next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page


خـداونـد مـتـعـال از زبـان لقـمـان حـكـيـم نـقـل مـى فـرمـايـد كـه گـفـت : اى پـسـرم كـارهـا و اعـمـال بـندگان اگر به سنگينى دانه خردلى بوده باشد پـس در مـيـان كـوهـى يا در آسمانها يا در زمين باشد خداوند مـتـعـال آن را بـراى سـنـجش و حساب ظاهر و حاضر فرمايد. بدرستى كه خدا لطيف است ، يعنى از امور دقيقه مطلع و خبير است و به هر چيز آگاه است .
و اكده بالقسم بنفسه ) فقال : فوربك لنسئلنهم اجمعين عما كانوا يعملون .(73)
خـداى مـتعال جريان قيامت را با قسم بذات مقدس خود تاءكيد فـرمـوده پـس ‍ چـنـيـن مى فرمايد: قسم به پروردگارت هر آيـنـه از هـمـه آنـهـا از آنـچـه عـمـل كـرده انـد سـؤ ال خواهيم نمود.
و قـال : فـلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلن المرسلين فلنقصن عليهم بعلم و ما كنا غائبين .(74)
پـس هـر آيـنـه از امـتـهـايـى كـه پـيـغـمـبـران به سوى آنها فـرسـتـاده شـد سـؤ ال مـى كـنيم و هر آينه از پيغمبران سؤ ال مى كنيم . سؤ ال از دسته اول راجع به رسيدن احكام الهى اسـت بـه آنـهـا. و سـؤ ال از دسـتـه دوم از انـجام ماءموريت و رسـانـيـدن احـكـام بـه بـندگان خداست و بر هر دو دسته از روى عـلم قـصه مى كنيم ، يعنى حقيقت را مى دانيم و ما از آنها غايب و پنهان نيستيم .
و قـال : و نـكـتـب مـا قـدمـوا و آثـارهـم و كل شى احصيناه فى امام مبين .(75)
و مـا آنـچـه را پـيـش فـرسـتـادنـد از اعـمـال و آثـارى كه از آنها سرزده مى نويسيم ؛ مانند: علمى كـه بـه ديـگـران تـعـليـم نمودند و قدمهايى كه به سوى مـسـاجـد بـر داشـتـنـد. و مـانـنـد شـايـع سـاخـتـن چـيـزهـاى بـاطـل و زشت و تاءسيس پايه هاى ظلم و ستم . و هر چيز را در لوح مـحفوظ احصاء و شماره نموديم يا در قلب مبارك امام عليه السلام چنانچه در روايات است .
و قـال : يـوم يـبـعثهم الله جميعا فينبئهم بما عملوا احصاه الله و نسوه و الله على كل شى ء شهيد.(76)
روزى كـه خـداى مـتـعـال هـمـه آنـهـا را بـرانگيزاند و مبعوث فـرمـايـد، پـس آگـاه فـرمـايـد آنـهـا را بـه اعـمـال آنـها. خداى متعال آن را شماره فرموده و آنها فراموش كرده اند و از ياد برده اند. و خدا بر هر چيز قادر است ، پس قـدرت دارد كـه آنـهـا را زنـده كـند و اعمالى را كه فراموش كرده اند به خاطر آنها بياورد.
و قـال : و يـوم يـعـض الظـالم عـلى يـديـه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا.(77)
روزى كه ظالم از ندامت و حسرت پشت دست خود را به دندان مـى گـزد و مـى گويد اى كاش راه پيغمبر را پيش گرفته بـودم كـه امـروز سرافراز بودم و از رحمت خدا بهره مند مى شدم .
قال المصنف : ثم ان الله سبحانه لم يؤ يس من اساء الله الى نـفـسـه و ظـلمـهـا مـن رحـمـتـه و وعـده قبول التوبة و المحبة عليها اذا تاب و اناب .
مصنف گويد: پس به درستى كه خداوند سبحان جلت عظمته كـسـى را كـه بـه نـفس خود بد كرده و به خود ظلم نموده از رحـمـت خـود مـاءيـوس نـفـرمـوده و بـه او وعـده قـبول توبه داده و فرموده توبه كننده را دوست دارم وقتى بازگشت كند و به درگاه رحمت من عذر خواه باشد.
فـقال سبحانه : و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما.(78)
خـداى سبحان فرمود: هر كس عمل بد كند يا به نفس خود ظلم كـنـد پـس از خـدا طـلب مـغفرت و آمرزش كند خدا را بخشنده و مهربان مى يابد.
و قال : ان الله يحب التوابين .(79)
به تحقيق خداى متعال توبه كنندگان را دوست مى دارد.
و قـال : كـتـب ربـكـم عـلى نـفـسـه الرحـمـة انـه مـن عمل منكم سوء بجهالة ثم تاب من بعده و اصلح فاءنه غفور رحيم .(80)
خـداى متعال رحمت به بندگان خود را بر خود واجب كرده به ايـن كـه هـر كس عمل بدى از روى جهالت و نادانى از او سر زنـد پـس چـون مـتـوجـه كـار زشت خود گرديد به سوى خدا بـازگـشـت كـنـد و خـود را اصـلاح كـنـد؛ پـس ‍ خدا آمرزنده و مهربان است .
و قـال : والذيـن اذا فـعـلوا فـاحـشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فـاسـتـغـفروا لذنوبهم و من يغفر الذنوب الا الله و لم يصروا على ما فعلوا و هم يعلمون .(81)
و كسانى كه وقتى عمل بد و فحشايى از آنها سر زد يا به نـفـس خـود ظـلم نمودند به ياد خدا مى افتند پس براى گناه خـود طلب آمرزش مى كنند و كيست كه بيامرزد گناهان را مگر خـداى عـزوجل . و اصرار بر آن گناهان ندارند، يعنى وقتى متوجه بدى اعمال خود شدند ديگر ترك مى كنند و چون قبح آن را مى دانند اصرار ندارند.
و قال : و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤ ك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما.(82)
اى پـيـغـمـبـرم اگـر امـت تـو وقـتى كه به سبب گناهان به نـفـسهاى خود ظلم مى كردند به خدمت تو مى آمدند و از خدا و رسـول طلب آمرزش ‍ مى كردند و پيغمبر هم براى آنها طلب آمـرزش نـمـايـد هـر آيـنـه خـداى مـتـعـال را بـسـيـار قبول كننده توبه و مهربان مى يافتند.
و دعـاهـم سـبـحـانـه بـلطـف الكـلام و ارجـاه و اقـربه الى قلوبهم تلطفا منه و رحمة و ترغيبا.
بندگان را با كلام نيكو و لطيف خود دعوت فرموده و آنها را امـيـدوار فـرمـوده و از روى لطـف و رحـمت و براى رغبت دادن و مـتـمـايـل سـاخـتن آنها آن كلام زيبا و جاذب را در دسترس آنها قرار داده كه با قلبهاى خود درك كنند.
فقال سبحانه : قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تـقـنـطـوا مـن رحـمـة الله ان الله يـغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم .(83)
پـس آن خـداى مـنـزه از عـيـوب و احـتياجات فرمود: اى پيغمبر گـرامـى بـگـو اى بـنـدگـان من ، كه به سبب انجام گناهان اسراف و زياده روى كرديد و به نفسهاى خود ظلم و ستم روا داشتيد، با چنين حال از رحمت حق تعالى ماءيوس نباشيد؛ به تـحـقيق خدا جميع گناهان را مى آمرزد. به درستى كه آن خدا آمرزنده و مهربان است .
و قـال : ان الله لا يـغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء.(84)
بـه تـحقيق خداى متعال آنچه به او شرك آورده شود و مشرك بـه حال شرك بميرد آن را نمى آمرزد و از اين پايين تر را براى هر كس كه بخواهد مى آمرزد.
و قال : و سارعوا الى مغفرة من ربكم و جنة .(85)
و بشتابيد به سوى آمرزش از جانب خداى خود و بهشت .
و قال : ادعونى استجب لكم .(86)
بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.
فـوعـدهـم بالاجابة و مدحهم سبحانه فى كتابه العاملين بـالطـاعات المسارعين الى الخيرات ليرغب العباد فى عملها كما رهب فى السيئات يتناهى الناس عنها.
پـس خـداى مـتـعـال جلت عظمته به آنها وعده اجابت دعا مرحمت فـرمـوده و در كـتـاب كـريمش از آنها مدح نموده كه اينها به طاعات و عبادات عمل مى كنند و به كارها و امور خير سرعت مى نـمـايـنـد. و ايـن وعـده اجابت و مدح از آنها براى اين است كه بندگان در انجام كارهاى خير رغبت كنند چنانچه با تخويف و ترساندن آنها از گناهان اراده فرموده كه آنها از آن كارهاى قبيح باز ايستند.
فـقـال سـبـحـانـه : و مـن يـتـق الله يـجـعـل له مـخـرجـا و يـرزقـه مـن حـيـث لا يـحـتـسـب و مـن يـتـوكـل عـلى الله فـهـو حـسـبـه ان الله بـالغ امـره قـد جعل الله لكل شى ء قدرا.(87)
آن كـس كـه از خـدا بترسد و ترك گناه كند خدا براى او راه خـارج شـدن از مـهـالك را قـرار مـى دهـد و او را از جـايى كه گـمـان نـمى برد روزى مى دهد. و كسى كه امور خود را به خـدا واگـذارد پـس خـدا او را بـس اسـت . بـه تحقيق كه خداى مـتـعال آنچه اراده فرمايد به آن مى رسد. خدا براى هر چيز حدى و اندازه اى قرار داده است .
و قال : و من يتق الله يجعل له من امره يسرا.(88)
آن كـس كـه از خدا بترسد و گناه نكند خداوند امور او را به آسانى اصلاح فرمايد.
و قـال : و مـن يـتـق الله يـكـفـر عـنـه سـيـئاته و يعظم له اجرا.(89)
آن كـس كـه از خـدا بـتـرسـد و تـرك گـنـاه كـند خدا گناهان گذشته او را مى آمرزد و اجر عظيم به او مرحمت مى فرمايد.
و قـال : الذيـن امـنـوا و كـانـوا يـتـقـون لهم البشرى فى الحـيـوة الدنـيـا و فـى الاخـرة لا تبديل لكلمات الله ذلك هو الفوز العظيم .(90)
كـسانى كه ايمان آوردند و تقوى و پرهيز و اجتناب از گناه را پـيـشه خود قرار دادند براى آنها دو بشارت هست يكى در دنيا و يكى در آخرت . و آنچه خدا وعده فرموده خلافى در آن نيست ، اين است رستگارى عظيم . و مراد از بشارت دنيا رؤ يا و خواب خوبى است كه در آن بشارت به نعمتها است . و مراد از بـشـارت آخـرت بـهشت است يا بشارت به رحمت و آمرزش هنگام مردن .
قـل بـفـضـل الله و بـرحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون .(91)
بـگـو بـه فـضـل و رحـمـت خـدا پـس بـايـد به اين خوشنود بـاشـيـد. او بـهـتـر اسـت از آنـچـه جـمـع آورى مـى كـنـيـد از اموال دنيا.
و قـال : يـا عـبـاد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون الذين امنوا باياتنا و كانوا مسلمين ادخلوا الجنة انتم و ازواجكم تجبرون .(92)
اى بـنـدگـان من ، امروز ترسى بر شما نيست و هيچ اندوه و حزنى نداريد. آن بندگان كسانى هستند كه ايمان به آيات ما آورده و تسليم خداى خود هستند. به آنها گفته مى شود با هـمـسـرانـتـان داخـل بـهـشـت شـويـد و به نعمتهاى بهشتى در حال سرور و خشنودى متنعم باشيد.
و قـال : و ازلفـت الجـنـة للمـتقين غير بعيد هذا ما توعدون لكـل اواب حـفـيـظ مـن خـشـى الرحـمـن بـالغيب و جاء بقلب منيب .(93)
بـهـشـت بـه سـرعت براى اهل تقوا زينت داده شود. و به آنها گـفته شود اين است آنچه در دنيا وعده داده شديد. اين نعمتها براى هر كسى است كه بسيار رجوع به خدا مى كند و حافظ حـدود خـدا مى باشد، آن كسى كه در پنهان و تنهايى از خدا بـتـرسـد و بـا قـلب تـائب و نادم از گذشته به سوى خدا رود.
قـال المـصـنـف : فـلم يـقنط احدا من فضله و رحمته و بسط العـفـو و الرحـمـه و وعـد و تـوعـد ليـكون العبد مترجحا بين الخـوف و الرجـاء كـما روى انه لووزن خوف العبد و رجائه لم يـرجـح احدهما على الاخر و اذا اعظم الخوف كان ادعى الى السـلامه فانه روى ان الله انزل فى بعض كتبه و عزتى و جلالى لا اجمع لعبد المؤ من خوفين و لا امنين اذا خافنى فى الدنيا امنته فى الاخره و اذا امننى اخفته يوم القيمه .
خـدا احـدى را از فـضـل و رحـمت خودش ماءيوس نكرده و عفو و رحـمـت خـود را توسعه داده و وعده رحمت و وعيد عذاب داده است تـا ايـن كـه بـنـده در حـال رجحان خوف و رجا باشد. گاهى تـرس را بـراى خـود صـلاح بـدانـد و گـاهـى اميدوارى را، چنانچه در روايت وارد شده كه : اگر خوف و رجاى بنده وزن و سـنـجيده شود هيچ كدام بر ديگرى زيادتى ندارد. و اگر خـوف او زيـادتـر بـاشـد به سلامت نزديكتر است ؛ چون در روايت است كه خدا در بعض كتب منزله خود فرموده ؛ به عزت و جلال خودم جمع نخواهم كرد براى بنده مؤ من خود دو ترس و دو امـان را. اگـر در دنـيـا از من ترسيد او را در آخرت ايمن قرار مى دهم . و اگر در دنيا از عذاب من ايمن شد در آخرت و روز قيامت او را مى ترسانم .
و الدليل على ذلك من القرآن كثير منه قوله تعالى : لمن خاف مقامى و خاف وعيد(94) و قوله : و اما من خاف مقام ربه و نـهـى النـفـس عـن الهوى فاءن الجنة هى الماءوى (95) و قـوله : و لمـن خـاف مـقـام ربـه جـنـتـان (96) و قوله : انما يخشى الله من عباده العلماء.(97)
آن براى كسى است كه از عظمت و وعيد من بترسد. و اما كسى كـه از عـظـمـت خـداى خـود تـرسيد و نفس خود را از تمايلات نـفـسـانـى كـه بر خلاف رضاى خدا است باز داشت پس به تـحـقيق منزل و ماءواى او در بهشت است . و براى كسى كه از عظمت خداى خود ترسيد دو باغستان در بهشت براى او هست . و ايـن اسـت و جز اين نيست كه از بين بندگان علما و دانشمندان هستند كه از خدا مى ترسند.
و قـوله تـعـالى : و اقـبـل بعضهم على بعض يتسائلون ، يـعـنـى عـن وجـه السـلامـة . قـالوا انـا كـنـا قـبـل فـى اهلنا مشفقين ، يعنى خائفين . فمن الله علينا و وقينا عذاب السموم .(98)
اهـل بـهـشت از يكديگر سؤ ال مى كنند كه سبب ورود شما به بـهـشـت در حـال سـلامـت چـه بـود. گـويـند ما در دنيا در ميان اهـل و عـشـيـره خـود بـوديـم ولى هـمـيـشـه در حال خوف و ترس از خدا به سر مى برديم . پس خدا بر ما مـنـت گـذارد و عـذاب نـفوذ كننده را از ما دور كرد و ما را از آن عذاب نگاه داشت .
و قوله تعالى : و يدعوننا رغبا و رهبا.(99)
ما را از روى رغبت و ترس مى خوانند.
و قـوله تـعالى : قال رجلان من الذين يخافون انعم الله عـليهما ادخلوا عليهم الباب فاذا دخلتموه فانكم غالبون و عـلى الله فـتـوكـلوا ان كـنـتـم مـؤ منين ،(100) يعنى مدحهم بذلك .
دو مـرد از كسانى كه از خدا مى ترسيدند گفتند: خدا بر آن دو انـعـام فـرمـود. داخـل شـويد بردايشان از آن در. پس چون داخـل شـديـد شـمـا غـالبـانـيـد و بـر خـدا تـوكل كنيد اگر از مؤ منين مى باشيد. (شاهد در اين آيه جمله (يـخـافـون ) اسـت كه مى فرمايد: خدا بر آن دو انعام فـرمـود براى اين كه از خدا مى ترسيدند. و به نظر حقير ايـن آيـه كـريـمـه با منظور مؤ لف تناسب ندارد، ولى چون بنابر ترجمه كتاب است نخواستم از قلم بيفتد. مترجم ).
و قـال سـبـحـانه ، عن هابيل يروى قوله : انى اخاف الله رب العالمين .(101)
خـداونـد از زبـان هـابـيـل فـرزنـد آدم نـقـل مـى فـرمـايـد كـه در جـواب بـرادرش ‍ قـابـيـل ، كه او را تهديد به قتل كرد، گفت : اگر تو دست بـه سـوى مـن دراز كنى كه مرا بكشى من دست به سوى تو دراز نـمـى كـنـم ؛ بـراى ايـن كه من از خداى رب العالمين مى ترسم .
و قال : و اتقون يا اولى الالباب .(102)
اى صاحبان عقل از من بترسيد.
و الايات فى ذلك كثيره يعتبر بها و يتفكر فيها من اسعده الله تـعـالى بـالتـذكـره و اءيقظه بالتبصره و لم يخلد الى الامـانـى و الكلام به فان قوما غرتهم امانى المغفره و العـفـو و خـرجـوا مـن الدنـيـا بـغـيـر زاد مـبـلغ و لا عـمل نافع فخسرت تجارتهم و بارت صفقتهم و بدالهم من الله مـا لم يـكـونوا يحسبون فنسال الله توفيقا و تسديدا يـوفـقـنـا بـه مـن الغـفـله و يـرشـدنـا الى طـريـق الهـدى و الرشاد.
آيات در اين مورد بسيار است كه هر كس خدا به او سعادت داد از آنـهـا عـبرت مى گيرد و در آنها فكر مى كند و ياد آور مى شـود آن كـس كـه خدا او را از خواب غفلت بيدار كرد و به او بينايى داد و در آرزوهاى دائمى باقى نماند و به آرزو كلام نگفت . پس به درستى كه دسته اى به آرزوى مغفرت و عفو مـغـرور شده اند و از دنيا خارج مى گردند بدون توشه اى كـه آنـهـا را به منزل برساند و بدون عملى كه براى آنها نفعى داشته باشد. پس تجارت آنها با ضرر توام و معامله آنـهـا بـدون بهره است . و ظاهر شود براى آنها از خدا آنچه كه گمان نمى بردند. پس از خدا توفيق مى خواهم كه ما را از غفلت خارج فرمايد و ما را به راه هدايت ارشاد فرمايد.
يقول العبد الفقير الى رحمه ربه و رضوانه ابو محمد الحـسـن بـن الى الحـسـن بن محمد الديلمى جامع هذه الايات من الذكـر الحـكـيـم انـمـا بدئت بالموعظه من كتاب الله تعالى لانـه احـسـن الذكـر و ابـلغ المـوعـظـه و تابعته انشاء الله بكلام عن سيدنا و مولينا رسول الله صلى الله عليه و آله المـؤ يـد بـالوحـى المـسـدد بـالعـصـمة الجامع من الايجاز و البلاغه ما لم يبلغه احد من العالمين .
بـنـده فـقير به سوى رحمت و رضوان خدايش ابو محمد حسن بـن ابى الحسن ابن محمد ديلمى جمع كننده اين آيات از قرآن كـريـم چنين گويد: علت و جهت اين كه به مواعظ كتاب خداى تـعـالى ابـتـداء كـردم اين است كه آن نيكوترين ذكر است و رسـاتـريـن مـوعـظـه است . و دنبال آن انشاءالله كلام سيد و مولاى خود رسول خدا صلى الله عليه و آله را ذكر مى كنم ، كـه آن بـزرگـوار را وحـى الهـى تـاءيـيـد نـمـوده و عـصمت پشتيبان اوست و داراى مقام جامعيت مختصر گويى و بلاغت است بـه حـدى كـه احـدى از خـلق اوليـن و آخـريـن بـه آن درجـه نرسيده است .
فـقـد قـال صـلى الله عليه و آله : اوتيت جوامع الكلم . و لقد صدق رسول الله صلى الله عليه و آله فانه اذا فكر العـبـد فـى قـوله صـلى الله عليه و آله اكثروا من ذكر هادم اللذات عـلم انـه قد اتى بهذه اللفظة على جوامع العظه و بـلاغـه التذكره دل على ذلك قول الله تعالى فى امتنانه عـلى ابـراهـيم و ذريته عليه و عليهم السلام : انا اخلصناهم بـخـالصـه ذكـرى الدار.(103) و فـى قـوله صـلى الله عـليـه و آله ايـاك و مـا تـعـتـذر مـنـه . فـقـد دخل فى هذه اللفظه جميع آداب الدنيا.
پس به تحقيق پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به من گـفـتـار و كـلام جـامـع داده شد. و البته راست فرموده است ؛ بـراى ايـن كه وقتى شخص در اين فرمايش آن حضرت فكر كـنـد كـه فـرمـود: بسيار ياد كنيد خراب كننده لذتها را. مى داند كه اين كلام حضرت جامع موعظه و بلاغت و تذكر است . و بـر آن دلالت دارد. ايـن فـرمـايـش خـداى متعال در مورد منت نهادن بر ابراهيم و ذريه او عليه السلام : بـه درسـتى كه ما قرار داديم ابراهيم و ذريه او را خالص ‍ بـراى خـود يـك نـوع خـالص بودنى كه با هيچ چيز مخلوط نـيست . و آن عبارت است از يادآورى آنها خانه آخرت را در هر حـال . و آنـهـا هر عملى و هر عبادتى انجام مى دادند نظرشان جوار خداوند متعال بود و فائز شدن به لقاى حق . و تعبير دار و خانه براى اين است كه خانه حقيقى خانه آخرت است و دنـيـا مـحـل عـبـور اسـت . و بـاز دلالت دارد بـر صدق گفتار رسـول الله صـلى الله عليه و آله اوتيت جوامع الكلم ، اين فـرمـايـش حضرت : بپرهيز از چيزى كه بعد بخواهى از آن عذر خواهى كنى . اين جمله جميع آداب معاشرت و برخورد با نـوع و هـر گـونـه صـحبت و عمل را فرا مى گيرد، كه اگر انسان همين را در نظر داشته باشد كه نحوى رفتار كند كه نـخـواهـد از كـسـى عـذر خـواهـى كـند چه مقدار دامنه اين مطلب وسيع است .
و فى قوله صلى الله عليه و آله : دع ما يريبك الى مالا يريبك .
جـمـله ديـگـر كـه شاهد است اين است كه مى فرمايد: واگذار آنـچـه تـو را بـه شـك مـى انـدازد و عـمـل كن به چيزى كه در آن شك ندارى . با اين جمله از جميع شبهات جلوگيرى مى كند.
و قـوله صـلى الله عـليه و آله : الامر ثلاثه امر استبان رشده فاتبعوه و امر استبان غيه فاجتنبوه و امر اشتبه عليكم فردوه الى الله . و فى قوله : اياك و ما يسوء الادب . فقد استوفى بذلك كل مكروه و مذموم .
شـاهـد ديـگـر براى صدق فرمايش حضرت كه : به من قوه گفتن كلام جامع داده شده است ، اين دو فرمايش آن بزرگوار اسـت : هـمـه امـور در بـرخـورد بـا وظـايـف ديـنـى از سـه حـال خارج نيست : يكى امرى كه رشد و صلاح و حليت و مباح بـودن آن ظـاهـر است پس آن را پيروى كنيد. ديگر امرى است كه ظلالت و گمراهى در آن عمل ظاهر است . پس از آن دورى و اجـتـنـاب نـمـاييد. و سوم امرى است مشتبه كه حقيقت آن را نمى دانـيـد، پـس آن را بـه خـدا واگذار كنيد، يعنى اعتقاد شما در امـور مشتبه امر واقعى آن باشد كه آنچه هست همان است و خدا مى داند و ما را با آن كارى نيست ؛ چون نمى دانيم . و اما جمله ديـگر: بر تو باد به دورى كردن از آنچه سبب بى ادبى و سـوء اخـلاق است ، كه در اين جمله جامع دورى كردن از همه كارهاى مكروه و مورد مذمت يادآور شده است .
و فـى احـاديـثـه مـن المـواعـظ و الزواجـر مـا هـو ابـلغ مـن كل كلام مخلوق .
در احـاديـث آن حـضـرت از موعظه ها و منع ها چيزى هست كه از كلام جميع خلايق رساتر است .
و انـا اذكـر انـشـاء الله مـا تـيـسر ايراده بحذف الاسانيد لشـهـرتـهـا فـى كـتـب اسـانـيـدهـا و اتـبـع ذلك بـكـلام اهل بيته و من تابعهم من الصالحين .
و من انشاء الله آنچه كه ذكر آن مقدور باشد بدون سند ذكر مـى كـنـم ؛ چـون سـنـد آن در كـتـابـهـا مـشـهـور اسـت . و دنبال آن كلام خاندان آن بزرگوار و كسانى كه از صالحين متابعت آن بزرگواران نمودند ذكر مى كنم .
قـال انـس بـن مـالك : جـاء رجـل الى رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله فـقـال يـا رسـول الله اشـكـو اليـك قـسـوة قـلبـى فقال صلى الله عليه و آله : اطلع على القبور و اعتبر بيوم النشور.
انس بن مالك گفت : مردى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمـد عـرض ‍ كـرد يـا رسـول الله بـه شـمـا شـكـايت مى كنم قساوت قلب خود را. حضرت دو چيز براى رفع قساوت قلب او بـيـان كـرد. فـرمـود: در قـبـرسـتـان حـضور پيدا كن و از اهل قبور اطلاع حاصل كن . و عبرت بگير از روز قيامت و نشر مردم و نامه هاى اعمال آنان .
و قـال صـلى الله عـليه و آله : عودوا المرضى و اتبعوا الجنائز يذكركم الاخرة .
بـه عـيـادت مـريضان برويد و دنبال جنازه ها حركت كنيد تا به ياد آخرت بيفتيد. و قد حث الله تعالى فى الموعظه و نـدب اليـهـا رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله بـهـا فـقـال : ادع الى سـبـيـل ربـك بـالحـكـمه و الموعظه الحسنه .(104)
بـه تـحقيق خداى متعال در موعظه مبالغه فرمود و پيغمبر را دعـوت فـرمـود كه از همان راه مردم را به حق دعوت كند، پس فـرمـود: مردم را با گفتار حكيمانه و موعظه نيكو به راه حق بـخـوان و قـال تـعـالى : و عـظـهـم و قل لهم فى انفسهم قولا بليغا.(105)
آنان را موعظه كن و در ميان آنها با گفتار رسا تكلم كن .
و قال : و ذكر فاءن الذكرى تنفع المومنين .(106)
و يادآورى كن كه ياد آوردن به مؤ منين نفع مى رساند.
و قال : و ذكرهم بايام الله ،(107) يعنى يوم القيمه و يـوم المـوت و يـوم المـسائله القبر و يوم النشور. و مساءله سـلامه هذه الايام سئل الله تعالى عيسى بن مريم بقوله : و السـلام على يوم ولدت و يوم اموت و يوم ابعث حيا.(108) و ان كـان قـوله يـوم ولدت فـيـه فـقـد سـئل انـواع الشـكـر عـلى سـلامـتـه مـنـه يدل على شده المشقة .
و فـرمـود: روزهـاى خدا را به آنان يادآورى كن كه مراد روز قيامت و روز مرگ و روز سؤ ال قبر و روز محشور شدن خلائق از قبور مى باشد.
حـضـرت عـيـسـى بـن مـريـم سـلامتى اين روزها را از خدا سؤ ال نـمـود بـه ايـن كـه گـفـت : سلام بر من روز ولادت و روز مرگ و روز زنده شدن بعد از مرگ ، و گر چه سلامتى روز ولادت مـتضمن درخواست انواع شكر بر سلامتى او در آن روز مـى بـاشـد كـه دلالت بـر شـدت مـشـقـت و سـخـتـى آن حال دارد.
مـصـنـف ايـن كتاب خدا او را رحمت كند گويد: اين كتاب را به پنجاه و چهار باب مرتب كردم .
باب اول : در ثواب موعظه و نصيحت پذيرى
قـال النـبـى صلى الله عليه و آله : ما اهدى المسلم لاخيه هدية افضل من كلمة حكمة تزيده هدى او ترده عن ردى .
پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: هديه و پيشكش نبرد مـسـلمـانـى براى برادر مؤ منش كه بهتر باشد از كلام حكمت آمـيـز كـه سبب شود هدايت او زياد گردد يا او را از كار بدى باز دارد.
و قـال صـلى الله عليه و آله : نعم العطية و نعم الهديه المـوعـظـة و اوحـى الله الى مـوسى تعلم الخير و علمه من لا يـعـلمـه فـاءنى منور لمعلمى الخير و متعلميه قبورهم حتى لا يستوحش بمكانهم .
پـيـغـمـبـر صلى الله عليه و آله فرمود: موعظه نيكو عطا و بـخـشـشـى اسـت و نـيـكـو هـديـه و پـيـشـكـشـى اسـت . خـداى متعال جلت عظمته به موسى عليه السلام وحى فرمود كه : خير و خوبى را ياد گير و آن را به كسى كه نمى داند ياد بـده ، پـس به درستى كه من نورانى مى كنم قبر آن كس را كه خير را ياد دهد و آن كس را كه ياد بگيرد تا اين كه در آن مكان يعنى قبر وحشت و ترسى براى آنها نباشد.
و روى انـه ذكـر عند النبى صلى الله عليه و آله رجلان كـان احـدهما يصلى المكتوبة و يجلس فيعلم الناس الخير و كـان الآخـر يـصـوم النـهـار و يـقـوم الليـل فـقـال صـلى الله عـليـه و آله : فضل الاول على الثانى كفضلى على الانام .
روايـت شـده كـه در نـزد پـيغمبر صلى الله عليه و آله ذكر شـد كـه دو مـرد هستند كه يكى از آن دو نماز واجب خود را به جـا مـى آورد و مـى نشيند و آنچه خير مردم در آن است به آنها ياد مى دهد از قبيل مسائل فقهى يا اخلاقى يا اعتقادى يا آداب معاشرت و حقوق و امثال اينها، و آن ديگرى روزها روزه است و شـبـهـا بـه عـبـادت قـيـام مـى كـنـد و بـه ايـن حـال اوقـات ايـن دو نـفـر طـى مـى گـردد آيـا كـدام يـك افـضـل اسـت ؟ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: آن اول كـه بـه واجـبـاب اكـتـفـا مـى كـنـد و مـشـغـول تعليم مردم است فضيلتش بر دوم مانند فضيلت من است بر مردم ديگر.
و قـد اثـنـى الله عـلى اسـمـاعـيل بقوله : انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا و كان ياءمر اهله بالصلوة والزكوة و كان عند ربه مرضيا.
بـه تـحقيق خداوند حضرت اسماعيل صادق الوعد را در قرآن كـريـم مـدح كـرده كـه : او صـادق الوعـد بـود و رسـول و نبى بود و اهل و عشيره اش را امر به نماز و زكات مـى نـمـود و در نـزد خـداى خـود مرضى بود، يعنى خدا از او راضى بود.
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : ما تصدق مؤ من بصدقه احـب الى الله مـن مـوعـظة يعظ بها قوما يتفرقون و قد نفعهم الله بها و هى افضل من عبادة سنة .
پـيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: مؤ منى در راه رضاى خـدا هـيـچ صـدقـه اى نـداد كـه دوست داشتنى تر باشد به سـوى خـدا از موعظه اى كه با آن افراد پراكنده و متفرق را نفع رساند و از پراكندگى به اجتماع برگردند و موعظه در ايـن مـورد فـضـيـلت و ثـواب آن از يـك سال عبادت بيشتر است .
فاستمع ايها العاقل الى الموعظه و لا تضرب عن الذكر صـفـحـا و غـالب هـواك و جـاهـد نـفـسـك و فـرغ قـلبك فانما جـعـل لك السـمـع لتـعـى بـه الحـكـمـه و البـصر لتعتبر مـاتـرى مـن خـلق السـمـوات و الارض و مـا بينهما من الخلق و اللسـان لتـشـكـر بـه نـعم الله و قديم ذكره به و حمده و تـلاوه كـتـابـه و القـلب لتـفـكـر بـه فـاجـعـل شـغلك فى آخرتك و ما تصير اليه و اصرف همتك فان نصيبك من الدنيا ياتى من غير فكر و حركه .
پـس اى عـاقل بشنو موعظه را و از موعظه رو بر نگردان . و بر هواى نفس ‍ خود غلبه كن و با نفس خود جهاد كن ، و آن را از كـارهـاى خـلاف بـازدار. و قـلب خـود را از افـكـار بـاطـل فـارغ سـاز؛ بـراى اين كه اعضاء و جوارح ظاهرى و بـاطـنـى تو هر كدام براى منظور صحيح خلق شده . گوش تـو بـايـد ظـرفيت داشته باشد براى شنيدن حكمت . و چشم تـو بـراى عـبـرت گـرفـتـن اسـت از آن چه مى بيند از خلقت آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنـچه بين آنهاست . و زبان براى شكر نعمتهاى الهى است . و ذكر و حمد و ثناى خدا گفتن و تلاوت قـرآن كـريم نمودن . و قلب براى فكر در عظمت خدا و مزيد مـعـرفت است . پس شغل خود را در امورى قرار ده كه مربوط به آخرت است و آنچه كه بازگشت تو به سوى آن است . و هـمـت خـود را صرف عمران آخرت بنما، به درستى كه آنچه نـصـيب و بهره تو از دنياست به تو خواهد رسيد بدون اين كـه در اطـراف او فـكـر كـنـى يـا بـراى بـه دسـت آوردن آن حركتى انجام دهى .
فـقد قال اميرالمؤ منين عليه السلام : و قد سبق الى جنات عدن اقوام كانوا اكثر الناس صلوة و صياما فاذا وصلوا الى الباب ردوهم عن الدخول فقيل بماذا ردوا الم يكونوا فى دار الدنـيـا صـلوا و صـامـوا و حـجـوا فـاذا بـالنـداء مـن قـبـل المـلك الاعـلى جـل و عـلا بـلى قـد كـانوا ليس لاحد اكثر صـيـامـا و لا صلوة و لا حجا و لا اعتمادا و لكنهم غفلوا عن الله مواعظه .
بـه تـحـقـيـق اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: در قيامت به سوى بهشت عدن كسانى سبقت گيرند كه از همه مردم نماز و روزه آنـهـا بـيـشـتـر بـود چـون به در بهشت برسند آنها را بـرگردانند و مانع از دخول آنها شوند. گفته شود به چه جهت رد مى شوند آيا در دنيا نماز و روزه و حج انجام ندادند؟ پـس در ايـن هـنـگـام جـواب از جـانـب خـداى عـالم جل و علا آيد بلى چنين است كه آنها نماز و روزه و حج و اعتماد بـه خـدا از هـمـه بـيـشـتـر داشـتـند و ليكن از موعظه هاى خدا غافل بودند.
و عن سالم عن ابيه قال ، قال رسـول الله صـلى الله عـليه و آله : احب المؤ منين الى الله تـعـالى مـن نـصـب نـفـسـه فى طاعة الله و نصح لامة نبيه و تـفـكـر فـى عـيـوبـه و اصـلحـهـا و عـلم فعمل و علم .
سـالم از پـدرش نـقل كرد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فـرمـود: آن كـس از مـؤ منين بيشتر از همه مورد محبت و دوستى خـدا واقـع اسـت كـه در اطـاعـت و بـنـدگـى خـدا جـديـت كامل داشته باشد، و امت پيغمبرش را نصيحت كند، و در عيوب و زشـتـيهاى اعمال خود فكر كند و آن را اصلاح كند، علم دين را فـرا گـيـرد و بـه آن عـمـل كـنـد و بـه ديـگران ياد دهد و بياموزد.
و عن انس قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الا اخـبـركـم بـاءجـود الاجـواد قـالوا بـلى يـا رسـول الله . فـقـال اجـود الا جواد الله و انا اجود بنى آدم و اجودهم بعدى رجل علم علما فنشره و يبعث يوم القيمة امة واحدة و رجـل جـاد بـنـفـسـه فـى سـبـيـل الله حـتـى قتل .
از انـس نـقـل شـده كـه گـفـت پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فـرمـود: آيا خبر ندهم به بخشنده ترين بخشنده ها؟ گفتند: بـلى يـا رسول الله . پس فرمود بخشنده ترين بخشنده ها خداى متعال جلت عظمته مى باشد. و من بخشنده ترين اولاد آدم هـسـتم و بخشنده ترين اولاد آدم بعد از من مردى است كه علمى را بياموزد پس آن را منتشر كند و چنين كس در روز قيامت مبعوث شـود در حـالى كـه امـت واحده است ، يعنى كسى است كه جامع خيرات است و به او اقتدا مى شود. و نيز بخشنده ترين مردم بـعـد از مـن مـردى اسـت كه جان خود را راه خدا بخشش كند تا كشته شود.
و عـنـه عـليـه السـلام : مـن عـلم عـلمـا فـله اجـر مـن عمل به الى يوم القيمة .
كـسـى كـه عـلمى را به ديگرى بياموزد براى اوست اجر هر كس به آن علم عمل كنند تا روز قيامت .
قـال رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : اذا مـات الرجـل انـقـطـع عـمله الا من ثلاثه صدقه جاريه و علم ينتفع به و ولد صالح يدعو له :
پـيـغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: گاهى كه شخص از ايـن عـالم رحـلت كـنـد كارهاى او كه در اين دنيا انجام مى داده همه قطع و بريده مى شود مگر سه چيز كه بعد از فوت او از آن بـهـره مـى بـرد و بـر حـسـنـاتـش افـزوده مـى گـردد: اول صـدقـه جـاريـه ، يـعـنـى آن كـارهـايـى كه انجام داده و آثـارش بـاقى است و مردم از آن بهره مند مى گردند، مانند: مـسـجـد و ساير بناهاى خير يا حفر قنوات و غرس اشجار يا احـداث طـريـق و راه بـراى عـبـور مـردم و امثال اينها كه مادام كه آثارش باقى است و مردم از آن بهره مـنـد مـى شـونـد ثواب در نامه عمل آن كس ثبت مى گردد. دوم عـلمـى كـه از او بـاقى بماند كه تا وقتى هست و اهلش از آن فـايـده مـى برند براى او ثواب مى نويسند. سوم فرزند صـالحـى كـه دعاى خير براى پدر و مادر خود نمايد يا كه والديـن از صـلاحـيـت آن فـرزند و دعاى خير او مادام كه وجود دارد بهره مند مى گردند. گر چه خود آنها نيستند كه در دار عمل كار كنند ولى چون اينها از آثار آنهاست از آنها بهره مند مى گردند.
قـال عـيـسـى بـن مـريـم عـليـه السـلام : مـن عـلم و عمل عد فى الملكوت عظيما.
آن كـس كـه بـداند و عمل كند در عالم ملكوت و در بين ملائكه باعظمت و بزرگوارى ياد شود.
و روى انـه يـؤ تـى بـالرجـل فيوضع عمله فى الميزان ثـم بـشـى ء مـثـل الغـمـام فـيـوضـع فـيـه ثـم يـقـال اتـدرى مـا هـذا فـيـقـول لا فـيقال هذا العلم الذى علمته الناس فعملوا به من بعدك .
در قـيـامـت مـردى را بـه پـاى مـيـزان سـنـجـش اعـمـال آوردنـد. پـس اعمال او را در ميزان گذارند. بعد از آن چـيـزى مـانـنـد ابـر بـيـاورنـد و بـه اعـمال او اضافه كنند كه باعث رجحان حسنات او گردد. به او گـفـتـه شـود آيـا مى دانى كه اين چيست ؟ مى گويد: نه . گفته مى شود اين آن علمى است كه در دنيا به مردم آموختى و آنها بعد از تو به آن عمل كردند.
قال النبى صلى الله عليه و آله : الدنيا ملعونه و ملعون من فيها الا عالما او متعلما او ذاكرا لله تعالى .
پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله فرمود: دنيا معلون است و آن كس كه در آن است نيز چنين است مگر سه طايفه : يكى عالم و ديـگر كسى كه طالب علم است و سوم آن كس كه به ياد خدا باشد و در هر حال و در هر جا خدا را فراموش نكند.
و روى فـى قـوله تـعالى : ان ابراهيم كان امة قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين ،(109) انه كان يعلم الخير.
چنين نقل شده در تفسير اين آيه كريمه كه معنى آن اين است : به درستى كه ابراهيم فرد جامعى بود كه خدا را عبادت مى كرد و راه راست و مستقيم مى پيمود و او مشرك نبود، منظور از ايـنـكـه حـضـرت ابـراهـيـم بـه ايـن خـصـال نـيكو ستوده شده اين است كه او امور خير را به مردم مى آموخت لذا شايسته اين اوصاف گرديد.
و قـيـل : المـوعـظـة حـرز مـن الخـطـا و امـان مـن الاذى و جلاء للقلوب من الصدى .
چـنـيـن گـفـته شد كه : موعظه سه اثر نيكو در اوست : يكى ايـنـكه : امان از خطا است ، يعنى سبب مى شود كه اشخاصى كـه آن را مـى شـنوند از خطاها خود را نگهدارى كنند، پس در نتيجه آنها از عذابى كه براى خطاكاران مى باشد در امانند و ديـگـر ايـن كـه ؛ مانع اذيت است ، يعنى به سبب موعظه از آنـهـا جـلوگـيـرى كرده است . و سوم اين كه : موعظه قلب را روشن و نورانى مى كند و چرك و كثافت قلب را برطرف مى كند.
و قـال امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام : الزاهدون فى الدنيا قـوم وعـظـوا فـاتـعظوا و خوفوا فحذروا و علموا فعملوا ان اصـابـهـم يـسر شكروا و ان اصابهم عسر صبروا قالوا يا وصـى رسـول الله لا نـاءمـر بـالمـعـروف حـتـى نـعـمـل بـه كـله و لا نـنـهـى عـن المـنـكـر حـتـى ننتهى عنه كله فـقـال لا بل آمروا بالمعروف و ان لم تعملوا به كله و انهوا عن المنكر و ان لم تنتهوا عنه كله .
حـضـرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: افراد زاهد را در دنـيـا بـه ايـن عـلامات بشناسيد آنها كسانى هستند كه وقتى مـوعـظـه شـود پـنـد مـى گـيـرنـد. و هنگامى كه از عذاب خدا تـرسـانـده شـوند مى ترسند. از آنچه سبب عذاب مى گردد دورى مـى كـنـنـد. و هـرگـاه عـلم را آمـوخـتـه بـه آن عـمل مى كنند. اگر آسانى و گشايشى به آنها برسد شكر مى كنند و اگر سختى به آنها برسد صبر مى كنند. عرض كـردنـد اى وصـى پيغمبر آخر زمان آيا امر به معروف نكنيم مگر اين كه خود به همه آنها عمل كنيم ؟ و نهى از منكر نكنيم مـگـر وقـتى كه همه منكرات را ترك كنيم ؟ حضرت در جواب آنـهـا فـرمـود: نه چنين نباشيد بلكه امر به معروف بكنيد و گـرچه به همه كارهاى خوب عمل نكنيد و نهى از منكر بكنيد گرچه همه منكرات را ترك نكنيد.
و قـال : اشـد النـاس عـذابـا يـوم القـيـمة من علم علما فلم ينتفع به .
در قـيـامـت عـذاب كـسـى از هـمـه بـيـشتر است كه علمى را به ديگران بياموزد و خود عمل نكند و از آن بهره نبرد.
و قال عليه السلام : تعلموا ما شئتم ان تعلموا فانكم لن تـنـفـعـوا حـتـى تـعـمـلوا به و ان العلماء همتهم الرعاية و ان السفهاء همتهم الرواية .
فـرمود: آنچه را مى خواهيد ياد بگيريد به تحقيق شما نفع نـخـواهـيـد بـرد تـا آنـچـه مـى دانـيـد بـه آن عـمـل كـنـيـد. و به درستى كه علما كسانى هستند كه تمام همت آنـهـا مـراعات و عمل نمودن به علم كسانى هستند كه تمام همت آنـهـا مـراعـات و عمل نمودن به علم خودشان مى باشد، ليكن سـفـهـاء و نـادانـان هـمـه كـوشـش آنـهـا نقل روايات است و از عمل در آنها اثرى نيست .
و قـال صـلى الله عـليـه و آله : ان الله اوحى الى بعض انـبـيـائه فـى بـعض ‍ وحيه قل للذين يتفقهون لغير الدين و يـتـعـلمـون لغـيـرالعـمـل و يـطـلبـون الدنـيـا بـعـمل الاخرة يلبسون للناس جلد الضاءن و قلوبهم قلوب الذئاب و السـنـتـهـم احـلى مـن العسل و اعمالهم امر من الصبر اياى يخادعون و بى يغترون و بدينى يستهزئون .
پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: به درستى كه خداى مـتـعـال بسوى بعضى از پيغمبرانش وحى فرمود كه : بگو بـه كـسانى كه فقه مى خوانند و فقيه و دانشمند مى شوند بـراى غـيـر ديـن ، و عـالم مـى شـونـد بـراى غـيـر عـمـل ، و دنـيـا را طـلب مـى كـنـنـد بـه عـمل آخرت ، پوست گوسفند مى پوشند و قلبهاى آنها قلب گـرگ اسـت ، و زبـان آنـهـا شـيـريـن تـر از عـسـل است و اعمال آنها تلخ ‌تر از صبر است ، به آنها بگو بـا مـن مكر و خدعه مى كنيد و به من مغرور شده ايد و دين مرا مسخره و استهزاء كرده ايد.
قـال عـليـه السـلام : مـثـل مـن يـعـلم و لا يـعـمـل كـمثل السراج يضيى ء لغيره و يحرق نفسه و العالم هـوالهـارب مـن الدنـيـا لا الراغـب فـيـهـا لاءن عـلمـه دل عـلى انه سم قاتل فحمله عن الهرب من الهلكة فاذا التقم السـم عـرف النـاس انـه كـاذب فـيـمـا يقول .
فـرمـود: مـثـل آن كـس كـه يـاد مـى دهـد و خـود عـمـل نـمـى كـند مثل چراغى است كه به ديگران نور مى دهد و خـود را مـى سـوزاند. و عالم آن كس است كه از دنيا فرار مى كـنـد نه اينكه رغبت و ميل به آن داشته باشد؛ براى اين كه عـلم او دلالت دارد كـه دنـيـا سـم اسـت و اسـتـعـمـال سـم سبب هلاكت او مى گردد. پس علم او او را وادار بـه فـرار مـى كـنـد از هـلاك شـدن . و اگـر مـيل به دنيا كرد چنان است كه سم را خورده باشد و مردم مى فـهـمـنـد كـه او دروغ مـى گـفـتـه و آنـچـه بـراى مـردم نقل مى كرده خود عقيده به آنان نداشته است .
و قـال النـبـى صـلى الله عليه و آله : ان لله خواصا من خـلقـه ليـسـكـنـهـم الرفـيـع الاءعـلى مـن جـنـانه لانهم كانوا اعـقـل اهـل الدنـيـا قـيـل يـا رسـول الله كـيـف يـكـونـوا اعـقـل اهـل الدنـيـا قـال كـانـت هـمتهم المسارعة الى ربهم فيما يـرضـيـه فـهـانـت الدنـيا عليهم و لم يرغبوا فى فضولها صبروا قليلا فاسترا حوا طويلا.

next page ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى

back page