وجودی باشد بیمرز و حد ، محيط بر همه زمانها و مكانها و قاهر بر همه
موجودات ، آنچنانكه ذات پروردگار چنين است ، برای چنين موجودی حركت و
تكامل محال است زيرا حركت و تكامل عبور از نقص به كمال است و در چنين
ذاتی نقص فرض نمیشود .
ديگر اينكه يك موجود فاقد هر فعليت و هر كمال بوده باشد ، يعنی امكان
محض و استعداد محض و لا فعليت محض باشد ، همسايه نيستی و در حاشيه
وجود واقع شده باشد ، حقيقتی و ماهيتی نداشته باشد جز اينكه هر حقيقتی و
ماهيتی و هر تعينی را میپذيرد ، چنين موجود با آنكه در ذات خود لا تعين
محض است همواره در ضمن يك تعين موجود است و با آنكه در ذات خود
بیرنگ و بیشكل است ، همواره در پناه يك موجود رنگدار و شكلدار قرار
گرفته است . اين چنين موجود همان است كه فلاسفه آنرا " هيولای اولی " و
يا " ماده المواد " مینامند هيولای اولی در مراتب نزولی وجود در حاشيه
وجود قرار گرفته است همچنانكه ذات باريتعالی در مراتب كمال ، در حاشيه
ديگر وجود قرار گرفته است با اين تفاوت كه ذات باريتعالی حاشيهای است
كه بر همه متون احاطه دارد .
انسان مانند همه موجودات ديگر در وسط اين دو حاشيه قرار دارد نمیتواند
فاقد هر گونه تعين بوده باشد ، تفاوت انسان با ساير موجودات جهان در
اينست كه تكامل انسان حديقف ندارد . ساير موجودات در
|