آقا خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله فرمود: حاملين (قرآن ) نمايندگان و
سرپرستان و مجتهدان و جلوداران و پيامبران و آقايان
اهل بهشتند.
مى فرمود: (قرآن ) نور روشن و ريسمان محكم و فضيلت بزرگ و مرتبه بلنديست و
مايه شفا و سعادت است . هركس از (قرآن ) روشنايى طلب نمايد، خداوند، او را منوّر
فرمايد. و هركه از غير (قرآن ) هدايت طلبد، خداوند او را به حالت گمراهى واگذارد.
مى فرمود: بهترين مردم كسانى هستند كه (قرآن ) را ياد گرفته و به مردم ياد دهند.
مى فرمود: از قرائت (قرآن ) در صبح و شب غفلت نكنيد، زيرا زنده كننده دلهاى مُرده است
و انسان را از عمل زشت و منكر باز مى دارد.(3)
گر كلام حق بخواهى هر زمان قرآن بخوان
|
تعليمش بنما ز بهر خانمان قرآن بخوان
|
گر بخواهى مال يابى ، روزيت گردد وسيع
|
رو كن از اخلاص بر ربّ جهان قرآن بخوان
|
گربخواهى توشه بهر سفر آرى بدست
|
همرهت آن زاد را بينى عيان قرآن بخوان
|
تا صراط تار را روشن نمايد نور او
|
روشناگر خواه بينى آن اوان قرآن بخوان
|
طول عمر است و فرحناكى هم اندر روزگار
|
سر فرازى خواهى گر در دو جهان قرآن بخوان
|
مونست مى باشد اندر قبر در روز حساب
|
شوق مندگردى تو در باغ جنان قرآن بخوان
|
اين زمان فيّاضى گر چه شغلها دارد زياد
|
بهتر و مرغوب گر خواهى ازآن قرآن بخوان
|
(سيد ميرزا حسين فياضى بلخى حسينى )
سفارش به قرآن و اهلبيت
نبى مكرم دين صلى الله عليه و آله ، هميشه دو چيز را بيشتر سفارش مى كرد و آن دو را
بس مهم مى خواند: (قرآن و اهلبيت ).
مى فرمود: دو چيزِ وزين و پرارزش در ميان شما به امانت مى گذارم (كتاب خدا و
اهل بيت من )، اگر به آن دو چنگ بزنيد و از آن دو پيروى كنيد، اصلاً گمراه نخواهيد شد،
آن دو تا مادميكه در حوض كوثر پيش من آيند از هم جدا نمى شوند.
اين همه سفارش و توصيه و آن همه اهميّت و تلاش براى آن بود كه (قرآن ) ضامن
سعادت و رفاه هر دو جهان است ، مضامين (قرآن ) و جهش مسلمين در صدر
اوّل شاهد گوياى اين مطلب است . ولى مع الاسف ما مسلمانان از (قرآن مجيد) كه
هُدىًلِلنّاس است ، بطور كامل استقبال نكرديم و با آن قلوب خويش را منوّر ننموديم و از
انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين (4) بى بهره مانديم و از جهان بينى
آن فاصله گرفتيم .
نمى دانم كدام عامل سبب شده كه اكثر ما از دانستن (قرآن ) دور مانده و اقليتى هم فقط به
فرا گرفتن تلاوت آن اكتفا كرده . بى آنكه از معانيش مطلع گرديم ؟!
يكى از بزرگترين وظايف مسلمين در حال حاضر ترويج (قرآن ) و تعليم و تعلّم
(قرآن ) و رو آوردن (بقرآن ) است .
در اين باره وظيفه فقهاء و علماء و مسلمانان بيدار از ديگران سنگين تر است ، بايد كارى
كرد و وضعى پيش آورد كه مسلمانان بيدار و هوشيار گردند و به (كتاب عزيز خدا)
روآورند.
بايد در مساجد و محافل و غيره درس (قرآن ) بيشتر گفته شود. بايد در مدارس مسلمانها
تدريس (قرآن ) اجبارى شود.
بايد در همه ممالك اسلامى دانستن (قرآن ) يكى از اساسى ترين شرايط هر استخدام
باشد.
بايد در اين راه از تلاش و صرف پول و ايجاد وضع مناسب دريغ نشود. آرى در راه احياء
اين امر يك بيدارى و تحول همه جانبه ضرورى است .
زيرا (قرآن ) محبوب دل
رسول اللّه صلى الله عليه و آله است ، از قرائت و استماع و تلقين آن لذّت مى برد و
سير نمى شد.
زيرا خداى سبحان به او دستور داده بود كه (قرآن ) را به تاءنّى و دقّت بخواند للّه
للّه وَرَتِّل القرآن ترتيلا . هر شب پيش از خواب مُسبّحات را مى خواند و مى
فرمود: در آنها آيه اى هست كه از هزار آيه بهتر است .(5)
پيغام ذات حىّ سبحان است قرآن
|
اسلام را آيين و اركان است قرآن
|
ثقل عظيم خاتم پيغمبران است
|
بر عترت و آلش ثنا خوان است قرآن
|
مست از تلاوت هاى آياتش محمد ( صلى الله عليه و آله )
|
پيمانه شب زنده داران است قرآن
|
بوى اميرالمؤ منين همراه دارد
|
روح است و رحمان است و ريحان است قرآن
|
آيات آن ، سرچشمه آب حيات است
|
اميد قلب دردمندان است قرآن
|
بر مؤ منان باشد شفا و رحمت حق
|
بر ظالمان خلق خسران است قرآن
|
درياى مواجى است پر از حكمت علم
|
بر تشنگان عشق ،باران است قرآن
|
سوز درون انبياء در سينه دارد
|
حصن حصين ، اهل ايمان است قرآن
|
از سورة الحمد آن تا سوره ناس
|
وحى است و تنزيل است و برهان است قرآن
|
خون حسين بن على عليه السلام در ريشه اوست
|
برنامه كار مسلمان است قرآن
|
(حجة الاسلام صديق عربانى )
قوانين قرآن
(قرآن مجيد) در عين اينكه مشتمل بر معارف الهى و
اصول ديانت حقه است ، حاوى قوانين جامع و عادلانه است كه براى تاءمين سعادت دنيا و
آخرت و تنظيم امور معاش و معاد و تكميل مدارج ترقى و تعالى فرد و اجتماع و تضمين
حقوقِ جميع طبقات و حفظ مساواتِ حقوقى بين افراد تشريع شده است .
و با اينكه شامل قوانين كشورى ، لشكرى ، سياسى ، قضائى ، جنائى ، جزائى ،
اقتصادى ، بازرگانى ، امور معاشرتى ، زناشوئى ، خانه دارى ، تربيت اولاد، و غير
اينهاست ، متضمن مصالح فرد و اجتماع و موافق فطرت و
عقل سليم است و هرچه سطح افكار بشر بالا رود و
مراحل علمى بيشترى را طى كند، حكم و مصالح قوانين (قرآن ) روشن تر و احتياج بشر
به اجراء آنها فزونتر مى گردد.
بشر عادى هرچند مراحل دانش را بپيمايد و مكتبها و استادان حقوق را ديده و كتب و
رسائل آنها را مطالعه و بررسى كرده باشد نمى تواند قوانينى وضع كند كه اولاً:
براى رفع احتياجات جامعه بشر در هر دوره و زمانى صلاحيت داشته باشد. و ثانيا:
معارض با قوانين ديگر نبوده باشد.
و ثالثا: نقص و ايرادى به آنها وارد نشود.
(اين موضوع امروز در نوع ممالك متمدن متداول است ، دوره به دوره مجالسى
تشكيل و نمايندگانى انتخاب و درباره موضوعات مختلفه قوانينى وضع مى نمايند.
دوره ديگر به مفاسد و مضار آن قانون يا نقص آن و يا تعارض آن با قوانين ديگر
برخورد نموده ، آن را نقض و قانون ديگرى وضع مى كنند و چه بسا قانونى را چند
مرتبه وضع و نقض و جرح و تعديل مى نمايند). تا چه رسد به فردى كه مكتبى نرفته
و مدرسى ومعلمى نديده ، و درس حقوق نخوانده باشد.
و اين خود دليل قاطعى است بر اينكه (قرآن ) از جانب خداوند منان بر قلب پيغمبر اسلام
صلى الله عليه و آله القاء شده و گرنه چگونه مى تواند، بشرى كه درس نخوانده و
مدرس نديده و ميان جامعه اى كه بهره اى از علم و دانش نداشته اند مى زيسته و در مدت
بيست و سه سال دعوت خود، همه اش گرفتار شكنجه و آزار و جنگ و
جدال و هزاران گرفتارى هاى ديگر بوده ، چنين قوانينى وضع و تشريع نمايد كه
عقول دانشمندان دنيا را متحير سازد و همه سر تعظيم در
مقابل آن فرود بياورند.
حقيقتا اگر روزى جامعه بشر عناد و عصبيّت و تقليد و هوا پرستى را كنار گذارند و
قوانين (قرآن ) را مورد اجرا، نهند آن مدينه فاضله اى كه آرزوى ديرينه فلاسفه و
دانشمندان ، بلكه عموم طبقات بشر بوده در خارج تحقق خواهد يافت ،
همه بدبختيها و گرفتارى ها و بيچارگى ها و جنگها و خون ريزى ها، و اضطراب و
وحشتها و هزاران مفاسد ديگر از ميان جامعه رخت بر بسته و سعادت و صميميّت و اتحاد و
يگانگى و اخوت و برادرى وبرابرى و مودّت و رحم و عاطفه و بالجمله همه خوبيها و
محاسن جايگزين آنها خواهند شد.
هدف (قرآن ) و علّت بعثت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله تتميم مكارم اخلاق و
تاءسيس كارخانه آدم سازى و افتتاح مكتب اخلاق بوده كه مى فرمايد:
انى بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِم الاَْخْلاق . و مكتبى را كه (قرآن ) تاءسيس
فرموده مانند: بعض مكاتب فلاسفه ، مكتب تئورى و فرضى نبود.
بلكه مكتب عمل و تحقق دادن به اخلاق حسنه و ملكات فاضله و صفات شايسته در خارج
بوده . و از همين جهت در مدّت كمى توانست مردانى را تربيت كند كه از لحاظ اخلاق و
برادرى و برابرى ، گذشت و صميميّت و ساير صفات برجسته ، موجب حيرت جهانيان و
واقعا در خور ستايش و ثنا باشند و در خود (قرآن ) در توصيف آنان سُخن بسيار
فرموده .
بالجمله اگر كسى به دقّت در دستورات اخلاقى (قرآن ) بنگرد و سپس تاءثير شگفت
آورى را كه اين دستورات به مسلمين صدر اسلام بخشيد، بررسى و مطالعه نمايد، اذعان
و اعتراف مى كند كه اين كتاب از جانب خداوند حكيم و مربّى و پروردگار جهانيان است كه
تربيت تكوينى و تشريعى آنان لايق بشاءن اوست .(6)
نور دانش تابش انوار قرآن است و بس
|
مظهر آثار حق آثار قرآن است وبس
|
گفته پيغمبران انديشه هاى رهبران
|
متّكى برپايه گفتار قرآن است وبس
|
اين شگفتيهاكه آرد خامه خلقت پديد
|
رشحه اى از كلك گوهر بار قرآن است وبس
|
بحر رحمت موجى از امواج بى پايان اوست
|
راز خلقت سرّى از اسرار قرآن است وبس
|
پيروافكار قرآن باش كاندر راه دين
|
رهنماى گمرهان افكار قرآن است وبس
|
ديده از ديدار قرآن (رسا) هرگز مپوش
|
زآنكه روشن ديده از ديدار قرآن است وبس
|
(دكتر قاسم رسا)
قرآن و ناپلئون
(ناپلئون ) بزرگ نابغه سياسيون عالم ، راجع به مسلمين فكر كرد.
پرسيد: (مركز مسلمين كجاست ).
(مصر) را به او معرفى كردند. با يك مترجم عرب به طرف شهر مصر حركت كرد. پس
از ورود با مترجمش ، به (كتابخانه ) آن شهر وارد شد.
به مترجمش گفت : يكى از اين (كتابها) را برايم بخوان .
مترجم دست برد بين اين همه (كتب ) يكى را برداشت و گشود، ديد (قرآن ) است .
اول صفحه چشمش را اين آيه جذب نمود:
انّ هذا القرآن يهدى للّتى هى اقوم (7)
(قرآن مردم را به استوارترين راه هدايت مى كند) آيه را براى ناپلئون خواند و ترجمه
كرد.
ناپلئون ، از كتابخانه بيرون آمد. (شب را تا صبح بفكر اين آيه بود).
صبح بيدار شده و دو مرتبه بكتابخانه آمد. از مترجم خواست از همان كتاب ديروزى
برايش بخواند.
(قرآن ) را باز كرد، آياتى چند از (قرآن ) تلاوت كرد و معنى نمود، و دوباره بخانه
برگشت ، (شب را باز غرق فكر بود).
روز سوم ، بكتابخانه برگشت ، بخواست ناپلئون ، چند آيه از (قرآن ) را مترجم
برايش خواند و ترجمه كرد، از كتابخانه بيرون آمدند. ناپلئون پرسيد: (اين كتاب
مربوط به كدام ملّت است ؟)
مترجم گفت : (مربوط به مسلمانان است ، و اينان معتقدند: كه اين قرآن است و از آسمان به
پيامبر عظيم الشاءن آنها نازل گرديده ).
ناپلئون دو جمله گفت : يكى بنفع مسلمين ، ويكى بضرر مسلمانان .
آنكه بنفع مسلمانان از دهان اين مرد سياسى بيرون آمد، اين بود كه گفت : من از اين كتاب
استفاده كردم ، واين طور احساس نمودم كه : (اگر مسلمين از دستورات جامع اين كتاب
استفاده كنند ذلّت نخواهند ديد.)
آن كلمه اى را كه به ضرر اسلام گفت ، اين بود:
(تازمانيكه اين قرآن در بين مسلمين حكومت كند، ودر پرتو تعاليم عاليه اين برنامه
جامع ، زندگى كنند، مسلمين تسليم ما نخواهند شد، مگر ما بين آنها و قرآن جدايى بيفكنيم
.)(8)
مستضعفان را تاابد بانك رهائى است (قرآن )
|
بر فرق ظالم تيغ بران است قرآن
|
درتيره شبهاى فساد و فتنه وظلم
|
نور درخشان است وفرقان است قرآن
|
در نيمه هاى شب انيس عاشقان است
|
روح شهامت هاى مردان است قرآن
|
تا اى برادر مهر قرآن دردل ماست
|
تابرمن وماوتوسلطانست قرآن
|
دشمن ظفر برما نخواهد يافت هرگز
|
فتح ظفر را اصل وبنيان است قرآن
|
گرعاشق ديدار گلهاى بهشتيد
|
صدها بهشت وباغ رضوان است قرآن
|
صدّيق رابا عشق قرآن پروريدند
|
آرى مسلمان را دل وجان است قرآن
|
(حجة الاسلام صديق عربانى )
تحقيقات و قرآن
(دكتر بنواست ) محقق دانشمند فرانسوى كه پس از تحقيقات دقيق مسلمان شده و نام جديد
اسلامى ايشان (على سلمان ) است . پيرامون تحقيقات خود مى نويسد:
پايه اساسى و نهائى فكرى من در پذيرفتن اسلام (قرآن ) بوده است ،
قبل از مسلمان شدن ، شروع بتحقيقات و مو شكافى در (قرآن ) نمودم و در اين تحقيق با
فكر يكنفر محقق دانشمند غربى همراه شدم ، كتابى به نام (پديده قرآن ) به من كمك
كرد كه اصل الهى قرآن را درك كنم .
در قرآن آياتى ديده مى شود كه با وجود گذشت سيزده قرن با آخرين اكتشافات علمى
امروز تطبيق مى كند.
اين موضوع مرا قانع ساخت و موجب آن شد كه بر يگانگى خدا ايمان آورده وبه نبوّت
حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و حقيقت اسلام اقرار نمايم ...
من يك دكتر در طبّ هستم و خانواده ام كاتوليك است و اختيار اين
شغل سبب گرديد كه تربيت و روش فكرى من كاملا علمى باشد... درباره زندگى مادّى
بشر، اسلام هيچ فرو گذار نكرده و به نظر من يگانه دينى است كه با طبيعت بشر
سازگار است .(9)
آنها كه در حقيقت اسرار مى روند
|
سرگشته همچو نقطه پرگار مى روند
|
هم در كتاب عرش سر افراز مى شوند
|
هم در ميان بحر نگونسار مى روند
|
هم در سلوك ، گام به تدريج مى نهند
|
هم در طريق عشق به هنجار مى روند
|
راهى كه آفتاب به صد قرن آن برفت
|
ايشان به حكم وقت به يكبار مى روند
|
گر مى رسند سخت سزاوار مى رسند
|
ور مى روند سخت سزاوار مى روند
|
در جوش و در خروش از آنند روز و شب
|
كز تنگناى پرده پندار مى روند
|
(عطّار نيشابورى )
آداب قرائت قرآن
آداب قرائت بر دو قسم است :
1 آداب (ظاهريه ).
2 آداب (باطنيه ).
(آداب ظاهريه قرائت قرآن ):
1 با طهارت بودن . (يعنى با وضو بودن )
2 با كمال ادب خواندن .
3 با طماءنينه در حال ايستاده يا نشسته ، بدون اينكه تكيه دهد يا چهار زانو بنشيند.
4 شمرده ، شمرده بخواند، چنانچه در قرآن مى فرمايد: و
رتّل القرآن ترتيلا .
5 جهر متوسط (يعنى معمولى بخواند) اگر ايمن از ريا باشد و الاّ آهسته بخواند.
6 با حال حُزن و گريه و بكاء باشد.
7 با تحسين و تجويد قرائت ، يعنى با در نظر گرفتن قواعد تجويد.
8 اداء حقوق قرائت ، با اينكه اگر به آيه سجده رسيده سجده كند، و اگر به آيه
عذاب رسيد به خدا پناه ببرد و استعاذه كند. و اگر به آيه رحمت و مغفرت برخورد كرد
استرحام و استغفار و شكرگزارى نمايد و به آيات بهشت مسئلت و درخواست كند. و به
آيه دعاء، دعا نمايد، وبه آيه تكبير، تكبير گويد. و به آيه تسبيح ، تسبيح كند.
9 قبل از شروع به قرائت استعاذه كند (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم گويد).
10 پس از فراغ از قرائت هر سوره بگويد: صدق اللّه العلى العظيم و بلّغ رسوله
الكريم اللّهم انفعنا به وبارك لنا فيه و الحمد للّه رب العالمين .(10)
بجا مانده همين انشاى قرآن
|
نمايد مو به مو اجراى قرآن
|
(محمد آخوندى منتظر)
آداب باطنيه
1 فهميدن و پى بردن به عظمت كلام ، به اين معنى كه بداند (قرآن ) كلام الهى است
كه از عرش عظمت حق نزول نموده تا به مرتبه افهام خلق رسيده براى اينكه بشر را از
تيهِ ضلالت و سرگردانى به سرمنزل سعادت جاودانى هدايت كند.
و كليد خزائن گوهرهاى گرانبهائى است كه هر كه بچنگ آورد، بغناى حقيقى
نائل گردد و آب حياتى است كه هركه بياشامد از زندگانى جاويد بهرمند شود و داروى
شفابخشى است كه هركه بنوشد از دردهاى نهانى و آشكار شفا يابد.
2 دانستن و پى بردن به عظمت گوينده كلام ، يعنى بداند كه گوينده آن خداوند
بزرگ و آفريدگار و پروردگار جهانيان است كه ذات مقدسش جامع جميع كمالات و منزّه
از همه عيوب و نواقص . و مبرّا از احتياج است .
و نهايتى براى صفات كمالى و عظمت و كبريائى و علوّ او نيست و او حكيم على الاطلاق و
عالم به جميع سرائر و نهان ها و ضمائر و قادر بر هر چيز وسيع و بصير و مُدرِك و
لطيف و خبير است .
3 از طهارت ظاهر به طهارت باطن التفات نمودن ، به اين معنى كه بداند، چنانچه
ظاهر (قرآن ) را بدون طهارت نمى توان مسّ نمود تا زمانى انسان از سخنان زشت و
ناروا پاك نگردد و دل انسان از اخلاق ناپسند و صفات نكوهيده پيراسته نشود، حقيقت كلام
حق را در نمى يابد و لذّت شيرينى آن را درك نمى نمايد.
4 با خضوع و خشوع و رقّت قلب و خوف خدا قرائت كردن ، چنانچه از (حضرت صادق
عليه السلام ) روايت مى كند:
من قرء القرآن يخضع ولم يرقّ قلبه ولم ينشاء حزنا و وجلا فى سرّه فقد
استهان بعظيم شاءن اللّه و خسر خسرانا مبينا
كسى كه (قرآن ) بخواند و خاضع نشود و رقت قلب نداشته باشد و در باطنش حزن و
ترس پيدا نشود، به تحقيق به امر بزرگ خدا توهين كرده و زيان آشكارائى نموده
.(11)
5 با حضور قلب و ترك حديث نفس كه روح هر عباداتى است ، (قرآن ) خواندن .
6 در معانى آيات (قرآن ) تدبّر نمودن ، چنانچه در (قرآن ) مى فرمايد
افلايتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (12) پس آيا در قرآن تدبر
نمى كنند بلكه بر دلهاى آنان قفل زده شده .
و آقا اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: در عبادت بدون علم ، و در قرائتِ بدون تدبير و
فكر خيرى نيست .(13)
7 متحقق شده به حقايق (قرآن ) از اعتقادات واخلاق فاضله و
اعمال صالحه چون قرآن مشتمل بر توحيد و بيان صفات و
افعال صانع عالم و اوصاف و احوال روز قيامت و بهشت و دوزخ و علّت بعثت انبياء و
صفات و رفتار آنها و تمجيد از گروندگان به پيغمبران و تقبيح مخالفين آنان .
و بيان صفات حسنه و اخلاق پسنديده وهمچنين صفات سيّئه
واعمال نكوهيده و ذكر فوائد اطاعت و ايمان و عمل صالح وزيانهاى معصيت و كفر و
اعمال زشت ، وبيان قصص و حكايات امم گذشته ، و غير اينها از امور ديگر مى باشد كه
خواننده (قرآن ) بايد از هر قسمت از اين امور كاملاً بهره بردارى كند.
به امور اعتقاديه آن معتقد، و به اخلاق فاضله اش متخلّق ، و به
اعمال شايسته اش عامل گردد. از قصص آن عبرت گرفته ، به وعده هاى (قرآن ) اميدوار
و از وعيد آن بهراسد.
8 تخصيص : يعنى متوجه باشد كه خداوند او را مخاطب قرار داده با وى تكلم مى كند و
گويا در محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده و از زبان آنحضرت كلام الهى را مى
شنود.
9 تاءثير قلبى : يعنى از مواعظ (قرآن ) متعظ و متذكر شود، (پند بگيرد) اوامر آن را
امتثال ، و از نواهى آن اجتناب كند، به ذكر نِعَم الهى كه مى رسد شكرگزار و از بليّات
ونعماتش استعاذه نمايد وبه حول و قوّه الهى متمسّك و از هر
حول و قوّه اى بيزارى جويد وتوفيق امتثال اوامر و اجتناب از نواهى (قرآن ) را از خدا
طلب نمايد.
10 ترقّى به درجات و مراتب كلام حق به اين معنى كه :
در مرتبه اول : خود را مقابل حق ببيند كه با خدا تكلم مى كند.
و در مرتبه دوم : كلام حق را بشنود كه بنده اش را مخاطب قرار داده با او سخن مى گويد.
در مرتبه سوم : خدا را به چشم دل ببيند، چنانچه از (حضرت سيّد الشهداء عليه السلام
) و از (حضرت صادق عليه السلام ) روايت شده است كه :(14) خداوند بر بندگانش
در كتاب خود و كلام خود تجلّى مى نمايد.(15)
كه يابى كيش و آيين يقين را
|
بگوش جان سپر طاها و طاسين
|
تو بر خوان سوره الناس و فلق را
|
كه دور آيى زيان ما خلق را
|
دو دنيا گر كه خواهى رستگارى
|
حسين در راه قرآن كشته گرديد
|
تنش در خاك و خون آغشته گرديد
|
سرش گاهى به طشت و گه به پيكان
|
(ناصر انصارى اصفهانى )
اهميت استعاذه
(اَعُوذُ بِاللّهِِمنَ الشّيطانِ الرَّجيم )
(به خداوند متعال پناه مى برم ، از شرّ شيطان رانده شده )
يكى از چيزهائى كه در (قرآن مجيد) و اخبار (اهلبيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم
) عنايت زيادى به آن شده موضوع (استعاذه ) است ، يعنى : پناهنده شدن به خدا، از شر
شيطان . (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ) البتّه بايد
حال (استعاذه ) يعنى : پناه بردن به حق پيدا شود، تا استعاذه حقيقى باشد. يعنى : از
صدق دل زير چتر خدا برود و لقلقه زبان نباشد.
براى اثبات اهميّتش ، در (قرآن مجيد) مى فرمايد: (هنگاميكه مى خواهى قرآن بخوانى
اول به خدا پناه ببر از شيطان رانده شده ). فَاِذا قَرَاءْتَ القرآن فاستعذ
باللّه من الشيطان الرجيم (16)
در نماز هم ، پس از تكبيرة الاحرام امر شده كه (استعاذه ) كنند (لكن در نماز بايد آهسته
خواند. چون بعضى از مفسرين راز آهسته خواندنش را چنين گفته اند:
مثل كسى كه از دشمن سر سختى دارد فرار مى كند، خودش را چطور در
حال فرار پنهان مى كند، اشاره به اين است كه تو در
حال فرار از دشمن سرسخت خودت هستى كه در كمين و مراقب توست ).
در تمام عبادتها هم : اول (استعاذه ) كن ، مثلاً مى خواهى وضو بگيرى
اول به خدا پناه ببر، بعد وضو بگير، (مكرر ديده ايد كه همين وضو گرفتن ملعبه
شيطان يا وسوسه هاى او قرار گرفته شده است ). حتى در امور مباح
مثل خوردن و لباس پوشيدن و دستشويى رفتن ، و در همه جا (اعوذ باللّه من الشيطان
الرجيم ) بگو: به خدا پناه ببر، وقتى كه از خانه هم بيرون مى آيى بگو: (اعوذ
باللّه من الشيطان الرجيم ) در امور مستحب نيز بايد به خدا پناه برد حتى رفتن به
مسجد بگويد (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ).
يكى از اهل ايمان و تقوى نقل مى كرد:
در حال مكاشفه ديدم ، شيطانى درب مسجد ايستاده . گفتم : اى ملعون اينجا چه مى كنى ؟
گفت : رفقا فرار كرده اند و منتظرشان هستم . فهميدم مردان رشيدى بوده اند كه استعاذه
حقيقى و قلبى كرده اند و شيطان نتوانسته با آنها به مسجد برود.
البتّه اينها هم نوبرند كه لااقل درب مسجد براستى استعاذه حقيقى كرده اند.(17)
در اول هر كارت بگو اعوذ باللّه
|
تا كارهاى تو درست گردد به عون اللّه
|
استعاذه دستور خداست اى آدم
|
در هر آن همى بگو اعوذ باللّه
|
صادق آن است كه بگويد يااللّه
|
هر گاه كه خواهى قرآن بخوانى
|
(فاستعذ من الشيطان باللّه )
|
تاگردى زير چتر و سايه اللّه
|
تاءكيد قرآن
(قرآن مجيد) همه اش تاءكيد مى كند و مى فرمايد: اى انسان ها مراقب باشيد او دشمن
سرسخت شماست (18). نمى گذارد به من تقرب پيدا كنيد، تنها چيزى كه او را از شما
دور مى كند، (استعاذه ) و پناه بردن به خالق يكتا است .
شيطان مانند سگ درنده اى است ، مثلاً: يك كسى مى خواهد به خيمه شخص بزرگى برود،
مى بيند سگ درنده اى دور خيمه پرسه مى زند، تا مى خواهد طرف خيمه برود آن سگ
درنده نمى گذارد او وارد خيمه گردد.
آن شخص (استعاذه ) مى كند و مى گويد: اى صاحب خيمه مى خواهم به محضر مقدست
شرف ياب شوم ، اين سگ نمى گذارد، تو خودت اين مزاحم را دفع كن . (البته اين براى
مثال است ). پس اى انسان تو هم اگر مى خواهى به اين درگاه وارد شوى و شيطان هم نمى
گذارد به آسانى رد شوى ، اينقدر وسوسه ات مى كند، تا كارت خراب شود و به
مقصود و مرادت نرسى . پس بگو (خدايا به تو پناه مى برم از شرّ شيطان )(19)
شاد آندلى كه تابع شيطان نمى شود
|
مست از غرور و شهوت و عصيان نمى شود
|
نازم بفكر و طبع بلندى كه بهر نان
|
اغفال خوان نعمت دو نان نمى شود
|
صد آفرين به همت مرادنه كسى
|
كز فرط آزبنده سلطان نمى شود
|
مور ضعيف تا كه قناعت كند بدهر
|
منت كش جناب سليمان نمى شود
|
سرخم مكن بنزد لئيمان براى زر
|
چون سيم و زر براى تو ايمان نمى شود
|
(ژوليده )
بنده شيطان
پس من و شما هم نبايد آرام باشيم وقتى كه دشمن اين قدر قوى است بايد دست و پايى
جمع كنيم و مواظب باشيم و از صدق دل و نيّت خالص و از روى عجز و نياز به خدا پناه
ببريم ، و الاّ يك وقت مى بينيد از جائى سر در آورديد كه خدا و رب و معبود ومطاع و همه
چيز و همه كارهِتان شيطان است ، و خودتان هم خبر نداريد، با زبانتان مى گوييد: (يا
اللّه ) لكن حالتان حال اطاعت از شيطان است و زير پرده يا شيطان مى گوييد و نمى
فهميد.
عالم بزرگوار صاحب منتخب التواريخ مرحوم حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ
محمد هاشم خراسانى رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: استادم مرحوم سيد على حائرى
سر درس فرمود: در قريه اى از قراء اصفهان يك نفر مريض به
حال احتضار افتاد، از عالم و زاهد روستا خواستند، بر سر بالينش حاضر شود و به او
تلقين گويد.
وقتى كه سر بالين محتضر آمد، به او شهادت به وحدانيت خدا را تلقين نمود. و گفت :
بگو (لا اله الاّ اللّه ).
تا محتضر مى گفت : (لا اله الا اللّه ) (نيست خدائى جز خداى يگانه ).
از گوشه حجره صدايى بلند مى شد كه مى گفت : صدق عبدى (بنده من راست مى گويد).
تا محتضر مى گفت : (يا اللّه ) از گوشه حجره صدايى مى آمد، لبيك عبدى .
آن عالم متغير شد و گفت : تو كيستى كه او (يا اللّه ) مى گويد وتو لَبَيك مى گوئى
؟
گفت : من خداى او هستم و او بنده خالص منست . وسالهاست كه مرا اطاعت مى كند و يك عمر
است كه مرا مى پرستد، و اوامر مرا امتثال مى كرده .
آن عالم گفت : مگر تو كيستى ؟
گفت : من شيطان هستم .(20)
آرى حقيقت اين است كه رب اين شخص شيطان بوده ، لذا او لبيك مى گفته ، يك عمر از
صبح تا شب به امر و ميل ابليس اين زبانش اين چشمش مى چرخيده و اين نَفَسِ آخر پرده
عقب رفته و ناله واحسرتا در دم مرگ و ساعت جان دادن بلند شده .
اى اهل ايمان سعى كنيد دست از (استعاذه ) برنداريد، دشمن را كوچك نشماريد و كار را
آسان نپنداريد، (حقيقت استعاذه ) را در وجود خودتان رشد دهيد و درست كنيد، و بعد از روى
اخلاص بگوئيد: (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ).(21)
عائذا باللّه من شرّ الرجيم
|
او بود شيطان و نفس را بُد لئيم
|
هادى و منجى و رحمن و رحيم
|
از خدا خواهيم توفيق و ادب
|
دورى شيطان و نفس و نارِ حميم
|
دشمن انسان ابليس است و نفس
|
او سگ پنهان و او پست و رجيم
|
جز خدا و رب و رحمن و حليم
|
استعاذه مقام قرب
(استعاذه سبب رستگارى دنيا و آخرت است ). وقرب منزلت پروردگار
متعال مى آورد، وانسان را به خدا نزديك مى كند، به همين سبب است كه تمام انبياء بوسيله
(استعاذه ) به مقام قرب الهى رسيده اند و بر همه كفّار غالب گشته اند، چنانچه وقتى
كه (حضرت نوح على نبينا وآله و عليه السلام ) فرمود:
رَبِّ انى اعوذ بك ... (22) پروردگارا به تو پناه مى برم ...
خداوند متعال خلعت سلامت و بركت و كرامت بر او پوشانيد و فرمود: يا نوح اهبط
بسلام منا وبركات عليك . (23)
وقتيكه (حضرت ابراهيم خليل على نبيّنا وآله و عليه السلام ) را، نمرود در آتش مى
انداخت فرمود: اعوذ باللّه الذى خلقنى فهدانى من شر ما عصاه واذانى ...(24)
حق تعالى به آتش امر كرد يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم
(25) اى آتش خنك و سلامت باش براى ابراهيم ... او را
خليل و دوست خود قرار داد.
(حضرت يوسف صديق على نبينا و آله و عليه السلام ) با پروردگار خود مناجات كرد:
پروردگارا بتو پناه مى برم ... حق تعالى او را از مكر زنان نگاه داشت چنانچه كه
فرمود: كذلك انصرف عنه السوء والفحشاء (26)
(حضرت موسى على نبينا وآله و عليه السلام ) در مناجات با حق تعالى فرمود:
انى عذت بربّى و ربّكم اءن ترحمون ... (27) حقا كه پناهنده
پروردگارم ... حق تعالى او را كليم نام نمود و فرمود: وكلم اللّه موسى
تكليما
و (مادر مريم ) فرمود: انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم
(28) بدرستيكه من به تو اى خدا پناه مى برم از ذريه و طائفه شيطان رانده شده . حق
تعالى (مريم عليها السلام ) را كه مادر پيغمبر بود به او عنايت فرمود. وقتيكه
(حضرت مريم عليها السلام ) فرمود: انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقياللّه
(29) من به خدا پناه مى برم ... حق تعالى (حضرت عيسى عليه السلام ) را
به او عطاء فرمود.
در اين مورد آيه بسيار است كه انشاء اللّه در جاى خودش بحث خواهد شد، خلاصه (استعاذه
) توصيه و دستور (خداوند متعال به پيغمبرش صلى الله عليه و آله ) است : كه
بگو: پروردگارا به تو پناهنده مى شوم از شر وسواس شيطان (سوره 23، آيه 97 و
98 و همچنين در سوره معوذتين ) مى فرمايد: من شر الوسواس الخناس
للّه .(30)
اِسْتَعيذُاللّه من شيطانِهِ
|
قَدْ هَلَكْنا آه مِنْ طُغْيانِهِ
|
يك سگ است و در هزاران مى رود
|
هر كه در وى رفت او او مى شود
|
هر كه سردت كرد مى دان كو دروست
|
ديو پنهان گشته اندر زير پوست
|
چون نيابد صورت آيد در خيال
|
گه خيال علم و گاهى خان و مان
|
هان بگو لاحَوْلها اندر زمان
|
اززبان تنها نه بلك از عين جان
|
(مثنوى مولوى )
سئوال
دو موضوع كم و بيش سئوال مى شود:
اوّل : اينكه شيطان كيست ؟ و چيست ؟ و حكمت در خلقتش چيست ؟ و براى چه آفريده شده ؟!
دوّم : راه چاره و گريز از دست شيطان و وساوس آن كدام است ؟
هركدام از اين دو بحث دامنه دار است و پاسخ هاى علمى مى خواهد و به طور
تفصيل هم اَلا ن لازم نيست ، چون اطاله كلام مى شود، امّا بطور
اجمال پاسخ هر يك داده مى شود.
به قول يكى از محققين كه مى فرمود: اگر مُخبر صادقى به شما خبر دهد كه امشب يك عده
دزد مُسَلّح در كمين هستند كه به خانه ات بريزند و اموالت را ببرند و خود و عائله ات را
بكشند چه مى كنى ؟
اگر شخص عاقلى باشى مى روى ياورانى پيدا مى كنى درها را محكم مى بندى ، راه
هائى را كه ممكن آمدنشان باشد مسدود مى كنى ، سنگربندى مى نمائى .
اگر عقل نداشته باشى مى پرسى اين دزدها اهل كجايند؟ لباسهايشان چه شكلى است ؟
پيرند يا جوان ، لر هستند يا فارس ...؟ تا از اين موضوع سر در بياورى وقت گذشته و
آنها كار خودشان را كرده اند. آنچه كه بر تو لازم است راه فرار از شيطان است .
حالا خلقتش را بدانى ، يا بفهمى چگونه وسوسه مى كند، يا از راز آفرينش او سر
درآورى ، يا سر در نياورى ، به اين چيزها چه كار دارى . مخبر صادق خبر مى دهد كه
(ابليس در كمين است و دشمن سرسختى است ، راه نجات را از دست مده و وقت را تلف نكن ).
بطور اجمال
عرض مى شود:
1 بشر اگرچه از عناصر اربعه : آب ، آتش ، هوا و خاك است ، لكن جنبه خاكيش قوى و
بيش از سه تاى ديگر است ، لذا ثقل (31) و وزن دارد و به اعتبار همان جنبه خاكيش
ادراكاتش و كارهايش بسيار محدود است .
بر عكس شياطين جنبه آتش و هواى آنها غالب است ساختمان بدنشان طورى است كه در نهايت
لطافت هستند، وكاملا قوى مى باشند.
بشر خيال مى كند قدرت دارد لكن قدرتى كه شياطين دارند به نوعى است كه مثلاً مى
توانند بدنشان را اينقدر كوچك كنند كه از سوراخى رد شوند، يا اينقدر بزرگ كنند كه
مكان وسيعى را اشغال نمايند.
مسافتى را كه بشر بايد ظرف يك ماه طى كند در لحظه اى مى پيمايند و چيزهاى سنگينى
را كه انسان قادر بحمل آن نيست مى توانند حمل كنند.
پس اشكال از اين كه اگر شيطان هستند پس چرا ما او را نمى بينيم بى جاست ، چشم تو
جسم كثيف را مى تواند ببيند نه لطيف را.
هوا را نمى بينى ، امواج در هوا را نمى بينى چون لطيف است ، چشم تو خاكى است و بايد
كثيف را ببيند، (مگر خودت را از نظر معنا لطيف كنى ) كه بعدا بحث آن خواهد آمد، لذا
(قرآن مجيد) مى فرمايد: (شيطان شما را مى بيند از جائى كه شما او را
نبينيد.).(32)
2 و اما حكمت خلقت شيطان : حكيم على الاطلاق هرچه را اراده بفرمايد عين ثواب است ، همان
حكمتى كه در خلقت بنى آدم و جانوران است ، ما چه بدانيم يا ندانيم ، در عين
حال حكمتش بسيار است لكن چون مفصّل است آنچه مى توان گفت ، آنستكه در (حكمت خلقت
شياطين سعادت و شقاوت بشر ظاهر مى شود) در ايمان و كفر و استحقاق بهشت و جهنّم
رفتن افراد روشن گردد.
خداوند مى فرمايد: صدقه بده . شيطان مى گويد: نده ، اگر بدهى از مالت كم مى
شود، در صورتيكه رشد عقلى داشته باشى ، صاحب ايمان و اراده قوى باشى ، به دهان
شيطان مشت مى زنى ، و مى گوئى كه خدا مى فرمايد: بده كم نمى شود، ما جايش را پر
مى كنيم .
اگر مثل كوه محكم باشى ، اينجا رشد تو ظاهر مى شود، امّا اگر كم
عقل و كم اراده و كم وزن ، مثل كاهى باشى به يك نفير و وسوسه فريب مى خورى و مى
ايستى .
(همه مى گويند: خدا و آخرت امّا راست مى گويند، يا نه ؟ اين شياطين اند كه به وسيله
آنها راستگو از دروغگو تميز داده مى شود) اگر مى گوئى خدا، پس چرا وعده اش را نمى
پذيرى )؟! اگر وسوسه شيطان را پذيرفتى معلوم مى شود ايمانت به زبانت است ،
اگر راستى ايمان به بهشت دارى ، پس چرا خريدارى نمى كنى ؟! چرا از جهنم دورى نمى
كنى ؟!
(فلان خانم كه ادعاى دينداريش مى شود تا يك نفر شيطان انسى به او مى رسد و به او
مى گويد: شما هم خرافاتى و قديمى شدى چادر سر مى كنى ؟! ديگر دوره عوض شده
مرد و زن ندارد، به همين القاء شبهه و وسوسه شيطان و استهزاء رفقايش
شُل مى شود و فريب مى خورد.)
بلى شياطين براى اين هستند كه معلوم شود چه كسى استقامت دارد چه كسى ندارد.
بزرگترين حكمتش (تميز مؤ من از فاجر است )
چطور وعده شيطان را مهم مى گيرى ؟! امّا وعده هاى خدا را نديد، براى خدا از يك تومان
نمى گذرى ، ولى براى شيطان به يك مدح و ثناء در روزنامه ها نوشتن و در راديو
گفتن هزارها تومان حاضرى بدهى .
در معامله با خدا كه مى فرمايد: به همسايه ات رحم و به فقير كمك كن ، فقيرى كه
آبرومند است ، براى نان شبش مانده ، دخترش دم بخت است ، يا مريض است ، كمك كن . چندين
برابر پاداش خواهى داشت . مى گوئى تمكن ندارم .
امّا اگر معامله دنيوى شيطانى بود، چطور روى دست ديگران بلند مى شوى . (شيطان
براى امتحان خلق است ) بايد باشد و سينمائى هم باز كند، شياطين انسى هم تربيت كند،
آن وقت اين طور حيوانات دوپا را به دام بيندازد. در برابرت
اول مغرب صداى حى على الصلوة ، وعده الهى به آمرزش بلند است و از طرف ديگر
مشترى و رفقاى بى بند و بارت مى آيند، خدا ترا امتحان مى كند، آيا نماز
اول وقت و نداى حق را لبيك مى گويى يا جواب مشترى و رفقارا؟! پس هر دو بايد باشد
تا نيكوكار از بدكار تميز داده شود.
فردا دار جزا است ، اينجا زمينه ثواب و عقاب بايد درست شود استحقاقات فراهم گردد،
البته كسى را به زور وادار به حرام نمى كند، اختيار كسى را نمى گيرد.
خلاصه مواظب باش فريب وسوسه هايش را نخورى چون فرداى قيامت كه مى شود، همه
اطراف شيطان مى ريزند و با او مخاصمه مى كنند كه تو ما را
گول زدى ، جواب منطقى و عقلى مى دهد، مى گويد: تقصير خودت است ، مگر من شما را به
دوزخ دعوت كردم كار من فقط دعوت پوچ و وسوسه بود، مى خواستى اجابت نكنى ، مرا
ملامت نكنيد خودتان را ملامت كنيد.
خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و چهارده معصوم و اولياء و علما را فرستاد، آنها
هر چه گفتند: گوش به حرف نداديد، معجزه ها را ديديد ولى متنبه نشديد، لكن تا من وعده
پوچ دادم دور مرا گرفتيد.
خُبْ، حالا گول شيطان را خورديد، بيائيد مانند جدّتان حضرت آدم عليه السلام
برگرديد، و توبه كنيد، به درگاه الهى تضرّع كنيد، تا
مثل آدم كه بعد از توبه مقامش بالاتر رفت و به درجه اصطفاء، رسيد شما هم به درجه
توابين برسيد كه محبوب خدا گرديد.
(ان اللّه يحب التوابين ، خدا توبه كنندگان را دوست دارد).(33)
عمرى براى هيچ سراپا دويده ام
|
از غير آشنا چه سخن ها شنيده ام
|
دانى چه بود حاصل رنج و تلاش من
|
خونى بدل نشسته و اشكى بديده ام
|
شيطان و نفس حوصله بندگى نداد
|
اكنون به حرف عارفان طريقت رسيده ام
|
دارم به سر خيال رسيدن به كوى دوست
|
بر نام غير او خط بطلان كشيده ام
|
با عشق بر رسيدن سر منزل مراد
|
راه خدا دين محمّد و آل محمّد صلى الله عليه و آله گزيده ام
|
(اكبر محامديان (حامد))
دلال باز
(حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام ) عرض كرد: خدايا تو مرا بر جن و انس
و وحوش و طيور وملائكه و ديوها مسلّط كردى ، ولى يك خواهشى از تو دارم و آن اينكه
اجازه دهى بر شيطان هم مسلّط شوم و او را زندانى و حبس كنم و به
غل و زنجيرش بكشم كه اين قدر مردم را به گناه و معصيت نيندازد.
خطاب رسيد: اى سليمان مصلحت نيست .
عرض كرد: خدايا وجود اين معلون براى چه خوبست ؟!