آشكار میگردد و پس از تهی شدن جای من و ايستادن ديگری به جای من ، مرا
خواهيد شناخت " .
عصر من ، داننده اسرار نيست
|
يوسف من بهر اين بازار نيست
|
نا اميد استم زياران قديم
|
طور من سوزد كه میآيد كليم
|
قلزم ياران چو شبنم بیخروش
|
شبنم من مثل يم طوفان به دوش
|
نغمه من از جهان ديگر است
|
اين جرس را كاروان ديگر است
|
ای بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد
|
چشم خود بربست و چشم ما گشاد
|
رخت ناز از نيستی بيرون كشيد
|
چون گل از خاك مزار خود دميد
|
در نمیگنجد به جو عمان من
|
بحرها بايد پی طوفان من
|
برقها خوابيده در جان من است
|
كوه و صحرا باب جولان من است
|
چشمه حيوان براتم كردهاند
|
محرم راز حياتم كردهاند
|
هيچكس رازی كه من میگويم نگفت
|
همچو فكر من در معنی نسفت
|