next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page


پـس اى عـاقل غنيمت شمار آنچه از اوقات زندگى تو باقى مانده ؛ به تحقيق كه بقيه عمر نيز باقى نخواهد ماند. پس بـا آن جبران كن آنچه را كه از دست رفته . و كوشش كن كه بـيـنـايى خود را براى آخرتت قرار بدهى كه آن براى تو بـهـتـر اسـت از تـوجـه و نـظـر داشتن به دنيايت ؛ چون دنيا فـانـى اسـت و آخرت باقى و با سعادت آن كس است كه مهيا شـده باشد براى عالمى كه در پيش ‍ دارد و پيش از رسيدن مـرگ و روزى كـه مـال و اولاد نـفـع نـمـى دهـد عمل صالحى پيش بفرستد كه بر آن وارد شود.
شعر:
بـادر شـبـابـك ان يـهـرمـا
و صـحـه جسمك ان يسقما
و ايـام عـزك قـبـل المـمـات
فـمـا كل من عاش ان يسلما
و قـدم فـكـل امـرء قـادم
عـلى كل ما كان قد قدما
جـوانـى خـود را غنميت بشمار و به كارهاى نيك پيشى بگير قـبـل از پير شدن و صحت جسم خود را پيش از مريض شدن و روزهاى عزت خود را پيش از مردن . پس چنين نيست كه هر كس زنده باشد سالم باشد و پيش ‍ بفرست پس هر كس وارد مى شود بر هر چه پيش فرستاده .
اقـول فـى جـمـع المـال و البخل على نفسه و انفاقه فى سـبـيل الله تعالى كما قال تعالى فى كتابه : و لا يحسبن الذيـن يـبـخـلون بـمـا اتـيـهـم الله مـن فـضـله هـو خـيـرا لهم بـل هـو شـر لهـم سـيـطـوقـون مـا بـخـلوا بـه يـوم القـيـمه .(181)
مـى گـويـم : در جـمـع مـال و بـخل نمودن بر خودش و انفاق كـردن در راه هـمـچـنـان اسـت كـه خـداى مـتـعـال در كتاب كريم خود فرموده : و گمان مبر كسانى كه بـخـل مـى كـنـنـد از آنـچـه خـداونـد مـتـعـال از فـضـل خود به آنها مرحمت فرموده آن براى آنها خوب است ، بـلكـه آن شر است براى آنها. به زودى در روز قيامت آنچه كه از آن بخل مى كردند طوق گردن آنها شود.
و فـى الخـبـر عـن النـبـى صـلى الله عـليـه و آله قـال : يصورالله مال احدكم شجاعا اقرع فيطوق فى حلقه و يـقـول انـا مـالك الذى مـنـعـتنى ان تتصدق بى ثم ينهشها بانيابه فيصيح عند ذلك صياحا عظيما.
در خـبـر اسـت كـه پـيـغـمـبـر صـلى الله عليه و آله فرمود: مـال شـما به امر خدا به صورت اژدهايى زهردار مى شود و در گـردن صـاحـبـش مـى پـيـچـيـد و مـى گـويـد: مـنـم مـال تـو كـه مـرا از دادن در راه خـدا مـنـع كردى پس او را با دنـدانـهـايـش نـيش مى زند كه در اين هنگام صيحه و نعره مى زند.
ثم عليك يا طالب الجنة و نعيمها بترك حب الدنيا و زينتها لان الله قـد ذمـهـا فـى كـتـابـه العـزيـز فـقـال : مـن كـان يـريـد الحـيـوة الدنـيا و زينتها نوف اليهم اعـمـالهـم فـيـهـا و هـم فـيـهـا لا يـبـخسون ، اى لا ينقصون من المـال و الجـاه اولئك الذيـن ليس لهم فى الاخرة الا النار و حـبـط مـا صـنـعـوا فـيـهـا و بـاطـل ما كانوا يعملون .(182) والاحباط هو ابطال اعمالهم فى الدنيا.
پـس بـر تـو بـاد اى طـالب بـهـشت و نعمتهاى آن به ترك كـردن دوسـتى دنيا و زينتهاى آن ؛ براى آن كه خدا در كتاب عـزيـزش در مـذمـت آن كسى كه اراده كند زندگى دنيا و زينت هـاى آن را فـرمـوده : نـتـيـجه اعمال و عبادات آنها را به نحو وافى و كامل در دنيا به آنها مى دهيم و هيچ نقصانى در آن از بـابـت مال و رياست براى آنها نيست و براى اينها در آخرت غـيـر از عـذاب و آتـش چـيـز ديـگـر نـيـسـت و اعـمـال آنـهـا بـاطـل و حبط مى شود. مراد از (احباط) اين است كه : اعمالشان باطل گردد.
و قال الله تعالى : من كان يريد العاجلة عجلناله فيها ما نـشـاء لمـن نـريـد ثـم جـعـلنـا له جـهـنـم يـصـليـهـا مـذمـومـا مـدحـورا.(183) و قـال تـعـالى : من كان يريد حرث الاخرة نزدله فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نوته منها و ما له فـى الاخـرة مـن نـصـيـب .(184) و حـرث الاخـرة هـوالعـمـل للاخـرة الذى يـسـتـحـق بـه العـبـد دخول الجنة لان الحرث هو زرع الارض .
خـداى متعال فرموده : كسى كه اراده كند دنيا را ما نيز به او در دنـيـا آنـچـه خـواسـتـه بـاشـيم مى دهيم پس قرار مى دهيم براى او جهنم را كه در آن انداخته مى شود در حالى كه مورد مـذمـت و دور از رحـمت خدا مى باشد. و فرموده است : كسى كه اراده كـنـد كـشت و زرع آخرت را زياد مى كنيم براى او كشت و زرع او را و كـسـى كه اراده كند كشت و زرع دنيا را به او مى دهـيـم بـعـضـى از آن را و نيست براى او در آخرت بهره اى و كـشـت آخـرت آن عملى است كه براى آخرت انجام شود و بنده بـه واسـطـه آن مـسـتـحـق دخـول بـهـشـت گـردد؛ چـون مراد از (حرث ) كشت زمين است .
و قال بعض الصالحين شعرا:
ان النـاس الا هـالك و ابـن هـالك
و ذو نسب فى الهالكين غريق
اذا امتحن الدنيا لبيب تكشفت
له من عدو فى ثياب صديق
و قال الاخر:
كـاحـلام نـوم اوكـظـل زائل
ان اللبيب بمثلها لا يخدع
بـعضى از صلحا فرموده اند نيستند مردم مگر هلاك شونده و فرزند هلاك شونده و صاحب نسب كه در ميان هلاك شوندگان غـرق اسـت . وقـتـى عـاقل دنيا را امتحان كند براى او كشف مى شـود كـه دشـمـنـى اسـت بـه لباس دوست درآمده ، و ديگرى گـفـتـه : دنيا مانند رويا و خواب آرزوى كاذب است . يا مانند سـايـه اى اسـت كـه بـه انـدك وقـتـى زايل مى گردد. و شخص عاقل به چنين چيزها مغرور نمى شود و فريب نمى خورد.
و قـال النـبـى صـلى الله عـليـه و آله : ان اهـل الجـنـة لا يـنـدمون على شى ء من امور الدنيا الا على ساعة مرت بهم فى الدنيا لم يذكر الله تعالى .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمود: به تحقيق اهـل بهشت ندامت و پشيمانى بر چيزى از دنيا ندارند مگر بر سـاعـتـى كـه بـر آنـهـا گـذشـتـه در دنـيـا و ذكـر خـداى متعال نكرده اند.
و قـال ايـضـا صـلى الله عليه و آله : ما من يوم يمر الا و البارى عزوجل ينادى عبدى ما انصفتنى اذكرك و تنسى ذكرى و ادعـوك الى عـبـادتـى و تذهب الى غير وارزقك من خزانتى و آمـرك لتـصـدق لوجـهـى فـلا تـطيعنى و افتح عليك ابواب الرزق و استقرضك من مالى فتجبهنى و اذهب عنك البلاء و انت مـعتكف على فعل الخطايا يا بن آدم ما يكون جوابك لى غدا اذا اجبتنى .
و نـيز پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ روزى بر اولاد آدم نـمـى گـذرد مـگـر ايـنـكـه خـداونـد عـزوجـل مـى فـرمـايـد: اى بـنـده مـن ، تـو بـا من به انصاف عـمـل نـمـى كـنـى من تو را ياد مى كنم و تو مرا فراموش مى نـمـايـى . و تو را به سوى عبادت خود مى خوانم و تو به سوى غير من مى روى و روزى مى دهم تو را از خزانه خودم و بـه تـو امـر مـى كـنـم كـه براى رضاى من صدقه دهى پس اطـاعـت مـرا نـمـى كـنـى . و درهـاى رزق را بـه روى تـو مـى گـشـايـم و از تـو قـرض مـى خواهم تو مرا منع مى كنى . و بـلاهـا را از تـو دفع مى كنم و تو بر كارهاى خطا و گناه ثـابـت مـانـده اى . اى پـسـر آدم چـه جـواب به من مى دهى در فـرداى قـيـامـت در وقـتـى كـه از تـو سـؤ ال كنم و تو بخواهى جواب دهى ؟.
و قـال بـعـض العـلمـاء: يـا اخـى ان المـوتـى لم يـبكوا من الموت لانه محتوم لا بدمنه و انما يبكون من حسره الفوت كيف لا يـتـزودون مـن الاعـمـال الصـالحـه التـى يـسـتـحـقون بها الدرجات العلى و لانهم ارتجلو من دار لم يتزود و امنها و حلوا بـدار لم يـعـمروها فيقولون حينئذ يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله .
بـعضى از علماء فرموده اند: اى برادر به درستى كه مرده هـا از مـرگ گـريـه نمى كنند؛ چون حتمى است و ناچار از آن اسـت و جـز ايـن نـيـسـت كه گريه مى كنند از حسرت آنچه از عـمر كه از آنها فوت شد و بيهوده از دست دادند كه چگونه بـهـره نـبـردنـد از اعـمـال صـالحه كه به واسطه آن مستحق درجـات بـالاى بـهشت گردند، و براى اينكه آنها كوچ كرده انـد از خـانـه اى كـه توشه بر نداشتند از آن و وارد شدند به خانه اى كه آن را معمور و آباد نكردند. پس در اين هنگام فـريـاد آنـهـا بـلنـد مـى شـود كـه چـه بسيار است حسرت و افسوس بر آنچه از دست داديم و كوتاهى كرديم در ذات حق تعالى شاءنه و آنچه به ما امر فرمود.
و قـال النـبى صلى الله عليه و آله : ما من ليلة الا و ملك المـوت يـنـادى يا اهل القبور لمن تغبطون اليوم و قد عاينتم هول المطلع فيقول الموتى انما نغبط المؤ منين فى مساجد هم لاءنـهـم يـصـلون و لانـصلى و يؤ تون الزكوة و لا نزكى و يـصـومـون شـهـر رمـضـان و لا نـصـوم و يـتـصـدقـون بـمـا فضل عن عيالهم و نحن لا نتصدق و يذكرون الله كثيرا و نحن لا تذكر فوا حسرتاه على ما فاتنا فى دار الدنيا.
پـيـغـمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: هيچ شبى نمى گـذرد مـگـر ايـنـكـه مـلك الموت ندا مى كند اى ساكنين قبرها بـراى چـه امـروز غـبـطـه و افـسـوس ‍ داريـد و حال آنكه بر شما ظاهر شد هول مطلع ، يعنى ورود در قبر و اطـلاع پـيـدا كـردن از آنـچـه در مراحل بعد بايد در آن واقع شويد؟ پس مرده ها مى گويند كه : ما افسوس مى بريم بر مـؤ مـنين كه در مساجد خود در دنيا هستند نماز مى گزارند و ما نـماز نمى گزاريم ، زكات مى دهند و ما نمى دهيم . روزه مى گيرند و ما نمى گيريم از آنچه از مخارج خود و عائله زياد مـى آورنـد صـدقـه مـى دهـنـد و مـا نـمـى دهيم . و ذكر خدا مى گـويـنـد و مـا نـمـى گـويـيـم پـس چـه بسيار است حسرت و افسوس ما بر آنچه در خانه دنيا از دست ما رفت .
و قـال لقـمـان لابـنـه : يـا بنى لو كنت تحب الجنه فان ربك يحب الطاعه فاحب ما يحب ليعطيك ما تحب و ان كنت تكره النـار فـان ربك يكره المعصيه فاكره ما يكرهه لينجيك مما تـكـرهـه . و اعـلم ان مـن وراء المـوت مـا هـو اعـظـم وادهـى قـال الله تـعـالى فـى مـحـكـم كـتابه : و نفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله ثم نفخ فيه اخرى فاذاهم قيام ينظرون .(185)
لقـمـان بـه فـرزنـدش گـفـت : اى پسرم اگر تو بهشت را دوسـت دارى خـداى تو هم اطاعت و عبادت را دوست دارد پس تو دوسـت بـدار آنـچـه او دسـت دارد تا عطا كند به تو آنچه را دوست دارى و اگر تو آتش را مكروه و ناخوش دارى خداى تو هم گناه و معصيت را مكروه دارد پس مكروه دار آنچه را او مكروه دارد تـا نـجـات دهـد تو را از آنچه كراهت دارى . و بدان به درستى كه بعد از مردن چيزهاى عظيم تر و وحشتناكتر هست . خـداى تـعـالى در كـتاب محكمش مى فرمايد: دميده مى شود در صـور پـس مـى ميرد آن كس كه در آسمانها و زمين است و دميده مـى شـود در آن بـار ديـگـر پس ‍ ناگهان ايستاده و نگاه مى كنند.
و قـد روث الثـقـات عـن زيـن العـابـديـن عليه السلام ان الصـور قـرن عـظـيم له راءس واحد و طرفان و بين الطرف الاسـفـل الذى يـلى الارض الى الطـرف الاعـلى الذى يـلى السماء مثل ما بين تخوم الارض السابعة الى فوق السماء السـابـعـة فـيه اثقاب بعدد ارواح الخلائق . وسعة فمه ما بـين السماء و الارض ‍ و له فى الصور ثلاث نفخات نفخة الفـزع و نـفخة الموت و نفخة البعث . فاذا فنيت ايام الدنيا امـرالله عـزوجـل اسـرافـيـل ان ينفخ فيه نفخة الفزع . فاذا راءت الملائكة اسرافيل و قد هبط و معه الصور قالوا قد اذن الله فـى مـوت اهـل السـمـاء و الارض فـهـبـط اسرافيل عند بيت المقدس فيستقبل الكعبة فينفخ فى الصور نفخة الفزع .
به تحقيق كسانى كه مورد اطمينان مى باشند از حضرت امام زين العابدين عليه السلام روايت كرده اند كه صور قرنى اسـت بـزرگ از بـراى او سـرى اسـت و دو طـرف . و مـا بـين طـرف پـايـيـن كـه بـه جانب زمين است تا طرف بالا كه به جـانـب آسـمـان اسـت مـانـند ما بين ته زمين هفتم است تا بالاى آسمان هفتم . در او سوراخهاست به تعداد ارواح همه مخلوقات . وسـعـت دهـنه آن به قدر ما بين آسمان و زمين است و حضرت اسـرافـيـل سـه مـرتـبه در صور مى دمد: يكى نفخه فزع ، ديـگـرى نـفـخـه مـرگ و سـوم نـفخه زنده شدن . پس ‍ وقتى روزهـاى دنـيـا تـمـام شـد خـدا بـه اسـرافيل مى فرمايد كه بدمد در صور دميدن فزع را، چون مـلائكـه اسـرافـيـل را بـبـيـنـنـد كـه بـا صور فرود مى آيد گـويـنـد: خـداوند اذن مرگ اهل آسمان و زمين را داده است . پس اسـرافـيـل در نـزد بـيـت المـقـدس پـايـيـن مـى آيـد و مقابل كعبه مى ايستد و در صور مى دمد دميدن فزع .
قـال الله تـعالى و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السـمـاوات و مـن فـى الارض الا مـن شـاء الله و كـل اتـوه داخـريـن ، الى قوله تعالى : من جاء بالحسنه فله خـيـر مـنـهـاو هـم مـن فـزع يـومئذ امنون .(186) و تزلزلت الارض و تـذهـل كـل مـرضـعـه عـمـا ارضـعـت و تـضـع كل ذات حمل حملها و يصير الناس ‍ يميدون و يقع بعضهم على بعض كانهم سكارى و ما هم بسكارى ولكن من عظيم ما هم فيه مـن الفـزع و تـبـيـض لحـى الشيبان من شده الفزع و تطير الشـيـاطـين هاربه الى اقطار الارض و لو لا ان الله تعالى يـمـسـك ارواح الخـلائق فـى اجـسـادهـم لخـرجـت مـن هـول تـلك النـفـخـه فـيـمـكـثـون على هذه الحاله ما شاء الله تعالى .
خداى متعال مى فرمايد: و در صور دميده شود پس هر كس كه در آسمان و زمين است به فزع و ترس مى آيد مگر آن كس را كه خدا بخواهد. و همه مى آيند او را در حالى كه مطيع و منقاد و ذليـلنـد. تـا آنـجـا كـه مـى فـرمـايـد: كـسـى كـه ايـن عمل خوب را آورد براى او بهتر از آن هست . و آنها از ترس و فـزع آن روز ايمنند. و زمين به لرزه آيد. و هر شير دهنده از آنـچـه شـيـر مى دهد غفلت مى كند. و هر صاحب حملى حملش را مـى گـذارد. و مردم وحشت زده مى روند و بعضى بر بعضى واقـع مـى شـونـد گويا مستند و حال اينكه مست نيستند، ليكن بزرگى فزع و ترسى است كه در او واقع شده اند و ريش جوانان از شدت ترس سفيد مى گردد. و شياطين مى پرند و به اطراف زمين فرار مى كنند و اگر نبود اينكه خدا خواسته اسـت كـه روحـهـا را در بـدنـهـا نـگـاه دارد هـر آينه روحها از هـول و وحـشـت ايـن نـفخه و دميدن از بدنها خارج مى شد. پس به همين حال هستند به اندازه اى كه خدا خواهد.
ثـم يـاءمـر الله ان يـنـفـخ اسـرافـيـل فى الصور نفخه الصـعـق فـيخرج الصوت من الطرف الذى بلى الارض فلا يـبـقى فى الارض انسى و لا جنى و لا شيطان و لا غير هم ممن له روح الا صعق و مات و يخرج الصوت من طرف الذى بلى السـمـاء فـلا يـبـقـى فـى السـمـوات ذو روح الا مـات . قـال الله تـعـالى : الا مـن شـاء الله ، و هـو جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل فاولئك الذين شاء الله .
پس خداى متعال به اسرافيل امر مى نمايد كه در صور نفخه مـوت را بـدمـد. پـس صـدا از طـرفـى كه به جانب زمين است خارج مى شود پس باقى نماند دز زمين آدمى و نه جنى و نه شـيـطـان و نه غير اينها از كسانى كه صاحب روح هستند مگر اينكه بميرند. صدا از طرفى كه به جانب آسمان است خارج مى شود پس باقى نماند در آسمان صاحب روحى مگر اينكه بميرد. و اين جا خدا استثناء مى فرمايد و مى گويد: مگر آن كـس كـه خـدا بـخـواهـد كـه عـبـارتـنـد از: جـبرئيل ميكائيل ، اسرافيل و عزرائيل . اينها كسانى هستند كه به خواست خدا زنده مانده اند.
فـيـقـول الله تـعـالى : يـا مـلك المـوت مـن بقى من خلقى فـقـال يـا رب انـت الحـى الذى لا يـمـوت بـقـى جـبـرائيـل و مـيكائيل و اسرافيل و بقيت انا فياءمر الله بقبض ارواحـهـم فـيـقـبـضـهـا ثـم يـقـول الله يا ملك الموت من بقى فـيـقـول مـلك المـوت بـقـى عبدك الضعيف المسكين ملك الموت فـيـقـول الله مـت يـا ملك الموت باذنى فيموت ملك الموت و يـصـيـح عـنـد خـروج روحه صيحه عظيمه لو سمعها بنى آدم قبل موتهم لهلكوا و يقول ملك الموت لو كنت اعلم ان فى نزع ارواح بنى آدم هذه المراره و الشده و الغصص لكنت على قبض ارواح المومنين شفيقا.
پـس خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد:اى مـلك المـوت چـه كسى از مـخـلوقاتم باقيمانده ؟ عرض مى كند: خدايا تويى آن زنده كه نمى ميرد چهار ملك كه من هم يكى از آنها هستم باقى مانده است . پس خدا او را امر مى فرمايد به قبض روح آن سه . و او قـبض مى كند. پس خدا مى فرمايد اى ملك الموت چه كسى بـاقـى مـانـده ؟ عـرض مـى كـند: بنده ضعيف و مسكين تو ملك المـوت . خـدا مـى فـرمايد: ملك الموت بمير به اذن من ! پس مـلك المـوت مى ميرد. و در هنگام خروج روحش چنان صيحه مى زند كه هرگاه آدميان زنده بودند و صيحه او را مى شنيدند هـمـه هـلاك مـى شدند. ملك الموت مى گويد: اگر مى دانستم كه در نزع روح بنى آدم اين قدر تلخى هست و شدت و غصه آن تـا ايـن حـد اسـت هـر آيـنـه در قـبـض روح مـؤ مـنـين شفقت و مهربانى به كار مى بردم .
فـاذا لم يـبـق احد من خلق الله فى السماء و الارض نادى الجـبـار جـل جـلاله يـا دنـيـا ايـن المـلوك و ابـنـاء المـلوك اين الجـبـابره و ابنائهم و اين من ملك الدنيا باقطارها اين الذين كـانـوا يـاكـلون رزقـى و لا يـخـرجـون مـن اموالهم حقى . ثم يـقـول لمـن المـلك اليـوم فـلا يـجـيبه احد فيجيب هو عن نفسه فـيـقول . لله الواحد القهار. ثم ياءمر الله السماء فتمور اى تـدور بـافـلاكـهـا و نـجـومـهـا كـالرحـى و يـاءمـر الجـبـال فـتـسـيـر كـمـا تـسـيـر السـحـاب ثـم تبدل الارض بارض اخرى لم يكتسب عليها الذنوب و لا سفك عـليـهـا دم بـارزه ليـس عـليـهـا جـبـال و لا نـبـات كـمـادهـاهـا اول مـره و كـذا تـبـدل السـمـوات كـمـا قال الله تعالى : يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و بـرز و الله الواحـد القـهـار.(187) و يـعيد عرشه على المـاء كـمـا كان قبل خلق السموات و الارض مستقلا بعظمته و قدرته .
پـس چـون كه باقى نماند از خلق خدا احدى در آسمان و زمين خـداى جـبـار جـل جـلاله نـدا فرمايد: اى دنيا كجايند شاهان و فـرزنـدان آنـهـا؟ كجايند جباران و ظالمان و اولاد آنها؟ و چه شدند آنها كه دنيا را به تمامه مالك شدند؟ كجا رفتند آنها كـه روزى مـرا مـى خـوردنـد و حـق مـرا از اموال خود خارج نمى كردند؟ پس مى فرمايد: امروز ملك از آن كـيـسـت ؟ احـدى نـيست كه جواب دهد. پس ذات مقدس حق تعالى خود جواب خود را مى فرمايد و مى گويد براى خداى يگانه قـهـار اسـت . پـس خـدا بـه آسـمـان امـر فرمايد پس به همه افـلاك و سـتـاره هـايش مانند آسيا دور مى زند و كوهها را امر مـى فـرمـايـد پـس مـانـنـد ابـرهـا سـيـر مـى كـنـنـد. پـس بدل مى فرمايد زمين را به زمين ديگرى كه در آن گناه نشده بـاشـد، و خون ناحق علنا و آشكارا در آن ريخته نشده باشد نـه كـوهـى در آن بـاشـد و نـه گـيـاهـى ، هـمـچـنـان كـه در اول امـر آن را خـلق فـرمـود: و هـمـچـنـيـن آسـمـان بـدل مـى شـود. چـنـانـچـه خداى متعال مى فرمايد: روزى كه بـدل شـود زمـين به غير اين زمين و آسمانها و مخلوقات ظاهر گردند براى خداى يگانه قهار. و عود مى كند عرش خدا بر آب چـنـان كـه قـبـل از خـلقـت آسـمـان و زمين بود در حالى كه اسـتـقـلال آن بـه قـدرت و عـظـمـت خـداى متعال جلت عظمته مى باشد.
ثـم ياءمرالله السماء ان تمطر على الارض اربعين يوما حـتـى يـكون الماء فوق كل شى اثنى عشر ذراعا فتنبت اجساد الخـلايـق كـمـا يـنـبـت البـقل فتتدانى اجزائهم التى صارت ترابا بعضهم الى بعض بقدره العزيز الحميد حتى انه لو دفـن فـى قـبـر واحـد الف ميت و صارت لحو مهم و اجسادهم و عـظـامـهـم النـخـره كلها ترابا مختلطه بعضها فى بعض لم يـخـتـلط تـراب مـيـت بـمـيت اخرى لان فى ذلك القبر شقيا و سـعـيدا جسد ينعم بالجنه و جسدا يعذب بالنار نعوذ بالله منها.
پـس خـداى مـتـعـال امـر مـى فـرمـايـد كـه آسـمـان چـهـل روز بـر زمين ببارد تا اينكه آب به اندازه دوازده ذراع بـالاى هـمـه چيز باشد. پس جسدهاى مخلوقات برويد، چنان كـه دانـه ها از زير خاك روييده شوند. پس به قدرت خداى عـزيـز و حـمـيد اجزاى خاك شده و ذرات متفرقه خلايق به هم نزديك گردد و بعضى به بعض ديگر بپيوندد، حتى اينكه اگر در يك قبر هزار ميت دفن شده باشد و گوشتها و جسدها و اسـتـخـوانـهـاى پـوسـيده آنها همه خاك شده و با هم مخلوط گـرديده باشد از هم جدا شوند، چنان كه خاك ميتى به خاك مـيـت ديـگـر مـخـلوط نـخواهد ماند؛ براى اينكه در اين قبر آدم شـقـى هـسـت و آدم سعيد نيز هست . يك جسد است كه بايد متنعم بـه نـعـمتهاى الهى در بهشت باشد و يك جسد است كه بايد معذب به عذاب جهنم باشد، كه از آن به خدا پناه مى بريم . پس بايد از يكديگر جدا شوند.
ثـم يـقـول الله تـعـالى ليـحـيـى جـبـرائيـل و مـيـكائيل و اسرافيل و حمله العرش فيحيون باذن الله فـيامر الله اسرافيل ان ياءخذ الصور بيده ثم ياءمر الله ارواح الخـلائق فـتـاءنـى فـتـد خـل فـى الصـور ثـم يـاءمـر الله اسرافيل ان ينفخ فى الصور للحيوه و بين النفختين اربعين سـنـه قـال فـتـخـرج الارواح من اثقاب الصور كانها الجراد المـنـتـشـر فـتـمـلا مـا بـيـن السـمـاء و الارض فتدخل الارواح فى الارض الى الاجساد و هم نيام فى القبور كـالمـوتـى فـتـد خـل كـل روح فـى جـسـدهـا فـتـدخـل فـى خـيـاشـيـمهم فتحيون باذن الله تعالى فتنشق الارض ‍ عـنـهـم كـمـا قـال : يـوم يـخـرجون من الا جداث سراعا كـانـهـم الى نـصـب يـوفضون خاشعه ابصارهم ترهقهم ذله دلك اليوم الدى كانوا يوعدون .(188)
پـس خـداى مـتـعـال مـى گـويـد: بـايـد زنـده شـونـد جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و جمله عرش ! پس زنده مى شوند بـه اذن خـدا. پـس امـر مـى فـرمـايـد: اسـرافـيل را كه صور را به دست بگيرد و امر مى فرمايد: ارواح خـلايـق را كـه بيايند و داخل در صور شوند. و امر مى فـرمايد اسرافيل را كه بدمد در صور براى زنده شدن . و بـيـن ايـن دو نـفـخـه چـهـل سـال است . پس خارج مى شوند از سوراخهاى صور كه گويا ملخهاى پراكنده هستند. پس مابين زمـيـن و آسـمـان از ارواح پـر مـى شـود. پـس ارواح داخـل زمـين مى شوند و به سوى اجساد مى روند در حالى كه آنـهـا در قـبـرها مانند مرده ها مى باشند، پس هر روحى از راه خـيشوم داخل در جسد خودش مى شود. پس به اذن خدا زنده مى شوند. پس زمين از روى آن بدنها شكافته مى شود، چنانچه خـدا مـى فـرمـايـد: روزى كـه خـارج مـى شـونـد از قبرها در حـال سـرعت گويا آنها به سوى پرچم نصب شده سرازير مى شوند، چشم هاى آنها خاشع است و ذلت آنها را پوشيده و فرا گرفته اين است كه روزى كه وعده داده شده بودند.
و قـال تـعالى : ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون .(189) ثـم يـدعـون الى عـرصـه المـحـشـر فـياءمر الله الشـمـس ان تـنـزل مـن السـمـاء الرابعه الى السماء الدنيا قريب حرها من رووس الخلائق فيصيبهم من حرها امر عظيم حتى يـعـرقـون مـن شد حرها و كربها حتى يخوضون فى عرقهم ثـم يـبـعـثـون عـلى ذلك حـفـاه عـراه عـطـاشـا كـل واحـد دالع لسـانـه عـلى شـفـتـيـه قـال فـيـبـكـون عـنـد ذلك حـتـى ينقطع الدمع ثم يبكون بعد الدموع دما.
خـداونـد مـى فـرمايد: پس بار ديگر در صور دميده مى شود نـاگـهـان آنـهـا ايستاده نظر مى كنند سپس به سوى صحنه قـيـامـت خـوانـده مـى شـوند. و خدا امر فرمايد كه خورشيد از آسـمـان چـهـارم بـه آسـمـان دنـيـا آيد كه گرما و حرارت آن نـزديـك سـرهاى مردم باشد. پس از آن گرما امر عظيمى بر آنـهـا وارد مى گردد تا اينكه از شدت گرما عرق مى كنند و در زحـمـت واقـع مـى شـونـد تـا ايـنـكه در غرق خود فرو مى رونـد. در ايـن حـال بـا پاها و بدنهاى برهنه و تشنه ؛ كه بـر آنـهـا فـشـار آورده به نحوى كه هر كدام زبانشان بر لبـهـايـشـان افـتـاده بـاشـد؛ بـر انگيخته مى شوند. در آن حال به قدرى گريه كنند كه اشك چشم آنها تمام شود پس خون گريه كنند.
قـال الراوى : و هـو الحـسن بن محبوب يرفعه الى يونس بـن ابـى فاخته قال : رايت زين العابدين عليه السلام عند بـلوغـه الى هـذا يـنـتـحـب و يـبـكـى بـكـاء الثـكـلى و يـقـول آه ثـم آه عـلى عـمرى كيف ضيعته فى غير عباده الله و طاعته لا كون من الناجين الفائزين .
راوى ، كـه حـسـن بـن محبوب است ، از يونس بن ابى فاخته نـقـل مـى كـنـد كه مى گويد: حضرت زين العابدين على بن الحسين عليهماالسلام را ديدم كه چون به اينجا رسيد صداى مباركش به گريه بلند شد و مانند زن فرزند مرده گريه كـرد و فـرمـود: آه پـس آه بـر عـمرم كه چگونه آن را در غير عـبـادت خـدا ضـايـع كـردم و طـاعـت خـدا به جا نياوردم تا از اهل نجات و رستگارى باشم .
قـال الله تعالى فى سوره المومنون : حتى اذا جاء احدهم المـوت قـال رب ارجـعـون لعـلى اعـمـل صـالحـا فـيـما تركت ،(190) يـعـنـى فـيـمـا تـركـتـه لوراثـى و رائى فـاتـصـدق بـه و اكـون مـن الصـالحـيـن . فـيـقـول له مـلك المـوت : كـلا انـهـا كـلمـه هـو قـائلهـا، اى قـال هـذه الكـلمـه لمـا شـاهـده مـن شـده سـكـرات المـوت و اهـوال مـا عـايـنـه مـن عـذاب القـبـر و هول المطلع و من هول سؤ ال منكر و نكير.
خـداى مـتعال جلت عظمته در سوره مؤ منون ، چنين مى فرمايد: تـا وقـتـى كـه مـرگ بـه سـراغ يكى از آنها آيد مى گويد خـدايـا مرا به دنيا بازگردان شايد در آنچه از خود باقى گـذاشـتـم پـشـت سـر خـود بـراى وارثـان عـمـل صـالح انـجـام دهـم و صـدقـه دهـم و از اهل صلاح باشم . پس ملك الموت او را گويد: نه چنين است ، ايـن كـلمـه اى اسـت كـه او مـى گـويد براى آن سختى ها كه مـشـاهـده كـرده و وحـشـتـهـا كـه ديـده اسـت از عـذاب قـبـر و هول مطلع و سؤ ال از اعمال و عقايد او.
قـال الله تـعـالى : و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكـاذبـون ،(191) اى لوردوا لعادوا الى ما كانوا عليه من بـخـلهم باموالهم فلم يتصد قوا و لم يطعموا الجوعان و لم يـكـسـوا العـريـان و لم يـواسـوا الجـيـران بـل يـطـيـعـون الشـيـطـان فـى البـخل و ترك الطاعه . ثم قال : و من و رائهم برزخ الى يوم يبعثون . و البر زخ فى التقسير القبر. ثم قال : فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بـيـنـهم يومئذ و لا يتسائلون فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المـفلحون و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون تلفخ و جوههم النار(192)
خـداى مـتـعـال مـى فـرمـايـد: اگـر رد شوند هر آينه باز مى گـردنـد بـه آن چـيز كه از آن نهى شده اند و آنها دروغ مى گـويـنـد، يـعـنـى اگـر رد شدند باز مى گردند به سوى آنچه كه بر آن بودند از بخيل بودنشان به مالهايشان پس صدقه نمى دهند و طعام به گرسنگان نمى دهند و برهنه را نـمـى پـوشـانـند با همسايگان مواسات نمى كنند، بلكه در بخل و ترك طاعت پيرو شيطانند پس خداوند فرمود: و از عقب آنـهـا بـرزخـى اسـت تا روزى كه مبعوث شوند. و برزخ از قـبـر است تا قيامت . پس خداوند فرمود: گاهى كه در صور دمـيـده شـود نـسـب بـيـن آنـهـا نـيـسـت و از يـكـديـگـر سـؤ ال نـمـى كـنـنـد و كـسـانـى كـه مـيـزان اعمال آنان سنگين باشد آنان رستگارند و كسانى كه ضرر كرده اند و در جهنم هميشگى مى باشند و صورتهاى آنها به آتش مى سوزد...
و مـعـنـى قوله : فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم فـفـى الخـبر الصحيح عن النبى صلى الله عليه و آله : ان الخلائق اذا عاينوا يوم القيمه و دقه الحساب و اليم العذاب ان الاب يـومئذ يتعلق بولده فيقول اى بنى كنت لك فى دار الدنـيـا الم اربـك و اغـذيـك و اطـعـمـك من كدى و اكسيك و اعلمك الحـكـم و الاداب و ادرسـك آيـات الكـتـاب و ازوجـك كريمه من قـومـى و انـفـقـت عليك و على زوجتك فى حياتى و آثرك على نفسى بمالى بعد وفاتى فيقول صدقت فيما قلت يا ابى فما حاجتك فيقول يا بنى ان ميزانى قد خفت و رجحت سيئاتى عـلى حـسـنـاتـى و قـالت المـلائكه تحتاج كفه حسناتك الى حـسـنـه واحـده حـتـى تـرجع بها و انى اريدان تهب لى حسنه واحـده بـهـا مـيـزانـى فـى هـذا اليـوم العـظـيـم خـطـره قال : فيقول الولد لا و الله يا ابت انى اخاف مما خفته انت و لا اطـيـق اعـطـيـك مـن حـسـنـاتـى شـيـئا. قال فيذهب الاب عنه باكيا نادما على ما كان اسدى اليه فى دار الدنيا.
مـعـنـى آيـه مزبور كه مى فرمايد: وقتى در صور دميده شد نـسـبى بين آنها نيست . در خبر صحيح است كه پيغمبر صلى الله عـليـه و آله فـرمـود: خلايق چون روز قيامت دقت حساب و دردنـاكـى عـذاب را بـبـيـنـنـد در آن روز پدر به فرزند مى آويـزد پـس مـى گـويـد: چـگـونه پدرى بودم براى تو در دنيا؟ آيا تو را تربيت نكردم ؟ و به تو غذا ندادم و از زحمت خـود طعام تو را فراهم نكردم ؟ و تو را لباس نپوشاندم ؟ و دو را بـه آداب و حـكـمـتها آشنا نكردم و قرآن كريم را به تـو نـياموختم ؟ و دختر نيكويى از قوم خود به تو تزويج نـكـردم ؟ و نـفقه تو و زوجه ات را در زندگى خود ندادم : و مـال خـود را بـعـد از وفاتم در اختيار تو قرار ندادم ؟ پسر مـى گـويـد: اى پـدر آنـچـه فـرمـودى هـمـه راسـت اسـت . الحـال بـگـو حـاجـت تـو چـيـسـت ؟ مـى گويد: اى پسر ميزان اعـمـال مـن سـبـك اسـت و سـيـئآت مـن سـنـگـين است . ملائكه مى گـويـند: كفه حسنات تو احتياج به يك حسنه دارد تا سنگين شـود. از تـو مى خواهم كه يك حسنه و ثواب به من ببخشى تـا بـا آن مـيزان خود را سنگين كنم در اين روزى كه خطر آن عـظـيـم اسـت ؟ سپس فرمود: فرزند به پدر مى گويد: به خدا قسم من هم مى ترسم از آنچه كه تو از آن مى ترسى و قـدرت نـدارم كـه از حـسنات خودم چيزى به تو بدهم ، پس فـرمـود: پـدر از نـزد فـرزند مى رود در حالى كه گريان است و از خوبيهايى كه در دنيا به فرزندش كرده پشيمان است .
و كـذلك قـيـل : ان الام تـلقـى ولدهـا فـى ذلك اليـوم فـتـقـول يـا بـنـى الم يـكـن بـطـنـى لك وعـاء فـيـقـول بـلى يـا امـاه فـتـقـول الم يـك ثـديـى لك سـقـاء فيقول بلى يا اماه فتقول ان ذنوبى قد اثقلتنى فاريد ان تـحـمـل عـنـى ذنـبـا واحـدا فـيـقـول اليـك عـنـى يـا اماه فانى مـشـغـول بـنـفـسـى فـتـرجـع عـنـه بـاكـيـه و ذلك تـاءويـل قـوله تـعـالى : فـلا انـسـاب بـيـنـهـم يـومـئذ و لا يتسائلون .
و همچنين گفته شده كه : در آن روز ما در فرزندش را ملاقات مـى كـند پس ‍ مى گويد: اى پسرم ! شكم من ظرف تو نبود؟ مـى گـويد: بلى اى مادر، مى گويد: آيا پستان من مشك شير بـراى تـو نـبـود؟ مى گويد: بلى اى مادر. سپس مى گويد گناهان من زياد است و بار من سنگين است مى خواهم گناهى از گناهان مرا تحمل كنى . مى گويد: دور شو از من اى مادر كه من گرفتار خودم هستم . سپس مادر گريه كنان برمى گردد. ايـن بـود تاءويل آيه كريمه كه ذكر شد و فارسى آن اين اسـت كـه : نـسـب از بـيـن بـرداشـتـه مـى شـود و در ايـن روز منسوبين از يكديگر سؤ الى ندارند.
قـال : و يـتـعـلق الزوج بـزوجـتـه فـيـقـول يـا فلانه اى زوج كنت لك فى الدنيا فتثنى عليه خـيـرا و تـقـول نـعـم الزوج كـنـت لى فتقول انى اطلب منك حسنه واحده لعلى انجو بها مماترين من دقـه الحـسـاب و خـفـه المـيـزان و الجـواز عـلى الصـراط فـتـقـول له لا و الله انـى لا اطـيـق ذلك و انـى لا خـاف مصل ما تخافه انت فيذهب عنها بقلب حزين حيران . و ذلك ورد فـى تـاءويـل قـوله تـعـالى : و ان تـدع مـثـقله الى حملها لا يـحـمـل مـنـه شى و لو كان ذاقربى ،(193) يعنى ان النـفـس مـثـقله بالذنوب تسال اهلها و قرابتها ان يحملوا عنها شـيـئا مـن حـمـلهـا و ذنـوبـهـا فـانـهـم لا يـحـمـلونـه بـل يـكـون حـالهـم يـوم القـيـمـه نـفـسـى نـفـسـى كـمـا قـال الله : يـوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه .(194)
فـرمـود: مـرد نـزد زوجـه خـود مى آيد و مى گويد: اى فلان چـگـونه شوهرى بودم من از براى تو در دنيا؟ پس زوجه او را ثـنـا مـى كند و خير او را مى گويد كه تو خوب شوهرى بودى از براى من . پس شوهر مى گويد: من از تو يك حسنه مـى خـواهـم كـه شـايـد وسـيـله نجات من فراهم شود و از دقت حساب ، و سبكى ميزان و عبور بر صراط كه مى بينى نجات پـيدا كنم . پس ‍ زوجه مى گويد: نه والله نمى توانم به تـو كـمـك كـنـم و مـن مـى تـرسـم از هـمـان چـيزى كه تو مى تـرسـى . پـس مرد با قلب حزين و حيران از نزد زوجه خود مـى رود. ايـن مـطلب در تاءويل اين آيه كريمه وارد شده كه تـرجمه اش اين است كه : اگر آن كس كه بارش سنگين است كـسـى را بـخـوانـد كـه از سـنگينى او قدرى بكاهد چيزى از سـنـگـيـنـى او حـمـل نخواهد كرد گرچه از خويشان نزديك هم بـاشـد، يـعـنـى نـفـسـى كـه بـه گـنـاه سـنـگـيـن اسـت از اهـل خـودش سـؤ ال مـى كـنـد و اقـربـاى خود را مى خواند كه چـيـزى از آن بـردارنـد و بـار گـنـاه او را سـبك كنند. و آنها حـمـل نـمـى كـنـنـد و چـيـزى را بـرنـمـى دارنـد بـلكـه حـال آنـهـا در روز قيامت نفسى نفسى مى باشد، يعنى هر كس بـه فـكـر نـجـات شـخـص ‍ خـود مـى بـاشد. چنانچه خدا مى فـرمايد: روزى كه شخص از برادرش و پدر و مادرش و زن و فرزندانش فرار مى كند و براى هر يك از آنها در اين روز گـرفـتـارى هـسـت كـه ديـگـر فرصت ندارد كه به ديگرى برسد.
قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : اخـبـرنـى جبرئيل قال بينما الخلايق وقوف فى عرصه القيامه اذ امر الله تـعـالى مـلائكـه النـار ان يقودوا جهنم فيقودها سبعون الف مـلك بـسـبـعـين الف زمام فيجد الخلايق حرها و و هجها من مسيره شهر للراكب المجد و قد تطاير شررها و علا زفيرها فـاذا دنـت من عرصه القيامه صارت ترمى بشرر كالقصر فـلا يبقى يومئذ من نبى و لا وصى نبى و لا شهيد الا وقع من قـيـامـه جـاثيا على ركبتيه و غيرهم من ساير الخلق يخر على وجهه و كل منهم ينادى يا رب نفسى نفسى الا انت يا نبى الله . فـانـك قـائم تـقـول يا رب نجنى و ذريتى و شيعتى و محب ذريـتـى . قـال فـيـطـلب النـبـى صـلى الله عـليـه و آله ان تتاءخر عنهم جهنم فيامر الله تعالى خزنه جهنم ان يرجعوها الى حـيث اتت منه و ذلك فى تفسير قوله تعالى فى سوره الفجر: و جى ء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكـرى .(195) و مـعـنى يتذكر يعنى ابن آدم يتذكر ذنـو بـه و مـعـاصيه و يندم كيف ما قدم ما له ليقدم عليه يوم القيمه . و قوله تعالى : و انى له الذكرى يوم القيمه حيث تـرك الذكرى فى دار الاعمال و ما تذكر الا فى دار الجزاء فـمـا تـنـفـعـه الذكـرى . و قـوله تـعـالى يـحكى عن ابن آدم يـقـول : يـا ليـتـنـى قـدمـت لحـيوتى (196) اى قدمت امامى قـتـصـدقـت بـه لوجـه ربـى و تـزيـدت مـن عـمل الخير و الصلوه و العبادات و التسبيح و ذكر الله حتى نـلت بـه فـى هذا اليوم درجات العلى و النعيم الدائم فى اعلى الجنان مع الشهداء و الصالحين .
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: جـبـرئيـل بـه مـن خبر داد گفت در بين اينكه خلائق در عرصه قـيـامـت تـوقـف دارنـد نـاگـهـان امـر خـداى مـتـعـال صـادر مـى شـود كـه مـلائكـه مـوكـل به آتش جهنم را بكشند بياورند به محشر. پس ‍ هفتاد هزار ملك آن را با هفتاد هزار مهار مى كشند. پس خلائق گرما و حـرارت او را از مـسـافـت يـك مـاه كـه سـواره تـندرو طى كند احـسـاس ‍ مـى نـمـايـنـد. و شـعـله هـاى او در هوا پر مى زند و صـداى زفـيـر آن بـلنـد شـود پـس ‍ وقـتـى كـه نـزديك به عرصه قيامت شود جرقه اى مى زند مانند قصر و كوشك پس بـاقـى نـمـاند در اين روز پيغمبرى و نه وصى پيغمبرى و نـه شهيدى مگر اينكه به زانو مى آيند و ديگر مردم به رو مـى افـتـنـد و هـمـه فـريـاد مى كنند خدايا مرا نجات بده مرا نـجـات بـده و نـجـات خـود را از خـدا خـواهـانـنـد مـگر تو يا رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله كـه ايـسـتـاده اى و مـى گـويـى خـدايـا نـجـات بـده مـرا و ذريه مرا و شيعيان مرا و دوسـتـان ذريـه مـرا! فرمود: سپس پيغمبر مى خواهد كه آتش بـه عـقـب بـرگـردد و از مـردم دور شـود. پـس خـداى مـتـعـال امـر فـرمـايـد كـه خـزنـه جـهـنـم او را بـه جـاى خود برگردانند. اين معنى در تفسير آيه كريمه در سوره فجر است . كه مى گويد در اين روز جهنم آورده شود و در اين روز انـسـان بـه يـاد مـى آورد و چـگـونه براى او ياد آوردن نفع دارد، يـعنى روز قيامت اولاد آدم گناهانش را به ياد مى آورد و پشيمان مى شود و مى بيند چگونه آنچه پيش فرستاده بر آن وارد شـده و چـگـونـه در دنـيـا يـادآور نـشـد كـه خـانـه اعـمال بود و مى توانست خود را اصلاح كند و امروز كه روز جزاست به ياد آورده ؛ بنابراين ياد نمودن براى او فايده اى نـدارد. و فـرمـايـش حـق تـعـالى كـه از زبـان اولاد آدم نـقل مى فرمايد كه مى گويد: اى كاش پيش فرستاده بودم بـراى زندگانيم ، يعنى اى كاش براى رضاى خدا صدقه داده بودم ، و كارهاى خير، و عبادات ، نماز ذكر، دعا و تسبيح زياد انجام داده بودم تا اينكه امروز از آن فايده و بهره مى بـردم و درجـات عـالى و نـعمتهاى باقى در مجاورت انبياء و شهدا و صالحين نصيب من مى گرديد:
و انـما سمى الله تعالى حيوه الاخره آخره لان نعيم الجنه خالده دائمه لا نفاد له باق ببقاء الله تعالى بخلاف الدنيا فـان الحـيـوه فـيـهـا مـنـقـطـعه مع انه مشوب بالهم و الغم و المرض و الخوف و الضعف و الشيب و الدين و غير ذلك .
علت اينكه خداى متعال زندگانى آخرت را آخرت ناميد از اين جـهـت اسـت كـه نعمت هاى بهشت هميشه و دائم است و تمام نمى شـود تـا خدا باقى است بهشت و نعمتهاى آن هم باقى است . بـه خـلاف دنـيـا كه زندگى در آن موقت و منقطع است و همان زنـدگى كوتاه نيز آلوده به هم و غم ، مرض ، و ترس ، و ضعف و پيرى ، و مقروض شدن و غير اينها مى باشد.
فـاسـتـيقظ يا اخى من نومك و اخرج من غفلتك و حاسب نفسك قـبـل يـوم الحـسـاب و اخـرج مـن تبعات العباد و صالح الذين اخـذت مـنـهـم الربـا و اعـتـذر الى من قذفته بالزنا و اغتبته ونـلت مـن عـرضـه فـان العـبـد مـادام فـى الدنـيـا تقبل توبته اذا تاب من ذنوبه و اذا اعتذر من غرمائه رحموه و عـفـوا عـنه و اسقطوا عنه حقوقهم الذى عليه فاما فى الآخرة فـلا حـق يـوهب و لا معذرة تقبل و لاذنب يغفر و لابكاء ينفع . و قال عليه السلام : ما فزع امرء فزعة الا كانت فزعته عليه حـسـرة يـوم القـيـمـة فـمـا خلق امرء ليلهو. انظر الى قوله تـعـالى : ايـحـسـب الانـسـان ان يـتـرك سـدى .(197) و قال تعالى : افحسبتم انما خلقنا كم عبثا.(198)

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page