رسول خدا خنديدند .
در اين هنگام رسول خدا رو به جمعيت كرد ، و فرمود : " مثل من و اين
گونه افراد ، مثل همان مردی است كه شترش رميده بود و فرار میكرد ، مردم
به خيال اينكه به صاحب شتر كمك بدهند فرياد كردند ، و به دنبال شتر
دويدند . آن شتر بيشتر رم كرد و فراریتر شد . صاحب شتر مردم را بانگ زد
و گفت ، خواهش میكنم كسی به شتر من كاری نداشته باشد ، من خودم بهتر
میدانم كه از چه راه شتر خويش را رام كنم .
" همينكه مردم را از تعقيب بازداشت ، رفت و يك مشت علف برداشت
و آرام آرام از جلو شتر بيرون آمد ، بدون آنكه نعرهای بزند و فريادی بكشد
و بدود ، تدريجا در حالی كه علف را نشان میداد جلو آمد . بعد باكمال
سهولت مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد .
" اگر ديروز من شما را آزاد گذاشته بودم ، حتما اين اعرابی بدبخت به
دست شما كشته شده بود - و در چه حال بدی كشته شده بود ، در حال
|