موجود علاوه بر حقيقی بودن و حيثيت تقييديه و واسطه در عروض نداشتن ، بی‏
نياز از " حيثيت تعليله " نيز باشد . اين دو حيثيت ازيكديگر قابل‏
انفكاكند . پس واجب الوجود موجودی است كه هم " بذاته " است و هم "
لذاته " . اين كه تو هم شده است كه " بذاته " بودن مستلزم " لذاته‏
" بودن است غلط است . صدرالمتألهين به همين جهت درتعريف واجب‏
الوجود دو قيد می‏آورد : " بذاته ، و لذاته " .

معنای بذاته و لذاته در نزد صدرالمتألهين

از نظر جمهور فلاسفه بذاته بودن يك " موجود " دليل لذاته بودن او نيز
هست ، ولی صدرالمتألهين معتقد است كه مانعی ندارد كه موجودی بذاته باشد
و لذاته نباشد : پس در مقام معرفی ذات واجب هر دو قيد را بايد آورد و
با اين دو قيد است كه می‏توانيم تصوری صحيح از ذات واجب الوجود بالذات‏
غنی بالذات قائم بالذات به دست بدهيم .
اصطلاح " لذاته " همچنان كه حكماء گفته‏اند به معنی " لالغيره " است‏
. يعنی موجود قائم بنفس نه قائم به غير و اصطلاح " بذاته " به معنی اين‏
است كه موجوديت عين ذاتش است ، يعنی حقيقتش عين حقيقت هستی است .
هر يك از دو كلمه " بذاته " و " لذاته " در اصطلاح حكما نماينده يك‏
بی نيازی است ، كلمه " لذاته " مفهوم بی نيازی از واسطه‏ء در ثبوت و
حيثيت تعليليه را می‏رساند و كلمه " بذاته " مفهوم بی نيازی از واسطه‏ء
در عروض و حيثيت تقييديه را ( 1 ) و به هر حال در اصطلاح حكماء مفهوم‏

پاورقی :
1 - برای كسانی كه علاقمندند تا با اين اصطلاحات آشنا گردند در اينجا
توضيحی داده می‏شود تا هم مطلب روشن شود و هم فرق " موجود لذاته " و "
موجود بذاته " كه می‏گوئيم مفهوم اولی بی نياز از " حيثيت تعليليه " و
" واسطه‏ء در ثبوت " است ، و مفهوم دومی بی نياز از " حيثيت تقييديه‏
" و " واسطه در عروض " است ، روشن شود . >