پاورقی : . 4 فزت و رب الكعبه » . 5 لا يفوتنكم الرجل »
بلافاصله شنيده شد يكی اين بود كه گفت : " قسم به پروردگار كعبه رستگار
شدم " ( 4 ) . ديگر اينكه گفت : " اين مرد در نرود " ( 5 ) .
عبدالرحمن و شبيب و وردان هر سه فرار كردند ، وردان چون جلو نيامده
بود شناخته نشد . شبيب همچنان كه فرار میكرد به دست يكی از اصحاب .
علی گرفتار شد ، او شمشير شبيب را گرفت و روی سينهاش نشست كه او را
بكشد . ولی چون دسته دسته مردم میرسيدند ، ترسيد نشناخته او را به جای
شبيب بكشند ، از اين جهت ، از روی سينهاش برخاست و شبيب فرار كرد و
به خانه خود رفت . در خانه پسر عمويش رسيد و چون فهميد شبيب در قتل
علی شركت داشته ، فورا رفت و شمشير خود را برداشت و آمد به خانه شبيب
و او را كشت .
عبدالرحمن را مردم گرفتند و دست بسته به طرف مسجد آوردند . آنچنان
غيظ و خشمی در مردم پديد آمده بود كه میخواستند هر لحظه با
پاورقی : . 4 فزت و رب الكعبه » . 5 لا يفوتنكم الرجل » |