ولی مگر انسان همه كارهايش با عقل منطبق است ؟ ! كار غير عقلی و كار
نامعقول و غيرمنطقی می‏كند . اينها را كارهای غير منطقی بشر دانسته‏اند .
قهرا در توجيه همين چيزهايی كه اسم اينها را گذاشتند ارزش و نه خير يعنی‏
آنچه كه انسان دنبالش می‏رود بدون آنكه خير ( 1 ) و اختيار شدنی باشد
درماندند كه اين ارزشها را چگونه می‏شود توجيه كرد . " خير " كه همان‏
محسوس و مادی است . اينها كه محسوس و مادی نيست . مگر زيبايی ،
محسوس است برای انسان و مادی است ؟ ! مگر به اصطلاح حجم دارد ، يعنی‏
چشم پر كن است ؟ ! مگر فضيلت اساسا واقعيتی است ؟ ! مگر حقيقت ،
واقعيت است ؟ !
اينها شد يك سلسله مسائل غير منطقی و غير عقلانی برای بشر ، ولی از
طرف ديگر ديدند آخر چطور می‏شود اينها را به جامعه گفت كه همه اينها
اموری موهوم است ، يعنی لازمه اين فلسفه و همان حرف نيچه و غير نيچه را
بگويند كه اينها همه موهوم است ، واقعيت ، همانی است كه سود است ، هر
چه كه غير سود باشد واقعيت نيست ، عقل هم می‏گويد دنبالش نرو . آنهايی‏
كه شجاع بودند گفتند ، آنهايی كه خيلی شجاع نبودند زير پرده اين مطلب را
به شكل ديگری گفتند ، يكی گفت ارزشهای تكامل پيدا كرده ، و ديگری به‏
گونه ديگر ، . . . اگزيستانسياليستها آمدند راه حلی پيدا كردند و آن اين‏
كه گفتند ارزشها فرقشان با واقعيتها و حقيقتها اين است كه ارزشها يك‏
سلسله امور آفريدنی هستند نه يك سلسله امور كشف شدنی ( 2 ) . امور

پاورقی :
. 1 " خير " يعنی اختيار شدنی .
. 2 كتابی هست به نام جدال با مدعی . كتابی خواندنی است . يكی از
همين سران . >