لابد أن يقبل الاشتداد والاستكمال ، و هذا فی الاين والوضع غيرظاهر عندالناس‏
و ذلك متحقق فيهما ، فان كلا منهما يقبل التزيد والتنقص ( 3 ) ، و أما
الحركة فی الكيف فهو اشتداده أو تضعفة .
واعلم أن الحركة كما ذكرناه مرارا هی نفس خروج الشی‏ء من القوش الی‏
الفعل لامابه يخرج منها اليه ، ولذلك قالوا ان التسود ليس سوادا اشتد بل‏
اشتداد الموضوع فی سواديته ، قالوا : فليس فی الموضوع سوادان سواد أصل‏
مستمر و سواد زائد عليه ، لامتناع اجتماع المثلين فی موضوع واحد ، بل يكون‏
له فی كل حد مبلغ

پاورقی :
>
اشكال : وقتی هم كه مثلا يك جسم يك متری 5 سانت از جايش حركت بكند
، به كليتش كليه مكان را ترك كرده است .
پاسخ : نه ، اين جور نيست ، شما اجزاء مكان را در نظر می‏گيريد . اگر
جسمی مكانی را اشغال كرده باشد ، آيا ما اينجا يك مكان و يك ذی مكان‏
داريم يا به عدد اجزاء اين شی‏ء مكان و ذی مكان داريم ؟ جواب اينست كه‏
آن شی‏ء اگر واحد حقيقی باشد يك مكان و يك ذی مكان وجود دارد و هر جزء
يك مكان جداگانه ندارد ، ولی در جائی كه شی‏ء دارای اجزاء حقيقی است و
متكثر است وحدت واقعی در مكان و ذی مكان وجود ندارد .
حكمای ما در مثل فلك كه آن را جسم واحد می‏دانند ، مكانش را هم واحد
می‏دانند و می‏گويند : اگر شما می‏گوئيد اين مكان مال اين جزء است نه مال‏
آن جزء : نه ، اينطور نيست ، اين تجزيه مال ذهن است و آن جسم و مكان‏
واقعا هيچكدام جزء ندارند . لذا اگر حركتش انتقالی نباشد اصلا مكانش‏
تغيير نمی كند و اگر هم حركت انتقالی بكند تا تمام مكان را رها نكند
بكليته از كليه مكان جدا نشده است . و خلاصه اينكه : اشكال شما مبتنی‏
است بر اينكه واحد اعتباری را با واحد واقعی اشتباه می‏گيريد و چنين‏
خيالی می‏كنيد والا وحدت اتصالی مساوی است با وحدت شخصی ، و اجزائی در
كار نيست .
3 - با توضيحی كه داديم بيان آقای طباطبائی در حاشيه را بايد تكميل كرد
و گفت : دو نوع اشتداد داريم ، يك نوع اشتداد كه لازمه طبيعت حركت‏
است كه توجه ايشان هم فقط به اين است ، و يك اشتداد ديگر كه بيشتر
مورد توجه قوم است و آن اينست كه فعليت زمان بعد از فعليت زمان قبل‏
كاملتر باشد و اين لازمه اينست كه طبيعت در مرتبه بعد استعداد كمال‏
بيشتری داشته باشد ، و اين لازمه طبيعت حركت نيست .