پاورقی : > سؤال كننده : برای شخص مادی اين كلمات چه مفهومی غير از منافع شخص و مادی میتواند داشته باشد ؟ جواب : يك وقت میخواهيد بگوييد فوئرباخ چنين تزی نداشته ، كه حرف نادرستی است چون قطعا چنين تزی داشته است ، و يك وقت میخواهيد بگوييد فوئرباخ مادی چگونه میتواند از چنين تزی دفاع كند . ما كه نمی گوييم او میتواند از تزش دفاع كند ، ما همين قدر میگوييم كه او برای انسان يك جنبه با شرافت و متعالی قائل بوده است ، سؤال كننده : بالاخره ماركس هم به مفاهيم اخلاقی معتقد است و اينطور نيست كه او به راستی و درستی عقيده نداشته باشد . جواب : بله او هم معتقد است ولی نظر اين دو خيلی باهم فرق دارد ، فوئرباخ میگويد اين مفاهيم از درون انسان سرچشمه میگيرد ، و منبع و ريشه آن درون انسان است ، انسان در نيمی از وجود خودش نيك است . سؤال كننده : اگر [ او معتقد است كه مفاهيمی از قبيل ] راستی و درستی [ از درون انسان سرچشمه گرفته است پس مادی گرائی او ] يعنی چه ؟ جواب : من نميدانم يعنی چه ، من ميدانم او چنين حرفی زده ، حالا اين حرف با مادی بودن او قابل توجيه نيست ، بما مربوط نيست . سؤال كننده : ما نمی گوييم كه چنين حرفی را نگفته است ، میخواهيم بگوييم حرف او را با حرف ماركس فرق ندارد . جواب : چرا خيلی فرق دارد ، فوئر باخ اوما نيست است و حق دارد بگويد من او ما نيست و پيرو مكتب اصالت انسان هستم برای انسان اصالتهائی قائل هستم كه در حيوان وجود ندارد . پس او به انسانيت معتقد است ولو اينكه خدائی در كار نباشد و انسانيت از روی تصادف به وجود آمده باشد ، بالاخره يك موجودی هست كه در سرشتش يك اصالتهائی هست و يك شرافت ذاتی دارد و اين موجود كه خدا را خلق كرده است به دليل همان شرافت ذاتیاش خلق كرده است . 1 - در روايات نيز روی اين مطلب بسيار تكيه شده است و ما هم روی آن بحث خواهيم كرد .