به وسيله وحی بر بشر عرضه داشته است ولی بشر قبل از اين عرضه شدن يك
حالت بی تفاوتی راجع به دين و لا دينی داشته است . گفتيم كه در اين
صورت مثل بشر میشود مثل يك ديوار ، مثل يك صفحه سفيد و مثل يك كاغذ
سفيد نسبت به خطوطی كه روی آن نقش بشود كه اين كاغذ فقط يك حالت
قابليت و امكان به معنای يك حالت بی تفاوتی در آن هست . برای اين
كاغذ امكان اين هست كه چيزی رويش نوشته بشود يا چيزی رويش نوشته نشود
، يعنی نسبت نوشته شدن و نوشته نشدن با كاغذ علی السويه است ، آنچه كه
نوشته میشود آيه قرآن باشد يا ضد قرآن ، برای كاغذ علی السويه است .
ممكن است كسی اينجور بگويد كه بشر به حسب سرشت خودش صرفا يك حالت
امكان و يك حالت بی تفاوتی نسبت به دين دارد ، فقط خدا پيغمبران را
مبعوث فرمود و آنها آمدند دين را كه بشر يك حالت بی تفاوتی نسبت به
آن داشت به او تعليم دادند . اگر كسی چنين حرفی بزند نمیتوان گفت منكر
اديان شده . اين خودش حرفی است .
ولی نظريه ديگر اين است كه نه ، آنچه كه پيغمبران عرضه داشتهاند نه
چيزی است كه انسان نسبت به آن يك حالت بی تفاوتی و يك حالت تساوی
داشته است بلكه يك چيزی است كه اقتضای آن در سرشت و ذات انسان هست
، يعنی طلب او ، خواست او و جستجوی او در طبيعت و سرشت انسان هست .
در اين صورت حالت پيغمبران حالت باغبانی میشود كه گلی يا درختی را
پرورش میدهد ، كه در خود اين درخت يا گل يك استعدادی يعنی يك طلبی
برای يك شیء خاص هست . اگر هسته زردآلو را در زمين میكارد ، اينجور
نيست كه هسته زردآلو بی تفاوت باشد برای
|