بديهی است كه اين دو قسم قضيه با يكديگر متفاوتند و ما خود میدانيم كه
گاهی در مقام ادراك و يا بيان هستی و نيستی اشياء هستيم و گاهی نظر به
هستی آنها نداريم ، بلكه هستی آنها را مفروض و محقق گرفته و در مقام
بيان صفتی از صفات آنها هستيم . معمولا در علوم ( 1 ) يك حقيقتی را
مفروض الوجود میگيرند و از احكام و حالات آن بحث میكنند . مثلا در علم
هندسه از هستی و نيستی " كم متصل " بحث نمیشود بلكه هستی آن فرض شده
و از حالات و احكام آن سخن گفته میشود . همچنين است علم حساب نسبت به
" عدد " و علم طب نسبت به " بدن انسان " و حيوان شناسی نسبت به "
حيوانات " و همچنين ساير علوم نسبت به موضوعاتشان . و معمولا فلسفه
است كه مستقيما از هستی و نيستی اشياء بحث میكند .
به هر حال اين دو سنخ قضيه وجود دارد و به عقيده منطقيين فرق اين دو
قسم قضيه از لحاظ بساطت و تركب است به تفصيلی كه در منطق گفته شده
است . قضايای بسيطه گاهی به نام " هليات ( 2 ) بسيطه " و يا به نام
" مفاد كان تامه " ( در قضايای موجبه ) و " مفاد ليس تامه " ( در
قضايای سالبه ) نيز خوانده میشود ( 3 ) .
مقدمه دوم :
چنانكه میدانيم در منطق ، قضايا را از يك نظر ديگر تقسيم كردهاند به
دو قسم موجبه و سالبه . اما در اينكه مفاد قضايای سالبه چيست بين قدماء
از فلاسفه -
پاورقی :
1 - در اينجا اصطلاح " علوم " در مقابل " فلسفه " بكار رفته است .
2 - هليه ، مصدر انتزاعی است كه از " هل " استفهامی مشتق شده است .
3 - به همين ترتيب قضايای مركبه گاهی به نام " هليات مركبه " و "
مفاد كان ناقصه " ( در قضايای موجبه ) و " مفاد ليس ناقصه " ( در
قضايای سالبه ) خوانده میشود .