ولی بعضی از كميات در ذاتشان جهت هست ، مثل حركت ، مثلا در حركت
أينی آيا میشود تصور كرد كه از سوئی به سوئی نباشد ؟ نه نمی شود .
پس معنای اينكه حركت ابتدا دارد و انتها ، اينست كه از سوئی است و
به سوئی است ، منتهی از يك نظر ابتدا و انتها امر قراردادی است ، اگر
حركت منقطع الاول باشد ، يك ابتداء نهايی میشود برايش فرض كرد و اگر
منقطع الاخر باشد منتهای نهايی يعنی نهايتی كه بعد از آن نهايتی نباشد
میشود برايش فرض كرد . ولی اگر حركت منقطع الاول والاخر نباشد هر مرتبه
ای ما منه است نسبت به مرتبه ديگر و ما اليه است نسبت به مرتبه قبلی
، مثلا در حركت فلك كه به نظر حكماء منقطع الاول والاخر نيست ، هر نقطهای
را كه در نظر بگيريم نسبت به نقطه بعدی ما منه است و نسبت به مرتبه
قبلی مااليه ( 1 ) . پس مقصود از مبدأ و منتهی جهت حركت است ، نه
اينكه مقصود اين باشد كه حركت بايد منقطع الاول و الاخر باشد . بحث ما
منه و ما اليه هم مفصلا در آينده میآيد ، لذا در اينجا بيش از اين بحث
نمی كنيم .
از اين هم میگذريم ، و حالا وارد بحث ما فيه الحركه میشويم كه اصلا
عنوان اين فصل برای همين يكی است . چون بحث فاعل و قابل قبلا صحبت شده
بود ، مبدأ و منتهی هم بعدا خواهد آمد و همچنين زمان يعنی ماعليه هم بعدا
بحث میشود ، لذا اين فصل تنها برای بررسی مافيه الحركه است . يعنی
حركت در چه مقوله ای ممكن است و در چه مقوله ای ممكن نيست . به اين
معنی كه متحرك در چه مقوله ای
پاورقی :
1 - مرحوم آخوند در ضمن اين بحث به يك اشكال مقدری نيز جواب میدهند
و می گويند : بعضی ها خيال كرده اند كه در حركت هائی مثل حركت فلك
مبدأ و منتهی واقعا يك چيز است برای اينكه مثلا فلك كه حركت میكند و
امروز مثلا در وضعی است كه خورشيد در حال طلوع است و ستارگان وضع خاصی
دارند ، باز فردا كه در همان وضع قرار میگيرد خورشيد و ستارگان همان وضع
را خواهند داشت ، پس از حال ديروز به حال امروز و لذا مبدأ و منتهای
اين حركات يكی است .
جواب میدهند كه جواب اين حرف خيلی واضح است حال امروز عين حال
ديروز است بالنوع نه عين حال ديروز است بالفرد و الشخص .