از مجموع اوزان هر يك از اين ذرات و در عين اينكه هر كدام به تنهائی
حجم ندارد از اجتماع گروهی از آنها حجم به وجود میآيد و جسم كه دارای طول
و عرض و عمق است تاليف میشود ، اين ذرات از آن جهت كه قام به ذاتند
يعنی حالت شیء ديگر و عارض بر شیء ديگر نيستند " جوهر " شمرده میشوند
و از آن جهت كه طول و عرض و عمق ندارند و هيچ جزء برای آنها فرض
نمیشود " فرد " خوانده میشوند و لهذا " جوهر فرد " ناميده میشوند .
اين ذرات محسوس نمیباشند يعنی هر يك جزء به تنهائی به چشم ديده
نمیشود و با دست لمس نمیشود ولی قابل اشارهء حسيه میباشند ، يعنی مثلا
با انگشت میتوان اشاره كرد كه در فلان محل قرار دارد و در فلان محل ديگر
قرار ندارد ، پس در عين اينكه هر جزء به واسطه خردی نامحسوس است قابل
اشاره حسيه هست . به عقيده متكلمين اينكه ما جسم را به صورت يك واحد
متصل و پيوسته میبينيم و موقعی كه جسم حركت میكند خيال میكنيم يك واحد
پيوسته حركت میكند ، خطای باصره است ، در واقع و نفس الامر مجموعهای از
ذرات خالی از بعد میباشند كه چنين به چشم میآيند و همانها هستند كه
حركت میكنند .
حكماء براهين و ادله رياضی و طبيعی زيادی عليه نظريه جزء لايتجزی به
شكلی كه متكلمين قائلند اقامه كردهاند . از جمله آن براهين برهانی است
كه كم و بيش به " برهان تفكك " معروف است و در شعر منظومه با كلمه
" تفكك الرحی " به آن اشاره شده است .
آن برهان اين است كه : بنابر تركب جسم از اجزاء لا يتجزی ، حركت جسم
به دور خود - مانند حركت كره به دور خود ( حركت وضعی ) و يا حركت
|