ميشود دنيا و ما " البته آنها بين مرتبه سابق و مرتبه لاحق پيوند و اتصال‏
قائل نيستند ، ميگويند : يك مرتبه معدوم ميشود و مرتبه ديگر از نو موجود
ميشود ، در مورد معجزات و كرامات اوليا هم معتقدند كه : مثلا عصا كه‏
مرتب در حال موجود شدن و معدوم شدن است ، بعد در اثر تصرف ولی بعد از
يكی از اين معدوم شدنها . به صورت مار موجود ميشود . يا مثلا تخت ملكه‏
سبا در كاخ او كه معدوم شد در اثر تصرف ولی ، نزد حضرت سليمان موجود
ميشود نه اينكه از آنجا به اينجا منتقل شود . ولی روشن است كه فلاسفه‏
قائل به اتصال مراتب و صور هستند و حرف عرفا را قبول ندارند .
پس اينها كه ميگويند : سراسر " شدن " است و بودنی در كار نيست .
در واقع سر از انكار نظام علت و معلول بيرون می‏آورند ، چون با توجه به‏
نظام علت و معلول ، " شدن " ناچار بايد متكی به بودن باشد .

تفسير مراحل سه گانه تز و آنتی تز و سنتز :

مطلب ديگری كه در اينجا خوبست بحث شود . اينستكه : اينها ، مسئله‏
متضاد و حركت " تز ، آنتی تز ، سنتز " را به دو صورت ذكر ميكنند :
گاهی مانند هگل ميگويند : شيئی در ابتدا خودش را وضع ميكند و مينهد ،
ولی فورا از وضع و نهادن شيئی ، نفی آن سر بيرون می‏آورد و با شيئی به‏
جدال و كشمكش بر می‏خيزد و از تركيب شيئی و نفيش سنتز بوجود می‏آيد .
اگر تضاد ، به اين صورت تقرير شود با تضادی كه غير ديالكتيسين قائل‏
هستند خيلی نزديك ميشود ، چون آنها نيز عناصر را باهم در تضاد ميدانند
كه از تركيب متضادها مركبات بوجود می‏آيند با اين فرق كه آنها ضد شيئی‏
را بيرون آمده از بطن آن نميدانند . بعد كه در اثر تركيب سنتز بوجود آمد
، خود سنتز باز حكم تز را پيدا ميكند و نفيش در او راه پيدا ميكند و از
تركيب خودش با نفيش تركيبی در مرحله عالی‏تر بوجود می‏آيد .
بنابراين حركت ديالكتيكی به صورت يك در ميان انجام ميگيرد : تز ،
آنتی تز ، سنتز ، سنتز ، آنتی تز ، سنتز ، كه در هر پنج واحدی دوبار
تكرار ميشود .
بيان دوم اينستكه بعد از نفی شيئی بوسيله آنتی تز ، باز خود آنتی تز
بوسيله سنتز نفی ميشود و لهذا نفی در نفی است ، نه اينكه تز جنبه اثباتی‏
داشته باشد و آنتی تز نفی و سنتز تركيب نفی و اثبات ، بلكه يكی اثباتی‏
است ، دومی نفيی ، و سنتز در عين دارا بودن جنبه اثباتی ، نفی آنتی تز
هم هست [ و جنبه اثباتيش هم به همين جهت است ] ، ولی نه اينكه در اثر
نفی آنتی تز عين اول ( تز ) بشود ، بلكه اثباتی است در سطح بالاتر ، چون‏
آنتی تز را بالكليه نفی نميكند ، همچنانكه آنتی تز هم تز را بالكليه نفی‏
نميكند . نتيجه اين ميشود كه در سومی عناصری از هر دو وجود دارد و لذا
سطحش بالاتر است .
اگر اينجور گفتيم ، ديگر به صورت يك در ميان نخواهد بود . ارانی هم‏
تصريح ميكند كه يك در ميان نيست . ژرژ پوليتزر هم به همين مطلب تصريح‏
ميكند . هگل هم حرفش همين بود و ماركس هر چند در اين مورد چيزی نگفته‏
ولی حرفی غير از حرف هگل ندارد