هيچ هويتی ندارد ، جز قابليت محضه و جز استعداد محض هيچ فعليتی ندارد .
تمام فعليتش اين است كه قوه ساير اشياء است ، امكان ساير اشياء است .
حال اگر برای او حيثيتی قائل شويم او ديگر ماده نيست ، او مجموعی از
ماده و صورت است . ماده چيزی است كه شیء بواسطه آن میتواند بپذيرد .
غير از اينكه مناط پذيرش است مناط هيچ چيز ديگری نيست . چنين چيزی را
چطور میتوان منشاء حركات مختلف دانست و گفت منشاء حركات مختلف ماده
های مختلف است . ماده اگر منشاء حركت شود ، حيثيتی غير از حيثيت
پذيرش پيدا كرده است .
اين خلاصه پاسخ مرحوم آخوند به اشكال فخر رازی بود و غير از اين ايراد ،
ايراد پنجمی نيز فخر رازی مطرح كرده است كه مرحوم آخوند میگويند اين
ايراد هم برميگردد به عدم درك صحيح قوه و قابليت كه در مباحث قبل بيان
كرديم .
فخر رازی در ضمن مطالب خود مطلبی را طرح میكند كه در حقيقت مغاير
است با برهان پنجم حكما در اثبات نيازمندی شیء متحرك به محركی غير خود
در برهان پنجم ، فلاسفه گفته اند قابل و فاعل نمی تواند يك چيز باشد .
فخررازی همين مطلب را نقض می كند .
اشكال فخر رازی بر مغايرت فاعل و قابل :
به نظر فخررازی در لوازم ماهيات قابل و فاعل يكی است . يعنی ماهيت
برای لوازم خودش هم فاعل است و هم قابل ، مثل زوجيت برای اربعه آيا
اربعه فاعل زوجيت است يا قابل زوجيت ؟ جواب اين است كه اربعه به
اعتباری فاعل زوجيت و به اعتباری ديگر قابل زوجيت است . اربعه قابل
زوجيت است زيرا غير از اربعه چيز ديگری نيست كه بگوئيم زوجيت عارض
آن شده و به تبع آن چيز عارض اربعه شده است ، بلكه عارض خود اربعه
است . در عين حال فاعلی هم در كار نيست كه بگوئيم از خارج آمده است و
اربعه را زوج كرده است . اربعه زوجيت را خودش به خودش داده و خودش
نيز از خودش پذيرفته است پس هم فاعل است و