برهان نوعی برهان خلف است مثل همه براهينی كه در آنها امتناع تسلسل به
كار میرود .
از آنچه گفته شد معلوم شد كه اختلاف تقرير اول و تقرير دوم در تفسير
مقدمه دوم از مقدمات چهار گانه ای است كه ذكر شد . بنابر تقرير اول
قوهء محركه عبارت است از طبيعت خود جسم كه با وی متحد است و ظرف
مكان و ظرف زمان هر دو يكی است . و اما بنابر تقرير دوم قوهء محركه از
وجود جسم متحرك خارج است . چيزی كه سبب میشود بگوئيم ارسطو تقرير دوم
را نمیخواسته است بگويد اين است كه ارسطو معتقد بوده است كه قوه محركه
همواره همراه حركت است واز وی جدا ناشدنی است وحركت آنگاه به نهايت
میرسد كه از طرف قوه محركه اقتضائی نباشد ويا مانعی پيش بيايد .
بنابراين كسی كه چنين نظری داشته باشد چگونه ممكن است كه قوه محركه را
عوامل وضربه های خارجی فرض كند ؟ زيرا لازم میآيد ارسطوا را منكر اين امر
بديهی و محسوس بدانيم كه اگر گرسنگی را با دست به هوا پرتاب كنيم
پرتاب میشود ويا تيری را كه به كمان میگذارند از كمان پرتاب میگردد
وامثال اينها .
مجموعا از آنچه گفته شد معلوم گرديد كه در مورد مساله احتياج حركت به
قوه محركه سه فرضيه در كار است :
1و2 - فرضيه قدما كه به نام ارسطو معروف شده است وآن اينكه حركت
حالتی است عارض بر جسم وجسم وجسم پذيرنده وقابل آن است وبه حكم برهان
فلسلفی بر امتناع اتحاد فاعل وقابل ، ماده همواره در حركت خود به قوه ای
احتياج دارد كه آن حركت را پيوسته به جسم بدهد . اين فرضيه چنانكه قبلا
گفته شدبه دو نحو قابل تفسير است ، پس اين فرضيه در حقيقت دو فرضيه
است و ما هر دو را قبلا
|