مسلمان می‏دانند ، و احيانا بعضی از آن طبقات سنگ اسلام را نيز به سينه‏
می‏زنند ، چه اندازه از معنی و حقيقت اسلام معمول و مجری است .
اين داستانها هم برای " خواص " قابل استفاده است و هم برای " عوام‏
" ، ولی منظور از اين نگارش تنها استفاده عوام است ، زيرا تنها اين‏
طبقاتند كه ميلی به عدالت و انصاف و خضوعی در برابر حق و حقيقت در
آنها موجود است ، و اگر با سخن حقی مواجه شوند حاضرند خود را با آن‏
تطبيق دهند .
صلاح و فساد طبقات اجتماع در يكديگر تأثير دارد ، ممكن نيست كه ديواری‏
بين طبقات كشيده شود و طبقه‏ای از سرايت فساد يا صلاح طبقه ديگر مصون يا
بی‏بهره بماند ، ولی معمولا فساد از " خواص " شروع می‏شود و به " عوام‏
" سرايت می‏كند . و صلاح بر عكس از " عوام " و تنبه و بيداری آنها
آغاز می‏شود و اجبارا " خواص " را به صلاح می‏آورد ، يعنی عادش فساد از
بالا به پايين می‏ريزد و صلاح از پايين به بالا سرايت می‏كند .
روی همين اصل است كه می‏بينيم اميرالمؤمنين علی - عليه‏السلام - در
تعليمات عاليه خود ، بعد از آنكه مردم را به دو طبقه " عامه " و "
خاصه " تقسيم می‏كند ، نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار يأس و
نوميدی می‏كند ، و تنها عامه مردم را مورد توجه قرار می‏دهد .
در دستور حكومتی كه به نام مالك اشتر نخعی ، مرقوم داشته می‏نويسد : "
برای والی هيچكس پر خرج‏تر در هنگام