نظريه سوم
نظريه سومی در اينجا وجود دارد كه نه مسأله وحی را به آن شكل عاميانه قبول میكند ( كه وحی را چيزی نداند جز اينكه آدم حرفها را از راه گوشش میشنود و يك فرشته هم مثل يك انسان میآيد ، او هم از بالا پرپر میزند میآيد پايين ) و نه آن را يك امر عادی تلقی میكند منتها در سطح نوابغ بشری ، بلكه معتقدند كه در همه افراد بشر - ولی به تفاوت - غير از عقل و حس ( 1 ) يك شعور ديگر و يك حس باطنی ديگر هم وجود دارد و اين در بعضی از افراد قوی است و آنقدر قوی میشود كه با دنيای ديگر واقعا اتصال پيدا میكند ( دنيای ديگر چگونه است ، ما نمیدانيم ) به طوری كه واقعا دری از دنيای ديگری به روی او باز میشود ، يعنی تنها فعاليت وجود خودش نيست ، نبوغ خودش نيست ، فقط استعدادی كه دارد استعداد ارتباط با خارج از وجود خودش هست ، درست مثل اينكه - بلا تشبيه - ممكن است دو نفر باشند كه از نظر نبوغ فردی مثل همديگر باشند ولی يكی چون با خارج ايران ارتباط دارد ، میرود و میآيد يا مثلا وسيله ارتباطی مانند تلگراف و تلفن دارد ، به واسطه داشتند اين وسيله از آنجا خبرهايی را تلقی میكند كه اين رفيقش كه به اندازه او نبوع فردی دارد از اين قضايا بیخبر است . آنچه اين بر او زيادت دارد ، وسيلهای است ، حسی است ، ارتباطی است كه با دنيای ديگر دارد . و اين به نص قرآن اختصاص به پيغمبران هم ندارد ، برای اينكه خود قرآن هم اين را برای غير پيغمبران نيز ذكر كرده است به يك حد بسيار قوی و نيرومندی . ما میدانيم كه مريم مادر عيسی را خداوند در زمره پيغمبران ذكر نكرده است همچنانكه مادر موسی را هم در زمره پيغمبران ذكر نكرده است ، ولی در عين حال اين گونه ارتباط و اتصال با جهان ديگر را به يك نحو بسيار شديد و عالی - مخصوصا برای مادر عيسی حضرت مريم - ذكر كرده است كه فرشتگان بر او ظاهر میشدند و باپاورقی : . 1 حواس ما همينهايی است كه میشناسيم ، خواه تعدادش پنج تا باشد يا ده تا ، همينهايی كه با همين طبيعت خارجی تماس میگيرند ما به آنها میگوييم حواس . عقل هم كه قوه تجزيه و تركيب و تجريد و تعميمی است كه در انسان هست ، همين قوه استدلالی كه در علوم به كار برده میشود .