نيست ، آشكار است . حوادث را با من با همين حواس خودم درك میكنم .
يعنی شكلی را كه فردا میخواهد پيدا شود فردا با چشم خودم میتوانم ببينم .
آوازی را كه فردا میخواهد بلند شود با گوش خودم میتوانم بشنوم . غذائی
را كه فردا میخواهد تهيه شود با ذائقه خودم میتوانم بچشم . بنابراين ،
غيب اين نيست ، به اصطلاح قرآن شهادت است پس غيب چيست ؟
غيب عبارت است از اينكه انسان اقرار و اعتراض داشته باشد كه در
عالم هستی حقايق و واقعيتهايی هست كه من با پوسته بدن خودم يعنی با
حواس خودم نمیتوانم آنها رادرك بكنم و لو اينكه اينجا حضور داشته باشند
. چشم من ، گوش من ، ذائقه من ، لامسه و شامه من قادر به ادراك آنها
نيستند . يعنی من درباره خودم اينطور قضاوت بكنم كه اين حواسی كه من
دارم ، وسائل بسيار بسيار محدودی است كه برای تماس پيدا كردن من با
دنيای خارج به من داده شده است . اصلا چشم رابرای چه به من دادهاند ؟
برای اينكه وقتی میخواهم با اين دنيا از راه رنگها و شكلها ارتباط پيدا
كنم بتوانم و راه خودم را بدست آورم ، همين . گوش را برای چه به من
دادهاند ؟ برای اينكه امواج ديگری است به نام اصوات كه به وسيله گوش
ادراك میشوند . لذا وقتی میخواهم در اين دنيا كارهای زندگيم را انجام
دهم بايد گوش داشته باشم . هم چنين ساير حواس . اما آيا اين حواسی كه
من دارم ابزاری است برای من كه هر چه در عالم هستی است را با آنهادرك
بكنم به طوری كه اگر چيزی را با حواس خودم درك نكنم ، قبول نداشته باشم
؟ نه ، ايناشتباه است . بلكه بزرگترين اشتباهی كه بشر در زندگی خودش
|