فرود نمی‏آورم . من طرفدار عدالتم ، طرفدار حق و احسانم ، طرفدار فضيلتم .
به اين می‏گويند شخصيت .
امويين كاری كردند كه شخصيت اسلامی را در ميان مسلمين ميراندند . كوفه‏
مركز ارتش اسلام بود ، و اگر امام‏حسين ( ع ) به كوفه نمی‏رفت ، امروز
تمام مورخين دنيا او را ملامت می‏كردند ، می‏گفتند عراق كه مركز ارتش‏
اسلامی بود از تو دعوت كرده بود و هجده‏هزارنفر با نماينده تو بيعت كردند
و دوازده‏هزارنامه برای تو فرستادند ، چرا به آنجا نرفتی ؟ مگر از عراق‏
جايی بهتر و بالاتر هم بود ؟ ! اساسا كوفه شهری است كه بعد از جنگهايی كه‏
در صدراسلام واقع شد ، به دستور عمربن‏خطاب توسط ارتش اسلام ساخته شد ، و
از كوفيها و مردم عراق شجاعتر و سلحشورتر وجود نداشت . در عين حال همين‏
مردمی كه هجده هزار بيعت كننده داشتند ، و دوازده هزار نامه نوشته بودند
، به مجرد اينكه سر و كله پسر زياد پيدا شد همه فرار كردند ، چرا ؟ چون‏
زياد بن ابيه سالها در كوفه حكومت كرده بود ، آنقدر چشم در آورده بود ،
آنقدر دست و پاها بريده بود ، آنقدر شكمها سفره كرده بود ، آنقدر افراد
را در زندانها كشته بود كه اينها بكلی احساس شخصيت خودشان را از دست‏
داده بودند . لذا تا شنيدند پسر زياد آمد ، زن دست شوهرش را می‏گرفت و
او را از پيش مسلم كنار می‏كشيد ، مادر دست بچه خودش را می‏گرفت ،
خواهر دست برادر خودش را می‏گرفت ، پدر دست فرزند خودش را می‏گرفت و
از مسلم جدا می‏كرد ، و بی‏شك مردم كوفه از شيعيان علی بن ابيطالب ( ع )
بودند