دشمن مانعش نشود آرام آرام خود را كنار كشيد ، بعد يكمرتبه به اسب خود
شلاق زد و به سوی خيام حسينی رفت . ولی برای اينكه خيال نكنند او به قصد
حمله آمده است علامت امان نشان داد .
نوشته‏اند : قلب ترسه ، يعنی سپر خودش را واژگونه كرد به علامت اينكه‏
من به جنگ نيامده‏ام ، امان می‏خواهم . اول كسی كه با او مواجه شد
اباعبدالله عليه السلام بود ، چون حضرت در بيرون خيام حرم ايستاده بود .
سلام كرد : السلام عليك يا اباعبدالله ! عرض كرد آقا من گنهكارم ، رو
سياه هستم ، من همان گنهكار و مجرمی هستم ( اول كسی هستم ) كه راه را بر
شما گرفتم . به خدای خود عرض می‏كند : خدايا از گناه اين گنهكار بگذار
اللهم انی ارعبت قلوب اوليائك خدايا ! من دل اولياء تو را به لرزه در
آوردم ، آنها را ترساندم . ( اهل بيت حسين بن علی عليه السلام وقتی او را
در بين راه ديدند ، اول باری بود كه چشمشان به دشمن افتاد . وقتی هزار
نفر مسلح را ببينند كه جلويشان ايستاده‏اند ، قهرا حالت رعب و ترس پيدا
می‏كنند ) آقا من تائبم و می‏خواهم گناه خود را جبران بكنم . لكه سياهی كه‏
برای خود به وجود آورده‏ام ، جز با خون با هيچ چيز ديگر پاك نمی‏شود .
آمده‏ام كه با اجازه شما توبه كنم . اولا بفرمائيد توبه من پذيرفته است يا
نه ؟ امام حسين عليه السلام است ، هيچ چيز را برای خود نمی‏خواهد . با
اينكه می‏داند حر چه توبه بكند و چه نكند . در وضع فعلی او موثر نيست ولی‏
او حر را برای خود نمی‏خواهد ، برای خدا می‏خواهد . در جواب او فرمود :
البته توبه تو پذيرفته است . چرا پذيرفته نباشد ؟ مگر باب رحمت الهی‏
به روی يك انسان تائب بسته می‏شود ؟ ابدا .