خانه میشود و با جملههائی كه كوه را از جا میكند شوهر غيور خود را مورد
عتاب قرار میدهد و میگويد :
پسر ابو طالب چرا به گوشه خانه خزيدهای ؟ تو همانی كه شجاعان از بيم
تو خواب نداشتند اكنون در برابر مردمی ضعيف سستی نشان میدهی ، ايكاش
مرده بودم و چنين روزی را نمیديدم .
علی خشمگين از ماجراها از طرف همسری كه بینهايت او را عزيز میدارد
اين چنين تهييج میشود ، اين چه قدرتی است كه علی را از جا نمیكند ، پس
از استماع سخنان زهرا با نرمی او را آرام میكند كه : نه ، من فرقی
نكردهام ، من همانم كه بودم ، مصلحت چيز ديگر است تا آنجا كه زهرا را
قانع میكند و از زبان زهرا میشنود : « حسبی الله و نعم الوكيل » .
ابن ابی الحديد در ذيل خطبه 215 اين داستان معروف را نقل میكند :
روزی فاطمه سلام الله عليها علی ( ع ) را دعوت به قيام میكرد ، در همين
حال فرياد موذن بلند شد كه اشهد ان محمد رسول الله علی ( ع ) به زهرا
فرمود آيا دوست داری اين فرياد خاموش شود ؟ فرمود : نه ، فرمود سخن من
جز اين نيست .
اما قيام شكوهمند و منحصر به فرد علی كه به آن میبالد و میگويد احدی
ديگر جرات چنين كاری را نداشت .
|