شده و اسب را داخل آب برده است به طوری كه آب به زير شكم اسب رسيده‏
و ابوالفضل می‏تواند بدون اينكه پياده شود ، مشكش را پر از آب بكند .
همينكه مشك را پر از آب كرد ، با دستش مقداری آب برداشت و آورد جلوی‏
دهانش كه بنوشد ، ديگران از دور ناظر بودند ، آنها همين قدر گفته‏اند ما
ديديم كه ننوشيد و آب را ريخت . ابتدا كسی نفهميد كه چرا چنين كاری كرد
. تاريخ می‏گويد : فذكر العطش الحسين ( 1 ) عليه السلام يادش افتاد كه‏
برادرش تشنه است ، گفت شايسته نيست حسين در خيمه تشنه باشد و من آب‏
بنوشم . حالا تاريخ از كجا می‏گويد ؟ از اشعار ابوالفضل ، چون وقتی كه‏
بيرون آمد ، شروع كرد به رجز خواندن ، از رجزش فهميدند كه چرا ابوالفضل‏
تشنه آب نخورد ، رجزش اين بود :
يا نفس من بعد الحسين هونی
فبعده لا كنت ان تكونی
خودش با خودش حرف می‏زند ، خودش را مخاطب قرار داده می‏گويد : ای‏
نفس عباس می‏خواهم بعد از حسين زنده نمانی ، تو می‏خواهی آب بخوری و
زنده بمانی ؟ عباس ! حسين در خيمه‏اش تشنه است و تو می‏خواهی آب گوارا
بنوشی ؟ به خدا قسم ، رسم نوكری آقايی ، رسم برادری ، رسم امام داشتن ،
رسم وفاداری چنين نيست . همه‏اش سراسر وفا بود . مردی است به نام‏
عمروبن قرضه بن كعب انصاری كه از اولاد انصار مدينه است . او از آن‏
كسانی است كه ظاهرا در وقت نماز اباعبدالله بوده و خودش را سپر
اباعبدالله

پاورقی :
2 و 1 - ينابيع الموده ج 2 ص 165 ، بحارالانوار ج 45 ص . 41