پاورقی : 1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 57 و اللهوف ، صفحه . 53
سختتر میشد ، چهرهاش برافروختهتر میگرديد ، مثل آدمی كه به وصل نزديكتر
میشود . حتی میگويد در آن لحظات آخر ، هنگامی كه آن لعين ازل وابد سر
مقدسش را از بدن جدا كرده بود ، رفتم سراغ حسينبنعلی ( عليهمالسلام ) ،
چشمم كه به حسين ( ع ) افتاد ، آن بشاشت و روشنی چهرهاش ، آنچنان مرا
گرفت كه مردنش را فراموش كردم . لقد شغلنی نوروجهه جمالهيبته عنالفكرش
فی قتله ( 1 ) . نوشتهاند اباعبدالله ( ع ) در حملات خود ، نقطهای را
انتخاب كرده بود كه نزديك خيام حرم باشد . به دو منظور : يكی اينكه
میدانست دشمنان چقدر نامرد و غير انسانند و اين مقدار حميت ندارند كه
لااقل بگويند ما با حسين ( ع ) طرف هستيم ، پس متعرض خيمهها نشويم .
میخواست تا جان در بدن دارد ، تا رگ گردنش میجنبد ، كسی متعرض خيام
حرمش نشود . حمله میكرد ، از جلو او فرار میكردند ، ولی زياد تعقيب
نمیكرد ، برمیگشت تا خيام حرمش مورد تعرض قرار نگيرد . منظور ديگر
اينكه میخواست تا زنده است اهلبيتش بدانند كه او زنده است . لذا
نقطهای را مركز قرار داده بود كه صدايش به آنها میرسيد . وقتی كه بر
میگشت و در آن نقطه میايستاد ، فرياد میكرد : « لا حول و لا قوش الا بالله
العلی العظيم ، » فرياد حسين عليهالسلام كه بلند میشد اهل بيت
سكونتخاطری پيدا میكردند . میگفتند آقا هنوز زنده است . امام ( ع ) به
اهل بيت فرموده بود تا من زنده هستم از خيمهها بيرون نيائيد ( اين حرفها
را باور نكنيد كه اهلبيت دائما بيرون میدويدند . ابدا . دستور آقا بود
كه تا من
پاورقی : 1 - بحارالانوار ، ج 45 ، ص 57 و اللهوف ، صفحه . 53 |