119 بازنشستگی

پيرمرد نصرانی ، عمری كار كرده و زحمت كشيده بود ، اما ذخيره و
اندوخته‏ای نداشت ، آخر كار كور هم شده بود . پيری و نيستی و كوری همه با
هم جمع شده بود و جز گدايی راهی برايش باقی نگذارد ، كنار كوچه می‏ايستاد
و گدايی می‏كرد . مردم ترحم می‏كردند و به عنوان صدقه پشيزی به او می‏دادند
. و او از همين راه بخور و نمير به زندگانی ملالت بار خود ادامه می‏داد .
تا روزی اميرالمؤمنين علی بن ابيطالب - عليه السلام - از آنجا عبور كرد
و او را به آن حال ديد . علی به صدد جستجوی احوال پيرمرد افتاد تا ببيند
چه شده كه اين مرد به اين روز و