آنها اشاره میكنيم .
الف - بشر به هر موجودی از موجودات جهان مینگرد داغ حدوث و تغيير و
مربوبيت را در پيشانی او میبيند . در نظر اول كه میبيند برخی اشياء "
پديدار " و " حادث " و " متغير " و " مرعوب و مسخرند " ، به حكم
بديهی عقل متوجه میشود كه نيرو يا نيروهائی هست كه اين اشياء را میبرد و
میآورد ، میراند و جلو میبرد ، تحت تسلط و قدرت خويش دارد ، در اين
نظر میخواهد برخی حوادث را با برخی ديگر توجيه كند ، يعنی برخی را پديد
آورنده ، راننده ، جلو برنده ، مسلط و مدبر و مربی بعضی ديگر فرض میكند
. ولی تدريجا متوجه میشود كه هر چه در جهان است چنين است ، هر چيزی كه
او را پديد آورنده و راننده و مدبر و مربی چيز ديگر فرض میكند ، میبيند
او نيز به نوبه خود " پديدار " و " رانده شده " و " مربوب " است
. در اين وقت است كه تمام جهان را با همه اجزاء و همه روابطی كه ميان
آنها هست يك واحد پديدار ، و يك واحد مربوب ، میبيند و اين جا است
كه متوجه میشود كه دست قدرت يگانهای هست كه رب العالمين و پديد
آورندهء همه پديدهها است .
قرآن كريم داستان ابراهيم را در آغاز رشد عقلی وی برای افاده همين
منظور بيان كرده است آنجا كه میفرمايد :
« و كذلك نری ابراهيم ملكوت السموات و الأرض و ليكون من الموقنين
فلماجن عليه الليل رأی كوكب ، قال هذا ربی فلما افل قال لا احب ا×فلين ،
فلما رأی القمر بازعا قال هذا ربی ، فلما افل قال لئن لم يهدنی ربی عكونن
من القوم الضالين فلما رأی الشمس بازغه قال هذا ربی ، هذا اكبر ، فلما
افلت قال يا قوم انی بریء مما تشركون ، انی وجهت وجهی للذی فطر
السموات والارض »
|