چهار نظريه در توجيه نسبت حركت به مقوله
در اينجا چهار نظريه ابراز شده است : 1 - يكی اينكه معنای انتساب حركت به مقوله اينستكه آن مقوله موضوع حركت است . مثلا در حركت " أينی " ، " أين " متحرك است يا بعبارت ديگر " أين " متغير و متجدد است ، جسم كه در " أين " حركت میكند ، در حقيقت " أين " اين جسم حركت كرده است . 2 - نظريه دوم كه آنرا نظريه ای مستقل به حساب آوردن خالی از اشكال نيست ، اينست كه : وقتی ما حركت را به مقوله ای نسبت میدهيم مقصود اينستكه جوهر به توسط آن مقوله حركت میكند ، ( البته اينجا حركت در جوهر مطرح نيست چون اين حرف را قدما هم میگفتند ) مقصود اين قول اينست كه موضوع ، جوهر است ، ولی بتوسط و به تبع آن مقوله . مقصود از اين تبعيت ، تبعيت تعليلی نيست ، كه دو متحرك داشته باشد ، يكی جوهر به تبع مقوله و ديگری خود مقوله ، بلكه مقصود حيثيت تقييدی و واسطه در عروض است ، يعنی آنی كه متغير واقعی است خود مقوله است ولی ثانيا و بالعرض آنرا به موضوعش نسبت میدهيم . مثل اينكه خود عرض را به عنوان يك صفت به موضوعش نسبت میدهيم ، مثلا میگوييم جسم ابيض است به تبع بياض ، نه اينكه دو ابيض داريم ، يكی جسم و ديگری بياض ،