اين امر تفاوتی نمی‏كند در اينكه ما او را دارای روح الهی بدانيم يا
ندانيم . گفت : « نفخت فيه من روحی »او كه نگفت انسان از نژاد خدا
بوجود آمده است . اگر درباره انسان مثلا می‏گفت ، ماده انسان را ، سرشت‏
انسان را از جهان ديگر آوردند و آن خاكی كه از جهان ديگر آوردند بودند كه‏
او راموجودی شامخ و مقدس نمود . . . ( 1 ) ای كسانی كه فلسفه شما فلسفه‏
بشر دوستی است و موضوع ايمان شما بشريت است ، مامی‏گوئيم : آيا در
انسان احساسی به نام احسان و نيكوكاری و خدمت وجود دارد يا نه ؟ اگر
بگوئيد : به هيچ معنی وجود ندارد ، دعوت بشر به انجام آنها هم غلط است‏
مثل اينكه يك سنگ يا حيوان را دعوت كنيم ! نه ، چنين احساسی هست .
ولی اين كه هست ، چيست ؟ ممكن است كسی بگويد : احساس خدمتگزاری نسبت‏
به ديگران كه در ما هست ، يك نوع جانشين سازی است . يعنی چه ؟ آن وقتی‏
كه مثلا مامی‏بينيم يك . . . ( 2 ) و حس انساندوستی به خيال خودمان درما
تقويت ميشود كه برويم اينها را تعليم كنيم ، به اينهاخدمت كنيم ، برويم‏
مظلومها را نجات بدهيم . می‏گويند اگر خوب دقت‏كنيم می‏بينيم انسان خود
را بجای آنها گذاشته ، اول فكر می‏كند كه او را در طبقه خودش و خودش را
در طبقه او بداند ، بعد در نظر می‏گيرد كه الان اين خودش است به جای او .
بعد همان حس خود پرستی كه از خودش بايد دفاع كند ، اينجا به دفاع مظلوم‏
بر می‏خيزند والا در انسان هيچ چيز كه اصالت داشته باشد برای اينكه از يك‏
مظلوم دفاع بكند وجود ندارد .
مكتب انسانيت بايد جواب بدهد . اولا چنين حسی وجود دارد

پاورقی :
1 و 2 - افتادگی از متن پياده شده از نوار است .