شكل آن عمل را میگيرد احاديث خوبی هست به مضامينی از اين قبيل « لا يزنی
الزانی و هو مؤمن . لا يسرق السارق و هو مؤمن » . يعنی زانی در آن وقت ،
حالت آن عمل را به خودش گرفته ، يعنی غرق شده است در كيفيت آن عمل ،
ديگر در آن حال ، روح ايمان وجود ندارد ، يا اگر وجود دارد يك امر مخفی
و پوشيده است ، روح ايمان از او مفارقت كرده ، بعد كه برگردد به حالت
اول ، باز روح ايمانی برايش پيدا میشود . حقيقت بسيار عجيبی است ، "
« لا يزنی الزانی و هو مؤمن » " ! يعنی اين عمل نمی تواند با ايمان
سازگار باشد . پس مسئله سازندگی كار در تصور اسلامی منطق پيدا میكند .
ولی اينها ( ماركسيستها ) چه منطقی برای مسئله سازندگی كار دارند [ با
اين كه مسئله اصالت روح و تجرد آن و ملكات نفسانی و نظاير آنرا منكرند
] . يك وقت ممكن است بخواهند بگويند كار بدن انسان را میسازد كه
مقصودشان نيست و اگر هم بگويند از بحث اين جا خارج است ، خوب ، مطلبی
است كه قبل از ماركس ، لا مارك هم گفته است ، و امروز رد شده است چون
ممكن نيست بگوييم همه اعضاء و جوارح انسان در اثر كار بوجود آمده است .
بله اين مقدار مسلم است كه كار روی بدن اثر میگذارد و آن را ورزيده
میسازد ، ولی كار روی شخصيت انسان به نحوی كه آنها میگويند " تكامل "
چگونه اثر میگذارد ؟
در حد تجربه اگر بخواهيد بگوييد ، يعنی اين كه تجربه به انسان علم
میآموزد ، خوب اين كه امر مسلمی است و ديگران هم گفتهاند ، اما وقتی
میگويند " انسان سازی " اين عمل مادی چگونه انسان را میسازد ؟
مسئله عادت :
[ مسئله تأثير عمل با مسئله عادت نيز ارتباط دارد ] . بحث عادت ،
يك بحث خيلی جالبی است ، بحثی است روحی ( 1 ) و به سود روحيون
والهيون كه غالبا به آن توجه نمی كنند . عادت چيست ؟ چطور است كه يك
جماد هيچ وقت عادت نمی كند ، ولی يك موجود زنده عادت میكند ؟ از گياه
گرفته تا حيوان و انسان ، و هرچه حيات كاملتر بشود مسئله عادت قویتر
میشود ، مثلا اگر يك سنگ را به طور مكرر به هوا پرتاب بكنيم برای آن
عادت پيدا نمی شود و به اين وضع عادت نمی كند ، بلكه تنها منفعل است و
اثری را میپذيرد يعنی اين كه عادت بكند كه خودش را با اين كار منطبق
بكند به طوری كه بعدا خودش اين كار را انجام دهد ، در كار نيست ، ولی
موجود زنده خصلت عادت دارد ، يعنی خودش را از درون طوری میسازد كه
بتواند با شرائط جديد سازگار بشود و از درون خودش ، خودسازی میكند و
خودش ، خودش را طوری میسازد كه شرائط جديد او را از بين نبرد ، حتی
گاهی عضو جديد
پاورقی :
1 - [ اصولا ] مسائل روح و امور مربوط به آن در كتب ما خيلی كم مطرح
شده است . من يك وقتی در اين زمينه فكر میكردم به نظرم رسيد كه ادله بر
اصالت و استقلال روح خيلی بيش از آن است كه شيخ [ ابوعلی سينا ] و
آخوند [ ملاصدرا ] و حاجی [ سبزواری ] آوردهاند ، هر چند برخی از دليلهای
آنها هم دليلهای خوبی است ولی دليلهای بسيار زيادتری بر اين مطلب هست
كه آنها نياوردهاند .