كتاب را میخواند . به كتاب ديگری دست نمیزند تا مطالبی كه در اين
كتاب خوانده ، در ذهنش وارد بشود . به اين حد نيز قناعت نمیكند . در
نوبت سوم مطالب خوبی را كه در اين كتاب تشخيص داده است و لازم میداند
، در ورقه های منظمی فيش برداری میكند ، يادداشت میكند ، يعنی يك
حافظه كتبی برای خودش درست میكند كه تا آخر عمر هر وقت بخواهد ،
بتواند فورا به آن مطالب مراجعه كند . اين كتاب را كه تمام كرد ،
كتابهای ديگری را كه متناسب با همين موضوع هستند مطالعه میكند . بعد از
مدتی از مطالعه كردن اين جور كتابها بینياز میشود . بعد میرود سراغ يك
سلسله كتابهای ديگر . اما آدمی كه امروز اين كتاب ، فردا آن كتاب و پس
فردا كتاب ديگری را مطالعه میكند ، مثل كسی میشود كه وقتی میخواهد » ذا
بخورد ، يك لقمه از اين ، دو لقمه از آن ، چهار لقمه از نوع ديگر و پنج
لقمه از آن ديگری میخورد . آخر معده خودش را فاسد میكند . كاری هم انجام
نداده است . اينها مربوط است به سبك و روش و اسلوب .
مسئله تبليغ به همان معنای صحيح و واقعی ، رساندن و شناساندن يك پيام
به مردم است ، آگاه ساختن مردم به يك پيام و معتقد كردن و متمايل نمودن
و جلب كردن نظرهای مردم به يك پيام است . رساندن يك پيام ، اسلوب و
روش صحيح میخواهد و تنها با روش صحيح است كه تبليغ موفقيت آميز خواهد
بود . اگر عكس اين روش را انتخاب بكنيد ، نه تنها نتيجه مثبت نخواهد
داشت ، بلكه نتيجه معكوس خواهد داد . وقتی انسان در مطلبی دقت میكند و
به آن
|