طبيعی بدانيم از قبيل حالت " جوجه‏ای " يا " مرغی " يا " تخم مرغی‏
" ، يا حالت جوانه‏ای يك شاخه و رشد كردن او و شكوفه دادن او و ميوه‏
دادن او ؟ يا بايد آن را از قبيل يك قانون طبيعی ثابت از قبيل قانون‏
تركيبات شيمياوی يا قوانين حياتی و قوانين تكامل بدانيم ، و حداقل اين‏
است كه آن را يك علم دستوری بدانيم نه علم توصيفی و بيانی .
از نظر ما زندگی اجتماعی بشر يك سلسله قوانين ثابت دارد كه همان‏
قوانين ، قوانين تكامل زندگی بشری است . گذشته از عوامل ناخود آگاهی كه‏
بشر را به سوی تكامل قهرا هدايت می‏كند مانند تكامل صنعتی ابزار توليد و
غيره خود بشر نيز بايد يك راه علمی را با دستور و برنامه و اختيار اجرا
كند . آيا نمی توان برای جامعه بشری فرمولهای ثابت هدايت كننده و پيش‏
برنده‏ای قبول كرد كه بشر با برنامه و انديشه و اراده بايد آن را عملی‏
سازد ؟ !
جبر تاريخ به شكلی كه ماركسيستها گفته‏اند مورد انكار سوسياليستهای ديگر
است ، و ما اصل جبر تاريخ را قبول داريم ولی نه به صورت جبر اقتصادی‏
بلكه به صورت جبر فلسفی .
معلوم شد سوسياليزم علمی منحصر به سوسياليزم ماركس نيست ، بلكه‏
سوسياليزم ماركس بر فرض صحت تئوريهای ماركسيسم ربطی به علم و علمی‏
ندارد . ماركسيسم بر فرض صحت و درستی ، يك نوع تفسير خاص برای تاريخ‏
است ، يعنی يك فلسفه خاص برای تاريخ است مبتنی بر ماترياليسم و تضاد
يا ماترياليسم ديالكتيك . روی اين فلسفه ، اجتماع بشری جبرا و قهرا بر
طبق اصالت ماده در زندگی بشر و محركيت اقتصاد برای تاريخ ، و بر طبق‏
اصالت ماده در زندگی بشر و محركيت اقتصاد برای تاريخ ، و بر طبق اصول‏
تنازع و مبارزات طبقاتی ، مسيری را طی می‏كند و اين خط سير از اشتراك‏