و به عبارت ديگر ، امكان هر صفت ، در ذات واجب ، مساوی است با
وجدان و فعليت آن صفت . اين است كه در بيت بالا گفته شد كه : هر صفتی‏
كه برای واجب ممتنع نيست ، و موجودات بدون اينكه نيازی به تجسم داشته‏
باشند متصف به آن صفات می‏شوند ، آن صفات ، برای ذات واجب الوجود ،
ثابت است . كلمه تجسم ، در بيت بالا مساوی است با آنچه ، تحت عنوان‏
تعين بيان كرديم .
ثم الطبيعی طريق الحركه
ياخذ للحق سبيلا سلكه
اما عالم فن طبيعيات ، راه حركت را برای " حق " انتخاب می‏كند و
پيموده است
شرح : در اين بيت ، اشاره شده است به برهانی كه " طبيعيون " يعنی‏
علمای فن طبيعيات اقامه كرده‏اند ( 1 ) .
اين برهان ، موروث از ارسطو است و ارسطو - آن چنان كه نقل شده است -
بيشتر در طبيعيات متعرض اين مطلب شده است . اين برهان مبتنی بر چند
مقدمه است :

پاورقی :
1 - در اينجا بايد اولا بدانيم مقصود از كلمه " طبيعی " كه در اينجا
آمده است با اصطلاح شايع عصر ما كه معمولا در مورد منكران ماوراء طبيعت‏
به كار می‏رود مغاير است مقصود از كلمه " طبيعی " ، فيلسوف طبيعی است‏
كه درباره‏ء " جسم بماهو متغير " بحث می‏كند ، خواه قائل به ماوراء
طبيعت باشد و خواه نباشد . همچنانكه مقصود از فيلسوف الهی ، كسی است‏
كه در فن فلسفه الهی وارد باشد ( فلسفه الهی علمی است كه درباره‏ء موجود
بماهو موجود " بحث می‏كند ) خواه قائل به وجود خدا باشد و خواه نباشد .
ثانيا بايد بدانيم كه ارسطو هم فيلسوف الهی بوده است و هم فيلسوف‏
طبيعی ، ولی برهانی كه بر اثبات وجود خدا اقامه كرده است از جنبه فلسفه‏
طبيعی است نه از جنبه فلسفه الهی ، بر عكس حكمای اسلام كه آنها بيشتر به‏
براهينی اهتمام واعتماد دارند كه بر وفق موازين فلسفه الهی اقامه می‏شود .