مجروح كرد ، اين چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم ! ديگری میگويد
شمشير علی آنچنان سريع و نرم آمد كه از فرق مرحب گذشت تا به نمد زين
اسب رسيد . علی كه شمشيرش را بيرون كشيد ، خود مرحب هم نفهميد ! گفت
علی همه زور تو همين بود ؟ ! ( خيال كرد ضربت كاری نشده است ! ) همه
پهلوانی تو همين بود ؟ ! علی گفت خودت را حركت بده ، مرحب خودش را
حركت داد ، نصف بدنش از يك طرف افتاد و نصف ديگر از طرف ديگر !
حاجی نوری ، اين مرد بزرگ در كتاب لؤلؤ و مرجان ، ضمن انتقاد از جعل
اينگونه افسانهها میگويد برای شجاعت حضرت ابوالفضل نوشتهاند كه او در
جنگ صفين ( كه اصلا شركت حضرت هم معلوم نيست ، اگر شركت هم كرده يك
بچه پانزده ساله بوده ) مردی را به هوا انداخت ، ديگری را انداخت ، نفر
بعدی را ، تا هشتاد نفر ، نفر هشتادم را كه انداخت هنوز نفر اول بزمين
نيامده بود ! بعد اولی كه آمد دو نيمش كرد ، دومی نيز همچنين تا نفر آخر
!
قسمتی از تحريفاتی كه در حادثه كربلا صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی
است . اروپائيها میگويند در تاريخ مشرق زمين مبالغهها ، اغراقها زياد
است و راست هم میگويند . ملا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است :
سواره نظام لشكريان عمر سعد ششصد هزار نفر و پياده نظامشان دور كرور بود
و در مجموع يك ميليون و ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند ! مگر كوفه
چقدر بزرگ بود ؟ كوفه يك شهر تازه ساز بود كه هنوز سی و پنج سال بيشتر
از عمر آن نگذشته
|