فرمان می‏دهم ، بايد بی چون و چرا اجرا كنی . اگر نمی‏خواهی برو كنار ، ما
كس ديگری را مامور اين كار خواهيم كرد . نامه را داد به شمر بن ذی‏
الجوشن ، گفت اين را به دستش بده . ضمنا نامه فرمان محرمانه‏ای نوشت و
داد به دست شمر ، گفت اگر عمر سعد از جنگيدن با حسين امتناع كرد ، به‏
موجب اين فرمان و ابلاغ گردنش را می‏زنی ، سرش را برای من می‏فرستی و
امارت لشكر با خودت باشد .
نوشته‏اند عصر تاسوعا بود كه اين نامه به وسيله شمر بن ذی الجوشن به‏
كربلا رسيد . ( روز تاسوعا برای اهل بيت پيغمبر ، روزی خيلی غمناكی بوده‏
است . امام صادق فرمود : « ان تاسوعا يوم حوصر فيه الحسين » ( 1 ) ،
تاسوعا روزی است كه در آن ، حسين در محاصره سختی قرار گرفت . روزی است‏
كه برای لشكريان عمر سعد كمكهای فراوان رسيد ، ولی برای اهل بيت پيغمبر
كمكی نرسيد . ) عصر روز تاسوعاست كه اين لعين ازل و ابد به كربلا می‏رسد .
ابتدا آن نامه علنی را به عمر سعد می‏دهد ، منتظر ، و آرزو می‏كند كه او
بگويد خير من با حسين نمی‏جنگم ، تا به موجب آن فرمان ، گردن عمر سعد را
بزند و خودش فرمانده لشكر بشود . ولی بر خلاف انتظار او ، عمر سعد نگاهی‏
به او كرد و گفت : حدس من اينست كه نامه من در پسر زياد موثر می‏افتاد
و تو حضور داشتی و مانع شدی . گفت حالا هر چه هست نتيجه را بگو ! می‏جنگی‏
يا كنار می‏روی ؟ گفت نه به خدا قسم می‏جنگم ، آنچنان كه سرها و دستها به‏
آسمان پرتاب بشود . گفت تكليف من چيست ؟

پاورقی :
1 - نفس المهموم ص 225 به نقل از كافی‏ج 4 ص . 147