يك چيزهايی ، مثلا يك تكه گوشتی باقی می‏ماند كه با خلال آن را درمی‏آورد ،
همان را لماظه می‏گويند . يزيد و ملك يزيد و دنيا و مافيهايش در منطق‏
حسين عليه السلام لماظه هستند . بعد می‏گويد ، ايهاالناس در دنيا بجز خدا
چيزی پيدا نمی‏شود كه اين ارزش را داشته باشد كه شما جان و نفس خودتان‏
را به آن بفروشيد ، خودتان را نفروشيد ، آزاد مرد باشيد ، خودفروش‏
نباشيد .
جمله‏ای ديگر : « الناس عبيدالدنيا » مردم را به حالت بردگی و
بندگيشان اين طور تحقير می‏كند كه عيب مردم اين است كه بنده‏دنيا هستند ،
برده‏صفت هستند ، بنده مطامع خودشان هستند . روی همين جهت ، دين كه جوهر
آزادی است و انسان را از غير خدا آزاد و بنده حقيقت می‏كند ، در عمق‏
روحشان اثر نگذاشته است « و الدين لعق علی السنتهم يحوطونه ما درت‏
معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون » ( 1 ) .
ابوذر غفاری را عثمان تبعيد می‏كند و اعلام می‏كند كه احدی حق ندارد اين‏
مرد را كه از نظر حكومت مجرم است مشايعت كند . ولی علی ( ع ) اعتنا به‏
اين فرمان خليفه نمی‏كند كند و خودش و حسن و حسين ( عليهماالسلام ) او را
مشايعت می‏كنند . هر كدام از آنها جمله‏هائی دارند ، حسين‏بن‏علی (
عليهماالسلام ) هم جمله‏ای دارد كه مبين پرتو روحش است . ابوذر شيعه علی‏
( ع ) است و در سنين عمری مانند سنين علی ( ع ) ، و شايد هم از علی ( ع‏
) بزرگتر باشد لذا

پاورقی :
1 - تحف العقول ، ص 250 و مقتل الحسين ، مقرم ، ص 231 و مقتل الحسين‏
خوارزمی ، ص 237 ، و فی رحاب ائمةاهل‏البيت ، ج 3 ، ص . 101