ضرورت وصفی . مثلا رابطه عدد چهار با جفت بودن ضروری است و ذات موضوع‏
قطع نظر از هر قيد و شرطی ايجاب می‏كند محمول را . يعنی عدد چهار از آن‏
جهت كه عدد چهار است ايجاب می‏كند جفت بودن را بدون دخالت هيچ شرط و
قيدی پس ضرورتی كه در اينجا هست ضرورت ذاتی است .
اما يك معدود خاص مثلا گردو يا تخم مرغ به خودی خود ايجاب نمی‏كند كه‏
جفت باشد بلكه به شرط چهار بودن يا شش بودن و امثال اينها ايجاب می‏كند
كه جفت باشد . پس ضرورتی كه اينجا هست ضرورت وصفی و شرطی است .
از طرف ديگر هر جا كه ضرورت وصفی باشد امكان ذاتی هم هست يعنی ذاتی‏
كه به واسطه يك قيد و شرط اقتضاء می‏كند محمول معينی را ، قطعا قطع نظر
از آن قيد و شرط چنين اقتضائی ندارد بلكه لااقتضاء است پس با قطع نظر از
آن قيد و شرط امكان ذاتی دارد .
در مثال بالا گردو يا درخت به حسب ذات خود امكان ذاتی دارد كه جفت‏
باشد ولی با قيد چهار يا شش يا دو و يا هشت بودن ايجاب می‏كند جفت‏
بودن را .
حالا اگر رابطه موضوعی با محمولی چنان باشد كه نه ذات موضوع به تنهائی‏
ايجاب كند محمول را و نه ذات موضوع به اضافه يك قيد و شرطی چنين‏
اقتضائی بكند ، يعنی نه ضرورت ذاتی در كار باشد و نه ضرورت وصفی ، در
اينجا می‏گوئيم رابطه موضوع و محمول ، امكان اخص است . ضمنا معلوم شد كه‏
هر جا كه امكان اخص هست امكان خاص هم هست . پس امكان خاص اعم است‏
از امكان اخص همچنانكه قبلا گفتيم كه امكان عام اعم است از امكان خاص (
1 ) .

پاورقی :
1 - از آنچه گفته شد ضمنا پاسخ پرسشی كه در اول فصل مطرح كرديم كه آيا
امكان >