پاورقی : . 1 نحل / . 68
روی همين حسابهاست كه من فكر میكنم كه مسأله وحی با همين مشخصاتی كه
انبياء گفتهاند ، خواه توجيه حكما را بپذيريم يا نپذيريم ، غير از توجيهی
كه لااقل در آن توجيه برای انسان يك روحی در مقابل بدن قبول بكنيم و برای
روح هم يك استعداد ديگری غير از اين استعدادها بپذيريم ، قول قابل توجيه
ديگری داشته باشد ، يعنی اگر انسان برای بشر يك روح قائل نباشد كه آن
روح هم يك سنخيتی با جهان ديگر داشته باشد ، [ به عبارت ديگر ] تا ما
جهان ديگری قائل نشويم و تا تماسی غير از اين تماسهای طبيعی - كه با
موجودات طبيعی هست - با جهان ديگر قبول نكنيم ، مسأله وحی را به هيچ
شكل نمیتوانيم توجيه كنيم ، حالا میخواهد به آن شكل توجيه كنيم يا به شكل
ديگر .
ما ديگر در مسأله وحی بيش از اين در اينجا بحثی نداريم . حداكثر اين
است كه اگر بخواهيم بحث كنيم يكی در " امكان وحی " بحث میكنيم ، يكی
هم فرضيهای در توجيه وحی . حرفهای گذشته ما خيال میكنم اين دو مطلب را
گفت . اما امكان وحی . بعد از اينكه ثابت كرديم خود وحی از نوع هدايت
است و ما میبينيم همان هدايتهايی كه در غير انبياء هست ( در آن وحيهای
ديگر قرآن ) وجود دارد و حال آنكه از جنبه علمی قابل توجيه نيست يعنی از
جنبه ساختمان مادی اشياء قابل توجيه نيست ، [ بلكه ] همين قدر میفهميم
يك نيرويی هست كه اين [ موجود ] را به سوی هدفی میكشاند ، میگويند اول
دليل بر امكان شیء وقوع شیء است ، وقتی اين درجه ضعيفش را ما در نحل به
تعبير قرآن ( « و اوحی ربك الی النحل ») ( 3 ) در زنبور عسل میبينيم ،
در آنجا چه میگوييم ، چگونه آن را توجيه میكنيم ؟ وقتی در آنجا وقوع دارد
پس ما دليل نداريم كه بتوانيم نفی بكنيم كه نه ، درجه بالاترش در
پيغمبران وجود ندارد . پس بحث بحث امكان است . مسأله توجيهش هم كه
همين فرضيهای بود كه عرض كردم ، حالا میخواهد اين فرضيه را كسی قبول كند
میخواهد قبول نكند ، ضرورتی هم ندارد كه ما حتما فرضيهاش را بپذيريم چون
[ وحی ] يك امری بوده كه از مختصات انبياء بوده است و ما راهی نداريم
برای اينكه مستقيما آن را تحت نظر و مطالعه خودمان قرار بدهيم ، به كمك
ساير معلوماتی كه درباب روان انسان از يك طرف و درباب جهان ماوراء
الطبيعه از طرف ديگر داريم ، به كمك اطلاعاتی كه از اين دو ناحيه داريم
، تا حدودی يك
پاورقی : . 1 نحل / . 68 |