ولی می‏توان گفت همين ، خود دليل قاطعی است بر بطلان نظريه " ارزش‏
مساوی كاری است كه صرف توليد شی‏ء شده است " ، بلكه ارزش ، مساوی‏
است با اثری كه بر آن شی‏ء ، بالفعل بار است ، خواه كار زياد مصرف آن‏
شده است ، و خواه كار كم ، خواه علت آن كه با آن كه كار كم ، مصرف آن‏
شده است [ ارزش زيادی دارد ] اين است كه ابتكار ، نقش خود را ايفا
كرده است ، و خواه از آن جهت كه طبيعت نقش فعالی داشته است ، مثل ما
نحن فيه . طبيعت با صنعت ، نقش فعالی داشته است ، مثل ما نحن فيه .
طبيعت با صنعت ، به عبارت ديگر طبيعت زنده و طبيعت مرده كه بعدا
بحث خواهد شد ، از اين نظر متفاوت است . فرضا نظريه مساوات ارزش و
كار مصرف شده در مورد صنعت صادق باشد در مورد طبيعت صادق نيست ،
طبيعت همان طور كه فيزيوكراتها گفته‏اند قادر است كه چندين برابر كاری‏
كه صرف آن شده است ثمر بدهد . هرگز نمی‏توان گفت الزاما قيمت كره اسب‏
مساوی خرجی است كه صرف آن شده است ، و يا قيمت گوشت و نيروی عضلانی‏
خصوصا در اسبهای دونده ، مساوی كاه و جوی است كه صرف آن اسب شده است‏
، همچنان كه عكس قضيه نيز صادق است ، يعنی بعضی اسبها يا قاطرها و
گوسفندها هستند كه به اصطلاح به خرجشان نمی‏ارزند .
ظاهرا علت اين كه قيمتها تدريجا در طول تاريخ بالا می‏رود و ارزش پول‏
كم می‏شود ، قدرت طبيعت بر توليد بيشتر از مقدار كاری است كه صرف آن‏
می‏شود كه تدريجا بر محصول و قدرت خريد می‏افزايد ( بايد تأمل بيشتری بشود
) .
به هر حال نظر بالا مبتنی بر اين كه " قانون مفرغ " از نظر خريد
كارفرما يك قانون عادلانه است - آن طور كه لازمه نظر ماركسيستها است -
سخن نادرستی است .