next page

fehrest page

مقدمه  
بسم الله الرحمن الرحيم
اءلحمدلله رب العالمين ، و الصلاة على محمد و آله الاءطيبين ، و اللعن على اءعدائهم اءجمعين
در كلمات قصار اميرالمؤ منين ، على - عليه السلام - آمده است :
ان هذه القلوب تمل كما تمل الاءبدان ، فابتغوا لها طرائف الحكم .(1)
همان گونه كه بدن ها خسته و كوفته مى شوند، دل ها نيز خسته مى شوند. بنابراين ، حكمت هاى ظريف را براى آن ها بجوييد.
مجموعه اى كه فرا روى شما است ، گلچين نكات دل نشين و جذابى است كه شيخ الفقها و المجتهدين ، عارف كامل ، عالم ربانى : حضرت آيت الله العظمى بهجت - مدظله - در سال هاى متمادى ، پيش از درس خارج فقه و اصول و يا بعد از آن ، و گاه در اثناى درس - كه در منزل شخصى ايشان برگزار مى شد - بيان فرموده اند .
اين نكات اگر چه انصافا نكات علمى و حاصل يك عمر مطالعه و تحقيق است ، ولى در واقع دست مايه هايى براى ارايه ى تذكرات معارفى ، اخلاقى و عرفانى است ، كه حضرت استاد - مدظله - با تمسك به آن ، هدايت درونى افراد در بعد عقايد، و تخلق به اخلاق الهى در گفتار، رفتار و كردار نظر داشتند . از اين رو، مشاهده مى كنيد كه به مباحث گوناگون ، از مباحث كلامى و عقايد، به ويژه مساءله ى امامت و على الخصوص مباحث مربوط به حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - گرفته ، تا مباحث تفسيرى ، اخلاقى ، گوشه هايى از سيره ى حضرات معصومين - عليهم السلام - شرح حال عالمان ربانى ، و نكات تاريخى ، سياسى و اجتماعى ، و گاه حتى نكات اقتصادى و بهداشتى و ... اشاره شده است .
بنابراين ، از خواننده ى محترم انتظار مى رود كه اين مطالب را به ديد نكات بصيرت زا و پندآموز نگريسته و در هنگام مطالعه به استفاده از آن ها، در اصلاح خود در زمينه ى معارف ، اخلاق و كردار نظر داشته باشد و از مطالعه ى معمولى آن ها و انباشتن اطلاعاتى چند به محفوظات خود خوددارى كنند.
اما نحوه ى گردآورى و نگارش اين مجموعه به اين صورت بود كه اين ناچيز غالبا مطالب را در مجلس درس به رشته ى تحرير در مى آوردم و در منزل پاك نويسى مى نمودم . تا اين كه تصميم به چاپ آن شد و كل مجموعه را در اختيار يكى از دوستان - كه خود متجاوز از ده سال در درس خارج فقه و اصول حضرت آيت الله بهجت شركت نموده است - گذاردم و ايشان كل متن را بارها مطالعه ، ويراستارى ، تصحيح و تهذيب نموده و نشانى آيات ، روايات ، و به طور كلى مواردى را كه نياز به ذكر مدرك و منبع داشت ، استخراج كرده و متون عربى را به فارسى برگرداندند.
از آن پس ، كل مجموعه توسط بنده و برخى شاگردان معظم له و ديگر عزيزان مورد مطالعه ، بررسى و بازنگرى قرار گرفت .
پيشاپيش شايسته است چند نكته مورد توجه خوانندگان محترم قرار گيرد:
1 . براى آشنايى خوانندگان محترم با حال و هواى حاكم بر جو جلساتى كه اين مطالب در آن ايراد شده ، توجه به اين نكته ضرورى است كه اين نكات براى دانش آموختگان سطح عالى حوزه كه درصدد نيل به مقام اجتهاد هستند، مطرح شده است . و هدف اصلى از ايراد آن ها افزايش بصيرت و تنبه فراگيران در بعد معارف نظرى و عملى است . بنابراين ، اگر مشاهده مى كنيد كه نكات ، اشاره وار مطرح شده و به صورت مشروح به طرح موضوع و جوانب بحث و بيان ديدگاه هاى مختلف و استدلال بر ديدگاه مورد گزينش و ... پرداخته نشده ، براى اين است كه از يك سو ذهنيت مخاطبان جلسه ، و از سوى ديگر هدف از بيان اين مطالب ، چنين قالبى را ايجاب مى كرده است . فراز و فرود مطالب هم به همين دليل است ؛ زيرا گاه سطح اطلاعات فراگيران اقتضا مى كرده كه فقط به نكات اصلى - براى اين كه سرفصل تحقيقات آينده ى آنان گردد - بسنده شود، و گاه به جهت پند و موعظه حتى به مسايل خيلى سطح پايين كه در سعادت انسان نقش دارد،پرداخته شده است .
بنابراين ، حسن اين روش به هيچ وجه قابل انكار نيست و اين نكات ره توشه اى براى همه ى سطوح است و عدم استفاده ى همگان از همه ى نكات ، مانع از بهره بردارى از آن براى ديگر اقشار نخواهد بود.
2.از آن جا كه در هر نكته به همه ى جوانب موضوع اشاره نشده است بنابراين ، قضاوت در مورد مطالب مذكور در اين نكات و تحصيل نظر نهايى حضرت استاد در برخى مسايل تنها در صورت مطالعه ى كل اين مجموعه امكان پذير است .
3. چنان كه گفته شد، اين نكات گلچينى از فرموده هاى حضرت استاد است .بنابراين ، طبيعتا ترتيب قرار گرفتن نكات در كتاب به ترتيب ايراد آن ها توسط حضرت استاد نخواهد بود.
4 . عناوين نكته ها توسط مصحح ، و در مواردى هم به صورت گزينشى از بيانات حكيمانه ى حضرت استاد انتخاب گرديده است .
5. اگر چه در تقرير بيانات حضرت استاد نهايت دقت به عمل آورده شده است ، با اين حال ممكن است در نقل قول ها، اسامى افراد، جريانات تاريخى و ... اشتباه رخ داده باشد . از خوانندگان عزيز مى خواهيم كه اين گونه سهوهاى احتمالى را در صورت امكان با آدرس ناشر، با ما مكاتبه نمايند.
6. به خواست خدا، فهرست هاى راهنما شامل ، فهرست منابع ، آيات ، روايات و فهرست موضوعى مطالب در جلد پايانى اين مجموعه ذكر خواهد شد.
در پايان از هم كارى تمام برادرانى كه در عرضه ى اين اثر نقش داشتند، صميمانه تقدير و تشكر مى نمايم . و هو الشكور المحمود، و صلى الله على محمد و آله .
محمد حسين رخشاد
1 ذكر الله حدى ندارد  


هر عمل خيرى ، حدى از آن مطلوب است كه اگر از آن حد گذشت ، ضدش حاصل مى شود، يعنى اگر انسان پايين تر از حد مطلوب انجام داد قاصر و يا مقصر است ، و اگر بالاتر از حد مطلوب بود، به صعوبت مبتلا مى شود، تا اين كه به حدى مى رسد كه غير ممكن و غير مقدور بشر مى گردد. مانند نماز كه بدن انسان طاقت زياد نماز خواندن را ندارد، و يا مزاحم خيراتى است كه به سبب نماز از انسان فوت مى شوند، به گونه اى كه ديگر انسان نمى تواند آن ها را مثل گذشته انجام دهد . ساير خيرات و طاعات نيز اين گونه است ، به جز ذكر الله چنان كه در روايت دارد كه حدى براى آن نيست .(2)
البته مقصود ذكر لسانى نيست ، زيرا در اثر آن نيز اعضا و جوارح انسان به ملالت و ضعف و عجز و سستى دچار مى شوند، بلكه ذكر الله كه حدى ندارد اعم از ذكر قلبى و لسانى ، بلكه اعم از ذكر بدنى است ، چون تمام طاعات و همه ى آن چه مرضى خداست ذكر الله است ، و اين گونه با همه ى طاعات جمع ، و با هر نوع طاعت پياده مى شود، نظير قضاى حوايج ، اداى واجبات ، اداى واجبات ، بلكه به جا آوردن مستحبات ، كه نزد اهلش ذكر الله است ، بلكه ترك مكروهات و محرمات هم ذكر الله است . در آن روايت از امام صادق عليه السلام - آمده است :
من اءشد ما فرض الله على خلقه ، ذكر الله كثيرا . ثم قال : لا اءعنى سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر و ان كان منه ، و لكن ذكر الله عند ما اءحل و حرم .(3)
از سخت ترين چيزهايى كه خداوند بر خلق واجب نموده ، ذكر بسيار خداوند است . سپس فرمود: مقصودم سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ، هر چند اين ها نيز از ياد خداست ؛ بلكه منظورم ياد خدا هنگام حلال و حرام او است .
يعنى ذكر قلبى محض . آيا واقعا سبحان الله است و اءشد تذكيرا؛ (بيشتر انسان را به ى اد خدا مى آورد) است ، و يا اين گفتار حضرت يوسف - عليه السلام - كه :
معاذ الله انه ، ربى اءحسن مثواى انه ، لا يفلح الظلمون (4)
پناه بر خدا!او پروردگار من است ، و جايگاهم را نيكو قرار داده است ، و ستمكاران هرگز رستگار نمى شوند.
بسم الله بفرماييد، كار گذشته بود كه قرآن مى فرمايد:
و هم بها لولآ اءن رءا برهن ربه (5)
حضرت يوسف - عليه السلام - نيز آهنگ او را مى كرد، اگر برهان و نشانه ى روشن پروردگارش را نمى ديد.
آيا همه اش به اختيار او بود، يا خدا حفظ كرد؟ چه كار كرد؟ آيا كارى كرد جز اين كه برهان رب را ديد. البته قطعا هزارها كار پيش از آن انجام داده بود تا اسباب برهان رب را در اوقات خلوت تحصيل كرده بود، كه در آن موقعيت حساس برهان رب را ديد.


2 افعال انسان در عين اختيارى بودن ، به توفيق الهى انجام مى گيرد  


اگر توفيق و دستگيرى خدا نباشد، مگر كارهاى اختيارى انسان انجام مى گيرد؟! بايد دستگيرى و توفيق از ناحيه ى خدا باشد، تا با اعمال اختيار و اراده از ناحيه ى بنده ، كارهاى اختيارى انجام گيرد. تازه انجام افعال اختيارى مشروط به بقاى حيات و صحت و عدم موانع است . مثلا براى انجام نماز بايد بنده ساجد و ... باشد و عنوان سجود به قيام مبدل شود و شخص قائم ، راكع و ساجد گردد، اين ها هم همه از او تعالى و به او است ؛ زيرا وجود و ايجاد، تا چه رسد به حركات و سكنات ، به او است ؛ چنان كه مى فرمايد:
و ما رميت اذا رميت و لكن الله رمى (6)
آن هنگام كه [سنگريزه ها را ] پرتاب نمودى ، اين تو نبودى كه انداختى ، بلكه خدا انداخت .
ما همين اندازه مى دانيم كه خداوند امر فرموده و نهى كرده و ما در فعل و ترك مضطر نيستيم و بين افعال مضطر و غير مضطر فاصله است . همين مصحح عقوبت است . و نيز بالوجدان ثابت است كه خود را در مورد تكليف ، فاعل ما يشا و مختار و خالق فعل مى دانيم ، حال اين كه همگى مخلوق خداست و اختيار بنده نيز بر فرض ابقاى خداست و بايد خدا او را باقى بدارد تا فعل را عن ارادة و اختيار انجام دهد. و انسان فاعل ما به است نه فاعل ما منه (7) ولى خيال مى كند كه فاعل ما منه است و اين كه فعل از او صادر مى شود، و حال اين كه نمى داند چه قدر طول مى كشد و يا به آخر مى رسد يا نه و يا موفق به انجام كار تا به آخر مى شود يا نه ؛ با اين كه از اول قصد انجام فعل تا آخر آن را دارد .


3 اگر عقرب روى دستشان بگذارى ، آن ها را نمى گزد! 


مرد سياه پوستى در بغداد نوكر آقايى بود، به نجف نزد اساتيد اخلاق آن جا رفت . وقتى برگشت يا وقتى كه شخصى او را ملاقات كرد، به او گفت : از آقايان نجف چه ديدى و آن ها چه داشتند كه ما را ترك كردى ؟ گفت : در ميان آن ها كسانى هستند كه اگر عقرب را روى دستشان بگذارى ، آن ها را نمى گزد.گفت اگر در دست تو بگذاريم اثر نمى كند؟ گفت : شايد . آن گاه دستور داد عقرب هفت دنده ى قهوه اى يا سياهى را آوردند و روى دست نوكر سياه گذاشتند، عقرب مكرر روى دست او بالا و پايين رفت و آمد، و هيچ در او اثر نكرد.
كرامات انسان از اين ها بالاتر است . قرآن از زبان حضرت عيسى - عليه السلام - مى فرمايد:
و اءبرى الاءكمه و الاءبرص و اءحى الموتى باذن الله (8)
نابينا و شخص مبتلا به پيسى را بهبودى مى بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم .
و نيز مى فرمايد:
و اءنبئكم بما تاءكلون و ما تدخرون فى بيوتكم (9)
شما را از آن چه مى خوريد و در خانه هايتان اندوخته مى كنيد مطلع مى سازم . همه ى اين ها به اذن الله است .
خدا مى داند كه آثار و منافع وجودى انسان تا چه حد است . خدا كند گرمى باطنى و انس باطنى به قرآن و دين و مقدمات و لوازم ديندارى داشته باشيم ، و كتاب و عترت ما را كافى باشد تا حقانيت دين نزد ما يقينى گردد، هم خودمان يقين داشته باشيم ، و هم قابليت داشته باشيم كه ديگران را از اهل يقين كنيم .


4 مقربين از شوق بهشت جان سپرده اند و ما ...  


خداوند، در قرآن و غير آن (10) به حدى بهشت و بهشتيان را در توصيف بالا برده كه اگر كسى از شوق شنيدن آن ، وفات كند، استبعاد ندارد!آيات جهنم نيز اين گونه است ، قرآن مى فرمايد:
(و لهم مقمع من حديد) (11)
گرزهاى آهنين براى [ زدن ] آنان فراهم است .
كه اگر انسان معاصى خود را در نظر بگيرد و بميرد، مستبعد نيست !
البته ما با منكرين كار نداريم ، ولى برخى از مقربين از شوق لقاى بهشت مرده اند؛ زيرا شنيدن آيات رحمت و نعمت و يا عذاب و نقمت ، در انسان موحد تكوينا اثر مى گذارد، و او از مشوقات يا مخوفات جان مى سپارد، با اين همه اين آيات در ما هيچ اثر نمى كند!


5 قرآن آينه ى بهشت و جهنم  


اگر كتابى بود كه عكس اشيا را نشان مى داد، آن كتاب همين قرآن است كه بهشت و جهنم را نشان مى دهد، با اين همه ما اين گونه بى تفاوت هستيم و به دنيا دل بسته ايم .اى كاش ما به التفاوت چيزى بود كه ارزش جدا شدن از حق و پيوستن به باطل را داشت . دنيا و مقاماتش چه ارزش دارد؟ خدا مى داند كه صاحبان مقامات معنوى در اوقات خلوت و مناجات چه حالى دارند، و خاموشى فكر چگونه آن ها را در اثر مشاهده ى انوار الهى مى سوزاند ولو در مدت كوتاه !


6 آيا مى شود امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - چهار صد ميليون  ياورداشته باشد و ...


قرآن چه موجودى است كه در مراتب مختلفه ى نزول ، حكايت از شنيدنى ها و ديدنى ها مى كند؛ عديل قرآن (عترت ) هم حكايت از نعمت هاى عالم مى كند؛ ولى ما از غمخوار، هادى ، حامى و ناصرهاى خود قدردانى و شكرگذارى نمى كنيم و واسطه ى خير را پى مى كنيم ؛ كه :
(فعقروها)(12)
پس ناقه را پى كردند.
و ائمه - عليهم السلام - را كه ولى نعمت هاى ما و مجارى فيض هستند نمى توانيم مشاهده كنيم . امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - هم اگر بيايد با او همان معامله را مى كنيم كه با آباى طاهرينش كرديم . آيا مى شود امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - چهارصد ميليون ياور داشته باشد و ظهور نكند؟!


7 چه كنيم كه معصيت نكنيم ؟  


انجام طاعت و ترك معصيت به حسب ظاهر مشكل است ، و سلمان شدن مشكل ، بلكه كالمحال است ، و لذا غير از معصومين - عليهم السلام - همه به ترك طاعت و فعل معصيت مبتلا هستيم و معصوم بودن مثل اين كه نشدنى است ، ولى در افراد بشر، شمر هم بسيار است ؛ اما آيا چيزى هست كه مطلب (13) را آسان كند؟
از امورى كه خيلى سهل المؤ ونة و آسان است - ولو عمل بر خلاف قول باشد - اين است كه انسان ملاحظه كند و ببيند اگر ملتزم به طاعت و تارك معصيت باشد، آيا حال او مثل صورتى است كه ترك طاعت و فعل معصيت مى كند و آيا اين حال مثل حالت اول است يا خير؟ فرض كنيد اگر انسان نزد رييس جمهور يا هر رييس مطلق ، مقرب باشد، اين براى او بهتر است و يا اين كه نزد يك فقير تهى دست و محروم ؟! آيا خوب است به ذاتى كه موت و حيات و مرض و صحت و غنا و فقر به دست او است مراجعه كنيم و رابطه ى دوستى داشته باشيم ، يا با كسى كه خود محتاج و ناتوان و بيچاره است ؟!
در اطاعت اوامر الهى و نيز در معصيت و به فرمان شيطان و نفس بودن ، امر داير است بين اين كه با كسى كه حيات و ممات ، غنا و فقر و مرض و صحت و مريض خانه و دكتر و خزانه و ثروت و ... به دست او است ؛ مجالست كنيم يا با كسى كه هيچ ندارد؟!انسان كدام را اختيار مى كند و محبت وجدانيه (نه به حسب خوف نار يا شوق بهشت ) با كدام طرف است ؟
به حسب ظاهر بنده ى مطيع ، پشتيبانش مثل كوه ، محكم و استوار و منبع همه ى خيرات است ، و بنده ى عاصى پشتيبانش محتاج تر از او و دشمن دانايى (شيطان ) است كه از دوست نادان بدتر است و صلاحديدش تمام به زيان او است . نظير شخصى كه نزد كسى رفت تا او را از فقر و فشار و ناراحتى روزگار نجات دهد، او گفت : شايسته ترين كار براى شما اقدام به مرگ و خودكشى است !صلاح ديدش از اين قبيل است كه بگويد: صلاح و نجات شما در اين است كه قرص مرگ آور يا خواب آور بخوريد تا راحت شويد!بنابراين ، ما در عزم به طاعت عازم به رفاقت و دوستى و همنشينى با غنى قادر و داناى كريم هستيم ، و در عزم بر معصيت عازم به رفاقت و همنشينى با فقير عاجز جاهل و لئيم .
اگر اين معنا را درست تشخيص دهيم و بفهميم و به طور واضح و روشن باور كنيم ، خواهيم فهميد كه در اطاعت سود برده ايم ، نه زيان و خسارت ؛ به دليل اين كه ديده ايم افرادى (و اءحى الموتى باذن الله ) (14)؛ (مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم .) و كراماتى از اين قبيل را داشته اند و شدنى است و محال نيست و اختصاص به انبيا - عليهم السلام - هم ندارد، بلكه هر كه از آن ها متابعت كند، مى تواند از اين راه به مقامات و كمالات و كرامات آن ها دست يابد، البته بدون تحدى نبوت و كذابيت مدعى آن ؛ پس اگر انسان يقين كند و براى او واضح و آشكار شود كه در طاعت ، با غنى و قادر و كريم و ... رفاقت كرده و در معصيت با عاجزتر و محتاجتر از خود، طبعا هيچ گاه به معصيت تمايل پيدا نمى كند و از قصر شاهنشاهى و از كنار هرگونه ناز و نعمت و آبادى و آسايش به كاروانسراى خرابه و ويرانه نمى رود و با صاحب آن رفيق و همنشين نمى شود، در حالى كه خود آن صاحبخانه هم راضى نيست كه رفيق او و با او باشيم ، و از هر چيز محروم گرديم !
بنابراين ، براى تسهيل طاعت و اجتناب از معصيت راهى جز اين نداريم كه متوجه شويم و يقين كنيم كه طاعت ، نزديكى به تمام نعمت ها و خوشى ها و دارايى ها و عزت ها و ... است ، و معصيت ، عبارت است از محروميت و ناخوشى و ندارى و ذلت و ...


8 نه ، وفات نكرده است ! 


مرحوم آقا سيد ابوطالب يكى از علماى اراك به مكه رفته بود، خبر وفاتش به مردم اراك رسيد، مسجدها و تكيه ها را سياه پوش ‍ كردند و عزادارى نمودند، و مجالس ختم براى ايشان گرفته شد . شخصى نزد مرحوم آقا نور آمد - همان كسى كه استادش مرحوم نراقى (15) درباره ى او فرموده بود: مجتهد، تنها شهيد اول - رحمه الله - است و من و تو. - و خبر وفات مرحوم ابوطالب را به ايشان داد، ايشان دست روى پيشانى گذاشت و سر به زير انداخت و بعد از مقدارى تاءمل فرمود: نه ، وفات نكرده است . گفتند: آقا چه مى فرماييد؟ خبر قطعى است ، تمام شهر سياه پوش است ، و مردم براى او مجالس ختم و عزا برپا كرده اند. بار ديگر سر به زير انداخت و توجه و تاءملى نمود و سر برداشت و دوباره فرمود: وفات نكرده . عرض شد: شما از كجا خبر مى دهيد؟ فرموده بود: وقتى يكى از اعاظم از دنيا مى رود، فرشته اى به تمام جاها خبر مى دهد و صداى او شنيده مى شود، و من صداى آن را نمى شنوم ، و اكنون خبر و صدايى نمى آيد. اگر ما پيرو علما بوديم ، چنين بلاها به سر ما نمى آمد، يا اگر مى آمد مثل جناب ميثم بوديم (16)كه هر چه بلا به سرش مى آمد ايمانش قوى تر مى گرديد، بدون اين كه دست از ولايت بردارد، و حاضر نشد كه حتى زنده بماند و براى اين جهت هم تقيه نكرد!بلاد شيعه پر بود از اين گونه علما آيا ما قدردان آن ها بوديم كه از ميان ما لا الى بدل (17) رفتند؟!شايد در زمان حياتشان كسى پيدا نمى شد كه از آن ها يك مساءله هم بپرسد!اين قدر كتوم و ناشناخته !


9 خواندن نامه توسط آخوند ملا فتح على در جيب قاصد بدون نگاه كردن به آن 


عده اى از علماى اصفهان براى مرحوم شيرازى بزرگ نامه نوشته بودند و از اهالى و يا از بعض علماى اصفهان - ترديد از بنده است - گلايه كرده بودند كه از فتواى تحريم تنباكو خيلى استقبال نكرده اند . قاصد در حالى كه نامه در جيبش بود به خدمت مرحوم آخوند ملا فتح على مشرف مى شود، ايشان نامه اى را كه در جيب قاصد بود بدون اين كه نگاه كنند از اول تا به آخر خوانده بودند!اين همه علماى صاحب كرامات و مقامات علميه و عمليه و لا الى بدل كجا رفتند و رخت بربستند و بساط آن ها از ميان مردم برچيده شد و جاى آن ها خالى ماند؟!


10 ذكر خدا  


سؤ ال : معناى جمله (فاذكرونى اءذكركم )؛ (18) (پس مرا ياد كنيد، تا شما را ياد كنم .)چيست ؟
جواب : در برخى تفاسير، معناى آن اين گونه ذكر شده است :
اءذكرونى بالدعاء اءذكركم بالاجابة . (19)
مرا با دعا ياد كنيد، تا من نيز با اجابت آن ، شما را ياد كنم .
و در روايات شارحه ى مرويه آمده است :
اءنا مع عبدى اذا ذكرنى ؛ فمن ذكرنى فى نفسه ، ذكرتة فى نفسى ؛ و من ذكرنى فى ملاء، ذكرته فى ملاء خير منه .(20)
هرگاه بنده ام مرا ياد كند، من با اويم . بنابراين ، هر كس مرا در دل خود ياد كند، او را در نزد خود ياد مى كنم ؛ و هر كس مرا در ميان گروهى ياد كند، او را در ميان گروهى بهتر از آن ياد خواهم نمود .
ذكرنى فى ملاء يعنى ملاء را به ى اد خدا منتفع كند و خود نيز به ذكر خدا منتفع شود، و ذكرته فى ملاء يعنى نافعين بذكرى له .؛ (او را در ميان گروهى بهتر از آدميان ياد مى كنم ) به گونه اى كه آن ها از اين كه او را ياد مى كنم ، بهره مى برند.


11 همان آقا كه در گوش تو بسم الله خوانده ... 


نقل مى كنند: روزى مرحوم شيخ انصارى در اثناى درس ديد يكى از شاگردانش كه همواره در درسش حاضر مى شد و مطالب را درك نمى كرد، آن روز درس را مى فهمد و گاهى هم به ايشان اشكال مى كند، بعد از درس از كنار او گذشت و به او فرمود: همان آقا كه در گوش تو بسم الله خوانده ، براى من تا آخر حمد تلاوت نموده است !


12 حفظ كل قرآن به عنايت اميرمؤ منان - عليه السلام -  


جوانى مى گفت : حضرت امير - عليه السلام - چند كلمه در گوشم فرمود و من نمى دانستم كه چه مى فرمايد، ولى بعد ديدم كه حافظ كل قرآن هستم !


13 بابا!ميان انگشتان آقا را مى بينم  


وقتى به تراجم علماى سلف مراجعه كنيم ، مى بينيم كه افراد بسيارى در ميان آن ها بوده اند كه صاحب كرامات و معنويات بوده اند . هم در علميات صاحب كرامت بوده اند و هم در عمليات و عبوديت . و جمع بين او دو نيز كرامت است !
شخصى پسر نابينايش را نزد مرحوم شيخ جعفر شوشترى (21)برده بود كه به جهت استشفاى او سوره ى حمد بخواند . ايشان فرموده بود:
ما جوان ها هنوز حال و نفس پيرها را نداريم ، به نزد پدرم برويد.
وى نزد پدر ايشان (22) رفته بود، و ايشان هم دست روى چشم بچه گذاشته و مشغول خواندن سوره ى حمد شده بود، مقدارى كه خوانده بود بچه گفته بود: بابا!از ميان انگشتان آقا مى بينم . و وقتى كه حمد تمام شده بود، همه جا و همه چيز را كاملا ديده بود!


14 نمى دانم ! 


مرحوم آقا سيد على يزدى - از شاگردان مرحوم آخوند اردكانى - كه بعد از ميرزاى بزرگ (23)خود را اعلم مى دانست ، مى گويد: در كربلا به درس آخوند مى رفتم و كربلا در آن زمان مركز علم اصول ، و نجف اشرف مركز فقه بود،ايشان نقل مى كرد: هم شهرى هاى ما از يزد يا اردكان به كربلا آمدند و گفتند: آيا مى شود به خدمت آخوند برسيم ؟ به هر حال وقت گرفتيم و قرار شد وقت خاصى به خدمت آخوند برسيم . همراه با جماعتى از زوار به خدمت ايشان رسيديم ، و در حالى كه ما جلو حركت مى كرديم و آن ها دنبال سر ما، وارد شديم . من كه شاگرد آخوند بودم به عنوان سؤ ال از ايشان ولى براى اظهار مراحل فضل و علميت و فقاهت ، مساءله اى را كه خود را در آن كاملا آماده كرده بودم مطرح نمودم و خوب آن را تقريب و تقرير كردم و به آخر رساندم ، البته به صورت سؤ ال ولى با بيان كاملا علمى و استدلالى و منتظر جواب بودم . آخوند - رحمه الله - به من اشاره كرد كه نزديك بيا، نزد ايشان رفتم ، و ايشان آهسته در گوشم گفت : نمى دانم !)) اين سخن خيلى در من اثر كرد و رنگ و روى من سرخ شد، ساكت محض شدم . آخوند مى خواست به من بفهماند كه نبايد اين كار را كرد . فرداى آن روز كه براى بازديد زوار به مسافرخانه رفتم ، از دريچه ى پنجره ى كوچه صداى آن ها شنيده مى شد، شنيدم به هم ديگر مى گفتند: ديديد آقا سيد على چه قدر صحبت كرد، ولى آخوند همه را با يك كلمه جواب داد!
بالاخره ، استاد و شاگرد امتيازات عجايب و غرايب داشتند و حرف هاى به ظاهر ركيك ، اما به جا و به موقع ، در كلماتشان زياد بود.


15 من غيبت را اختيار مى كردم ! 


آقايى مى پرسيد: اگر خداوند اجازه مى داد كه از ميان محرمات يكى را انسان مرتكب شود، و ما را در آن مخير مى كرد، به نظر شما آن كار حرام كدام است ؟ هر كس حرامى را مى گفت ؛ ولى خود او مى گفت : من غيبت را اختيار مى كردم ؛ زيرا آتش و سوز دلم خاموش نمى شود و از غصه ها راحت نمى شوم ، مگر اين كه اسم طرف را در بدگويى و عيبگويى ببرم ؛ لذا اگر خدا اجازه مى داد از ميان گناهان يكى را اختيار كنم ، غيبت را انتخاب مى كردم .


16 ديديم نه بابا ممكن است ! 


مرحوم حاج آقا حسين قمى خيلى مقيد بود كه در مجلسش غيبت نشود، حتى بعضى از معاصرين به او اعتراض مى كردند كه تو نمى گذارى ما حرف بزنيم ، فورا مى گويى : غيبت نكن !
مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى (24) نيز تقيدى را كه حاج آقا حسين - رحمه الله - در ترك و جلوگيرى از غيبت داشت ، دارا بود . ما در ابتدا مى گفتيم گويا محال است كه كسى چنين تقيدى را داشته باشد ولى وقتى با او اختلاط و معاشرت كرديم ، ديديم نه بابا ممكن است و هيچ هم محال نيست .


17 كراماتى از مرحوم سيد بحرالعلوم  


وقتى سيد بحرالعلوم (25) - رحمه الله - در مكه اقامت داشته زندگى ايشان در آن جا اشرافى بوده ؛ بيرونى با تشريفات و مخارج ، رياست و رفت و آمد و ... زمانى توسط صاحب مفتاح الكرامة ، (26)، مقدارى غذا و چند اشرفى براى كسى مى فرستد، او مى گويد: در عمرم چنين غذايى نخورده بودم .
روزى خادم سيد - رحمه الله - به او گفت : خرجى تمام شده است . سيد - رحمه الله - نامه اى به صورت برات و حواله به او داد و محلى را در پشت صفا آدرس داد كه در بازارچه ى آن جا دكان تاجرى است ، برو از او بگير. خادم رفت و ديد و حواله را به او داد، و آن تاجر نيز با احترام مقدار زيادى پول به خادم تقديم كرد، و مانند گذشته مشغول هزينه كردن آن شد؛ ولى بعد از مدتى خادم به همان جا رفت تا تاجر و دكان او را پيدا كند، هر چه گشت اثرى از آن محله و بازارچه و دكان ها در پشت صفا نديد، ولى پولى كه از آن تاجر گرفته بود هم چنان باقى بود و آن را خرج مى كردند.


18 از استجابت دعاى خود خبر مى دهند  


مرحوم شيخ انصارى از مرحوم سيد على دزفولى عيادت مى كند. سيد اظهار مى دارد كه بعد از فوت ، رحمه الله - بر ايشان نماز بخواند .شيخ مى فرمايد: از خدا خواسته ام كه شما بر من نماز بخوانيد و دعايم مستجاب شده است !و همان گونه كه شيخ فرموده بود، اتفاق افتاد .
در جايى سيد ابن طاووس (27) رحمه الله - نيز خبر استجابت دعا بعد از گذشت سه روز از وقت دعا مى دهند .(28)


19 دعا به نحو تعدد مطلوب  


دعاهاى وارده در امكنه و ازمنه ى خاص (29) اختصاصى نيست ، به گونه اى كه نتوان در وقت و يا جاى ديگر خواند؛ بلكه اين گونه دستورها به نحو تعدد مطلوب است . بنابراين ، مى شود دعا را در غير آن زمان و مكان خواند.


20 دعا كردن به زبان همه ى اهل ايمان  


خوب است انسان دعاها را به زبان همه اهل ايمان (احيا و اموات آنان ) بخواند و مضامين آن ها را براى همه بخواهد.


21 عدم منافات حزن ، دعا و گريه با تسليم  


انما يرحم [ الله ] من عباده الرحماء. (30)
خداوند، به بندگان مهربان خود رحم مى كند.
حزن ، دعا و توسل با تسليم و رضا به قضاى الهى منافات ندارد . نقل شده است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - در سوگ فرزندش ابراهيم و نيز براى حضرت جعفر و حمزه - سلام الله عليهم - گريه كردند، بلكه دستور گريه براى حضرت حمزه در روايات آمده است .(31)


22 اگر كسى اهليت داشته باشد، در و ديوار معلم او خواهند بود ... 


معرفة الله ، اعظم العبادات است ، و همه ى تكاليف مقدمه ى معرفت خدا هستند، ولى معرفت خدا واجب و مطلوب نفسى است . اگر كسى اهليت داشته باشد، يعنى طالب معرفت باشد و در طلب ، جديت و خلوص داشته باشد، در و ديوار به اذن الله معلمش ‍ خواهند بود؛ و گرنه سخن پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - هم در او اثر نخواهد كرد، چنان كه در ابوجهل اثر نكرد!


23 گويا به كلى از عين الله الناظرة غافل هستيم !


اهل بيت عصمت و طهارت - عليهم السلام - بندگانى هستند كه علم و صوابشان مطرد (32) است ، يعنى با داشتن مقام عصمت نه خطا مى كنند و نه خطيئه . و امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - عين الله الناظرة السامعة و لسانه الناطق ، و يده الباسطة (33)؛ (چشم بينا، گوش شنوا، زبان گويا و دست گشاده خداوند) است و از اقوال ، افعال ، افكار و نيات ما اطلاع دارد؛ مع ذلك گويا ما ائمه - عليهم السلام - و به خصوص امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - را حاضر و ناظر نمى دانيم ، بلكه گويا مانند عامه اصلا زنده نمى دانيم و به كلى از آن حضرت غافل هستيم .


24 راه نيل به شرح صدر در زمان غيبت امام - عليه السلام -  


خدا كند راهى براى شرح صدر پيدا كنيم كه به واسطه رييسمان (34)تحير قلبى مان برطرف شود . فرج ولو يك ساعت باشد، مرحله ى بعد از آن روشنايى است . روشنايى هم فرج ما است ، آيا هيچ فكر كرده ايم كه راهى براى اين مطلب پيدا كنيم ؟!گويا ائمه ى ما - عليهم السلام - اين مطلب را با ما اتمام حجت كرده اند و لذا فرموده اند: ( براى فرج بسيار دعا كنيد.(35)البته نه لقلقه زبان ؛ و نيز فرموده اند:
تمسكوا بالاءمر الاءول . (36)
يعنى در وقايع و رويدادهاى تازه آن گونه كه در گذشته عمل مى كرديد عمل كنيد. ائمه ى ما - عليهم السلام - به ما ياد داده اند كه به ى قينيات عمل كنيم ، و هر جا يقين نداشتيم توقف و احتياط نماييم .


25 وجدتك اءهلا للعبادة قصه ى شمع و پروانه است  


ائمه ى اطهار - عليهم السلام - هم ترس از جهنم داشتند و هم طمع به بهشت ؛ ولى عبادت را براى خوف و طمع نمى كردند، زيرا جمله ى وجدتك اءهلا للعبادة ، فعبدتك .؛ (37)(تو را شايسته ى پرستش يافتم و پرستيدم .) هيچ چيز به دست نمى دهد كه چرا عبادت مى كنيم ، بلكه قصه ى شمع و پروانه است ؛ يعنى :
اءهلا لاءن يطلب و يراد و يعبد.
تو را اهل عبادت يافتم ، يعنى اهل اين كه مطلوب و مراد و معبود باشى .


26 مردوخ و جريان بيرون آوردن تير از پاى اميرمؤ منان - عليه السلام   درحال نماز


فرماندار (38)كرمان در رژيم پهلوى در شب (39) عيد غدير مجلس جشنى برپا نمود در آن مجلس مردوخ (40) نيز شركت داشت . مداح در ضمن خواندن اشعار و مديحه سرايى درباره ى حضرت اميرمؤ منان - عليه السلام به جريان بيرون آوردن تير از پاى مبارك آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار به آن اشاره كرد، جناب آقاى مردوخ كه پاى منبر نشسته بود رو كرد به آقاى شهردار و با صداى بلند فرياد زد: آقاى فرماندار، آيا اين ها افسانه نيست ؟!
فرماندار مى گويد: اعتراض او در آن مجلس و در ميان آن جمعيت مثل يك كوه بر سر من فرود آمد، با خود گفتم : شب غدير است خوب است مستبشر و شادمان باشيم ، و من پاسخ او را ندهم ؛ ولى ديدم اگر جواب ندهم شكست اسلام و مذهب است . از سوى ديگر ديدم او عالم است و من از اهل علم نيستم ، تا جواب كافى به او بدهم و يا بحث و مجادله نمايم . در اين لحظه گويا به من الهام شد و يك مرتبه به ذهنم خطور كرد كه بگويم : آقا شما قرآن خوانده ايد؟ گفت : بله ، گفتم : درباره ى اين آيه چه مى فرماييد كه خداوند متعال مى فرمايد:
فلما راءينه و اءكبرنه ، و قطعن اءيديهن (41)
چون زنان ، يوسف - عليه السلام - را ديدند، او را بزرگ انگاشته و دست هاى خود را بريدند.
زنان مصرى در مجلس زليخا جمال مخلوقى را ديدند، اين ها كجا و تجلياتى كه براى حضرت امير - عليه السلام - در نماز پيش آمد كجا؟!آن ها با ديدن جمال يوسف - عليه السلام محو ديدار جمال او شدند و بى اختيار دست هاى خود را بريدند، پس جا داشت حضرت اميرمؤ منان - عليه السلام - هم در حال نماز در برابر تجليات انوار الهى و مشاهده ى جلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بيرون آمدن تير از پاى مباركشان نگردد.با اين سخن ، كانه اءلقم حجرا.))؛ (گويى سنگ به دهان او انداختند.) لذا سرش را به زير انداخت و ديگر هيچ نگفت .
نقل مى كنند: بيرون آوردن تير از پاى حضرت به ارشاد(42) حضرت امام حسن - عليه السلام - بوده است .(43)


27 انسان و ظرفيت تعليم اسما با مسميات  


ملايكه وقتى ديدند معجون آدم - عليه السلام - از آب و گل ساخته شده و سنگين است و غضب و شهوت و جنگ و خونريزى و فساد از او بر مى آيد، گفتند: اين ها مثل ما سبك و آسمانى نيستند و نمى توانند پرواز كنند.(44)ولى خداوند با يك آزمايش به آن ها فهماند كه بشر خاكى هم مى تواند بالاتر از ملايكه باشد، چنان كه فرمود:
و علم ءادم الاءسماء كلها ثم عرضهم على الملئكة فقال اءنبؤ نى باءسماء هولاء ان كنتم صادقين (45)
و تمامى اسما [و كمالات ] خود را به آدم - عليه السلام - آموخت ، سپس آن ها را بر ملايكه عرضه نمود و فرمود: اگر راست مى گوييد [كه برتر از آدم - عليه السلام - هستيد]،اسما [ و كمالات ] اينان را به من بگوييد .
يعنى بشر ظرفيت تعليم اسما همراه با مسميات را دارد، نه اسم تنها بدون مسمى را؛ ولى افسوس كه ما به همان سنگينى و به همان حالت خاكى باقى مانده ايم . چنان كه خداوند در جاى ديگر مى فرمايد:
و لكنه اءخلد الى الاءرض و اتبع هوئه (46)
ليكن به زمين روى آورد و از هوا و هوس خويش پيروى نمود.


28 تبعيت پيغمبر لاحق افضل از احكام پيامبر سابق  


احكام كليه ى الهيه در مقام انشا و جعل در لوح محفوظ به نحو قضاياى حقيقيه و مقيد به تحقق موضوع خارجى است . و با تحقق موضوع در خارج ، به مقام فعليت مى رسد، و به توسط ملك به پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - وحى ، و به واسطه ى ايشان به مردم ابلاغ مى شود. احكامى كه توسط حواريين حضرت عيسى - عليه السلام - و يا اوصياى پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - و يا راويان نقل مى شود، همگى از لوح محفوظ حكايت مى كنند و همه ى اين ها راوى احكام انشائيه هستند. و تبعيت از پيغمبر سابق ، به معناى تبعيت از خدا و احكام كليه ى ثابته ى او است ، نه پيروى از پيغمبر مفضول . از اين رو، حضرت ابراهيم - عليه السلام - با اين كه از لحاظ زمانى بر حضرت موسى و عيسى عليهما السلام - متقدم بود،
از آن دو افضل بود، و پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - كه لاحق بر همه و از همه افضل است ، به اتفاق و اجماع ، تابع شريعت خويش بوده است . البته در افضليت شريعت لاحق بر سابق ، افضليت در تمام جزئيات احكام شرط نيست بلكه مجموع من حيث المجموع لازم است . احكام الهيه مقيد به زمان يا مكان يا قوم و طايفه خاصى نيستند، بلكه تابع موضوع است و براى زنجى و رومى ، سياه و سفيد، و در هر عصر و زمان و هر مصر و مكان ثابت است .


29 رؤ يت اغيار مانع از ذكر خدا است  


روايت عجيبى - به گمانم در كتاب غررالحكم - آمده است كه : از آن استفاده مى شود: انسان غافل از ذكر خدا، به ى اد عمر و و بكر است .(47)
پس منظور از اغيار كه مانع از ذكر خداست ، همين آدم هاى خوب هستند . البته عده اى هستند كه ذكر آن ها ذكر الله است ، بلكه شرطيت دارد و يزيد الذكر تنويرا؛ (به نورانيت ذاكر مى افزايد.) آيا ممكن است مقصود از يذكركم الله رؤ يته (48)؛ (ديدارش شما را به ى اد خدا مى آورد.) رؤ ية الناسى لله .؛ (ديدن غافل از ياد خدا) كه مقابل ذكر خدا است باشد؟ خير . فقهرا رؤ يته و ذكره لله ى زيد فى ذكر الله ، فالذاكر لله مذكر رؤ يته ، لا الناسى له تعالى .؛ (پس قهرا ديدن و ياد از او خدا،موجب افزايش ذكر خدا براى بيننده مى شود، پس رؤ يت كسى كه ذاكر خدا است مذكر است ، بر خلاف كسى كه از ياد خداوند متعال غافل است .)


30 معلوم نيست كار ما بهتر از كار او باشد! 


استاد ما (49)شب ها درس خارج اصول مى فرمود . شبى شخصى كه به منبر رفته بود مقدارى - البته تا حد مزاحمت با درس ‍ - طول داد . شاگردان به صدا در آمدند كه چرا طول مى دهد. استاد فرمود: معلوم نيست كار ما بهتر از كار او باشد!
خوب است كه انسان اسم خود را در هر كار خير بنويسد و خود را شريك گرداند، زيرا فرداى قيامت معلوم نيست كدام قبول و كدام رد مى شود . لذا شايسته است انسان به اين اكتفا نكند كه عالم يا مبلغ يا فلان كاره است . شايد همه رد شود ؛ زيرا اعمال خير شروط و موانع بسيار دارد كه شايد هنگام عمل رعايت نشوند. بنابراين ، انسان بايد در كار خير و نحوه ى انجام آن فكر كند و فكرش موجب ابتكارى باشد كه براى رسيدن به هدف مفيد باشد.


31 چه قدر به مرگ نزديكيم ، ولى در فكر آن نيستيم ! 


انسان چه قدر به مرگ نزديك است و در عين حال چه قدر آن را دور مى پندارد و از آن غافل است !آقاى حايرى (50)مى فرمود: در خواب ديدم كه عزراييل به من فرمود: شما بايد استراحت كنيد. با اين كه مى دانيم خواهيم مرد؛ بلكه تنها وقت مرگ معلوم و يا مظمون ما نيست ، زيرا هر شب در عوالمى از برزخ مى رويم كه هيچ اختيارش دست ما نيست ، چنان كه قرآن شريف مى فرمايد:
(قضى عليها الموت ) (51)
مرگ را به صورت حتمى بر آن نوشته است .
هم چنين مى فرمايد:
فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاءخوى (52)
آن گاه نفس كسى را كه خداوند مرگ او را حتمى نموده نگاه مى دارد و ديگرى را رها مى كند.
و در سجده ى نخست بعد از بيدار شدن از خواب براى انجام نماز شب مستحب وارد شده است كه گفته شود:
اءلحمد لله الذى اءحيانى بعد ما اءماتنى .(53)
سپاس خدايى را كه مرا بعد از مرگ ، زنده گردانيد.
با اين همه ، اين گونه از مرگ غافل هستيم !بله ، اشخاصى بودند كه هميشه مهيا و منتظر و به ى اد مرگ بودند.


32 حالات حاج آقا حسين فاطمى - رحمة الله -  درحال وفات


حاج آقا حسين فاطمى (54)رحمه الله - در رابطه با حال وفاتش مى فرموده است : من از خدا دو حاجت دارم : اول اين كه با حال مناسبى از اين دنيا بروم ؛ دوم : اين كه اين حال مناسب با من تا آخر محفوظ باشد.
هم چنين وقت وفاتش مكرر مى فرموده است : نمازم را كه خوانده ام ، شامم را هم خورده ام حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - هم كه فرمود:
من كان آخر كلامه لا اله الا الله ، دخل الجنة (55)
هر كس آخرين سخنش كلمه ى لا اله الا الله باشد، وارد بهشت خواهد شد. سپس چند بار تهليل مى گفته ، و باز دوباره مطلب را تكرار مى كرد و سپس مى گفت : با اين حال خوب ، منتظر چه هستيم يا چه هستند؟
و با اين حال از دنيا رفت . خوشا به سعادت كسى كه با حال خوب از دنيا برود و در آخرت خوب مورد استقبال قرار گيرد!


33 احتياط مرحوم آقا سيد عباس شاهرودى در مصرف وجوهات شرعيه  


شخصى از پدرش نقل مى كرد كه كسى نزد مرحوم آقا سيد عباس شاهرودى (56) آمد تا ده هزار تومان وجوهات به او بپردازد، ايشان قبول نكرد، نزد پدر من آمد كه واسطه شود تا ايشان قبول كند، ولى آقا سيد عباس به پدرم فرموده : حال كه اصرار داريد وجه را قبول مى كنم ، ولى نزد شما باشد و به هر كس كه حواله داده شد بپردازيد . پدرم قبول كرد و پول ها نزد پدرم بود و ايشان اشخاصى را به پدرم حواله مى داد . تا آن كه روزى به دكان پدرم آمد و پرسيد: آيا از پول ها چيزى باقى مانده است ، يا خير . و پدرم گفت : نه خير، تمام شده است .


34 تا قرآن در دست مسلمانان است ... 


شنيده ايم كه در مجلس شوراى پاريس (57)يك نفر از نمايندگان در حالى كه نطق مى كرد و قرآن را به دست گرفته بود، گفت : تا اين كتاب در دست مسلمانان است ، نمى توانيم بر آن ها حكومت كنيم !
تاءييد اين مطلب آن كه سيصد سال پيش در پيمان نامه ى يكى از سردمداران فرقه هاى اسلامى آمده است : بايد مصحف ، نقص ‍ شود و به غير عربى ترجمه گردد. (58)
قرار است حكومت دولت هاى اسلامى به دست خود مسلمانان باشد و كفار به واسطه ى دست نشانده هاى خود بر ما سيطره داشته باشند؛ زيرا روشن است كه ترجمه ى قرآن ديگر قرآن نيست .مقصودشان اين است كه قرآن در دست مسلمانان نباشد تا بر آن ها حكومت كنند، يعنى قرآن نظير همين تورات و انجيل فعلى باشد كه به زبان فارسى هم ترجمه و چاپ شده است .
و نيز قرار است آيات برائت از مشركين و سب و لعن كفار از قرآن اسقاط گردد . و فقط آيات مربوط به خداپرستى باقى بماند، مثل تورات و انجيل فعلى . و گاهى هم شنيده مى شد كه مى گفتند: آيات منتخبيه به جاى قرآن چاپ شود تا اين كه كل قرآن در دست ها نباشد .(59)يعنى :
لا يبقى من القرآن الا درسه [ رسمه ](60)
البته در اين صورت درس قرآن هم نمى ماند، بلكه درس بعض قرآن مى ماند، نه تمام قرآن !
آيا نبايد اين مطلب را هميشه عنوان كرد تا مسلمانان بيدار شوند؟!بايد مسلمانان را تنبه دهيم كه استعمارگران و كفار خيال دارند از هر راهى و به هر وسيله اى كه شده قرآن را از دست آن ها بگيرند. الآن يكى از حكومت هاى اسلامى قرآن چاپ مى كند و ديگران نمى توانند قرآن را چاپ كنند.(61)معلوم است چيزى را كه خودشان به دست مسلمانان داده اند خودشان هم مى توانند پس ‍ بگيرند يا تغيير دهند . ابتدا هيئت اجتماعيه ى قرآن را مى گيرند و به صورت اجزا و جزوات به دست مسلمانان مى دهند و كم كم آن اجزا را هم از دستشان مى گيرند. يا ابتدا آيات منتخبه و مجموعه اى از مواعظ و حكم و تاريخ و قصص قرآن و در نتيجه قرآن ناقص را به دست مردم مى دهندت بعد همان را هم به آسانى از دست آن ها مى گيرند . ما هم با همه بيدارى و توطئه هاى دشمنان در خوابيم ، پس كى بيدار مى شويم تا ببينيم دشمن عليه ما چه مى كند؟!


35 اختلاط با كفار، آغاز تسلط كفار بر مسلمانان  


اختلاط ما با كفار آخرش به همين جاها مى كشد، يعنى ابتدا از مسلمانان پذيرايى مى كنند و به آن ها احترام مى گذارند و آن ها را به بلاد خود دعوت مى نمايند و در تجارت و معاملات بازرگانى خود داخل مى كنند، و وقتى رؤ سا و سياستمداران مسلمانان مست پول و غير پول شدند .حاضر مى شوند امضا و امتيازات دهند تا آن ها بر بلاد اسلامى حكومت كنند . بدين ترتيب ، هم جنسى و هم شكلى و اختلاط با كفار، تسلط و حكومت آن ها را بر مسلمانان آسانتر مى سازد . آيا اگر مثلا كفار بر نفت ايران حكومت كردند، مى شود كه نتوانند بر ايران و مردم ايران حكومت كنند؟!و مالك الرقاب ممالك اسلامى و مسلمانان نشوند؟!فرانسه در سوريه ، لبنان و الجزاير؛ و انگليس در عراق و حجاز حكومت داشت ، و فعلا در دست آمريكا است . آرى ، ائمه ى ما - عليهم السلام - كه فرمودند: با كفار اختلاط نكنيد، در حقيقت براى حفظ دنياى ما بود، و مى خواستند دنياى ما را براى خود ما تاءمين كنند . و كار به جايى كشيده كه كفار نفت و ثروت هاى طبيعى و ذخاير زمينى و معادن ما را به غارت مى برند، بعد به عنوان تصدق و آقايى و يا به عنوان وام با بهره هاى كلان با تلطف و مهر و عطوفت به ما مى دهند!اكنون ما مسلمانان اسير و عبيد آن ها، و در زير دست و چكمه ى آن ها خوار و ذليل هستيم ، ولى هنوز نمى فهميم براى چه اين گونه شكست خورده ايم ؟!آيا از عملكرد خود ما است ، و يا مثلا از پريدن كلاغ ؟!


36 اعتدال و ميانه روى  


هر چيز از حد ميانه و وسط به طرف افراط يا تفريط تمايل پيدا كند، عكس نتيجه ى مطلوب را خواهد داشت .
كل شى ء جاوز حده ، انقلب الى ضده .
هر چيز از حدش بگذرد، به ضد آن تبديل مى گردد.
بنابراين ، ميانه روى در غضب ، شهوت ، خواب ، خوراك و هر كار ديگر، منجى و نافع است ، و دو طرف زياده و نقيصه ى آن مضر و مهلك . مگر امرى كه لا حد له .(62)


37 طواف عاشقانه بر گرد قرآن و اهل بيت - عليهم السلام -  


خدا كند در ما عشقى پيدا شود به مجموع قرآن و عترت ، تا اولا بتوانيم يگانگى قرآن و عترت ، و معجون مركب از از آن دو را بيابيم ؛ و ثانيا در مقام پيروى و عمل ، با توجه به آن دو و بر محور آن دو طواف عاشقانه بنماييم ،و بدانيم كه آن ها از هر معشوقى بيشتر شايسته ى عشق ورزى هستند، راجع به حضرت يوسف - عليه السلام - است كه :
جماله فى نفسه اءعلى من جماله فى بدنه ، و جماله النفسانى اءعظم من جماله الجسمانى ، و كل نبى اءو وصى نبى جماله الروحانى اءعظم من جمال يوسف الجسمانى .
جمال درونى و باطنى او را زيبايى بدنى و جسمانى اش برتر و بزرگتر بود . روشن است كه اين اختصاص به حضرت يوسف - عليه السلام - ندارد، بلكه جمال روحانى تمام پيامبران و اوصيا و جانشينان آن ها از زيبايى جسمانى حضرت يوسف - عليه السلام - برتر و بيشتر است .
آيا (قطعن اءيديهن ) (63)؛ (زنان ، وقتى يوسف - عليه السلام - را ديدند، ) دروغ است يا راست ؟!آيا هو فى باطنه اءحسن منه فى ظاهره .؛ (باطن او از ظاهرش زيباتر بود.) دروغ است ؟!تازه ( و ما اءوتيتم من العلم الا قليلا) (64)؛ (از علم ، جز اندكى به شما داده نشده است .) جمال واقعى حضرت يوسف عليه السلام - اخفا شده بود . هم چنين داريم كه :
اءعطى يوسف شطر الحسن ، و النصف الآخر لباقى الناس ...(65)
به حضرت يوسف - عليه السلام - بخشى [ نيمى ] از زيبايى عطا شده بود، و نصف ديگر به ديگران ...
امام على - عليه السلام - مى فرمايد:
لو كشف الغطاء، ما ازددت يقينا (66)
اگر پرده كنار رود، بر يقين من افزوده نمى شود.
يعنى لم ازدد يقينا كما لو كشف الغطاء لكم و تيقنتم .(67)؛ (چنان كه وقتى پرده از جلو ديدگان شما كنار رود، يقين پيدا مى كنيد، بر يقين من افزوده نمى گردد.)


38 قابليت انسان براى نيل به مقامات انبيا و اوصيا - عليهم السلام - غير از  مقاماتاختصاصى انبيا خاص - عليهم السلام -


انسان چه قابليتى دارد و در چه فعليتى است ؟!انسان به گونه اى آفريده شده كه در تسافل تا كجا مى تواند تنزل پيدا كند، و در تعالى تا كجا مى تواند نايل گردد؟!انسان مى تواند مقامات مطلق انبيا - عليهم السلام - غير از مقامات مختصه انبيا خاص - عليهم السلام - را حايز گردد . نبى اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - شق القمر (68)نمود. تازه بشر بعد از اين همه اختراعات و اكتشافات مى تواند به كره ى ماه برود و آن را استلام كند . آن هم با آلات و ادوات . تازه مى تواند استلام كند. ولى از شق كردن آن عاجز است چگونه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آن را با انگشت شق نمود، مگر كاغذ است كه به راحتى آن را بشكافد؟!


next page

fehrest page