درس دوم : اصل تضاد ( 2 )
در درس قبل مقداری راجع به اصطلاح تضاد در فلسفه اسلامی بحث شد ، در آنجا گفتيم گاهی در فلسفه تضاد را در مبحث تقابل مطرح ميكنند و تضاد در آنجا به معنای اينستكه دو امر وجودی امتناع اجتماع در وجود دارند ، دو امری كه ماهيت وجودی دارند اجتماعشان در محل واحد محال است . اثری كه شناختن تضاد ( به اين معنی ) دارد اينستكه از وجود احد الضدين ميتوان عدم ضد ديگر را استنتاج نمود ، يعنی وجود هر كدام دليل بر عدم ديگری است . اين جور قوانين ، يعنی احكام ممتنعات را اگر بعنوان قانون هستی ميشناسيم ( كه قهرا شامل طبيعت هم هست ) به معنای اين است كه هستی يا طبيعت آنچنان چيزی است كه چنين چيزی در آن صدق نميكند و تحقق ندارد ، و وقتی دانستيم كه طبيعت و هستی چنين وضعی دارد ، فائده اين معرفت و شناخت اينستكه از وجود هر يك از اين دو ضد به عدم ديگری پی ميبريم . و دليل بر آن ميشود . البته در تناقض هم همينجور است به اضافه اينكه در آنجا عدم هر يك ( از نقيضين ) نيز دليل بر وجود ديگری ميشود يعنی رفع هر يك از نقيضين ملازم با ثبوت ديگری است ، و به تعبير ديگر قضيهای كه در باب تناقض تشكيل میشود يك قضيه منفصله حقيقيه است و قضيهای كه در باب تضاد تشكيل میشود يك قضيه مانعة الجمع است كه تنها به دو قضيه شرطيه منحل ميشود : ( ان كان الف موجودا فب ليس بموجود ، و ان كان ب موجودا فالف ليس بموجود ) بخلاف تناقض كه به چهار قضيه شرطيه منحل ميشود يعنی دو قضيه : و ان لم يكن ب موجودا فالف موجود و ان لم يكن الف موجودا فب موجود ) به دو قضيه قبلی اضافه ميشود . يعنی در تناقض عدم هر يك نيز دليل بر وجود ديگری ميشود اين اثری است كه شناخت تضاد و تناقض برای ما دارد . و از اين تضاد و همچنين تناقض در مبحث تقابل بحث ميشود . ولی جای ديگر ، در الهيات بالمعنی الاخص در مبحث عنايت و شرور تضاد را به عنوان تأثير متخالف در يكديگر داشتن دو امر موجود بكار ميبرند ، در آنجا محال بودن اجتماع دو امر " وجودی " بود و در اينجا عدم سازش و تأثير متخالف داشتن دو امر " موجود " كه