منكر هر نوع تعين و رنگ و شكل برای انسان بشود و هر تقيدی ( ولو تقيد به‏
مدار و راه خاص ) را بر ضد انسانيت انسان می‏داند و تنها بر آزادی و
بی‏قيدی و تمرد و عصيان تكيه می‏كند ، ايراد گرفته‏اند كه لازمه اين فلسفه ،
هرج و مرج اخلاقی و بی‏تعهد ی و نفی هر گونه مسؤوليت است .

آيا تكامل از خود بی خود شدن است ؟

اكنون می‏توانيم به سخن اول خود برگرديم آيا حركت و تكامل مستلزم از
خود بی‏خود شدن است ؟ آيا هر موجودی يا بايد خودش خودش بماند و يا بايد
راه تكامل پيش گيرد ؟ پس انسان يا بايد انسان بماند و يا متحول و
متكامل گردد و تبديل به غير انسان گردد ؟
پاسخ اينست كه حركت و تكامل واقعی يعنی حركت شی‏ء به سوی غايت و
كمال طبيعی خود ، و به تعبير ديگر حركت از راه مستقيم طبيعت و خلقت به‏
هيچوجه مستلزم اين نيست كه خود واقعی آن موجود تبديل به خود ديگر گردد .
آنچه خود واقعی يك موجود را تشكيل می‏دهد " وجود " او است نه‏
ماهيتش ، تغيير ماهيت و نوعيت به هيچ وجه مستلزم تبديل خود به ناخود
نيست ، صدرالمتالهين كه قهرمان اين مساله است تصريح می‏كند كه انسان‏
نوعيت مشخص ندارد و مدعی است كه هر موجود متكامل ، در مراتب تكامل ،
" انواع " است نه نوع ، رابطه يك وجود ناقص با غايت و كمال طبيعی‏
خود ، رابطه يك