پاورقی : 1 - نه در كتاب " قيام و انقلاب مهدی " بلكه در جای ديگر كه هنوز به صورت كتاب در نيامده است .
نقش انسان در اين است كه با تحريك نيرو حركتش را تسريع میكند ، نه
اينكه مثلا بتواند خصلتش را عوض بكند ، چنين چيزی امكان ندارد ، انسان
اگر خودش را در مسير تاريخ قرار بدهد میتواند با تاريخ هماهنگ بشود و
خودش را نجات بدهد ، تاريخ ، مثل سيلی راه خودش را میرود ، يك شناگر
خيلی ماهر میفهمد كه برخلاف سيل حركت كردن فانی شدن است ،
يگانه راه نجات خودش را در اين میبيند كه با اين سيل حركت كند تا
برسد به جائی كه آرام بگيرد ، اين است كه طبق حرف اينها امكانات انسان
خيلی محدود میشو د و جلوی تاريخ را نمی تواند بگيرد .
در قسمت ششم از ضميمه يكم سخن بسيار جالبی از هگل درباره نقش عقل و
نقش انسان در تاريخ نقل میكند ، میگويد : گاهی اين چنين است كه يك
تفاوت نامتمايزی ، يعنی تضاد نامتمايزی وجود دارد . عقل انسان است كه
اين نامتمايز را متمايز میكند بعد كه متمايز شد تضاد شدت پيدا میكند و
آن نتيجه نهايی پيدا میشود ، مثلا در درون يك جامعه الان تضاد و تباين
وجود دارد ، ولی هنوز در شعور افراد منعكس نشده است .
نقش عقل چيست ؟ و يك شخص روشن فكر در اين مورد چكار میكند ؟ میآيد
اين تمايز را روشنتر میكند و مثلا برای طبقه كارگر وضعشان را برايشان روشن
میكند ، و وضع آن طبقه سرمايه دار را هم روشن میكند ، وقتی كه وضع هر دو
روشن شد ، اين تضادی كه به صورت نامتمايز وجود داشته است ، به صورت
شديدتری در میآيد ، بنابر اين عقل انسان میتواند نقشی در جهت تسريع اين
كار داشته باشد .
الان هم عينا همين كار را میكند ، مثلا طلبهای با محروميت زندگی میكند و
در مقابل هم عدهای خيلی متنعم هستند او كم و بيش اين را احساس میكند ،
اما در يك حالت مغفول عنه يك نفر بيايد اين را تشريح بكند كه ای آقا ،
تو بدبخت و بيچارهای و آن آقا چنين و چنان زندگی میكند ، همين وضعی كه
در عالم عين وجود داشت او آمد در شعور اين شخص منعكس كرد ، يا
منعكستر كرد ، و وقتی منعكستر كرد تبديل میشود به نيروئی ، نيروی
مبارزهای ، پس بشر نقشی كه دارد اين است كه حركت تاريخ را از راه
متمايز ساختن تسريع بكند و اين حرف خوبی است .
و در قسمت هفتم از ضميمه يكم نيز از هگل چنين نقل میكند : " به هنگام
صلح . . . انسانها به تدريج دچار ضعف قوای روحی میشوند . ويژگيهای آنها
بيش از پيش ثابت و دچار تحجر میشود . . . و وقتی اعضاء و بافتها در
درون خود دچار تصلب شدند مرگ در چنين هنگامی است " .
ما اين اشكال را در بحث قيام مهدی ( ع ) مطرح كردهايم ( 1 ) كه ممكن
است كسی اشكال كند كه : شما میگوييد بشر میرسد به عدل كامل و صلح كامل و
. . و اين نتيجهاش اين است كه انسان به مرگ برسد ، اگر انسان به جايی
برسد كه همه دنيا ملئت عدلا و قسططا ، اين اول بدبختی بشر است ، تضاد
هميشه بايد وجود داشته باشد ، كه اين جواب خوبی هم دارد كه باشد برای
بعد .
پاورقی : 1 - نه در كتاب " قيام و انقلاب مهدی " بلكه در جای ديگر كه هنوز به صورت كتاب در نيامده است . |