میدهند از اين قبيل است . و گاهی هم علت انتقال و مسافرت شما به نقطه
ديگر و به شهری ديگر كاری است كه شرايطش در آنجا فراهم است مانند
اينكه میخواهيد شخصی را كه در آنجا هست ملاقات كنيد .
در اين هر دو مثال " ما اليه الحركه " همان نقطه دوم است ، اما "
مالاجله - الحركه " در مثال اول عين همان " ما اليه الحركه " است ولی
در مثال دوم چيز ديگری است مغاير با آن . پس اجمالا معلوم شد كه گاهی "
ما اليه الحركه " عين " مالاجله الحركه " است و گاهی غير آن ، و چون
قبلا گفتيم كه غايت قوهء عامله همان " ما اليه الحركه " است پس در
مثال اول غايت قوه شوقيه و غايت قوهء عامله يكی است ولی در مثال دوم
غايت قوهء شوقيه و غايت قوهء عامله متفاوت است .
از طرف ديگر آن اداراكی كه سبب فعلی میگردد گاه ادراك خيالی است و
گاه ادراك عقلی . ادراك خيالی يعنی يك تصور جزئی دربارهء يك شیء جزئی
، اما ادراك عقلی يعنی يك فكر كلی كه رسيدن به آن متوقف است بر اعمال
رويه و تدبير در كار . مثلا گاهی انسان در خود رغبتی احساس میكند كه به
كنار پنجره رفته و خيابان را تماشا كند . اين يك ادراك جزئی است كه
شوقی را در انسان بر میانگيزد و يك عمل جزئی كه همان ايستادن در كنار
پنجره است از انسان سر میزند . ولی يك وقت هست كه انسان برای آيندهء
خود میانديشد و فكر میكند كه اگر بخواهد زندگی سعادتمندانهای داشته باشد
بايد فلان علم يا فلان صنعت يا فلان هنر را بياموزد و بعد میانديشد كه
آموختن اين امور در كجا ميسر است و در كجا ميسر نيست و به چه مقدمات و
وسائلی نياز دارد و آنگاه مقدمات و وسايل لازم را تهيه كرده و به دنبال
رشته مطلوب خود میرود . در مثال اول مطلوب انسان همان چيزی بود كه آن
را تصور كرده و سپس به سوی آن حركت كرد ،
|