میخورد ، گاهی يك زندگی يك روزه يا دو روزه يا پنج روزه يك نفر كه
ممكن است شرح آن بيش از پنج صفحه نباشد ، آنچنان درخشان است كه امكان
دارد به اندازه دهها كتاب ارزش آن شخص را ثابت بكند ، و جناب
ابوالفضل العباس چنين شخصی بود . سن ايشان در كربلا در حدود 34 سال بوده
است و دارای فرزندانی بودهاند كه يكی از آنها به نام عبيدالله بن عباس
بن علی بن ابيطالب است و تا زمانهای دور زنده بوده است . نقل میكنند
كه روزی امام زين العابدين چشمشان به عبيدالله افتاد ، خاطرات كربلا به
يادشان افتاد و اشكشان جاری شد .
جناب ابوالفضل در وقت شهادت اميرالمؤمنين ، كودكی نزديك به حد بلوغ
، يعنی در سن چهارده سالگی بوده است . من از " ناسخ التواريخ " الان
يادم هست كه جناب ابوالفضل در جنگ صفين حضور داشته اند . ولی چون هنوز
نابالغ و كودك بودهاند ( حدود دوازده سال داشتهاند ، زيرا جنگ صفين
تقريبا سه سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين است ) ، اميرالمؤمنين به
ايشان اجازه جنگيدن ندادهاند . همين قدر يادم هست كه نوشته بود ايشان در
جنگ صفين در عين اينكه كودك بودند ، سوار بر اسب سياهی بودند . بيش
از اين چيزی نديدم . ولی اين موضوع را خيليها نوشتهاند ، در مقاتل معتبر
اين مطلب را نوشتهاند كه اميرالمؤمنين علی عليه السلام يك وقتی به
برادرشان عقيل فرمودند برای من زنی انتخاب كن كه « ولدتها الفحوله »
يعنی نژاد از شجاعان برده باشد . عقيل كه برادر اميرالمؤمنين است ،
نسابه است ، نسب شناس و نژادشناس بوده و عجيب هم نژاد شناس بوده و
قبائل و پدرها و مادرها و
|