كه فرزند پيغمبرشان را شهيد كردند " . می‏گويند بعدها استغفار می‏كرد كه‏
چرا من اين چند كلمه را كه غير ذكر بود به بان آوردم .
همين آدم در دوران اميرالمؤمنين علی ( ع ) جزو سپاهيان ايشان بوده است‏
، يكروز آمد خدمت اميرالمؤمنين عرض كرد : يا اميرالمؤمنين انا شككنا فی‏
هذاالقتال . " انا " را هم كه می‏گويد معلوم می‏شود كه او نماينده عده‏ای‏
بوده است . يا اميرالمؤمنين ! ما درباره اين جنگ شك و ترديد داريم ،
می‏ترسيم اين جنگ ، جنگ شرعی نباشد . چرا ؟ چون ما داريم با اهل قبله‏
می‏جنگيم ، ما داريم با مردمی می‏جنگيم كه آنها مثل ما شهادتين می‏گويند ،
مثل ما نماز می‏خوانند ، مثل ما رو به قبل می‏ايستند . و از طرفی شيعه‏
اميرالمؤمنين بود نمی‏خواست كناره گيری كند گفت يا اميرالمؤمنين !
خواهش می‏كنم به من كاری را واگذار كنيد كه در آن شك وجود نداشته باشد ،
من را به جائی و دنبال مأموريتی بفرست كه در آن شك نباشد ( 1 ) .
اميرالمؤمنين هم فرمود بسيار خوب اگر تو شك می‏كنی پس من تو را به جای‏
ديگری می‏فرستم . نمی‏دانم خودش تقاضا كرد يا ابتداء حضرت او را به يكی‏
از سر حدات فرستادند كه در آنجا هم باز سرباز بود . كار سربازی می‏خواست‏
انجام بدهد اما در سر حد كشور اسلامی كه اگر احيانا پای جنگ و خونريزی‏
بميان آمد طرفش كفار يا بت پرستان باشند ، غير مسلمانها باشند . خوب‏

پاورقی :
1 - در روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان كه در اين جلسه محترم درباره‏
خوارج صحبت می‏كردم ، جريان و علل و عواملی را كه سبب شد يك طبقه مقدس‏
مابخشكی كه با فرهنگ و ثقافت اسلامی آشنائی كامل نداشتند به وجود آيند ،
توضيح دادم .