وصيت امام على عليه السلام در بستر شهادت
هنگامى كه ابن ملجم - كه خدا لعنتش كند - او را ضربت زد، حضرتش به حسن و حسين
عليهماالسلام چنين وصيت فرمود: (شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم و اينكه در
طلب دنيا برنياييد گر چه دنيا در طلب شما برآيد، و بر آنچه از دنيا محروم مانديد
اندوه و حسرت مبريد، و حق بگوييد، و براى پاداش (اخروى ) كار كنيد، و دشمن ظالم و
ياور مظلوم باشيد.
اصبغ بن نباته گفت : (چون حضرت على عليه السلام را ابن ملجم ضربت زد، مردم دور
خانه امام جمع شدند؛ امام حسن عليه السلام از خانه بيرون آمد و فرمود: خدا رحمت كند شما
را، برويد پس مردم رفتند ولى من نرفتم ؛ بار ديگر حضرت امام حسن عليه السلام
بيرون آمد و فرمود: اى اصبغ ! آيا نشنيدى سخنانم را كه از
قول پدرم گفتم : بلى وليكن چون حال حضرت خوب نيست ، دوست داشتم نظرى بر
حضرت كنم و از او حديثى بشنوم ، خوب است اجازه ورود را از حضرت بگيريد.
پس از شهادت اميرالمؤمنين (ع ) سوده دختر عماره براى شكايت از فرماندار ظالمى كه
معاويه بر آنها گماشته بود، پيش معاويه رفت .
پس از شهادت على عليه السلام برادرش عقيل وارد دربار معاويه شد، معاويه از
عقيل داستان آهن گداخته را پرسيد، عقيل از يادآورى برادرى مانند على عليه السلام قطره
هاى اشك از ديده فرو ريخت ، سپس گفت :
شخصى بنام فضا كه پدرش از اصحاب پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم و از
رزمندگان جنگ بدر بود، و در صفين در ركاب حضرت على عليه السلام شهيد شد، گويد:
با پدرم در كوفه به عيادت حضرت على عليه السلام كه مريض شده بود رفتم ، پدرم
به حضرت گفت :
شخصى به نام حبيب بن عمر مى گويد: به عيادت حضرت امير عليه السلام در همان
بيمارى كه از دنيا رفت رفتم ، نگاهى به جراحت (سر) آن حضرت انداختم و گفتم :
حضرت صادق عليه السلام فرمود: (خداوند، مخلوقى خلق نكرده كه بيشتر از ملائكه
باشد، و به درستى كه هر روزى هفتاد هزار ملك
نازل مى شوند و به بيت المعمور مى آيند و طواف مى كنند، و چون از طواف فارغ شوند
به طواف كعبه مى روند و چون از طواف كعبه ، فارغ شوند به سوى قبر پيامبر صلى
اللّه عليه و آله و سلم مى روند و بر آن حضرت هم سلام مى كنند؛ پس از آن به سوى
قبر اميرالمؤمنين عليه السلام مى روند و بر آن حضرت هم سلام مى كنند، بعد نزد قبر
امام حسين عليه السلام هم مى روند و سلام مى كنند و به آسمان مى روند، هر روز تا قيامت
، ملائكه نازل مى شوند).
|