مريدت نباشد و دنبالت نيايد ؟ با يزيد گفت : خدايا ! آيا می‏خواهی آن‏
رحمت فوق العاده ات را به مردم بگويم كه ديگر يك نفر حرفهايت را
اطاعت نكند ؟ خدا گفت : سر به سر ، نه تو بگو نه من می‏گويم !

داستان مرد اداری و همكارش

يكی از رفقايمان نقل می‏كرد كه روز اول ماه رمضان بود ، روزه گرفتيم‏
رفتيم اداره و تازه با يك آقائی به اصطلاح هم ميز و آشنا شده بوديم او هم‏
روزه می‏گرفت بعد از يكی دو ساعت آن رفيقم گفت : فلانی ! من می‏خواهم يك‏
تذكری به شما بدهم گفتم بفرمائيد گفت : من خيلی از شما معذرت می‏خواهم‏
كه اين تذكر را می‏دهم ولی خوب لازم می‏دانم كه اين تذكر را بدهم ، از اخلاق‏
بد خودم است ، چه عرض كنم به شما من يك چنين اخلاق بدی دارم كه در ماه‏
رمضان كه روزه می‏گيرم ، عصبانی می‏شوم ، خيلی هم عصبانی می‏شوم ، وقتی هم‏
كه عصبانی می‏شوم ديگر هر چه به دهانم می‏آيد می‏گويم ، حرف بد می‏گويم ،
فحش می‏دهم ، توهين می‏كنم ممكن است در اين ماه رمضان به جنابعالی جسارتی‏
بكنم خواهش می‏كنم اگر چنين شد ، ديگر روزه است ، اخلاق من است ، خواهش‏
می‏كنم اگر چنين شد ، ديگر روزه است ، اخلاق من است ، خيلی ببخشيد اين‏
آقای رفيق ما گفت : گفتيم عجب كاری شد ! اين مرد روز اول ماه رمضان آمد
با ما اتمام حجت كرد ، حالا ما يك ماه رمضان تمام بايد از او فحش‏
بشنويم ، چون روز اول ماه رمضان گفته اخلاق من اين است گفت : من هم گفتم‏
كه عجب تذكر بجائی دادی ، اتفاقا اخلاق من هم همينطور است و بلكه بدتر ،
در حال روزه عصبانی می‏شوم ، يك وقت می‏بينی كه مثلا اين