28 تازه مسلمان
دو همسايه ، كه يكی مسلمان و ديگری نصرانی بود ، گاهی با هم راجع به اسلام سخن میگفتند . مسلمان كه مرد عابد و متدينی بود آن قدر از اسلام توصيف و تعريف كرد كه همسايه نصرانيش به اسلام متمايل شد ، و قبول اسلام كرد . شب فرا رسيد ، هنگام سحر بود كه نصرانی تازه مسلمان ديد در خانهاش را میكوبند ، متحير و نگران پرسيد : - " كيستی ؟ " از پشت در صدا بلند شد : " من فلان شخصم و خودش را معرفی كرد ، همان همسايه مسلمانش بود كه به دست او به اسلام تشرف حاصل كرده بود " .