اينرو مساوی با " شدن " يعنی حركت است . هر چيز لزوما نفی خود را در
درون خود میپرورد و سپس متحول به آن میگردد ، آن نيز به نوبه خود چنين
جريانی طی مینمايد و به اين ترتيب طبيعت و تاريخ همواره از ميان اضداد
عبور میكنند . از نظر اين مكتب تكامل ، جمع ميان دو ضد است كه يكی به
ديگری تبديل شده است .
اصل تضاد به معنی جنگ اجزاء طبيعت با يكديگر و احيانا تركيب آنها با
يكديگر اصلی است كهن ، آنچه در تفكر ديالكتيكی تازگی دارد و از مختصات
اين طرز تفكر است ، اين است كه نه تنها ميان اجزاء طبيعت جنگ و تضاد
هست ، در درون هر جزء تضاد وجود دارد و اين تضاد به صورت جنگ عوامل نو
و رشد يابنده با عوامل كهنه و درحال زوال است و منتهی به پيروزی نيروهای
در حال رشد میگردد .
اينست دو چيزی كه بايد هسته اصلی و ما به الامتياز تفكر ديالكتيكی از
غير ديالكتيكی شمرده شود .
بنابراين سخت اشتباه است كه هر مكتبی را كه به اصل حركت و يا اصل
تضاد ميان اجزاء طبيعت قائل باشد دارای تفكر ديالكتيكی بدانيم .
برخی در مورد تفكر اسلامی دچار چنين اشتباهی
|