در راه طی شده هم همين مطلب است ، فقط بعضی اصول كه در اينجا هست در
آنجا نيست ولی بعضی اصولی را كه در اينجا به اختصار آمده ، مثل تفاوت‏
روش انبياء با روش دانشمندان و فلاسفه ، خيلی تفصيل داده‏اند كه نيازی هم‏
به تفصيل نداشته چون هيچ‏كس قائل نيست كه روش انبياء با روش دانشمندان‏
و فلاسفه يك روش بوده . در آنجا بعد مطلب ديگری [ دارد ] كه من ابتدا
كه می‏خواندم متوجه شدم ، بعد ديدم كه خود ايشان هم متعرض شده‏اند :
" روش انبياء روش درونی بوده ، از درون خودشان الهام می‏گرفته‏اند
همان طوری كه هنرمندان و شعرا و موسيقی‏دان‏ها از درون خودشان متأثرند نه‏
از بيرون . "
تا اين مقدار وجه مشترك تا اندازه‏ای درست است اگرچه راجع به‏
هنرمندان تعلم و تأثر از خارج يعنی عامل خارجی هم خيلی مؤثر بوده كه خود
ايشان در عين حال از راسل نقل می‏كند كه " هر هنرمند نابغه‏ای نتيجه وفور
يك عده هنرمندان عادی است " . بعد در آخر كار می‏خواهنديك فرقی‏
بگذارند ميان الهاماتی كه به هنرمندان می‏شود و الهاماتی كه به پيغمبران‏
می‏شود ، می‏گويند :
" آنها هرگز از دايره همان نفسانيات و امور ذهنی خودشان خارج نشدند
ولی اينها بر عكس دری به سوی عقل و خارج و تربيت اجتماع باز كردند و
چون اينها مكتبشان يك مكتب مفيد و اثری و عملی بوده است ( در آخر بدون‏
اينكه كوچكترين توضيحی بدهند : ) پس فرق است ميان الهامات اينها و
الهامات آنها . الهامات اينها ( يعنی هنرمندان ) شيطانی است ، همان‏
است كه قرآن به شيطان نسبت می‏دهد ( « هل انبئكم علی ما تنزل الشياطين
) و الهامات اينها الهی و از ناحيه خالق و آفريننده است " .
كه من نتوانستم اين را بفهمم . اولا چرا اينها را ما شيطانی بدانيم ؟
اينها هم شيطانی نيست . آنچه كه قرآن شيطانی می‏داند اكاذيبی است كه‏
كاهنها می‏گفتند و احيانا خبرهای غيبی است كه آنها می‏دادند كه قرآن آن را
تنزيل شياطين می‏داند . و بعد هم چه دليل هست كه آنچه مال پيغمبران بوده‏
است كه يك الهام درونی هست - و فرض اين است كه آنها هم قدرت ابداع‏
و ابتكار دارند ، اين مقدار ابداع و ابتكاری كه در اينجا ذكر شد - الهی‏
است ؟ ( ممكن است كه من درست نفهميده باشم ) .