بحث " نياز به دين " است كه بشر در زندگی اجتماعی خودش به دين نياز
دارد . روح مطلب همين بود كه عرض كردم ، كه اگر بيش از اين نياز باشد
بعد روی آن بحث می‏كنيم .
پس راهی كه از جنبه نياز به نبوت ذكر شده است دوتاست : مسأله آخرت‏
، مسأله زندگی اجتماعی و فردی .

وحی

حالا بياييم وارد مسأله دوم بشويم : مسأله وحی ، مسأله اينكه پيغمبران‏
از خدا دستور می‏گرفتند ، چگونه دستور می‏گرفتند ؟ كيفيتش چگونه بوده است‏
؟ مقدمتا اين مطلب را می‏توانيم بگوييم كه همان طور كه گفته‏اند هيچ كس‏
نمی‏تواند ادعا بكند كه من می‏توانم حقيقت اين كار را تشريح بكنم . اگر
كسی بتواند چنين ادعايی بكند خود همان پيغمبران هستند ، برای اينكه اين‏
يك حالتی است ، يك رابطه‏ای است ، يك ارتباطی است نه از نوع‏
ارتباطاتی كه افراد بشر با يكديگر دارند يا افراد عادی بشر با اشياء
ديگری غير از خدا دارند . كسی هيچ وقت ادعا نكرده است كه كنه و ماهيت‏
اين مطلب را می‏تواند تشريح بكند ، ولی از اين هم نبايد مأيوس شد كه تا
حدودی می‏شود درباره اين مطلب بحث كرد ، لااقل از راه اينكه يك چيزهايی‏
را می‏شود نفی كرد و درباره يك چيزهايی از روی قرائنی كه خود پيغمبران‏
گفته‏اند می‏شود بحث كرد . در اينجا به طور كلی سه نظريه است .

نظريه عوامانه

يك نظريه نظريه عاميانه است . من نمی‏گويم درست يا نادرست ، بعد كه‏
آيات قرآن را خوانديم ببينيم كه قرآن با كداميك تطبيق می‏كند . يك نظری‏
عوام الناس دارند و آن اين است كه تا می‏گويند " وحی " اينجور به‏
فكرشان می‏رسد كه خداوند در آسمان است ، بالای آسمان هفتم مثلا ، در نقطه‏
خيلی خيلی دوری ، و پيغمبر روی زمين است ، بنابراين فاصله زيادی ميان‏
خدا و پيغمبر وجود دارد ، خدا كه می‏خواهد دستورهايش را به پيغمبرش‏
برساند نياز دارد به يك موجودی كه بتواند اين فاصله را