امام جواد عليه السلام فرمايد: امام صادق عليه السلام فرمود: در آن ميان كه پدرم طواف كعبه مىنمود، مردى نقاب زده ناگهانى پيدا شد و هفت شوط او را قطع كرد و او را بخانه كنار صفا آورد و دنبال من هم فرستاد تا سه نفر شديم، آن مرد بمن گفت خوش آمدى پسر پيغمبر! سپس دستان را بر سرم نهاد و گفت: خير و بركت خدا بر تو باد اى امين خدا پس از پدرانش! (سپس متوجه پدرم شد و گفت) اى ابا جعفر! اگر مىخواهى تو به من خبر ده و اگر مىخواهى من به تو خبر دهم، مىخواهى از من بپرس يا من از تو بپرسم، مىخواهى تو مرا تصديق كن يا من تو را تصديق كنم، پدرم فرمود: همه اينها را مىخواهم (و با هيچيك مخالف نيستم) آنمرد گفت: پس مبادا كه در جواب سؤال من زبانت چيزى گويد كه در دلت چيز ديگر باشد، فرمود: اين كار را كسى مىكند كه در دلش دو علم مختلف باشد و خداى عزوجل از علمى كه در آن اختلاف باشد امتناع دارد (پس علم ما هم كه از علم خدا سرچشمه مىگيرد اختلاف ندارد).
آنمرد گفت: سؤال من همين بود كه شما يك سرش را گفتى، بمن خبر دهيد: اين علميكه در آن اختلاف نيست، چه كسى آن را مىداند، پدرم فرمود: اما تمام اين علم نزد خداى جل ذكره مىباشد و اما آنچه براى بندگان لازمست، نزد اوصياء است، آنمرد نقابش را باز كرد و راست نشست و چهرهاش شكفته شد و گفت: من همين را مىخواستم و براى همين آمدم.
شرح :
واقع و حقيقت در هر موضوعى يك چيز است و كسيكه بواقع و حقيقت عالم باشد هميشه يك چيز مىگويد، هيچ گاه دو گفتار مخالف از او شنيده نمىشود، اختلاف در گفتار و احتمالات بسيار نسبت به كسانيكه واقع و حقيقت را نمىدانند و در گفتار و نوشتجاتشان تناقض و اختلاف و توالى را فاسده و لوازمى كه خود آنها قبول ندارند ديده مىشود، بعقيده ما شيعيان علم بواقع و حقيقت در درجه اول مختص بخدايتعالى و در درجه دوم بمقدار احتياج بشر براى الهام گيرندگان از منبع علم او يعنى انبياء و اوصياء است، اينستكه قرآن كريم ميفرمايد (22 سوره 4) (اگر اين قرآن از جانب غير خدا ميبود در آن اختلاف بسيارى ميبافتند) .
ترجمه بقيه حديث: بعقيده شما علميكه اختلافى در آن نيست نزد اوصياء است، اكنون بفرمائيد: چگونه آنرا ميدانند و بدست ميآورند؟ فرمود: همچنانكه رسولخدا صلى الله عليه و آله ميدانست (يعنى همه بالهام و وحى خدا ميدانند) جز اينكه ايشان آنچه را پيغمبر مىديد نمىبينند، زيرا او پيغمبر بود و ايشان محدثند و پيغمبر (در معراجهاى خود) بر خداى عزوجل وارد مىشد و وحى را مىشنيد و ايشان نمىشنوند، آنمرد گفت: راست گفتى پسر پيغمبر، اكنون مسأله مشكلى از شما ميپرسم!
بفرمائيد كه اين علم بدون اختلاف، چرا هميشه آشكار نشود، چنانچه با پيغمبر آشكار ميگشت (چرا اوصياء گاهى تقيه ميكنند و واقع را بىپرده نمىگويند چنانچه پيغمبر مىگفت) پدرم خنديد و فرمود: خداى عزوجل نخواسته كه بر علم او اطلاع پيدا كند مگر كسيكه در ايمان بخدا امتحانش را داده باشد، چنانكه خدا برسولش حكم فرموده بود كه بر آزار قومش صبر كند و جز بفرمان خدا با ايشان مبارزه نكند، پيغمبر چه اندازه پنهانى دعوت كرد تا باو دستور رسيد (94 سوره 15) (آنچه را مأموريت دارى آشكار كن و از مشركين روى برگردان) (پس پيغمبر هم مانند اوصياء گاهى علمش را آشكار نميكرد).
بخدا سوگند، اگر پيغمبر پيش از اين دستور هم دعوتش را آشكار ميكرد در امان بود ولى نظر او اطاعت امت بود و از مخالفتشان بيم داشت كه از دعوت آشكار باز ايستاد.
دلم ميخواست با چشمت مهدى اين امت (امام دوازدهم) را ميديدى در حاليكه فرشتگان، ارواح كفار مرده را با شمشير آل داود بين زمين و آسمان، عذاب ميكنند و ارواح زندگان مانند ايشانرا (كه در زمين هستند) به آنها ملحق مىنمايند.
آنمرد شمشيرى بر آورد و گفت: هان اى شمشير از همان شمشيرها است، پدرم فرمود: آرى بحق خدائيكه محمد را بر بشر برگزيد، آنمرد نقابش را كنار زد و گفت: من الياسم، اينكه از وضع شما پرسيدم بخاطر بىاطلاعيم نبود، بلكه ميخواستم اين حديث، موجب قوت اصحاب شما باشد و بشما خبر خواهم داد آيهئى را كه خود ميدانيد و اصحاب شما اگر به آن آيه احتجاج كنند، پيروز شوند.
پدرم فرمود: اگر ميخواهى من آن آيه را بتو بگويم؟ گفت: ميخواهم، فرمود: شيعيان ما اگر بمخالفين ما (اهل سنت) بگويند: خداى عزوجل پيغمبرش مىفرمايد،: ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم تا آخر سوره (كه معنى آيات اينست: تو چه دانى كه شب قدر چيست؟ شب قدر از هزار ماه بهتر است، در شب قدر فرشتگان و جبرئيل باجازه پروردگار خود، براى هر مطلبى نازل شوند و تا دميدن صبح آنچه نازل ميشود سلام است (براى هر مطلب سلامتى نا سپيده دم نازل شوند).
آيا رسولخدا صلى الله عليه و آله چيزى ميدانست كه در آنشب نداند و در غير آنشب هم جبرئيل عليه السلام براى او نياورد؟ (يعنى آيا پيغمبر علمى از غير طريق وحى هم داشت؟) مخالفين خواهند گفت: نه، به آنها بگو: آيا آنچه را پيغمبر ميدانست، جايگزينى براى اظهارش داشت؟ (يعنى چاره جوئى داشت كه دعوتش را تبليغ نكند؟) خواهند گفت: نه، به آنها بگو: آيا در آنچه پيغمبر صلى الله عليه و آله از علم خداى عز ذكرهاظهار ميكند (و بمردم ميگويد،) اختلافى هست؟ اگر گويند: نه، بايشان بگو: پس كسيكه بر مسند حكم خدا نشسته و در حكمش اختلاف ميباشد (مانند اجتهادات متناقص اهل سنت) آيا مخالفت پيغمبر صلى الله عليه و آله كرده است؟ خواهند گفت: آرى، و اگر بگويند: نه، سخن اول خود را باطل كردهاند (كه گفتند: علم پيغمبر تنها از طريق وحى و مأخوذ از علم بىاختلاف خداست).
سپس به آنها اين آيه را تذكر بده (7 سوره 3) (تأويل قرآن را جز خدا و راسخين در علم نمىدانند) اگر بگويند: او كيست؟ بگو: پيغمبر صلى الله عليه و آله داراى اين علم بود، ولى آيا پيغمبر علم خود را تبليغ كرد يا نه؟ اگر بگويند: تبليغ كرد، بگو: آيا پيغمبر صلى الله عليه و آله كه وفات كرد، جانشين پس از او، آن علم بىاختلاف را ميدانست؟ اگر بگويند: نه، بگو: جانشين پيغمبر صلى الله عليه و آله (مثل خود پيغمبر از جانب خدا) مؤيد است و نيز پيغمبر جانشين خود نكند، جز كسى را كه بحكم او حكم كند و در همه چيز مانند او باشد، جز منصب نبوت و اگر پيغمبر صلى الله عليه و آله (مثل خود پيغمبر از جانب خدا) مؤيد است و نيز پيغمبر جانشين خود نكند، جز كسى را كه بحكم او حكم كند و در همه چيز مانند او باشد، جز منصب نبوت و اگر پيغمبر صلى الله عليه و آله كسى را جانشين علم خود معين نكند، كسانى را كه در پشت پدرانند و پس از او بدنيا مىآيند ضايع كرده (و بدون رهبر دينى گذاشته) است. (پس از تمهيد اين مقدمات، چنين نتيجه مىگيريم كه جانشين پيغمبر بايد مثل خود او عالم بتأويل قرآن و مصون از خطا و اشتباه بوده، اختلاف در حكم و فتوى نداشته باشد و مؤيد از طرف خدا باشد.
اگر به تو بگويند: علم پيغمبر تنها از قرآن بود (و از راه ديگرى در شب قدر برايش علمى پيدا نمىشد) تو به آنها بگو: (همان قرآن در سوره 44 فرمايد) (حم قسم باين كتاب روشن كه ما آنرا در شبى مبارك نازل كردهايم، ما بيم دهندهايم (سپس مىفرمايد: در آنشب هر امر محكم و درستى فيصل داده شود، فرمانيست از جانب ما، همانا ما فرستنده رسولانيم) اين آيه دلالت دارد كه علم پيغمبر و جانشينانش در شبهاى قدر زياد مىشود، زيرا فيصل دادن هر امر محكم به آنها ابلاغ مىشود) اگر بتو بگويند: خداى عزوجل اين امر را جز بسوى پيغمبر نفرستد، تو بگو: آيا اين امر محكم كه فيصل داده مىشود و بتوسط فرشتگان و جبرئيل فرود مىآييد آنها از آسمانى به آسمانى نزول كنند يا از آسمان به زمين؟ اگر گويند: تنها از آسمانى به آسمانى نزول كنند، (درست نيست) زيرا در آسمان كسى نيست كه از اطاعت بمعصيت گرايد (و فيصل دادن در مورد گناه و طغيان و اختلافست) و اگر بگويند: از آسمان بزمين آيند و اهل زمين بفيصل دادن احتياج زيادى دارند، تو بگو: پس ايشان چارهئى جز اين دارند كه سيد و بزرگترى داشته باشند و نزدش محاكمه كنند؟
اگر گويند: خليفه وقت حاكم ايشانست، تو بگو (256 بقره) (خدا سرپرست كسانى است كه كه ايمان آوردند، ايشان را از تاريكيها بسوى نور برد تا آنجا كه فرمايد -: در دوزخ جاودانند) بجانم قسم كه در زمين و آسمان، سرپرستى از طرف خداى عز ذكره نيست، جز اينكه مؤيد است و كسيكه تأييد شود خطا نكند و در روى زمين دشمنى براى خدا نباشد، جز اينكه بىياور باشد و هر كه بىياور باشد، بحق نرسد همچنانكه لازمست از آسمان براى مردم زمين فرمان و قانون نازل شود، لازمست حاكمى هم باشد.
اگر گويند: آن حاكم را نمىشناسم، به آنها بگو. هر چه خواهيد بگوييد، خداى عزوجل نخواسته است كه بندگان را بعد از محمد صلى الله عليه و آله بدون حجت گذارد.
امام صادق عليه السلام فرمايد: الياس ايستاد و گفت: اى پسر پيغمبر در اينجا موضوعى است مشكل، بمن بفرمائيد: اگر آنها گويند حجت خدا تنها قرآنست، (چه بايد گفت؟) فرمود: آنگاه من به آنها مىگويم: قرآن زبان ندارد كه امر و نهى كند ولى قرآن اهلى دارد كه آنها امر و نهى مىكنند (و جزئيات و مصاديق كلى قرآن را تفسير و تعيين مىكنند) و نيز مىگويم: گاهى براى بعضى از اهل زمين، بلا و فتنهئى پيش آمد كند كه در سنت پيغمبر و حكم مورد اجماع امت وجود نداشته باشد و در قرآن هم نباشد، براى علم خدا روا نيست كه چنين فتنهئى در زمين پيدا شود و در محكمه عدالت او كسيكه آن فتنه را رد كند و بگرفتاران فرج بخشد، وجود نداشته باشد.
الياس گفت: در اينجا شما پيروز مىشويد اى پسر پيغمبر! گواهى دهم كه هر بلا و معصيتى كه در زمين به مخلوق رسد، يا نسبت به جان ايشان در موضوع دين يا غير دين، پيش آمد كند، خداى عز ذكره مىداند و قرآن را راهنماى آنها قرار داده است، سپس گفت: اى پسر پيغمبر! مىدانى كه قرآن دليل چيست؟ امام باقر عليهالسلام فرمود: آرى كليات حدود خدا در قرآنست و تفسير آنها نزد حاكم (حجت معصوم خدا) است.
الياس گفت: خدا امتناع دارد كه بندهاى بمصيبتى نسبت بدين يا جان و يا مالش گرفتار شود و در روى زمينش حاكميكه نسبت به آن مصيبت بدرستى قضاوت كند، وجود نداشته باشد. آنمرد (الياس) گفت: در اين موضوع شما بكمك برهان پيروزى داريد، مگر اينكه دشمن شما دروغى بخدا ببندد و گويد: براى خداى جل ذكرهحجتى نيست:
بمن خبر دهيد از تفسير (20 سوره 57) (تا براى آنچه از دستتان رفته غم مخوريد) (امام باقر عليه السلام فرمود:) اين از مختصات على است (و نسبت به آنچه بدستتان آمده شادى نكنيد) درباره ابىفلان و ياران اوست كه يكى در جلو و يكى دنبالست (براى آنچه از دستتان رفته غم مخوريد) مخصوص على عليه السلام است و براى آنچه بدستتان آمده شادى نكنيد، راجع بفتنه ايست كه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله پيش آمد، آنمرد (الياس) گفت: گواهى دهم كه شما دارندگان همان حكمى هستيد كه در آن اختلاف نيست، سپس آنمرد برخاست و رفت و من او را نديدم.
|