و سر زنده‏اند . عشق ، نيرومندشان ساخته و جذبه رسول اكرم قدرتشان بخشيده‏
است .
ابوذر نيز در اين لشكر به سوی تبوك حركت كرده است . در بين راه سه‏
نفر يكی پس از ديگری عقب كشيدند . هر كدام كه عقب می‏كشيدند ، به‏
پيغمبر اكرم اطلاع داده می‏شد ، و هر نوبت پيغمبر می‏فرمود :
" اگر در وی خيری است خداوند او را برمی گرداند و اگر خيری نيست‏
بهتر كه رفت " .
شتر لاغر و ضعيف ابوذر از رفتن بازماند . ديدند ابوذر نيز عقب كشيد .
يا رسول الله ! ابوذر نيز رفت . حضرت باز جمله را تكرار كرد :
" اگر خيری در او هست خداوند او را به ما باز می‏گرداند و اگر خيری در
او نيست بهتر كه رفت " .
لشكر همچنان به سير خويش ادامه می‏دهد و ابوذر عقب مانده است ، اما
تخلف نيست ، حيوانش از رفتار مانده . هر چه كرد حركت نكرد . چند ميلی‏
را عقب مانده است . شتر را رها كرد و بارش را به دوش گرفت و در هوای‏
گرم بر روی ريگهای گدازنده به راه افتاد . تشنگی داشت هلاكش می‏كرد . به‏
صخره‏ای در سايه كوهی برخورد كرد . در ميانش آب باران جمع شده بود .
چشيد . آن را بسيار سرد و خوشگوار يافت . گفت هرگز نمی‏آشامم تا دوستم‏
رسول‏الله بياشامد . مشكش را پر كرد . آن را نيز به دوش گرفت و به سوی‏
مسلمين شتافت .