كه حسين با چه سرعتی سوار اسب شد و اسب را تاخت كرد . تعبير او اين‏
است كه مانند يك باز شكاری خودش را به صحنه جنگ رساند . نوشته‏اند بعد
از آنكه جناب قاسم از روی اسب به زمين افتاده بود در حدود دويست نفر
دور بدن او بودند و يك نفر هم می‏خواست سر قاسم را از بدن جدا بكند ،
ولی هنگامی كه ديدند اباعبدالله آمد ، همه فرار كردند و همان كسی كه به‏
قصد قتل قاسم آمده بود زير دست و پای اسبان پايمال شد . از بس كه‏
ترسيدند ، رفيق خودشان را زير سم اسبهای خودشان پايمال كردند . جمعيت‏
زياد ، اسبها حركت كرده‏اند ، چشم ، چشم را نمی‏بيند ، به قول فردوسی :
ز سم ستوران در آن پهن دشت
زمين شد شش و آسمان گشت هشت
هيچكس نمی‏داند كه قضيه از چه قرار است . و انجلت الغبره ( 1 ) همين‏
كه غبارها نشست ، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته ( من اين‏
را فراموش نمی‏كنم : خدا رحمت كند مرحوم اشراقی واعظ معروف قم را ،
گفت يكبار من در حضور مرحوم آيت الله حائری اين روضه را كه متن تاريخ‏
است ، عين مقتل است و يك كلمه كم و زياد در آن نيست خواندم . به قدری‏
مرحوم حاج شيخ گريه كرد كه بی‏تا ب شد . بعد به من گفت فلانی خواهش‏
می‏كنم بعد از اين در هر مجلسی

پاورقی :
1 - بحار الانوار ج 45 ص 35 ، ارشاد شيخ مفيد ص 239، مقتل الحسين مقرم‏
ص 332 ، اعلام الوری ص 243 ، اللهوف ص 48، مقتل الحسين خوارزمی ج 2 ص‏
. 27