پاورقی : > بلكه آنچه موجود است " وجود " انسان است ، پس چرا گفته میشود انسان موجود است . در جواب میگوئيم : آن دو به نحوی متلبس به يكديگر و دست در آغوش يكديگرند كه ذهن ما به خود حق میدهد كه " حكم احدالملابسين " را به ديگری بدهد . ثانيا در مورد " برف " و " سفيدی " و يا " انسان " و " وجود " آن دو به نوعی اتحاد وجودی دارند . يعنی از يك نظر ، " برف " " سفيد " است و از نظر ديگر " سفيد " " برف " است . و همچنين " انسان " " وجود " است و " وجود " ، " انسان " است ، پس طبعا حكم " احدالمتحدين " به ديگری سرايت میكند و به عبارت ديگر هر جا كه ذهن نوعی " اين همانی " ميان دو شیء بر قرار كرد و يكی از دو طرف اتحاد ، حكمی داشت . طبعا آن حكم بر ديگری هم به نحوی صدق میكند . پس معنی اينكه ذات واجب تعالی ، موجود بذاته است اينست كه صفت موجوديت بدون وساطت هيچ واسطه و هيچ " حيثيت تقييديهای " از خود اوست . يعنی اينطور نيست كه ذات حق با چيزی متحد است كه آن چيز واقعا و حقيقتا متصف به وجود است . بلكه آن چيزی كه واقعا و حقيقتا موجود است ، و موجوديت از صميم ذات و حاق حقيقت او انتزاع میشود ، خود ذات حق است . به عبارت ديگر ذات حق موجود است نه به اين معنی كه ذاتی است و وجودی >