- " قول میدهم ديگر اين عمل را تكرار نكنم " .
- " قسم بخور " .
- " قسم میخورم " .
اين طفل به عهد و قسم خود وفا كرد . سخن دوستانه و منطقی آموزگار
همواره در مد نظرش بود ، و از آن روز ديگر هرگز لعن علی را بزبان نياورد
، اما در كوچه و بازار و مسجد و منبر همواره لعن علی به گوشش میخورد و
میديد كه ورد زبان همه است . تا اينكه چند سال گذشت ، و يك روز يك
جريان ديگر توجه او را به خود جلب كرد كه فكر او را بكلی عوض كرد :
پدرش حاكم مدينه بود . طبق سنت جاری ، روزهای جمعه نماز جمعه خوانده
میشد ، و پدرش قبل از نماز خطبه جمعه را ايراد میكرد ، و باز طبق عادتی
كه امويها به وجود آورده بودند خطبه را به لعن و سب علی - عليه السلام -
ختم میكرد . عمر يك روز متوجه شد كه پدرش هنگام ايراد خطابه ، در هر
موضوعی كه وارد بحث میشود داد سخن میدهد و با كمال فصاحت و بلاغت
|