باشد و اين امور در ما به خودی خود پيدا شود . آنچه درما هست ، پرتوی و
نمونه‏ای است از آنچه در كانون جهان هست . به تعبير ديگر می‏توانی بگوئيم‏
در طبيعت ، تكامل وجود دارد . يعنی طبيعت پيوسته از مرحله ناقص ، به‏
مرحله كامل تر ، طی طريق می‏كند ، و كمالاتی را كه ندارد تدريجا به دست‏
می‏آورد و طبيعت اين كمالات را از يك منبع و مخزنی كسب می‏كند . و آن‏
منبع و ماخذ ، خود طبيعت نيست ، زيرا فرض اين است كه طبيعت ، كار
خود را از نقص ، آغاز می‏نمايد و فاقد است و تدريجا واجد می‏گردد ، پس‏
ناچار ، علاوه بر طبيعت ، حقايق و كانون هائی وجود دارد كه طبيعت را از
مرحله نقص وضعف به حد كمال و قوه سوق می‏دهد .
كسانی كه از طريق نفس استدلال كرده‏اند ، يك راه ديگر رانيز طی كرده‏اند
و آن راه " غايات " است ، يعنی اينكه نفس انسان ، دائما در حال طلب‏
است ، و طلب ، بدون مطلوب ، ممكن نيست . همچنان كه حركت بدون جهت‏
محال است . و از طرفی خاصيت نفس اين است كه به هيچ مطلوبی ، قانع‏
نمی‏گردد ، مگر مطلوبی كه كمال مطلق باشد كه وجودش " كل الوجودات " ،
و مطلوبيتش ، مطلوبيت " كل المطلوبات " باشد ، و اين خود ، دليل بر
وجود چنان قطبی در جهان است . البته اين مطالب نيازمند به توضيح بيشتری‏
است كه اكنون مجال آن نيست .
من فی حدوث العالم قد انتهج
فانه عن منهج الصدق خسرج
هر كسی كه ( متكلمين ) در ( راه ) حدوث عالم ، گام بر داشته است ،
پس او از راه راستی بيرون رفته است
شرح : متكلمين از راه حدوث عالم ، در مقام اثبات صانع عالم بر
آمده‏اند ، بيان