ما قبلا در مبحث اتحاد عاقل و معقول اشاره كرديم كه پيدايش عرض در
موضوع يا پيدايش صورت در ماده از اين قبيل نيست كه موجودی از خارج
بيايد و در موضوع يا ماده جای بگيرد ، بلكه عروض و حلول عرض بر موضوع و
يا صورت بر ماده عين تحقق يافتن آنها است نه اينكه آنها قطع نظر از
انتساب به موضوع و ماده از خود تحققی دارند و بعد برای آنها اين نسبت
كه نامش حلول و عروض است پيدا میشود ، و اين است معنای صحيح قول حكما
در باب عرض كه گفتهاند : " وجوده فی نفسه عين وجوده لموضوعه " .
همين اشتباه و بلكه بالاتر از اين ، اشتباهی است كه متكلمين در باب
اعاده معدوم به آن دچار شدهاند . اشتباه آنها اين است كه پنداشتهاند كه
معدوم شدن و موجود شدن يك شیء ، نظير خارج شدن انسان از يك محل و دو
مرتبه باز گشتن او به همان محل است . به عبارت ديگر متكلمين بدون اينكه
توجه داشته باشند وجود و عدم را به منزله دو اضافه و نسبت اعتباری زائد
بر ذات فرض كردهاند و چنين پنداشتهاند كه هويت و خوديت و تشخص يك
چيز ، ربطی به وجود او ندارد و وجود ، معنائی است عارض و زائد بر هويت
و تشخص شیء ، و فرضا وجود شیء از او گرفته شود هويت و هذيت و بودن آن
شیء محفوظ است و او ، او است هر چند معدوم باشد و بنابر اين معدوم شدن
و دوباره موجود شدن شیء به هويت و خوديت او آسيبی نمیرساند . اين
اشتباه شايد از قياس خارج به ذهن پيدا شده باشد در ذهن ما آنچه مناط
هويت و خوديت شیء است و ذات او شمرده میشود صورت خاص ذهنی او است
مثل صورتی كه از زيد در ذهن داريم و به عبارت ديگر ماهيت او ، و مفهوم
وجود و عدم در ذهن دو مفهوم عارضی است كه در ذهن معروض واحد دارند و
هيچ يك از اين دو عارض ، مقوم ذات نيستند . ذهن ، درست عكس خارج
|