الكلام فيه كالكلام فی المفارق وقد مر ، و ان كان علی سبيل الارادش فلا يخلو
اما أن يكون الارادش ميزت هذا الجسم بخاصية فيه أولا ، بل أثر فيه جزافا ،
فان كان تأثيره جزافا كيف اتفق لم يستمر أوضاع العالم سيما الافلاك علی‏
هذه النظام الدائمی أو الا كثری اذا لاتفاقيات كما ستعلم ( 5 ) ليست‏
بدائمة ولا أكثرية لكن الامور الطبيعية أكثرية أو دائمة وليس فيها شی‏ء
بالاتفاق والجزاف ( 6 ) كما ستعلم أن جميعها متوجهة نحو أغراض كلية
فليست اذن باتفاقية . فبقی أن يكون بخاصية فيه ، و يكون تلك الخاصية
لذاتها موجبة للحركة و هی القوش والطبيعة و هی التی بسببها يطلب الجسم‏
بالحركة كمالاتها الثانية ( 7 ) من أحيازها و أشكالها و غير ذلك ، و
سنتكلم فيها فی باب الصور الجسمانية ( 8 ) . و مثل هذه الطبيعة ( 9 )
اذا عرضت للاجسام

پاورقی :
5 - " كماستعلم " بايد " كماعلمت " باشد ، اين بحث در مبحث علت‏
و معلول بوده و اين علت و معلول قبلا بحث شده است . و اين تأييد می‏كند
آن مطلبی را كه در جلسه اول گفتيم كه در " اسفار " اين قبيل بی نظميها
وجود دارد . يعنی چيزی را بحث كرده می‏گويد خواهيم گفت ، و آن را كه‏
بحث خواهد كرد می‏گويد بحث كرده ايم . اين دليل بر اين است كه خود
مرحوم آخوند موفق نشده است " اسفار " را تنظيم كند .
6 - اساسا اتفاق و جزاف وجود ندارد و در جای خود گفته اند اتفاقها
امور نسبی است .
7 - كمالات اوليه همان صور نوعيه است ، و كمالات ثانويه همان اعراضی‏
است كه به دست می‏آورد ، يعنی چيزهائی كه بعد از مرحله وجود به دست‏
می‏آورد . البته كمال اول و كمال ثانی دو اصطلاح دارد : يكی همان اصطلاحی كه‏
در باب حركت گفتيم ، و يك اصطلاح همين است كه الان عرض كردم . در اول‏
نفس " اسفار " توضيح می‏دهد كه كمال اول و ثانی دو اصطلاح است و نبايد
اشتباه شود .
8 - می‏خواهد بگويد ما اين قوای طبيعيه را در باب صور جسمانيه يعنی‏
در باب صور نوعيه بيان خواهيم كرد .
9 - منظور از " طبيعت " در اينجا يعنی آنچه غير نفس است و منظور
حركتی است كه طبيعی باشد ولی نفسانی نباشد ، در حركت نفسانی پای طبيعت‏
در كار است ولی طبيعت مسخر نفس است ، و اين از محل كلامشان خارج است‏
.