نيستند . ثانيا - هر گذشتهای با هر آيندهای ارتباط ندارد ، بكله گذشته
خاص فقط با آينده خاص ، و آينده خاص با گذشته خاص پيوند دارد .
ثالثا - اين پيوند از نوع پيوند قوه و فعل است ، هر گذشته قوه آيندهای
است و هر آينده فعليت گذشتهای است و باز آن آينده به نوبه خود قوه
آيندهای ديگر است ، يعنی همان نسبت را با آينده خود دارد كه گذشته وی
با او داشت و آن گذشته نيز با گذشته خود همان نسبت را دارد كه آينده
خودش با او داشت .
رابعا - پيوند گذشته و آينده چون از نوع پيوند قوه و فعل است پس يك
ارتباط ساده نيست ، بلكه گذشته و آينده مجموعا يك واحد واقعيت را
تشكيل میدهند ، يك واقعيت واحد متصل و ممتد كه از گذشته به آينده كشيده
شده و امتداد يافته است . و به همين دليل - همچنانكه بعضی از متاخرين
حكمای اسلامی دريافتهاند - خروج اشياء از قوه به فعل جز تدريجا و از طريق
حركت و تحول به نحوی كه وحدت اتصالی محفوظ باشد ميسر نيست ، خواه
اينكه آنچه از قوه به فعل میرسد جوهر باشد يا عرض . پس جواهر و اعراض
عالم عموما چون تغيير میپذيرند و از قوه به فعل خارج میشوند و خروج از
قوه به فعل هم جز از طريق حركت و خروج تدريجی ( نه كون و فساد ) ميسر
نيست ، بنابراين آنها با قانون حركت به وجود میآيند و بر ايشان وحدت
اتصالی ( و نه فقط وحدت از لحاظ ماده و موضوع ) ميان گذشته و آينده
محفوظ است . معنای اين سخن اين است . كه حركت جوهريه يك امر قطعی و
ضروری است و نظام موجود در جهان جز حركت چيزی نيست ، زيرا حركت
عبارت است از خروج تدريجی چيزی از قوه به فعليت .
|