اما در مثال دوم مطلوب انسان چيزی است كه پس از سال‏ها به آن نائل‏
می‏شود اما امری است كه عقل انسان ، آن را برای سعادت انسان لازم و واجب‏
می‏شمارد و برای رسيدن به آن تدبير و رويه به كار می‏برد .
اكنون هنگام آن است كه بدانيم آنچه را كه عبث می‏گويند چيست و چگونه‏
فرض شده است كه فعلی بدون هدف و غايت صورت گرفته است ؟ آيا واقعا
قوه‏ای از قوا بدون غايت و هدف فعاليت كرده است و يا آنچه كه عبث و
بيهوده ناميده می‏شود امری نسبی است ، يعنی قوه‏ای فعاليت كرده و قوه‏ء
ديگر فعاليت نكرده است و ما اثر قوه فعاليت نكرده را از قوه‏ء فعاليت‏
كرده انتظار داريم ؟
گفتيم كه غايت قوه‏ء عامله ، " ما اليه الحركه " است و آن همواره‏
حاصل است ، اما غايت قوه‏ء شوقيه گاهی عين غايت قوه‏ء عامله است و گاهی‏
غير آن ، و در صورت دوم گاهی به غايت خود می‏رسد و گاهی نمی‏رسد . اگر به‏
غايت خود برسد يا اين است كه تنها قوه ای كه در قوه‏ء عامله مؤثر است‏
قوه‏ء متخيله است و يا چيز ديگر هم دخالت دارد . اگر چيز ديگر دخالت‏
دارد ، آن چيز يا طبع است يا مزاج است و يا خلق و عادت است . اگر
غايت هر دو يعنی قوه‏ء عامله و قوه‏ء شوقيه يكی شد " عبث " ناميده‏
می‏شود ، و اگر دو تا باشد و قوه‏ء شوقيه به غايت خود نرسد " باطل "
ناميده می‏شود ، و اگر به غايت خود برسد و غير از خيال چيز ديگر دخالت‏
نداشته باشد " گزاف " ناميده می‏شود ، و اگر چيز ديگر دخالت دارد و آن‏
چيزی كه دخالت دارد از قبيل خلقيات يعنی صفات تركيبی اكتسابی است "
عاديات " ناميده می‏شود ، و اگر آن چيزی كه دخالت دارد طبع يا مزاج‏
است " قصد ضروری " ناميده می‏شود .
همه اين موارد كه نام عبث و باطل و عادت و گزاف و قصد ضروری به آنها