بر خورد . اوضاع و احوال را از يكديگر پرسيدند ، ضمن گفتگوها معلوم شد كه
اخيرا متاعی كه مصادف و رفقايش حمل میكنند بازار خوبی پيدا كرده و
كمياب شده است . صاحبان متاع از بخت نيك خود بسيار خوشحال شدند ، و
اتفاقا آن متاع از چيزهايی بود كه مورد احتياج عموم بود ، و مردم ناچار
بودند به هر قيمت هست آن را خريداری كنند .
صاحبان متاع ، بعد از شنيدن اين خبر مسرت بخش ، با يكديگر همعهد شدند
كه به سودی كمتر از صد درصد نفروشند .
رفتند و وارد مصر شدند . مطلب همان طور بود كه اطلاع يافته بودند . طبق
عهدی كه باهم بسته بودند بازار سياه به وجود آوردند و به كمتر از دو
برابر قيمتی كه برای خود آنها تمام شده بود نفروختند .
مصادف ، با هزار دينار سود خالص به مدينه برگشت . خوشوقت و خوشحال
به حضور امام صادق رفت ، و دو كيسه كه هر كدام هزار دينار داشت جلو
امام گذاشت . امام پرسيد :
|