عمويم جدا نمی‏شوم . دويد وخود را در آغوش ابا عبدالله انداخت . سبحان‏
الله ! حسين چه صبر و چه قلبی دارد ! ابا عبدالله اين طفل را در آغوش‏
گرفت . در همان حال مردی آمد برای اينكه به ابا عبدالله شمشيری بزند .
اين طفل گفت : يابن اللخناء تو می‏خواهی عموی مرا بزنی ؟ تاشمشير را
حواله كرد ، اين طفل دست خود را جلو آورد ودستش بريده شد . فرياد يا
عماه او بلند شد . حسين او را در آغوش گرفت وفرمود فرزند : برادر صبر
كن عنقريب به جد پدرت ملحق خواهی شد .
ولا حول ولاقوش الا بالله العلی العظيم و صلی الله علی محمد و آله‏
الطاهرين .
نسألك اللهم وندعوك باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم بحق محمد و
علی و فاطمة والحسن والحسين والتسعة لمعصومين من ذرية الحسين يا الله . .
.
خدايا دلهای ما را به نور ايمان منور بگردان . قلب ما را از محبت‏
خودت ومحبت‏اوليائت مالامال بگردان . ايمانهای ما را قويتر و محكمتر
وايمانی مستقر قرار بده . مرضای مسلمين ، مرضای منظور را عاجلا شفا عنايت‏
بفرما .
خدايا اموات ما را غريق رحمت بفرما . مساعی ما را ، هر كس بهر نحو
در راه اقامه عزای ابا عبدالله و ارشاد مسلمين كوشش كرده است ، به‏
لطفت قبول بفرما . خير دنيا و آخرت ، عنايت بفرما .
رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات .