چندين داغ ديده است ؟ با يك زن برادرها كشته ، عزيزان از دست رفته‏
داری سخن می‏گويی .
و عرض عليه علی بن الحسين يعنی بر او علی بن حسين را عرض كردند .
فرعون وار صدا زد " من انت ؟ " ( باز منطق جبرگرايی را ببينيد ) تو كی‏
هستی ؟ فرمود : « انا علی بن الحسين » ، من علی بن حسين هستم . گفت :
اليس قد قتل الله علی بن الحسين ؟ مگر علی بن حسين را خدا در كربلا نكشت‏
؟ ( حالا ديگر بايد همه چيز را به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود كه‏
اينها همه بر حق هستند . ) فرمود من برادری داشتم نام او هم علی بود و
مردم در كربلا او را كشتند . گفت خير ، خدا كشت . فرمود البته كه قبض‏
روح همه مردم بدست خداست ، اما او را مردم كشتند . بعد گفت : علی و
علی يعنی چه ، پدر تو اسم همه بچه‏هايش را گذاشته بود علی ، اسم تو را هم‏
گذاشته علی ، اسم ديگری نبود كه بگذارد ؟ گفت پدر من به پدرش ارادت‏
داشت ، او دوست داشت كه اسم پسرانش را به نام پدرش بگذارد . يعنی‏
اين تو هستی كه بايد از پدرت زياد ننگ داشته باشی .
ابن زياد ، انتظار داشت كه علی بن حسين عليه‏السلام اصلا حرف نزند . از
نظر او يك اسير بايد حرف نزند و وقتی به او می‏گويد اين ، كار خدا بود ،
بايد بگويد بله ، كار خدا بود ، مقدر چنين بود ، نمی‏شد كه اين طور نشود ،
كار اشتباهی بود و اين حرفها . وقتی ديد كه علی بن حسين عليه‏السلام ، يك‏
اسير ، اينچنين حرف می‏زند ، گفت : و لك جراه