« و لا تعجل بالقران من قبل ان يقضی اليك وحيه غ) (1). در آيه ديگر آمده:
" « سنقرئك فلا تنسی »" ( 2 ) تضمين كرد كه تو بعد از اين فراموش‏
نمی‏كنی ، مبتلا به فراموشی نخواهی شد ، پس نترس و با طمأنيه بگير . مثل‏
شاگردی كه شما می‏بينيد كه گاهی سر كلاس ( برای خودم اتفاق افتاده ) از
اين طرف شما داريد می‏گوييد از آن طرف دانشجو دارد می‏نويسد ، می‏گويی آقا
ننويس ، اگر بنويسی خوب نمی‏توانی ياد بگيری ، اول گوش كن خوب ياد
بگيرد به ذهنت بسپار بعد برو بنويس . وحی هم به پيغمبر گفت در حالی كه‏
می‏گوييم ، ياد آوری نكن ، تكرار نكن . ولی آنجا نگفتند برو در خانه‏
بنويس ، گفت ما تضمين می‏كنيم كه يادت نرود ، غصه نخورد يادت نخواهد
رفت . پس اين هم مسأله استشعار .

. 4 ادراك واسطه وحی

اكثر ، وحی واسطه هم دارد . اين هم يك مطلبی است . نمی‏شود انكار كرد
. يك حقيقتی است و بايد به آن ايمان داشت چون يكی از چيزهايی كه ما در
قرآن داريم و بايد به آن ايمان بياوريم ملائكه است ( « كل امن بالله و
ملائكته ») ( 3 ) . اين خودش يك ايمانی است كه بايد داشت . پيغمبران‏
معمولا ( 4 ) وحی را به وسيله يك موجود ديگری - نه مستقيم از خدا - كه‏
نام او " روح الامين " است ( « نزل به الروح الامين ») يا " روح‏
القدس " است در تعبيرات ديگر ، يا " جبرائيل " است در تعبيرات‏
ديگر ( اينها اسمهای مختلف از اوست ) می‏گيرد ، به وسيله او تلقی می‏كند
و مستشعر به آن وسيله هم هست . ولی در غرائز و الهامات فردی اين چيزها
ديگر در كار نيست و كسی احساس و درك نمی‏كند .
با توجه به همه اينها - كه اينها را اولياء وحی توضيح داده‏اند - ما
بايد ببينيم چه فرضيه‏ای می‏توان گفت ( می‏گويم فرضيه ، چون در مسأله وحی‏
هيچ كس ادعا نكرده كه من می‏توانم صد در صد حقيقتش را كشف كنم ، يك‏
پديده مخصوص انبياء بوده ) . تا حدودی كه از همين قرائن به دست می‏آيد
يك فرضيه‏ای می‏شود گفت .

پاورقی :
. 1 طه / . 114
. 2 اعلی / . 6
. 3 بقره / . 285
. 4 نمی‏گويم هميشه اينطور است چون آيه‏ای از قرآن می‏خوانيم كه تفسير هم‏
شده كه گاهی اينجور نيست .