من می‏دانم پايان كار چيست ، ولی نمی‏توانم و نبايد خودم را كنار بكشم كه‏
بگويند او خودش نمی‏خواست و اگر می‏آمد ، مسلما همه اتفاق آراء پيدا
می‏كردند .
عبدالرحمن اول آمد سراغ علی ( ع ) ، گفت : علی ! آيا حاضری با من‏
بيعت كنی ، به اين شرط كه خلافت را به عهده بگيری و بر طبق كتاب الله (
قرآن ) و سنت پيغمبر و سيره شيخين عمل كنی ؟ يعنی علاوه بر كتاب الله و
سنت ، يك امر ديگری هم اضافه شد سيره يعنی روش . روش زمامداری و
رهبری تو ، همان روش شيخين ( ابوبكر و عمر ) باشد . ببينيد علی چگونه در
اينجا بر سر دو راهی تاريخ قرار می‏گيرد . در چنين موقعيتی هر كس پيش‏
خود به علی می‏گويد اكنون وقت تصاحب خلافت است ، دو راهی تاريخ است ،
خلافت را يا بايد بنی‏اميه ببرند يا تو . يك دروغ مصلحتی بگو . ولی علی‏
گفت : حاضرم قبول بكنم كه به كتاب الله و سنت رسول الله و روشی كه‏
خودم انتخاب می‏كنم ، عمل كنم .
عبدالرحمن بن عوف رفت سراغ عثمان و همان سؤال را تكرار كرد . عثمان‏
گفت حاضرم ، در صورتی كه نه به كتاب الله عمل كرد ، نه به سنت رسول‏
الله و نه حتی به روش شيخين . اين قضيه سه بار تكرار شد . عبدالرحمن‏
می‏دانست كه علی از حرف خودش بر نمی‏گردد و نمی‏آيد در اينجا روش رهبری‏
شيخين را امضاء كند و بعد گفته خود را پس بگيرد . در اين صورت ، علی‏
خودش را قربانی خلافت كرده بود . در هر سه نوبت ، علی ( ع ) پاسخ داد :
بر طبق كتاب الله ، سنت رسول الله و روشی كه خودم انتخاب می‏كنم و
اجتهاد رای - آنطور كه خودم اجتهاد می‏كنم -