به يك راه عمده اشاره می‏كنيم .
مقدمتا توضيح می‏دهيم كه فلاسفه وجود واجب الوجود و وحدت او و مجرد
بودن او از ماده و صفات ثبوتيه و سلبيه او را يك جا و ضمن يك برهان‏
ذكر نمی‏كنند ، و البته امكان پذير نيست كه برهان واحد همه اينها را يك‏
جا در بر گيرد . براهين فلسفی مانند براهين رياضی مرحله به مرحله پيش‏
می‏رود . فلاسفه ، اول به طور اجمال اثبات می‏كنند كه واجب الوجود در جهان‏
هست و جهان خالی از واجب الوجود نيست ، در اين مرحله بيش از اين‏
اثبات نمی‏شود . اما اين كه واجب الوجود واحد

پاورقی :
> مطلبی كه نه محسوس است و نه دليل دارد ، يعنی آنچه كه بديهی عقلی‏
ناميده می‏شود ، قابل قبول نيست .
ما جواب اين مطلب را به طور مفصل و مشروح در پاورقی های جلد دوم "
اصول فلسفه و روش رئاليسم " داده‏ايم و در اينجا تنها به يك بيان ساده‏
قناعت می‏كنيم و می‏گوئيم اينكه می‏گويند " هرمطلبی بايد يا محسوس باشد و
يا دليل داشته باشد " خود مطلبی از مطالب است كه به حكم همان قاعده‏
ادعايی آقايان يا بايد محسوس باشد و يا بايد دليل داشته باشد . اما بدون‏
شك اين مطلب جزو محسوسات بشر نيست . نه از نوع مبصرات است و نه از
نوع مسموعات و نه از نوع ملموسات و مشمومات و مذوقات . پس قهرا بايد
دليلی داشته باشد اگر دليلی دارد پس آن دليل هم به حكم اين قاعده بايد
يا محسوس باشد و يا دليل داشته باشد . عين اين مطلب تكرار می‏شود درباره‏
آن دليل و اگر هر دليلی ايجاب كند يك دليل ديگری را پس تمام دليل‏ها
تبديل می‏شوند به مدعاها و در نتيجه ما به دليلی كه فی حد ذاته روشن باشد
( يعنی خود آن ديگر دليل نخواهد ) نخواهيم رسيد . پس هيچ دليلی نخواهيم‏
داشت و نتيجه اين است كه هيچ مطلبی در عالم دليل نخواهد داشته . و اما
اگر در نهايت امر برسيم به دليلی كه فی حد ذاته دليل باشد يعنی به خودی‏
خود روشن باشد و نيازی به دليل ديگر نداشته باشد پس معلوم می‏شود در ميان‏
مفاهيم بشر مطلبی هست كه از فرط روشنی بی نياز از دليل است بنابر اين‏
اينكه گفته شده است هر مطلبی بايد محسوس باشد و يا دليل داشته باشد
مطلب نادرستی است .