نظر قابل قبول نيست ، زيرا همانطور كه بالبداهه میدانيم " واقعيتی هست
" و جهان بر خلاف نظر سوفسطاييان پوچ اندر پوچ نيست ، میدانيم واقعيت
دارای نوعی كثرت است و ماهيات گوناگون به تبع وجود موجودند و اين
ماهيات عين يكديگر نمیباشند و ممكن نيست وجودی كه هيچ نوع كثرتی در او
نيست منشأ انتزاع ماهيات گوناگون باشد . باقی میماند دو نظريه ديگر يكی
اينكه گفته شود وجودات در خارج متكثر و متباينند و هيچ نوع وحدت و
سنخيتی ميان آنها نيست . اين نظريه منسوب به مشائيين است . ديگر اينكه
گفته شود حقيقت وجود در عين اينكه حقيقت واحد و سنخ واحد است دارای
مراتب و درجات گوناگون است ( 1 ) . مرتبهای از او غنی و واجب است و
مراتب ديگر فقير و ممكن . خود مراتب فقير و ممكن نيز از لحاظ شدت و
ضعف و كمال و نقص ، با يكديگر متفاوتند و به عبارت ديگر حقيقت وجود
يك حقيقت تشكيكی است و اختلاف مراتب به شدت و ضعف و كمال و نقص
است و جهت اشتراك مراتب با يكديگر عين جهت اختلاف آنهاست . مانند
مراتب نور كه بعضی قويتر و بعضی ضعيفتر است ، نور قوی با نور ضعيف در
حيثيت نوری با هم مشتركند و تفاوتشان در قوت و ضعف است . نور قوی جز
نور چيزی نيست و نور ضعيف نيز جز نور چيزی نيست . يعنی چنين نيست كه
نوری قوی مركب است از نور و غير نور ، و بدين جهت قوی شده است كه
پاورقی :
1 - معمولا متأخرين فلاسفه اسلامی اين نظريه را به حكمای ايران باستان
نسبت میدهند ما در پاورقيهای " اصول فلسفه " ، ج 3 توضيح دادهايم كه
اين نسبت مانند بسياری از نسبتهای ديگر كه مربوط به تاريخ فلسفه است و
در كتب فلسفه اسلامی میآمده صحيح نيست . اين حكما به مسائل فلسفی از نظر
تاريخی عنايت نداشتهاند و از اينرو مسامحات زيادی در كلماتشان رخ داده
است .