بخوانيد ، ملا صدرا هم كه باشيد ، چيزی را نمی شناسيد ، چون درگيری‏
اجتماعی نداريد .
پس اين يك مفهوم ديگری از پراكسيس است . آنجا می‏گفتيم پراكسيس ،
فلسفه و دانش عمل است ، و در اينجا می‏گوييم كه شناخت فقط از راه عمل‏
پيدا می‏شود ولی اين هر دو معنی به يك جا بر می‏گردد . يعنی بايد عمل كرد
تا شناخت تا ساخت پس فرمولی به شكل زير جريان دارد :
تغيير - شناخت - تغيير
عمل اول تغيير يا مبارزه است . پس بايد اول مبارزه كرد ، و بعد
شناخت تا سنتز را بوجود آورد . پس ماركسيسم هم فلسفه عمل است از نظر
فلسفه شناخت .
و هم فلسفه عمل است از نظر اينكه يك فن است و بقول اينها نشستن در
برج عاج و درباره عالم نظر دادن نيست ، يعنی برنامه عمل و پيشرفت و
تكامل است . از قضا خود ماركس از كسانی است كه در عمل فيلسوف نشده‏
است .

تعارض تعهد انسان با جبر تاريخ در فلسفه ماركسيسم :

ديديم كه در مفهوم پراكسيس در فلسفه ماركسيسم علاوه بر مفهوم كلی عمل‏
كه گذشتگان هم داشتند ابعاد جديدی وجود دارد كه از آن جمله است مفهوم‏
اجتماعی بودن ، برنامه عمل بودن و برنامه مبارزه بودن . اكنون در اينجا
مسأله‏ای هست كه مشكلی بوجود آورده است و آن اينكه ماركسيسم فلسفه عمل‏
است يعنی برنامه‏ای است برای عمل كردن و فلسفه كار است بمعنای اينكه‏
فلسفه تعهد به كار هم هست ، يعنی فلسفه‏ای است كه انسان را متعهد به كار
و عمل و فعاليت می‏كند . ( كه البته تصور اينها از عمل جز همان عمل‏
دگرگون كننده و انقلاب‏ها و عملهای دسته جمعی چيز ديگری نيست ) . از طرف‏
ديگر ماركسيسم ، قائل به جبر تاريخ است و تصريح می‏كند كه تاريخ جبرا
بسوئی پيش می‏رود و مقابله كردن با سير تاريخ محال و بيهوده است . اكنون‏
اين سؤال مطرح می‏شود كه آيا متعهد شدن در مورد امری كه جبری و لا يتخلف‏
است و خط سيرش هم كه مشخص و معين است معنی و مفهومی دارد ؟ زيرا نه‏
می‏شود كاری در جهت وفاقش كرد و نه می‏شود كاری در جهت خلافش كرد ، پس‏
انسان در برابر آن هيچگونه آزادی و اختيار ندارد و حال آنكه تعهد فرع بر
آزادی و اختيار است . خلاصه مطلب اينكه آيا دعوت به عمل در فلسفه‏
ماركسيسم جائی دارد و حال آنكه اين فلسفه قائل به جبر و حتميت تاريخی‏
است ؟
برای رفع اين تعارض و حل اين مشكل بود كه ماركس و انگلس آمدند نوعی‏
امر بين الامرين درست كردند كه انسان در عين اينكه از نوعی آزادی و
اختيار برخوردار است تاريخ هم سير خودش را بطور جبری انجام می‏دهد .

امر بين الامرين در فلسفه ماركسيسم :

[ مقدمه بايد بگوئيم كه ] انسان در مقابل حوادث نيرومندی كه در خارج‏
از وجود او اتفاق می‏افتد ، مثلا زلزله سه وضع می‏تواند داشته باشد ،