همه سخنها درباره چگونگی ارتباط انسان و جهان است كه به چه كيفيت و
به چه شكل باشد ؟ در يك شكل ، انسان محو و قربانی می‏شود ، به تعبير قرآن‏
به حكم اينكه هر جوينده در حد پائين‏تر از هدف و كمال مطلوب خويش است‏
" اسفل سافلين " می‏گردد ، پست‏ترين ، منحط ترين ، و ساقط ترين موجود
جهان می‏شود ، تمام ارزشهای عالی و مختصات انسانی او از ميان می‏رود ، و
در يك شكل ديگر برعكس ، دنيا و اشياء آن فدای انسان می‏گردد و در خدمت‏
انسان قرار می‏گيرد و انسان ارزشهای عالی خويش را باز می‏يابد ، اينست كه‏
در حديث قدسی آمده است :
" « يا ابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلی » " .
همه چيز برای انسان آفريده شده و انسان برای خدا .
در فصل پيش دو عبارت از نهج البلاغه به عنوان شاهد سخن كه آنچه در نهج‏
البلاغه محكوم است چگونگی حاصل ارتباط انسان و جهان طبيعت است كه ما از
آن به " وابستگی " و " تعلق " و امثال اينها تعبير كرديم ، آورديم .
اكنون شواهدی از خود قرآن ، و سپس شواهد ديگری از نهج البلاغه می‏آوريم‏
:
آيات قرآنی درباره رابطه انسان و دنيا دو دسته است ، يك دسته زمينه‏
و مقدمه گونه‏ای است برای دسته ديگر ، در حقيقت دسته اول در حكم صغرا و
كبرای يك