« الله منجيكم » بدانيد كه خدا شما را نجات میدهد و از ذلت حفظ میكند .
اين خيلی حرف است : اهل بيت من ! شما اسير خواهيد شد ولی حقير و ذليل
نخواهيد شد ، اسارت شما هم اسارت عزت است . به همين جهت بود كه وقتی
در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان میدادند ، زينب
نمیگذاشت قبول كنند . اسير بودند ولی هرگز حاضر نشدند خواری را تحمل
كنند . شير را هم در زنجير میكنند ، ولی شير در زنجير هم كه باشد ، شير
است ، روباه ، آزاد هم كه باشد ، روباه است . بار دوم كه امام آمد ،
اهل بيت خوشحال شدند ، دوباره با اباعبدالله خداحافظی كردند . باز به
امر ابا عبدالله از خيمهها بيرون نيامدند .
بعد از مدتی يك دفعه باز صدای شيهه اسب اباعبدالله را شنيدند ، خيال
كردند حسين برای بار سوم آمده است تا با اهل بيتش خداحافظی كند ( گريه
استاد ) ولی وقتی بيرون آمدند ، اسب بیصاحب اباعبدالله را ديدند ( گريه
شديد استاد ) . دور اسب اباعبدالله را گرفتند . هر كدام سخنی با اين
اسب میگويد . طفل عزيز اباعبدالله میگويد : ای اسب ! هل سقی ابی ام قتل
عطشانا من از تو يك سوال میكنم : پدرم كه میرفت ، با لب تشنه رفت (
گريه استاد ) ، من میخواهم بدانم كه آيا پدرم را با لب تشنه شهيد كردند
يا در دم آخر به او يك جرعه آب دادند ؟ ( گريه استاد ) .
اينجاست كه يك منظره ديگری رخ میدهد كه قلب مقدس امام زمان را آتش
میزند . « و اسرع فرسك شاردا محمحما باكيا ، فلما راين النساء جوادك
مخزيا و ابصرن سرجك ملويا »
|