والقوم قالوا لاوقوف عند حد
|
و بعد ذاك فالرواقی اعتقد
|
بساطه و هو الدی مشائهم
|
من صوره و من هيولی ملتئم
|
و قوم ( حكماء ) گفتهاند ( انقسام ) در حدی متوقف نمیشود . پس از آن
، پس حكيم رواقی معتقد است بساطت را ، و جسم در نزد مشائين از حكماء
از صورت و هيولی فراهم آمده است
شرح : حكماء بر خلاف شهرستانی معتقدند كه هر اندازه تقسيم بر جسم طبيعی
وارد شود هرگز به مرحلهای نخواهد رسيد كه متوقف شود و امكان انقسام از
ميان برود و آنچه میماند بصورت يك ذره نشكن در آيد .
حكماء پس از آنكه بر خلاف متكلمين و بر خلاف ذيمقراطيس ، جسم طبيعی
را پيوسته دانستند نه گسسته و به صورت مجموعهای از ذرات ، و پس از
آنكه همه اتقاق كردند كه جسم طبيعی از نظر قابليت انقسام به دو جسم
كوچكتر در حد معينی متوقف نمیشود ، خودشان از نظر حقيقت جسم طبيعی با
يكديگر اختلاف كردهاند . پيروان افلاطون ( طبق ادعای منظومه ) كه معمولا
آنها را اشراقيون میگويند ، معتقدند كه جسم طبيعی بسيط است ، يعنی هر چه
هست همين جرم اتصالی است كه يك واحد جوهری ممتد است و يك واقعيت
پيوسته است ، و همين واقعيت جرمی و اتصالی و امتدادی است كه قابليت
انقسام دارد . ولی پيروان ارسطو كه آنها را مشائين مینامند معتقدند كه
جسم طبيعی مركب است . يعنی معتقدند ك جرم اتصالی و صورت جوهری ممتد و
كشش دار كه صورت جسميه نيز خوانده میشود تمام حقيقت جسم طبيعی نيست ،
نيمی از حقيقت آن است ، جسم طبيعی مجموع مركب