بوده‏اند ، پدر خود من يكی از آن افراد بود .
بعلاوه خود نويسنده اعتراف می‏كند كه برخی از طلاب و اهل اجتهاد جزء آن‏
طبقه نيستند ، پس بالاخره جزء طبقه محكومند و چون بالطبع به حكم‏
معلوماتشان نيرويی در اجتماع هستند كه دولتها از آنها حساب می‏برند ،
مانند ميرزا حسن شيرازی ، پس طبعا در عين اينكه جزء طبقه حاكمه‏اند
طرفدار محكومان‏اند .
در ص 74 درباره جامعه ايده‏آل بحث می‏كند ، جامعه ايده‏آل را در
ايدئولوژی اسلامی مساوی با امت می‏داند و مدعی است كلمه " امت " از هر
كلمه ديگر برای بيان واحد جامعه ايده‏آل از قبيل سوسيته ، قوم ، نژاد و
غيره رساتر است زيرا از يك روح مترقی و بينش اجتماعی ديناميك و متعهد
و ايدئولوژيك حكايت می‏كند .
می‏گويد : امت از ريشه " ام " به معنی راه و آهنگ است و امت يعنی‏
جامعه‏ای كه گروهی از افراد بشری كه در يك ايمان و هدف مشترك‏اند ، با
هم همگام شده‏اند تا آهنگ رفتن كنند و برای نيل به هدف مشتركشان به‏
راه‏افتند . اسلام با انتخاب كلمه " امت " مسؤوليت فكری و اشتراك در
حركت و هدف (و رفتن و شدن) را فلسفه تشكيل اجتماع خود قرار داده است .
سپس مدعی می‏شود كه در امت ( جامعه ايده‏آل اسلامی ) زير بنا اقتصاد
است ( « من لا معاش له لا معاد له » ) ، نظام اجتماعی بر قسط و عدل و
مالكيت مردم ( مالكيت اشتراكی ) و احيای نظام هابيلی ، جامعه بی‏طبقه‏
است .
بعد می‏گويد اين اصل است اما بر خلاف سوسياليسم غربی كه روح بينش‏
بورژوازی غرب را حفظ كرده است هدف نيست .
می‏گويد : فلسفه و شكل رژيم نه دموكراسی روشهاست ، نه