طبيعی در اينجا همين كل است ، اجزاء مصداق نيستند ؟ در اين صورت چون‏
كلی طبيعی مستقلا حكمی ندارد و حكم حكم مصداق است و مصداق در اينجا ممتد
متصل است ، خود كلی طبيعی هم امر متصل ممتد است ، ولی ممكن است بگوييم‏
همچنانكه در اينجا كل مصداق است ، اجزائش نيز مصداق هستند ، لذا به يك‏
لحاظ كل مصداق كلی طبيعی است و به يك لحاظ اجزاء هم مصداقهای غير
متناهی هستند . به اعتبار اجزاء اين كل ، می توانيم بگوييم با جزء اول‏
حادث شد و چون اين اجزاء علی الاتصال موجود و معدوم می شوند بدون اينكه‏
فصلی ميان آنها باشد ، می‏توانيم بگوييم كلی طبيعی آنا حادث شد و
استمرارا بقاء دارد ، اين می‏شود حركت توسطی !
پس بنا به فرمايش مرحوم آخوند ما در باب حركت دو حرف می‏توانيم‏
بزنيم . يكی اينكه وجودی دارد ممتد به امتداد زمان و قابل انقسام ، و اين‏
وجود ممتد دائما در حال به وجود آمدن و فانی شدن است ( حركت قطعيه ) و
می‏توانيم بگوييم به اعتبار ديگر امری است آنی الحدوث و مستمرالبقاء .
به اعتبار اينكه اين امر متصل هر مرتبه اش مصداق كلی است ، می‏توانيم‏
بگوييم اين كلی با پيدايش مرتبه اول حادث شد و همين طور مستمرالبقاء
است تا آخر ( حركت توسطيه ) .
ولی مرحوم آخوند در يكجای ديگر نظر دقيق تری دارد و آن اينكه :
حقيقت اين است كه حركت توسطی را اگر به همين معنی كه ذكر شد بگيريم‏
، وجود ندارد مگر مجازا ، چرا ؟ برای اينكه كل را اگر مصداق كلی طبيعی‏
بدانيم وجود حقيقی دارد ولی اين را می‏دانيم كه هر كل كه يك فرد واقعی‏
باشد مثل زمان ، اجزائش مادامی كه تجزيه عينی نشده اند اجزاء بالفرض‏
اند نه اجزاء واقعی يعنی وجود اجزاء وجود فرضی است . بله اگر اجزائی را
در عالم عين تجزيه كنيم مصداق حقيقی كلی می‏شوند ولی مادامی كه تجزيه تنها
كار ذهن است و در خارج انجام نگرفته مصداق واقعی همان كل است و اجزاء
فرضی مصداق مجازی هستند . فعلا از اين حرف صرف نظر می‏كنيم و بنا را