ندارم كه تو را آنچنان كه بايد ستايش كنم ، هرچه كه من تو را ستايش كنم‏
باز در حد من است نه در حد تو ، ستايشی كه شايسته توست فقط ستايشی است‏
كه خودت از خودت ستايش كنی يعنی تنها ذات توست كه قدرت دارد تو را
آنچنان كه هستی بستايد ، غير ذات تو هيچ كس [ قدرت ندارد ] و من ( او
كه ديگر شخص اول عرفان است ) قدرت ندارم تو را آنچنان كه بايد ستايش‏
كنم . باز در حديثی هست كه فرمود : " « كلما ميزتموهم باوهامكم فی ادق‏
معانيه فهو مخلوق لكم مردود اليكم و لعل النمل الصغار يزعم ان لله تعالی‏
زبانيتين » " يعنی هر چه را كه با وهم و انديشه خودتان فكر می‏كنيد و
خيال می‏كنيد او خداست و خدا را تصور كرده‏ايد بدانيد اشتباه كرده‏ايد ، او
مخلوقی است از مخلوقات شما ، مصنوعی است از مصنوعات شما ، به خودتان‏
برمی‏گردد ، يعنی آن خدا نيست چيز ديگری است . بعد می‏فرمايد هر چه كه‏
بشر بخواهد فكر كند ، به خودش قياس گرفته است . می‏گويد شما چه می‏دانيد
، شما يك چيزهايی را كه به نظر خودتان كمالات می‏آيد می‏گوييد كمال ، شايد
مورچه هم كه دو تا شاخك دارد كه خيلی به دردش می‏خورد و خيلی برايش لازم‏
و مفيد است خيال می‏كند كه خدا دو تا شاخك دارد . چون برای او دو تا
شاخك خيلی مفيد و لازم و ضروری است قياس به نفس می‏كند و خيال می‏كند
خدا هم دو تا شاخك دارد . به اين [ وسيله ] می‏خواهند بفهمانند كه فهم‏
بشر از اينكه خدا را به كنهش ادراك كند ناقص است . بعد همين مطلب‏
يك تعبيرات رمزی هم پيدا كرده است . كلمه " عنقا " يا "سيمرغ" رمز
يك چيزی است كه اسمش را پيدا می‏كنند ولی خودش را هيچ وقت نمی‏بينند
( عنقای مغرب ) ، و در لسان شعرا خدا به كنه، تعبير به عنقا می‏شود. همين‏
طور كه به عنقا كسی دست پيدا نمی‏كند به او هم دست نمی‏رسد . اين ، اصطلاح‏
عرفانی است، در كتب عرفانی می‏آيد " عنقای مغرب "، كه حافظ می‏گويد :
عنقا شكار كس نشود دام بازگير
كانجا هميشه باد به دست است دام را
" « و كبره تكبيرا »" ما هميشه می‏گوييم " الله اكبر " خدا بزرگتر
است ، " بزرگتر است " يعنی چه ؟ آيا يعنی از هر چيز ديگری بزرگتر
است ، يعنی اشياء ديگر بزرگند ، او از آنها بزرگتر است ؟ اين در معارف‏
اسلامی مسلم است كه [ چنين نيست ] . از ائمه هم سؤال كرده‏اند معنايش‏
چيست ؟ فرموده‏اند : « الله اكبر من ان يوصف » نه بزرگتر است از هر چيز
، اصلا اشياء كوچكتر از آنند كه بشود خدا را با آنها مقايسه كرد و گفت‏
خداوند