( تنفر از علی ) برای كمك خواهی انتخاب كرده‏ای . فلان پست را به عهده‏
تو وا می‏گذارم ، برو و آن را تحويل بگير " . تبليغات و شعارها كار خود
را كرده بود . اما كی می‏دانست يك جريان كوچك ، آثار تبليغاتی را كه‏
متجاوز از نيم قرن روی آن كار شده بود از بين خواهد برد ، و حقيقت از
پشت اين همه پرده‏های ضخيم آشكار خواهد شد .
عمربن عبدالعزيز ، كه خود از بنی اميه بود ، در ايام كودكی يك روز با
ساير كودكان همسال خود مشغول بازی بود ، و طبق معمول تكيه كلام و ورد زبان‏
اطفال همبازی لعن علی بن ابيطالب بود . كودكان در حالی كه سرگرم بازی‏
بودند و می‏خنديد و جست و خيز می‏كردند ، به هر بهانه كوچكی لعن علی را
تكرار می‏كردند .
عمربن عبدالعزيز نيز با آنها هماهنگ و همصدا بود . اتفاق در همان وقت‏
آموزگار وی كه مردی خداشناس و متدين و با بصيرت بود از كنار آنها گذشت‏
، به گوش خود شنيد كه شاگرد عزيزش ، علی را لعن می‏كند . آموزگار چيزی‏
نگفت ، از آنجا رد شد و به مسجد رفت . كم كم