مسائل علم ديگر بيگانه مطلق به شمار می‏روند ، و يا چنين نيست و اين‏
قرابت‏ها و پيوندها همه قراردادی است ؟ مسئله‏ای است كه در اين جا
نمی‏توانيم وارد بحث آن شويم ( 1 ) .
حكماء و فلاسفه از قديم متوجه اين روابط بوده و علوم را با توجه به همين‏
روابط تقسيم بندی كرده‏اند . و لهذا ممكن نيست كه علوم طبيعی را كه از
موضوعاتی نظير معادن و گياه و حيوان و انسان بحث می‏كنند داخل در علمی‏
بدانند كه موضوع آن علم " موجود بما هو موجود است " .

فلسفه علمی ! :

يك عده از دانشمندان جديد يك باره هر سبك و روشی را غير از سبك و
روش تجربی مردود شمردند و از اين رو آن قسمت از علوم را كه از دسترس‏
تجربه خارج بود و هنوز تحت عنوان فلسفه باقی بود بی اعتبار دانستند . از
نظر اين دسته هر چه هست علم است ، فلسفه وجود ندارد .
ولی بديهی است كه قناعت كردن به فرآورده‏های علوم طبعا بسياری از
پرسشهای انديشه بشری را بلا جواب می‏گذارد .
از اين رو برخی دانشمندان به فكر تدوين و تاسيس فلسفه‏ای افتادند كه از
طرفی متكی به علوم باشد و از طرف ديگر پاسخگوی آن سلسله سئوالات كلی و
عمومی باشد كه بشر پاسخ آن‏ها را از فلسفه می‏خواهد . اين عده‏ء معتقد شدند
كه ممكن است از مجموع مسائلی كه در علوم مختلف اثبات می‏شود يك سلسله‏
قاعده‏های كلی و عمومی استنباط نمود كه از قلمرو و هر يك از علوم وسيع‏تر

پاورقی :
1 - رجوع شود به " اصول فلسفه و روش رئاليسم " جلد سوم مقدمه مقاله‏
هفتم .