ملاصدرا بعد از اين مقدمات بلافاصله متذكر میشود كه اين مطلب در همه جا
صادق نيست و اين چنين نيست كه در همه جا نسبت حركت با متحرك نسبت
محمول بالضميمه باشد و هميشه نسبت حركت و موضوع حركت نسبت قابل و
مقبول و خلاصه نسبت حركت با متحرك همه جا ، نسبت ميان دو امر نيست .
البته قبلا بحث شد كه فاعل حركت غير قابل آن است و هر حركتی نياز به
فاعل دارد و هيچگاه بين فاعل و قابل عينيت نخواهد بود و اين مورد بحث
نيست ، بلكه در اين باره استدراك میكنيم كه گفته شد حركت با قابل آن
دو امر هستند ، اكنون میگوئيم اين امر در همه جا صادق نيست و بعدا بحث
خواهيم كرد كه در طبيعت متحرك بالذات نيز داريم و آن جوهر است ، قدما
چون قائل به حركت در جوهر نبودند از اينرو قائل به حركت با لذات نيز
نبودند ولی ما ثابت خواهيم كرد كه جوهر متحرك است و بالذات متحرك
است و اصل همه حركات همان متحرك بالذات است .
در اينجا ممكن است سؤال شود كه آيا منظور مرحوم آخوند از متحرك
بالذات اين معنی است كه نيازی به علت ندارد ؟ يا اينكه مقصودش از
متحرك با لذات اين است كه چيزی كه حركت در خارج عارض ذات او نشده
باشد ؟
مقصود ملاصدرا مطلب دوم است ، ولی بنابراين ، مطلب اول به صورت
ديگری در میآيد يعنی در اين فلسفه اينكه میگوئيم هر متحركی نياز به محرك
دارد معنی خاصی میيابد . بنابر حركت جوهريه ، موضوع حركت يعنی قابل
حركت و خود حركت ، نسبتشان به يكديگر نسبت به عارض و معروض نيست ،
نسبت محمول بالضميمه و موضوع خودش نيست . در حركت جوهريه حركت چيزی
نيست كه عارض جوهر باشد ، جوهر متحرك و حركت داريم ، ولی متحرك و
حركت در خارج يك چيز بيش نيست . وقتی می گوئيم متحرك با لذات يعنی
چيزی كه به اعتباری متحرك است و به اعتباری حركت . مثل اينكه به سفيدی
میگوئيم سفيد كه به يك اعتبار همان كه سفيدی است همچنين سفيد است ،
عروض حركت به
|