آگاهی حضوری دارد ولی درباره آن كوچكترين آگاهی ندارد ، يعنی به خود ميل
آگاهی حضوری دارد ولی ديگر علم به اين علم خودش ندارد ، سر اين آگاهی
خودش را نمیداند ، همينقدر به طور اجمال و ابهام اين ميل در او پيدا
میشود اما خودش توجه به اين ميل ندارد ، آگاه به اين ميل است ولی توجه
ندارد ، چون توجه داشتن غير از آگاه بودن و حاضر بودن يك چيز است .
در مورد حيوانات ، لغت " غريزه " به كار برده میشود . من تا به حال
نديدهام كه در مورد حيوانات چه در اصطلاحات دينی و چه در اصطلاحات غير
دينی لغت " فطرت " به كار برده شده باشد . حال اگر كسی هم به كار
برده باشد گناهی مرتكب نشده است ولی من يادم نيست كه در مورد حيوانات
، آنجا كه كلمه " غريزه " را بايد به كاربرد كلمه " فطرت " به كار
برده شده باشد .
. 3 فطرت
در مورد انسان لغت " فطرت " را به كار میبريم . فطرت مانند طبيعت
و غريزه ، يك امر تكوينی است ، يعنی جزء سرشت انسان است ( اگر میگويم
تكوينی است میخواهم بگويم اكتسابی نيست ) ، امری است كه از غريزه
آگاهانهتر است . انسان آنچه را كه میداند میتواند بداند كه میداند ،
يعنی انسان يك سلسله فطريات دارد و میداند كه چنين فطرياتی دارد .