فضائل آن حضرت كه با قسم ياد شده است
انس بن مالك گويد: روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نماز عصر را با ما
خواند و در ركعت اول مقدارى درنگ كرد تا آنجا كه پنداشتيم سهو يا غفلتى روى داده است ،
سپس سربرداشت و گفت : سمع الله لمن حمده ، و بقيه نماز را كوتاه خواند، آن گاه با
چهره چون ماه شب چهارده خود به ما رو كرد و فرمود: چرا برادر و پسر عمويم على بن
ابى طالب را نمى بينم ؟ گفتيم : ما هم او را نديده ايم اى
رسول خدا، حضرت با صداى بلند فرمود: اى على ، اى پسر عمو! على (عليه السلام )
از آخر صفها پاسخ داد: لبيك يا رسول الله ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
فرمود: نزديك من بيا.
جنيد را از منزلت على بن ابى طالب (عليه السلام ) در علم تصوف پرسيدند، گفت :
(اگر جنگها امام مى دادند كه اندكى به ما پردازد، ما چيزها از اين علم از او
نقل مى كرديم كه دلها بر نمى تابيد، آخر او اميرالمؤمنان است )!(151)
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه پس از من با على درباره خلافت
مقاومت و دشمنى ورزد كافر است و با خدا و رسولش جنگيده است . و هر كه در حق على شك
كند كافر است .(168)
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هر كه دوست دارد به هيبت
اسرافيل ، رتبه ميكائيل ، جلالت جبرئيل ، سازگارى آدم ، خداترسى نوح ، دوستى
ابراهيم ، اندوه يعقوب ، جمال يوسف ، مناجات موسى ، صبر ايوب ، زهد يحيى ، سنت
يونس ، پرهيز عيسى و حب و خوى محمد بنگرد، بايد به على بنگرد، بايد به على
بنگرد كه نود خصلت از خصلتهاى انبيا در اوست و همه را خداوند در او جمع كرده و براى
احدى غير او جمع نكرده است .(183)
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: امير مؤمنان (عليه السلام ) هيزم جمع مى كرد و آب از
چاه مى كشيد و جارو مى زد، و فاطمه عليهماالسلام آرد و خمير مى ساخت و نان مى پخت .
عدى بن حاتم در توصيف خود از آن حضرت در برابر معاويه اشاره به هيبت و مهابت
ايشان نموده كه ما براى مزيد فايده همه خبر را مى آوريم :
براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به
اصحاب فرمود:
ابودرداء نقل مى كند:
ام كلثوم دختر اميرالمؤمنين (عليه السلام ) مى گويد:
ابن ابى الحديد گويد: او عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز و روزه مى گزارد و
مردم نماز شب و ملازمت و آداب وردخوانى و خواندن نافله ها را از او آموختند. چه پندارى
درباره مردى كه در كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايى رسيد كه در آن شب بسيار
سرد در جنگ صفين زيراندازى برايش گستردند و در حالى كه تيرها در برابرش به
زمين مى نشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او مى گذشت به نماز
مشغول شد و هراسى به خود راه نمى داد و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت ؟! و چه
پندارى درباره مردى كه پيشانى مباركش از سجده هاى دراز مانند زانوى شتر پينه بسته
بود؟! و هرگاه در دعاها و مناجاتهاى او ژرف بنگرى و بر مضامين آن مبنى بر تعظيم و
بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او و
تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى ميزان اخلاص حضرتش را
خواهى شناخت و مى فهمى كه اين دعاها و رازها از كدامين
دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است . به امام على بن الحسين (عليه السلام )
كه نهايت عبادت را داشت گفتند: عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است ؟ فرمود:
عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است .(198)
ابن شهر آشوب گويد: وقتى اميرمؤمنان (عليه السلام ) بر عمرو بن عبدود دست يافت او
را ضربت نزد و نكشت ، او به على (عليه السلام ) دشنام داد و حذيفه پاسخش داد، پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى حذيفه ساكت باش ، خود على سبب درنگش را خواهد
گفت . آن گاه على (عليه السلام ) عمرو را از پاى درآورد. چون به حضور
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد پيامبر رسيد پيامبر سبب را پرسيد، على
(عليه السلام ) عرضه داشت : او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افكند، من
ترسيدم كه براى تشفى خاطرم گردن او را بزنم ، از اين رو او را رها كردم ،چون خشمم
فرو نشست او را براى خدا كشتم .(203)
امام باقر فرمود: (قسم به خداوند، روش و شيوه حضرت على (عليه السلام ) چنين بود:
همانند بنده ها غذا مى خورد و بر زمين مى نشست و اگر دو پيراهن سنبلانى مى خريد
خدمتكارش را خبر مى كرد تا هر كدام را مى خواهد بهترينش را انتخاب كند و خود آن ديگر را
مى پوشيد، هرگاه پيراهنى آستينش بلندتر بود خود آن را قطع مى كرد و اگر دامن
لباس عربى اش از برآمدگى و قوزك پاشنه پا مى گذاشتآن را كوتاه مى كرد: پنج
سال خليه بود (براى خود) نه آجرى بر آجر و نه خشتى بر خشت نهاد، و نه مالك دهى ،
و نه طلا و نقره اى شد تا از خود به ارث گذاشته باشد. به مردم نان گندم و گوشت
مى خورانيد ولى خودش به منزل مى رفت و از نان جو و سركه استفاده مى كرد؛ اگر دو
كار خداپسند برايش پيش مى آمد، سخت ترين را انتخاب مى كرد و هزار بنده را از دسترنج
دستى كه به خاك آلوده و با چهره اى عرق كرده ، خريد و آزاد كرد.
|