میكند ، من بايد چومبه را همان قدر دوست داشته باشم كه لومومبا را و
لومومبا را همانقدر دوست داشته باشم كه چومبه را . و اگر بنا است تنفر
داشته باشيم ، بايد ازهر دو به يك مقدار تنفر داشته باشيم . ولی اينطور
نيست . انسان يك تفاوت اساسی با حيوان دارد و آن اين است كه انسان از
هر حيوانی بيشتر بالقوه است و كمتر بالفعل . يعنی چه ؟ يعنی مثلا يك
اسب ، اسب است و بالفعل يعنی هر چه از اسببودن بايد داشته باشد ،
دارد . مقدار كمی از اسب بودن هست كه مثلا بايد با تمرين بدست آورد .
اسب ، يك اسب بالفعل به دنيا میآيد . يك گربه بالفعل بدنيا میآيد ، و
همين طور ساير حيوانات . ولی انسان است كه به صورت يك موجود صد در صد
بالقوه بدنيا میآيد . يعنی اولی كه بدنيا میآيد اصلا معلوم نيست كه در
آينده چه میشود . ممكن است واقعيت او در آينده واقعيت يك گرگ باشد ،
ممكن است واقعيت يك گوسفند باشد ، در صورتی كه شكل ، شكل انسان است .
همچنين ممكن است واقعيتش ، واقعيت يك انسان باشد . صدرالمتألهين
فيلسوف بزرگ اسلامی و ايرانی اصراری دارد روی اين مطلب كه اشتباه است
كه مردم خيال میكنند افراد انسان ، همه افراد يك نوعند . میگويد : به
عدد افراد انسان ، انواع انسانها وجود دارد ، چون انسان جنس است نه نوع
. البته او يك فيلسوف است ، از نظر زيست شناسی نگاه نمیكند . از نظر
يك زيست شناس كه فقط اندامها و جهازها را میبيند ، همه افراد انسان
يك نوع هستند . ولی يك فيلسوف كه انسان را مطالعه میكند وواقعيت
انسان را وابسته میداند به ملكاتش و آنچه كه انسانيت ناميده میشود ،
نمیتواند باور كند كه همه افراد انسان ، افراد يك نوع
|