شی‏ء شناخته شد ، حمل ذاتيات آن شی‏ء بر او بديهی است ، نيازمند به دليل‏
نيست و حال آنكه هيچ ماهيتی نيست كه وجود داشتن آن بديهی باشد ( 1 ) .
و لانفكاك منه فی التعقل
و لاتحاد الكل و التسلسل
و به دليل انفكاك وجود از ماهيت در تعقل و به دليل لزوم يكی شدن همه‏
ماهيات و لزوم تسلسل
شرح : در اين بيت نيز دو برهان بر مدعا آورده شده است :
1 - اگر وجود عين ماهيت يا جزء ماهيت می‏بود تصور وجود از تصور ماهيت‏
منفك نمی‏شد . هر گاه ماهيت را تصور می‏كرديم وجود نيز تصور شده‏

پاورقی :
1 - اينجا ممكن است اين شبهه پيش آيد كه فقط ماهيتهای معقوله نيازمند
به اثبات وجود می‏باشند ، از قبيل عقل ، هيولای أولی ، زمان و غيره . اما
ماهيات محسوسه از قبيل انسان و درخت و سفيدی و غيره بديهی الوجودند .
جواب اين است : اولا برای اثبات مدعا كافی است كه بعضی ماهيات بديهی‏
الوجود نباشند ، زيرا اگر وجود عين ماهيات يا جزء ماهيات بود همه‏
ماهيات بلا استثنا بديهی الوجود بودند . ثانيا فرق است بين بديهی الوجود
و بين به اصطلاح محسوس الوجود . ماهيت آنگاه بديهی الوجود است كه از
نظر عقل ، نفس تصور آن ماهيت كافی باشد برای تصديق به وجود آن ماهيت ،
و بدون شك ماهيات محسوسه چنين نيستند ، در ماهيات محسوسه آنچه صورت‏
حسی را تشكيل می‏دهد ماهيت است ، مفهوم وجود مفهوم حسی نيست . همانطور
كه محققين حكما گفته‏اند تصديق بوجود محسوس در خارج به كمك يك برهان‏
خفی صورت می‏گيرد پس حتی وجود ماهيات محسوسه نيز به كمك برهان اثبات‏
می‏شود . اين مطلب نيازمند به شرح و تفسير بيشتری است كه اينجا گنجايش‏
آن را ندارد .