هم اگر به كار برده میشود - چه آگاهانه و چه غيرآگاهانه - بر همين اساس
است ، چون " تربيت " يعنی رشد دادن و پرورش دادن ، و اين مبنی بر
قبول كردن يك سلسله استعدادها و به تعبير امروز يك سلسله ويژگيها در
انسان است .
تربيت با صنعت اين تفاوت را دارد كه در صنعت ، حساب حساب ساختن
است . يعنی انسان منظوری را ابتدا دارد ، بعد ، از يك سلسله مواد و
اشياء برای منظور خود استفاده میكند در حالی كه به خود اين ماده توجه
ندارد كه با اين كاری كه روی آن انجام میدهد آن را كامل میكند يا ناقص ،
ماده میخواهد كامل شود يا ناقص [ برای او فرقی نمیكند ] ، منظور " من
" بايد حاصل شود .
يك نجار و يا يك معمار و بنا كه عملش يك نوع ساختن است هدفش بايد
تأمين شود ، او به اين كاری ندارد كه اين مقدار چوب و آهن و سيمان و
امثال اينها را در ذات و طبيعت خودشان پرورش میدهد و آنها را تكميل
میكند و يا آنها را ناقص میكند ، بلكه اساسا گاهی لازم میشود كه آن ماده
را ناقص كند برای اينكه برای منظور او به كار بيايد .
اما يك باغبان در عين اينكه منظور و هدفی دارد و منافعی دارد ولی كار
او بر اساس پرورش دادن طبيعت گل يا گياه است ، يعنی طبيعت گل يا
گياه را در نظر میگيرد و راه رشد و كمالی را كه در طبيعت برای آن معين
شده است میشناسد و آن را در همان مسير طبيعی و به يك معنا فطری خودش
پرورش میدهد و از آن استفاده میكند .
من اين مثال را قبلا هم گفتهام : يك وقت انسان گوسفند را به عنوان يك
شیء برای خود گوسفند در نظر میگيرد و يك وقت
|