قسمت ديگری كه بعد از اين بحث خواهيم كرد بحث تاريخی است چون در
خود قرآن هم اشاره به آن هست . در قرآن يك سلسله قصص و حكايات تاريخی‏
ذكر شده است و خود قرآن می‏فرمايد كه تو قبلا اينها را نمی‏دانستی و قوم تو
هم از اينها آگاهی نداشتند ( « ما كنت تعلمها انت و لا قومك ») ( 1 )
. مخصوصا برای ما اثبات آن چيزهايی كه در زمان پيغمبر مردم نمی‏دانستند و
بعد به وسيله قرآن دانستند شايد كمی مشكل است . آنچه كه برای ما در
اينجا مفيد است اين است كه در قرآن قصص و حكاياتی آمده است و نكاتی‏
در اين قصص ذكر شده است كه تا قرون اخير و جديد اين نكات از جنبه‏
تاريخی مجهول بوده است ، فقط چون قرآن می‏گفته مردم قبول می‏كردند يعنی‏
هيچ مدرك تاريخی‏ای در دنيا وجود نداشته و شايد از نظر تاريخی اينها را
رد می‏كرده‏اند و بعد تحقيقات و كشفيات جديد آنچه را كه قرآن بيان كرده‏
تأييد نموده‏اند . اين را هم اگر ما بتوانيم ثابت بكنيم باز نشانه‏ای است‏
از اعجاز قرآن .
قسمت ديگر يك سلسله اظهار نظرهايی است كه قرآن در ضمن بيانات خودش‏
[ درباره طبيعيات كرده است ] . البته می‏دانيم قرآن يك كتاب هدايت و
راهنمايی بشر است ، آن هدايت و راهنمايی كه پيغمبران بايد هدايت بكنند
مردم را به خداوند و به اينكه معادی هست و به اينكه عمل خوب چيست و
عمل بد چيست ، در ضمن اينها احيانا مسائل طبيعيات را مطرح كرده است .
در اينجا هم مسائلی در قرآن مطرح شده است كه بعدها كه علم بشر تقدم پيدا
كرده نظر قرآن را تأييد نموده است يعنی نه تنها رنگ و بوی دانش عصر و
زمان خودش را ندارد . يك رنگ و بوی خاصی داشته است كه در دوره‏های بعد
، علم بشر كه پيشتر رفته آن را تأييد كرده است .
قسمت ديگر مربوط به مقررات و قوانين است كه اگر رسيديم ، راجع به آن‏
بحث می‏كنيم .

پاورقی :
. 1 هود / . 49