بخواهد به آن ملحق شود ، بلكه مثل زوجيت و اربعه است ( 1 ) .
حرف مرحوم آخوند اينستكه آن حركتی نيازمند به علت است ، يا متحركی‏
نيازمند به علت است كه آن حركت خارج از ذات متحرك باشد مثل حركات‏
عرضی ، اما حركتهای ذاتی كه به يك اعتبار متحرك و حركت يكی است ، در
آنجا همان علت ايجادی متحرك علت حركت هم هست ، چون حركت در اينجا
با متحرك در خارج دو چيز نيست ، بلكه از قبيل وحدت است با شی‏ء .
وحدت مفهوما با اشياء مغاير است ولی آيا اين شی‏ء ابتداء موجود می‏شود
بعد وحدت مثل يك شی‏ء خارجی به آن اضافه می‏شود ؟ يا وحدت از حاق ذات‏
آن انتزاع می‏شود ؟ دومی درست است .
پس جواب اشكال اين شد كه " علةالمتغير متغير " در حركات ذاتی كه‏
از ذات شی‏ء انتزاع می‏شود جاری نيست و مربوط به حركات عارضی است كه‏
تغيير زايد بر ذات شی‏ء باشد .
در اينجا اين سؤال پيش می‏آيد كه در حركات ذاتی درست است كه نفس‏
تغيير ، علت مستقل نمی خواهد و علت تغيير همان علت مفيض متغير است‏
ولی آيا در همين علت ، بحكم اينكه موجد شی‏ء متغيری است ، اصل " علة
المتغير متغير " نمی آيد و تغيير علت را ايجاب نمی كند ؟
مرحوم آخوند به اين سؤال هم چنين پاسخ می‏دهند كه : نه ، در علت ايجابی‏
و مفيض شی‏ء متغير هم اين اصل جاری نيست ، زيرا كه مفيض ، تغيير را
افاضه نمی كند ، بلكه مفيض اصل شی‏ء است كه تغيير از آن انتزاع می‏شود ،
به عبارت

پاورقی :
1 - امروزيها هم گاهی از حركت ذاتی می‏زنند ، ولی حرف آنها اينستكه‏
همان حركت عارضی ما را می‏خواهند ذاتی بنامند ، مثلا می‏گويند حركت در اين‏
كه جسم انجام می‏دهد ، لازمه جسم است . و حال آنكه حركت در أين عارضی و
زايد بر حقيقت جسم است و ممكن نيست لازمه جسم باشد . اگر چيزی ملحق شده‏
باشد و عين ذات شی‏ء نباشد به اين معنا است كه جسم آنرا قبول می‏كند و
قبول كردن جسم آنرا ، نيازمند به فاعل است كه حركت را به آن بدهد ، پس‏
ذاتی نيست و عارضی است . ولی اگر حركت ذاتی می‏گوييم مقصود چيزی است‏
كه از خارج به جسم وارد نشده باشد .