- " چرا معطل و سرگردانی ؟ " .
- " يا رسول الله فقط به علت اينكه شترم از راه مانده " .
- " عصا همراه داری ؟ "
- " بلی " .
- " بده به من "
رسول اكرم عصا را گرفت و به كمك آن عصا شتر را حركت داد ، و سپس او
را خوابانيد ، بعد دستش را ركاب ساخت ، و به جابر گفت :
- " سوار شو " .
جابر سوار شد ، و باهم راه افتادند . در اين هنگام شتر جابر ، تندتر
حركت می‏كرد . پيغمبر در بين راه دائما جابر را مورد ملاطفت قرار می‏داد .
جابر شمرد ، ديد مجموعا بيست و پنج بار برای او طلب آمرزش كرد .
در بين راه از جابر پرسيد : " از پدرت عبدالله چند فرزند باقی مانده‏
؟ " .
- " هفت دختر و يك پسر كه منم " .
- " آيا قرضی هم از پدرت باقی مانده ؟ "
- " بلی "