گذشته از اينكه شعار عمومی دسته خودش را تكرار میكرد ، احيانا خودش را
هم شخصا معرفی مینمود . چون عرب طبع شعرش بسيار قوی است و شعر گفتن
برای قوم عرب ساده است و اين ، از خصوصيات زبان عربی است ، غالب
آنها وقتی میخواستند به ميدان بروند ، با يك رباعی ، با يك رجز خودشان
را معرفی میكردند . يا مثلا مبارزه طلبی خودش را با يك شعر بيان میكرد ،
با شعر مبارز میطلبيد . كسی هم كه میخواست به او جواب بدهد كه من آماده
هستم ، يك وقت میديدند با شعری به همان آهنگ میگفت من آماده هستم (
كه اين اندكی مشكلتر بود ) .
شنيدهايد كه در جنگ خندق پيغمبر اكرم ( ص ) دستور داد دور مدينه را (
قسمتهائی كه لشكر دشمن میتوانست بيايد ) خندقی كندند برای اينكه دشمن
نتواند خود را به داخل مدينه برساند . ولی چند نفر از افراد دشمن
توانستند اسبهای خود را از باريكهای عبور بدهند و بيايند آنطرف ، كه يكی
از آنها " عمرو بن عبدود " معروف شجاع به اصطلاح فارس يليل بود كه
ضرب المثل شجاعت بود .
آمد در مقابل مسلمين و فرياد كرد : الا رجل ، الارجل آيا مرد هست ؟ كسی
جواب نداد ، چون همه او را میشناختند . يك نفر جرات نكرد بگويد " من
" ( برای اينكه میدانستند كه رو بروی شدن با او جز كشته شدن نتيجه ديگری
ندارد ) جز يك جوان بيست و چند ساله كه از جا بلند شد و گفت : يا رسول
الله ! اجازه میدهيد من به ميدان بروم ؟ فرمود : بنشين ( علی بود ) .
دوباره فرياد كرد : الارجل ، الارجل ، كسی غير از علی جواب نداد . برای
بار سوم : الارجل ، الارجل ، باز تنها علی از جا بلند شد . آبروی
|