شرم نمیكنی ؟ ! "
سيد جواد غرق حيرت شد كه چه شده و چه حادثهای رخ داده ، تاكنون سابقه
نداشته اين چنين مورد عتاب قرار بگيرد . هر چه به مغز خود فشار آورد تا
علت را بفهمد ممكن نشد . ناچار پرسيد :
" ممكن است حضرت استاد بفرمايند تقصير اينجانب چه بوده است ؟ "
" هفت شبانه روز است فلان شخص همسايهات و عائلهاش گندم و برنج
گيرشان نيامده ، در اين مدت از بقال سركوچه خرمای زاهدی نسيه كرده و با
آن به سر بردهاند . امروز كه رفته است تا باز خرما بگيرد ، قبل از آنكه
اظهار كند ، بقال گفته نسيه شما زياد شده است . او هم بعد از شنيدن اين
جمله خجالت كشيده تقاضای نسيه كند ، دست خالی به خانه برگشته است . و
امشب خودش و عائلهاش بیشام ماندهاند " .
- " بخدا قسم ، من از اين جريان بی خبر بودم ، اگر میدانستم به
احوالش رسيدگی میكردم " .
|