متحول شدن واقعی آن به اين .
در اينجور جاهائی كه تكامل ، از نوع تكامل اعتباری است يك تكامل
حقيقی نيز وجود دارد و آن تكامل انسان است يعنی ابزاری فسخ میشود و
ابزار ديگری به جای آن میآيد ولی وقتی خوب دقت بكنيم كه جامعه انسانی
از نظر فرهنگی و علمی تكامل پيدا كرده است . اين تكامل ، تكامل واقعی
است ، منتهی همين تكامل را از نظر فرد كه حساب بكنيم يك نحو تكاملی
است و از نظر نوع ، نحو ديگر است و شكل داروينی به خودش میگيرد ، يعنی
هر نسلی مقدمه تكامل نسل ديگر است . اگر مسأله وحدت حقيقی داشتن جامعه
ثابت شود .
( و حتی آقای طباطبائی هم معتقدند از قرآن هم چنين مطلبی استفاده میشود
) كه در اين صورت اصلا تكامل اجتماعی انسان تكامل داروينی هم نيست و
تكامل واقعی است . در اينكه در اثر تجربه با ابزار ، انسان تكامل پيدا
میكند [ ترديدی نيست ] و بقول حكمای ما ، انسان يك موجود مكتفی به ذات
نيست . الا در انبياء كه بدون استفاده از عوامل اعدادی میتوانند رو به
كمال بروند ، انسانهای معمولی احتياج دارند به علل اعدادی و شرائط محيط
ولی اين ، معنايش اين نيست كه آن علل و شرائط دارند متحول میشوند ، باز
هم اين انسان است كه در اثر برخورد با شرائط متحول و متكامل میشود .
خلاصه آن چيزی كه به دقت فلسفی واقعا از نقص به كمال میرود و وجودش
متكامل میشود انسان است . ابزار ، وجود ناقصش متبدل به كامل نمی شود ،
بلكه ناقص كنار میرود كامل جای آن را میگيرد و اين مطلب خيلی روشن است
و هيچ جای ترديد و بحث نيست .
اينها كه تكامل ابزار را علت اصلی همه تكاملهای جامعه میدانند تكامل
انسان را ناديده میگيرند ، و تكامل انسان را معلول تكامل ابزار میدانند ،
در صورتيكه مادو نوع تكامل داريم يك تكامل اعتباری و يك تكامل حقيقی .
تكامل اعتباری مربوط به ابزار است و انسان است كه به ابزار تكامل
میبخشد و با تكامل حقيقی خودش تكامل اعتباری به ابزار ميدهد . و نيز ما
اين مطلب را منكر نيستيم كه ابزار و طبيعت بعنوان موضوع تجزيه در تكامل
انسان دخيل است ، ولی اين دو تكامل را وقتی كه از هم جدا كنيم و نقش هر
يك را در ديگری مشخص سازيم بعدا خواهيم ديد كه در مسأله تكامل اجتماعی
انسان در تاريخ حساب چقدر فرق میكند .
[ دو روش مطالعه در جامعه شناسی : ]
سپس به مطلب ديگری اشاره كرده و میگويد " محققی كه بخواهد شئون
اجتماعی را جدا از يكديگر بكاو دو بشناسد كشتی به خشكی رانده است " . و
بعد حمله میكند به جامعه شناسی غربی و میگويد كه جامعه شناسان غربی خرده
جامعه شناسی را بوجود آوردهاند و مطالب را تكه تكه كردهاند . مطلبی كه
در اينجا گفته شده اين است كه اگر جامعه شناسی را به جامعه شناسی خرد
تجزيه كنيم ديگر جامعه شناسی نخواهد بود و سازمانهای اجتماعی را در حال
وابستگی بايد شناخت اين حرف ، يك اصل درست و مسلمی است و ما اينرا
مكرر در حرفهايمان متذكر میشويم ، چون يك جزء از يك كل ، ماهيت و
معنای خودش را در جزء بودن خودش