نداشته است نه اينكه دخالت داشته است و بی هدف بوده است .
اكنون به خوبی میتوانيم معانی اين اشعار حاجی سبزواری را كه در منظومه
است درك كنيم :
فغايه لقوه فی العضله
|
مثل الطبائع ذواما حاصله
|
شوقيه غايتها ان لم تجد
|
لها مقيسافعله الباطل عد
|
ذوالغايتين مبدا بعيدا
|
كان له تخيل وحيدا
|
لاالفكر فهوا عبث ان غايه
|
ما هوللتحرك نهايه
|
غايت قوهای كه در غضله است ( قوهء عامله ) مانند طبايع جماديه همواره
حاصل است ( هيچگاه فاعل از غايت خود تخلف ندارد ) قوهء شوقيه اگر
غايت خود را نيابد ( به آن نرسد ) فعل وی نسبت به خودش باطل شمرده
میشود صاحب دو غايت ( چيزی كه دارای دو غايت است ، يعنی هر يك از
شوقيه و عامله غايت جداگان دارند و هر دو هم حاصل است ) كه مبدا بعيد
وی تنها تخيل باشد نه فكر ، پس از عبث است اگر غايت هر دو نهايت
حركت ( ما اليه الحركه ) باشد