غيرمتحرك باشد منتهی نگردد كه نامش محرك عقلی يا محرك اول است ( 1 )
.

پاورقی :
1 - سؤال : در نهايت ميخواهيد بگوئيد كه غير طبيعت محرك طبيعت است‏
، اولا اين كه طبيعت حركت را در طبيعت ايجاد كند معقول است ولی چگونه‏
متصور است كه ماوراءالطبيعه و مجرد حركت را در طبيعت ايجاد كند ثانيا
. بين علت و معلول بايد سنخيت وجود داشته باشد در حالی كه بين طبيعت و
ماوراء طبيعت سنخيتی نيست .
پاسخ : قسمت اول اشكال شما همان است كه در جلسه گذشته توضيح دادم كه‏
غير طبيعت يك وقت حكم غايت را دارد برای طبيعت و يك وقت در آن‏
واحد موجد حركت و متحرك است با هم ، كه همان مسأله حركت جوهريه است‏
و در مباحث آينده توضيح بيشتری خواهيم داد .
و اما در قسمت دوم ، تصور شما از سنخيت چيست ؟ آيا معنای سنخيت اين‏
است كه تحت يك نوع و يا يك جنس بايد باشند ؟ خير اينطور نيست .
سنخيتها همه بوجود برمی‏گردد . يعنی علت درجه كاملتری از وجود است و
معلول درجه نازلتر وجود . بنابر اصالت وجود و تشكيك وجود مسأله سنخيت‏
حل شده است . اين بی سنخيتهائی كه ما می‏بينيم از ماهيتها و جنس و فصل‏
ها ناشی می‏شود والا مراتب وجود همه در وجود شريك هستند . مادی و مجرد با
هم سنخيت دارند . به اين معنی كه مادی در مرحله كمالش نزديك می‏شود به‏
افق مجرد ، به اولين مراتب مجرد .
مثل اينكه می‏گويند زردی با سبزی در نظر اول سنخيت ندارند و هر دو نوع‏
رنگ هستند ولی همين زردی وقتی رو به ضعف و كم رنگی برود كم كم به اولين‏
مراتب‏سبزی نزديك می‏شود تا به حدی كه مرز ميان آنها از بين ميرود ،
در باب قوه و فعل اينكه گفتيم ميان قوه و فعل مرز نيست و اينكه گفتيم‏
ميان ماده و صورت مرز نيست ، مسأله سنخيت را حل می‏كند .