مقايسه نظر نيچه و ماركسيستها
پس نظريه دوم ، موهوم بودن اينهاست اعم از اينكه اينها را يك موهومهای مفيدی به حال بشريت بدانيم يا موهومهايی كه حتی مفيد هم نيست . در اين زمينه نيچه سخنی دارد درست عكس سخن ماركسيستها . ماركسيستها میگويند مفاهيم اخلاقی ، مخصوصا مفاهيم اخلاقی دينی و مذهبی را طبقات مرفه و برخوردار برای تسكين طبقه محروم و جلوگيری از انقلاب و شورش طبقه محروم به وجود آوردهاند . دين وضع شده از ناحيه طبقات استثمارگر است . نيچه درست عكس اين مطلب را میگويد . او چون فلسفهاش بر محور تكامل نسل بشر ( و كمال را هم فقط در قدرت میداند ) و پيدايش انسان نيرومند ( ابر مرد ) است ، میگويد اصلا دين و اخلاق و اين مسائل را طبقه ضعفا كه به حكم طبيعت محكوم به فنا هستند اختراع كردند برای اينكه جلو طبقه اقويا را بگيرند . در قانون تكامل طبيعت ، ضعيف اساسا محكوم است و بايد هم از بين برود گناهی از خود ضعف بالاتر نيست . و قوی بايد باقی بماند برای اينكه نسل قويتر ،