پيدا ميشود ، و قهرا يك در ميان هم خواهد بود . مثلا الف تز است و ب‏
آنتی تز وج سنتز اين الف كه تز است ، ديگر هيچگاه آنتی تز نيست ، تز
است بطور مطلق ، و ب آنتی تز است بطور مطلق وج هم سنتز ايندوست البته‏
سنتز بودن نسبی است ، نسبت به اينها سنتز است و نسبت به مرحله بعد تز
است ولی هيچگاه آنتی تز نخواهد بود . اين مراحل همينطور يك در ميان طی‏
ميشود تا بقول هگل برسد به آنچيزی كه خودش دليل خودش است نه اينكه‏
دليل باشد به چيز ديگری كه به حساب او ميشود ذات واجب الوجود .
از نظر هگل ، دستگاه ديالكتيك اول و آخر دارد ، چون اولين مقوله و
آخرين مقوله دارد كه دليل بودنش به ذات خودش است و دليل بودنش به‏
چيز ديگری نيست و ديالكتيك به همينجا پايان می‏پذيرد . و يك جهت‏
اختلاف ميان هگل و ماديين همين است ، از نظر ماديين برای ديالكتيك‏
ابتدا و انتها نميشود فرض كرد .
از نظر هگل ، اگر همينطور يك در ميان حساب كنيم به اشكالی برخورد
نميكنيم . همانطور كه سابقا گذشت او هستی را اولين مقوله ميدانست و
هستی فقط تز است و آنتی تز چيزی نيست ، همچنانكه سنتز هم نيست . بعد
" نيستی " آنتی تز است ، نه تز و نه سنتز و " شدن " سنتز است و تز
برای مقولات بعدی ولی آنتی تز نيست . آخرين مقوله‏ای هم كه همه مقولات به‏
آن پايان می‏پذيرد از نظر او سنتزی است كه ديگر تز واقع نميشود . پس از
نظر او يك مقوله‏ای داريم كه تز مطلق است ( نخستين مقوله ) و يك‏
مقوله‏ای هم داريم كه سنتز مطلق است ( آخرين مقوله ) ، آنچه هم كه در اين‏
بينها آنتی تز داريم ، تنها آنتی تز است . و سنتز نيستند ، ولی در اين‏
ميان ( ميان اولين مقوله و آخرين مقوله ) آنچه تز و سنتز داريم ، تز و
سنتز نسبی هستند . اين يك نوع تفسير از ديالكتيك است كه بدون شك‏
فلسفه هگل را بر اين اساس بايد توجيه كرد .

تفسير دوم : نفی در نفی

در اينجا ممكن است ديالكتيك را به گونه‏ای ديگر تفسير كرد و آن اينكه‏
: هر چيزی را كه تز اعتبار ميكنيم نسبت به مرحله بعد تز است و نسبت به‏
مرحله قبل آنتی تز ، يعنی تز بودن يك امر نسبی است . روی اين حساب‏
مرحله‏ای كه فقط تز باشد و آنتی تز نباشد نداريم بنابراين روی اين بيان‏
ميشود گفت كه آنتی تز بودن هم يك امر نسبی است . يعنی مثلا الف طبق‏
نظر ماديين معنی ندارد كه نخستين مقوله باشد ، چون اينها كه مقولات هگل‏
را روی ماده تطبيق كردند و مراحل را در زمان پياده ميكنند [ اول و آخر
نميتوانند قائل باشند ] . هگل در كمال صراحت ميگويد كه : تقدم تز بر
آنتی تز و آنتی تز بر سنتز تقدم زمانی نيست ، تقدم رتبی است ولی اينها
( ماديين ) اين فكر هگل را فكر ايده‏آليستی ميدانند و تمام اينها را در
زمان پياده ميكنند . وقتی كه در زمان پياده كردند ، اولين مقوله و آخرين‏
مقوله معنی ندارد زيرا كه زمان لا اول له و لا آخر ، يك سلسله غير متناهی‏
از مقولات است كه از ازل تا به ابد كشيده است ، بدون اول و آخر ، پس‏
طبق اين نظر ، به اول واقعی نميتوان رسيد .