است ، نظير كلی طبيعی حركت كه بر تمام مراتب حركت منطبق است و در
عين حال يك فرد سواد هم داريم كه همان كل سواد باشد كه منطبق بر اول‏
زمان تا آخر زمان می باشد ، " فللسواد وجودان ، كما ان للحركة وجودان ،
ای اعتباران من الوجود . اعتبار امر بسيط آنی الحدوث مستمرالبقاء و
اعتبار وجود متصل ممتد متجدد " . اگر حرف آينده مرحوم آخوند را كه حرف‏
دقيق‏تری است قبول كنيم حركت توسطی امری است مجازی و وجود واقعی ندارد
، قهرا درباب مقوله هم اين سواد اصل مستمر را بايد انكار كرد !
پس عالم كه به جوهره و اعراضه حركت می‏كند معنايش اين است كه دائما
عالم با يك وجود ممتد متصل ممتد به امتداد زمان در حال به وجود آمدن و
فانی شدن است و دو جزء هيچ مرتبه ای از مراتب وجود اين اشياء ( چون‏
وجود اين اشياء عين وجود حركت است ) در يك آن باقی نيست هميشه بين‏
گذشته و آينده است ، عالم هم از جنبه طبيعی خودش بين حاشيه ای در گذشته‏
و حاشيه ای از آينده است ، درست ميان دو عدم قرار گرفته است . چون‏
لازمه يك وجود ممتد متصل كه دائما در حال به وجود آمدن است اين است كه‏
هيچ چيز آن دو آن باقی نيست و اينكه ما الان عالم را باقی می بينيم‏
خاصيت ذهن ما است ، اگر ذهن ما همچنانكه ماديون می‏گويند خصلت طبيعت‏
را می‏داشت همين جور كه يك جزء عالم در دو آن وجود ندارد ، اگر دستگاه‏
ادراكی ما منحصر به مغز ما می‏بود كه قهرا مغز ما هم دائما در حال سيلان‏
است ، محال بود ما چيزی را درك بكنيم ، چون ما الان عالم را به صورت‏
جمع و حاضر می‏بينيم حتی گذشته و حاضر را با هم می‏بينيم برای اينكه ما يك‏
وجود مافوق ماده و طبيعت داريم كه آن وجود مافوق ماده چنين خصلتی را
دارد كه می‏تواند گذشته و حال و آينده را با هم حاضر و جمع بكند و در
نتيجه علم و آگاهی پيدا بشود والا اگر ذهن ما مثل عالم طبيعت بود محال‏
بود ما عالم باشيم ، اين است كه می‏گوييم طبيعت مساوی با جهل است و علم‏
مساوی با تجرد است .