85 شكايت از روزگار

مفضل بن قيس ، سخت در فشار زندگی واقع شده بود . فقر و تنگدستی ،
قرض و مخارج زندگی او را آزار می‏داد . يك روز در محضر امام صادق ، لب‏
به شكايت گشود و بيچارگيهای خود را مو به مو تشريح كرد : " فلان مبلغ‏
قرض دارم ، نمی دانم چه جور اداء كنم ، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی‏
ندارم ، بيچاره شدم ، متحيرم ، گيج شده‏ام ، به هر در بازی می‏روم به رويم‏
بسته می‏شود . . . " در آخر از امام تقاضا كرد درباره‏اش دعايی بفرمايد و
از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشايد .
امام صادق ، به كنيزكی كه آنجا بود فرمود : " برو آن كيسه اشرفی كه‏
منصور برای ما فرستاده