محمد ابن حنفيه می‏نويسد ، صريحا مطلب را ذكر می‏كند : « انی ما خرجت‏
اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه‏
جدی ، اريد عن آمر بالمعروف و انهی عن المنكر » ( 1 ) .
اباعبدالله در بين راه ، در مواقع متعدد به اين اصل تمسك می‏كند ، و
مخصوصا در اين مواقع ، اسمی از اصل دعوت و اصل بيعت نمی‏برد . عجيب‏
اينست كه در بين راه هر چه كه قضايای وحشتناكتر و خبرهای مايوس كننده‏تر
از كوفه می‏رسيد ، خطبه‏ای كه حسين می‏خواند ، از خطبه قبلی داغتر بود .
گويا بعد از رسيدن خبر شهادت مسلم ، اين خطبه معروف را می‏خواند :
²ايها الناس! ان الدنيا قد ادبرت و اذنت بوداع ، و ان الاخره قد اقبلت‏
و اشرفت بصلاح » اقتباس از كلمات پدر بزرگوارش است . سپس می‏فرمايد :
« الا ترون ان الحق لا يعمل به ، و ان الباطل لا يتناهی عنه ؟ ليرغب المومن‏
فی لقاء الله محقا » ( 2 ) . آيا نمی‏بينيد به حق عمل نمی‏شود ؟ آيا
نمی‏بينيد قوانين الهی پايمال می‏شود ؟ آيا نمی‏بينيد اينهمه مفاسد پيدا شده‏
واحدی نهی نمی‏كند و احدی هم باز نمی‏گردد ؟ « ليرغب المومن فی لقاء الله‏
محقا » در چنين شرايطی يك نفر مومن ( نفرمود : من كه حسين بن علی هستم‏
دستور خصوصی دارم ، من چون امام هستم وظيفه‏ام اينست ) بايد از جان خود
بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگيرد . در چنين شرايطی از جان بايد
گذشت . يعنی امر به معروف و نهی از منكر ، اينقدر ارزش دارد .

پاورقی :
1 - مقتل خوارزمی‏ج 1 ص . 188
2 - تحف العقول ص 245 با اندكی اختلاف .