ان ليس اما وحده المبدا او
مع طبع او مزاج او خلق فلو
كان مع الخلق فعادی و فی
اولهاسمی بالمجازف
كاللعب باللحيه عادی و ما
يبقی فبالقصد الضروری سما
كحركه المريض والتنفس
كل المبادی فی الجميع تكتسی
غايتها لكن حيث ما ثبت
مبدا فكرغايه كذا انتفت
و اگر نه ( يعنی غايت شوقيه و عامله يكی نباشد ) پس يا تخيل به‏
تنهائی مبدا است يا اينكه طبع يا مزاج يا خلق هم دخالت دارد ، پس اگر
با خلق باشد ( يعنی آن چيزی كه همراه او است و در كار او دخيل است خلق‏
است ) آن فعل عادی ناميده می‏شود ، و در قسم اول ( يعنی اگر تخيل تنها
باشد ) آن فعل مجازف ( گزاف ) ناميده می‏شود امثال بازی كردن با ريش‏
عادی شمرده می‏شود ، و باقی ( يعنی اگر آنچه با تخيل همراه است طبع يا
مزاج است ) پس آن را قصد ضروری به نام ، مانند حركت مريض و تنفس ،
جميع مبادی فعل جامه غايت خويش را می‏پوشند لكن آنجا كه مبداء عقلانی و
فكری حاصل نيست غايتی اين چنين ( يعنی فكری و عقلانی ) نيز حاصل نيست‏