پاورقی : 1 و 2 - رجوع شود به مقدمه " تاريخ فلسفه " ويل دورانت و به " سير حكمت در اروپا " جلد سوم . 3 و 4 - مقدمه " تاريخ فلسفه " ويل دورانت .
و عمومیتر باشد و به اين ترتيب " فلسفهای " به وجود آورد " علمی " !
، يعنی از طرفی رنگ فلسفه دارد زيرا مانند فلسفه الهی و علم اعلی ، كلی
و عمومی است و از طرف ديگر علمی است زيرا متكی به مسائل اثبات شده
علوم است ( 1 ) .
هربارت سپنسر انگلسی فيلسوف معروف قرن نوزدهم از اين كسان است ( 2
) .
برخی ديگر فلسفه را مساوی فرضيه دانستند و هر قرضيه مادامی كه ثبوت
علمی نيافته است و تجربه آن را تائيد نكرده و در حد فرضيه است " فلسفه
" است و همين كه عمل و آزمايش آن را تائيد كرد " علم " است ( 3 ) .
برخی ديگر فلسفه را محدود كردند به آن چيزها كه در قديم به آنها علوم
عملی میگفتند ، يعنی علم چگونه زيستن . همينها گفتند : " علم دانستن
است و فلسفه ، حكمت و خردمندی است " ( 4 ) .
حقيقت اين است كه آن چه به نام فلسفه علمی ناميده شده است نه
میتواند جواب گوی پرسشهای فلسفی ذهن باشد و نه میتواند تنها با اتكاء
به علوم بدون دخالت اصولی ديگر خارج از حوزهء علوم روی پای خود بهايستد
.
فرضيههای علوم را فلسفه ناميدن و همچنين فلسفه را محدود كردن به حكمت
عملی فقط توجيهی است برای اين كه لغت فلسفه مورد استفاده قرار گيرد .
هيچ يك از اينها پاسخ گوی نياز فلسفی بشر نيست .
در اين جا طبعا اين پرسش پيش میآيد كه علت اين همه اعراض و
پاورقی : 1 و 2 - رجوع شود به مقدمه " تاريخ فلسفه " ويل دورانت و به " سير حكمت در اروپا " جلد سوم . 3 و 4 - مقدمه " تاريخ فلسفه " ويل دورانت . |