نقد اين نظريه
اين هم يك حرفی است كه به شعر شبيه تر است اكنون فقط يك جهتش را برايتان عرض میكنم ، اگر فرصت شد بعدا به تفصيل بحث میكنيم . از اينها يك سؤال میكنيم : آيا آن چيزی كه ميان افراد انسان ديوار میكشد يعنی " من " ها را از يكديگر جدا میكند ، منحصر به مالكيت است ؟ آيا تمام مواهب در زندگی منحصر به مواهبی است كه از ثروت ناشی میشود ؟ يا در زندگی بشر مواهب ديگری هم هست ؟ آيا واقعا افراد يك خانواده كه با يكديگر زندگی میكنند ، اگر فرض كنيم از نظر مالكيت هم اشتراك داشته باشند ، ديگر من و ما از ميان برادرها و خواهرها به كلی از بين میرود ؟ يا باز چيزهای ديگری هست كه آنها هم من و ما ايجاد میكند ؟ آيا در يك جامعه حتی جامعه اشتراكی همان طور كه مال و ثروت را بالاشتراك و بالتساوی تقسيم میكنند كه نمیكنند ، حرفش هست و عملا نمیكنند اموری از قبيل جاه ، مقام ، پست ، شهرت ، محبوبيت و قدرت هم بالتساوی تقسيم میشود ؟ آيا واقعا فلان كارگری كه در فلان كارخانه پولادسازی كار میكند و فقط يك نان بخور و نميری به او میدهند ، همان قدرت را دارد كه مثلا آقای برژنف دارد ؟ و آيا برای بشر قدرت ، اساس نيست ؟ انسان ثروت را فدای قدرت میكند زن چطور ؟ آيا توانستند اشتراك در زن هم بر قرار كنند ؟ نه ، میخواستند بكنند ولی ديدند چنين چيزی امكان ندارد آيا او موهبت نيست ؟ و هزاران موهبت ديگر و به علاوه ارزشهای اخلاقی انسان يك سلسله ارزشهاست كه با اشتراك جمعی جور در نمیآيد . اشتراك جمعی