اين مطالب كه گفته شد اين نتيجه حاصل میگردد كه كارهای پيشه وران مختلف
، كارهای توليد كنندگان ارزش استعمالهای گوناگون ، نمیتوانند با يكديگر
مقايسه شوند مگر به واسطه آنكه انواع كار به يك مفهوم كلی و عمومی منجر
میشود و آن " صرف انرژی بشری " است ( 1 ) بدون آن كه شكلی كه اين
مصرف انرژی به خود میگيرد ، در آن دخالت داشته باشد . در اقتصاد مبادله
ای اگر كار را از نظر كلی ، يعنی مصرف انرژی بشری ملاحظه كنيم ، آن را
كار مجرد گوييم ، و اگر كار از نظر شكلی كه اين مصرف انرژی به خود
میگيرد ملاحظه شود ، " كار مجسم " نام دارد . پس كار مجرد ، ايجاد
كننده ارزش ( قيمت ، بها ) است ، در صورتی كه كار مجسم ، ايجاد كننده
ارزش استعمال میباشد " ( 2 ) .
اشكالی كه در اينجا به نظر میرسد اين است كه با وجود اين كه كار در
اقتصاد مبادله ای تابع قانون عرضه و تقاضا است ، و در ميان انواع كارها
طبعا رقابت هست ، يعنی كار سودمندتر ، جای كار كم سودتر را میگيرد ،
معذلك به علل خاصی كار پرسود و كم سود ، هر دو به بازار میآيند ، به
واسطه اين كه در شرايط خاصی ، كار پرسود نمیتواند جای كار كم سود را
بگيرد ( 3 ) . مثلا برای توليد گندم و جو ، يك مقدار كار مجرد صرف میشود
، در صورتی كه ارزش جو ، نصف ارزش گندم است . چرا كشاورز به جای جو ،
گندم نمیكارد تا كار
پاورقی :
. 1 اما پول معرف و مبين صرف مقداری انرژی است و به اصطلاح واسطه در
اثبات ارزش است و نه در ثبوت آن .
. 2 از قبيل اعتبار به شرط لائی و به شرط شيئی در ماده و صورت است .
. 3 اين را دليل ديگر بايد شمرد بر اين كه كار ، پايه ارزش و همچنين
عامل اصلی تنظيم كننده بها نيست .