فعلی خود را حفظ كنند ولی از آن جهت كه بالقوه‏اند اقتضای عبور از وضع‏
فعلی و شی‏ء ديگر شدن دارند لهذا می‏گويند هيولی شوق به صورت دارد و هر
صورت جديد كه بيايد خواهش صورت ديگر در او پيدا می‏شود ، از اين رو
می‏توان گفت كه نوع تضاد در دل اجسام وجود دارد ، اجسام به موجب يك‏
حيثيت اقتضای حفظ و ابقاء وضع موجود و به موجب حيثيت ديگر اقتضای‏
دگرگونی و انقلاب دارند .
نتيجه مقدمات گذشته اين است كه اشياء در عين اينكه هر كدام شی‏ء خاص‏
هستند امكان شی‏ء ديگر شدن در آنها هست و اين دليل است كه در اشياء دو
حيثيت واقعی وجود دارد تا به موجب يكی از آنها همانند كه هستند و آن‏
حيثيت صوری آنها است ، و به موجب حيثيت ديگر همانند كه می‏توانند شی‏ء
ديگر بشوند و آن حيثيت هيولائی آنها است .
در ميان مقدمات پنج گانه فوق آنچه بيشتر بايد به كرسی نشانده شود
مقدمه پنجم است . مقدمات چهارگانه ديگر چندان نيازی به اثبات ندارد .