تعبيری بوده است يا نه . بعدها شيخ اشراق و ديگران نيز اين تعبير را به‏
كار برده‏اند در مورد غايت و هدف فلسفه ، يا تعريف فلسفه به حسب غايت‏
و نتيجه‏اش ، می‏گويد : صيروره الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العينی .
يعنی نتيجه نهايی فيلسوف شدن اين است كه انسان ، جهانی عقلانی بشود شبيه‏
جهان عينی ، يعنی اين جهان عينی را دريافت كند . آنچنان كه هست ، بعد
خودش بشود يك جهانی ، ولی آن جهان بيرون ، جهان عينی است ، اين همان‏
جهان باشد ولی صورت عقلی همان جهان . اين مسأله حقيقت يا حقيقت جويی ،
از نظر فيلسوفان همان كمال نظری انسان است ، و انسان بالجبله و بالفطره‏
می‏خواهد كمال نظری پيدا كند يعنی حقايق جهان را درك كند . چنين گرايشی‏
در انسان برای رسيدن به حقايق جهان وجود دارد .
در روانشناسی هم می‏بينيد كه اين حس را به نام " حس حقيقت جويی "
يا " حس كاوش " مطرح می‏كنند . وقتی مسأله را در يك سطح گسترده طرح‏
می‏كنند اسمش را می‏گذارند " حس كاوش " و می‏گويند اين همان چيزی است‏
كه حتی در كودك هم وجود دارد ، در كودك بين دو سالگی و سه سالگی به‏
تفاوت ميان كودكان اين حس پيدا می‏شود ، حس سؤال كه بچه به سن سه سالگی‏
كه می‏رسد دائما می‏پرسد . در تعليم و تربيت نيز به پدر و مادرها توصيه‏
می‏كنند كه [ تا حد ممكن پاسخ كودكان خود را بدهند و آنها را طرد نكنند ]
. پدر و مادرهای نادان و خالی از توجه ، وقتی می‏بينند بچه سه چهار
ساله‏شان دائما سؤال می‏كند ، اين را فضولی تلقی می‏كنند ، می‏گويند : " بچه‏
! اينقدر فضولی نكن ، حرف نزن " . اين اشتباه است . اين ، حس سؤال‏
است ، حس كاوشگری است ،