چند نوع عدم داريم ، و يا از ناحيه مسبوقيت است . آنچه مسلم است اين
است كه اين تنوع و انقسام از ناحيه وجود نيست ، پس يا از ناحيه عدم
است و يا از ناحيه مسبوقيت .
آنچه در بدو نظر از كلمات حكماء بر میآيد اين است كه منشأ اين اقسام
و اختلاف ، " عدم " است ، يعنی نوع عدمی كه بر وجود تقدم پيدا میكند
مختلف است ( و لذا اقسام مختلف حدوث به وجود میآيد ) ، اما نظر صحيح
بر خلاف آن است . زيرا مسلم است كه مقسم ، " مطلق مسبوقيت " نيست ،
بلكه " مسبوقيت وجود به عدم " است . اكنون بايد روشن شود كه مقصود از
اين عدم چيست . بديهی است كه " مطلق عدم " نمیتواند مقصود باشد ، پس
عدم خاصی مقصود است ، حال بايد ديد آيا عدم خود ماهيت مقصود است و يا
عدم ديگری . هنگامی كه ما به حدوث زمانی نظر میافكنيم میبينيم كه عدم
مقابل كه عدم خود ماهيت است مقصود است ، اما هنگامی كه حدوث ذاتی را
مورد نظر قرار میدهيم میبينيم كه عدم مجامع كه عدم اقتضاء است ( نه عدم
خود ماهيت ) مقصود است ، چنانكه قبلا گفتيم عدم مقابل و عدم مجامع قسيم
حقيقی يكديگر نيستند . زيرا عدم مقابل ، عدم خود ماهيت است اما عدم
مجامع يا ليسيت ذاتيه عبارت است از لا اقتضائيت نسبت به وجود و عدم ،
يعنی عدم اقتضای ماهيت نه عدم خود ماهيت . پس ما نمیتوانيم مقسمی پيدا
كنيم كه حدوث ذاتی و حدوث زمانی دو قسم آن باشند ، زيرا حدوث زمانی
مسبوقيت وجود شیء است به عدم خود آن شیء و حدوث ذاتی مسبوقيت وجود
شیء است به ليسيت ذاتيه . پس تقسيم حدوث به ذاتی و زمانی صحيح نيست
و لفظ حدوث بر حدوث ذاتی و حدوث زمانی به اشتراك لفظی اطلاق میشود ،
نه به اشتراك معنوی و آنچه كه صلاحيت تقسيم دارد مشترك معنوی است نه
مشترك لفظی .
|