بگويند مطلب اين بود كه حسين زنده بماند و به خلافت برسد يا حداقل در
گوشه‏ای برود و زندگی كند ، پس حالا كه حسين كشته شده ، مطلب تمام شد .
نه ، آنها دنبال همان هدف حسينی بودند .
كشته شدن اباعبدالله ، از يك نظر برای آنها آغاز كار بود نه پايان كار
. و چقدر زيبا و جالب توجه است وضع اهل بيت پيغمبر ! و راستی وقتی‏
انسان اينها را تجزيه و تحليل می‏كند ، در مقابل اين عظمت و زيبائی ، در
مقابل اين قوت ، در مقابل اين قدرت روح ، در مقابل اينهمه ايمان و يقين‏
، در مقابل اينهمه شجاعت روحی ، غرق در حيرت می‏شود و جز اينكه در مقابل‏
آنها سر تعظيم فرود آورد كار ديگری نمی‏تواند بكند . تا آخرين لحظه تبليغ‏
كردند ، نهی از منكر و امر به معروف كردند ، دعوت به اسلام كردند .
محبت و بلكه معرفت علی ( ع ) و اهل بيت پيغمبر اساسا در همه شام‏
وجود نداشت . يعنی كسی آنها را نمی‏شناخت ، و اگر هم می‏شناختند ، به‏
صورتهای بسيار زشتی می‏شناختند . ولی ببينيد اهل بيت پيغمبر چه كردند ؟ !
فقط يك نمونه‏اش را عرض می‏كنم و بعد وارد مطالب ديگری می‏شوم .
می‏دانيم كه روز عاشورا ، وضع به چه منوال بود ، و شب يازدهم را اهل‏
بيت پيغمبر چگونه برگزار كردند . روز يازدهم جلادهای ابن زياد می‏آيند اهل‏
بيت را سوار شترهای بی جهاز می‏كنند و يكسره حركت می‏دهند ، و اينها شب‏
دوازدهم را شايد تا صبح يكسره با كمال ناراحتی روحی و جسمی ، طی طريق‏
می‏كنند . فردا صبح نزديك دروازه كوفه می‏رسند . دشمن مهلت نمی‏دهد . همان‏
روز پيش از ظهر اينها را وارد شهر كوفه می‏كنند .