تشنگی بر حضرت غلبه كرده است كه ديگر قدرت بپا خاستن ندارد . آسمان در
نظرش تاريك و تيره است دشمن می‏خواهد بريزد به خيام حرمش ، جرأت‏
نمی‏كند ، می‏گويد نكند حسين حيله جنگی به كار برده ، چون می‏دانستند كه اگر
نيرو در بدن او باشد احدی نمی‏تواند در مقابل او مقاومت بكند يك كسی‏
می‏خواهد برود سر مقدسش را از بدنش جدا بكند ، جرأت نمی‏كند نزديك بشود
نقشه چنين كشيدند كه گفتند حسين مردی است غيور ، غيرش الله است ، محال‏
است كه جان در بدنش باشد و بتواند تحمل كند كه در زندگی او ريخته اند
به خيام حرمش آزمايش زنده بودن يا نبودن حسين اين بود كه ناگاه لشكر
هجوم آورد به طرف خيام حرم ابا عبدالله حضرت احساس كرد با زحمت روی‏
كنده های زانو بپا ايستاد ، ظاهرا با تكيه دادن به شمشير خودش فرياد
مردانه اش در آن وادی بلند شد ( آنجا هم دم از غيرت و حريت می‏زند ) :
« و يلكم يا شيعة آل ابی سفيان انا اقاتلكم و انتم تقاتلوننی و النساء
ليس عليهن جناح » ( 1 ) ای خود فروختگان به آل ابی سفيان ! با من‏
می‏جنگيد و من با شما می‏جنگم زن و بچه چه تقصيری دارند ؟ ! « كونوا احرارا
فی دنياكم » ( 2 ) اگر خدا را نمی‏شناسيد ، اگر به معاد ايمان نداريد ، آن‏
شرفی كه يك انسان بايد داشته باشد كجا رفت ؟ ! حريت و آزاديتان كجا
رفت ؟ !
و لا حول و لا قوش الا بالله العلی العظيم و صلی الله علی محمد و آله‏
الطاهرين باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله . . .
پروردگارا دلهای ما را به نور ايمان منور بگردان ، نفسهای ما را به‏

پاورقی :
1 و 2 ) مقتل خوارزمی ، ج 2 ص 33 - لهوف ( با ترجمه ) با اندك‏
اختلافی ، ص . 120