نيازمند به محرك است و محال است كه بر اين مبنا شی‏ء ، محرك خود باشد
كه اين تعبير ديگری از بی نيازی از محرك است . زيرا وقتی شی‏ء بی نياز
از محرك شد يعنی محركش خودش است زيرا اگر خود محرك خود نباشد و بی‏
نياز از محرك ، يعنی حادث بدون علت است و حال آنكه كسانی كه می‏گويند
حركت محرك ندارد نمی گويند كه حادث علت ندارد بلكه می‏گويند علت‏
حركت و حدوث ، ذاتی خودش است و اين بر مبنای اين برهان باطل است .
خلاصه برهان چنين شد : مقدمه اول : حركت كمال و به عبارت ديگر فيض‏
است . مقدمه دوم : معطی كمال محال است فاقد همان كمال باشد . نتيجه :
معطی حركت محال است فاقد حركت باشد ، پس آنچه كه حركت را می‏پذيرد و
خود آنرا فاقد است نمی تواند معطی باشد پس معطی حركت خارج از آن (
متحرك ) است يعنی محرك غير از متحرك است .

نسبت حركت به متحرك

همين طور كه مشاهده می‏شود با اينكه عنوان فصل ( 12 ) اثبات محرك اول‏
است ولی سخن بيشتر در اطراف اثبات نيازمندی حركت به محرك است ، و
ابطال تسلسل محركها و اثبات محرك اول در درجه دوم قرار دارد و در اين‏
دو برهانی كه اقامه شد ثابت گشت كه حركت نيازمند به قابل يا به اصطلاح‏
موضوع است و نيز نيازمند به يك فاعل ، و قابل غير از فاعل است همچنان‏
كه غير از مقبول است ، يعنی قابل غير از خود حركت ( مقبول ) بوده و
نسبت ايندو به هم نسبت عارض است در خارج به معروض خودش . به عبارت‏
ديگر از قبيل محمولات بالضميمه است يعنی مواردی است كه عروضش بر موضوع‏
خود در ظرف خارج می‏باشد مثل همه اعراض خارجی مانند اتصاف سفيدی به جسم‏
كه قابلی دارد و فاعلی ، قابل جسم است كه صفت سفيدی در خارج بر آن‏
عارض شده است و سفيدی نسبت به جسم محمول بالضميمه است همچنين است‏
حركت برای متحرك .