داده شده است ، در واقع نه باطل است و نه عبث و نه گزاف و نه غير
اينها . در همه اين موارد اگر دقت كنيم میبينيم علت اينكه اين نامها به
اين امور داده شده ، اين است كه اين امور مبداء و فاعل عقلانی ندارند ،
مبدأشان از تخيل و شوق نفسانی تجاوز نمیكند و به ادراك و ارادهء عقلانی
نمیرسد . پس اگر به اين امور ، از نظر علل و مبادئی كه آنها را به وجود
آوردهاند نظر كنيم میبينيم كه آن علل و مبادی همه دارای غايتند ، منتها
در برخی موارد به غايت خود رسيده و در برخی موارد به غايت خود
نرسيدهاند ، و به هر حال فعاليتی خالی از غايت نداشتهاند . و اما اگر به
اين امور از جنبه قوهای كه در به وجود آوردن آنها دخالت نداشته است ،
يعنی قوهء عاقله ، نظر كنيم میبينيم غايت مطلوب حاصل نيست و بلكه
اساسا منظور نبوده است . پس آن چيزی كه در فعل دخالت داشته است غايت
داشته است ، و آن چيزی كه غايت نداشته فاعليت هم نداشته و در وجود فعل
دخيل نبوده است .
پس عبث و لغو و بی هدف بودن در يك سلسله از افعال انسان كه گمان
میرود عبث و بيهوده هستند ، امری است نسبی نه مطلق ، يعنی از يك نظر
عبث و بی هدف است و از يك نظر ديگر مفيد و با هدف . و يا به تعبير
ديگر در برخی موارد كه بين قوای مختلف ناهماهنگی پديد آمده و همه با هم
در يك جهت فعاليت نمیكنند از نظر آن قوائی كه در فعل معينی دخالت
نداشتهاند آن فعل عبث است ، ولی از نظر آن قوائی كه دخالت داشتهاند
عبث نيست ( 1 ) . مثلا اگر فرض كنيم در آن ساعتی
پاورقی :
1 - ضمنا از اينجا میتوان نتيجه گرفت كه معنای حكيمانه بودن افعال يك
فرد اين است كه بين همه قوای او ، يعنی قوای ادراكی و شوقی و عملی او
هماهنگی وجود داشته باشد . و اما اينكه راه به وجود آمدن اين هماهنگی
چگونه و به چه ترتيب است . بر عهدهء علوم >