« امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق جهاده. » آنقدر
زينب دويد كه به اباعبدالله نزديك شد ، آقا فرمود نه ، تو برگرد ،
بگذار اين بچه پيش خودم باشد . خودش را انداخت به دامان حسين ( ع ) .
( حسين است ، او خودش عالمی دارد . ) در همين حال يكی از دشمنان آمد
برای اينكه ضربتی به اباعبدالله بزند . تا شمشيرش را بالا برد ، اين طفل
فرياد كرد : يابن الزانيه اتريد ان تقتل عمی ؟ زنا زاده ! تو میخواهی
عموی مرا بكشی ؟ تا او شمشيرش را حواله كرد ، اين طفل دست خود را جلو
آورد و دستش بريده شد . فرياد كرد : يا عماه ! عموجان ببين با من چه
كردند !
« اشهد انك قد امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق
جهاده حتی اتاك اليقين » .
و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم ، و صلی الله علی محمد و آله
الطاهرين . باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله . . .
خدايا ! عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما ، ما را قرآن شناس
قرار بده ، ما را اسلام شناس قرار بده .
خدايا ! اين رخوت ، سستی ، تنبلی و كسالتی را كه در روح ما مسلمين
حكمفرما است ، از روح ما بزدای .
خدايا ! به ما غيرت بده ، به ما وحدت و اتفاق ارزانی بدار ، به ما
روح همدردی و همبستگی كرامت كن .
خدايا ! شر كفار ، شر اسرائيل ، شر صهيونيزم را از سر مسلمين كوتاه
فرما ، به ما توفيق مبارزه با اين دشمن كه كيان
|