رسول اكرم نشسته و مشغول صحبت بودند . زهرا شرم كرد در حضور آن جمعيت
تقاضای خود را عرضه بدارد ، به خانه برگشت . رسول اكرم متوجه آمد و رفت
زهرا شد ، فهميد كه دخترش با او كار داشته و چون موقع مقتضی نبود
مراجعت كرده است .
صبح روز بعد رسول اكرم به خانه آنها رفت ، اتفاقا علی و زهرا در آن
وقت پهلوی يكديگر آرميده بودند و يك روپوش روی خود كشيده بودند . رسول
خدا از بيرون اطاق با آواز بلند گفت :
" السلام عليكم " .
علی و زهرا از شرم جواب ندادند ،
بار دوم گفت : " السلام عليكم " .
باز هم سكوت كردند .
سومين بار فرمود : " السلام عليكم " .
رسول اكرم رسمش اين بود كه هرگاه به خانه كسی میرفت ، از پشت در
خانه يا در اطاق با آواز بلند سلام میكرد ، اگر جواب میدادند ، اجازه
ورود میخواست و اگر جواب نمیدادند .
|