من باشم . ولی شما دوست دشمنانتان هستيد .
بعد مثال میزند ، میگويد : فلان شخص در همه عمرش هيچوقت اساسا تظاهری
هم به اسلام نداشته است ، علامتی از اسلام در او نبوده ، نه به قرآن اظهار
اعتقاد كرده است ، نه به اسلام ، معروف است و به اينكه ظالم و ستمگر و
فاسق و شرابخوار است . همين آدم كه شما از او انتظار نداريد ، يكدفعه
میبينيد آمد به زيارت حضرت رضا . همهتان میگوييد معلوم میشود آدم
مسلمانی است . اين دفعه وقتی او را میبينيد ، با او خوش و بش میكنيد .
يعنی از هزار خصلت او نهصد و نود و نه تای آن بر ضد شما و دين شماست .
چون از او انتظار نداريد ، همينقدر كه يك زيارت حضرت رضا آمد ،
میگوييد نه ، معلوم شد مسلمان است . اما در مورد آن كسی كه از هزار
خصلت ، نهصد و نود و نه خصلتش مسلمانی است ، يك خصلتش به قول شما
خلاف است ، به خاطر اين خصلت میگوييد اين ديگر مسلمان نيست و از حوزه
اسلام خارج شد . پس شما دوست دشمنانتان هستيد يعنی كمك به دشمنانتان
میكنيد ، و دشمن دوستانتان هستيد يعنی در واقع دشمن خودتان هستيد .
شما اگر بخواهيد به شكل غيرمستقيم امر به معروف بكنيد ، يكی از راههای
آن اينست كه خودتان صالح و باتقوا باشيد ، خودتان اهل عمل و تقوا باشيد
. وقتی خودتان اينطور بوديد مجسمهای خواهيد بود از امر به معروف و نهی
از منكر . هيچ چيز بشر را بيشتر از عمل تحت تاثير قرار نمیدهد . شما
میبينيد مردم از انبياء و اولياء زياد پيروی میكنند ، ولی از حكما و
فلاسفه آنقدرها پيروی
|