حال ممكن است كسی بگويد خود اين اصول هم اكتسابی است به اين معنا كه
يك عاملی سبب شده كه [ ما اين اصول را بديهی تلقی كنيم ] و وضع آن عامل
اقتضا میكند كه ما اينطور فكر كنيم . ما مثل آينهای هستيم كه در مقابل
صورتهايی قرار گرفتهايم ، چون فعلا در مقابل آن صورتها هستيم و هميشه هم
در مقابل آن صورتها بودهايم و اكنون آنها را میبينيم [ اينطور فكر میكنيم
] . اگر آنها را از مقابل ما بردارند و چيز ديگری بگذارند عكس مطلب را
میبينيم . الان میگوييم كل از جزء بزرگتر است . اين شرايط محيط است كه
اقتضا كرده اينطور بگوييم ، اگر محيط عوض شود ممكن است عكسش را فكر
كنيم و بگوييم جزء از كلش بزرگتر است ( من فعلا فقط میخواهم بگويم نتيجه
چه میشود ) . اگر ما اصول فطری تفكرات را منكر باشيم برای هيچ دريافتی و
هيچ علمی ، ارزشی باقی نمیماند . تمام رياضيات بر اساس يك سلسله اصول
متعارفه است . طبق نظر اينها خود اين اصول متعارفه ، اعتباری ندارد و
مثلا مربوط به ساختمان مخصوص مغز ماست . بنابراين اگر مغز ما را جور
ديگری بسازند ما هم جور ديگری میگوييم . [ اين اصول ] مربوط به اين است
كه ما در زمين زندگی میكنيم ، اگر در مريخ زندگی كنيم جور ديگری فكر
میكنيم . قهرا طبق اين نظريه هيچ فلسفهای اعتبار ندارد . پس ما اين
نتيجه را عجالتا میگير يم . حال نمیخواهم اين نتيجه را اثبات كنم .
آن كسانی كه منكر اصول اوليه فكر هستند قدر مسلم نمیتوانند يك جهان
بينی داشته باشند ، يك فلسفهای داشته باشند كه به طور جزم حكم كنند كه
ما جهان را شناختيم و مطلب همين است .
|