توضيح اينكه : قدما در مورد فلك اولا معتقد بودند كه افلاك جسم هستند و
ثانيا شكل هر فلكی را از لوازم همان فلك میدانستند . در اجسام مادون
فلك مثل آب و هوا و انسان ، شكل هر كدام را لازمه وجودی آن نمی دانستند
و ليكن در مورد فلك معتقد بودند كه شكل در فلك غير قابل تغيير و عوض
شدن است و محال است كه شكل فلك دچار تغيير و كون و فساد شود .
فخررازی بهمين عقيده كه در مورد فلك وجود داشت استناد میكند و میگويد
: آيا خصوصيت فلك بواسطه جسميت فلك است يا بواسطه چيز ديگری است .
اگر بواسطه جسميت فلك است ، بايد در همه اجسام اين خصوصيت وجود داشته
باشد ، زيرا بقول شما لازم امر واحد يعنی جسميت بايد در همه اجسام واحد
باشد . و اگر بگوئيد اين ويژگی بواسطه جسميت فلك نيست بلكه به جهت
وجود امری است كه آن امر عارض بر جسميت فلك است ، در اين صورت سؤال
میكنيم آن امر عارض بر جسميت فلك ، آيا لازمه جسم فلك است يا مفارق
جسم فلك است . اگر عرضی لازم باشد نقل كلام به آن میكنيم و میگوئيم آن
عرضی لازم اگر بواسطه جسميت فلك است ، همه اجسام بايد اين عرضی لازم را
داشته باشند و به تبع آن ، بايد لوازم اين لازم را نيز داشته باشند و در
اين صورت اشكال بجای خود باقی است . اما اگر آن عرضی ، مفارق باشد
جواب اين است كه يك امر مفارق نمی تواند منشاء يك سلسله لوازم باشد
در حاليكه شما ثبات شكل را در فلك از امور لاينفك و از لوازم فلك
دانستيد . مگر اينكه بگوئيد عدم كون و فساد و تغيير شكل در فلك از
مفارقات است و امكان دارد ، كه اين عقيده را هيچ فيلسوفی ابراز نكرده
است . بنابراين با اعتقاد به اينكه اگر حركت لازمه ذات جسم باشد بايد
در همه اجسام يكسان باشد ، اين لوازمی كه برای فلك قائل هستيد چگونه
توجيه میكنيد ؟
جواب مرحوم آخوند به اشكال فخر رازی : مرحوم آخوند در جواب اين اشكال
میگويد ريشه شبهه در اين است كه رابطه ماده و صورت و رابطه جنس با فصل
درست ادراك نشده است ، رابطهای كه ميان ماده با صورت و جنس با فصل
برقرار
|