نظريه اول : نظريه ثنوی
يك نظريه همان نظريه معروف ثنوی است كه مدعی است در عالم دو نظام در كنار يكديگر وجود دارد : نظام توافقها و سازگاريها و ديگر نظام تضادها و ناسازگاريها . تا آنجا كه نظام عالم نظام توافقها و تجاذبها و سازگاريهاست ، نظام ، نظام خيرات و بايستنیها و تا آنجا كه نظام ، نظام ناسازگاريها و تدافعهاست ، نظام شرور و نبايستنيها - خير آن چيزی است كه بايد باشد و شر آن چيزی استكه نبايد باشد و عالم ما تركيبی است كه از اين دو جنس بافته شده است دو جنس متباين و متخالف ، جنس خيرات و سازگاريها و جنس شرور و ناسازگاريها . اين نظر در باب خيرات و شرور انديشهها و احساسهای مختلفی را برانگيخته است كه يكی از آن انديشهها ، همان فكر ثنوی درباره مبدأ عالم است . از نظر اينها ، چون عالم يك دست نيست ، نميتواند يك مبدأ داشته باشد اگر يك مبدأ ميداشت يكدست بود . ديگران هم اگر به ثنويت كشيده نشدند ، يا به الحاد كشيده شدند و يا به لا ادری گری و بدبينی . از عمده الحاد ، در دنيای گذشته و حال همان وجود تضادها و در نتيجه نامطلوب بودن نظام عالم است . راسل و غير راسل در سخنانشان خيلی بر اين موضوع تكيه ميكنند و ميگويند : اين جهان يك چيز جالب و مطلوبی نيست كه انسان غصهاش را بخورد . از همينجاست كه عدهای ، چه به زبان جدو چه به لسان شوخی آرزو ميكنند كه ای كاش اين عالم نميبود ( نظير داستان آن ديوانهای كه پی خدا ميگشت تا به او بگويد : ای مرد حسابی ! مگر مجبور بودی 18 هزار عالم و 18 هزار آدم خلق كنی كه در ادارهاش معطل بمانی ؟ ) در اشعار شعرای بدبين هم اين مطلب زياد آمده است :گر بر فلكم دست بدی چون يزدان |
برداشتمی من اين فلك را ز ميان |
از نو فلكی چنان همی ساختمی |
كه آزاده به كام دل رسيدی آسان |
نظريه دوم : نظريه ارسطو
نظريه ديگر ، نظريه معروف ارسطوئی است ، و آن اينستكه : اساس كار عالم را سازگاريها