اينها اشكلاتی است كه درباره‏ء علت غائی می‏شود . ( برای رفع اين‏
اشكالات لازم است ) ابتدا مفهوم و معنی علت غائی را از نظر حكمای الهی‏
شرح دهيم :
ممكن است كسی چنين تصور كند كه معنی اينكه می‏گويند هر چيزی علت غائی‏
دارد اين است كه هر چيزی از آن جهت موجود می‏گردد كه نفعی و فائده ای از
آن به فاعل يا ديگران برسد ، آنچنان كه مثلا كسی يك موسسه خيريه از قبيل‏
درمانگاه و غيره تاسيس می‏كند كه نفع آن عايد خلق الله بشود . برخی تصور
می‏كنند چون انسان اشراف كائنات است پس هر چيزی بدان جهت آفريده شده‏
است كه انسان از آن منتفع گردد و اين است معنی علت غائی . حال آنكه‏
چنين نيست ، مقصود حكما از علت غائی اين نيست .
مقدمه می‏گوئيم كه : غايت گاهی به فعل نسبت داده می‏شود و گفته می‏شود

پاورقی :
> شكوك عن الغايه " طرح خواهد شد . اشكال مربوط به طبيعت هم دو شاخه‏
دارد :
يكی اينكه آيا واقعا لازم است كه هر جا عليت غائيه است شعور و ادارك‏
در كار باشد يا لزومی ندارد و آيا اينكه در بالا گفته شد كه عليت غائيه‏
فرع بر شعور و ادارك طبيعت آن قدر هم ساده نيست كه ما بطور جزم بگوئيم‏
طبيعت فاقد شعور و ادراك است . قدر مسلم اين است كه طبيعت بيجان ،
شعوری در درجه‏ء شعور حيوان و انسان ندارد ، اما نفی مطلق شعور امری است‏
قابل بحث ، كه در گذشته و حال مورد توجه متفكران بوده است . ديگر اينكه‏
خواه افعال طبيعت را صاحب غايت بدانيم يا نه ، و خواه خود طبيعت را
دارای درجه‏ای نازل از شعور بدانيم يا ندانيم آيا در پيوستگی طبيعت يك‏
نوع نظام و هماهنگی وجود دارد كه الزاما ما را وادار به اعتراف اين‏
مطلب كند كه اجمالا توجه به هدف در طبيعت از ناحيه‏ء خود طبيعت و يا
قوه‏ای كه طبيعت در تسخير او است وجود دارد ؟ و يا چنين نظامی وجود
ندارد ؟ و به عبارت ديگر آيا نظام شگفت انگيز موجود را از راهی غير از
راه علت غائيه می‏توان توجيه كرد يا نه ؟