به مصرف كار میگردد . پس اگر استدلال خود را همين طور ادامه دهيم بالاخره
بی گمان به جايی میرسيم كه چيز ديگری وجود ندارد جز كار طبقات مختلف
كارگر و موادی كه در طبيعت وجود دارند . ولی مادام كه كار ، آن مواد را
از صورتی به صورت ديگر درنياورده ، نمیتوانند در مخارج توليد به حساب
درآيند " .
ايرادی كه بر بيان فوق میتوان گرفت يكی اين است كه بعضی كالاها ،
ساخته و پرداخته ، از طبيعت دريافت میشود و قيمت آنها متناسب با كاری
كه روی آنها صورت میگيرد نيست ، مانند ماهيها ، آهوها . در حقيقت
میتوان گفت كاری روی آنها صورت میگيرد ، لهذا دولتها اينگونه منابع
ثروت را ، يعنی درياها و جنگلها را ملی و عمومی اعلام میكنند و ثروت
عمومی به شمار میآورند . ثانيا اگر كار ارزش ذاتی دارد و چيز ديگری در
ارزش دخالت ندارد ، چرا يك كالا كه مشابه آن از جنس مرغوبتر تهيه شده
( نه با كار بيشتر ) يا ابتكاری در يك جهت آن صورت گرفته كه آن را
مفيدتر كرده و يا فرم و شكل عاليتری دارد ، به محض ورود اين جنس ،
مشابه اولی از ميدان رقابت خارج میشود بدون اين كه كار بيشتری صورت
گرفته باشد ؟ ثالثا حداكثر بيان فوق اين است كه كار نيز خود كالايی است
تابع عرضه و تقاضا ، بهای اين كالا بالا و پايين میرود و اگر برسد به حد
صفر ، يا حدی كه حداقل زندگی كارگر را تأمين نكند ، عرضه نخواهد شد ، و
در ميان دو كالا كه يكی كار كمتر ولی ارزش بيشتری داشته باشد و ديگری كار
بيشتر ولی ارزش كمتری داشته باشد ، اولی انتخاب خواهد شد ، و قهرا آن
كه كار بيشتری میخواهد كمياب خواهد شد و بهايش افزايش پيدا میكند .
پس ميزان
|