عين حال از وظايف خودش غافل نيست . پرستاری زين العابدين به عهده
اوست ، نگاه كرد به زين العابدين ديد حضرت كه چشمش افتاده به اين وضع
آنچنان ناراحت است كانه میخواهد قالب تهی كند ، فورا بدن اباعبدالله
را گذاشت آمد سراغ زين العابدين ، يابن اخی ! پسر برادر ! چرا ترا در
حالی میبينم كه میخواهد روح تو از بدنت پرواز بكند ؟ عمه جان ! چطور
میتوانم بدنهای عزيزان خودمان را ببينيم و ناراحت نباشم . زينب در همين
شرايط شروع میكند به تسليت خاطر دادن به زين العابدين .
ام ايمن زن بسيار مجللهای است كه ظاهرا كنيز خديجه بوده و بعدا آزاد
شده و سپس در خانه پيغمبر و مورد احترام پيغمبر بوده است . كسی است كه
از پيغمبر حديث روايت میكند . اين پيرزن سالها در خانه پيغمبر بود .
روايتی از پيغمبر را برای زينب نقل كرده بود ولی چون روايت خانوادگی
بود يعنی مربوط به سرنوشت اين خانواده در آينده بود ، زينب يكروز در
اواخر عمر علی عليه السلام برای اينكه مطمئن بشود كه آنچه ام ايمن گفته
صددرصد درست است ، آمد خدمت پدرش ، يا ابا ! من حديثی اينچنين از ام
ايمن شنيدهام ، میخواهم يكبار هم از شما بشنوم تا ببينم آيا همين طور
است ؟ همه را عرض كرد ، پدرش تاييد كرد و فرمود درست گفته ام ايمن ،
همين طور است .
زينب در آن شرايط اين حديث را برای امام زين العابدين روايت میكند .
در اين حديث آمده است اين قضيه فلسفهای دارد مبادا در اين شرايط خيال
بكنيد كه حسين كشته شد و از بين رفت . پسر
|