غفلت واقع شده است و يا از آن جهت كه چنانكه اشاره شد بطلان نظريه‏
ذيمقراطيس را برای بطلان اين نظريه كافی شمرده‏اند . از طرف ديگر می‏دانيم‏
كه علم جديد نظريه ذيمقراطيس را تائيد كرد ولی در قسمت اول نظر او نه‏
درقسمت دوم ، يعنی علم جديد تائيد كرد كه اجسام محسوس همه مجموعه ای از
ذرات می‏باشند و آن ذرات را " اتم " ناميدند زيرا در ابتدا مانند
ذيمقراطيس می‏پنداشتند كه آن ذرات غير قابل شكست می‏باشند ولی بعد و
معلوم شد كه چنين نيست . به عبارت ديگر علم جديد طرفدار نظريه تركب‏
جسم از ذرات صغار غير صلبه شد .
پس آنچه حكماء قديم در رد نظريه ذيمقراطيس اصرار می‏ورزند و برهان‏
اقامه می‏كنند قسمت دوم نظريه او است و آنچه علم جديد اثبات كرده و
تائيد نموده قسمت اول نظريه او است . و به عبارت ديگر آنچه حكماء
ابطال كردند نظريه تركب جسم از ذرات صغار صلبه است و آنچه علم جديد
اثبات كرد نظريه تركب جسم از ذرات صغار غير صلبه است .
اما برهان : اين برهان ، برهان ساده‏ای است و مبتنی است بر يك اصل‏
كلی و بديهی كه با اين عبارت بيان می‏شود : حكم الامثال فی مايجوز و فی‏
مالا يجوز واحد يعنی اموری كه در ذات خود مانند هم‏اند واختلافی ندارند از
نظر احكام و آثار نيز مانند هم خواهند بود . اكنون با توجه به اين اصل‏
می‏گوئيم :
ذرات ذيمقراطيسی دارای ابعاد : طول و عرض و عمق می‏باشند . ما دو ذره‏
را در نظر می‏گيريم و حساب خود را روی آن دو ذره انجام می‏دهيم ، هر يك‏
از اين دو ذره را در عالم ذهن خود به دو جزء كوچكتر تقسيم می‏كنيم مثلا
ذره‏ء " الف " را به دو جزء " ب " و ذره " د " را به دو جزء " ه
" و " و " تقسيم می‏كنيم و با خطوطی