است قابل قسمت نيست ) اين می‏شود حركت توسطی . و يكبار به اعتبار
اجزاء و مراتبی كه در هر حركتی هر لحظه به چشم می‏خورد كه اين اعتبار
كثرت است و از آن حدوث و فنای تدريجی فهميده می‏شود ، اين می‏شود حركت‏
قطعی .
اين سخن آقای طباطبائی به خودی خود حرف درستی است و نظير بيان مخصوصی‏
است كه آقای بروجردی در باب فرق بين ماهيت بشرط لا ولابشرط دارند ( كه‏
غير از بشرط لا ولا بشرطی است كه اصوليون در اعتبار ماهيت دارند ) . به‏
اين نحو كه اگر يك كل ممتد را در نظر بگيريم ، مثال خود ايشان يك حوض‏
پر آب بود ، اگر ما دستمان را از يك گوشه حوض در آب فرو بريم از يك‏
لحاظ غيريت است و از يك لحاظ وحدت . از يك نظر می‏توان گفت اين آبی‏
كه زير دست من است غير از بقيه آبهاست و از حيث ديگر می‏توان گفت اين‏
آب عين بقيه آبها و با آنها يكی است . و مثال روشنتر اينكه : اتفاق‏
می‏افتد كه انسان با اتومبيل به موازات درياچه ای مسافرت كند بعد از يكی‏
دو ساعت می‏گويد اين آب همان آب است ، اين اعتبار وحدت است حال آنكه‏
قطعا از نظر گوينده اجزاء اين قسمت درياچه با آب قسمت يكساعت پيش ،
يكسان نيست و اين جنبه كثرت است . اين دو نوع اعتبار را در مورد هر
امر ممتد و متصل می‏توان بيان كرد ، منجمله همين بيان مخصوص آقای‏
طباطبائی در باب حركت كه حرف بديع و جالبی هم هست ولی سخن اينست كه‏
آيا اسلاف ما و حكمای پيشين ما كه اين بحث را طرح كرده اند مرادشان از
حركت توسطی و قطعی همين معناييست كه مورد نظر ايشان است ، مسلما اين‏
طور نيست . حركت توسطی كه شيخ اثبات می‏كند و حركت قطعيه كه ميرداماد
طرح می‏كند چيزی نيست كه با اختلاف اعتبار بتوان آنرا حل كرد ، بحث بر
سر نحوه وجود يك چيزی است كه نحوه وجودش چطور است ، با اعتبار كه نمی‏
توان نحو وجود شی‏ء را عوض كرد .
از كسانی كه خيلی خوب حركت توسطی و قطعی را شرح داده و مقصود قوم را
بيان كرده مرحوم حاجی سبزواری است . آنها كه می‏گفتند حركت در