قاهر و مسلط و مريد و شاعری نبود طبعا هيچ گونه انتظامی ميان اجزاء كوچك‏
يا بزرگ جهان نبود .
بشر تنها خلقت بدنی خود را كه در نظر گيرد آن را به صورت يك ساختمان‏
فوق العاده مجهز می‏بيند كه هر جزء و هر عضو و هر ذره‏ء آن روی حساب كار
گذاشته شده است . هيچ چيز به غلط درجائی گذاشته نشده است . لازمه نبودن‏
شعور در قوه‏ء فاعلی عدم انتظام و وجود غلطهای بی منتها است ولی می‏بينيم‏
كه درست بر عكس است ، هر چيزی در جای خود با توجه به قاعده و اثرش‏
قرار گرفته است .

تمثيل

فرض كنيد كارگر چاپخانه‏ای در مقابل يك سلسله حروف الفبا به صورت‏های‏
مختلف يعنی حروف اول و وسط و آخر و مفرد قرار گرفته است . اين كارگر
اگر حروف را طوری بچيند كه معنی و مفهوم و مقصودی از آن ها فهميده شود
به طوری كه وقتی كه بر نتيجه كارش نظر كنيم ببينيم كه يك صفحه مطالب‏
با معنی چيده است قهرا حكم می‏كنيم كه اين كارگر با سواد است ، ممكن‏
نيست كه اين كارگر بی سواد و حروف نشناس باشد و دستش را بدون هيچ‏
گونه عمد و قصد و توجه به نتيجه‏ای به سوی حروف دراز كند به طور تصادف‏
آن حروف با چنان نظمی به دست او بيايد كه نتيجه‏اش يك كتاب نظير
گلستان سعدی باشد . و همچنين است كارگری كه ساختمان می‏سازد مطابق با
اصول كامل مهندسی ، خود اين اثر طبعا حكايت می‏كند كه اين كارگر آگاهانه‏
چنين كاری را انجام می‏دهد . امكان ندارد او نداند و نفهمد كه چه می‏كند و
معذلك كاری چنين دانسته و فهميده به وجود آيد .