از ذات قابل انفكاك نيست خواه از آن جهت كه خارج از ذات نيست و يا
از آن جهت كه لازم لا ينفك ذات است و اين اصطلاح دومی است كه اينجا
اشاره كرديم .
حالا كه دو اصطلاح معلوم شد می‏گوئيم همان طوری كه در مقدمه ششم بيان شد
جعل تأليفی تنها در موردی متصور است كه مورد اتصاف شی‏ء به يك امر عرضی‏
ممكن الانفكاك باشد ، در امور غير قابل انفكاك خواه خارج از ذات و خواه‏
غير خارج از ذات جعل متصور نيست . بنابراين جعل ذات برای ذات معنا
ندارد يعنی معنی ندارد كه ما مثلا انسان را انسان قرار بدهيم زيرا انسان‏
بالضروره انسان است . يعنی چيزی كه مفروض الانسانيه است ديگر معنی‏
ندارد كه انسانيت برای او قرار داده بشود ، عينا مثل اينكه چوب راستی‏
را به دست كسی بدهيد و بگوئيد اين را راست كن ، به حكم بداهت عقل هر
كسی می‏گويد مستقيم را نمی‏شود مستقيم كرد ، زيرا مستقيم هست و يا مثل اين‏
است كه عالم به يك مسئله‏ای را بخواهيم تعليم بكنيم و به تعبير ديگر
انسان را انسان قرار دادن عين فرض تحصيل حاصل است و همان طوری كه انسان‏
را نمی‏شود انسان قرار داد نمی‏شود انسان را حيوان يا ناطق قرار داد زيرا
فرض انسانيت نمی‏شود مگر آنكه حيوان و ناطق بوده باشد و همچنين چهار تا
را نمی‏شود زوج كرد زيرا نمی‏شود كه چهار تا زوج نباشد . بلی می‏شود به طور
جعل تأليفی چوب را كه راست نيست راست كرد و يا انسان را تعليم كرد و
يا نطفه را انسان كرد و يا جسم را حرارت داد و يا به جسم حركت داد (
حركت عرضی ) ، زيرا عالم بودن برای انسان و راست بودن برای چوب و
حركت يا حرارت برای جسم اموری هستند قابل انفكاك ، بر خلاف عالم بودن‏
برای عالم به همان چيز و راست بودن برای يك جسم مستقيم و حرارت داشتن‏