هر عملی اين نقش را قائل نبودند بلكه برای عمل تغيير دهنده اين نقش را
قائل بودند ، عمل تغيير دهنده يعنی آن عملی كه نقش آنتی تز را داشته‏
باشد . بنابراين هر انسانی فعليت كنونی‏اش مصنوع كار گذشته است . آن‏
وقت اين انسان كه در طول تاريخ ساخته شده است ، به اين شكل بود كه اگر
حساب تز و آنتی تز در كار نبود . اگر انسان به حالت موجودی بود كه‏
می‏خواهد ، تغيير بدهد تغيير بدهد طبيعت را ، يا بغيير بدهد جامعه خودش‏
را ( يعنی آنتی تز باشد در مقابل طبيعت يا آنتی تز باشد در مقابل طبقه‏ای‏
) آن وقت ، اين ، كه نوع عملش ، عمل تغيير دهنده است ، اين عمل سبب‏
ساختن و تكامل اين انسان می‏شود كه اين مرحله سنتز است ، باز اين سنتز
برای خودش آنتی تزی بوجود می‏آورد و هم چنين . . . ( 1 ) .
اكنون كه تا حدی با مباحث فلسفه ماركسيسم آشنا شديم آن مسائلی را كه‏
نياز به توضيح بيشتر دارند مطرح نموده و مورد نقد و ارزيابی قرار می‏دهيم‏
. اين مسائل عبارتند از :
1 - فلسفه " بودن " و فلسفه " شدن " .
2 - جاودانگی حقيقت
3 - جاودانگی اصول اخلاقی
4 - آيا فلسفه " بودن " خردگرا است و فلسفه " شدن " طبيعت گرا ؟
5 - [ پوچی گرائی ماترياليسم ] و مسأله تكامل
6 - اصول چهارگانه ديالكتيك كه در ضمن آن بحث حركت و مسأله محرك‏
اول نيز توضيح داده می‏شود .
7 - مسأله " از خود بيگانگی انسان " كه از نظر معارف اسلامی در اين‏
زمينه حرف‏های بسياری هست .
8 - مسأله پراكسيس و فلسفه عمل .

پاورقی :
>
سؤال كننده : توانا بود هر كه دانا بود مطلب اول است [ يعنی ملكه‏
نوشتن خط ] نه يقين به اينكه " می‏تواند " ( مثل پرواز به هوا ) .
جواب : اين دو در حقيقت يكی است ، هر دو رسوخ علم است .
1 - چند جمله اخير تا حدی مبهم است و نياز به دقت و تعمق دارد .
ظاهرا مراد اين است كه بنابر فلسفه ماركسيسم فقط عمل تغيير دهنده يعنی‏
عملی كه آنتی تز باشد سازنده است . پس اگر تز و آنتی تز در كار نبود
انسان هم در طول تاريخ تكامل پيدا نمی كرد . اما اگر انسان به منزله‏
موجودی كه می‏خواهد طبيعت يا جامعه خود را تغيير دهد عمل كند اين عمل‏
سبب ساختن و تكامل انسان می‏شود .