ذهن ما نقش می‏بندد . ما آنچه را مستقيما و بلاواسطه می‏يابيم و با ما
اتصال وجودی دارد همين طور است ولی اين صور طوری هستند كه واقع نما
می‏باشند . يعنی ظهور اينها بر نفس ما عين ظهور واقعيات خارجی است و
پيدايش اينها در ذهن ما كشف اشيای بيرون است .
اكنون اين پرسش پيش می‏آيد كه چه رابطه‏ای ميان اين صور و ميان اشيای‏
خارجی هست كه پديد آمدن اينها در ذهن عين ظهور و كشف اشيای خارجی است‏
. قطعا نوعی مطابقت در كار است اين مطابقت از چه نظر است ؟
مسئله وجود ذهنی در يونان قديم و همچنين در دوره‏های اول فلسفه اسلامی به‏
صورت يك مسئله مستقل و جامع الاطراف مطرح نبوده است ، اين مسئله در
دامن فلسفه اسلامی رشد يافته و نمو كرده است . چنانكه می‏دانيم فلاسفه‏
اروپا به نحو ديگری وارد بحث در واقع نمايی علم و انديشه شده و در
جستجوی ارزش معلومات بر آمده‏اند ، ولی با همه كنجكاويهای فراوانی كه در
اين زمينه كرده‏اند از نظر فلسفی بحد فلاسفه اسلامی باريك بينی نكرده‏اند و
غالبا بحثها و تحقيقات آنان منتهی شده است به نفی ارزش واقع نمايی علم‏
و از نوعی ايدئاليسم سر در آورده است ( 1 ) .
به عقيده حكمای اسلامی حقيقت علم و آگاهی ( نسبت به اشيای خارج ) حصول‏
ماهيت شی‏ء خارجی در ذهن است . يعنی آنگاه كه به چيزی علم پيدا می‏كنيم‏
ذات و ماهيت آن شی‏ء در ذهن ما وجودی ديگر پيدا می‏كند . علت اينكه پس‏
از پيدايش صورت يك شی‏ء معين در ذهن ، ما التفات به خارج پيدا می‏كنيم‏
و اين صورت مانند آيينه‏ای است كه خارج را ارائه می‏دهد و خارج را

پاورقی :
1 - رجوع شود به مقاله دوم و سوم و چهارم " اصول فلسفه و روش رئاليسم‏
" .