و قياس كن بر او ( وجود ) ، هر آنچه ( صفت ) را كه ممتنع نيست و
ممكن است برای وجود ، و بدون اينكه وجود حالت جسميت به خود بگيرد آن‏
صفت بر وجود واقع می‏شود . پس باز گرد و همه آنها را ( آن صفات را ) ،
در ذات و واقع يكی قرار بده ، پس كثرت ، در چيزهائی ( مفاهيم ) است‏
كه انتزاع شده‏اند .
شرح : در اين دو بيت درباره‏ء صفات واجب الوجود ، بحث شده است . در
بيت اول ، اجمالا اشاره شده است كه ذات واجب الوجود متصف به برخی‏
صفات ، می‏گردد ، و برخی صفات ديگر از او سلب می‏شود .
به عبارت ديگر واجب الوجود ، دارای پاره‏ای صفات ثبوتيه و پاره ای‏
صفات سلبيه است و به طور ضمنی معيار صفات ثبوتيه و صفات سلبيه ذكر
شده است .
مطلبی كه لازم است گفته شود اين است كه : احكام و صفاتی كه برای يك‏
موجود اثبات می‏شوند ، بر قسم است : يا اين است كه آن موجود ، از آن‏
جهت كه موجود است ، متصف به آن صفت می‏گردد ، يا اين كه صرف موجوديت‏
برای اتصاف به آن صفت كافی نيست ، مثلا موجود از آن جهت كه موجود است‏
، متصف می‏شود به اين كه واحد است يا كثير ، بالفعل است يا بالقوه ،
علت است يا معلول ، ولی موجود ، از آن جهت كه موجود است ، متصف‏
نمی‏شود به اين كه كوتاه است يا دراز ، متحرك است يا ساكن ، سفيد است‏
يا سياه ، بلكه پس از آن كه در مرتبه قبل ، تعينی خاص برای وجود پيدا
می‏شود ، درمرتبه بعد ، اين صفات و احكام پيدا می‏شود مثلا درباره يك جسم‏
صحيح است گفته شود كه آيا مكعب است يا كروی يا استوانه ای ؟ و درباره‏
يك آواز صحيح است كه گفته شود آيا بلند است يا كوتاه ؟ آيا زير است‏
يا بم ؟ و درباره‏ء يك خوردنی صحيح است گفته شود شيرين است يا