پاورقی : > پس بنا بر مقدمه اول حقيقت وجود ، اصيل است و حقيقی و بلكه عين تحقق است و بنابر مقدمه دوم ، واحد است و ثانی ندارد ، خودش است و شئون خودش و بس . اكنون میگوئيم اين حقيقت يا واجب است يا ممكن . اگر واجب است فهوالمطلوب ، و اگر ممكن است پس قائم به غير است . ولی فرض اين است كه حقيقت وجود ، ثانی ندارد ( ليس فی الوجود غير حقيقه الوجود ديار ) ، پس اگر قائم به چيزی باشد بايد قائم به چيزی باشد بايد قائم به خود باشد . پس حقيقت وجود ، ماورائی ندارد تا قائم به آن ماوراء باشد . پس حقيقت وجود ، واجب است ، حاجی هم میگويد :
ثم الوجود ان كان واجبا فهو |
و مع الامكان قد استلزمه |
با اين بيان روشن شد كه فيلسوف ، كه با ديد فيلسوفانه در جهان هستی تامل كرده و انديشه دقيق و رقيق فلسفی را بكار میاندازد ، آنچه را كه در قدم اول كشف میكند حقيقت وجوبيه است و پس از آن بايد در جستجوی ممكنات برآيد و اگر بخواهد همان سير عقلانی فلسفی را ادامه دهد ناگزير است از اينكه ذات واجب الوجود را پله و نردبان قرار دهد برای اثبات وجود ممكنات . ولی البته از نظر فيلسوف ، ممكنات به منزله ثانی وجود پروردگار نيستند ، بلكه از قبيل شئون و تجليات ذات پروردگارند ، كه اگر
چه آنها در مرتبه ذات حق نيستند ولی ذات حق در مرتبه آنها است . هو معكم اين ما كنتم . »( سوره حديد - آيه 4 ) ما يكون من نجوی ثلثه الاهو رابعهم و لا خمسه الا هو سادسهم . »( سورهء مجادله - آيه 7 ) اين برهان ، دو ويژگی دارد . يكی اينكه نيازی به استناد به امتناع دور و تسلسل نيست و فرضا هم كسی در امتناع دور و تسلسل ترديد داشته باشد در اين برهان خللی وارد نمیشود . و ديگر اينكه هيچ شيئی از اشياء و هيچ مخلوقی از مخلوقات واسطه برای اثبات ذات واجب الوجود قرار نگرفته است . و به عبارت ديگر عالم واسطهء اثبات ذات حق قرار نگرفته است .
و اين است مفهوم فلسفی جمله معروف مولی الموحدين علی عليه السلام : يامن دل علی ذاته بذاته و تنزه عن مجانه مخلوقاته » ( دعای صباح ) ای كسی كه ذاتش دلالت كند بر ذاتش و منزه است از مجانست مخلوقاتش.