مسائل معرفه النفس سخت تخطئه می‏كنند و گفته‏های آنها را كافی نمی‏دانند .
يكی از سؤالات منظوم كه از خراسان برای شيخ محمود شبستری آمد و او پاسخ‏
آنها را به نظم گفت و گلشن راز از آنها به وجود آمد ، در همين زمينه‏
است . سؤال كننده می‏پرسد :
كه باشم من ؟ مرا از من خبر كن
چه معنی دارد اندر خود سفر كن ؟
او در پاسخ به تفصيل بحث می‏كند و از آن جمله می‏گويد :
همه يك نور دان ، اشباح و ارواح
گه از آيينه پيدا ، گه زمصباح
تو گوئی لفظ من در هر عبارت
به سوی روح می‏باشد اشارت
من و تو برتر از جان و تن آمد
كه اين هر دو ز اجزای من آمد
برو ای خواجه خود را نيك بشناس
كه نبود فربهی مانند آماس (1)
يكی ره برتر از كون و مكان شو
جهان بگذار و خود در خود جهان شو
نظر به اينكه توضيح اين مطلب نيازمند به بحث

پاورقی :
1 - در اين بيت به جمله معروفی از محيی الدين عربی اشاره كرده كه‏
می‏گويد :
" هر كس گمان كند با آنچه حكما گفته‏اند به معرفه النفس نائل شده‏
است فقد استسمن ذاورم و نفخ فی غير ضرم " .