به اين سرزمين آشنا هستم ، سرزمينی است كه در آن نخل نبوده ، مثل اينكه
از دور نخل ديده میشود ، شاخه نخل است ، میفرمايد خوب دقت كنيد .
آنهايی كه چشمهايشان تيزتر است میگويند : نه آقا نخل نيست ، آنها پرچم
است ، انسان است ، اسب است كه از دور دارد میآيد ، اشتباه میكنيد ،
خود حضرت نگاه میكند ، میگويد راست میگوئيد ، كوهی است در سمت چپ
شما ، آن كوه را پشت خودتان قرار بدهيد . حر است با هزار نفر . حسين
عليه السلام مثل پدرش علی عليه السلام ( در داستان صفين ) است كه از اين
جور فرصتها به طور ناجوانمردانه استفاده نمیكند . بلكه از نظر او ، اينجا
جائی است كه بايد مروت و جوانمردی اسلامی را نشان بدهد ، فورا میفرمايد
: آن آبها را بياوريد و اسبها را سيراب كنيد ، افراد را سيراب كنيد .
حتی خودشان مراقبت میكنند كه حيوانهای اينها كاملا سيراب شوند . يك نفر
میگويد مشكی را در اختيار من قرار داد كه نتوانستم درش را باز كنم ، خود
حضرت آمدند و با دست خويش در مشك را باز كردند و به من دادند . حتی
اسبها كه آب میخوردند ، فرمود : اينها اگر خسته باشند ، با يك نفس سير
نمیخورند ، بگذاريد با دو نفس ، سه نفس آب بخورند . همچنين در كربلا در
همان نهايت شدتها مراقب است كه ابتدای به جنگ نكند .
مسئله ديگر اين است كه من با آقای محترم نويسنده شهيد جاويد كه دوست
قديمی ماست صحبت میكردم ، با نظر ايشان موافق نبودم به ايشان گفتم چرا
خطبههای امام حسين بعد از اينكه ايشان از نصرت
|