از ماوراءالنهر و از يك ملت ديگری بوده و رستم از ملت ايران بوده است
، قهرا دلمان میخواهد كه هميشه تفوق مال رستم باشد ، و افسانهساز هم
داستانها و افسانهها را چنان ساخته است كه با ذائقه ما جور در بيايد ،
يعنی هميشه آن طرف مغلوب و محكوم و اين طرف غالب و قاهر باشد . اين
حماسه ها ، حماسههای قومی است ، يعنی اختصاص به يك قوم و نژاد معين و
يك آبوخاك معين دارد .
اما مطلب در مورد حسين عليهالسلام غير از اين است . حسين ( ع ) يك
شخصيت حماسی است اما نه آنطور كه جلالالدين خوارزمشاه يك شخصيت حماسی
است و نه آنطور كه رستم افسانهای يك شخصيت حماسی است . حسين ( ع )
يك شخصيت حماسی است ، اما حماسه انسانيت ، حماسه بشريت ، نه حماسه
قوميت . سخن حسين ( ع ) ، عمل حسين ( ع ) ، حادثه حسين ( ع ) ، روح حسين
( ع ) ، همه چيز حسين ( ع ) هيجان است ، تحريك است ، درس است ،
القاء نيروست ، اما چهجور القاء نيروئی ؟ چهجور درسی ؟ آيا از آن جهت
كه مثلا به يك قوم بخصوص منتسب است ؟ ! يا از آن جهت كه شرقی است ؟
يا از آن جهت كه مثلا عرب است و غير عرب نيست ؟ ! يا به قول بعضی از
ايرانيها از آن جهت كه مثلا زنش ايرانی است ؟ !
اساسا در وجود حسين ( ع ) يك چنين حماسههائی نمیتواند وجود داشته باشد
و علت شناخته نشدن حسين ( ع ) هم همين است . چون حماسه او بالاتر و
مافوق اينگونه حماسههاست ، كمتر افراد میتوانند او را بشناسند . حالا
ببينيم كه واقعا چطور است ؟ شما
|