رابطه انسان و جهان

در فصل پيش روشن كرديم كه آنچه از نظر قرآن ، و طبعا از نظر نهج‏البلاغه‏
، نيز مذموم است نه " وجود فی نفسه " جهان است . و نه " تمايلات و
علائق فطری و طبيعی " انسان . در اين مكتب نه جهان بيهوده آفريده شده‏
است و نه انسان راه خود را گم كرده و به غلط در اين جهان آمده است .
مكاتبی بوده و هستند كه نسبت به نظام آفرينش با ديده بدبينی می‏نگرند
، نظام موجود را نظام كامل نمی‏پندارند ، و نيز مكتبهايی بوده كه آمدن‏
انسان را به اين جهان نتيجه يك اشتباه ! و از نوع راه گم كردن ! می‏دانند
انسان را موجودی صددرصد بيگانه با جهان می‏شمارند كه هيچگونه پيوند و
خويشاوندی با اين جهان ندارد ، زندانی اين جهان است ، يوسفی است كه به‏
دست برادران دشمن ، در چاه اين جهان محبوس گشته است ، تمام مساعيش‏
بايد صرف فرار از اين زندان و بيرون آمدن از اين چاه گردد .
بديهی است هنگامی كه رابطه انسان با جهان دنيا