يا نفس من بعد الحسين هونی |
فبعده لا كنت ان تكونی |
پاورقی : 2 و 1 - ينابيع الموده ج 2 ص 165 ، بحارالانوار ج 45 ص . 41
شده و اسب را داخل آب برده است به طوری كه آب به زير شكم اسب رسيده
و ابوالفضل میتواند بدون اينكه پياده شود ، مشكش را پر از آب بكند .
همينكه مشك را پر از آب كرد ، با دستش مقداری آب برداشت و آورد جلوی
دهانش كه بنوشد ، ديگران از دور ناظر بودند ، آنها همين قدر گفتهاند ما
ديديم كه ننوشيد و آب را ريخت . ابتدا كسی نفهميد كه چرا چنين كاری كرد
. تاريخ میگويد : فذكر العطش الحسين ( 1 ) عليه السلام يادش افتاد كه
برادرش تشنه است ، گفت شايسته نيست حسين در خيمه تشنه باشد و من آب
بنوشم . حالا تاريخ از كجا میگويد ؟ از اشعار ابوالفضل ، چون وقتی كه
بيرون آمد ، شروع كرد به رجز خواندن ، از رجزش فهميدند كه چرا ابوالفضل
تشنه آب نخورد ، رجزش اين بود :
پاورقی : 2 و 1 - ينابيع الموده ج 2 ص 165 ، بحارالانوار ج 45 ص . 41 |