سپس به نقش جنگ در حيات ملتها اشاره می‏كند تا اينكه می‏گويد جنگها
هنگامی وقوع می‏يابد كه ضرورت باشد ، سپس محصولات دوباره می‏رويد و ياوه‏
گوئی‏ها در برابر وقار تاريخ خاموش می‏شود ، می‏گويد اينكه به صلح كامل‏
بخواهند برسند ياوه گوئی است ، اين يك مطلب بسيار مهمی است و بايد
زياد درباره آن فكر كرد كه اگر ضدی در برابر نباشد ( ضد در مقابل نه ضد
درونی ، و اين ضد مقابل را ما هم قبول ) داريم و آرامش برقرار باشد .
( نيروها سست می‏شود ) مثلا حساب بكنيد شيعه قبل از اينكه استقلال پيدا
بكند تحرك فرهنگيش بيشتر بود از بعد استقلال ، و بعد كه به استقلال‏
رسيدند به جان هم افتادند ( شما پس داريد اين فكر را تقويت می‏كنيد -
بله قطعا همين جور است ) اين مخالفت‏هائی كه الان با اسلام می‏شود همين‏ها
عامل شناخت اسلام خواهند شد . مثلا اگر كسی اسرار هزار ساله را نمی نوشت‏
كسی می‏آمد كشف اسرار را بنويسد يا جرأت می‏كرد ، هم چنين اگر اين حرفهای‏
( ضد دينی ) درباره زن گفته نمی شد كسی می‏توانست حقوق زن بنويسد ؟ و اگر
هم می‏توانست جرأت نوشتن را پيدا می‏كرد ؟ يا اگر همين ماركسيستها نبودند
ما می‏آمديم جمع بشويم و اين حرفها را بزنيم ؟ يا اگر حرفهای ضد خدائی‏
نبود ، بعد كتابهای توحيدی نوشته می‏شد ؟ اگر نوشته می‏شد ، به قوت‏الان‏
نبود . می‏گويند ، اقليت فعال است ، چرا ؟ برای اينكه اكثريت ، اقليت‏
را آنچنانكه بايد حس نمی كند ، اقليت چون حس می‏كند ، هميشه در مقابل‏
خودش يك دشمن می‏بيند ، تا ببيند يك كتاب خوب مثلا در فقه ، دشمن‏
نوشته ، می‏گويد چرا آنها بنويسند و ما ننويسيم تمام كتابهای شيعه همين‏
جور بوجود آمد . چون به صورت يك‏اقليت بود ، از روزيكه يك دولت مستقل‏
تشكيل دادند و آن برخوردی كه علما ( ی ما با سنيها ) داشتند به كلی از
بين رفت بعد می‏بينيم چه حرفهائی در داخل شيعه پيدا شد كه اصلا سابقه‏
ندارد ، روضات را مطالعه بكنيد ، احوال محقق سبزواری ، و شيخ علی كركی ،
ببينيد اينها چه جور حرفهائی به همديگر زده‏اند كه چار و ادارها به هم‏
نمی‏زنند ، آن شيخ علی كركی يك نسبت‏هائی به محقق سبزواری ميدهد ، يا مثلا
نزاع كاشف الغطاء با آن شيخ اخباری كه همه در تاريخ منعكس شده است .
تا اين حد ( فايده ) تضاد ( حرف درستی ) است .