كه دانشجو بايد در كلاس درس حضور يابد و مرتبه‏ای بر مراتب علمی خود
بيفزايد ميل به گردش و تفريح او را از حضور در كلاس درس بازداشته و به‏
گردش و تفريح وا دارد ، در اينجا بين قوای مختلف ناهماهنگی بر قرار
است . زيرا گر چه قوه‏ء عامله به هدف و غايت خود رسيده است و همه‏
آثاری كه بر فعاليت اين قوه مترتب است بر آن مترتب می‏گردد و از نظر
اين قوه هيچ فرقی بين گردش و تفريح در اين ساعت و گردش و تفريح در
وقت ديگر نيست ، و نيز قوه‏ء شوقيه نيز به هدف و غايت خود رسيده است‏
و از نظر اين قوه و آثار اين قوه هيچ فرقی بين اين ساعت و ساعت ديگر
نيست ( زيرا او به هر حال به كمال خود نائل شده است ) ، ولی از نظر
قوه‏ء عاقله اين كار بی اثر و بدون نتيجه است ، يعنی نتيجه‏ای كه عقل آن‏
را تصويب كند ندارد ، زيرا به خاطر نيل به يك هدف كوچك و ناچيز از
يك هدف بزرگتر باز مانده است و به همين دليل است كه آن را عبث‏
می‏خوانيم . پس در حقيقت چنين نيست كه قوه‏ای از قوا يا فاعلی از فاعل‏
ها كاری را بدون هدف و بدون توجه به مقصد و نتيجه انجام داده باشد ،
بلكه آن قوائی كه فعاليت كرده و فاعل بالفعل شده‏اند به هدف خود نائل‏
گشته‏اند ، و آن قوه ای به هدف خود نرسيده است كه در اثر ضعف و ناتوانی‏
نتواسته است فعاليت كند . پس آن قوه ای كه فعاليت كرده هدف داشته‏
است و آن قوه ای كه هدف نداشته فعاليت هم نداشته است . و به تعبير
ديگر فعل مزبور - كه گمان می‏رود كه عبث بوده است - از لحاظ مبدا قريب‏
و مبدا بعيد دارای هدف و نتيجه بوده است و فقط از نظر مبداء ابعد بی‏
هدف بوده است ، اما وقتی كه از اين نظر هم دقت می‏كنيم می‏بينيم كه مبدا
ابعد در اين فعل اصلا دخالت

پاورقی :
> اخلاقی و تربيتی است و اين هماهنگی همان است كه در اصطلاح علماء اخلاق‏
" عدل " ناميده شده است .