است ، پس نوع اول زايل شد و باقی نيست و اگر نوع اول باقی است و
معنای اشتداد اين است كه تنها يك سلسله امور ديگر غير از آنچه به ذات‏
شی‏ء مربوط می‏شود به آن اضافه می‏شود ، پس اشتداد پيدا نكرده اشتداد به‏
اين است كه مابه الامتياز عين مابه الاشتراك باشد ، اگر بنا شود نوع باقی‏
باشد و آنچه كه اضافه شده خارج از حقيقت نوع باشد ، پس اشتداد پيدا
نشده و اگر بگوييد نوع از اول زايل شد ، می گويد پس باز هم اشتداد نيست‏
، چيزی معدوم شده و چيز ديگری پيدا شده .
سپس خود شيخ به خودش اشكال كرده و دفع اشكال مقدر كرده است و آن‏
اينكه : چه فرق است ميان حركت در جوهر و ساير حركات اشتداديه ؟ شما
چطور اين حرف را در حركت در كيف نمی گوييد كه اگر حركت اشتدادی در
كيف واقع شد لازم می‏آيد اين حركت در كيف نباشد بلكه حدوث های متوالی‏
متعاقب انواع كيف باشد كه در كنار يكديگر قرار گرفته اند .
جواب می‏دهد : فرق در اين جهت است كه در حركت های اشتداديه ديگر ،
مانند حركت در كيف ، يك موضوع دارند كه آن موضوع جوهر است ، و چون‏
چنين موضوعی دارند لازم نيست كه اين انواع بالفعل باشند تا اين اشكالات‏
به وجود بيايد ، اين اشكال از آنجا پيش آمد كه در حركت در جوهر ، لازم‏
بود كه انواع بالفعل باشند نه بالقوه ، و وقتی انواع بالفعل باشند ، هر
دو اشكال لازم می‏آيد : يكی تنالی انواع و ديگری محصور شدن غيرمتناهی در
بين حاصرين ( البته شيخ بصورت دو اشكال نگفته ما بصورت دو اشكال‏
می‏گوييم ) ولی در حركات در اعراض لازم نيست انواع بالفعل باشند ، بلكه‏
در اينجا انواع بالقوه است لذا هيچ كدام از دو اشكال پيش نمی آيد .
سؤال : چرا در جوهر لازم می‏آيد انواع بالفعل باشند و در عرض ها لازم‏
نيست انواع بالفعل باشند بلكه بالقوه اند .
پاسخ : البته اين بيان شيخ نيست بلكه ما به كمك حواشی مانند مرحوم‏