پاورقی : 1 - بحار الانوار ج 44 ص . 394
كه لازم بود انجام دهد تا افراد خالصا و مخلصا در آنجا بمانند، انجام داد.
مردی بود كه اتفاقا در همان ايام محرم به او خبر رسيد كه پسرت در فلان
جنگ به دست كفار اسير شده ، خوب جوانش بود ، و معلوم نبود چه بر سرش
میآيد . گفت من دوست نداشتم كه زنده باشم و پسرم چنين سرنوشتی پيدا
بكند . خبر رسيد به اباعبدالله كه برای فلان صحابی شما چنين جريانی رخ
داده است . حضرت او را طلب كردند ، از او تشكر نمودند كه تو مرد چنين
و چنان هستی . پسرت گرفتار است ، يك نفر لازم است برود آنجا پولی ،
هديهای ببرد و به آنها بدهد تا اسير را آزاد بكنند . كالاهايی ، لباسهايی
در آنجا بود كه میشد آنها را تبديل به پول كرد . فرمود اينها را میگيری و
میروی در آنجا تبديل به پول میكنی بعد میدهی بچهات را آزاد میكنی . تا
حضرت اين جمله را فرمود ، او عرض كرد : اكلتنی السباع حيا ان فارقتك (
1 ) درندههای بيابان زنده زنده مرا بخورند اگر من چنين كاری بكنم . پسرم
گرفتار است ، باشد ، مگر پسر من از شما عزيزتر است ؟ ! در آن شب بعد
از آن اتمام حجتها وقتی كه همه يكجا و صريحا اعلام وفاداری كردند و گفتند
ما هرگز از تو جدا نخواهيم شد ، يكدفعه صحنه عوض شد ، امام عليه السلام
فرمود حالا كه اين طور است ، بدانيد كه ما كشته خواهيم شد . همه گفتند
الحمدلله ، خدا را شكر میكنيم برای چنين توفيقی كه به ما عنايت كرد ،
اين برای ما مژده
پاورقی : 1 - بحار الانوار ج 44 ص . 394 |