نوعی در سطح بالاتر تركيب می‏شوند كه اين همان حالت تغيير كيفی است .
وقتی كه تركيب می‏شوند آن حالت بعدی تكامل يافته حالات قبلی است [ و به‏
عبارت ديگر ] حالت تكامل يافته است .

تكامل جامعه

عين اين جريان در جامعه هم هست : جامعه در هر مرحله ای كه باشد ضد و
نفی و انكار خودش را در درون خودش دارد و همان منجر به كشمكش و حركت‏
می‏شود و در نهايت امر منجر به تغيير كيفی جامعه يعنی منجر به انقلاب در
جامعه و تبديل شدن نظام اجتماعی جامعه به يك نظام اجتماعی ديگر می‏گردد
كه جبرا نظام اجتماعی جديد كاملتر از نظام اجتماعی سابق است باز آن به‏
نوبه خودش ضد خودش را در درون خودش پرورش می‏دهد ، باز كشمكش پيدا
می‏شود و در نهايت امر انقلاب كيفی پديد می‏آيد و باز جامعه ای در سطحی‏
بالاتر به وجود می‏آيد ريشه همه اينها هم در واقع ابزار توليد و روابط
توليدی است جامعه در يك وضعی به وجود می‏آيد با يك وسائل توليد
بالخصوص ( وسائل توليد يعنی ابزارهايی كه با آن ابزارها انسان وسائل‏
زندگيش را به وجود می‏آورد ) . بعد در درون همين جامعه تدريجا يك نوع‏
تضادی كه در واقع تضاد ميان زير بنا و روبناست به وجود می‏آيد ، و تضاد
كم كم منجر به انقلاب می‏شود ما اين حساب را بايد هميشه در دست داشته‏
باشيم كه جامعه همواره تقسيم می‏شود به دو طبقه : طبقه وابسته به وضع سابق‏
، و طبقه وابسته به ابزار توليد جديد طبقه وابسته به وضع سابق می‏خواهد
روبنای سابق را كه متناسب با ابزار توليد سابق بوده حفظ بكند ، و طبقه‏