وجودات ، عين ذوات آنها است .

پاسخ سئوال سوم :

در پاسخ اين سئوال بايد بدانيم كه اولا اين شعر را به دو نحو می‏توان‏
تفسير و توجيه كرد :
1 - يكی به همان نحو كه در متن سئوال آمده است كه بگوئيم مقصود اين‏
است كه عدم بماهو هو كثرتی ندارد و كثرتش به واسطه اضافات و لواحق‏
است .
2 - ديگر اينكه بگوئيم مقصود اين است كه عدم دو حيثيت دارد ، از يك‏
حيث ، عدم است و مصداق و ما بازائی ندارد كه احتياج به تمايز داشته‏
باشد ( حيثيت خارج ) و از يك حيث ديگر عدم ، عدم نيست بلكه وجود است‏
و از اين حيث اعدام از يكديگر متمايزند ، چون در واقع وجوداتی هستند .
ثانيا : اگر شعر را به نحو دوم توجيه كنيم اين سئوال اساسا مطرح نمی‏شود
. و اگر آنگونه توجيه كنيم كه در متن سئوال آمده است در پاسخ می‏گوئيم كه‏
صفت اول اختصاص به عدم ندارد و ماهيت نيز چنين است و بلكه حقيقت‏
وجود هم چنين است ( اگر مقصود از وجود را وجود بماهو هو و وجود مطلق‏
صرف الوجود بگيريم ) اما صفت دوم اختصاص به عدم دارد و مطابق آنچه‏
گفتيم كه عدم به يك اعتبار ، خارجيت دارد بايد از قسمت دوم صرفنظر
كنيم .

مسأله دوم : عدم عليت بين اعدام

كذاك فی الاعدام لا عليه
و ان بها فاهوا فتقريبيه
گاهی در تعبيرات گفته می‏شود علت عدم فلان چيز ، عدم فلان چيز ديگر