گفتند : چه كنيم ؟ گفت اينطور مصلحت نيست . اگر يك يك برويد ، يك‏
نفر از شما را باقی نخواهد گذاشت ، حمله را همه جانبه كنيد . اباعبدالله‏
به هر طرف كه حمله می‏كرد ، فرار می‏كردند ولی مواظب بود كه از خيمه‏ها
دور نشود . غيرت حسين هم هست . حسين شجاع است ، صبور است ، راضی به‏
رضای الهی است ، مخلص است ولی غيره الله هم هست ، غيرتش هم به او
اجازه نمی‏دهد كه زنده باشد و كسی نزديك خيام حرم او بيايد . به اهل بيت‏
دستور داد كه شما ابدا از خيمه‏ها بيرون نيائيد . اين دروغ است اگر شنيده‏
باشيد كه اهل بيت مرتب بيرون می‏آمدند والعطش می‏گفتند . فقط يك بار
بيرون آمدند و آن ، وقتی بود كه اسب بی‏صاحب اباعبدالله آمد . آن وقت‏
هم كه بيرون آمدند ، اول نمی‏دانستند كه قضيه از چه قرار است . صدای شيهه‏
اين اسب را كه شنيدند ، خيال كردند آقا برای وداع سوم آمده است .
می‏گويند اين اسب ، اسب تربيت شده‏ای بود . نه تنها اسب اباعبدالله‏
اينطور تربيت داشت ، بلكه اسبهای دشمنان هم اينطور تربيتها را داشتند
كه وقتی سوارش می‏افتاد ، اين حيوان ، احساس می‏كرد . اين اسب يال خودش‏
را به خون اباعبدالله رنگين كرده بود و وقتی كه ديد آقا افتاده است و
ديگر نمی‏تواند از جا بلند شود ، آمد به طرف خيام حرم . در واقع مثل‏
اينكه پيكی بود كه می‏خواست خبری بدهد . اينها به خيال اينكه آقا
برگشته‏اند ، از خيمه بيرون آمدند ولی وقتی كه آن اوضاع را ديدند ، چاره‏ای‏
نديدند جز اينكه دور اين اسب را بگيرند و ناله بكنند . به هر حال آقا
اجازه نداد آنها بيرون بيايند . ولی خودش نقطه‏ای را مركز قرار داده بود
كه