32 در خانه امسلمه
آن شب را ، رسول اكرم در خانه امسلمه بود . نيمههای شب بود كه امسلمه بيدار شد و متوجه گشت كه رسول اكرم در بستر نيست . نگران شد كه چه پيش آمده ؟ حسادت زنانه او را وادار كرد تا تحقيق كند . از جا حركت كرد و به جستجو پرداخت . ديد كه رسول اكرم در گوشهای تاريك ايستاده ، دست به آسمان بلند كرده اشك میريزد و میگويد : " خدايا چيزهای خوبی كه به من دادهای از من نگير ، خدايا مرا مورد شماتت دشمنان و حاسدان قرار نده ، خدايا مرا به سوی بديهايی كه مرا از آنها نجات دادهای برنگردان ، خدايا مرا هيچگاه به اندازه يك چشم برهم زدن هم به