ج نظريه رئاليستی
اين نظريه معتقد است كه آنچه انسان را از نظر فردی و اجتماعی تقسيم و تجزيه میكند و عامل اصلی تفرقه و تكثير انسان است ، تعلق انسان به اشياء است نه تعلق اشياء به انسان . اسارت انسان ناشی از " مملوكيت " اوست و نه " مالكيتش " . از اين رو برای عامل تعليم و تربيت ، انقلاب انديشه ، ايمان ، ايدئولوژی و آزادی معنوی نقش اول را قائل است ولی معتقد است كه انسان همچنانكه ماده محض نيست ، روح محض هم نيست . معاش و معاد ، توام با يكديگرند . جسم و روان در يكديگر تاثير متقابل دارند . در همان حال كه بايد با عوامل روحی و روانی تفرقه در پرتو توحيد در عبادت و حق پرستی مبارزه كرد ، بايد با عوامل تبعيض ، بیعدالتيها ، محروميتها ، ظلمها ، اختناقها ، طاغوتها ، غير خدا را " رب گرفتن " ها به شدت جنگيد . اسلام چنين منطقی دارد . اسلام كه ظهور كرد ، در آن واحد به دو دگرگونی و انقلاب و دو حركت دست زد . اسلام نگفت تبعيضها ، بیعدالتيها يا مالكيتها را از بين ببريد خود به خود همه چيز درست میشود ، و نگفت درون را اصلاح كنيد و به برون كار نداشته باشيد ، اخلاق را بسازيد اجتماع خود به خود ساخته میشود ، اسلام در آن واحد كه ندای توحيد روانی و درونی در پرتو ايمان به خداوند متعال و يگانه پرستی ذات يگانه او را داد ، فرياد توحيد اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواريهای اجتماعی را بلند كرد . اين آيه كريمه قرآن كه مانند ستاره در آسمان توحيد انسانی میدرخشد و