مبدع است ( البته مقصودشان ماده اولی است ) . حكما موجودات را تقسيم‏
می‏كنند به مبدع و كائن و صورتها را حادث ولی ماده را مبدع می‏دانند . مثل‏
عقول مجرده كه وجودشان ابداعی است نه تكوينی يعنی از چيز قبلی به وجود
نيامده اند .
در جلسات پيش گفتيم كه اينها برای عالم قائل به حقيقتی هستند كه آنرا
ماده اولی می‏نامند و نيز گفتيم كه حكما برای ماده اولی شخصيت و نوعيت و
هويت قائل نيستند كه چيزی در عالم مستقلا وجود دارد كه مثلا حادث است يا
قديم ، مبدع است يا غير مبدع ، ماده ای كه فلاسفه قائلند غير از ماده ای‏
است كه علمای طبيعی قائل اند . ماده ای كه علمای طبيعی قائلند در واقع‏
فعليتی كامل است و غير از آن آنچه هست ، مظاهر و شكلهای آن می‏باشد .
مثل ذراتی كه ذيمقراطيس قائل است ، ذرات ذيمقراطيس يا چيزی كه امروزه‏
ماده و انرژی ناميده می‏شود ، اينها در واقع حقيقتی مستقل هستند و آن چه‏
غير از اوست تظاهرات آن است ، خود ماده يا ذرات از وجود عالی تری‏
برخوردار است و اينها تجليات و تظاهرات و آثار آن است .
ولی ماده فلسفی امری مبهم الوجود و ضعيف الوجود است ، در نهايت ضعف‏
وجود است بطوريكه نمی تواند موجود باشد مگر به طفيل صورت . مثل آنچه كه‏
در مورد جنس و فصل گفته می‏شود كه فصل نسبت به جنس اصالت دارد نه جنس‏
نسبت به فصل . جنس يك معنای مبهمی است و فصل يك معنای معين و فرقشان‏
اعتباری است ، لابشرطی و بشرط لائی است . حكما چنين معنائی را كه ماده‏
اولی می‏نامند نمی توانند حادث بدانند ، آنطور كه صورتها را حادث‏
می‏دانند ( منظور حادث زمانی است ) . وقتی آن را حادث زمانی نمی دانند
بايد قديم زمانی بدانند ( 1 ) .

پاورقی :
1 - به نظر امروزی ها لازمه اعتقاد به قديم بودن زمانی ماده ، اعتقاد به‏
ثنويت است . به همين دليل ارسطو را كه منشأ اين فكر است قائل به‏
ثنويت می‏دانند يعنی به دو قديم و در واقع به دو واجب الوجود قائل بوده‏
است ، يكی آن كه فاعل موجودات است و ديگری آن كه قابل صور است . پس‏
از نظر فرنگی ها ، ارسطو نه الهی بوده و نه مادی بلكه ثنوی بوده است .
حتی چنين حرفی را درباره بوعلی نيز زده‏اند در بعضی از تاريخ فلسفه ها كه‏
>