اينان پنداشته‏اند اين علوم در گذشته جزء يك علم و يك فن به شمار
می‏رفت و نام آن فن فلسفه بود و اين اشتباه محض است . در گذشته علومی‏
كه تحت نام فلسفه ياد می‏شدند علم واحد و فن واحد تلقی نمی‏شدند و ممكن‏
نبود تلقی نمی‏شدند و ممكن نبود تلقی شوند ، چنين نبود كه فلسفه يك علم‏
بزرگ به شمار آيد و همه علوم الهی و رياضی و طبيعی و حتی علوم عملی‏
شعبه‏ها و بخش‏های آن يك علم به شمار آيد و تدريجا آن بخش‏ها و شعبه‏ها به‏
صورت علوم مستقل درآيند .
در قديم نيز استقلال هر يك از علوم رياضی و طبيعی و غيره محرز بود چيزی‏
كه بود در قديم لغت فلسفه مرادف بالغت " معرفت " بود و در جديد
مفهوم و معنی مصطلح اين كلمه تغيير كرد ، ديگر اين كه در قديم همه علوم‏
كم و بيش با يك متد و روش تحقيق می‏شد و بعدا متدها و روشها تغيير كرد
و به هر حال جدا شدن علوم از فلسفه معنی ندارد ، اين درست مثل اين است‏
كه فرض كنيم كلمه " تن " در طول تاريخ به معنی انسان به كار برده شود
و سپس اصطلاح تغيير كند و اين كلمه فقط در مورد قسمتی از بدن يعنی از
گردن به پائين استعمال شود ، آن‏گاه كسی گمان كند كه انسان تجزيه شده است‏
و ميان سر و بدنش جدائی افتاده و سر انسان از تن او مستقل شده است . و
مثل اين است كه مثلا در يك زمان كلمه " فارس " را در مورد همه كشور
ايران به كار برده باشند و بعد اين كلمه اختصاص يابد به يكی از استان‏ها
، آن گاه كسی گمان كند ايران تجزيه شده است و استان فارس از ايران جدا
شده است .
مسئله تمايز علوم و دسته بندی مسائل و اين كه آيا واقعا مسائل هر علمی‏
يك پيوند و خويشاوندی نزديك نظير برادری و خواهری با يكديگر دارند و
جزء يك خانواده به شمار می‏روند و با مسائل علم ديگر گاهی پيوند فاميلی‏
دارند و با