پاورقی : . 1 آل عمران / . 83 . 2 مريم / . 93 . 3 بقره / . 256
نهايی بوده است كه اين دستگاه را به وجود آورده . اما قرآن اصلا به اين
مطلب قناعت نمیكند ، همينطور كه میخواهد بگويد در پشت سرت يك قدرت
اساسی است كه تو را و همه عالم را به وجود آورده است ، عمده اين است
كه میگويد اين جلوی روی تو كه به آن سو داری میروی باز به سوی او داری
میروی ، از او آمدهای و به سوی او میروی ، و بالاتر اينكه قرآن مخصوصا
اصرار دارد كه بگويد همه چيز به سوی او میرود : " « ا فغير دين الله
يبغون و له اسلم من فی السموات و الارض »" ( 1 ) چه میگويند اينها ؟ !
اينها غير از دين خدا چيز ديگری را میخواهند و حال آنكه هر چه هست و هر
كه هست ، بالا و پايين ، تسليم راه اوست ؟ " « ان كل من فی السموات و
الارض الا اتی الرحمن عبدا » " ( 2 ) ای بشر تو از عبوديت او میخواهی
سرپيچی كنی و حال آنكه هر كه هست و هر چه هست عبد و بنده و مطيع او
هستند و هر كاری كه میكنند فرمان او را میبرند ؟ اين خورشيد مسخر اوست و
اين ماه مسخر اوست و اين ستارگان همه مسخر او هستند و همه چيز مسخر
اوست .
خدا را به شكل بسيار زيبايی توصيف میكند به گونهای كه او را شايسته
دلبستگی بشر معرفی میكند بهطوری كه ساير دلبستگيها و وابستگيهای بشر را
از بشر میگيرد و پيوندش را با او برقرار میكند : " « لا اكراه فی الدين
قد تبين الرشد من الغی فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك
بالعروه الوثقی »" ( 3 ) . پيوندهای ديگر را میبرد و اين يك پيوند را
متصل میكند . به تعبيری كه امروزپسند است خدا را به صورت يك ايده مطلق
برای بشر معرفی میكند و لهذا در زندگی اجتماعی پايه و مبنای ايدئولوژی
بشر قرار میگيرد . خدای فيلسوفان اصلا چنين صلاحيتی نداشته و نمیتوانسته
چنين چيزی باشد . چنين منطقی كه خدا را به يك شكل زيبا و به شكل
شايستهترين محبوب و شايستهترين مطلوب معرفی میكند از مختصات انبياء
البته به زبان قرآن يعنی از مختصات قرآن است . چرا ارسطو و افلاطون و
سقراط اين جور بيان نكردهاند ؟ آنها كه خيلی فيلسوف و دانشمند بودند ،
در يك فرهنگ عظيم پرورش پيدا كرده بودند ، چرا ما به چنين جملههايی در
كلمات آنها برخورد نمیكنيم ؟ چون آنها با
پاورقی : . 1 آل عمران / . 83 . 2 مريم / . 93 . 3 بقره / . 256 |