ماركسيسم و پيدايش دين
در نظريه ماركسيستها چنين نيست ، الزاما بايد قبول كنيم كه در دوره اشتراك اوليه ، دين حتما وجود نداشته ، دين بعد از مالكيت و بعد از آنكه جامعه به دو گروه استثمارگر و استثمار شده ، غنی و فقير تقسيم شد ، پيدا شده است . اين يك تفاوت . بنابراين دين را طبقه حاكمه وضع كردهاند . طبق نظريه اينها ما بايد قبول كنيم كه واضعين اوليه دين ، خودشان جزء طبقه حاكمه بودهاند . ولی نظريات گذشته به طبقات كار نداشت ، طبقه حاكم و محكوم نمیشناخت و برايش فرق نمیكرد . بنابراين اگر تاريخ نشان بدهد كه اينجور نيست ، يعنی اگر تاريخ نشان بدهد كه همه اديان يا اكثر اديان از طبقاتی بروز كردهاند كه طبقات حاكمه نبودهاند قهرا نظريه اينها رد میشود . اينها میگويند كه دين را طبقه حاكمه وضع كرده است برای حفظ امتيازات خودش . میگويند اين طبقه يك سلسله امتيازات داشته و آن طبقه ديگر يك سلسله محروميتها . اينها برای حفظ اين امتيازات به عاملی معنوی و درونی هم احتياج داشتند و آن عامل درونی قهرا بايد در طبقه محكوم به صورت ايمان و اعتقاد باشد . طبقه حاكم قهرا خودش بی عقيده است چون امامزاده را خودش ساخته ، فقط طبقه