباشد ( همچنانكه‏
از لابلای حرفهای خود داروين هم فهميده می‏شود كه او هم مثل لامارك آخر درك‏
كرده است كه آنچه می‏گويد كافی نيست ) در نهايت بايد به عللی كه به قول‏
خود او مجهول است قائل بشود تا مجموعه اين نظامات به وجود بيايد .
- منظور از آنچه الهيون می‏گويند ، فلسفه اسلامی است وگرنه اين با
مسيحيت كه جور درنمی‏آيد .
استاد: بله، من خيال نمی‏كنم مسيحيين هم از نظر خداشناسی و به عنوان يك‏
مسأله علمی و عقلی با داروين مبارزه كرده باشند، بلكه به عنوان اينكه اين‏
حرفها بر ضد تورات است با آن مبارزه كرده‏اند والا اين مسأله را به اين‏
شكل طرح نكرده‏اند كه آيا آنچه كه داروين می‏گويد اصلا با خداشناسی ارتباط
دارند يا ندارد . آخر چه ربطی بايد داشته باشد مگر در همين جهت كه عرض‏
كردم ؟
اما راجع به اين موضوع كه در كجا نظريه داروين با دليل الهيون تصادم‏
پيدا می‏كند ، اين قسمت را از روی اين كتاب كه واضحتر و مفصلتر نوشته‏
است برايتان می‏خوانم :
" گرچه داروين اصل انسان را از آن صورتی كه تا آن زمان تصور می‏كرده‏اند
، خارج می‏سازد و نشان می‏دهد كه قانون تحول و تكامل باعث پيدايش انسان‏
شده و

پاورقی :
. 1 نمی‏گوييم صحيح باشد ، چون ما گفتيم هيچ يك از اينها را نمی‏شود به‏
خودی خود انكار كرد كه يك عاملی است از عوامل طبيعت .