خستگی آور نيست ، ( 1 ) چرا ؟ زيرا اگر بهشت مثل يك باغی می‏بود در
دنيا منتها يك باغ جاويد ، يعنی همه چيزش دنيا می‏بود و انسان در
انسانيت خودش همان كيفيت دنيايی خودش را می‏داشت قطعا چنين چيزی بود
، يعنی اگر بهشت را در دنيا برای بشری كه در دنياست بسازند و به فرض‏
محال جاودانگی هم به آن بدهند ، همين ايراد وارد است ، ولی مسأله اين‏
است كه بهشت برای بهشتی به عنوان انعامی از نعمتهای الهی است ، يعنی‏
حتی بهشت جسمانی و لذات جسمانی هم برای او عنوان كرامت الهی را دارد ،
بدين معنی كه يك موجود تا در حدی از عرفان و معرفت نباشد بهشت برای او
نمی‏تواند معنی پيدا كند . برای يك نفر بهشتی ، آن اساس لذتها اين است‏
كه الان مهمان خالق خودش هست ، بر سر سفره خالق خودش نشسته است ، يعنی‏
با آن حقيقت پيوند خورده است كه وقتی به آن حقيقت پيوند خورد ديگر
مسأله خستگی و تنوع و تحول و از سر كوی او رفتن به جای ديگر معنی ندارد .
به عبارت ديگر هر چيزی غير از خدا و يا آنچه كه عنوان كرامت الهی و
لطف الهی و عنايت الهی و سفره الهی داشته باشد ، آنچه كه غير از خداست‏
، برای انسان نمی‏تواند مطلوب جاودانه باشد و تنها خداست كه برای انسان‏
مطلوب جاودانه است . امكان اينكه در بهشت ، انسان حالت دلزدگی ، سيری‏
و تنوع خواهی و اينكه " از اينجا بروم جای ديگر " پيدا كند وجود ندارد
، در آنجا جای ديگر معنی ندارد ، " جای ديگر " در اين امور محدود فرض‏
می‏شود ، و اصلا بگوييد " جای ديگر " برايش تصور ندارد . از جايی به‏
جايی افتاديم . مسأله عشق روحانی را داشتيم

پاورقی :
. 1 در اين زمينه آيات ديگری نيز هست .