next page

fehrest page

back page

193 گنج داريم و گدايى مى كنيم ! 


كار ما به اين جا رسيده كه با داشتن قرآن ، زير بار كفار مى رويم !خدا لعنت كند به كسانى كه با رشوه خوارى ، كفار را بر بلاد اسلامى مسلط و مسلمانان را تسليم بهايم و درندگان كردند!چه رشوه اى كه ى كى بدهند و هزار بگيرند، آيا اين رشوه است ؟!غلط است كه اسم رشوه بر آن بگذاريم . آيا اين كارها از روى اضطرار و ناچارى است تا گفته شود: رفع ما اضطروا اليه (313)(آن چه امت من در انجام آن ناچارند ... از آنان برداشته شده است .) آن را اشمل مى شود؟!آيا نمى توانيم در خانه ها و بلاد خود بنشينيم ؟ آيا ناچاريم كه با آن ها هم پيمان شويم ؟!آيا بزرگان و مشايخ ما مسلمانان (314) از روى ناچارى چنين كارى كردند؟!ما مسلمانان با اين كه چنين گنجى (315) داريم ، گويا نداريم و از دست داده ايم !و از سوى ديگر دشمنان خود راهم كالعدم حساب كرده ايم . سنى ها قرآن را كالعدم شمردند و ما شيعيان ، امام و عترت !را اعتقاد داريم ولى عملا كالعدم حساب كرده ايم و تابع سازمان ملل و فرمان او - كه تابع زور است - هستيم .


194 دعا، سلاح مؤ من در برابر دشمنان  


آيا ما كه در اسلحه سازى و تجهيزات نظامى از كفار عقبيم ، بايد در دعا هم مؤ خر باشيم ؟!در روايات آمده است :
اءلدعاء سلاح المؤ من .(316)
دعا، اسلحه ى مؤ من است .
و در بعضى دعاها داريم :
اءللهم ، انك اءقرب من دعى .(317)
خدايا، تو نزديكترين كسى هستى كه مى توان از او چيزى خواست . يعنى خدا قريب و مجيب است . خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:
و اذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اءجيب دعوة الداع اذا دعان (318)
هرگاه بندگان من درباره ى من پرسيدند، [ بگو: ] من نزديكم و دعاى هر كس را كه مرا بخواند، اجابت مى كنم .
اما دعا باشد، نه لقلقه ى زبان و صورت دعا، و دعاى تائب ، يعنى اين كه دعا كردن بعد از عزم بر ترك گناهانى كه مى كرديم و بنابر انجام آن چه نمى كرديم ، زيرا دعاى تائب مقبول است ، نه دعا براى رفع گرفتارى هاى موانع سر راه و توفيق انجام كارهاى بد گذشته !
وقت دعا، حالت سرافكندگى و غصه و حسرت است . ملاحظه مى فرماييد كه خداوند متعالى درباره ى حالت كافر در دم مرگ و در روز جزا مى فرمايد:
و اءنذرهم يوم الحسرة اذا قضى الاءمر و هم فى غفلة و هم لا يؤ منون ، و لوترى اذا المجرمون ناكسوا رءوسهم عند ربهم (319)
و آنان را از روز حسرت بيم ده ، آن هنگام كه فرمان ما اجرا مى گردد و آنان در حال غفلت هستند و ايمان نياورده اند.اى كاش مى ديدى آن هنگام كه گناه كاران نزد پروردگارشان سر به زير افكنده اند!
دعا، تصميم بر ترك مخالفت و عزم بر ترك گناه است ، كه :
مالى كلما قلت قد صلحت سريرتى و قرب من مجالس التوابين مجلسى ، عرضت لى بلية ازالت قدمى و حالت بينى و بين خدمتك ؟!(320)
چه شده است مرا كه هرگاه با خود مى گويم باطنم اصلاح شده و با توبه كنندگان همنشين شده ام ، بلايى بر من پيش مى آيد و ميان من و بندگى تو فاصله ايجاد مى كند؟!
حال توجه و دعا، راحتى و روح است است ؛ كه :
و فى مناجاتك اءنسى و راحتى .(321)
و مناجات با تو مايه ى انس و راحتى من است .


195 سيد جمال الدين اسد آبادى هم براى همين كشته شد  


در جنگ جهانى اول به مصطفى كمال - كه صدر اعظم دولت عثمانى بود - رشوه و وعده ى رياست دادند تا قدرت سلطان عثمانى را تجزيه كند و از بين ببرد، و دولت عثمانى منحصر به تركيه گردد . بدين ترتيب دولت عثمانى مغلوب انگليس شد، و تركيه به دست مصطفى كمال افتاد چنان كه عراق و حجاز نيز به دست انگليس افتاد. آيا مصطفى كمال مسلمان بود؟ كسى كه قرآن را مسخره مى كرد و روز يكشنبه را تطعيل رسمى اعلام نمود!
دولت عثمانى آن قدر در جنگ دوم جهانى قدرت داشت كه اعلام بى طرفى نمود، يعنى نا با متفقين بود و نه با روسيه ، خدا مى داند اين چه قدر بر له اسلام بود.
سيد جمال الدين اسدآبادى هم براى همين كشته شد كه مى خواست براى قوت و قدرت دولت اسلامى ايران را به دولت عثمانى ملحق كند، ولى نمى دانست كه ايران دست روس است و با ايران معاهده دارد و آن ها نمى گذارند چنين كارى عملى شود. بله ، بساط مخالفت با انبيا - عليهم السلام - جنگ و خونريزى است .
اما حالا چه بايد بكنيم ؟ اگر وظيفه خود را بدانيم كه چه بايد كنيم و چه نكنيم ، راحتيم ، و به وظيفه ى خود عمل مى كنيم ، هر چند اگر وظيفه ى ما اين باشد كه با ناراحتى ها بسازيم .


196 ابتلائات ، مقدمهه تضرع و بندگى است  


بايد از آن چه مى بايد بگوييم ، كه نگفتيم ، يا از آن چه بايد نگوييم ، گفتيم ، و يا از اين كه در فلان مكان يا زمان مى بايد فلان كار را بكنيم و نكرديم ، يا نكنيم و كرديم ، استغفار كنيم ؛ زيرا تلف مال نسبت به تلف نفوس اهون ، (322) و تلف نفوس نسبت به تلف دين اهون است . يك ميليارد، هزينه ى سه روز جنگ آن هم از كيسه ى خود ملت شوخى نيست . از هزار سال پيش ائمه ى ما از اين گونه ابتلائات خبر داده اند و راه خلاص و نجات از آن ها را هم براى ما بيان فرموده و نشان داده اند.و فرموده اند فلان دعا، از جمله دعاى فرج را بخوانيد، و آن را از نشانه هاى مؤ من شمرده اند، و نيز فرموده اند كه به طور كلى در همه ابتلائات و اختلافات ، راه على - عليه السلام - راه نجات است .
چه كرده ايم كه اين گونه ابتلائات بر ما وارد مى شود؟!ابتلائات ، مقدمه ى ضراعات و بندگى است . خداوند مى فرمايد:
(فلولآ اذ جآء هم باءسنا تضرعوا)(323)
اى كاش آن هنگام كه گرفتاريى از سوى ما به آنان رو مى آورد، به تضرع و زارى مى پرداختند!


197 تقليد از اهل بيت - عليهم السلام - لازمه  ىعمل به حديث ثقلين


به طور قطع حديث ثقلين ثابت است ، و مرجع ما مسلمانان بعد از رحلت حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - ثقلين (قرآن و عترت ) هستند، و همه بايد در احكام عمليه از عترت فتوى بگيريم ، و همه بايد از اين خانواده تقليد كنيم . و مسايل مورد ابتلا(وضو و نحوه ى آن و چگونگى نماز و حج و روزه و ...) را بايد از عترت بپرسيم ؛ و گرنه به حديث ثقلين عمل نكرده ايم ؛ و كار نداريم كه صحابه چه گونه بودند و يا اين كه به شيوخ آن ها بد بگوييم . هر كدام در برابر عمل خود نزد خدا و صاحب كار (324)مورد بازخواست قرار خواهند گرفت ، و به ديگران مربوط نيست . اجمالا بايد با دوستان رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - و اهل بيت او - عليهم السلام - دوست ، و با دشمنان آنان دشمن باشيم .


198 بيان فضايل اهل بيت - عليهم السلام - در مجالس عيدالزهرا - عليها السلام


در مجالسى كه به مناسبت حضرت فاطمه - عليها السلام - برقرار مى شود،(325)شايسته است فضايل و مناقب اهل بيت ، به خصوص حضرت زهرا - عليهم السلام - بيان گردد؛ و برگزارى مجالس خنده بدون ذكر فضايل آن ها خوب نيست ؛ زيرا چه بسا با يك كلمه ى مهمل اشخاصى به ترديد بيفتند، به خصوص در زمان ما كه اهل تسنن در ميان ما هستند و چه بسا وسايل ضبط و استراق سمع داشته و از گفتار و كردار و افراد، و از صحنه ها عكسبردارى كنند، و ممكن است اين كارها موجب اذيت آزار و يا قتل شيعيانى كه در بلاد و كشورهاى ديگر در اقليت هستند، گردد. در اين صورت اگر يك قطره ى خون از آن ها ريخته شود، ما مسبب آن و يا شريك جرم خواهيم بود.
از راه هايى كه مرحوم آقاى بروجردى - رحمه الله - نيز همين راه را مى رفتند، همان بيان مشتركات ميان ما و عامه و ترك مطاعن و يا لعن و سب آشكار آن هاست . كه از جمله بيان حديث معروف و مشهور بين فريقين يعنى حديث ثقلين است .


199 مداراى اميرالمؤ منين و سيد الشهداء - عليهما السلام - با دشمنان  


در صفين وقتى لشكر معاويه بر آب مسلط شدند، آب را بر آن حضرت و اصحابش بستند، اما وقتى كه حضرت مسلط شد، به آن ها آب داد و مانع نشد.(326)آيا تا به حال ديده ى ا شنيده شده كه كسى در وقت جنگ ، به دشمن خود آب بدهد؟!
در زمان پادشاهى روسيه ، در جنگ جهانى اول هر چه لشكر براى جنگ با آلمان مى رفتند بر نمى گشتند، يك بار وقتى قطار پر از جوان مى خواست براى جنگ حركت كند، مادران آن ها جلوى قطار خوابيدند تا مانع حركت او شوند، از مسكو كسب تكليف كردند، دستور رسيد كه با قطار از روى مادرها عبور كنيد.
معمول بود كه در وقت جنگ و حمله چند نفر نگهبان مى گذاشتند تا كسى فرار نكند؛ اما امام حسين - عليه السلام - در شب عاشورا فرمود:
اءنتم فى حل من بيعتى .(327)
بيعت خود را از شما برداشتم .
اين قوم با من كار دارند، هر كه مى خواهد برود.تعداد لشكر امام حسين - عليه السلام - در شب عاشورا قريب هزار نفر بود، شب عاشورا ده نفر، ده نفر بعضى با خداحافظى ، و بعضى حتى بدون خداحافظى از ركاب آن حضرت دور شدند و رفتند!(328)
هم چنين سيد الشهدا - عليه السلام - به حضرت مسلم - رحمه الله - فرموده بود كه با مهربانى رفتار كند، و شايد سبب كشته شدن و شهادت حضرت مسلم ، همين بوده كه اذن جنگ نداشته و گرنه در دارالاءماره و مقر ابن زياد بيشتر از بيست نفر نبود و حضرت مسلم مى توانست آن ها را محاصره كند.


200 امت مقدس تر از پيامبر 


هيچ تا به حال ديده و يا شنيده شده كه امتى از پيغمبر خود مقدس تر باشد!ولى بزرگان عامه به نظرشان رسيد كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در وقت وفات مى خواهد تمام شيرهايى را كه دوشيده (329) با نصب على - عليه السلام - به خلافت ، از بين ببرد، لذا جلوى دهانش را گرفتند و گفتند:
ان الرجل ليهجر (330)
اين مرد هذيان مى گويد!


201 مناظره ى آلوسى و مرحوم مظفر  


در بغداد مجلس مناظره اى بين علماى فرقه هاى اسلامى تشكيل دادند، از علماى عامه آلوسى ، عالم بزرگ سنى ها، و از علماى شيعه مرحوم مظفر(331) در مجلسى حضور داشتند. و المجلس غاص باءهله .؛ (مجلس از شيعه و سنى پر بود.) آلوسى به نمايندگى از عامه رو كرد به شيخ مظفر - رحمه الله و گفت :
شيخنا، مساءلة .؛ اجازه مى دهيد سؤ ال كنم ؟
مرحوم مظفر فرمود: سؤ ال كن . آلوسى پرسيد:
ما تقولون فى اءمر النبى - صلى الله عليه و آله و سلم - اءبابكر بالصلاة بالقوم ؟
درباره ى دستور پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به ابوبكر كه [ به جاى خود] براى مردم نماز جماعت بخواند، چيست ؟
اگر مرحوم مظفر در جواب مى گفت : سند اين سخن ضعيف است ، يا دلالت بر خلافت ندارد، از هر جهت آلوسى او را مى پيچاند و بالاخره جواب روشن نمى شد، و به نظر مى رسيد كه حق با آن ها است ؛ ولى مرحوم مظفر بدون تاءمل (332)فرمود:
ان الرجل ليهجر.(333)؛ قطعا اين مرد هذيان مى گويد!
واقعا اين جواب در اين جا معجزه است ، آلوسى نتوانست نفس بكشد و حرفى بزند، لذا خاموش شد:
فكاءنما اءلقم حجرا! گويى سنگ در دهان او انداختند!
و با همين سؤ ال و جواب ، ختم جلسه اعلام شد!
آلوسى با اين كه اهل فضل است و در كتاب تفسير خود مطالب معقولى ذكر مى كند، ولى وقتى به مساءله ى امامت مى رسد گويى همان شخص فاضل نيست و حرف هاى ركيك و عاميانه مى زند!


202 آيا ما حق كشى نمى كنيم ؟! 


اگر ما جاى خلفاى بنى اميه و بنى عباس - كه خلافت را از اهلش غصب نمودند - بوديم و توانايى داشتيم رادع و مانعى از نابودى دشمنان خود نداشتيم و شرايط و قدرت و امكاناتى كه براى آن ها فراهم بود، براى ما هم فراهم مى شد؛ آيا مانند آن ها عمل نمى كرديم ؟!الآن چه مى كنيم ؟ آيا حق كشى نمى كنيم ؟!
از خدا مى خواهيم كه مورد چنين امتحانى قرار نگيريم ، البته اگر مورد امتحان قرار گرفتيم نيز از خدا مى خواهيم كه ما را حفظ نمايد. انسان در مقام امتحان يا مانند سلمان - رحمه الله - و در اءعلى عليين قرار مى گيرد و يا مانند يزيد و معاويه از هالكين و در اسفل سافلين .


203 تواضع در برابر حق  


يكى از بزرگان كه به خاطر جلالت قدرش احتمال مى رفت بعد از محمد بن عثمان بن سعيد جاى حسين بن روح به نيابت خاص تعيين شود، با كمال ادب و احترام دو زانو در مقابل حسين بن روح - رحمه الله - قرار گرفت ؛ (334)
آيا ما نيز در وقت امتحان چنين هستيم و در مقابل حق خاضعيم ؟!


204 تواضع على بن جعفر در برابر امام جواد - عليهما السلام -  


جناب على بن جعفر با اين كه در سن و سال ، جد حضرت امام جواد - عليه السلام - به شمار مى آمد و از طرفى عموى آن حضرت بود، در برابر آن حضرت تواضع و اظهار كوچكى مى نمود، و نسبت به آن حضرت مراعات ادب و احترام مى كرد، و شايد نعلين حضرت را پيش پاى آن حضرت جفت مى نمود . وقتى مورد اعتراض قرار گرفت ، فرمود: خداوند، با اين سن و سال ، لياقت چنين مقام (335) را به من نداده است .(336)


205 محل دفن و مزار على بن جعفر - عليه السلام -  


سؤ ال : آيا على بن جعفر (337) در قم (آخر خيابان چهارمردان )(338) دفن شده اند؟
جواب : شايد آن على بن جعفر كه ذكر كرديم از آبا و اجداد على بن جعفرى باشد كه در قم مدفون است ، زيرا آن على بن جعفر كه عموى حضرت امام رضا - عليه السلام - و ثقه جليل القدر است ، ده ساله بود كه امام صادق - عليه السلام - وفات نمود، و امامان ديگر - عليهم السلام - تا امام جواد - عليه السلام - را درك كرد و ساكن عريض - كه محلى در نزديكى مدينه است - بود و در آن جا دفن شده است .(339)


206 لزوم احتياط در فتنه هاى آخر الزمان  


سئوال : از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - درباره ى آخر الزمان و فتنه هاى آن نقل شده كه فرموده اند: تشخيص ‍ تكليف در آن زمان مشكل است . پس چه بايد كرد؟
جواب : اگر به دست آوردن تكليف مشكل باشد، احتياط كردن كه مشكل نيست .بايد توقف كرد و احتياط نمود . ريختن خون مردم و هتك اعراض آن ها و از بين بردن اموال و دين آن ها شوخى نيست ، براى ما اتمام حجت شده است .


207 چه مى شد اگر تمام مسلمانان به ى ك  رسالهعمل مى كردند؟!


چه طور مى شد اگر تمام مسلمانان به ى ك رساله عمل مى كردند؛ ولى بزرگان عامه به پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - كه ضبط صوت وحى بود، گفتند:
ان الرجل ليهجر.(340)
قطعا اين مرد هذيان مى گويد!
در حقيقت به وحى و خداوند كه صاحب صوت بود، نسبت هذيان دادند.
امام صادق - عليه السلام - در روايتى به بعضى از اصحاب خود فرمود: اگر خوف آن را نداشتم كه در دست دشمنان قرار گيرد، كتابى به شما شيعيان مى دادم كه با وجود آن به هيچ چيز نياز نداشته باشيد، و آن كتاب شما را از هر چيز ديگر مستغنى و بى نياز مى كرد.(341)
يعنى نه تنها نياز شما را در فروع ، بلكه در همه چيز بر طرف مى كرد.
فينبغى الاحتياط و التوقف فى فتن آخر الزمان التى هى كقطع الليل المظلم ، حتى يظهر الطريق الحق .و الاحتياط مقدور لكل اءحد، و هو عمدة السلاح لاءهل الايمان ، و الناجى هو الثابت فى الايمان ، اءلداعى بتعجيل الفرج ، اءلملازم للاعتقاد بجميع المعتقدات الحقة .
پس در فتنه هاى آخر الزمان كه مانند پاره هاى شب تاريك هستند، شايسته است احتياط و توقف نمودن تا راه حق روشن گردد. و همگان توان احتياط را دارند، و آن عمده سلاح اهل ايمان است ، و تنها كسى (در اين فتنه ها) نجات مى يابد كه در ايمان خود استوار بوده و براى تعجيل فرج دعا كند و در اعتقاد به تمام عقايد حقه ملتزم و استوار باشد.


208 پيشنهاد ترك مخاصمه از سوى امام حسين - عليه السلام -  


آن روز كه ميثم تمار را به بالاى دار بردند، چه گناهى داشت ؟!حضرت سيدالشهدا چه گناه و جرم و غرمى (342)داشتند كه پيشنهاد آن حضرت را قبول نكردند و عمر سعد گفت :
اشهدوا لى عند الاءمير اءنى من رمى .(343)
نزد امير (عبيدالله بن زياد) گواهى دهيد كه من اولين كسى بودم كه [ به سوى حسين - عليه السلام - ] تير پرتاب نمودم .
و سرانجام او را شهيد كردند، و در نتيجه بعد از اين جريان بر و فاجر با يزيد بد شدند و به او لعن و نفرين كردند. آنان حضرت را بين السلة و الذلة ؛ (344)(يا جنگ و شمشير و يا ذلت و خوارى )مخير نمودند و نزول بدون شرط و قيد بر حكم و تسليم ذلت بار را از آن حضرت خواستند: اءن تنزل على حكم الاءمير عبيدالله بن زياد.؛ (345)
(بايد بر حكم عبيدالله بن زياد سر نهى .) يعنى تسليم خفت بار و بدون قيد و شرط به گونه اى كه هر چه خواستند با آن حضرت بكنند، يا بكشند يا آزاد كنند؛ ولى حضرت راه سوم غير از سله وذله را پيشنهاد دادند، و آن را رها كردن آن حضرت بود تا به سرحدات برود و يا به همان جا كه آمده بود برگردد.(346)بنابراين ، اين سخن كه ى زيد در مجلس خود در پاسخ كسى كه گفت :
كان اءميرالمؤ منين [يعنى معاوية ] يكره هذا.
اميرمؤ منان معاويه از شهادت و به قتل رساندن امام حسين - عليه السلام - كراهت داشت . و يزيد در جواب او گفت :
و الله ، لو خرج عليه ، لقتله .
به خدا سوگند، اگر امام حسين - عليه السلام - بر معاويه خروج مى كرد، قطعا او را مى كشت .
دروغ است ، زيرا آن حضرت در طول ده سال عليه معاويه خروج نكرد، و گرنه چرا پيشنهاد ترك مخاصمه را داد؟!آيا مگر آن حضرت بر تو خروج كرد كه چنين مى گويى ؟!


209 چند نكته ى طبى  


خرما، شير، ماست و زيت (347)جامع بين غذا و دوا است .(348)در بسيارى از موارد انسان به غذايى ميل دارد، ولى مظنون است كه مضر و موجب مرض و يا مبطى ء(349)است .
اخلال در نظم خوردن غذا و هضم آن ، و نيز اخلال در نظم خواب و ديگر كارها، موجب تاءخير تاءثير در آن هاست ؛ لذا درباره ى رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - آمده است :
كان ادامه الجوع .(350)
جوع و گرسنگى خوراك و غذاى او بود.
امتحان شده و مجرب است در وقت افطار، نان و چاى براى صائم از طيباتى كه ديگران مى خورند، بيشتر لذت دارد.
آرى ، قرآن و عترت - عليهم السلام - دنياى ما را نيز تاءمين كرده اند .


210 دستور از نبوت ، و گريه از صباوت  


حضرت عيسى - عليه السلام - در كودكى زياد گريه مى كرد، حضرت مريم - عليها السلام - ناراحت شد . حضرت فرمود: مادر جان ، اگر مى خواهى كم گريه كنم ، ريشه ى فلان گياه را برايم تهيه كن و بجوشان و بده بخورم تا كم گريه كنم .
حضرت مريم - عليها السلام - آن را تهيه كرد و جوشاند و آورد و آن حضرت ميل كرد، ولى هنگام خوردن اظهار ناراحتى و گريه مى كرد . حضرت مريم - عليها السلام - فرمود: خودت دستور دادى چنين كنم . حضرت عيسى - عليه السلام - فرمود: آن دستور از نبوتم بود، و اين گريه و ناراحتى از صباوت و كودكى من است .(351)


211 نقشه ى ابر قدرت ها و استعمارگران براى تسلط بر مسلمانان  


يكى از نقشه ى كفار اين است كه پسرها و دخترها از پدرها و مادرها جدا شوند، و مردم را از روحانيون جدا و به آن ها بدبين كنند ولو به اين صورت كه افرادى به لباس روحانيت ملبس كنند تا در ملاء عام و مجامع عمومى كارهاى خلاف انجام دهند و مردم از روحانيون بيزار شوند. هم چنين قرآن به دست مردم داده نشود، بلكه ترجمه ى آن به مردم داده شود (352) - ترجمه قرآن كه قرآن نيست (353)!و نيز مى خواهند روحانيون و اهل علم را از منابع اصلى و كتاب و سنت و معنويات و مدارك دينى جدا كنند و به خيال خودشان اتصالات و اسنادها را پاك سازى و تهذيب كنند كتاب و سنت را كه سلاح آن هاست از دست آن ها بگيرند ولو به اين صورت كه كسانى را براى اداره ى كشور و مردم در راءس قرار دهند تا با مراجع و علماى دين مخالفت و در نتيجه آنان را منزوى كنند و يا بكشند. ما در نجف شنيديم كه مى خواهند كتاب ها را جمع كنند و بين اهل علم و علم جدايى افكنند.
اى كاش مى فهميديم كه گرگ ها بر ما هجوم آورده اند و دارند ما را مى خورند!ما بايد به كفار سوء ظن داشته باشيم و با آن ها اوداء و اخلاء(354)نباشيم ، و از حقشان بترسيم چه برسد به باطلشان ؛ زيرا آنان حق را تور و وسيله ى صيد و شكار ما قرار مى دهند. خدا كند بفهميم كه صلاح دين و دنياى ما تمسك به انبيا و اوليا - عليهم السلام - است ، و جدايى از آن ها به صلاح دين و دنياى ما نيست ، و اين كه كفار بعد از گرفتن دين ما، دنياى ما را هم از دست ما مى گيرند.


212 فكرش را هم خودش كرد! 


معاويه براى گرفتن انتقام از قتله ى (355)عثمان و به بهانه خون خواهى او.از يكى از بزرگان و رؤ ساى قبايل شام درخواست نمود كه او را در جنگ با على - عليه السلام - يارى كند، به اتهام اين كه على - عليه السلام - عثمان را كشته است ، او در جواب گفت : بگذار فكر كنم . معاويه هم افرادى را جداگانه و پى در پى به سوى او فرستاد تا مانع فكر او شوند و براى او شهادت داند كه : على ، خليفه سوم عثمان را كشته است . بدين ترتيب ، آن قدر افراد فرستاد تا سرانجام آن شخص خود نزد معاويه آمد و گفت : براى من ثابت شده كه على عليه السلام - قاتل عثمان است اگر تو با او جنگ نكنى ، ما با تو مى جنگيم !
يعنى فكرش را هم خودش كرد و همان نتيجه اى كه معاويه مى خواست ، براى او حاصل شد.


213 بر سر نيزه كردن مصاحف  


با اين كه خود عامه معترفند و نوشته اند كه بر سر نيزه كردن مصاحف را عمر و عاص در برابر دادن ولايت مصر به او از سوى معاويه ، پيشنهاد داد؛ (356)با اين همه اين نقل را ناديده گرفته و مى گويند: بر سر خلافت نبوده ، بلكه معاويه اجتهاد مى كرده است ؛ ولى ما هرگز حق اجتهاد عليه او و يا سب و لعن او را با استناد به كتاب و سنت نداريم !


214 برترى ناچيز بر همه چيز! 


عامه به اقرار و اعتراف خودشان از حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - هيچ ندارند، و ما به واسطه ى بركات اهل بيت - عليهم السلام - همه چيز داريم . خودشان مى گويند: در وقايع معدودى بيش از يك مشت روايت از پيغمبر به ما نرسيده ، و مابقى تا روز قيامت بر همين ها كه به ما رسيده بايد قياس شود؛ ولى ما مى گوييم : به واسطه ى اهل بيت - عليهم السلام - ما همه چيز از رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - داريم : تفسير، نهج البلاغه ، روايات ، صحيفه ى سجاديه و ادعيه . عجيب اين كه هيچ خود را بر همه چيز ما مقدم مى كنند!


215 اضلال و گمراه كردن نسل ها،بزرگترين ظلم و ستم به آن ها  


هر كس به ى ك كودك ظلم كند، مستحق مذمت و ناسزا است و از نظر عقل و عقلا و وجدان محكوم است ، چه رسد به كسى كه به نسل هاى پى در پى ظلم كند، چنان كه شيخين راه هدايت را به روى عموم مسلمانان بستند و راه ضلالت را براى هميشه گشودند. ظاهر اسلام و قرآن را حفظ كردند، ولى از باطن و حقيقت آن بهره بردارى ننمودند. به رجم و سنگسار كردن زن حامله و عدم اخذ زايد بر مهر السنة فتوى دادند، و در آخر گفتند:
كل الناس اءفقه من عمر، حتى المخدرات فى الحجال .(357)
همه مردم از عمر داناتر هستند، حتى زنان كه در حجله ها و پس پرده ها محجوب هستند.
آقا خان هم شيعه ى دوازده امامى است ، اما نظير مسيحيان كه قايل به يكى در عين سه تا و سه تا در عين يكى هستند. او و على محمد باب و جانشينانش همه نمونه هاى ظالمان به نسل و هلاك كننده ى آن ها هستند.
آرى ، ظهور حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - بعد ما ملئت ظلما و جورا .(358)(بعد از آن كه ظلم و ستم جهان را فرا گرفت .) خواهد بود، و القتل و الشهادة اءولى من انحراف جيل ، اءلموجب للهلاكة الاءبدية ؛ (و كشته شدن و شهادت ، از انحراف نسل ها كه موجب هلاكت ابدى است ، بهتر است .)


216 مشاهده ى حضرت حق  


در انجيل برنابا - كه خيلى عباراتش شبيه به روايات ما است ، و شواهد صدق بسيار دارد، كه از جمله حرمت گوشت خوك و مسكرات - آمده است : خداوند از رحمت و نعمت خود آن قدر به مؤ من عطا مى فرمايد كه :
حتى كاد اءن يهبه نفسه .
به حدى كه نزديك است خود را به او ببخشد
هم چنين در انجيل برنابا دارد: يك شب حضرت عيسى مسيح - عليه السلام - در كوه تا به صبح مشغول عبادت بود تا اينكه :
حتى راءى كل شى ء عريانا مكشوفا.
به حدى كه واقعيت تمام اشيا را به صورت برهنه و مكشوف ديد.
يعنى واقع عالم را كه ما نمى بينيم ، مشاهده نمود.


217 عايشه و جنگ جمل  


از ابن ابى الحديد نقل شده كه در جنگ جمل پيرمردى در بصره گفت :
عليكم اءمكم !فانها صلاتكم و صومكم .(359)
مادرتان را دريابيد، كه او نماز و روزه ى شما است .
امكان دارد اين صحنه ها براى ما هم اتفاق بيفتد!خيال نكنيم كه آن ها از جهنم آمده اند و ما از بهشت !به خدا پناه مى بريم .
هم چنين بعد از واقعه ى جمل ، شخصى به عايشه گفت : خانم ، آيا تاكنون ديده ايد كه مادرى شانزده هزار نفر (360)از فرزندان خود را به قتل برساند؟! و عايشه پس از شنيدن اين سخن گريه كرد.


218 جنگ با خدا و اولياى خدا 


جنگيدن با خدا و اهل بيت - عليهم السلام - و اولياى خدا مانند اين است كه انسان در لبه ى چاهى كه هزار متر عمق دارد قرار بگيرد و خود را در آن بيندازد . جنگ با خدا و اولياى خدا عواقب بسيار بدى دارد، به خلاف گناهان شخصى كه ممكن است شخص ‍ پشيمان شود و برگردد.


219 كثرت كرامات مشاهد مشرفه و قبور امامزادگان  


اگر هر كس آن چه را كه در عصر خود از كرامات مشاهد مشرفه و قبور امامزاده ها اتفاق افتاده و مى افتد جمع آورى مى كرد، هر كس مى توانست كتابى تاءليف كند.


220 پاره اى از تناقض هاى بعضى از فرق اسلامى  


مؤ سس يكى از مذاهب و فرقه هاى اسلامى ظاهرا نصف صحيح بخارى را غير صحيح مى دانست ، با اين كه شيخ الاسلام آن ها بدون وضو آن را براى مطالعه بر نمى داشت .
با اين كه فرقه ى اين ها تا سال 1100 نبود و بعد از آن تاءسيس شد و مؤ سس آن ، دين سنى ها تا سال 300 را صحيح مى دانند و بعد از آن زمان مقبول او نيست .
هم چنين با اين كه ضروريات را از پدران مسلمان خود گرفته اند - زيرا قرآن تمام ضروريات را ندارد. مانند اين كه نماز مغرب سه ركعت است و غير قرآن هم كه ظن است و نمى تواند ضروريات را اثبات كند . - با اين حال ، طواف خانه ى كعبه و سنگ ها را مطلوب خدا و واجب ، بلكه منكر آن را كافر مى دانند و هم چنين استلام حجر را بر اساس سيره ى رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - و صحابه و مسلمانان ، مستحب مى دانند . آن جاسوس مى نويسد: از سخنان او مشخص شد كه خود را بالاتر از صحابه و على و عمر مى دانست .
هم چنين مى نويسد: درباره ى متعه از او پرسيدم : مخالفت عمر را مطرح كرد گفتم : قرآن مى فرمايد:
فما استمتعتم به ى منهن فاتوهن اءجورهن (361)
پس هر كدام از زنان را كه متعه نموديد، اجرتشان را بپردازيد.
ساكت شد. گفتم : آيا مى خواهى براى شما صيغه اى فراهم كنم ؟ گفت : ولى مخفى باشد. تا اين كه مى نويسد: آن زن جاسوسه را به مدت يك هفته صيغه نمود و مهر او را هم از جيبش درآورد و به او داد.
هم چنين مى نويسد: شراب را با آب مخلوط مى كرد و مى خورد.(362)
ببينيد چگونه شخص بى دين دين ساز مى شود؟!


221 رد سخن ابن ابى الحديد درباره ى ايتونى بقر طاس  


چه كنيم با كسانى (363) كه هنگام رحلت به پيغمبر خود مى گويند: حرف نزن تعجب اين كه در صحيح بخارى نوشته است : رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
ايتونى بدواة و كتف ، اءكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده .(364)
دوات و استخوان شترى بياوريد تا چيزى برايتان بنويسم كه بعد از آن گمراه نگرديد.
با اين حال در شرح ابن ابى الحديد(365) مى نويسد: اين سخن از مجعولات شيعه است . شارح خويى (366)مى گويد: اين روايات را عامه هم نقل كرده اند!(367)


222 فضيلت حضرت على - عليه السلام - و فاطمه - عليها السلام -  بهنقل عايشه


عامه از عايشه نقل مى كنند كه از پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - شنيدم كه فرمود:
اءحب الرجال الى على و من النساء فاطمة (368)
محبوبترين مردان در نزد من على - عليه السلام - و از زنان فاطمه - عليها السلام - مى باشد.
و نيز از او نقل مى كنند كه درباره ى حضرت فاطمه - عليهاالسلام - گفته :
كاءن مشيتها مشية اءبيها.(369)
راه رفتن او درست مانند راه رفتن پدرش بود.


223 امكان نجات برخى از علماى عامه  


شايد آن دسته از علماى عامه كه فضايل على - عليه السلام - را نقل كرده اند اهل نجات باشند، زيرا نقل آن ها براى محاجه ى با آن ها الزام آور است :
و الفضل ، ما شهدت به الاءعداء. (370)
فضيلت آن است كه دشمنان بدان گواهى دهند.


224 طرد اهل بيت - عليهم السلام - از مقام مرجعيت علمى و فقهى  


چرا پس از كنار زدن اهل بيت - عليهم السلام - از صحنه ى سياست ، در امور ديگر هم كنار زده شدند و منزوى گرديدند تا جايى كه بيان احكام و فقه هم از آن ها مورد قبول واقع نشد!مسايل حيض و نفاس و ... كه ربطى به مساءله ى خلافت نداشت تا به نفع خود جعل كنند!


225 فقط پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - حق تعيين خليفه را  ندارد!


چرا همه ى خلفا و حكام و سلاطين حق تعيين خليفه را داشتند و دارند و كردند، چنان كه عايشه به خليفه پيام داد كه :
لا تدع اءمة محمد بلا راع (371)
امت محمد - صلى الله عليه و آله و سلم - را بدون سرپرست رها مكن .
ولى تنها رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - حق تعيين خليفه را نداشت ؟!


226 اين رافضى را از مجلس بيرون كنيد! 


عايشه از دفن جنازه ى حضرت مجتبى - عليه السلام - نزد ضريح پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - منع نمود و به مروان دستور داد جنازه ى آن حضرت را تيرباران كنند.
مؤ من طاق در احتجاج خود با ابوحنيفه به وى گفت : چگونه عايشه و حفصه پدران خود را نزد ضريح پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - دفن نمودند ولى اجازه ندادند امام مجتبى - عليه السلام - در آن جا دفن گردد؟ ابوحنيفه در جواب گفت : آن جا جزو مهريه ى عايشه بود.
مؤ من طاق گفت : پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مهريه ى همسران خود را در حال حيات داده بود . ابوحنيفه گفت :
نحوه عنى ؛ فانه رافضى خبيث .(372)
اين شخص را از مجلس بيرون كنيد، زيرا او رافضى [ شيعه ] پليدى است .


227 پذيرش اجتهاد معاويه در جنگ با على - عليه السلام - و  عدمقبول اجتهاد شيعه


اهل تسنن ، معاويه را در جنگ و قتال با على - عليه السلام - مجتهد و مثاب (هر چند غير مصاب ) مى دانستند؛ (373)ولى بدگويى ديگران را به شيخين غير جايز مى دانند، و اجتهاد ما مورد قبول آن ها نيست ؛ زيرا خلاف اجماع آن ها است !


228 بهترين راه اثبات ولايت اهل بيت - عليهم السلام -  


هم و اهتمام ما بايد اين باشد كه مساءله ى ولايت ، براى همگان از واضحات باشد، و براى تقويت ايمان مردم تنها اكتفا به مجالس ‍ عيدالزهرا - عليهاالسلام - نشود . بهترين راه براى اين منظور آن است كه اثبات كنيم كه اهل بيت - عليهم السلام - مرجع احكام و فقه هستند؛ اما سب و شتم ديگران ، آيا درست است و يا نادرست ؟ امرى است كه مردم خودشان بايد بروند و از تاريخ بپرسند .وظيفه ى ما نيست .
مى بينيم بعد از رحلت پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - كسى غير از اهل بيت - عليهم السلام - مجتهد و صاحب فتوا و عالم به كتاب و سنت وجود ندارد؛ زيرا ائمه - عليهم السلام - مى گويند: همه چيز را مى دانيم ، ولى ديگران مى گويند نمى دانيم و از پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - جز مقدار كمى احاديث نداريم ، لذا در احكام ، قياس مى كنند . و قرآن مى فرمايد:
هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون ؟!(374)
آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند، يكسان هستند؟!


229 خباثت معاويه  


واقعا حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - در مدرسه ى قرآن چه رجالى را بر له حق تربيت نموده است !نظير سلمان ، ابى ذر و عمار ... و چه رجالى از آن مدرسه بيرون آمدند كه عليه حق بودند، مانند معاويه ، عمر و عاص و ...
معاويه در نامه اى به حضرت امير - عليه السلام - نوشت : چرا اين قدر خود را به پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و ديگر انبيا عليهم السلام - نسبت مى دهى ؟
انما كان محمد رسولا من الرسل الى الناس كافة فبلغ رسالات ربه ، لا يملك شيئا غيره .(375)
او تنها پيكى همانند ديگر فرستادگان خدا به سوى عموم مردم بود، و هيچ چيز ديگر غير از اين براى او نيست .
يعنى - نعوذ بالله !پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - هيچ شاءن و مقامى نداشته و فقط يك پست چى و نامه رسان بوده است !
معاويه چنان خبيث بود كه شخصى مثل مغيرة بن شعبه - كه حضرت امام حسن - عليه السلام - به او فرمود: اءنت ضربت فاطمة بنت رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم حتى اءدميتها و اءلقت ما فى بطنها! (376)(تو بودى كه مادرم فاطمه دختر رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - را زدى به حدى كه خون از بدن او جارى شد و فرزندش را سقط نمود.) - درباره ى معاويه مى گويد:
جئت من عند اءخبث الناس ! (377)
از نزد خبيث ترين كس مى آيم .
علماى بزرگ اهل تسنن مانند حاكم حسكانى با معاويه خوب نيستند، ولى هنوز بسيارى از مسلمانان مى گويند: حق با او بود و كار خوبى كرد!


230 ممنوعيت تقيه ى قلبى  


بزرگان ما در عين حال كه به آن ها اميرالمؤ منين مى گفتند، (378)ولى قلبا در دين و ايمان خود شك و تزلزل نداشتند، و به دين آن ها متدين نبودند . اگر خداى نكرده مبتلا به تقيه شديم ، بايد قلبا تقيه نكنيم ، تقيه ى قلبى در اعتقادات درست نيست .


231 عدم شركت صحابه در تشييع جنازه و نماز بر حضرت زهرا - عليها السلام  -


يك نفر بر آن ها اعتراض نكرد كه : آن هايى كه با حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - دوستى داشتند، چرا جنازه ى دخترش فاطمه ى زهرا - عليها السلام - را تشييع نكردند و بر او نماز نخواندند؟


232 نقد نظر عامه درباره ى حضرت ابوطالب - عليه السلام  


بعد از وفات ابوطالب و خديجه - عليهما السلام - به پيغمبر وحى شد كه ديگر در مكه ناصر و ياور ندارى ، (379)حضرت ابوطالب - عليه السلام - براى حفظ جان پيغمبرصلى الله عليه و آله و سلم - اسلام آوردنش را از ديگران كتمان مى داشت ، (380)عامه ، ابوطالب را مسلمان نمى دانند؛ (381)ولى اسلام عمر و عاص با آن سوابق و لواحق در نزد آن ها مقبول است .


233 بعد از سى سال تو نيز همتاى او را خواهى آورد 


حضرت ابوطالب - رحمه الله - در روز ولادت حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - به فاطمه ى بنت اسد - عليها السلام ، مادر اميرمؤ منان - عليه السلام - فرمود:
اصبرى سبتا، اءبشرك بمثله الا النبوة (382)
يك سبت [ سى سال ] صبر كن ، من نيز بشارت شخصى چونان او  [رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - ] را به تو ولادت خواهم داد، جز اين كه اوپيامبر نيست .


234 رد ديدگاه عامه درباره ى رد شمس براى على - عليه السلام - 


اهل تسنن با اين كه روايت رد شمس براى على - عليه السلام - را نقل مى كنند، مى گويند: اين چه فضيلتى براى على - عليه السلام - است ، زيرا به واسطه ى رد شمس نماز ادا نمى شود.
مى گوييم : اگر قرار گرفتن سر حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - در حالت وحى در دامان او فضيلت به حساب نيايد، ديگر چه چيز فضيلت شمرده مى شود؟!حتما كسى كه چنين نبوده افضل است !


235 ماجراى عيادت ابوحنيفه از اعمش و روايتى در فضيلت على - عليه السلام 


ابوحنيفه (383)به منظور عيادت نزد اعمش (384) از لحاظ نقل حديث بسيار اسبق و برتر از ابوحنيفه بود، هم چنين ابوحنيفه اهل لسان نبود، هر چند در تمسك به قياس مهارت بيشتر داشت ، ولى به هر حال در حديث به اعمش نمى رسيد. و به او گفت :
هذا آخر يوم من اءيام دنياك و اءول يوم من آخرتك ؛ فتب الى ربك لبعض ما رويته ؟
امروز، آخرين روز از روزگار عمر تو، و اولين روز از ايام آخرت تو مى باشد، پس از بعضى از رواياتى كه نقل نموده اى به درگاه خدا توبه كن .
گفت :
لماذا يا نعمان ؟!
از چه توبه كنم اى نعمان ؟!
اعمش در اين جا، ابوحنيفه را با نام خطاب كرد، نه با كنيه كه هنگام تعظيم و تكريم اشخاص را با آن خطاب مى كنند.
ابوحنيفه گفت :
روايتك فى على اءنه قسيم الجنة و النار.
از آن روايت كه درباره ى على - عليه السلام - نقل نمودى كه او تقسيم كننده ى بهشت و جهنم است .
اعمش گفت :
سندونى ، فقد حدثنى فلان و لا اءرى سيد اءفضل منه فى زمانه قال حدثنى فلان و هو سيد اءهل عصره الى اءن قال : قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - على قسيم الجنة و النار على رغم اءنفك .
مرا از رختخواب بلند كنيد تا تكيه دهم ، فلانى كه استادى افضل از او در زمانش نديده بودم به من بازگو نمود كه فلانى كه سيد اهل عصرش بود گفت : تا اين كه گفت : رسول خداصلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: على - عليه السلام - تقسيم كننده ى بهشت و جهنم است .
ابوحنيفه گفت (به اين مضمون ):
ننصرف منه قبل اءن ياءتى باءقوى منه .(385)
پيش از آن كه قوى تر از اين را ذكر كند، از نزد او بلند شويم و برويم .


236 بهترين برهان براى اثبات ولايت و  خلافتاهل بيت - عليهم السلام -


بهترين برهان براى اثبات ولايت و خلافت اهل بيت - عليهم السلام ، همان استدلال مخالفين است براى رد ولايت اهل بيت و اثبات آن براى شيخين ، مانند غريقى كه يتشبث بكل حشيش .؛ (به هر خار و خاشاكى چنگ مى زند. رواياتى در فصل ابى بكر نقل كرده اند و در پى آن نوشته اند: اين گفتار رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم است كهه شيعه آن را رد مى كنند، با اين كه خدا درباره ى آن حضرت مى فرمايد:
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (386)
او از سر هوا و هوس سخن نمى گويد، و سخن او تنها وحى است كه به او وحى مى گردد.
مى گوييم : چه طور شد درباره ى گفتار دومى كه در پاسخ رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - گفت :
ان الرجل ليهجر.
اين مرد قطعا هذيان مى گويد!
اين سخن را نمى گوييد كه :
و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (387)
البته حرف هاى آن ها هيچ تناقض ندارد، چون بخشى از اين حرف ها در يك صفحه نوشته شده ، و بخش متناقض با آن در صفحه ى ديگر؛ و در تناقض ؛وحدت زمان و مكان معتبر است !
درباره ى غصب فدك براى اين كه خانه ى على - عليه السلام - را ببندند راه چاره اى پيدا نكردند جز اين كه اين حديث را جعل كردند كه حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
نحن معاشر الاءنبياء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا عقارا و لا دارا، و لكنا[ و انما] نورث الايمان و الحكمة و العلم و السنة .(388)
ما گروه پيامبران طلا و نقره و زمين و خانه را به ارث نمى گذاريم ، بلكه ايمان و حكمت و علم و سنت به ارث مى گذاريم .
مى گوييم : چه طور شد كه شما هم درهم و دينار را وارث شديد و هم علم و حكمت را و هم امارت و خلافت را؛ ولى اهل بيت نه وارث درهم و دينار شدند و نه وارث علم و حكمت و نه ...؟!
خلاصه اين كه : به عقيده ى بنده ، نشر كتاب هاى استدلالى عامه به شرط اين كه مانع از نشر كتب جوابيه ى خاصه نباشد، خوب است .


237 پيروى از جاهل ! 


در انتخاب خليفه سخن از اعلميت نبود، لذا بر خلاف آيه ى شريفه ى هل يستوى الذين يعلمون و الذين لا يعلمون (389)(آيا كسانى كه مى دانند با كسانى كه نمى دانند، يكسان هستند؟!) به علم و اعلميت اعتنا نكردند و گفتند: غير اعلم مقدم است ، چون حقه باز و جاهل و نادان است و از شهوات موافق طبع آن ها پيروى مى كند.


238 نامه ى معاويه به امام حسن مجتبى - عليه السلام -  


معاويه در نامه اى براى حضرت امام حسن مجتبى - عليه السلام - نوشت :
ان اءبعض اللحم الى ، لحم اءنت منه .(390)
بدترين و مبغوض ترين گوشت براى من ، گوشتى است كه تو از آن به وجود آمده اى .
ما هم نبايد به ابتداى كار خود شاد باشيم ، بايد ديد عاقبت ما چه مى شود!نبايد از عاقبت ، يا از فرداى خود خاطر جمع باشيم !


239 اتحاد يهود و نصارى در مقابله با اسلام  


يهود و نصاريى در بى دينى با هم متحد شده اند نه در دين ؛ زيرا خود نصارى معترفند كه ى هودى ها حضرت مسيح - عليه السلام - را به دار آويختند . با اين حال چگونه مى توانند در دين عليه السلام با هم متحد شوند؟!زيرا يهود هم مى گويند: ما حضرت عيسى - عليه السلام - را كشتيم و او كشته شده و دفن هم شده و زنده و موجود نيست ، بر خلاف عقيده ى مسيحيان كه مى گويند: بعد از قبر بيرون آمد و به آسمان رفت . در انجيل برنابا صريحا همان اعتقاد مسلمانان را ذكر مى كند كه :
و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم (391)
آنان حضرت مسيح - عليه السلام - را نكشتند و به صليب نكشيدند بلكه كس ديگرى را به اشتباه به جاى او گرفتند.
زيرا در انجيل برنابا دارد كه او گفت : من عيسى نيستم ، من عيسى نيستم ، من اسخريوطى هستم ، ولى به او اعتنا نكردند و به جاى حضرت مسيح - عليه السلام - او را كشتند و به دار آويختند؛ يعنى همان گونه كه مسلمان ها مى گويند: در اطاق او روزنه اى بود، و او از آن جا بالا رفت .
بنابراين ، به اتفاق مسيحى ها و مسلمانان حضرت عيسى - عليه السلام - الآن در عالم جسمانى زنده است ، ولى يهود مى گويند: از دنيا رفته و به خاك سپرده شده است ، و ما او را كشته ايم .
اگر مسيحى ها تابع حضرت مسيح - عليه السلام - بودند، خود حضرت مسيح - عليه السلام - بنابر نقل انجيل برنابا مى فرمايد: من با زبان و قلب جهاد مى كنم ، و برادر من كه بعد از من مى آيد با زبان و بدن و قلب جهاد مى كند. با اين حال آن ها پيغمبر ما - صلى الله عليه و آله و سلم - را جنگجو معرفى مى كنند، بر خلاف حضرت مسيح و برخى از پيامبران - عليه السلام - كه با بيان و حكمت و معجزات هدايت مى كردند .
دروغ مى گويند كه ما تابع مسيح - كه جنگجو نبود - هستيم ؛ زيرا تمام جنگ هاى جهانى به تحريك و توطئه و نقشه و كمك آن ها بوده و مى باشد. گاهى يهود عليه نصارى و گاهى برعكس . و اين يهود هستند كه مجالس آمريكا و انگليس و ... را اداره مى كنند . در حالى كه در انجيل برنابا دارد كه حضرت مسيح - عليه السلام - فرمود:
ان من ياءخذ السيف بالسيف ، يهلك .
هر كس در برابر شمشير، شمشير بردارد، نابود مى شود.
هر كس كه به اسلام اقرب است اين ها با او ابعدند و در نابودى او اجد و كوشاتر، لذا با شيعه بيشتر خصومت دارند، چون به اسلام اقرب است و تظاهرش بيشتر است ؛ زيرا مساءله ى حج را كه همه ى فرقه هاى اسلامى دارند، شيعه دارد، به اضافه ى شعائر ديگر كه مخصوص شيعه است و آن ها ندارند، پس هر چه آن ها دارند شيعه دارد، و لا عكس .


240 ترويج و تبليغ باطل از راه تطميع و ثروت  


رؤ سا و مبلغان مذاهب باطله براى كسانى كه داخل دين و مذهب باطل آنان مى شوند، پول صرف مى كنند، ولى ما مى گوييم : داخل شدن در دين حق ، پول صرف كردن نمى خواهد ؛ در حالى كه صرف كردن پول براى اين كه افراد ضعيف النفس و الايمان و الاعتقاد از دين خارج نشوند و گرگ ها آن ها را ندرند و پاره پاره نكنند، اشكال ندارد؛ و ديگر كه اديان و مذاهب باطله همين يك برهان (392)(!) را براى تبليغ و ترويج از مذهب خود دارند، و همين قدر كافى است كه كتاب دينى خود را به افرادى بدهند و اسم آن ها را در ديوان خود ثبت كنند و پول بدهند!
گفته اند: آقاخان در سخنرانى خود براى مريدهايش - اين حمر مستنفره !(393) - گفته بود: سعى كنيد پولدار شويد . ببينيد اين سخن رهبر مذهبى آن هاست !
مقصودش اين است كه با پولدار شدن مى شود دين را ترويج نمود . طرفداران او در بمبئى او را با طلا و قباله هاى املاك وزن مى كردند، و او مى دانست كه چگونه آن ها را استثمار كند. مى گفت : اگر مرا نديديد و يا كسى نبود كه به او پول بدهيد تا به من برساند، آن را به دريا بيندازيد به من مى رسد!
آرى ، اهل باطل در باطل خود اين قدر قوى و محكم هستند و ما در حق اين اندازه سست !


241 معناى آيه ى شريفه ى (ادعونى اءستجب لكم ) 


سؤ ال : آيا معناى آيه ى شريفه ى (ادعونى اءستجب لكم )(394)؛ (مرا بخوانيد تا دعاى شما را اجابت كنم .) اين نيست كه عين آن چه خواسته شده مستجاب گردد؟!
جواب : آيا اگر دعاكننده مثلا يك ليره بخواهد و به او صد ليره بدهند، نمى گيرد، چون لا بشرط دعا كرده و اين صد ليره بشرط شيئى است ؟!لابد مى گوييد: صد ليره را در آخرت و فرضا هزار سال ديگر به او مى دهند، آن هم تازه معلوم نيست بدهند يا خير؛ ولى يك ليره در دنيا است و به صورت نقد به دستش مى رسد!


242 اءلبلاء للولاء 


سؤ ال : آيا ممكن است اين بلاهاى وارده از باب عقوبت و كيفر گناهان نباشد،بلكه به جهت ترفيع درجات و از باب اءلبلاء للولاء.(395)؛ (بلا براى دوستى است .) باشد؟
جواب : براى اهل ولاء مطلب روشن است ، هر چه بيشتر مبتلا گردند، يقينشان زيادتر مى شود . ميثم بر سر دار بود هر آن و هر لحظه اطمينان و ايمانش بيشتر مى شد؛ زيرا به او خبر داده بودند.(396)
در هر حال ، از سوى حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - زياد سفارش شده و اصرار شده كه در اين زمانه و زمينه ، دعاى فرج بسيار خوانده شود .(397)


next page

fehrest page

back page