به يك سلسله هدفها ، برای اينكه مبادله آسان باشد آن را اعتبار می‏كنيم .
پس اسكناس فی حد ذاته هيچ ارزشی ندارد ، يعنی اين كاغذی كه مثلا به نام‏
هزار تومان به دست ما داده‏اند با يك كاغذ ديگر به همين اندازه ، از نظر
ارزش واقعی هيچ فرقی ندارد ، ولی از نظر ارزش اعتباری و قراردادی فرق‏
كرده است آن هم از آن جهت كه ما آن را وسيله برای هدفهای ديگری قرار
داده‏ايم .
پس اگر ما اصالتهای انسانی را اموری آفريدنی بدانيم ، چون آفريدن به‏
معنای واقعيت دادن در اينجا معنی ندارد و آفريدن در اينجا معنايی جز
اعتبار كردن ندارد ، بدين معنی است كه همه اينها وسائلی است برای‏
هدفهای ديگری ، زيرا خود اينها نمی‏توانند هم اعتباری باشند هم هدف . "
هم اعتباری باشد هم هدف " مثل اين است كه انسان هدف ندارد ، چيزی را
برای خودش اعتبار می‏كند كه هدف بشود و بعد همان هدف می‏شود ، درست‏
همان كار بت پرستهای عرب كه می‏آمدند بتی را می‏ساختند ، بعد همانی را كه‏
خودشان ساخته بودند پرستش می‏كردند : « / تعبدون ما تنحتون »( 1 ) چيزی‏
را كه خودت ساخته‏ای همان را پرستش می‏كنی ؟ ! هدف ، آن چيزی است كه در
مرحله بالاتر از توست و تو كوشش می‏كنی به آن برسی . چيزی را كه تو جعل‏
می‏كنی و قرارداد می‏كنی ، آن به دست توست و از تو پايين‏تر است .

اصالتهای انسانی اموری فطری است

اين است كه اين راه هم راه حلی برای اين مشكل نيست و

پاورقی :
. 1 صافات / . 95