پاورقی : 5 - گفتيم كه از دو راه استدلال كرده اند : يكی از راه تناهی اجسام ، و ديگر كه همين ثانيا باشد از راه امتناع تسلسل علل و لزوم تناهی آنها كه برهان ابطال تسلسل در مورد علل يعنی در اينجا میآيد ، در قسم اول و اجسام در عين اينكه متناهی اند ولی برهان تسلسل علل در آنجا به كار نمی رود . 6 - " فمحال ان يتحرك " يعنی محال است كه آن آخری حركت بكند . 7 - گفتيم كه محرك لايتحرك يا از راه غايت بودن ايجاد حركت میكند و يا از راه ايجاد و خلق شیء متحرك ، كه در اين صورت تحريك و خلق يك چيز است نه اينكه خلق انجام گيرد و بعد حركت بر مخلوق عارض گردد . و نيز گفتيم ارسطو خدا را تنها به عنوان محرك اول میشناسد و براهين اثبات واجب تنها به برهان محرك اول رسيده است چون برای علمای ما مسلم بوده است كه محركيت محرك اول به اين نحوه نيست كه در يك شیء موجود ايجاد يك حركت عرضی بكند بلكه محركيتش عين ايجاد طبيعت است ، از اين جهت علمای ما معتقدند ارسطو موحد بوده و نه تنها خدا را محرك عالم میداند بلكه خالق و موجد عالم نيز می داند چون محركيت خدا عين خلق و ايجاد است . ولی فرنگيها برايشان اين دو مسأله تفكيك نشده است ، يعنی آنها فكر میكنند محرك اول هم كه عالم را به حركت درمی آورد ، به همان شكل حركت دادن پيرزن است چرخ ريسندگی را ، لذا فكر كرده اند كه ارسطو خدا را موجودی میداند كه >