هست ، اين يك كانال ارتباطی است بين ما و طبيعت ، چون اگر اين حس‏
نمی‏بود ما دنبال تغذی نمی‏رفتيم بعد می‏گويد : به دليل اينكه غرايزی در ما
وجود دارد كه ما را با طبيعت پيوند می‏دهد ، به همين دليل غرايزی در ما
وجود دارد كه با طبيعت مادی ما جور در نمی‏آيد و اين غرايز است كه ما را
با جهان ديگر پيوند می‏دهد ما از وجود خودمان دليل و راه داريم به عالم‏
ديگری غير از عالم طبيعت انسان با غرايز طبيعی خودش يك سلسله نيازهايی‏
را كه با طبيعتش سازگار است بر آورده می‏سازد ، و با غرايز ماوراء مادی‏
به قول ويليام جيمز يك سلسله نيازهای ديگری را كه ماوراء طبيعت مادی‏
انسان است و با حقيقت غير مادی او سازگار است رفع می‏نمايد ، و به‏
عبارت ديگر اين غرايز ، انسان را به ماوراء طبيعت مادی او پيوند می‏دهد
برای اينكه يك سلسله نيازهای معنوی كه در روی هست بر طرف بشود اين‏
حرف ، حرف حسابی است ، ولی ببينيم آنها شان كه نمی‏خواهند اين را قبول‏
كنند ، گرايشهای غير مادی انسان را چگونه توجيه می‏كنند ؟ می‏گويند : انسان‏
طالب دو چيز است : يا طالب سود است يا طالب ارزش گرايشهای مادی را
سود ناميده اند و گرايشهای معنوی را ارزش خيال می‏كنند با تغيير اسم ،
حقيقت را می‏شود عوض كرد می‏گويند : انسان گاهی دنبال سود می‏رود و گاهی‏
دنبال ارزش : می‏پرسيم ارزش چيست ؟ می‏گويند ارزش چيزی است كه به حال‏
انسان مفيد نيست ، به درد آدم نمی‏خورد ، هيچ نيازی را از انسان رفع‏
نمی‏كند ، با منطق هم جور در نمی‏آيد ، ضد منطق و لااقل غير منطقی است ،
ولی خوب وجود دارد ، مثل ايثار اينكه انسان ايثار بكند منطقی نيست ،
منطقی اين است كه انسان دنبال سودش برود ، عقل آدم هم همين را به او
می‏گويد كه بايد رفت دنبال سود ولی از طرفی هم نمی‏توانند انكار بكنند