باقی وجود دارد ؟ و امثال اين پرسشها .
علم در پاسخ همه اين پرسشها به " نمیدانم " میرسد ، زيرا نمیتوان
اينها را آزمود . علم به مسائل محدود و جزئی پاسخ میدهد ، اما از تصوير
كلی جهان ناتوان است . با يك تمثيل مطالب راتوضيح میدهيم :
ممكن است فردی درباره تهران اطلاعات منطقهای و محلی داشته باشد ، مثلا
جنوب تهران يا قسمتی از آن را دقيقا و مشخص بشناسد به طوريكه بتواند از
حافظه خود خيابانها و كوچه ها و حتی خانههای آن منطقه را رسم كند ، ديگری
منطقه ديگر را ، سومی و چهارمی و پنجمی مناطق ديگر را به همين ترتيب
بشناسند بطوريكه اگر اطلاعات همه آنها را جمع آوری نماييم نسبت به جزء
جزء تهران اطلاع كافی به دست میآوريم . ولی آيا اگر تهران را اين گونه
شناختيم ، تهران را از هر جهت شناخته ايم ؟ آيا میتوانيم به اين وسيله
يك تصوير كلی از تهران به دست آوريم كه مثلا آيا تهران در مجموع خود چه
شكلی دارد ؟ آيا به شكل دايره است ، مربع است ، به شكل برگ درخت است
؟ برگ كدام درخت ؟ منطقهها با يكديگر چه روابطی دارند ؟ خطوط
اتوبوسرانی كه چند منطقه را به يكديگر متصل میكند چه خطوطی است ؟ آيا
تهران در مجموع خود شهری زشت است يا زيبا ؟ البته خير . اگر بخواهيم
اطلاعاتی در اين زمينه پيدا كنيم ، اگر مثلا بخواهيم بفهميم شكل تهران چه
شكلی است ، آيا زشت است يا زيبا ، سوار هواپيما میشويم و از بالا با
يك ديد كلی همه شهر را میبينيم .
اين است كه علم از پاسخ به اساسیترين مسائلی كه برای جهان بينی لازم
است ، يعنی برداشتهای كلی درباره مجموع و اندام
|