در شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء (1) يا
نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها
القاء كرد كه نمی‏خواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور
خلاصه به آنها می‏گويد شما آزاد هستيد . امام نمی‏خواسته كسی رو دربايستی‏
داشته باشد و خودش را مجبور ببيند ، حتی كسی خيال كند كه به حكم بيعت‏
لازم است بماند . لذا می‏گويد همه شما را آزاد كردم ، همه يارانم ،
خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزاده‏هايم . اينها جز به شخص من به‏
كس ديگری كار ندارند ، شب تاريك است و از اين تاريكی شب استفاده‏
كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاری ندارند . در اول هم از اينها
تجليل می‏كند و می‏گويد منتهای رضايت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از
اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بيتی بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی می‏گويند آقا چنين چيزی مگر ممكن است ،
جواب پيغمبر را چه بدهيم ، وفا كجا رفت ، انسانيت كجا رفت ، محبت‏
كجا رفت ، عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری كه آنجا گفتند كه واقعا
دل سنگ را كباب می‏كند ، يعنی انسان را به هيجان می‏آورد . يكی می‏گويد
مگر يك جان هم ارزش اين حرفها را دارد كه كسی بخواهد فدای شخصی مثل تو
كند ، ای كاش

پاورقی :
1 - بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 ، اعلام الوری صفحه 234 ، از ارشاد شيخ‏
مفيد صفحه 231 ، مقتل الحسين مقرم صفحه . 257 معلوم می‏شود كه خيمه‏ای بوده‏
است كه اختصاص به مشكهای آب داشته و از همان روزهای اول آبها را در آن‏
خيمه جمع می‏كرده‏اند .