بايد ديد اين اعتقاد و ايمان به خدا برای بشر نافع است يا نه ، اگر نافع‏
است پس‏خدا وجود دارد و اگر نافع نيست وجود ندارد ، اگر در حرف آنها
دقت كنيم ، همين ميشود كه معنای خدا وجود دارد همين است كه اعتقاد به‏
او برای بشر مفيد است .
نظريه ديگر ، همان نظريه‏ای بود كه ذكر شد ، كه ميشود گفت مهمترين‏
نظريه در اين مورد است و تاكنون هم ادامه پيدا كرده و بيشتر دانشمندان‏
امروز به آن عقيده دارند ، و آن اينكه : معنای حقيقت بودن اينستكه در
عمل قابل آزمايش باشد ، و لهذا هر نظريه‏ای كه قابل آزمايش نباشد و در
آزمايش جوابگو و حل كننده مشكلات يك آزمايش نباشد ، آنرا قهرا حقيقت‏
نمی‏دانيم ، و مسئله مهم اين نظريه است ( با نظريه ديگری كه بعدا ذكر
می‏شود ) و اين نظريه بايد قدری شكافته و نقد شود ، تا ببينيم مطلب از چه‏
قرار است :
گفتيم كه اين نظريه هم نمی‏تواند درست باشد ، البته ميتوانيم بگوييم‏
رابطه‏ای هست ميان حقيقت بودن و در آزمايش نتيجه دادن . [ ولی نمی‏
توانيم بگوئيم هرچه كه در آزمايش نتيجه داد حقيقت است ]
بر اين نظريه اشكالاتی وارد شده از جمله حرفهائی كه راسل ميزند اينستكه‏
ميگويد : ما اگر ملاك حقيقت را همين بدانيم كه اينها گفتند ، حقايق‏
تاريخی را چطور ميتوانيم قبول بكنيم ، مگر حقايق تاريخی قابل آزمايش‏
است ؟ اگر معيار حقيقت اين باشد ، ما حتی وجود ناپلئون را هم نميتوانيم‏
حقيقت بدانيم چون نميتوانيم وجود او را در گذشته آزمايش كنيم بعد
ميگويد : خيال نكنيم كه تنها چيزهائی از قبيل ناپلئون قابل اثبات نيستند
بلكه كم‏تر چيزی در دنيا قابل آزمايش است مثلا خورشيد ، آيا حقيقت دارد
يا ندارد ؟ از چه راهی آزمايش شده است ؟ آن نيز مانند ناپلئون است ،
با اين فرق كه فاصله ناپلئون با ما فاصله زمانی است و فاصله خورشيد
فاصله مكانی ، آنچه از خورشيد برای ما قابل احساس و آزمايش است خود
خورشيد نيست ، يك تصوير نورانی است كه در برابر ماست ، كه ممكن است‏
عين اين تصوير از موجود ديگری نيز در حس ما منعكس بشود . خلاصه اينكه ما
واقعيت آن جرم آسمانی را كه در فاصله چند صد مليون كيلومتر قرار دارد
احساس نميكنيم ، آثار آنرا احساس ميكنيم ، يك سلسله آثار برای ما قابل‏
آزمايش است ، اگر ما بخواهيم وجود خورشيد را قبول كنيم ، با يك قياس‏
بايد قبول كنيم نه از راه آزمايش ( كه در اين نظريه معيار حقيقت قرار
گرفته است ) اختصاص به راسل ندارد ، اين فيزيك دانهای امروز بقدری علم‏
را از اعتبار انداخته‏اند [ كه حد ندارد ] و فيزيك از جنبه نظری و كشف‏
واقع و نفس الامر ، علم را بكلی از اعتبار انداخته است ، مثلا در فيزيك‏
امروز عليت را نميشود گفت كه يك امر واقعی است ، دوام و استمرار را
برای هيچ چيزی نميشود گفت كه يك امر واقعی است . اصلا اينكه آيا ماده‏
در عالم وجود دارد از نظر فيزيك امروز يك امر صد در صد مشكوكی است ، و
بقول خودشان ، الان علم به سوی ايده‏آليستی پيش ميرود و جدائی علم و فلسفه‏
نتيجه‏اش همين ، است ، و تكيه بر آزمايش نتيجه‏ای جز اين ندارد . خود
راسل ميگويد : آيا جهان بيرون از ذهن ما وجود دارد ؟
بعد جواب ميدهد : محتملا وجود دارد ، شايد هم وجود نداشته باشد ( اگر
با زبان علم