از گفتگو [ هنر سخن گفتن نيست ] و اين جنبه را علم بلاغت مينامند .
اينها حرفهائی است كه در مقدمه گفته است .
بعد وارد تاريخچه اين كلمه می‏شود ، و دو دوره برای آن قائل می‏شود ،
دوره قديم و دوره جديد ، كه دوره قديم از ما قبل سقراط است تا زمان هگل‏
، و از زمان هگل هم معنی و مفهوم خاصی پيدا كرده كه ماركسيستها هم همان‏
معنی را گرفته‏اند با اندك تغييری كه به آن داده‏اند .

تاريخچه كلمه ديالكتيك :

فولكيه ، زنون ايليائی را اولين كسی می‏شمارد كه اين كلمه را در اصطلاح‏
خودش بكار برده است . بعد از او هم ديگران بكار بردند تا به سقراط و
افلاطون رسيد كه اين دو باز هر يك اصطلاح خاصی در اين كلمه داشتند .
ديالكتيك سقراط و افلاطون مربوط به فن گفتگو است و از انسان و فكر انسان‏
تجاوز نمی كند و می‏شود گفت كه بخشی از منطق است ( 1 ) .
وی می‏گويد افلاطون اين كلمه را بكار برد و يك مفهوم خاص فلسفی به آن‏
داد و روش خاص خود را به اين نام ناميد . البته درست معلوم نيست كه‏
اين روش خاص تا چه حدش از خود افلاطون و تا چه حدش از سقراط است .
زيرا بلحاظ اينكه افلاطون كتابش را تماما از زبان سقراط نوشته است ( چون‏
همه‏اش بصورت محاوره‏ای بين افراد مختلف است كه آنها را فرض كرده است‏
كه فلان چنين گفته و فلان چنان و مطالبی را كه بنظرش حق و صواب بوده از
قول سقراط نقل كرده و ممكن است مقداری از اين افكار ، افكار خودش بوده‏
كه از سقراط نقل كرده است ) . لهذا معمولا بين نظر افلاطون و سقراط اشتباه‏
می‏شود . در مورد اينكه افلاطون چگونه فكر می‏كرده و آيا واقعا اشراقی بوده‏
چنانكه علمای ما تصور می‏كنند ترديد زياد است .
علمای ما به خود افلاطون نسبت ميدهند كه به اشراق و عرفان و رياضت و
اين گونه مسائل معتقد بوده و روش اشراقی را روش افلاطونی تلقی ميكنند .
شيخ اشراق هم در روش خاص خودش از خيلی‏ها نام می‏برد از يونانيها و
ديگران ، ولی كسی را كه در اين جهت امام فلاسفه ميداند افلاطون است . ولی‏
اين مطلب محل ترديد است و در كتاب آشنائی با علوم اسلامی ( بخش فلسفی‏
) اين ترديد و شك را منعكس كرده‏ام . البته جزم هم نمی شود پيدا كرد ولی‏
جای شك و ترديد است و ثابت هم نيست كه افلاطون نظريه اشراقی به آن‏
معنای عرفانی ما داشته است ، كه بايد از راه تهذيب نفس حقايق را كشف‏
كرد . قدر مسلم اين است كه به عشق و زيبائی معتقد بوده ولی معلوم نيست‏
آن عشقی كه او ميگفته همان عشق الهی است .
مخصوصا كتابهای ما از نظر تاريخی خيلی در هم و برهم است . مثلا در
كتابهای ما اشراقيون و رواقيون يك معنی ميدهد . حاجی در منظومه در باب‏
هيولی ميگويد : " فالرواقی اعتقد " و

پاورقی :
1 - برای آشنائی با ديالكتيك سقراط و افلاطون به كتاب " كليات فلسفه‏
" ترجمه سيد جلال الدين مجتبوی مراجعه شود .