عبدالرحمن گفت : " پول و غلام و كنيز هر چه بخواهی حاضر می‏كنم ، اما
كشتن علی كار آسانی نيست ، مگر ما نمی‏خواهيم با هم زندگی كنيم ؟ چگونه‏
بر علی دست يابم و او را بكشم و بعد هم خودم جان به سلامت بيرون ببرم "
. قطام گفت : " مهر من همين است كه گفتم ، علی را در ميدان جنگ‏
نمی‏توان كشت ، اما در حال عبادت می‏توان غافلگير كرد . اگر جان به سلامت‏
بردی يك عمر با هم به خوشی و كامرانی به سر خواهيم برد ، و اگر كشته شدی‏
اجر و پاداشی كه نزد خدا داری بهتر و بالاتر است . بعلاوه من می‏توانم‏
افراد ديگری را با تو همدست كنم كه تنها نباشی " .
عبدالرحمن كه سخت در دام عشق قطام گرفتار بود و اين عشق سركش دوباره‏
او را به همان مسير سوق می‏داد كه كينه توزيها و انتقام جوييهای قبلی او
را به آنجا كشيده بود ،

پاورقی :
> زمان گفت :

ولم ارمهرا ساقه ذو سماحه
كمهر قطام من فصيح و اعجم
ثلثه آلاف و عبد وقينه
و قتل علی بالحسام المصمم
و لا مهر اغلی من علی و ان علا
و لا فتك الادون فتك ابن ملجم