نمونه اى از قضاوتهاى على (ع ) در عصر خلفا
پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مردى را كه شراب خورده بوود به
نزد ابوبكر آوردند، خليفه از وى پرسيد: آيا شراب خورده اى ؟ او جواب اد: بلى .
ابوبكر گفت : چرا شراب خورده اى ، در حالى كه حرام است ؟ آن مرد گفت : اگر مى
دانستم كه شراب حرام است لب به آن نمى زدم . در حالى كه جمعيت زيادى اين صحنه را
تماشا مى كردند، خليفه از حكم مساءله عاجز مانده ، و دست به سوى عمر دراز كرد!
روزى حضرت على (عليه السلام ) داخل مسجد شد، جوانى از روبروى آن حضرت مى آيد و
مى گريد و جمعى بر دور او هستند و او را تسلى مى دهند؛ حضرت پرسيد: چرا گريه مى
كنى ؟ عرض كرد: يا على ! شريح قاضى ، حكمى بر من كرده كه نمى دانم درست است
يانه ؟ اين جماعت پدر مرا با خود به سفر بردند، اكنون برگشته اند پدرم با ايشان
نيست ، چون احوال پدر را از ايشان پرسيدم گفتند: پدرت مرد، گفتم :
مال او چه شد؟ گفتند: مالى به جاى نگذاشت ، پس ايشان را نزد شريح قاضى بردم و
شريح آنها را سوگند داد و آنها قسم خوردند و رفتند و
حال آنكه من مى دانم كه پدرم مال زيادى با خود به سفر برده بود.
وقتى كه امام (عليه السلام ) به كوفه رسيد، جوانى از اصحابش رغبت به نكاح كرد تا
زنى را تزويج نمايد. روزى آن حضرت ، نماز صبح را گزارده ، به يك فرمود: برو
به فلان موضع كه آنجا مسجدى است و بر يك جانب آن مسجد، خانه اى است كه مرد و زنى
در آنجا صدا بلند كرده اند، هر دو را نزد من بياور.
در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شكايت كرد و ناله سر مى داد كه :
حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند: روزى مردى سياه پوست در حالى كه دست
زن سياه پوستش را گرفته بود، او را به حضور خليفه ثانى آورده ، و خطاب به
خليفه گفت : من و اين همسرم هر دو سياه پوست هستيم ، در حالى كه بچه اى از وى به دنيا
آمده سفيد پوست است !! تكليف ما چيست ؟
از حضرت امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : در زمان خلافت اميرالمؤمنين على
(عليه السلام ) سه نفر را براى محاكمه و داورى به حضور آن حضرت آوردند، جريان
آنها به شرح زير بود:
در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم كه مى فرمايند: در زمان حضرت على دو
نفر زن همزمان بچه اى را به دنيا آوردند، جنس نوزادها، يكى پسر و ديگرى دختر بود.
قومى از يهوديان نزد خليفه دوم آمدند و گفتند: (آمديم تا از تو مطالبى را بپرسيم ،
اگر صحيح جواب دادى مسلمان مى شويم و از تو متابعت مى كنيم ؛ خليفه گفت : هر چه مى
خواهيد بپرسيد؟ گفتند: ما را از قفلهاى آسمان هفت گانه و كليدهاى آن آگاه كن ؛ از قبرى
كه صاحبش را گردش داد مطلع ساز؛ از كسى كه قومش را انذار داد نه از جن بود و نه از
انس خبر ده ، مكانى كه آفتاب فقط يك بار بر آن تابيد و ديگر بر آن نتابيد نام ببر؛
از پنج جاندارى كه در رحم خلق نشدند آگاه كن ، از يك و دو و سه و چهار و پنج و شش و
هفت و هشت و نه و ده و يازده و دوازده تا توضيحات لازم را بده ).
شخصى نصرانى در كشور روم ، هفت چيز در خواب ديد و حضرت على
تفصيل خواب و تعبير آن را بيان فرمود و او تصديق كرد.
امام حسين (عليه السلام ) فرمود: (من با پدرم ، على (عليه السلام ) در شب تاريكى به
طواف خانه خدا مشغول بوديم ، در اين هنگام ، متوجه ناله اى جانگداز و آهى آتشين شديم ،
شخصى دست نياز به درگاه بى نياز دراز كرده و با سوز و گدازى بى سابقه به
تضرع و زارى مشغول است .
ابوبصير مى گويد:
روزى على (عليه السلام ) در شدت گرما بيرون از
منزل بود سعد پسر قيس حضرت را ديد و پرسيد:
زاذان نقل مى كند:
روزى حضرت على (عليه السلام ) مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش گرفته و مى
رود. مشك آب را از او گرفته و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمودم
|