بود ، خانه از اغيار خالی بود ، جز چند كنيز اهل سر ، كسی در خانه نبود .
محمد بن سيرين - كه عنفوان جوانی را طی میكرد و از زيبايی بی بهره نبود -
پارچهها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد . تا به درون خانه داخل شد
در از پشت بسته شد . ابن سيرين به داخل اطاقی مجلل راهنمايی گشت . او
منتظر بود كه خانم هر چه زودتر بيايد ، جنس را تحويل بگيرد و پول را
بپردازد . انتظار به طول انجاميد . پس از مدتی پرده بالا رفت . خانم در
حالی كه خود را هفت قلم آرايش كرده بود ، با هزار عشوه پا به درون اطاق
گذاشت . ابن سيرين در يك لحظه كوتاه فهميد كه دامی برايش گسترده شده
|