دو سه نفر هم از اصحاب هستند يكی عبدالله بن عمير كلبی و ديگر ، آن‏
جوانی است كه شناخته نشده كه پسر كداميك ازاصحاب بوده است . اين دو
هم در مقابل چشم مادرشان شهيد شدند كه در جلسه پيش درباره‏شان صحبت‏
كرديم .
ديگر ، يكی از جوانان اهل بيت است كه اسمش يادم نيست و بعد از ابا
عبدالله به شهادت رسيد . اين طفل كه ده سال داشت در خيمه بود وقتی ديد
اوضاع دگرگون شد ، از خيمه بيرون دويد . اينجا درباره او نوشته‏اند : خرج‏
مذعورا حالت بهت زده‏ای داشت ، مثل بهت زده‏ها نگاه می‏كرد ومتحير بود
كه چه شده است ؟ ناقل نقل می‏كند كه فراموش نمی‏كنم در دو گوش اين طفل‏
گوشواره بود و مادرش نيز ايستاده بود كه يك نفر آمد و سر او را بريد .
يكی ديگر كه خيلی برای ابا عبدالله جانسوز و عجيب است ، اينكه‏
همانطور كه گفتم ابا عبدالله دستور داده بودند كه اهل بيت از خيمه ها
بيرون نيايند واين دستور اطاعت می‏شد . فرزندی دارد امامحسن مجتبی بنام‏
عبدالله بن الحسن كه مادر او هم در كربلا حاضر بود . ده ساله بود ( وقتی‏
اين طفل متولد شد پدر نداشت . او در رحم مادر يا شير خواره بود كه پدرش‏
شهيد شد . بهر حال پدر خود را نديده بود ) و در دامن ابا عبدالله بزرگ‏
شده بود به طوری كه ايشان برای او هم عموبودند وهم پدر و به او خيلی‏
علاقمند بودند . اين طفل در آخرين لحظات عمر ابا عبدالله كه در گودال‏
قتلگاه افتاده و توانائی حركت نداشتند ، يكمرتبه از خيمه بيرون آمد ،
زينب دويد و او را گرفت ، ولی اوقوی بود ، خود را از دست زينب بيرون‏
آورد وگفت : والله لاافارق عمی بخدا از