مردم پس از قتل عثمان به سوی او هجوم آوردند و با اصرار و ابرام از او
می‏خواستند كه زمامداری مسلمين را بپذيرد و او پس از آن ماجراهای دردناك‏
گذشته و با خرابی اوضاع حاضر ديگر مايل نبود اين مسؤوليت سنگين را
بپذيرد ، اما به حكم اينكه اگر نمی‏پذيرفت حقيقت لوث شده بود و گفته‏
می‏شد علی از اول علاقه‏ای به اين كار نداشت و برای اين مسائل اهميتی قائل‏
نيست ، و به حكم اينكه اسلام اجازه نمی‏دهد كه آنجا كه اجتماع به دو طبقه‏
ستمگر و ستمكش ، يكی پرخور ناراحت از پرخوری ، و ديگری گرسنه ناراحت‏
از گرسنگی ، تقسيم می‏شود ، دست روی دست بگذارد و تماشاچی صحنه باشد ،
اين وظيفه سنگين را برعهده گرفت :
« لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله علی‏
العلماء ان لا يقاروا علی كظه ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علی‏
غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها » ( 1 ) .
اگر آن اجتماع عظيم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من‏
نبود و اگر پيمان خدا از دانشمندان نبود كه در مقابل پرخوری ستمگر و
گرسنگی ستمكش ساكت ننشينند و دست روی دست نگذارند ، همانا افسار
خلافت را روی شانه‏اش می‏انداختم و مانند روز اول كنار می‏نشستم .

عدالت نبايد فدای مصلحت بشود

تبعيض و رفيق بازی و باند سازی و دهانها را با

پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، خطبه 3 ( شقشقيه ) .