گو اينكه احيانا خودش نمی داند آنچه كه می‏خواهد كمال مطلق است و لهذا
بر هيچ مطلوبی متوقف نمی شود ، ابتدا به حسب امكانات محدودی كه دارد
يك كمال محدودی را طلب می‏كند و خيال می‏كند اگر به اين مطلوب رسيد ديگر
دنيا به كام اوست و غم هيچ چيزی را ندارد ، ولی يك چند روزی كه با آن‏
مطلوب خوش بود بعد آرزوی رسيدن به چيزهای ديگر در او پيدا می‏شود ، يعنی‏
انسان يك عطش روحی و معنوی دارد كه سيراب ناشدنی است و " خواستن "
هميشه در وجود او هست و همچنين ميل و رغبت به دانستن ، " مفهومان لا
يشبعان ، طالب علم و طالب مال " اينها برای انسان حديقف‏ندارد ، اين‏
امتياز خاصی است كه انسان دارد ، و همين خواستن نامحدود و محرك اين‏
ماشين است و او را از مرحله‏ای به مرحله‏ای می‏برد و در نهايت امر انسان‏
جز با رسيدن به خدای خودش و پيوسته شدن اين دو سر حلقه به يكديگر آرام‏
نمی گيرد " « الا بذكر الله تطمئن القلوب »" .

مسأله فطرت :

اينجا خوب است به مسئله فطرت هم اشاره‏ای بشود چون اين مسئله فطرت‏
از حياتی ترين مسائل معارف ماست و خيلی ضرورت دارد كه حل شود ولی‏
متأسفانه در كتابهای ما ، اعم از تفسير و حديث و شرح حديث و فلسفه‏
بحثهای مستوفائی راجع به فطرت نشده است .
ممكن است فطرت را معنی كنند به امر سرشتی ولی اين تعبير نارسا است ،
امر فطری سرشتی هست ولی هر سرشتی فطری نيست ، امر سرشتی در مقابل امر
اكتسابی برای خود فرد است ، يك وقت انسان يك حالتی را اكتساب كرده و
يك وقت نه ، اين حالت در سرشت اوست ، موروثی است ولی امور سرشتی دو
گونه ممكن است باشد ، يكی سرشتيهائی كه سابقه اكتسابی دارد ، در ابتدا
اكتسابی بوده است بعد سرشتی شده است ، مسئله تبديل شدن امر اكتسابی به‏
امر وراثتی در نسلهای خيلی متعدد است ، اين مسئله البته در زيست شناسی‏
مطرح است و در اينكه كليت ندارد شكی نيست ، دارون و ديگران می‏گفتند
امر اكتسابی تبديل به امر وراثتی می‏شود ولی ديگران رد كردند اين حرف را
، و حال ما در مقام اين بحث نيستيم ، اجمالا در بعضی موارد شايد درست‏
باشد كه امر سرشتی سابقه اكتسابی داشته باشد و بعد تبديل به امر سرشتی‏
بشود ، مثلا فلان حيوان كه اكنون وضع خاصی دارد ( گردن دراز زرافه و پرده‏
ميان انگشتان مرغابی ) در اثر اين است كه در نسلهای قبل عملی انجام‏
می‏دادند كه سبب بوجود آمدن اين وضع شد و بعدا به نسلهای بعد ، مانند يك‏
خصوصيت ذاتی منتقل گشت البته اين در مورد تغييرات بدنی است درباره‏
صفات اخلاقی و رفتارها نيز همين حرف كم و بيش صادق است . ما فطرت را
به امر سرشتی نمی توانيم معنی كنيم ، چون اين حرف را می‏توانند ( لا اقل‏
به صورت فرضيه ) كه اين اموری كه اكنون به صورت امر سرشتی در آمده است‏
، در نسلهای قبل چنين نبوده و يك امر اكتسابی بوده است .
فطرت از ماده فطر است و در آن معنای ( ابتدا ) خوابيده است مثل‏
اينكه فطرت هم از