اين فرض قطعا باطل و محال است ، بعدا در ضمن بحث از " آن " درباره‏
اين فرض بحث می‏كنيم نتيجه اين فرض اين است كه حركت در هر آنی فردی‏
از مكان را بالفعل دارد ، يعنی " للمتحرك فی كل آن فرد من المقولة
بالفعل " پس حركت می‏شود مجموع بودن‏های بالفعل ، بودن‏های بالفعل يعنی‏
هر بودن غير از ديگری است منتهی در كنار يكديگر قرار گرفته اند . طبق‏
اين فرض حركت ماهيتی جز سكون ندارد ، اسم مجموع سكون‏های پی در پی را
گذاشته ايم حركت .
اين نظريه در مورد حركت صحيح نيست و دليل های زيادی بر بطلانش وجود
دارد . حركت چيزی است غير از سكونات و در نقطه مقابل سكونات قرار
دارد . نوع خاصی از بودن است كه ما از آن به شدن تعبير می‏كنيم ، در
فلسفه ما شدن در مقابل بودن نيست آنچنانكه در فلسفه های غربی هميشه شدن‏
را در مقابل بودن قرار می‏دهند ، و شدن را به تبع فلسفه هگل جمع ميان بودن‏
و نبودن می‏گيرند . در فلسفه ما شدن نحوه ای از وجود و بودن است همچنانكه‏
سكون نيز نحوه ای از وجود و بودن است ، و اين لازمه اصالت وجود است .

پاورقی :
> زمان ، مسافت هم به نوبه خود اجزای لايتجزائی دارد ، و اين اجزای‏
لايتجزا را اسمش را می‏گذاريم نقطه ، و اينجور می‏گوييم مثلا يك ساعت‏
برابر است با 60 دقيقه و هر دقيقه 60 ثانيه و هر ثانيه برابر يك مليون‏
جزء كه نامش آن است . پس هر ساعت می‏شود 3600 مليون آن . و به همين‏
عدد در مكان حركت ، نقطه وجود دارد . اگر شی‏ء ساكن باشد در طول يك‏
ساعت معنايش اينستكه در 3600 ميليون آن در يك نقطه قرار دارد . اما
اگر شی‏ء متحرك باشد ، معنايش اينستكه در 3600 ميليون آن در 3600 ميليون‏
نقطه وجود دارد ، يعنی به عدد آنات بودن ها وجود دارد ، منتهی چشم بشر
چون احساس نمی كند اين سكونات را ، آن را به صورت يك جريان مستمر
می‏بيند ، در صورتيكه جريان مستمر نيست بلكه بودن های جدا جدا از يكديگر
است ، اين بودن های جدا جدا از يكديگر را ما به صورت يك شی‏ء مستمر كه‏
اسمش را گذاشتيم " شدن ، حركت ، جريان ، سيلان " می‏بينيم . اين ذهن‏
انسان است كه مفهومی به نام حركت و سيلان ساخته است ، در واقع همه‏
حركتها عبارت است از مجموع سكونات متوالی در نقاط و آنات متوالی .
پس حركت جز مجموع كوچكترين سكونات نيست .