دخالتش قطعا بايد تقييدی باشد . زيرا عاقل بما هو عاقل اگر دخالت داشته‏
باشد بايد در انتزاع صفت و در اتصاف ذات به معقوليت دخالت داشته‏
باشد ، و اگر دخالتش تنها تعليلی باشد پس منافاتی نيست بين اينكه "
معقول " بالذات و بنفسه و با قطع نظر از اينكه " عاقل " واسطه در
عروض واقع شود ، معقول باشد ، و بين اينكه عاقليت و معقوليت متضايفين‏
هستند و معقول نمی‏تواند بدون اعتبار عاقليت متصف به معقوليت گردد .
5 - متضايفان متكافئان هستند قوه و فعلا ، و قابل انفكاك از يكديگر
نيستند نه قوه و نه فعلا ، نه خارجا و نه عقلا . پس اگر فرض كنيم كه‏
معقوليت با قطع نظر از هر غيری حاصل باشد لازم می‏آيد كه عاقليت هم حاصل‏
باشد ، زيرا متضايفين محال است كه از يكديگر انفكاك پذير باشند ( 1 ) .
اكنون آيا ممكن است كه ما دو واقعيت داشته باشيم مباين از يكديگر ،
ولو به نحو بينونت وصفی ، كه هر كدام مصداق يكی از متضايفين باشد ؟ !
اگر معقوليت عين واقعيت يك شی‏ء ، و عاقليت عين وجود شی‏ء ديگر شد لازم‏
می‏آيد كه هر كدام مصداق جداگانه‏ای داشته باشند و دارای دو منشأ انتزاع‏
باشند و حال آنكه متضايفين از يك منشأ انتزاع می‏شوند و موقع اضافه و
نسبت بين شيئين يكی است و بلكه يك نسبت بيشتر نيست كه تكرر می‏يابد ،
حقيقت ابوت و بنوت دو اضافه نيست بلكه يك اضافه است كه مكرر شده‏
است .

پاورقی :
1 - می‏توان گفت قاعده كلی در متضايفين اين است كه هر گاه يكی از
متضايفين عين واقعيتی شد يعنی از حاق ذات واقعيتی انتزاع شد نه به‏
اعتبار ضم ضميمه‏ای از واسطه در عروض يا واسطه در ثبوت ، آن متضايف‏
ديگر هم بايد عين همان واقعيت و از حاق ذات همان واقعيت انتزاع بشود و
الا انفكاك يكی از متضايفين از ديگری لازم می‏آيد .