منطبق با جزئی از متر ، ابتدايش در ابتدا و انتهايش در انتهای متر است‏
، همين طور ابتدای شی‏ء تدريجی الوجود منطبق با ابتدای زمان و انتهايش‏
منطبق با انتهای زمان است .

معانی " ابتداء "

در اينجا بايد معنای ابتداء دقيقا بيان شود ، چه ابتدا دو معنا دارد و
از خلط اين دو معنا دچار اشكال می‏شويم همانطور كه فخر رازی شده است .
گاهی می‏گوئيم ابتدای وجود و مقصودمان " آن " وجود شی‏ء است يعنی آنی كه‏
در آن شی‏ء بتمامه وجود پيدا كرده است چون شی‏ء كه بخواهد در " آن "
موجود شود جز اينكه با تمام وجودش به صورت امری بسيط در اين " آن "
حادث شود چاره‏ای ندارد و اين مطلب در مورد تمام وجودات دفعی صادق است‏
. فرضا وقتی كه سنگی را به سوی ديواری رها می‏كنيم وقتی كه سنگ به ديوار
اصابت می‏كند ، وصول سنگ به ديوار امری دفعی و غير منقسم است كه در "
آن " واقع شده است . يعنی " وجود وصول " ، اصل وجود در " آن " واقع‏
می‏شود و سپس در زمان استمرار می‏يابد كه اين حقيقت حركت توسطيه است .
ولی " ابتدا " در امور زمانی معنای ديگری دارد . ابتدا در اينجا يعنی‏
نهايت شی‏ء ، پارچه‏ای را بر متری منطبق كرديم ، ابتدای اين پارچه نه بر
تمام متر و نه بر هيچ جزئی از متر منطبق نيست ، ابتدا حد شی‏ء است ، حد
پارچه كه جزء پارچه نيست منطبق است بر حد متر كه آنهم جزء متر نيست .
پس فرق است ميان ابتدای وجود يك امر زمانی يعنی حد وجود آن شی‏ء كه‏
منطبق با حد زمان يعنی " آن " است و ابتدای وجود در امور دفعی كه به‏
معنای تمام وجود شی‏ء در " آن " است .
پس فخر رازی كه می‏گويد حركت اگر حادث شود وجودش دارای ابتدا است و
اين ابتدا منقسم يا غير منقسم است ، در بيان همين معانی ابتداء دچار
اشتباه شده است چرا كه می‏گوئيم حركت به يك معنی ابتدا دارد و به يك‏
معنی ندارد .