باشم ، اختيار دارم ميخواهم موحد باشم ، ميخواهم مشرك ، و وقتی موحد شدم‏
كسی حق ندارد مزاحم من بشود چون حق شخصی من است ، ولی اگر آن ديگری‏
مشرك شد باز هم حق شخصی خودش است . يك واحد ملی در قوانين خودشان سه‏
حالت دارند يك وقت ميايند توحيد را انتخاب ميكنند بعنوان يك امر
رسمی و غير موحد را نمی‏پذيرند ، يك وقت شرك را مذهب رسمی قرار ميدهند
و يك وقت هم آزادی ميدهند هر كسی هر جور بود ميل خودش . اگر توحيد جزء
قوانين ملی يك ملت قرار گرفت جزء حقوق آن ملت است ، اگر نبود نه .
اين يكجور نظر است . ولی يكنظر ديگر اينجا اين است كه توحيد هم مثل‏
آزادی جزء حقوق انسانی است . ما در مورد آزادی عقيده گفتيم كه معنی حق‏
آزادی اين نيست كه آزادی يك فرد از طرف ديگری مورد تهديد قرار نگيرد
بلكه ممكن است از طرف خودش مورد تهديد قرار گيرد . پس اگر مردمی برای‏
توحيد و برای مبارزه با شرك بجنگند جنگشان جنبه دفاعی دارد نه جنبه‏
استخدامی و استعماری و استثماری و تجاوز . حالا درست توجه كرديد كه نزاع‏
كه ميگوئيم صغروی است چه معنا دارد . اينجا حتی در ميان علمای اسلام هم‏
دو نظر است ، بعضيها طوری نظر داده‏اند كه معنی نظرشان اين است توحيد
جزء حقوق عمومی انسانها است پس جنگيدن بخاطر توحيد مشروع است ، چون‏
دفاع از حق انسانيت است ، مثل جنگيدن برای آزادی ملتی ديگر است . ولی‏
عده ديگر طوری نظر ميدهند كه معنی حرفشان اين است كه توحيد جزء حقوق‏
فردی و يا حقوق ملی ملتهاست و بحقوق انسانی مربوط نيست پس بنابر اين‏
كسی حق ندارد مزاحم فرد ديگر بشود بخاطر توحيد . كداميك از اينها درست‏
است ؟