اعراض می‏گوييم . مقصود از آنچه درباب عرض و جوهر می‏گوييم ، محل مستغنی‏
است ولی مقصود از موضوع كه در اينجا می‏گوييم قابل است كه مركب از
ممابالفعل و مما بالقوه باشد .
پس حركت در جوهر هم نيازمند به موضوع است چون مفروض اين است كه‏
آنجا هم حادث بلكه عين حدوث است . لذا تلاش مرحوم آخوند در اينجا بی‏
وجه نيست ، چون می خواهد برای حركت در جوهر كه حادث است ماده درست‏
بكند .
اكنون بايد بپردازيم به اين بحث كه : بيانی كه در اينجا دارد و می‏گويد
موضوع حركت هيولی مع صورش ما است با بيانی كه در فصل ( 19 ) داشت و
گفت : در حركت جوهريه فاعل و قابل يكی است ، تخالف دارد يا ندارد .
اگر توانستيم تخالف بين اين دو بيان را از ميان برداريم تخالف ميان‏
اينها و بين اينكه گفته موضوع ماهيت است و بين آنچه كه گفته حافظ وحدت‏
موجود مفارق است ، به سهولت رفع می‏شد .