حكمت نظری ، يا بحث میكند از اموری كه به حسب مفهوم و مصداق ، يعنی
هم به حسب خارج و هم به حسب ذهن ، و به تعبير ديگر هم به حسب واقع و
هم به حسب حد و به عبارت ديگر : هم به حسب وجود و هم به حسب ماهيت (
مفهوم ) ، مشروط و نيازمند به ماده است ، يا به حسب مصداق و وجود و
واقعيت نيازمند به ماده است ولی به حسب مفهوم و ذهن و حد ، بی نياز از
مادهء است ، و يا آن كه هم به حسب مصداق و هم به حسب مفهوم ، مستغنی و
بی نياز و غير مشروط به ماده است .
اما قسم چهارم : كه شیء به حسب مفهوم و ذهن ، مشروط و نيازمند به ماده
است ، و به حسب مصداق و وجود خارجی بی نياز باشد ، عقلا متصور نيست .
از اين روی مجموع اموری كه در علوم نظری از آنها بحث میشود : يا مادی
محضند يعنی مصداقا و مفهوما مشروط به ماده هستند ، اينها را طبيعيات
میناميم . و يا اين كه ذهنا و خارجا ( يعنی ، مفهوما و مصداقا ) بی نياز
و غير مشروط به ماده هستند . آنها را " الهيات " میناميم .
از نظر اين فلاسفه ، " الهی " ناميده شدن فلسفه اولی ، معنی و اصطلاح
خاصی است غير از معنی و اصطلاحی كه مباحث خاص مربوط به خدا و صفات خدا
بر طبق آن ، " الهيات " ناميده میشوند ، لفظ الهيات در اين دو مورد
به اشتراك لفظی اطلاق میشود و لهذا میگويند الهيات به معنی اعم و
الهيات به معنی اخص . بديهی است كه اطلاق يك لفظ به دو معنی كه يكی از
ديگری اعم باشد جز به اشتراك لفظی نخواهد بود . اطلاق لفظ الهيات به
مباحث الهيات بالمعنی الاخص وجه روشنی دارد ، مباحث اين فن همه مربوط
به خدا و صفات خدا و عقول و بالاخره امور مجرد از ماده يعنی امور مبرا و
منزه و به اصطلاح " بشرط لا " از ماده
|