مثلا دهقان چقدر ببرد و سالار چقدر و گاو چقدر ، آخر كار ، زراعت را ميان‏
خودشان تقسيم می‏كردند ، يا چند نفر بالاشتراك ديمه كاری يا گوسفندداری‏
می‏كردند . اما مردم ملزم نيستند كه هر كسی به قدر استعداد كار كند و به‏
قدر احتياج محصول بردارد .
پس آن مقدار از سوسياليسم از نظر منطق و از نظر اسلام قابل توجيه است‏
كه قسمتی از سرمايه‏ها ، يعنی سرمايه‏های عمومی بالاشتراك باشد ، و اما كار
بالاشتراك را كه الزامی و اجباری باشد ، هيچ گونه نمی‏توان از اسلام‏
استنباط كرد ، مگر اين كه در موارد خاصی ، يعنی در زمينهای عمومی يا
كارخانه‏های عمومی ، طوری باشد كه كار فردی ميسر نباشد ، و تازه اگر هم‏
اين طور باشد ، نه چنين است كه مالكيت فردی در كار نيست ، بلكه محصول‏
، بالسويه يا بالتفاوت طبق قرارداد ميانشان تقسيم می‏شود و هر فردی مالك‏
فردی سهم خود خواهد بود . پس اگر مشخص اصلی سوسياليسم را اشتراك‏
سرمايه بدانيم ، اسلام يك مسلك اشتراكی است ، و اگر مشخص اصلی آن را
اشتراك در كار بدانيم ، اسلام يك مسلك اشتراكی نيست . ما در ورقه‏های‏
" اسلام ، سرمايه‏داری ، سوسياليسم " مضار و مفاسد مالكيت سرمايه و
منابع توليد را از يك طرف ، و مضار و مفاسد سلب مالكيت فردی را از
محصول كار شخصی ، مفصلا ذكر كرده‏ايم و منطق اعتدالی اسلام را مشخص كرده‏ايم‏
.