پاورقی : 1 - اشكال : حيثيت وجودی سكون را از شأنيت گرفتيد و گفتيد حظ از وجود دارد >
كه اينجا میگوييم فرق دارد . يك وقت ما عدم را به هيچ چيز اضافه نمی
كنيم و به طور مطلق اعتبار میكنيم ، همچنانكه وجود را گاهی به طور مطلق
اعتبار میكنيم و يك وقت همچنانكه وجود را مضاف به ماهيتی اعتبار
میكنيم يا به يك مفهوم اعتبار میكنيم و میگوييم مثلا وجودالانسان ، عدم را
هم مضافا به يك شیء اعتبار میكنيم و میگوئيم عدم الانسان ، اين میشود عدم
مضاف . ولی در اينجا مقصود از عدم مطلق و عدم مضاف اين نيست ، در
اينجا مقصود از عدم مضاف عدم ملكه است . هر جا كه حكما میگويند العدم
المضاف له حظ من الوجود ، مقصودشان عدم مضاف به معنای عدم ملكه است ،
والا عدم العنقاء عدم مضاف است ولی ليس له حظ من الوجود ، عدم القرنين
للانسان عدم مضاف ولی ليس له حظ من الوجود . پس كدام عدم است كه له حظ
من الوجود ؟ عدمی كه به شيئی نسبت داده بشود در حاليكه آن شیء امكان آن
را دارد ، به اين معنی يك صفت وجودی میشود . اين عدم ، چون عدم محض
نيست ، بلكه نبودن توأم با شأنيت داشتن است ، همان حيثيت شأنيت
داشتن ، و در واقع همان شأنيت توأم با فعليت نداشتن ، امری است وجودی
، البته اين حيثيت وجودی را از نداشتن فعليت كسب نمی كند ، بلكه از
داشتن شأنيت كسب میكند . مرحوم آخوند میفرمايند سكون به اين معنی امری
است وجودی . مثلادرباره ذات واجب تعالی ، گفته میشود : لايتحرك ، ليس
بمتحرك ، وليس بساكن ، چون سكون يعنی شيئی كه شأنيت تحرك دارد و
فعليت تحرك را ندارد . لذا امری است كه به قول مرحوم آخوند هم فاعل
دارد و هم قابل . فاعلش همان ماده است ، ماده در اينجا متصف است به
عدم و لذا عدم مقبول است ( البته با نوعی تجوز ) و ماده قابل ، احتياج
به فاعل هم دارد و فاعل اين امور همان عدم فاعل وجود است . مثلا فاعل
حركت علت حركت است و عدم فاعل حركت علت است برای سكون ، وجودالعلة
علةلوجود المعلول و عدم العلة علةلعدم المعلول ، كه عدم العلة علةلعدم
المعلول در مورد عدم ملكه صادق است ، اين نظر مرحوم آخوند است در باب
سكون ( 1 ) .
پاورقی : 1 - اشكال : حيثيت وجودی سكون را از شأنيت گرفتيد و گفتيد حظ از وجود دارد > |