پاورقی : . 1 ق / . 37
من جز با همان ذخيرههای موجود خودش - دكتر مدرسی و نسخه دكتر مدرسی و
صدای پای دكتر مدرسی - با چيز ديگری تماس نداشت ، همان خيالات يعنی
آنچه در حافظه من بود به صورت يك امر مبصر در مقابل چشم من مجسم میشد .
پس اصل مطلب چيزی نيست كه قابل انكار باشد . پس چه مانعی دارد كه
پيامبر واقعيت حقيقتی را در جهان ديگر ببيند ( ببيند يعنی تماس بگيرد ،
تعبير ديگر نداريم ) و آنچه كه در آنجا ديده است در چشمش واقعا مجسم
بشود . نگوييد پس معلوم میشود جبرئيل يك امر خيالی است ، نه ، خيال
آنوقت است كه انسان يك چيزی را ببيند و هيچ واقعيت نداشته باشد . ولی
بحث اين است كه آنچه شما میبينيم د يك وقت واقعيتش در ماده و طبيعت
موجود است و يك وقت در ماوراء طبيعت . يك وقت در ماوراء طبيعت
وجود دارد ، بعد او سبب میشود كه در ابصار شما رؤيت پيدا شود ، و يك
وقت در ماوراء طبيعت شما با آن تماس پيدا میكنيد ، باز همان در ابصار
شما میآيد مجسم میشود . در هر دو حال واقعيت دارد . شما با يك امر
واقعی در تماس هستيد ، منتها يك وقت امر واقعی شما در بيرون طبيعت
است و يك وقت در داخل .
من نمیگويم - البته نبايد هم ادعا كرد - كه اين فرضيه صد در صد تمام
است ، و در اين زمينه هنوز خيلی حرفها گفتهاند كه چطور میشود كه قبلا [
پيغمبر ] ملك را به صورت انسان میبيند ، و چطور میشود كه آنچه كه در آن
جهان میبيند بعد در پرتو او اين جهان را میبيند با يك حقايقی ، بعد اين
به صورت يك كلام يا به صورت يك كتاب برای او مجسم میشود ؟ اينها
مربوط به حرفهايی است كه در اين زمينهها گفتهاند .
به هر حال ما درباب وحی ، اين چند چيز را حتما بايد قبول كنيم ، يكی
مسأله درونی بودن به اين معنا كه ما عرض میكنيم يعنی به معنی اينكه اين
را از راه يك قوه مرموز باطنی تلقی میكند نه از راه حواس معمولی ، كه
اين را اصطلاحا قرآن میگويد " قلب " ، [ در ] اصطلاح عرفان هم میگويند
" قلب " . قلب اينجا البته يعنی باطن . میگويند كسی دل داشته باشد يا
نداشته باشد ، مقصود اين دل نيست . اين دل را همه دارند . " « لمن كان
له قلب »" ( 1 ) هر كس دل داشته باشد . هر كس يك روح صحيحی داشته
باشد . مسأله بيرونی بودنش هم به اين معناست كه واقعا با جهان ديگری
تماس پيدا كرده و جهان ديگری واقعا وجود دارد .
پاورقی : . 1 ق / . 37 |