يك خوش صدا می‏شنود جورديگری بر قلبش اثر می‏گذارد تا از يك بد صدا .
در يكی از مجالس ديدم يك پيرمردی به اصطلاح شعار می‏دهد ، كه نمی‏دانم‏
بيچاره فلج بود ، زبان نداشت ، چطور بود كه يك كلمه كه می‏خواست بگويد
، مثلا می‏خواست صلوات بفرستد ، خودش هم تكان می‏خورد ، با يك وضع مسخره‏
و خنده‏آوری . پيش خودم گفتم سبحان الله ! ديگر جز اين ، كس ديگری‏
نمی‏شود شعار صلوات را بدهد ؟ آيا ما بايد بد صداترين افراد را در اين‏
موارد انتخاب بكنيم ؟
سعدی داستانی ذكر می‏كند : می‏گويد مؤذن بد صدايی بود در فلان شهر ، داشت‏
با صدای بدی اذان می‏گفت ، يك وقت ديد يك يهودی برايش هديه‏ای آورد ،
گفت اين هديه ناقابل را قبول می‏كنی ؟ گفت چرا ؟ گفت يك خدمت بزرگی‏
به من كردی . چه خدمتی ؟ من كه خدمتی به شما نكرده‏ام . گفت من دختری‏
دارم كه مدتی بود تمايل به اسلام داشت ، از وقتی كه تو اذان می‏گويی و
الله‏اكبر را از تو می‏شنود ، ديگر از اسلام بيزار شده ، حال اين هديه را
آورده‏ام برای اينكه تو خدمتی به من كردی و نگذاشتی اين دختر مسلمان بشود.
اين خودش مسئله‏ای است .
بوعلی سخن بسيار عالی و لطيفی دارد در مقامات العارفين راجع به اينكه‏
تجمع روحی به چه وسيله برای انسان پيدا می‏شود ، عواملی را ذكر می‏كند ، از
آن جمله می‏گويد : الكلام الواعظ من قائل زكی " سخن واعظی كه در درجه اول‏
پاك باشد " . اينها را كه