عاقل ، مانند اينكه در مورد ماهيت میگوييم " وجود الماهيه " عبارت
است از " كون الماهيه " ، " لا كون شیء للماهيه " و يا در مورد وجود
ذهنی میگوييم : " حقيقته انه وجود الماهيه لكن فی الذهن وهو نفس وجود
الماهيه للذهن لا انه وجود شیء آخر للماهيه فی ظرف الذهن وهو ظهور
الماهيه ، وظهور الشیء ليس امرا ينضم الی الذهن " ( 1 ) .
خلاصه اينكه به اتفاق جميع حكماء نسبتی كه معقول با عاقل دارد ولو آنكه
ما عاقل را غير از معقول بدانيم با ماهيتش و ذاتش دو معنا نيست . يعنی
نسبت معقول به عاقل نظير نسبت سواد ( 2 ) و جسم نيست كه سواد ماهيتی
است كه اين ماهيت بحسب ذات نسبتی با جسم ندارد ، بلكه بحسب نحوه
واقعيت ، با جسم نسبت پيدا میكند . به عبارت ديگر سواد ذاتی است كه
" له الاضافه بالجسم " نه اينكه " ذات هو عين الاضافه بالجسم " ، ولی
نسبت بين معقول و عاقل بر خلاف نسبت سواد و جسم است . زيرا " معقول
" ، ماهيتی غير از معقوليت ندارد كه بحسب آن ماهيت رابطهای با "
عاقل " نداشته باشد ، بلكه ذات و ماهيتش همان معقوليت و وجود برای
عاقل است ، و اگر معقول فی حد ذاته ماهيتی جداگانه میداشت و مثلا بحسب
آن ماهيت ، كيفی از كيفيات میبود نمیتوانست علم و ظهور و انكشاف باشد
( و همچنين نمیتوانست عين " عاقل " بوده باشد كه ما در صدد اثبات آن
هستيم ) .
3 - همانطور كه معقوليت معقول و وجود معقول از برای عاقل مانند وجود
پاورقی :
1 - حقيقت آن - وجود ذهنی - عبارت است از وجود ماهيت در ذهن و
البته وجود ذهنی همان خود وجود ماهيت در ذهن است و نه اينكه چيز ديگری
به عنوان ظهور ماهيت در ذهن بر ماهيت افزوده شود ، زيرا كه ظهور هر چيز
، امری جدای از حقيقت شیء نيست كه سپس بدان افزوده شود .
2 - سواد يعنی سياهی .