پاورقی : 1 - حاجی در حواشی فصل 33 همين مطلب را بيان كرده است و اين اشكال را ذكر می كند .
البته ماهيت عرض با ماهيت جوهر فرق نمی كند و هر دو معنای اسمی هستند
ولی وجود عرض برای جوهر يك نوع وجودی است كه وجود لنفسه ندارد .
پس شما چيزی را كه وجود لنفسه ندارد مستقل فرض كرديد و گفتيد " أين
" قبول تجدد میكند ، در صورتی كه قبول آن يعنی قبول جسم تجدد را ( 1 ) .
به تعبير ديگر : حكما يك اصطلاحی دارند و میگويند : طبيعت فاعل الحركه
است نه فاعل الوجود ، يعنی طبيعت بر هر چه كه اثر بگذارد ، نمی تواند
ايجاد كننده ماهيت باشد ، بلكه فقط میتواند حركت دهنده باشد ، بعبارش
اخری طبيعت هميشه وجود ناعت [ لغيره ] میدهد نه وجود لنفسه . پس قسم
اول را به اين بيان بايد رد كرد نه اين بيان كه ذات سواد باقی است يا
باقی نيست ، اگر باقی باشد چنين و اگر باقی نباشد چنان ، بلكه به اين
بيان كه اگر بگوييم خود مقوله موضوع است ، و تحليلا و مفهوما با هم
اختلاف دارند ، و علتی كه حركت را ايجاد میكند همان علتی است كه آنرا
بوجود میآورد پس مقوله روی اين حساب متحرك بالذات است ، و چيزی كه
متحرك بالذات است ، نمی تواند وجودش وجود رابطی باشد ، بلكه بايد
وجود نفسی باشد .
جواب امثال مرحوم جلوه هم همين است . آنها در باب حركت عرضيه
میگويند كه هر چه شما درباب حركت در جوهر بگوييد ، ما در باب حركت
عرضيه میگوييم . جوابش اينست كه حركت درباب حركت جوهريه ذاتی است ،
و درباب حركت عرضيه حركت نمی تواند ذاتی باشد چون وجود عرض وجود رابط
و غير مستقل است ، و شما برای آن فرض استقلال و تشخص میكنيد ، در
حاليكه خود عرض جدا از موضوعش استقلال ندارد و اگر آنرا مستقل فرض كنيم
از عرضيت خارج میشود مانند معانی حرفی ، بنابراين عرض بدون موضوعش نمی
تواند موضوع حركت باشد .
پاورقی : 1 - حاجی در حواشی فصل 33 همين مطلب را بيان كرده است و اين اشكال را ذكر می كند . |