و الله ما رايت مكثورا قط قد قتل اهل بيته و ولده و اصحابه اربط جاشا
منه به خدا قسم در شگفت بودم كه اين چه دلی بود ، چه قوت قلبی بود ؟ !
يك آدمی ك ه اينچنين دل شكسته باشد كه در جلوی چشمش تمام اصحاب و اهل‏
بيت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشند و اينچنين قوی القلب باشد ! من‏
كه نظيری برايش سراغ ندار م .
در روز عاشورا اباعبدالله نقطه‏ای را به عنوان مركز انتخاب كرده بود .
يعنی وجود مقدس اباعبدالله ابتدا آنجا می‏ايستاد و بعد حمله می‏كرد . به‏
طور قطع و مسلم و بر طبق همه تواريخ ، كسی جرات نكرد تن به تن با
اباعبدالله بجنگد . البته ابتدا چند نفر آمدند ، جنگيدند ، ولی آمدن همان‏
و از بين رفتن همان . پسر سعد فرياد كرد : چه می‏كنيد ؟ ! ان نفس ابيه‏
بين جنبيه يا : ان نفسا ابيه بين جنبيه اين ، پسر علی است ، روح علی در
پيكر اوست ، شما با كی داريد می‏جنگيد ؟ ! با او تن به تن نجنگيد . ديگر
جنگ تن به تن تمام شد . آنوقت جنگی كه از طرف آنها نامردی بود شروع شد
، سنگ پرانی ، تيراندازی . جمعيتی در حدود سی هزار نفر ، می‏خواهند يك‏
نفر را بكشند . از دور ايستاده‏اند ، تير اندازی می‏كنند يا سنگ می‏پرانند
. همينها وقتی كه اباعبدالله حمله می‏كرد ، درست مثل يك گله روباه كه از
جلوی شير فرار می‏كند ، فرار می‏كردند . ولی حضرت حمله را خيلی ادامه نمی‏
داد يعنی نمی‏خواست فاصله‏اش با خيام حرمش زياد شود . غيرت حسين اجازه‏
نمی‏داد كه تا زنده است ، كسی به اهل بيتش اهانت كند .
مقداری كه حمله می‏كرد و آنها را دور می‏ساخت ، بر