تمدن مؤثر بودهاند چون دو گروه كه باهم میجنگند و هر دو طرف حركت ايجاد
میشود ، رقابت ايجاد میشود ، دانشمندان دو طرف تمام فكر و ابتكارشان را
به كار میاندازند ، و شرائط ديگری بوجود میآيد كه همه و همه تمدن را
مقدار زيادی به پيش میبرند ، اينها مسلم است ولی اينكه تمام تاريخ
معلول مبارزه است حرف درستی نيست . مثلا پاستور كه علم را پيش برد
معلول چه مبارزهای بود ؟ بعلاوه مبارزهها ميان اقوام است نه طبقات و
اقوام شكل تز و آنتی تز ندارند بلكه شكل دو قطب مستقل را دارند .
مفهوم دوم كه از تعبير آنها بدست میآيد اينست كه : سراسر تاريخ
مبارزات طبقاتی است ، و هر مبارزه ديگری كه شما میبينيد حتما ماهيت
طبقاتی دارد ، و لذا مثلا ما جنگ عقيدهای كه اصالت داشته باشد نداريم ،
بله جنگ عقيدهای كه ناشی از جنگ طبقاتی باشد هست و همچنين جنگ نژادی
اصيل نداريم ، برخلاف ابن خلدون كه محرك تاريخ را عصبيت میداند اعم از
عصبيت نژادی يا دينی .
حالا آيا واقعا در تاريخ مبارزهای كه ماهيت طبقاتی به مفهوم اقتصادی
نداشته باشد و مثلا نژادی ، ( 1 ) يا عقيدهای باشد وجود ندارد ؟ ما حرفمان
اينست كه لااقل گوشهای از تاريخ ، و مخصوصا آن قسمت مقدس از تاريخ ،
قسمتی است كه انسان به انگيزه حق طلبی و حق جوئی مبارزه كرده است ،
يعنی انسانی نه فقط به خاطر منافع طبقاتی خودش ، بلكه به خاطر برقراری
عدالت از آن جهت كه عدالت است جنگيده است ، نه از آن جهت كه عدالت
تأمين كننده منافع او بوده است ، بلكه چه بسا عدالت با منافع شخص او
منافات داشته است .
اينها میگويند : انسان در كاخ و در كوخ نمی تواند يك جور فكر كند ، در
كوخ ، طرز فكرش مبارزه با كاخ نشينان است ( نه اينكه تظاهر بكند ، بلكه
واقعا طرز فكرش اين جور است ) و طرفدار عدالت است . وقتی رفت در كاخ
، واقعا عوض میشود ، ماهيتش عوض میشود ( 2 ) . اين كه همه مادی هستند
به منزله جنس همه است ، واقعيت تاريخ هم در جناح حاكم و هم است ،
يعنی هويت طبقات هم مادی است ، يعنی ماهيت هر انسانی را طبقه او
تشكيل میدهد ، اين كه همه مادی هستند به منزله جنس همه است ، واقعيت
تاريخ هم در جناح حاكم و هم در جناح محكوم هر دو مادی است ، ولی جناح
حاكم و جناح محكوم كه ضد يكديگر هستند و او يك طبقه را تشكيل داده و اين
يك طبقه را ، باز ماهيت اين كه در اين طبقه قرار گرفته ، همان طبقه
خودش است ، يعنی طبقه مقوم ذات انسان است و طبقه هر كس مقوم حقيقت
او است . همانطور كه ما در مراتب وجود میگوييم هر مرتبه مقوم وجود آن
مرتبه است يعنی ماهيت انسان
پاورقی :
1 - اشكال : در سابق نژاد وسيله زندگی بوده است ، يعنی اگر عصبيت
نژاد نبود اقوام نمی توانستند زندگی كنند ، يعنی بالاخره ريشهاش به
اقتصاد بر میگردد .
جواب : نه ، اينطور نيست ، خود نژاد يعنی گرايشهای خونی را نمی توان
تنها ناشی از منافع اقتصادی دانست گاهی منافع اقتصادی در جهت مخالف
نژاد پرستی است و گاهی بالعكس .
2 - مانند آن طلبهای كه مدعی بود هر گاه از امام جماعتی پول میگرفت
واقعا معتقد به عدالت او میشد ، و بالعكس .