خود گفتم : خدا پدرش را بيامرزد كه فقط با آخوندها دشمن است ، با اسلام
دشمن نشد ، باز نمازش را میخواند ، روزهاش را میگيرد ، به زيارت امام
رضا میرود .
اين ، به طور غير مستقيم بر ضرر اسلام عمل كردن است .
يك داستان ديگر هم برايتان عرض میكنم :
مرد محترمی از طلبههای بسيار فاضل بود . مرد بسيار روشنفكر و متدينی
است . اول باری كه اين آدم كلاهی میشود ، وقتی كه وارد يكی از مجامع
میشود ، تمام دوستان و رفقايش او را كه میبينند ، شروع میكنند به حمله
كردن و تحقير كردن . آنچنان او را ناراحت و عصبانی میكنند كه با اينكه
طبعا آدم حليمی است ، برمیگردد يك حرف بسيار ، منطقی به آنها میزند .
میگويد : رفقا من يك حرفی با شما دارم : شما دوست دشمنانتان هستيد و
دشمن دوستانتان . برايتان توضيح میدهم : من يكی هستم مثل شما ، مثل شما
فكر میكنم ، مثل شما به خدا و قرآن و پيغمبر و ائمه معتقدم ، مثل شما
درس خواندهام ، مثل شما تربيت شدهام . من با شما در هزار چيز اشتراك
دارم . حداكثر به قول شما يك گناه مرتكب شدهام اگر اين گناه باشد لباسم
را عجالتا تغيير دادهام ، رفتهام دنبال كاری ، كسبی ، زندگیای . فرض
میكنيم اين گناه باشد . شما با من آنچنان رفتار میكنيد كه مرا مجبور
میكنيد كه با شما قطع رابطه كنم ، و يك انسان هم كه بیارتباط نمیتواند
باشد ، مجبورم بعد از اين با صنف مخالف و دشمن شما دوست باشم ، چون
شما داريد به زور مرا از خودتان طرد میكنيد . پس به اين دليل شما دشمن
دوست خودتان هستيد كه
|