اين موضوع اهميت داده است .
البته اين امر ، يك بحث تاريخی لازم دارد تا روشن شود كه چطور شد در
طول تاريخ اين موضوع به اين عظمت و اهميت ، در دنيای اسلام هضم و تحليل‏
رفت و روز بروز كوچكتر شد . و بايد انصاف داد كه از نظر علمی يعنی از
نظر بحث در كتابها ، سنی‏ها در اين مبحث بيش از ما شيعه‏ها بحث كرده‏اند
. اگر كتابهای فقهی شيعه از " كتاب الصلوه " گرفته تا " كتاب‏
الديات " را در مقابل فقه اهل تسنن قرار دهيم می‏بينيم در تمام ابواب ،
فقه شيعه در مجموع دقيقتر ، مشروحتر ، مفصلتر ، متين تر و مستدل‏تر است ،
و من می‏توانم اين مطلب را ثابت كنم . ولی متاسفانه در كتب فقهی ما در
ميان همه ابواب ، باب امر به معروف و نهی از منكر خيلی كوچك شده است‏
. البته در ميان سنی‏ها هم عملا كوچك شد .
معتزله كه يكی از فرقه‏های متكلمين اهل تسنن هستند ، امر به معروف و
نهی از منكر را از اصول دين می‏دانند نه از فروع دين . شيعه می‏گويد اصول‏
دين پنج تا و فروع دين ده تا يا هشت تا است و در ميان اصول دهگانه ،
امر به معروف و نهی از منكر را ذكر می‏كند ، ولی معتزله به پنج اصل در
دين قائل هستند كه يكی از آنها امر به معروف و نهی از منكر است . اما
خود اينها تدريجا در كتابهای خود از اين بحث پرهيز كرده و آن را كوچك‏
كردند . مورخين اجتماعی می‏گويند علتش برخوردی بود كه بحث در اين موضوع‏
با سياستهای وقت داشت . چون اين بحث به اصطلاح به قبای خلفای وقت بر
می‏خورد و آنها مزاحمت ايجاد می‏كردند ، معتزله مجبور بودند كه آن را در
كتابهای خود نياورند و يا كم بياورند ، با