علمای ديگر كه ما داريم همينطور بوده‏اند . وقتی ما تاريخ را نگاه می‏كنيم‏
می‏بينيم علمايی كه زياد مسافرت كرده و با طبقات گوناگون سرو كار
داشته‏اند و استادهای متنوعی در رشته‏های مختلف ديده ( نظير شهيد ثانی ) و
در هر شهری با مردم بوده‏اند ، فكر بازتر و وسيعتری دارند نسبت به افرادی‏
كه به اندازه آنها نابغه بوده‏اند ، نبوغشان كمتر از آنها نبوده ، اخلاصشان‏
كمتر از آنها نبوده ولی هميشه در يك محيط زيسته و از محيط خود خارج‏
نشده‏اند . قهرا پختگی روح اينها برابر آنها نخواهد بود .
عرض كردم ازهجرت ، تعبير معنوی هم در احاديث شده است : « المهاجر
من هجر السيئات » ولی گفتيم بر خلاف توهم بعضيها ، اين تعبير ، معنايش‏
نفی هجرت ظاهری وجسمانی نيست ، بلكه اثبات يك هجرت در سطح روحی‏
ومعنوی است . يعنی هجرت اسلامی منحصر به اين نيست كه انسان از شهر و
ديار و ده و منطقه خود هجرت كند ، زبون منطقه‏اش نباشد ، اسير شهر و ده‏
خود نباشد ، اسير آب و هوايی كه در آن زيست كرده نباشد ، اسير عوامل‏
جغرافيايی محيط خود نباشد كه خود يك نوع آزادی ونفی اسارت است ، بلكه‏
همچنين انسان نبايد اسير خصلتها و عادتهای روحی كه به او چسبيده است و
اسير منطقه روحی كه در آن زندگی می‏كند و اسير جو روحی خود باشد .
انسان به يك چيزهائی عادت پيدا می‏كند . عرف جامعه برای او يك اصل‏
می‏شود و يك عادت جسمی يا روحی برای او پيدا می‏شود . عادت جسمی مثل‏
عادت به سيگار كشيدن . خيلی از افرادی كه سيگار می‏كشند وقتی پزشك به‏
آنها می‏گويد : سيگار نكش ، جواب می‏دهند