يعنی برای اينها يك برتری و سطح عالی قائل است كه هر انسانی به هر
ميزانی كه از اين گرايشها برخوردار باشد او را انسان متعالی‏تر تلقی می‏كند
. گرايشهای حيوان يا خودمحوری محض است مثل گرايش به خواب و خوراك و
امثال اينها ، و يا اگر " غير محوری " هست در حدود بقای نوع است ،
يعنی در حدود توالد و تناسل آن هم در حدود غريزه است ( بار ديگر می‏رسيم‏
به تعريف غريزه ) ، يعنی در حدود يك عمل آگاهانه و آزادانه و انتخاب‏
شده است . اين خيلی محسوس و مشاهد است . مثلا ما اسب را در نظر
می‏گيريم . اسب بچه‏اش كه متولد می‏شود هر چه هم كه نزديكتر به تولد باشد
بيشتر يك گرايش شديدی به آن بچه دارد كه خدا می‏داند . وقتی كه اين بچه‏
هست و اين اسب را سوار می‏شويد اين حيوان نمی‏خواهد حركت كند ، نگران‏
بچه‏اش است ، دائما رويش را بر می‏گرداند به طرف او ، و اگر دو قدم او
را دور كنيم و می‏دود دنبالش . تا تدريجا اين بچه بزرگ می‏شود . هر
اندازه اين بچه بزرگ می‏شود از گرايش اين حيوان به او كاسته می‏شود . بعد
كه او به صورت يك جوان در می‏آيد [ هيچ گرايشی به او ندارد ] . اسبی كه‏
مثلا هفت سال داشته باشد و يك كره مثلا دو ساله داشته باشد ( 1 ) بايد
وقتی به جوانش نگاه می‏كند لذت ببرد ، در حالی كه اصلا به او گرايش‏
ندارد و اگر بيايد جلو به او لگد می‏زند و طردش می‏كند ، چرا ؟ زيرا اين‏
غريزه فقط در حد حمايت آن بچه بوده ، فقط برای اين بوده كه اين نسل‏
ادامه پيدا كند ، و بيش از اين چيزی نبوده است . اكنون كه او روی پای‏

پاورقی :
. 1 من نمی‏دانم اسبها و مردهای زمان فردوسی چگونه بوده‏اند كه گفته است‏
: "

سه پنج سال اسب و سه ده ساله مرد

" . حالا كه مردهای سه ده ساله‏اش پيرند ، اسبهای سه پنج ساله‏اش كه ديگر
اصلا چنين اسبی وجود ندارد !