در تغيير حركت است و به همين دليل تقسيم حركت به طبعی و قسری بی اساس‏
است ، زيرا آن تقسيم مبتنی بر فرض ارسطوئی است كه مدعی است رابطه‏ء
نيرو و حركت در اصل حركت است ( 1 ) .
و اشكال دوم اين است كه از اين بحث نتيجه‏ء عملی نمی‏توان گرفت ،
نتيجه‏ء عملی مهمی كه قدما از اين تقسيم می‏گرفتند همان است كه در همان‏
بيت دوم از چهار بيت حاجی سبزواری اشاره شده است ، يعنی اينكه حركت‏
قسری نمی‏پايد ( القسر لايدوم ) . اما طبق نظريه جديد هيچ حركتی نيست كه‏
به خودی خود پايان پذيرد ، هر حركتی اگر به مانع و عائق بر نخورد برای‏
هميشه دوام پيدا می‏كند .
اما اين اشكال ها يا ايرادها درست نيست .
اولا اينكه می‏گويند طبق يك نظريه‏ء ارسطوئی مدت دو هزار سال علماء
معتقد بودند كه اصل حركت وابسته به نيرو است ، نياز به توضيح دارد .
عقيده‏ء علمای پيشين اين بود كه حركت هر جسم وابسته به نيرو است ، ولی‏
آنها چون از جنبه‏ء فلسفی اين مطلب را ادا كرده‏اند نه از جنبه‏ء طبيعی و
فيزيكی لذا به نيروی خارج وارد بر جسم نظر نداشته اند . آنها معتقد بودند
كه حركت ( يعنی خود حركت ، نه صرفا تغييرات آن ) وابسته به نيروئی‏
است كه به حكم برهان فلسفی همراه جسم متحرك و متحد با آن است . معتقد
بودند هر جسم در واقعيت خود مركب از دو جهت و دو حيثيت است كه به‏
يك حيثيت متحرك است و آن همان است كه جرم محسوس آنرا تشكيل می‏دهد و
به يك حيثيت ديگر محرك

پاورقی :
1 - اين بحث در مقاله‏ء " پرسشهای فلسفی ابوريحان از بوعلی " در
مجموعه‏ء " مقالات فلسفی " به شكل بهتری بيان شده است ، مراجعه شود .