آبدار به اوبگويم آمد و روبروی حضرت ايستاد وبا كمال وقاحت ، تا
میتوانست حضرت امير و خود حضرت را سب كرد و فحش داد كه اسلام را شما
خراب كرديد ، شما مردمی هستيد منافق ، و از اين حرفها . امام نگاهی به
او كرد ، در چهرهاش خواند كه او يك مرد اغفال شده است همينكه حرفهايش
تمام شد فرمود : « ا من اهل الشام انت ؟ » آيا تو اهل شامی ؟ گفت بله
يك جمله بيشتر نگفت : « شنشنه اعرفها من اخزم » ( 1 ) ( مثل است ) :
میدانم ، شاميها اين جور هستند . بنابر اين شما در شهر ما غريب هستی ،
مهمان ما هستی ، بيا برويم منزل مهمان ما باش ، تو را پذيرايی میكنيم ،
اگر آذوقه ات كم باشد آذوقه به تو میدهيم و خود اين مرد میگويد يكمرتبه
حالتی به من دست داد ، دوست داشتم زمين شكافته بشود به زمين فرو بروم .
يزيد سفاهة و ازيد حلما
|
كعود زاد فی الاحراق طيبا
|
فرازی ديگر از دعای مكارم الاخلاق
آن قسمتهايی كه از صحيفه سجاديه خواندم ، باز میبينيم ارزشهای اخلاقی
بسيار عالی است قسمت ديگری از صحيفه سجاديه را هم برای شما بخوانم .
بعد از آن قسمت دو مرتبه درود میفرستد بر پيغمبر و آل پيغمبر ، و به
پاورقی :
>
يك وقتی يك شامی با يك كوفی در يك قهوه خانه بين راه به اصطلاح
امروز سر يك مسئله نماز مباحثه میكردند كوفی خواست بگويد كه حرف من
درست است ، گفت آخر من علی را ديدم اين جور نماز میخواند شامی گفت :
مگر علی نماز هم میخواند ؟ ! اين بدبختها ، اين شاميها تا اين حد اغفال و
گمراه شده بودند .
1 ) منتهی الامال ، ج 1 ، ص . 209