آن جهت كه من زيدم پسر عمرو " من " ی كه در مقابل آن ، " من " فرد
ديگر را میگذارند : اين مال من است نه مال تو و يك " من " ديگر كه آن
، من جمعی است ( مثلا برای ما كه ايرانی هستيم " من ايرانی " يك " من
" مشترك است ) ، آری ، چون چنين بوده است ، اين قبايل كه آن حيوان را
میپرستيدهاند در واقع جامعه را میپرستيدهاند ، اين عقيده برايشان پيدا
میشده كه همه افراد اين قبيله از اولاد او هستند ، بعد اگر او را پرستش
میكردند نه فقط به اعتبار اين بوده كه نسب ما به او منتهی میشود بلكه
همچنين به اعتبار اين بوده است كه او مظهر اين جامعه است و در واقع
میخواستهاند جامعه خودشان را پرستش كنند .
حال ، آن شكل خيلی عالیتر و مدرنتری كه به نظر من از حرفهای دوركهيم
تقليد كردهاند همين چيزی است كه نويسنده مقاله گفته ، نرفته دنبال توتم
پرستی و غيره ، همان قسمت اولی را كه عرض كردم گفته است ، میگويد اين
نوعی " بازگشت به از خودبيگانگی " است ، در انسان واقعا دو نوع "
خود " وجود دارد : خود فردی و خود جمعی ، بسياری از كارها را كه انسان
میكند به اعتبار خود جمعی و من جمعیاش میكند ، مثلا انسان در يك جا
ايثار میكند ، شما ايثار را اين جور معنی میكنيد كه " ايثار " يعنی غير
را بر خود مقدم داشتن ، بعد دنبال توجيه و تحليلش هستيد كه آخر چطور
میشود انسان كه بالفطره برای خودش بايد كار كند چه احساسی در انسان هست
كه غير را بر خود مقدم میدارد ؟ ! يك كاری است كه با منطق عقل جور در
نمیآيد ، در عين حال انسان اين كار را میكند و اين را برتر هم میداند از
اينكه كاری را برای خودش بكند ، و اين را يك كار مقدس میداند .
|