fehrest page

back page

امّا راه آخرت : (صراط پلى است كه بر روى جهنم زده شده هر كس در دنيا، از صراط دنيا بدرستى رد شود، يعنى : امام خود را بشناسد و از او اطاعت كند، در آخرت نيز از پل به آسانى مى گذرد و كسى كه در دنيا امام خود را نشناسد، در آخرت هم قدمش بر پل آخرت مى لغزد و به جهنم سقوط مى كند.)
و به سند ديگر از آن حضرت روايت نموده فرموده : (صراط المستقيم وجود مقدس آقا اميرالمؤ منين على عليه السلام است )
و به روايت ديگر آن حضرت فرمود: صراط المستقيم يعنى ما را به راهى كه به سوى دوستى تو اى خدا منتهى مى شود، هدايت بفرما، و مانع شو، از راهى كه پيروى هواى نفس خود كرده و به زحمت برسيم و يا به راءى خود عمل نموده و هلاك شويم .
(ابن بابويه ) در كتاب معانى از (حضرت امام زين العابدين عليه السلام ) روايت كرده كه حضرت فرمود:
(ميان خدا و حجتهاى او حجاب و پرده اى نيست . و ما حجت هاى او بر شما هستيم و ما ائمه ، راه خدا و طريق راست او هستيم و ما خزانه دار علم و دانش خدا هستيم ، و ما مترجم وحى او و اركان توحيد و محل اسرار پروردگاريم ).
(ابن بابويه ) بسند خويش از (حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: صراط الذين ... يعنى ما را هدايت فرما، به راه كسانى كه نعمت و توفيق عبادت در دين به آنها كرامت فرمودى .
و آنان اشخاصى هستند كه خداوند متعال ؛ حال آنها را در سوره نساء آيه هفتاد و يك ، چنين بيان مى فرمايد: آنكه اطاعت خدا و رسولش را بنمايد، البته به آنها خداوند عنايت و لطف كامل فرموده ، مثل پيغمبران و صديقان و شهيدان و نيكوكاران ، و با آنها محشور مى شوند و ايشان چه بسيار خوب رفقايى هستند.
سپس فرمود: نعمتى كه خداوند به آنها لطف و كرامت نموده مثل مال و اولاد و تندرستى و ... اينها چيزى نيست در برابر نعمتهايى كه از خدا مى خواهند، خوب ، خدا به كفار هم از اين نعمتها عنايت فرموده ، با اينكه تمام اينها هم از نعمتهاى خداست .
مراد (و منظور از نعمت در اين آيه ) (نعمت ايمان به خدا و تصديق نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و اقرار به ولايت آل محمّد صلى الله عليه و آله و مقابل دشمنان ما ايستادگى كردن ، و خود را از معصيت پروردگار نگاه داشتن و رعايت حقوق برادران دينى كردن و اذيت به مؤ منين نكردن است .)(134)
اى نفس در اطاعت امر اله باش

در ظل لطف و مرحمتش در پناه باش

پرهيزگار باش و ز فسق احتراز كن

كاهل مباش و ساعى و بيناى راه باش

دين ورز و معرفت ز براى قبول حق

يا خلق مهربان و بجان خير خواه باش

اكمال دين تو بولاى على بود

رو خوشه چنين خرمن آن پادشاه باش

مهر عليست مهر قبولى دين و بس

آنرا كه نيست بنده بگو دين تباه باش

(بنده )
ولايت اهلبيت عليهم السلام 
(پيغمبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله ) فرمود: الذين انعمت عليهم شيعة على ( عليه السلام ) است . يعنى : آن كسانى كه نعمت به ايشان عنايت فرمودى شيعه على عليه السلام است ).
(امام صادق عليه السلام ) فرمود: (يعنى : محمدا و ذريته صلى الله عليهم اءجمعين )(135)
از (مرحوم شيخ مفيد رحمه اللّه ) نقل است : كه (پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ) فرمود: به دوستى ما اهلبيت تمسك كنيد.)
همانا كسى كه خدا را در روز قيامت ملاقات كند، و دوست دار ما باشد، به شفاعت ما داخل بهشت مى شود.
سپس فرمود: قسم به آن كسى كه جانم در دست اوست ، هيچ عملى به صاحبش نفع نمى رساند مگر با معرفت حق ما.(136)
همچنين حضرت فرمود:
منم سيد اولاد آدم و تو يا على و امامان بعد از تو سادات امت من هستيد.
كسى كه ما را دوست داشته باشد، حتما خدا را دوست داشته و كسى كه با ما دشمن باشد با خدا دشمنى كرده .
كسى كه موالات ما را داشته باشد، حتما موالات خدا را دارد، و كسى كه با ما عداوت ورزد با خدا عداوت ورزيده است ، و كسى كه ما را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و كسى كه ما را عصيان كند خدا را عصيان كرده است .
على اى سحاب رحمت همه مظهر خدايى

همه خلق ما سوى را بخداى رهنمايى

توچه ممكن الوجودى كه تو در خور سجودى

تو چه بحر لطف و جودى ، تو چه معدن سخايى

تو هماى لامكانى بفراز عرش رحمان

كه فكنده اى به امكان همه سايه خدايى

تو ولى انمايى ، تو وفى لافتايى

تو وصى مصطفايى ، تو ولى كبريايى

بخرد اديب و پيرى ، بفلك مه منيرى

بخودت كه بى نظيرى بخدا خدا نمايى

دل اگر على شناسى بخدا خدا پرستى

كه ره خدا پرستى بعلى است آشنايى

(بنده )
يهودى هاى هدايت يافته 
(مرحوم سيد مرتضى رضوان اللّه تعالى عليه ) فرمود: (عمار ياسر) حكايت كرده : كه يك روز در خدمت سرور و آقايم (اميرالمؤ منين على عليه السلام ) بودم ، در آن وقت حضرت به قريه و روستاى اطراف كوفه كه دو يا سه فرسخى كوفه بود تشريف برده بودند.
پنجاه نفر از يهودى ها محضر مقدّس حضرت مشرف شدند و گفتند: شما على بن ابى طالب امام مسلمين هستيد؟! حضرت فرمود: بله .
گفتند: در كتابهايمان ذكر شده كه براى ما سنگى هست و بر آن سنگ اسم شش نفر از انبياء نقش است ، ولى ما آن را پيدا نكرديم ، اگر شما امام هستى آن را براى ما پيدا كن .
حضرت فرمود: اى باد رَملها و شنها را زائل كن . يك وقت باد وزيدن گرفت و رمل ها را از روى سنگ برطرف كرد، سپس فرمود: اين همان سنگيست كه دنبالش مى گرديد.
گفتند: آن سنگى كه ما مى خواستيم اسم شش نفر از انبياء روى آن حك شده بود، اين كه چيزى رويش ننوشته ؟! حضرت فرمود: نوشته ها پشت اين سنگ است و بايد سنگ را برگردانيد.
يهوديها جمع شدند و هرچه زور زدند نتوانستند آن سنگ را برگردانند.
حضرت فرمود: كنار برويد، همه يهوديها كنارى آمدند و حضرت ، دست مباركشان را روى سنگ گذاشتند و سنگ را غلطانيدند و برگرداندند.
يك وقت اسامى شش نفر از جميع پيغمبران كه اصحاب شريعت بودند، (بنام حضرت آدم ، حضرت نوح ، حضرت ابراهيم ، حضرت موسى ، حضرت عيسى ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله ظاهر شد).
آنها تا اين سنگ و اسامى روى آن را ديدند، همگى مسلمان شدند وگفتند: اشهد اءن لا اله الاّ اللّه وان محمدا رسول اللّه و انك اءمير المؤ منين و سيد الوصيين و حجّة اللّه فى ارضه .
كسيكه تو را شناخت سعادت يافته و كسى كه با تو مخالفت كند هلاك شده و بسوى جهنم پرت شده .
مناقب حضرت زياد است و اين هم نعمت بسيار مهمى است كه خداوند متعال به شيعيان عنايت فرموده و بايد قدر اين نعمت را بدانيم .
مبادا مثل اين داستان يك سرى از يهودى ها هدايت پيدا كنند و شيعه و مسلمان شوند و غرق نعمت ولايت (محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله ) گردند و ما كه غرق نعمت ولايت هستيم ، بر اثر گناه و معصيت دورمان كنند.
(صراط الذين انعمت عليهم : خدايا ما را در آن راهى هدايت فرما كه به آنها نعمت ولايت و محبت على عليه السلام و آل على عليهم السلام عنايت كردى .)(137)
بجز از على كه داند كه زند دم از سلونى

بجز از على كه تاند كه كند گره گشايى

على شاهدان عالم همه هندوى تو گردند

چه به مجمع كلويان تو بشاهدى در آيى

دل اگر على شناسى بخدا خدا پرستى

كه ره خدا پرستى بعلى است آشنايى

به نسيم تار زلف گل و سنبلم چه حاجت

كه صبا برد ز خاكت همه بوى مشك سايى

على اى درخت طوبى و بهار باغ توحيد

كه ثمر بر آيد از تو چه شهيد كربلايى

(بنده )
،،،
مغضوبين چه كسانى هستند 
(خدايا ما را جزو يهودى ها و مغضوبين و كسانيكه مورد غضب تو قرار گرفته اند و ولايت محمّد و آل محمّد صلى الله عليه و آله را ندارند و دشمن على و آل على ( عليهم السلام ) هستند قرار نده ).
(جابر بن عبد اللّه انصارى ) نقل كرد كه : (آقا رسول خدا صلى الله عليه و آله ) مهاجر وانصار را صدا زدند: همه حاضر شدند، سپس حضرت بر منبر تشريف بردند و بعد از حمد و ثناء پروردگار فرمود: (اى مسلمانها كسيكه دشمن اهلبيت ما باشد، روز قيامت خداوند متعال ، او را يهودى محشور مى كند.)
(جابر) گفت : من ايستاده بودم ، گفتم : يا رسول اللّه هرچند شهادت به (لا اله الاّ اللّه و انّ محمدا رسول اللّه ( صلى الله عليه و آله )) دهد.
حضرت فرمود: (شهادت به لا اله الا اللّه سبب مى شود كه خونش ريخته نشود و جزيه ندهد.) (ولى كسى كه ولايت داشته باشد تمام اعمالش قبول است )
از (حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ) روايت است كه فرمود: كسى كه به ما تمسّك كرد، به ما ملحق خواهد شد، و كسى كه به طرق غير ما رفت ، غرق خواهد شد
(براى دوستان ما افواجى از رحمت و (نعمت ) خداست . و براى دشمنان ما افواجى از غضب وخشم خداست ).
كسى كه ما را دوست داشته باشد، و با زبان و دست ، ما را كمك كند و قتال و جهاد با دشمنان ما كند (در درجه ما و با ما است ).
كسى كه ما را قلبا دوست دارد و با زبانش ما را يارى كند ولى با دشمنان ما نجنگد يك درجه از ما پائين تر است .
كسى كه ما را قلبا دوست داشته باشد و ما را به دست و زبانش يارى نكند او به خاطر محبتش در بهشت است .
كسى كه ما را قلبا دشمن دارد و عليه ما كار كند چه با دست و چه با زبان ، او را با دشمنان ما، در آتش محشور مى كنند.
و كسى كه قلبا دشمن ما باشد و عليه ما با دست و زبان كار نكند او نيز در آتش است .(138)
نه گزاف گفته ام اين سخن كه عزيز كون و مكان تويى

نه خطاست گفته نغز من كه جهان چو پيكر و جان تويى

ثمر درخت بقا تويى ، شجر هميشه جوان تويى

برياض دانش و معرفت گل تازه سرو روان تويى

على اسم اعظم و مظهرش بهزار نام و نشان تويى

دم روحبخش صبا تويى نمك زمين و زمان تويى

چه زبان ثناى تو بشمرد كه بكام دهر زبان تويى

چه بيان مديح ترا سزد كه خداى نطق و بيان تويى

(شمس اصطهباناتى )
هدايت يافته 
(خدايا ما را در وادى محبت محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله غرق كن ، در آن واديى كه نعمت ولايت و محبت على و آل على عليه السلام بهشان عنايت كردى ). بد بودند، امّا تو با لطف و مرحمت خودت آنها را بسوى خودت و(محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله ) جلب و جذب كردى ، يكى از آن كسانيكه خدا دستش را گرفت و هدايتش كرد و در طريق ولايت محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله انداخت ، (ابو الحسن جمال الدين على ) فرزند (عبد العزيز) پسر (ابن محمد خلعى (يا خليعى ) موصلى حلّى )، شاعر و سراينده گرانمايه ) خاندان رسالت عليهم السلام ) است .
كه درباره اهلبيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله اشعار زيادى سروده و در تمام اشعار موجود او مدح و ستايش و سوگوارى ايشان موجود است .
او مردى فاضل و وارد در تمام فنون علمى ، و توانا در معارضه كردن بود. شعرش روان و ساده است . ساكن حلّه شد، حدود سال 750 در آنجا درگذشت و در همان جا به خاك سپرده شد و قبر او نيز در آنجا معروف است .
او از پدر و مادرى ناصبى به دنيا آمد و (قاضى نور اللّه شوشترى رضوان اللّه تعالى عليه ) درباره او فرموده است : كه (مرحوم زنوزى ) در روضه اول (رياض الجنّة ) گويد: مادر او نذر كرد كه اگر خدا به او پسرى عطا فرمايد، او را به راهزنى بر زائران (امام حسين عليه السلام ) و كُشتن آنها بگمارد. پس چون او به دنيا آمد و به حدّ رشد رسيد، او را براى اداى نذرش فرستاد، و چون او به نواحى (مسيّب ) كه در نزديكى (كربلا) است رسيد در كمين زوار نشست .
(در اينجا خدا دستش را گرفت و از راه مغضوبين به راه نعمت ولايت و محبّت (محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله ) و رحمت ؛ هدايتش كرد.)
در اين هنگام خواب بر او غلبه كرد و قافله و كاروان زوّار گذشت و گرد و غبار زوّار بر سر و روى او نشست . در خواب ديد كه قيامت برپا شده و فرمان آمده است كه او را به آتش اندازند، لكن آتش او را براى آنكه غبار پاى زوّار بر سر و رويش نشسته است ، نمى سوزاند.
از خواب بيدار شد و از قصد بد خود برگشت و همان جا توبه كرد و (محبّت و ولايت خاندان پاك پيامبر صلى الله عليه و آله را به دل گرفت ) و هراسان به كربلا و حاير شريف حسينى ( عليه السلام ) فرود آمد.
گويند: در آن وقت دو بيتى سرود كه ترجمه شعرش اين است :
مى بينمت سرگردان و حيران كه تو را شك پركرده و هوى پراكنده و پريشان نموده و تو دو دل شده اى .
پس ، دلت را پاك كن و چشمت را به استعانت از خدا روشن نما، واگر نجات و رستگارى مى خواهى ( امام حسين عليه السلام ) را زيارت كن تا آنكه خدا را با روشنى چشم ، ديدار كنى .
هرگاه فرشتگان بدانند كه قصد زيارت او را نموده اى حتما نامت را ثبت مى كنند. و آتش دوزخ بر تو حرام شود، (زير آتش جسمى را كه بر آن غبار زائران (امام حسين عليه السلام ) باشد لمس نمى كند و نمى سوزاند)(139)
سر حلقه عشق ممكناتست حسين

شافع به جزاءِ عرصاتست حسين

كوتاه مكن تو دست از دامن او

البته بدان باب نجات است حسين

(محمد جعفر محزونى )
بى احترامى به تربت 
(ولا الضالين ) (خدايا ما را به راه راست هدايت فرما. راه آن كسانيكه بهشان نعمت دادى ، نه راه آن كسانيكه به آنها غضب فرمودى و نه راه گمراهان و آن كسانيكه از (ولايت محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله ) دور هستند، نه يهودى ها و نه نصرانى ها...)
يكى ديگر از آن كسانيكه نصرانى بوده و خدا دستش را گرفته و ولائى اش و حسينى اش كرده (يوحناى نصرانى ) است .
(موسى بن عبد العزيز) نقل نمود: (يوحناى نصرانى ) رادر بغداد ديدم . به من گفت : تو را به حق دين و پيغمبرت قَسَمَتْ مى دهم كه برايم بگو؛ اين شخصى كه در كربلا است و مردم او را زيارت مى كنند، كيست ؟
گفتم : او پسر (على بن ابى طالب عليه السلام ) است و دختر زاده (رسول آخر زمان ، صلى الله عليه و آله ) مى باشد و اسمش (حضرت سيد الشهدا عليه السلام ) است . چطور شده كه اين سؤ ال را از من مى كنى ؟
گفت : قضيه عجيبى دارم .
گفتم : بگو چيست ؟!
گفت : خادم (هارون الرشيد) نصف شب درب خانه ام آمد، و مرا با عجله به خانه (موسى بن عيسى هاشمى ) برد.
گفت : خليفه دستور داده ؛ اين مرد را كه قوم و خويش من است معالجه كنى .
وقتى كه نشستم و معاينه كردم ديدم درمان او بى خود است و معالجه اش فايده اى ندارد.
پرسيدم : چه مرضى داشت و چطور شد كه به اين مرض گرفتار شد؟ طشتى حاضر كردند، ديدم هر آنچه كه درون شكمش بوده در طشت خالى شده ، گفتم : چه واقع شده كه به اين روز افتاده ؟!
گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود و با خانواده خود صحبت مى كرد و الاَّْن به اين حال افتاده .
سبب را پرسيدم ؟ گفتند: (قبل از اين ، در مجلس ما شخصى از بنى هاشم بود و صحبت از (حسين بن على عليهما السلام ) و خاك قبر او به ميان آمد.)
(موسى بن عسيى ) گفت : (شيعه ها در باب (حسين بن على ) تا حدّى غلوّ دارند كه از خاك قبر او براى مداوا استفاده مى كنند).
آن شخص گفت : (اين براى من واقع شده ، من فلان مرض را داشتم ، امّا با تربت (امام حسين عليه السلام ) آن درد به كلى از من زايل شد و حق تعالى مرا بوسيله آن تربت نفع كلى بخشيد و شفا داد.)
(موسى بن عيسى ) گفت : از آن تربت پيش تو چيزى هست ، گفت : بله ، گفت : بياور، آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورده و به (موسى بن عيسى ) داد.
موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در ميان دُبُر خود گذاشت و لحظه اى بر نيامده كه فرياد فغانش برآمد (النار النار الطشت الطشت ) و تا طشت آوردند از اندرون او اينها كه مى بينى بيرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هيچ علاجى در آن مى بينى ؟
من چوبى را برداشتم و دل و جگر او را نشانش دادم و گفتم : مگر (عيساى پيغمبر عليه السلام ) كه مُرْده ها را زنده مى كرده اين مرض را علاج كند.
از خانه بيرون آمدم و آن بدبخت بدعاقبت را در آن حال واگذاردم ، وقتى سحر شد، صداى گريه و شيون و زارى از آن خانه بلند گرديد.
(يوحناى نصرانى بخاطر همين مسلمان و شيعه شد و اسلام را پذيرفت و مكررا بزيارت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مى رفت و طلب آمرزش از گناهان گذشته خود مى كرد).
اين اثر بى احترامى به خاك و تربت قبر شريفشان است واى بحال كسى كه محبت و ولايت آنها را نداشته باشد و جزو مغضوبين و گمراهان قرار گيرد.
اين داستان به ما مى آموزد كه : موسى بن عيساى مسلمان ، بخاطر ولايت نداشتن و مسخره كردن و بى احترامى به تربت خاك (امام حسين عليه السلام ) به جهنم رفت . و جزو مغضوبين و گمراهان قرار گرفت . ولى ازآن طرف خداوند متعال (يوحناى ) نصرانى و مسيحى را هدايت فرمود و (نعمت كامله ولايت (محمد و آل محمد صلى الله عليه و آله ) را به او عنايت فرمود.)
خدايا ما را براه راست كه راه ولايت (محمد و آل محمد عليهم السلام ) است هدايت فرما، راه آن كسانيكه به آنها نعمت دادى ، نه راه مغضوبين و نه راه گمراهان .(140)
حلال جميع مشكلات است حسين

شوينده لوح سيئات است حسين

اى شيعه تو را چه غم ز طوفان بلا

جايى كه سفينة النجات است حسين

والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
رب هر چيزى خداوند است و بس

چونكه باشد خلق را فرياد رس

جز بحول و قوه ى او هر نفس

گردش و نيرو ندارد هيچ كس

مقدم

fehrest page

back page