است فطرت يعنی خلقت . آنگاه حديث " « كل مولود يولد علی الفطره » "
را از غوالی اللئالی نقل می‏كند و بعد حديثی از امام صادق ( ع ) نقل می‏كند
كه به يك مناسبتی لغت " فطره " را به كار برده‏اند ولی در غير مورد
فطرتی كه ما می‏گوييم . ابی بصير می‏گويد كه روزی خدمت امام صادق ( ع )
بوديم ، گوشت شتری آوردند و خورديم ، بعد مقداری شير آوردند و ايشان از
آن شير آشاميدند و به من گفتند كه تو هم بياشام و من نيز آشاميدم و گفتم‏
: ايش ؟ اين چيست ؟ ( ديدم يك مزه خاصی می‏دهد ) « قال انها الفطره »
فرمود اين " فطره " است ( 1 ) ( كفك شير تازه در وقت دوشيدن ) . پس‏
باز همان مفهوم ابتدائيت در اين لغت هست . از لغت " فطرت "
می‏گذريم .

فطره ، صبغة ، حنيف

در قرآن سه لغت آمده است كه اين سه لغت [ با توجه به ] معنا و
مفهومی كه قرآن درباره دين دارد ( « فطره الله التی فطر الناس عليها »)
در مورد يك معنا به كار برده شده‏اند ، يعنی مفهومهای مختلفی هستند كه‏
مصداق واحد دارند . يكی همين لغت " فطره " است و دوم لغت " صبغة "
و سوم لغت " حنيف " ، يعنی در مورد دين ، هم

پاورقی :
> احاديث است و كشتی بحار است ، يعنی ايشان احاديث بحار مرحوم‏
مجلسی را با لغات مشخص كرده است و در واقع يك فهرستی است از احاديثی‏
كه در كتاب بحار مرحوم مجلسی است . ايشان در اين كتاب اندكی از نهايه‏
ابن اثير تقليد كرده با اين تفاوت كه ابن اثير بيشتر به لغت توجه داشته‏
و ايشان بيشتر به احاديث .
. 1 آنچه در نظرم است ، در خراسان به آن " جيك " و در بعضی جاها به‏
آن " آغوز " می‏گويند كه همان شير ابتدايی است كه برای اولين بار از
حيوانی كه بچه زاييده است گرفته می‏شود .