اگر اينطور میبود مسئله شكل ديگری داشت يا نه ، در جاهايی رشد میكند كه
از جنبه های مادی و خلای وجود ندارد يا كمتر وجود دارد ؟ از جنبه های
معنوی است ، يعنی احساس بيهودگی در زندگی ، و به قول خودشان رهايی در
پوچی ، و اينكه من برای چه زنده هستم ؟ برای چه به اين دنيا آمده ام ؟
فايده اين زندگی چيست ؟ يك نوع حالت زود رنجی و عدم قدرت مقاومت در
مقابل مشكلات زندگی يعنی يك مشكلات بسيار ساده ای كه در دنيای قديم اصلا
مشكل شمرده نمیشد و خواب يك ساعت كسی را هم نمیگرفت ، برای بشر امروز
منتهی میشود به آنجا كه [ میگويد ] ديگر راهی برای زندگی نيست ، بايد
خودمان را از زندگی خلاص كنيم در اين زمينه آمارها هست من خودم از همين
روزنامه های خودمان كه احيانا آمارها را منعكس میكنند ، بريده ام و بعضی
از اينها را در برخی از كتابها مثل " مسئله حجاب " نقل كرده ام اين
آمارها نشان میدهد كه در كشورهايی كه از نظر صنعت بيشتر پيش رفته اند و
در رفاه مادی بيشتری هستند ، خود كشی بيشتر است تحليلها میرساند كه جز
خلا معنوی و عدم اشباع شدن روحی مسئله ديگری نيست .
خالی ماندن ساعات فراغت
مسئله ای كه امروز زياد مطرح است مسئله خالی ماندن ساعات فراغت است
. در كشورهای خيلی پيشرفته ، در اثر پيشرفت تكنيك و ماشين ، ساعات كار
كارگر تقليل پيدا كرده و قهرا مزد هم نسبتا بالا رفته است البته از اين
جهت بسيار جای خوشوقتی است كه مزد كارگر برود بالا و ساعات كارش ،
ساعات جان كندنش كمتر بشود ولی در مقابل ، برايش