تحقيق هذا المقام انه لما كانت حقيقة الهيولی هی القوش والاستعداد كما
علمت ، و حقيقة الصورش الطبيعية لها الحدوث التجددی كما سينكشف لك‏
زيادش الانكشاف ، فللهيولی فی كل آن صورش اخری بالاستعداد ، ولكل صورش
هيولی اخری يلزمها بالايجاب ( 15 ) لما علمت أن الفعل مقدم علی القوش ،
و تلك الهيولی أيضا مستعدش لصورش اخری غيرالصورش التی توجبها لابالاستعداد
، وهكذا لتقدم الصورش علی المادش ذاتا ، و تأخر هويتها الشخصية عنها
زمانا ، فلكل منهما تجدد و دوام بالاخری لاعلی وجه الدور المستحيل ( 16 )
كما يستبين عليك كيفيته فی مباحث التلازم بينهما ، و لتشابه الصور فی‏
الجسم البسيط ظن فيه صورش واحدش مستمرش لاعلی وجه التجدد ( 17 ) ، و ليست‏
كذلك بل هی واحد بالحدوالمعنی لابالعدد الشخصی ( 18 ) ، لانها متجددش
متعاقبة فی كل آن علی نعت الاتصال لابأن يكون امور متباينة متفاصلة ليلزم‏
ما يلزم علی أصحاب الجزء .

پاورقی :
> به هيولی . و چون اين نيازها از دو جهت مختلف است دور نيست كه‏
محال باشد .
17 - چون صور در جسم بسيط با همديگر متشابه اند در عين حالی كه دائما
اين صور در حال جريان هستند انسان گمان می‏كند امر واحدی است ، مثل جريان‏
آب كه دائما درحال مرور و جريان است ولی به علت شباهت اجزاء آب گمان‏
می‏شود كه در اين مدت كه به آن نگاه می‏كرده به امر واحدی می‏نگريسته است‏
. و به قول شاعر :

گشت مبدل آب اين جوی چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار

18 - اين تعبير " بالعددالشخصی " حتی با مبنای خود مرحوم آخوند هم‏
جور درنمی آيد زيرا حتی به عدد هم واحدند ، البته توضيح می‏دهند كه : "
علی نعت الاتصال " . وقتی می‏گويد : " متعاقبة علی نعت الاتصال " يعنی‏
وحدت شخصی ، زيرا خودشان هميشه می‏گويند : وحدت اتصالی مساوی با وحدت‏
شخصی است ، و ناچار بايد بگوئيم : منظور از عدد شخصی ، از قبيل عدد شخصی‏
كه مساوی وحدت اتصالی باشد نيست بلكه شخصيتی كه امور بسيطه غير ذی‏
مراتب به آن موصوفند ، مورد نظر است [ منظور اين است كه جدا نيستند ]
.