میبيند ، پدر و مادر سود او را در شعاع بزرگ میبينند و لهذا آن منفعت
بينی پدر و مادر منتهی میشود به تحمل چنين محروميت و رنجی كه رنج درس
خواندن باشد ولی بچه چون نزديك بين است نمیخواهد اين كار را انجام دهد
[ طبق اين مكتب ] تمام كارهای اخلاقی از اين قبيل است : من بايد راست
بگويم ، سودمن در راست گفتن است ، اگر دروغ بگويم افراد ديگر نيز به من
دروغ میگويند من بايد امين باشم ، اگر امانت به خرج ندهم هيچ كس امانت
به خرج نمیدهد و اين صد در صد به ضرر من است ، پس نفع من در امين بودن
است .
سخن راسل در واقع انكار اخلاق به عنوان يك ارزش است ، چون اخلاق را در
سود پياده كرده پس اولين ايرادی كه به آقای راسل وارد است اين است كه
اخلاقی او پيشنهاد میكند فاقد ارزش متعالی و قداست است و چيزی ما فوق
منفعت نيست بلكه خود منفعت است ، و اين بر خلاف شعارهايی است كه خود
راسل میدهد يكی از كسانی كه شعارهايش بر ضد فلسفه اش میباشد راسل است
او خودش را در دنيا معروف كرده بود به انساندوستی و انسان خواهی و حال
آن كه اصلا فلسفه اش بر ضد آن است ، فلسفه اش فلسفه منفعتخواهی است
پس تمام ارزشهای صلح دوستی راسل به شخص خودش بر میگردد : چرا من امروز
در انگلستان با جنگ در ويتنام مخالفت میكنم ؟ برای اينكه سود شخص من
در اين است بنابر اين كار تو ارزش ندارد .
ثانيا اين اخلاق پيشنهادی فقط در جايی نافع است كه قدرتها متساوی باشند
، مثل همان دو تا همسايه : من گاو همسايه را نمیدزدم چون همسايه میآيد
گاو مرا میدزدد وقتی كه دو نيروی برابر در مقابل يكديگر قرار بگيرند يا
يك نيروی ضعيف در مقابل نيروی قوی قرار بگيرد ، اين را خوب ملاحظه
میكنند اما در جايی كه يك نيرو فوق العاده قوی است و يك نيرو ضعيف ،
و اين نيروی قوی میداند كه آن نيروی ضعيف تا صد سال ديگر هم نمیتواند
منافع او را بگيرد ، اخلاق برای او چنين اقتضائی ندارد . بنابر اين اگر
مثلا برژنف در مقابل كارتر قرار
|