عين حال ، مصداق مفاهيم كثيره و متعدده باشد . آنچه كه محال است اين‏
است كه شی‏ء مصداق كثير بما هو كثير باشد ، و از متكثراتی كه هيچ وجه‏
مشترك در ميان آنها نيست مفهوم واحدی انتزاع شود .
3 - يك تفاوت ميان ذات واجب و مخلوقات مادی ، در صفات و احكام‏
هست و آن اين است كه در مخلوقات و موجودات مادی ، برای آن كه موجود ،
متصف به صفاتی شود ، دو چيز لازم است :
الف : اين كه آن صفت ، برای آن موصوف ، ممتنع نباشد ، و به عبارت‏
ديگر : ممكن به امكان عام باشد .
ب : اين كه شرايط خارجی ، موجود ، و موانع هم مفقود باشد . مثلا برای‏
اين كه زيد ، عالم باشد ، هم لازم است كه صفت علم برای زيد ، امكان‏
داشته باشد ، و هم لازم است شرايط تحصيل علم برای زيد ، فراهم باشد ، و
موانع هم منتفی بوده باشد . در اين وقت است كه زيد ، عالم می‏گردد ،
يعنی صرف امكان عالم بودن ، كافی نيست كه زيد " واقعا " عالم باشد .
اگر ما " سنگ " را در نظر بگيريم ، از نظر عالم بودن ، شرط اول را
فاقد است ، يعنی امكان عالم بودن ، در او نيست ، و اگر انسان وحشی را
در نظر بگيريم ، شرط دوم را فاقد است ، پس به هر حال در اتصاف‏
مخلوقات مادی به يك سلسله صفات ، دو چيز شرط است .
اما برای ذات واجب الوجود ، بلكه همه مجردات و فوق ماديات ، در
اتصاف به صفات خودشان ، يك شرط ، بيشتر وجود ندارد ، و آن امكان و عدم‏
امتناع است . يعنی همين قدر كه دانستيم : فلان صفت ، برای او ممتنع‏
نيست و ممكن است ، كافی است كه حكم كنيم كه قطعا او واجد اين صفت‏
است .