مسلمين دارد از بين میرود . عمر بن الخطاب برای اينكه عذری از مسلمين
بخواهد ، گفت : يا رسول الله ! اگر كسی بلند نمیشود ، به خاطر اين است
كه اين شخص مردی است غير قابل مبارزه . من خودم با قافلهای كه اين مرد
نيز در آن بود حركت میكردم ، عده زيادی دزد به ما برخورد كردند و او به
تنهائی برای مقابله با آنها حركت كرد . سپر میخواست ، يك كره شتر به
دست گرفت ! چه كسی میتواند با اين مرد مبارزه كند ؟ !
" عمرو بن عبدود " در آخر كار وقتی كه خواست مسلمين را خوب تحقير
كرده باشد ، اين شعر را خواند :
و لقد بححت من الندا
|
ءبجمعكم هل من مبارز
|
و وقفت اذ وقفت المشجع
|
موقف القرن المناجز ( 1 )
|
تا آخر . گفت ديگر خسته شدم ، گلويم به درد آمد از بس گفتم : هل من
مبارز يك مرد در ميان شما نيست ؟ !
پيغمبر به علی اجازه داد . علی از جا بلند شد و گفت :
و لقد اتاك مجيب صوتك غير عاجز
|
. . . به همان آهنگ شعر خواند ، آمد جلو ، و شنيدهايد كه چگونه پيروز
شد . شرايط طوری شد كه پيغمبر فرمود : تمام اسلام با تمام كفر روبرو شد ،
يعنی جنگ سرنوشت است .
از چيزهائی كه ما در عاشورا زياد میبينيم ، مسئله شعار
پاورقی :
1 - بحارج 20 ص . 203