next page

fehrest page

back page

473 استعمال لفظ در بيش از يك معنا 


اگر مساءله ى استعمال لفظ در بيش از يك معنا حل شود، خيلى از مطالب آيات و روايات حل مى شود.
درباره ى (الله الصمد)(620) در روايت آمده است كه :
على خمسة اءوجه .(621)؛ صمد پنج معنا دارد.
يعنى تمام آن معانى مراد است ، معانى اى كه جامع مشترك هم ندارند، مانند:
اءلصمد، اءلمصمود اليه فى الحوائج ؛ و اءلصمد، اءلذى لا جوف له .(622)
صمد، يعنى كسى كه همگان در خواسته هايشان به او نياز دارند و روى مى آورند؛ و صمد، يعنى كسى كه اندرون خالى ندارد.
يعنى بسيط الحقيقه است . اين معانى هيچ جامع و وجه مشتركى با هم ندارند تا گفته شود در معناى جامع استعمال شده و مشترك معنوى است .


474 مبلغ واقعى ، پيامبر پيغمبر است ! 


اگر كسى كار پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - را بكند و براى تبليغ برود و نسخه ى او طبق دستورات پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - مرتب باشد، به هر جا برود نورانى مى كند و دل هاى مرده و غير مزروعه را منبت حسن ، (623) و شوره زارهاى سينه ها را لاله زار و سرسبز مى گرداند. مبلغ هر پيامبر از حواريين آن پيغمبر و در حقيقت پيغامبر پيغمبر است ، چه با واسطه ، يا بى واسطه ، به شرط آن كه مطابق دستورات آن پيغمبر تبليغ نمايد، نه اين كه خواسته ها و خواهش هاى مردم را برآورده كند . بلكه شفاى امراض روحى مردم را به حسب حال خودشان بدهد، نه اين كه شافى مرض هاى خود و عامل به مشتهيات خود و ديگران باشد. مثلا صداى خوب از او بخواهند و او با صداى خوب بخواند. چه قدر فرق است بين اين كه مطلبى را با صداى خوب و يا به شعر در آورد و آن را با صداى خوب ادا كند، و بين اين كه تنها صداى خوب داشته باشد بدون درمان و فايده و بى محتوى .
يكى از اهل علم در جايى مشغول تبليغ بود، يك وقت هنگام رفتن به مسجد در سر راه خود ديد مقدار زيادى خرماى خراب را در معرض فروش قرار داده اند و مى فروشند، وارد مسجد شد و بالاى منبر رفت و گفت : چرا اين طور مى كنيد، نعمت خدا را مى گذاريد خراب مى شود و سپس مى فروشيد . آيا معامله و پول شما كه در مقابل خرماى خراب مى گيريد، حلال است يا خير؟ چرا به مردم ايذا و اضرار وارد مى كنيد.
هم چنين شخصى از اهل علم در خانه ى كسى بود كه صاحبخانه ريش تراش بود، و ايشان در مسجد از ريش تراش ها مذمت و بدگويى مى كرد.


475 استخاره ى ميرزا محمد تقى شيرازى - رحمه الله -  


آقاى ميرزا محمد تقى شيرازى - رحمه الله - براى استخاره هيچ نمى خواند، معلوم نبود آيا يك مرتبه يا اءلله مى گفت و يا نمى گفت . آيا مطلقات استخاره چنين استخاره اى را شامل مى شود؟!البته استخاره به معناى طلب تعيين و اختيار منظور است ، نه استخاره به معناى طلب الخير.(624)


476 استخاره با قرآن و يا با تسبيح ؟  


سؤ ال : ايشان با قرآن استخاره مى كردند يا با تسبيح ؟
جواب : آن چه متداول بود، همان استخاره با تسبيح بود، نه با قرآن . از بعضى از علما نيز نقل شده كه مى فرمود: ما از قرآن نمى فهميم .


477 استخاره ى حضرت آيت الله بهجت با تسبيح  


بنده هم هر وقت براى خود استخاره مى گيرم با تسبيح استخاره مى كنم ، (625) و براى ترك هم معمول به است ، و اگر ميانه باشد(626)انجام نمى دهم ، مگر اين كه فعل آن خوب ، و تركش بد باشد.


478 استخاره ى حضرت آيت الله بهجت با قرآن  


مرحوم همدانى در علم و عمل از بزرگان بود . با يكى از آقازاده ها به خدمت ايشان رفتيم ، آن آقازاده بنده را به ايشان معرفى كرد، ايشان دوبار فرمود: اگر ايران رفتى ، برگرد به نجف . و اسم شهرى را هم ذكر فرمودند بعد ما به قم آمديم ، نمى دانم گذرنامه ى برگشتن ميسور نشد يا استخاره كرديم و ديگر به نجف برنگشتيم .
براى عده اى از شهرها از بنده خواستند كه براى اداره ى حوزه آن جا بروم ، با قرآن استخاره كردم براى دو شهرستان كه ى ادم است ، در استخاره همان اسمى كه آن آقا فرموده بود، درآمد و اين از معجزات خود قرآن و از كرامات آن مرد بود.


479 آن صد ليره براى خريدن خون اين دو شيعه بود! 


آقا شيخ عبدالحسين تهرانى (627) - رحمه الله - با عده اى براى زيارت قبر عبدالقادر گيلانى - كه در آن زمان متولى آن رشيد عالى از بزرگان عراق بود - به بغداد رفتند و در ايوان آن نشستند، خادم آن جا هم از آن ها پذيرايى كرد و براى آن ها قهوه آورد. مرحوم شيخ عبدالحسين هنگام برگشتن صد ليره (628)به خادم داد.
گويا عده اى از همراهان به ايشان اعتراض كردند كه اين پول كيست و به چه كسى مى دهى ؟ (629)
طولى نكشيد خبر آوردند كه دو نفر شيعه به اتهام سب شيخين دستگير شده اند و تصميم گرفته اند آن ها را اعدام كنند. در اين هنگام آقاى تهرانى - رحمه الله - در جاى فيلتر سيگار دو كلمه نوشت و براى رشيد عالى فرستاد، و فورا آن ها را آزاد كردند. بعد ايشان فرمود: آن صد ليره براى خريدن خون اين دو شيعه بود!


480 سنگ هاى مرمر بسيار عالى از زير خاك بيرون آمد  


هم چنين زمانى شيخ عبدالحسين تهرانى - رحمه الله - به سامرا رفت و دستور داد تا قسمتى از وسط مسجد متوكل را كه ديوارها و آثار آن تا به حال باقى است حفر كنند.حفر كردند. سنگ هاى مرمر بسيار خوب و عالى بيرون آمد، سپس دستور داد حرم حضرت امام هادى و امام عسكرى - عليهماالسلام - يا ديوارهاى آن را با آن سنگ ها، سنگ كارى كردند.


481 ولايت ، شرط صحت عمل  


سؤ ال : آيا ولايت اهل بيت - عليهم السلام - شرط قبولى اعمال است يا شرط صحت آن ؟
جواب : ولايت حين العمل اءو المتعقب للعمل الا الزكاة ؛ ( در هنگام عمل ، و يا بعد از آن ، به جز زكات ) شرط صحت عمل است .
نجات براى كسى است كه اهل بيت - عليهم السلام - را در همه جا مورد تخاطب و حاضر ببيند.


482 محبت اهل بيت - عليهم السلام - اعظم طاعات و عبادات  


سؤ ال : رواياتى در كافى مذكور است كه مفاد آن ها اين است كه محبت اهل بيت - عليهم السلام - بدون عمل و بندگى مفيد نيست ، و خداوند با كسى خويشى ندارد و ميزان در قرب و بعد و ثواب و عقاب ، طاعت و معصيت خداست .(630) اين روايات را چگونه تفسير مى فرماييد؟
جواب : ديدن يك روايت بدن ادله ى ديگر، نظير تنها به قاضى رفتن است ، محبت و ولايت اهل بيت - عليهم السلام - خود، يك عمل است و واجب ، بلكه از اعظم طاعات و واجبات است ، به حدى كه فرموده اند:
لم يناد بشى ء كما [ما] نودى بالولاية .(631)
به هيچ چيز، همانند ولايت فرا خوانده نشده است .
البته نماز، روزه ، زكات و حج هم واجب است و محبت هر قدر رتبه اش بيشتر باشد، اثر آن در اعمال ديگر بيشتر خواهد بود. در قرآن شريف مى فرمايد:
(الا المودة فى القربى )(632)
به جز مودت نزديكان [ من ] .
اگر چيز ديگرى غير از مودت اهل بيت - عليهم السلام - براى مردم نافع تر بود، بيان مى شد.البته ما متاءسفانه به آن ها محبت داريم ، اما در راه مكتب آن ها نيستيم ، لذا مثل آن ها نماز نمى خوانيم و مثل آن ها حج به جا نمى آوريم و ...


483 آقاى حاج شيخ به ما ملحق شدند! 


از آقاى سيد جمال الدين گلپايگانى - رحمه الله - نقل كرده اند كه فرمود: در قنوت نماز وتر، مرحوم آقا ضيا عراقى را ديدم كه فرمود: آقاى حاج شيخ (633)به ما ملحق شد، و اين درست در همان شبى بود كه فرداى آن مرحوم اصفهانى فوت شدند.(634)
سؤ ال : در خواب ديدند يا در بيدارى ؟
جواب : بعد از نماز وتر بلند شدند و نماز صبح و نافله آن را بدون تجديد وضوء خواندند، بنابراين در بيدارى بوده است .


484 آن چه درباره ى بلعم باعور بالفعل بوده ، درباره ى ما بالقوه است 


آيا شيطان كم به پدر و مادر ما، آدم و حوا - عليهما السلام - سوگند ياد كرد كه و قاسمهما انى لكما لمن النصحين ؛ (635)(و براى آن دو سوگند ياد كرد كه قطعا من خيرخواه شما دو نفر هستم .) با ما فرزندان كارى ندارد و ما را مورد نصيحت و اغوا قرار نمى دهد؟!
آيا وسوسه ى او فقط درباره ى بلعم باعور بوده كه ؛ و لكنه اءخلد الى الاءرض و اتبع هوئه ... (636)؛ (ليكن او خود رو به زمين آورد و از هواى خويش پيروى نمود ...) و يا اين كه آن چه درباره ى آن ها بالفعل بوده ، درباره ى ما بالقوه است ؟!


485 استفسار ملايكه ، و ظرفيت برتر انسان  


ملايكه چيزهاى عجيب و غريبى در بشر مى ديدند كه از آب و گل آفريده شده و سنگين و تيره است ، لذا از خدا سؤ ال و استفسار كردند كه چرا مى خواهى اين را كه غضب و شهوت دارد و جنگ و خونريزى و فساد از او بر مى آيد خلق كنى ؟ در حالى كه :
و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك (637)
در حالى كه ما با ستايش تو، تسبيح تو را گفته و تو را به پاكى محض مى ستاييم .يعنى هر مقصودى كه از تسبيح و تقديس دارى در ما حاصل است . بنابراين ، آفرينش انسان تحصيل حاصل است .
ولى خداوند در جواب فرمود: مى خواهم كاسه اى (638) خلق كنم كه به آن تعليم اسما كنم كه قابليت اقوى ، و بيشتر از شما ظرفيت داشته باشد، لذا تحصيل حاصل نيست .(639)


486 انسان همنشين سلمان يا ابوجهل ! 


چون ملايكه ديدند معجون و خميره و طينت آدم - عليه السلام - سنگين ، تيره و از آب و گل است ، عرض كردند:
اءتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدمآء(640)
آيا مى خواهى كسى را در روى زمين قرار دهى كه در آن تباهى كند و خون ها بريزد؟!
او غضب و شهوت دارد و جنگ و خونريزى به پا مى كند و نمى تواند مثل ما پرواز كند، ولى خداوند به آن ها فهماند كه بشر خاكى مى تواند بالاتر از ملايكه اوج گيرد و فراتر از مقام آن ها قدم نهد.
البته ما به همان سنگينى و به همان حالت خاكى باقى مانده ايم .(641) خدا نكند حرام در نزد انسان زينت داده شود . اين يك بيمارى قلبى است كه انسان بدان مبتلا مى شود، و با وجود راه هاى حلال كه نيازش را برآورده مى كند، خود را به حرام گرفتار مى نمايد!انسان مى تواند به اختيار خويش همنشين سلمان ، و يا ابوجهل گردد.


487 ماجراى اصمعى و زن جوان  


اصمعى (642)مى گويد: در بيابانى خيمه اى ديدم ، با خود گفتم به آن جا بروم ، رفتم و ديدم زن جوان و با جمالى در درون خيمله است ، تا چشم آن زن به من افتاد، گفت : بفرماييد. داخل شدم و گفتم : تشنه ام آبى بده . ديدم رنگش تغيير كرد. با من حرف نزد و به من آب نداد ولى ديدم نگاهش با دقت به بيرون خيمه است ، تا اين كه شتر سوارى از دور آمد و رسيد و آن زن آبى را كه به من نداده بود، با خود برداشت و رفت و دست و پاى پيرمرد سياهى را كه تازه از راه رسيده بود، شستشو داد. آن مرد بسيار بد اخلاق بود و به من هيچ اعتنا نكرد و با آن زن هم به تندى برخورد كرد . در هر حال از جا بلند شدم ، آن خانم مرا بدرقه كرد.
گفتم :اى خانم ، حيف از تو كه با اين جوانى و جمال ، به آن مرد دل بسته اى ، به چه چيز آن مرد علاقمندى ؟ آيا به مالش ، يا اخلاقش ، يا جمال و زيبايى اش ؟ او كه پيرمرد بد تركيبى بيش نيست .
رنگ چهره ى خانم پريد و گفت : اصمعى ، گمان نمى كردم تو كه وزير هارون هستى ، نمامى و سخن چينى كنى ؟!پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
اءلايمان نصفه الصبر، و نصفه الشكر.(643)
نيم ايمان صبر، و نيم ديگر آن سپاسگزارى است .
من بايد خدا را به واسطه ى اين كه نعمت جوانى و جمال را به من داده و اخلاق خوب نصيبم نموده شكر كنم و آن به اين است كه با اين شوهر بسازم و در برابر بد اخلاقى او صبر كنم ، دنيا مى گذرد و من مى خواهم با ايمان كامل از دنيا بروم .


488 چه كار كنيم محيط خانواده گرم و باصفا باشد؟  


هماهنگى و موافقت اخلاقى بين مرد و زن در محيط خانواده از هر لحاظ و به صورت صد در صد براى غير انبيا و اوليا - عليهم السلام - غير ممكن است . اگر بخواهيم محيط خانه ، گرم و باصفا و صميمى باشد، فقط بايد، صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشى و راءفت را پيشه خود كنيم تا محيط خانه گرم و نورانى باشد.(644) اگر اين ها نباشد اصطكاك و برخورد پيش خواهد آمد. و همه ى اختلافات خانوادگى از همين جا ناشى مى شود.


489 بايد باب توجيه خطا و اشتباه را به روى خود ببنديم  


خوشا به حال كسى كه خطاى خود را ببيند و به عيب خود توجه داشته باشد و عيوب ديگران را نديده بگيرد و خود را كامل و بى نقص نبيند، بلكه در موارد خطا و اشتباه خود را خطاكار ببيند . ما بايد باب توجيه خطا و اشتباه را به روى خود ببنديم ، و براى هر خطا، زبان به استغفار بگشاييم ، و اگر قابل جبران باشد، جبران كنيم .


490 ما هر شب مى ميريم  


شخصى به نزد دخترش رفت تا دو سه شب پيش او بماند، همان جا سكته كرد، چه قدر مرگ انسان نزديك است .
ما هر وقت مى خواهيم ذكر مرگ كنيم ، خود را در فاصله ى صد و بيست سال از آن مى بينيم و آن گاه آن را ذكر مى كنيم . با آن كه خداوند سبحان مى فرمايد:
الله ى توفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاءخرى (645)
خداوند، جان ها را هنگام مرگشان مى گيرد، و آنان را كه نمرده اند در حال خواب مى گيرد، پس خداوند جان هايى را كه مرگ را بر آن ها حتمى نموده نگاه مى دارد، و بقيه را رها مى كند.
بنابراين ، هر شب ما مى ميريم .


491 بعد از نيم يا سه ربع ساعت مى ميرم ! 


كاتبى كاغذنويس گفت : نيم يا سه ربع ساعت ديگر مى خواهم بميرم .گفتند: تو كه سالم هستى . گفت : كار به اين حرف ها نداشته باشيد. سرانجام همان طور كه گفته بود، شد و بعد از نيم يا سه ربع ساعت ، خميازه اى كشيد و خوابيد و به رحمت خدا رفت . بنده از دو سه نفر از مشايخ خود شنيده ام كه از وقت وفات خودشان خبر داده اند، يكى مى فرمود: صبح فردا يا فردا خبرش مى رسد. نه اين كه فردا مى ميرم . و شب مرحوم شد، و يكى دو تا مى فرمودند: بايد رفت ، وقت رفتن است . طولى نكشيد بعد از يك هفته فوت كردند.


492 پا جاى پاى معصومين - عليهم السلام - بگذاريد 


بزرگانى بودند كه هر كدام را مى ديدى خيال مى كردى كه در تبحر و احاطه ى علمى ، در عالم فقط همين يك فرد وجود دارد؛ ولى عده اى هم هستند كه در وقت اضطرار يك راست به سوى دربار مى روند و دربارى مى شوند و هيچ فاصله اى براى خود نمى بينند البته ما نمى گوييم : معصوم باشيد و منصب معصومين - عليهم السلام - را داشته باشيد و ادعاى نبوت و امامت كنيد، بلكه مى گوييم : پا جاى معصومين - عليهم السلام - بگذاريد، نه جا پاى ديگران ؛ ملازم علما باشيد و هميشه روشن باشيد و با مطالب مفيد، حياتبخش و آموزنده سر و كار داشته باشيد.


493 سلمان منا اءهل البيت  


سلمان فارسى - رحمه الله - با اين كه در اول امر مسلمان نبود - و مى دانيم كه مقاماتش به خاطر مسلمان بودنش بود - بر قريش و بر تمام صحابه مقدم شد، به جز آن هايى كه آنان را به عصمت مى شناسيم .
شخصى گفت : خواب ديدم كه حضرت سلمان - رحمه الله - عمامه ى سياه پوشيده ، به او گفتم : شما كه سيد نيستيد؟ چرا عمامه سياه و نشانه ى سيادت به سر گذاشته ايد؟ فرمود: مگر نشنيده اى كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
سلمان منا اءهل البيت .(646)
سلمان ، از ما اهل بيت است .
روايت مفصلى راجع به آخرالزمان از سلمان نقل شده است .(647)


494 در انجيل تحريف شده ، بالاترين مظاهر بندگى ، بدعت محسوب شده است 


در انجيل تحريف شده آمده است كه حضرت مسيح - عليه السلام - فرمود:
اءما السجود فى الكنائس فمن البدع .
سجده كردن در كليساها، بدعت است .
آيا اگر شيطان بخواهد كسى را لگام و افسار بزند، بهتر از اين مى شود؟ بالاترين مظاهر عبادت ، بدعت و حرام محسوب مى شود، و از انجام بالاترين عبادت جلوگيرى مى كند.
احتمال مى دهم در حديث قدسى باشد كه خداوند سبحان به حضرت موسى - عليه السلام - فرمود: اى موسى ، پيشانى خود را به خاك بساى ، و تبتل الى .(648)؛ (از ديگران ببر و فقط مرا در نظر داشته باش .)
آيا مى شود چيزى به حضرت موسى - عليه السلام - دستور داده شود و حضرت مسيح - عليه السلام - آن را بدعت بداند، مگر اين كه به نقليات خود اطمينان نداشته باشند؟!


495 در نزد اولياى دين روى سفيد نداريم ! 


گويا كفار ما را از انبيا و ائمه - عليهم السلام - و علما ترسانده اند كه مبادا آن ها دنياى ما را از بين ببرند، غافل از اين كه آن ها استاد كار و خبير و دانا هستند و اين كفارند كه مانع دنيا و آخرت ما شده اند .
از پيش خود گفتيم : اين واجب نيست و اين حرام نيست و ترك و فعل كرديم و حال در چنگال گرگ ها گرفتار شديم ، بلكه فقط به واجب وحرام هم اكتفا ننموديم ؛ لذا در نامه ها و صفحات اعمال خود نزد اولياى دين ، روى سفيد نداريم . آيا ايذاى مسلمان و هتك حرمت او از گناهان كبيره نيست ؟!اذلال اهل ايمان از محرماتى است كه شايد اسمش در ميان كباير ذكر نشده ولى خدا مى داند كه چه عقوبتى دارد.در روايت قلب مؤ من به كعبه تنظير شده است (649)آيا مى شود انسان قلب مؤ من را بشكند و متاءثر و خونى كند، و به مؤ من بى گناهى در مجلسى بى جهت اهانت كند، و آبرو و جاه و مال او و ... را از بين ببرد، و اين كار او گناه كبيره نباشد؟!البته گاهى جا دارد و حسابى است و آن عيب ندارد، ولى اگر اين كار را بى جهت بكند چه طور؟


496 راه نجات ، فرار الى الله است  


آيا حالا كه دانسته ايم به واسطه ى ترك واجب و فعل حرام و مراعات نكردن حلال و حرام و دستورهاى الهى به چنگال گرگ ها گرفتار آمده ايم ، باز هم نبايد بدانيم چه كار كنيم ؟!راه نجات ، فرار و بازگشت الى الله : (ففروا الى الله )(650)و گريختن به سوى اولياى او است ؛ زيرا اگر قلم تكوين و اراده ى تكوينيه ى خدا نباشد هيچ قدرتى ولو بخت النصر نمى تواند ضررى برساند.حتى اگر انسان بخواهد محرمات را انجام دهد و يا مقامات و مناصب محرمه را اشغال كند بدون اذن تكوينى خدا ممكن نيست آن همه ظالمين مى خواستند ظلم كنند ولى چون در قضا و قدر الهى بنا نبود، جلوى ظلم آن ها گرفته شد . آيا با اين كه همه گرفتاريم ، باز هم نبايد به فكر يكديگر باشيم ؟!چه قدر كار ما دور از خير و سعادت است . مجلس ختم (اءمن يجيب )(651) هم چه بسا براى اغراض خودمان باشد . آيا ختم بدون توبه مى شود؟!و آيا سودى به حال ما دارد؟!


497 چه مى شد اگر روابط ما با آقا امام زمان - عليه السلام - محفوظ مى ماند؟ 


اگر بدانيم در محضر عين الله الناظرة (652)هستيم ، آيا روى آن را داريم كه براى زيارت حضرت غائب - عليه السلام - اجازه بخواهيم ، با اين كه با خواسته هاى واضح او مخالفت مى كنيم ، نماز و روزه را ترك ، و غيبت و ايذا مى كنيم . آيا مى خواهيم به ما بفرمايد:
اءبحت لكم المحرمات و اءسقطت عنكم الواجبات ؟
حرام ها را براى شما حلال نموده ام ، و واجبات را از شما برداشتم .
مقصود اين كه چه مى شد به واسطه ى بندگى خدا، روابط ما با آن آقا(653)محفوظ مى ماند؟ ديگران نگذاشتند، هر چند ما هم مقصريم و نخواستيم اتصال ميان ما و آن حضرت محفوظ باشد، و گرنه هر كس يك ارتباط و اطمينانى پيدا مى كرد، و روزى مى آمد و توبه مى كرد و تابع او و عاقبت به خير مى شد.


498 نهى از منكر بعضى عفو و صفح است ! 


چه قدر مردم مختلفند، بعضى ها اگر به ناحق دل كسى را برنجانند، شب شايد خوابشان نبرد. اشخاصى نيز با اين كه مورد تجاوز بودند، حليم بودند و عفو و صفح و چشم پوشى داشتند!
در هر حال ، نبايد ولو با نگاه تند و اخافه (654)دل افراد بى گناه را برنجانيم و ايذا كنيم . نمى دانم چه حرفى بين يكى از علماى معروف در ايران و يا فاميل ايشان و بين سرتيپ يا سرهنگى شده بود، او اهل حرف و هجوم نبود، و سرهنگ يا سرتيپ در آن مجلس به آقا سيلى زده بود و آقا كارى نكرده بود و مدتى گذشته بود و هيچ ترتيب اثر نداده بود.
نهى از منكر بعضى همان عفو و صفح است ، البته اين كار گاهى به عكس موجب تهييج و تجاسر بيشتر متجاوز به منكر مى شود كه در اين صورت جايز نيست .
در حديث عنوان بصرى آمده است :
فمن قال لك ان قلت واحدة سمعت عشرا؛ فقل [ له ] ان قلت عشرا لم تسمع واحدة .(655)
پس اگر كسى به تو گفت كه اگر يك كلمه بد و ناسزا بگويى ، ده تا مى شنوى ، تو بگو اگر ده كلمه بگويى يك كلمه نخواهى شنيد.
در هر حال تحمل تجاوز نسبت به متجاوزين فرق مى كند و داير مدار اشخاص است ، و نسبت به موارد و محل ها فرق مى كند. چه بسا اشخاصى كه از نرمش و ملايمت و عفو، سوء استفاده مى كنند و به تجاوز و تعدى خود ادامه مى دهند.
خرشچف گفته است : فرق من با مسيح - عليه السلام - اين است كه او گفته است : اگر كسى به ى ك طرف صورت شما سيلى زد، بگوييد طرف ديگر را به سوى او بكند؛ ولى من مى گويم : محكمتر از آن را به پشت گردن او بزن ، ولى او كه خودش را در رديف انبيا - عليهم السلام مى شمارد، نمى فهمد كه مقصود آن حضرت چيست و با چه كسى است .(656)


499 قطعا يك طرف از حد انسانيت پايين تر آمده ات ! 


ناطق كه فصل انسان از ساير حيوانات است ، به معناى زبان فهم است ، نه نطق به معناى لقلقه ى زبان ، زيرا طوطى هم لقلقه ى زبان دارد. و زبان فهم ، يعنى فهم تصديقى و تصورى طرف مقابل .هر كس هم كه نمى فهمد از كسانى كه مى فهمند بايد ياد بگيرد.اگر اين حد و تعريف - يعنى زبان فهمى و درك و شعور - در ما وجود داشته باشد، ديگر با هم جنگ نمى كنيم . بنابراين ، در درگيرى ها قطعا يك طرف جنگ از حد انسانيت پايين تر آمده است .
خدا رحمت كند آن كس را كه گفته است : انسان نوع است ، ولى در واقع شايد هر فردى از انسان يك نوع باشد، زيرا در ماهيت هر كدام از افراد انسان چيزى است كه در ماهيت ديگرى نيست . ما تباين هايى را در افراد مى بينيم كه گويا ذاتى آن هاست ، آيا اين تباين ها با جهت اشتراك آن ها در ماهيت سازگار است ؟!


500 چرا نزد عالم نمى رويم  


از همان روز اول كه انسان پا روى زمين گذاشت ، ميان انسان ها جنگ برپا شد و آقا زاده قابيل ، آقازاده هابيل را كشت . آقاى قابيل ، آخر از پدر خود كه طبيب بود، مى پرسيدى : حالا كه قربانى من قبول نشد و قربانى هابيل پذيرفته شد، آيا راهى براى سعادت من وجود دارد، يا اين كه در سعادت (با اين كه مكلف به تحصيل آن هستم ) به روى من بسته شد و ديگر محال است سعادتمند گردم ؟!
چرا نزد عالم نمى رويم و از او نمى خواهيم كه براى گفته ى خود دليل بياورد.وقتى ديديم عالم با دليل حرف مى زند، بايد قانع شويم ، دليل او را نگاه كنيم و درباره ى آن فكر كنيم . ولى اين طور نيستيم ؟!به ى اد دارم در يك كتاب خطى بسيار قديمى ديدم كه از انسان هاى اوليه عكس دو دسته اى را كشيده بود كه در حال جنگ و درگيرى و زد و خورد بودند، و هر كدام سنگ بزرگى به دست داشتند و به طرف مقابل حمله مى كردند. البته آن زمان قادر نبودند از وسيله ى جنگى و سلاح ديگرى استفاده كنند از همان وقت ها بشر در فكر قوه ى دفاعيه بوده !اما دفاع از چه ؟!


501 انسان اگر حرف شنو باشد... 


آقايى مى گفت : وارد شهرى شدم و ديدم صداى ساز و آواز بلند است و اهل شهر به فساد اخلاقى گرفتارند. از راه دليل و برهان و منطق براى مردم آن جا كم كم ثابت كردم كه اين گونه كارها زيانبار و حرام و باطل است . همه منقلب شدند و آلات (657)لهو را شكستند و شهر از آن كارهاى فاسد پاك شد. انسان اگر حرف شنو باشد، به سعادت دنيا و آخرت خواهد رسيد.


502 راه سعادت بسته نيست  


گفته مى شود كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - رحلت كرده ، امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - هم غايب است و كسى به آن حضرت دسترسى ندارد كه به فرياد او برسد. بنابراين ، ما مستضعف و محروم از سعادت و بيچاره ايم .
آيا اين گونه است ؟ خير اين گونه نيست ؛ زيرا عقل و شرع براى ما ثابت مى كند كه ى ك فرد متدين و عاقل مى تواند شؤ ون دينى خود را اداره كند، زيرا دفتر دين و دستورات شرعيه در اختيار ماست و اگر ندانست و نتوانست ، بايد به حكم عقل و عقلا از ديگران كه مى دانند سؤ ال كند و از راه عقل و ديانت صحت و سقم جواب را تشخيص دهد چون عاقل است و در هر جا كه راه براى او روشن نشد، احتياط براى او طريق نجات است . پس هيچ گاه راه سعادت براى انسان بسته نيست .


503 چه بهشتى مى شد دنيا اگر ... 


چه كنيم تا در برابر نعمت هاى خدا سپاسگزار باشيم ؟ چگونه انسان اين همه نعمت الهى را بر خود نقمت و عذاب مى كند؟ خداوند سبحان مى فرمايد:
اءلم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا و اءحلوا قومهم دار البوار(658)
آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را به كفران و ناسپاسى مبدل نمودند، و قوم خويش را در سراى نيستى و نابودى جاى دادند.
چه بهشتى مى شد دنيا براى ما انسان ها اگر حرف شنو بوديم و به نداى قوه ى عاقله گوش مى كرديم ، نيرويى كه هر عاقل آن را دارد.
اگر همه ى مردم دنيا اتفاق مى كردند كه عقل (نه غرايز و اميال و شهوات ) حاكم باشد ولو به اين منتهى شود كه عاقل را حاكم كنند، دنيا براى آن ها بهشت مى شد و همگى در آسايش و امنيت و راحتى به سر مى بردند.
امتياز انسان از ساير حيوانات به عقل است . آيا رواست كه عقل را مهمل كنيم و از كار بيندازيم و كنار بگذاريم و زندگى را براى خود و ديگران تلخ و ناگوار كنيم ؟!


504 رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - آيينه  دارجمال حق


خداوند سبحاان مى فرمايد:
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جدلهم بالتى هى اءحسن (659)
با حكمت و اندرز نيكو،[مردم را ] به سوى راه پروردگارت بخوان ، و با مجادله ى نيكوتر با آن ها مجادله كن .
يعنى با زبان نرم و به نرمى و آرامى ، حكيمانه و منطقى و يا با موعظه ى نيكو و زبان شيرين مردم را به سوى خدا دعوت كن .و نيز مى فرمايد:
(فبما رحمة من الله لنت لهم )(660)
پس به واسطه ى لطف و رحمت خدا، با آن ها به نرمى رفتار نمودى .
پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - صفت خاصه ى رحمت حضرت حق - تبارك و تعالى - و (بالمؤ منين رءوف رحيم )(661)؛ (نسبت به مؤ منان بسيار مهربان و دلسوز)، و آيينه دار جمال حق است كه نور رحمت در او به ظهور پيوسته و از او به ديگران مى تابد و خود بالذات ندارند.نظير آيينه اى كه نور آفتاب در آن تابش نمايد و از آن به ديگرى منعكس شود، كه در حقيقت روشنى آفتاب است ، نه آيينه .خداوند متعال خطاب به آن حضرت مى فرمايد:
لعلك بخع نفسك اءلا يكونوا مؤ منين (662)
شايد براى اين كه آنان ايمان نمى آورند جان خود را مى فرسايى .
و نيز مى فرمايد:
فلا تذهب نفسك عليهم حسرت (663)
مبادا جان تو به خاطر آن ها از روى حسرت هاى پى در پى بفرسايد.
يعنى مگر مى خواهى از سختى و ناراحتى جان دهى كه اين گونه از شدت رحمت و راءفت بر مؤ منين ، در هدايت و ايمان آوردن آن ها خودخورى مى كنى ؟!


505 از هيچ به همه چيز با دستگيرى ولى خدا 


ابتداى حركت انسان در مسير كمال و معرفت ، استعداد است كه مى تواند از هيچ به همه چيز برسد، و طرف و مقصد او خداست .
ربوبيت خدا هم اقتضا مى كند كه در مسير حركت تكاملى انسان تا سر منزل مقصود به او كمك و از او دستگيرى كند .در دعاى ابوحمزه آمده است :
من اءين لى الخير يا رب ، و لا يوجد الا من عندك .(664)
پروردگارا، از كجا خير به من برسد، در حالى كه جز از نزد تو سرچشمه نمى گيرد.
حافظ، ولى ، راهبر، و همراه راه ما خداست ، چنان كه خود مى فرمايد:
الله ولى الذين ءامنوا يخرجهم من الظلمت الى النور(665)
خداوند، سرپرست مؤ منان است و آنان را از تاريكى ها به سوى نور بيرون مى آورد.
يعنى از ظلمت سرگردانى به سوى نور رهسپار مى كند.
ما در درياى زندگى در معرض غرق شدن هستيم ، دستگيرى ولى خدا لازم است تا سالم به مقصد برسيم ، بايد به ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه الشريف - استغاثه كنيم كه مسير را روشن سازد و ما را تا مقصد همراه خود ببرد.


506 تو خود حجاب خودى ، حافظ از ميان برخيز 


ماديات و دنيا و وسايل راحتى ، راحتى نمى آورد، بلكه :
(اءلا بذكر الله تطمئن القلوب )(666)
هان !تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرند.
نه با داشتن ملك و ملكوت . لذا بايد سعى كنيم تزلزل هايمان برطرف شود و پرده ها برداشته شود. و بزرگترين پرده ، خود ما هستيم : تو خود حجاب خودى ، حافظ از ميان برخيز(667)
ما خودمان حجابيم ، خداوند حجاب ندارد: لا يهتك حجابه .(668)اين موجوداتند كه حجابند، خرق حجاب كه صورت بگيرد باز بشريت باقى است ، حجاب هاى نورانى همان توجه به نور اذكار و عبادات است .


507 آن گاه كه دل به ذكر الله مطمئن شد ... 


اگر دل انسان به ذكر الله مطمئن شد، به خطاب ياءيتها النفس المطمئنة (669)؛ (اى نفس آرام !) مخاطب مى گردد. در روايت آمده است كه مخاطب اين آيه ى شريفه سيد الشهدا - عليه السلام - است .(670)


508 احترام عالم ولو اين كه كافر باشد! 


اگر بشر سعادت و شقاوت خويش را تشخيص مى داد و نقص و كمال را مى دانست ، پيرو انبيا - عليهم السلام - مى شد.
سيد رضى - رحمه الله - از شخصى صابئى (671)به خاطر فضلش تشييع كرد، با اين كه كافر بود، و علامه ى حلى - رحمه الله - در جايى از ابوحنيفه به خاطر فضلش دفاع مى كند و مى فرمايد:
هذه السخرية غير لائقة باءبى حنيفة .(672)
اين تمسخر و ريشخند لايق ابوحنيفه نيست .


509 جبر = انكار معاد 


جبرى ها چگونه مى توانند به معاد و مجازات اعتقاد داشته باشند؟ زيرا به اعتقاد آن ها خدا به واسطه ى كارهاى خود، عده اى را به جهنم و عده اى را به بهشت مى برد!


510 راه على - عليه السلام - را نرفتيم و ... 


افراد بشر چه بيمارى دارند كه راحت نمى نشينند، و پيوسته بر سر قدرت طلبى و رياست و مقام با هم مى جنگند؟!ما همين قدر مى فهميم كه ملك دنيا باقى و پابرجا نمى ماند و از بين مى رود.
حضرت اميرالمؤ منين - عليه السلام در وقت رياست و حكومت ظاهرى چه پوشاك و خوراكى داشت ؟!حلوايش اين بود كه خرماى خشك را ريز ريز مى كرد و داخل ماست مى ريخت تا ماست شيرين شود، و آن را با نان خشك (آن هم نان جو) ميل مى نمود و مى فرمود: ممكن است اين ها را هم كسانى نداشته باشند.
ولى ما اين راه را نرفتيم ، و كفار كردند آن چه كردند و بر سر ما آوردند، آن چه آوردند.


511 در دام افتاديم ، به چه كسى بگوييم ما را از اين دام نجات دهد؟! 


به نام حمايت و طرفدارى از فقرا، شيوعيت و كمونيسم را به وجود آوردند كه مى خواهيم حال و وضع آن ها را بهتر كنيم ، ولى بدتر كردند . به نام فقرا ثروت و سرمايه را از ثروتمندان گرفتند و به فقرا ندادند، بلكه در مقاصد شوم و عياشى و رياست و قدرت خود صرف نمودند.هم چنين گفتند: مردم جاهل از عالم تبعيت نكنند، و دين و علماى دين را افيون و تخدير جامعه معرفى كردند.حتما مى گويند: عالم بايد از جاهل تبعيت و پيروى كند؟!در دام افتاديم ، به چه كسى بگوييم ما را از اين دام بيرون آورد و نجات دهد؟!علما را كه آدم به حساب نمى آوريم ؟!


512 نعمت هاى خدا را براى خود نقمت مى كنيم ؟! 


مگر ما انسان ها مى گذاريم ، همه از نعمت هاى خدادادى يا ساخته ى بشر استفاده كنند و راحت زندگى كنيم ؟!نعمت هاى خدا را براى خود نقمت مى كنيم ؟!
مسلمان ها از جهتى كه مسلمان هستند چنين نمى كنند، بلكه از جهت حيوانيت ، يا بشريت مى كنند(نه از جهت انسانيت و مسلمان بودنشان )و هر كدام گناه را به گردن ديگرى مى اندازند؟!
مگر همين بشر نيست كه در روستاهاى محروم با نان خشك تغذيه مى كند؟!انسانى كه نان خشكى او را سير مى كند، و يا با سبزى و ماست و پنير مى تواند زندگى كند، اين همه حرص و طمع به دنيا براى چه ؟!چه كسى براى هميشه شاه بوده است ؟ خداوند اين كارها را مى كند تا بشر بداند كه از ناحيه ى خودش نيست و امور به دست ديگرى است .


513 علم دستاويز كفار براى نيل به اهداف شوم خود 


تدريس و تعليم و تعلم انسان ها، مخصوص انبيا - عليهم السلام - است ، و علم و سواد بشر بدون وحى و تعليم انبيا - عليهم السلام - ضررش بيشتر از نفع آن است ، با سواد مى شوند كه با آپلو به كجا بروند، و آن جا چه كار كنند، به چه انگيزه مى روند؟ كه در برابر دشمن موضع بگيرند و او را بهتر هدف قرار دهند!
نمى گويند كه عالم مهجور و از جامعه به دور باشد، بلكه در علم تصرف مى كنند، و به وسيله ى علم و دانش سلاحى مى سازند كه بدون صدا آدم بكشد، و با آن علما را ترور مى كنند و مردم را از متابعت آن ها محروم مى سازند، تا بهتر بتوانند بر آن ها مسلط شوند و منافع آن ها را به ى غما ببرند. اين گونه سلاح بى صدا بيست سال قبل با ده هزار تومان تهيه مى شد . آن را براى برادركشى و يا به جان هم انداختن به دست مسلمانان مى دهند.اى كاش مفسد واقعى و كافر هم اين بلا بر سرش مى آمد!بلكه مى گويند: هر كس با ما مخالف باشد بايد نابود شود، خواه مسلمان باشد يا كافر.


514 علماى طراز اول ، ترور مى كنند! 


اگر كفار به ما بگويند: اين رويه را علماى (673)طراز اول اسلام شما به ما ياد دادند، چه مى گوييم ؟
معاويه به مروان گفت : هر چه مى توانى بكش ، و اگر نتوانستى معذورى !بلاكلام (674)مروان ، قاتل عثمان بود، و كارهاى او منجر به كشته شدن عثمان شد، او بود كه به عثمان سفارش كرد:
لا تقر لهم بذنب .؛ هرگز به گناهت اقرار مكن .
زيرا مى دانست اگر عثمان توبه كند، كار خودش (مروان ) زار است . با اين همه ، بعد از كشتن عثمان ، خون او را به گردن على - عليه السلام - انداخت و گفت :
ان لم تكن قتلت ، فقد آويت .
اگر تو نكشتى ، قطعا[قاتل او را] پناه دادى .
طلحه را هم مروان در جنگ كشت ، همان طلحه و زبير كه به على - عليه السلام - نوشتند:
اءنت قتلت عثمان .؛ (675) تو عثمان را كشتى .
با اين روال ، ممكن است اروپايى ها كه در دنيادارى و فطانت بر ما مقدم هستند، قرآن را بر ما عرضه كنند، و ما آن را از دست بدهيم !


515 نقش سازمان ملل در بدبختى دولت هاى ضعيف و ... 


اگر كفار چنين بگويند و ما را مغلوب و محكوم خود كنند كه علماى (676)شما آن چه را كه مى خواستند كردند، و هر كه را در برابر و مخالف خود ديدند كشتند.مى گوييم : اگر سازمان ملل كه دم از حمايت از حقوق بشر مى زند راست مى گويد، كارى با دولت هاى ضعيف نداشته باشد و در ضعف و ناتوانى آن ها نكوشد و مانع پيشرفت آن ها نشود . اگر راست مى گفتند: جنگ جهانى دوم را به راه نمى انداختند.
آن ها نه تنها با دفتر شرع ، كه با دفتر عقل و عقلا نيز مخالفت دارند.


516 فرمانداران را از شيعه قرار دهيد 


رؤ سا و فرماندهان شهرها مى توانند اهل شهر را به مرام خود دعوت كنند، لذا در عراق هنگامى كه دولت وقت عثمانى از آقا سيد محمد كاظم يزدى - رحمه الله - درخواست كرد كه از او حاجتى بخواهد، فرمودند: فرماندهان را از شيعه قرار دهيد.كفار در فريب دادن و ما در فريب خوردن خيلى ماهريم .


517 ترور علما، از شگردهاى كفار  


شخصى كه حق حيات از كسى داشت ، زيرا در زمان رژيم پهلوى كمونيسم و محكوم به اعدام بود، و آن شخص در نزد دولت پهلوى براى او وساطت كرده بود كه در دستگيرى افراد توده به دولت كمك كرده و لذا مستحق عدم اعدام است و در هر حال موجب نجات او شد. به آن شخص ذى حق گفته بود كه بنده الآن با حفظ سمت در حزب كمونيسم ، در دولت جمهورى اسلامى نيز سمت رياست بعضى از پست ها را دارم ، و در انتظار اين هستيم كه چه وقت از طرف ارباب بالا دستور ترور و محاربه با روحانيون مى رسد!البته اين طرف هم كوتاهى نكرد و به دستگاه اطلاع داد . چه قدر علما و پاكان از طرفين در قضيه ى استبداد و مشروطه مال المصالحه ى قدرت ها واقع گرديده و كشته شدند!


518 مسلمانان از حلقومى به حلقوم ديگر  


حضرت سلمان - رحمه الله - (جدا از اكراه اميرالمؤ منين - عليه السلام - براى بيعت ) اكراه شخصى هم داشته است .(677)ما بايد بر خودمان گريه كنيم از بلاهايى كه تا به حال بر سر ما و مسلمانان آمده و مى آيد . مسلمانان و بلاد اسلامى در مهمانخانه ى گرگ ها قرار گرفته اند، و در شكم گرگ ها از ميهمانخانه اى به ميهمانخانه ى ديگر منتقل مى شوند.ايران و ايرانيان سال ها در حلقوم و شكم روس بودند، بعد از آن سال ها در بطن و حلقوم انگليس بوديم ، بعد هم مستعمره ى آمريكا شديم .


519 فقرا در مال اغنيا حق محدودى دارند ...


حاضر نشديم حقوق واجبه (678)را به فقرا بدهيم ، تا اين كه كمونيسم شوروى ، ثروت را از سرمايه داران به نام كمك به فقرا گرفت . به حدى كه نقل كرده اند ماءموران دولتى در بخارا، شب با لباس مخفى به خانه ها مى رفتند و طلاهاى زن ها را مى بردند، و فردا سر و صدا و جنجال به راه مى انداختند كه : بگيريد!چه كنيد!كه بود؟
فقرا در مال اغنيا حق محدودى دارند . اگر همين نكته را همه بفهمند، ديگر از حد حق خود تجاوز نمى كنند.


520 ثروت و سخاوت  


برخى گمان مى كنند اگر دست باز باشند و انفاق نمايند، ديگر براى آنان مال و ثروتى جمع نمى شود و باقى نمى ماند. اگر با سخاوت ، مال جمع نمى شود، پس چه طور حضرت ابراهيم - عليه السلام - با آن همه بخشش كه بدون ميهمان غذا نمى خورد، آن همه اموال و دارايى داشت ؟!


521 كارى بر سر خود مى آوريم كه دشمن نمى آورد! 


كارى سر خود مى آوريم كه دشمن نمى آورد . آيا هيچ دشمنى مى توانست آن بلا را بر سر عمر سعد بياورد كه خودش در يك شب آورد؟!
مؤ منين با اين همه پيشامدها، براى نجات اهل ايمان به تضرع و ابتهال و التجا محتاج هستند. چنان كه در شبانه روز به نان احتياج دارند، به دعا و تضرع نياز دارند.


522 ناصرالدين شاه و تقاضاى خواندن دعاى ابوحمزه  


ناصر الدين شاه با قافله ى خود در راه كاظمين شبانه به سوى كربلا در حركت بود.شب جمعه و شايد ماه رمضان بود.عده اى از اهالى كربلا و شايد عده اى از علما نيز به استقبال او آمده بودند، درخواست كرد كه دعاى ابوحمزه ثمالى را بخوانند، آقايى در ميان جمعيت فرمود: محمد جواد من حافظ دعاى ابوحمزه است . در آن زمان آقا محمدجواد پسر كم سن و سال بود.بعد به ايران آمد، و اين قضيه معروف بود . در هر حال ، پسر آن آقا شروع كرد از اول دعا تا آخر دعاى ابوحمزه را از حفظ خواند.
زمانى كه ناصرالدين شاه وارد كربلا شد، صد تومان آن وقت ، كه خدا مى داند با پول امروز چه قدر مى شود، براى او فرستاد . بنده آن پسر (محمدجواد) را در زمان پيرى و نابينايى ديده بودم .
پدران و مادران عنايت داشتند به فرزندان خود در حفظ دعا . آقاى ديگرى را مى گفتند كه دعاى ابوحمزه را در حال سجده مى خواند. اين معانى در ميان ما خيلى كم و ضعيف شده و معنويات و رغبت به عبادات كم و رغبت به ماديات بيشتر شده و نتيجه اش همين است كه مى بينيم .


523 اگر گردن مرا هم ببريد ... 


البته محرمات ، تنها زنا و قمار و شرب خمر نيست ، گاهى يك امضاى بى جا كه مقدمات و زمينه ى آن را هم ديگران زحمت كشيده و به دست انسان مى دهند، موجب از بين رفتن اغراض و نفوس مى شود و به مراتب از آن بالاتر است .از ما انتظار نمى رود كه گناهانى از قبيل شرب خمر را در خيابان مرتكب شويم ، چون اين كار گذشته از ترس خدا، يك نوع جنون و بى عقلى است و لذا از ما صادر نخواهد شد.
كاردار بريتانيا در اطاق خصوصى و شخصى آقا سيد محمد كاظم يزدى - رحمه الله - وارد شد تا از او امضا بگيرد كه مردم بر له انگليس ، و عليه دولت عثمانى جنگ كنند و هفت تير خود را هم به ايشان نشان داد و او را تهديد نمود.
ايشان چون زبان انگليسى نمى دانست ، با اشاره دست به گلوى خود برد و كشيد و به او فهماند كه : اگر گردن مرا هم بزنيد حاضر نيستم امضا كنم !
كاردار ديد كه كشتن و ترور كردن ايشان براى او امضا نمى شود، لذا ايشان را رها كرد و از منزلشان بيرون آمد.


524 احترام مجلسى - رحمه الله - نزد سلاطين صفويه  


مرحوم مجلسى ، شيخ الاسلام زمان خود بود - مثل وزير فرهنگ - و با اهل علم و روحانيت هم ارتباط داشت ، و شاه سليمان و شاه حسين صفوى به ايشان بسيار احترام مى گذاشتند، به طورى كه هر وقت مرحوم مجلسى بلكه علماى ديگر نزد شاه مى آمدند، شاه از تخت پايين مى آمد و از آن ها تجليل مى كرد.


525 زهد مجلسى - رحمه الله  


سيد نعمت الله جزايرى - رحمه الله - مى فرمايد: در مجلس خصوصى با مرحوم مجلسى بوديم كه لباس هاى فاخر (ظاهرا از خز ) به تن داشت ، فرمود: در را ببنديد، به ايشان گفتم :
اءلزهد اءن تملك نفسك ، لا اءن تملكك نفسك .
زهد آن است كه مالك نفس خويش باشى ، نه اين كه نفس تو مالك تو باشد.
مرحوم مجلسى جامه ى فاخر را كنار زد، و لباس پشمى و لباس عادى اى را كه زير آن پوشيده بود به من نشان داد و فرمود: اين (جامه ى عادى ) را براى نفس خودم پوشيده ام و اين (لباس فاخر) را براى عظمت مقام .
كجا رفتند آن هايى كه يذكركم الله رؤ يته ؛ (679)(ديدارشان شما را به ى اد خدا مى آورد.) بودند؟!


526 لزوم استنساخ و تكثير كتاب هاى حديثى منحصر به فرد  


اگر كسى موفق شود كه كتب حديثيه ى منحصر به فرد حتى كتب حديثيه ى عامه را تكثير كند، خدمت بزرگى به شيعه كرده است ؛ زيرا مدارك برخى كتب شيعه از كتب عامه است .علاوه بر اين ، كتب شيعه گنجى از معارف و علوم است و به طور يقين دشمنان به فكر جمع آورى و محو آن ها بوده و هستند، بلكه پيمان بسته اند كه حتى قرآن را جمع كنند، البته نمى توانند چون قرآن معجزه ى خالده و جاويد است .
در زمان امام سجاد - عليه السلام - در مكه سيل آمد، مردم ترسيدند سيل مقام ابراهيم - عليه السلام را ببرد، آن حضرت - عليه السلام - فرمود:
انه آية لا يذهب بها السيل .(680)
آن نشانه ى [ خدا] است و سيل نمى تواند آن را از بين ببرد.
يعنى نمى شود سيل آن را از بين ببرد به گونه اى كه بعد جاى آن معلوم نباشد، و گرنه متعصبان كافر فاسق حجرالاسود را بيرون آورده و بردند و بعد از بيست سال آوردند.
مقصود اين كه كفار دشمن قرآنند.چه رسد به كتب احاديث كه به منزله ى شرح و تفسير قرآن است ؛ لذا هر كس هر كجا كتاب حديثى منحصر به فرد ديد، بايد آن را استنساخ كند تا از انحصار بيرون بيايد و تكثير شود . نمى شود گفت :
ان للبيت يحميه .(681)
خانه ، خود پروردگارى و صاحبى دارد كه از آن حمايت و نگهدارى مى كند.زيرا تكثير آن ها نيز از حمايت هاى رب است .


527 لزوم مطالعه ى كتاب هاى مفيد از اول تا آخر 


كتابفروشى در قم مى گفت : شيخ على قمى نامى بود كه هر چند گاهى مى آمد و كتابى از من مى گرفت و پس از مدتى بر مى گرداند و مى گفت : از اول تا آخر مطالعه كردم ، و كارش همين بود.
سپس حضرت استاد - مدظله - فرمودند: چه خوب است وقتى تشخيص داديم كتابى نافع و مفيد است ، از اول تا آخر مطالعه كنيم ، و گرنه ممكن است بخشى از آن را چند بار مطالعه و مرور نماييم ولى در قسمتى از آن با مطلب و روايت مفيدى اصلا برخورد نكنيم .
سپس افزودند: بنده مدتى است كه بنا گذاشته ام صحيح بخارى را از اول تا آخر مطالعه كنم و هنوز موفق نشده ام آن را به اتمام رسانم ، و در وسط آن نشانه گذاشته ام .


528 حاجتم اين است كه كسى را به دنبال من نفرستى  


كناره گيرى از اداره ى امور اجتماعى مردم به نفع آخرت اهل علم است .(682)امضا گيرندگان مشروطه ظاهر الصلاح بودند و وجوهات خود را مى پرداختند كه آخوند خراسانى رحمه الله - را در گرفتن مشروعيت مشروطه فريب دادند.
منصور دوانيقى به بعضى از اطرفيانش دستور داد كه خوب ها، علما و زهاد را دور خود جمع كن ، وى گفت : دور من نمى آيند.تا اين كه عمر و بن عبيد را كه شخص خوبى بود، به حضور خواست ، و وى حاضر نمى شد و گفت : از ما حاجتى بطلب .او پاسخ داد: حاجتم اين است كه كسى را به دنبال من نفرستى .
زيرا در اين موارد انسان حداقل بايد در بعضى امور با او موافقت كند، تا او هم در بعضى امور موافق اين شخص باشد.


529 واقعا شيعه چه رجالى داشت ! 


كار نجف اشرف در زمينه ى كمبود علم و بركت وجود علما و مجتهدين به جايى رسيده كه معلوم نيست چند نفر - به تعداد انگشتان دست - در آن جا باشند . سابقا آقايى در جواب شخصى كه پرسيد: فلانى مجتهد است يا خير؟ فرمود: چه مى گويى : از در و ديوار نجف مجتهد مى بارد.
در سامرا نيز علماى بزرگ بسيارى بودند، آقايى مى گفت : ايوان بزرگى در مدرسه ى ميرزاى شيرازى بزرگ - رحمه الله - در سامرا بود كه آقاى حاج على قمى - قدس سره - آن جا تشريف آوردند - و بنده نيز حضور داشتم - و فرمودند: سابقا - مقصودش زمان ميرزاى بزرگ بود - اين جا يك پارچه مجتهد بود!
واقعا شيعه چه رجالى داشت !


530 بقاى مذهب به بقاى طلاب است  


خوشا به حال كسانى كه بفهمند انجام كار آخرتى سخت است . طلاب بايد از هر فرصت و فراغت استفاده كنند و سعى كنند درس بخوانند قبل از آن كه روزى بيايد كه ديگر نتوانند به تحصيل خود ادامه دهند.طلاب بايد بدانند كه وقت گذشته ، هر كس در ايام فراغت درس خواند، خواند، و گرنه اگر اندك شورشى در اين ممالك اسلامى به وجود بيايد، ديگر به واسطه ى وجود موانع نمى توانند درس بخوانند.اگر جلوى درس خواندن طلاب را گرفتند كار اسلام و مسلمانان تمام است ؛ زيرا بقاى امر دين و احياى مذهب به بقاى طلاب علوم دينى است ، و بقاى آن ها به درس خواندن است ، و كتاب ها و درس هاى طلاب موجب بدبينى مردم به ظالمين و ستمگران است ، لذا اگر دسترسى پيدا كنند و بتوانند، از آن جلوگيرى مى كنند.


next page

fehrest page

back page