 |
ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى
| 
|
پـيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم پيش از مردن
تـوبـه كـنـيـد و بـه سـوى خـدا بـازگـشـت نـمـايـيـد، چنان
بـازگشتى كه ديگر عود به گناه نكنيد. و پيشى بگيريد
بـه اعـمـال صـالحـه پـيـش از آنـكـه
مشغول شويد. و اصلاح كنيد بين خود و خدا را تا سعادتمند
شويد. و در راه خدا صدقه بسيار دهيد تا روزى داده شويد.
امـر بـه معروف كنيد تا محفوظ بمانيد. نهى از منكر كنيد تا
يارى شويد. اى مردم به درستى كه زيرك ترين شما كسى
اسـت كـه مـهـيـا بـودنـش بـراى مـرگ نـيكوتر باشد، و به
درسـتـى كه از علامات عقل چند چيز است : يكى اينكه : خود را
از خـانـه دروغـيـن دنـيـا دور نـگـهداشته و توجهش به خانه
آخـرت باشد. ديگر اينكه : مشغول تهيه و برداشتن توشه
بـاشـد بـراى وقـتـى كه در قبر ساكن مى شود. يكى ديگر
آنكه : خود را آماده و مهيا كرده باشد براى روز نشور و قيامت
.
و كـانـت رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله
يـقـول : فـى دعـائه اللهـم اغـفـر لى
كل ذنب على انك انت التواب الرحيم .
و قـيـل ان ابـليـس قـال و عـزتـك لا
ازال و ادعـوا ابـن آدم عـلى المـعصية مادامت الروح فى بدنه .
فـقـال الله تعالى : بعزتى و جلالى لاامنعه التوبة حتى
يـعـزب بـروحه . و ما يقبض الله عبدا الا بعد ان يعلم انه لا
يـتـوب لو ابـقـاه كـمـا اخـبـر سـبـحـانـه عـن جـواب
اهـل النـار مـن قـولهـم : ربـنـا اخـرجـنـا
نـعـمل صالحا غير الذى كنا نعمل اولم نعمركم ما يتذكر فيه
مـن تذكر و جاء كم النذير(170) و لو ترى اذ وقفوا على
النـار فـقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون
مـن المـؤ مـنـيـن بـل بـد الهـم مـا كـانـوا يـخـفـون مـن
قـبـل و لو ردوا لعـادوا لمـا نـهـوا عـنـه و انـهـم لكـاذبـون
.(171)
حـضـرت رسول الله صلى الله عليه و آله در دعاى خود مى
فـرمـود و بـه درگـاه خـداى مـتـعـال عرضه مى داشت : خدايا
بـيـامـرز بـراى من هر گناهى كه بر من هست به درستى كه
تـو بـسـيـار قـبـول كـنـنده توبه هستى و به بندگان خود
مهربانى .
و گفته شده كه : ابليس ملعون گفت قسم به عزت تو دست
از گـمـراه كـردن بـرنـدارم و فرزند آدم را به سوى گناه
بـخـوانـم تـا روح در بـدن اوسـت . پـس خـداى
مـتـعـال جـلت عـظـمـتـه فـرمـود: بـه عـزت و
جلال خودم بنده ام را از توبه منع نمى كنم تا روح از بدن
او خـارج شـود. و خدا هيچ بنده اى را قبض روح نمى فرمايد
مـگـر بـعـد از آن كـه بداند اگر او را باقى بدارد. توبه
نمى كند، همچنان كه خداى متعال جلت عظمته در دو آيه مذكور
از جـواب بـه اهـل عـذاب خـبـر داده اسـت در حـالى كـه آرزوى
بـازگشت به دنيا مى كنند كه ترجمه آن اين است : اى خداى
مـا خـارج كـن ما را عمل صالح به جا مى آوريم غير آنچه به
جـا آورديـم . خـداونـد در جـواب مى فرمايد آيا به شما عمر
نـداديـم بـه قـدرى كـه بـه يـاد بـيـفـتـد در او كـسـى كـه
اهـل پـنـد شـنـيـدن اسـت و پـيـغـمبران آمدند و شما را از عذاب
تـرساندند. و در آيه دوم مى فرمايد: و اگر ببينى آنها را
آن هـنـگـام كـه بر آتش ايستاده اند پس گويند اى كاش ما را
بر مى گرداندند و ديگر منكر آيات خداى خود نمى شديم و
از مؤ منين مى بوديم ، بلكه ظاهر شد بر آنها آنچه كه قبلا
پـنـهـان مـى كـردنـد. و اگـر بـر گـردانـده شـوند هر آينه
بازگشت مى كنند به آن چيزى كه از آن نهى شده بودند. و
به تحقيق آنها در اين آرزوى خود دروغ گويانند.
و كان رسول الله صلى الله عليه و آله يستغفرالله فى
كـل يـوم سـبعين مرة يقول استغفر الله ربى و اتوب اليه و
كـذلك اهـل بـيـتـه عـليـهم السلام و صلحاء اصحابه لقوله
تعالى و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه .(172)
پـيـغـمـبـر صـلى الله عـليـه و آله در هـر روز هـفـتـاد مرتبه
استغفار مى كرد و مى گفت : استغفرالله ربى و اتوب اليه
: طـلب آمـرزش مـى كنم از خداى خود و به سوى او بازگشت
مـى نمايم . و همچنين بودند خاندان آن بزرگوار و صالحين
و نـيـكـان اصحابش ، كه اجابت مى كردند اين فرمايش خداى
مـتـعـال جـلت عـظـمـته را كه مى فرمايد: طلب آمرزش كنيد از
خداى خود پس به سوى او باز گرديد.
و قـال رجـل : يـا رسـول الله انـى اذنـبـت
فـقـال اسـتـغـفـرالله . فـقـال انـى اتـوب له ثـم اعـود
فـقـال كـلمـا اذنـبـت اسـتـغـفـرالله فـقـال اذا تـكـثـر ذنـوبـى
فـقال له عفوالله اكثر فلا يزال يتوب حتى يكون الشيطان
هـوالمد حور. و قال : ان الله تعالى افرح بتوبة العبد منه
لنـفـسه و قد قال : ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
.(173)
مـردى عـرض كـرد: يـا رسول الله من گناه كرده ام . فرمود:
اسـتـغـفـار كـن ، يـعـنـى از خدا طلب آمرزش كن ! گفت : من به
سـوى خـدا بـازگشت نمودم و دوباره برگشتم . فرمود: هر
گـاه گـناه كردى از خدا طلب آمرزش كن ! گفت : در اين هنگام
گـنـاهـان مـن زيـاد مـى شـود.حـضـرت فـرمـود: عـفـو خـداى
مـتـعـال زيـادتـر اسـت . آن قـدر تـوبـه بـنـده را
قـبـول مـى فـرمـايد تا اينكه شيطان را از او ماءيوس و دور
فـرمـايـد. و فرمود:: خداى متعال از توبه بنده خوشنودتر
مـى شـود از خـود بـنـده از تـوبـه اش . و بـه تـحـقيق خداى
مـتـعـال فـرمـوده است . به درستى كه خدا دوست دارد توبه
كـنـنـدگـان را دوسـت دارد كـه كـسـانـى را كـه
تحصيل طهارت و پاكى مى كنند.
و قـال رسـول الله صـلى الله عليه و آله : ما من عبد اذنب
ذنـبـا فـقـام فتطهر و صلى ركعتين و استغفرالله الا غفرله و
كـان حـقـيـقـا عـلى الله ان يـقـبـله لانـه سـبـحـانـه
قال : و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفرالله يجد الله
غفورا رحميا.(174)
رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: بنده اى نيست كه
گـنـاهـى از او سـر زنـد پـس بـرخـيـزد و بـا
غـسـل يا وضو و يا تيمم تحصيل طهارت كند و دو ركعت نماز
بـه جـا آورد از خـدا طـلب آمـرزش كـنـد مـگـر ايـنكه خدا او را
بـيـامـرزد. و بـر خـدا سـزاوار اسـت كـه او را
قـبـول فـرمـايـد؛ چـون وعـده فـرمـوده كـه : هـر كـس
عـمـل بـدى كـنـيـد يـا ظلم به نفس خود نمايد پس از خدا طلب
آمرزش كند مى يابد خدا را بسيار آمرزنده و مهربان .
و قـال : ان العـبـد ليـذنـب الذنـب
فـيـدخـل بـه الجـنـة قـيـل و كـيـف ذلك يـا
رسـول الله قـال يـكـون نـصـب عـيـنـيـه
لايـزال يـستغفر منه و يندم عليه فيدخله الله به الجنة و لم
اراحـسـن مـن حـسـنـة حـدثـت بـعـد ذنـب قـديم ان الحسنات يذهبن
السيئات ذلك ذكرى للذاكرين .
حضرت فرمود: به درستى كه بنده هر آينه گناهى مى كند
پـس بـه سبب آن داخل بهشت مى شود! عرض شد: اين چگونه
مـى شـود يـا رسـول الله ؟ حـضـرت فرمود: آنگاه هميشه در
مـقـابـل چـشـم اوسـت و فراموش نمى كند آن را و هميشه از خدا
طـلب مـغـفـرت مـى كـنـد و پـشـيـمـان اسـت از آن پـس خـداى
متعال به واسطه آن او را داخل بهشت مى كند. و بهتر از حسنه
اى كـه بعد از گناه كهنه و قديم انجام نديدم ، به درستى
كـه خـوبـى هـا بـديـهـا را مـى برد. اين تذكرى است براى
اهل ذكر و كسانى كه قابليت تذكر را دارند.
و قـال : اذا اذنـب العـبـد كـان نـقطة سوداء على قلبه فان
هوتاب و اقلع و استغفر صفا قلبه منها و ان هو لم يتب و لم
يـسـتـغـفـر كـان الذنـب على الذنب و السواد على السواد حتى
يـغمرالقلب فيموت بكثرة غطاء الذنوب عليه و ذلك قوله
تـعـالى : كـلا بـل ران عـلى قـلوبـهـم مـا كـانـوا يـكـسـبـون
(175) يعنى الغطاء.
و فرمود: هنگامى كه بنده گناه كند نقطه سياهى بر قلب او
پيدا مى شود، پس اگر توبه كرد و از گناه باز ايستاد و
از خـدا طـلب آمرزش نمود قلب او از آن نقطه سياه صفا پيدا
مى كند. و اگر توبه نكرد و استغفار ننمود گناه بر گناه
واقع مى گردد و سياهى بر سياهى مى نشيند تا اينكه قلب
او را مى پوشاند. پس قلب او در اثر زيادى گناه مى ميرد و
پرده گناه آن را فرو مى گيرد. و اين است معناى گفته خداى
مـتـعـال كـه مـى فـرمـايـد: نـه چـنين است بلكه انجام گناهان
قلبهاى آنان را پوشانيده و چركين و زنگ آلود كرده است .
و
العاقل يحسب نفسه قدمات و يسئل الله الرجعه ليتوب و يقلع
و يـصـلح فـاجـابـه الله فـيـجـد و يـجـتهد و جاء فى قوله
تـعـالى : و لنـذ يـقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاكبر
لعلهم يرجعون .(176)
و انـسـان عـاقل چنين فرض و حساب مى كند كه مرده است و از
خـدا سـؤ ال بـازگشت به دنيا را مى نمايد تا توبه كند و
از گـنـاه بـاز ايـسـتـد و خـود را اصـلاح كـنـد، و خـداى
متعال او را اجابت فرموده ، پس در زندگى تازه خود جديت و
كوشش نمايد.
خداوند در آيه مزبور مى فرمايد: هر آينه از عذاب نزديك و
كـوچـكـتـر كـه عـذاب دنـيا باشد پيش از عذاب بزرگتر كه
عذاب جهنم باشد به آنها مى چشانيم شايد برگردند، مراد
ايـن اسـت كـه آنـان را بـه مـصـيبت هاى دنيا نه عذاب اكبر در
مـال و اهـل و فـرزنـد و خـودشـان مـبـتلا مى كنيم كه شايد از
گـنـاهـان دسـت بـردارنـد و رجـوع بـه عـبادت و بندگى حق
تـعـالى نـمايند. و مراد از عذاب اكبر عذاب جهنم است . و مراد
از (لعـلهـم يـرجعون ) اين است كه شايد برگردند و
ترك معصيت كنند و اين ممكن نيست مگر در دنيا.
و اوحـى الله الى داود: احـذر ان آخـذك عـلى غـرة فتلقانى
بغير حجة ، يريد التوبة .
و خـدا بـه داوود عـليه السلام وحى فرمود: بترس از اينكه
تـو را در حـال غـرور بـگيرم و مرا بدون حجت ملاقات كنى ،
كه مراد از حجت توبه است .
و روى ان الكـلمـات التـى تلقاها آدم من ربه فتاب عليه
قوله تعالى : ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا
لنكونن من الخاسرين .(177)
روايـت شـده : آن كـلمـاتى كه آدم از پروردگار خود دريافت
كـرد پـس بـه سـبـب گـفـتـن آن خـداى
متعال توبه او را قبول كرد همين است كه در اين آيه كريمه
از قول آدم و حوا نقل مى فرمايد: كه اى خدا ما ظلم كرديم به
خـودمان و اگر تو نيامرزى ما را و به ما رحم نكنى هر آينه
ما از زيان كاران خواهيم بود.
و روى انه و زوجته حوارئيا على باب الجنة محمد و على و
فـاطـمـه و الحـسـن و الحـسـيـن صـلوات الله عـليـهـم اجـمـعين
صفوتى من الخلق فساءلا الله بهم فتاب عليهم .
روايـت شـده كـه آدم و زوجـه اش حـوا ديـدنـد بـر در بـهـشـت
نـوشـتـه : محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام
بـرگـزيـدگان من از ميان خلايق مى باشند، پس از خدا سؤ
ال كـردنـد بـه حـق آنـهـا و خـداى مـتـعـال تـوبـه آنـهـا را
قبول فرمود:
و التـوبـه عـلى اربع خصال قوائم ندم بالقلب و عزم
على ترك العود و خروج من الحقوق و ترك بالجوارح .
تـوبـه بـر چـهـار خـصـلت اسـتـوار اسـت :
اول نـدامـت و پـشـيـمـانـى قـلبـى دوم عـزم بـر تـرك عـود و
بازگشت به گناه . سوم خود را از حقوق مردم خارج كردن .
چهارم اعضاء و جوارح خود را از گناه پاك كردن .
و التـوبه النصوح ان يتوب فلا يرجع فيما تاب عنه
و التـائب مـن الذنـب كـمـن لا ذنـب له و المـصـر عـلى الذنـب مع
الاسـتـغـفـار يـسـتـهـز بـنـفـسـه و يـسـخـر معه الشيطان و ان
الرجـل اذا قـال اسـتـغـفـرك يـا رب و اتـوب اليك ثم عاد ثم
قال كتب فى الرابعه من الكذابين .
تـوبـه نـصـوح تـوبـه اى اسـت كـه در آن رجوع به گناه
نـبـاشـد. و تـوبـه كـنـنـده از گناه مانند كسى است كه گناه
نـكـرده بـاشد. و آن كس كه اصرار بر گناه دارد و استغفار
مـى كـنـد خـود را اسـتـهـزاء و مـسخره مى كند. و با اين حالت
شـيـطـان او را مـسـخـره مـى كـنـد. و بـه تـحقيق شخص وقتى
بگويد: اى خدا من از تو طلب آمرزش مى كنم و بازگشت به
سوى تو مى نمايم پس به گناه عود كند و برگردد و باز
چنين بگويد تا چهار مرتبه ، در مرتبه چهارم از دروغگويان
نوشته شود.
و قـال بـعـضـهـم : كـن وصـى نـفـسـك و لا
تـجعل الرجال اوصيائك و كيف تلومهم على تضييع وصيتك و
قد ضيعتها انت فى حيوتك .
بـعـضـى از زهـاد فـرمـوده انـد: تو خود وصى خود باش در
اصلاح كارهاى خود و ديگران را وصى خود قرار مده كه آنها
به وصيت تو عمل نخواهند كرد. و حق ندارى آنها را ملامت كنى
در ايـن كـار و چـگـونـه مـلامـت مـى كـنـى آنـهـا را و
حـال آنـكـه تـو خـود كـار خـود را در
حال حيات و زندگى اصلاح نكردى .
وسـمـع امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام رجـلا
يـقـول : اسـتـغـفـر الله فـقـال : ثـكـلتـك امـك او تدرى ما حد
الاسـتـغـفـار الاسـتغفار درجة العليين و هو اسم واقع على سنة
مـعـان : اولهـا الندم على ما مضى و الثانى العزم على ترك
العود اليه ابدا و الثالث ان يؤ دى الى المخلوقين حقوقهم
حـتـى تـلقـا الله امـلس و الرابـع آن تـعـمـد الى
كـل فـريـضـة ضـيـعـتـها فتؤ دى حقها و الخامس ان تعمد الى
اللحم الذى نبت على السحت و المعاصى فتذيبه و السادس
ان نـذيـق الجـسـم الم الطـاعـة كما اذقته حلاوة المعصية فعند
ذلك تقول استغفرالله .
امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام شـنـيدند كه مردى مى گويد
اسـتغفرالله حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند آيا مى
دانى حد استغفار چيست ؟ استغفار درجه بلند مرتبه هاست . و
آن اسـمـى اسـت كـه مـجـمـوع بـر شـش معنى اطلاق مى شود:
اول اينكه : نادم و پشيمان باشى از آنچه در گذشته از تو
سـرزده . دوم ايـنـكـه : عـزم كـنـى كه هرگز به آن كار عود
نـكـنـى . سـوم ايـنـكـه : حـقوق همه خلق را رد كنى تا خدا را
مـلاقـات كـنـى در حـالى كه از حقوق مردم پاك باشى چهارم
اينكه : هر واجبى از واجبات الهى را كه ترك و ضايع نموده
اى انـجـام دهى و حق آن را ادا نمايى . پنجم اينكه : گوشتى
كـه از حـرام بر بدن تو روييده با رياضت و عبادت ، مانند
روزه و بيدارى شب ، آن را آب كنى تا مجددا گوشت برويد.
شـشم اينكه : به جسم و بدن خود سختى عبادت را بچشانى
چنانچه به او شيرنى گناه و معصيت را چشانيده اى .
و لقد احسن بعضهم شعرا:
مـضـى امـسك الماضى شهيدا معدلا | |
|
و اصبحت فى
يوم عليك شهيدا |
و ان كـنت بالامس اقترفت اساءه | |
|
فثن بالاحسان و
انت حميد |
و لا تـذع فـعـل الصـالحـات غـد | |
|
لعل غدا ياتى و انت فقيد |
ديـروز تـو گذشت در حالى كه شاهد عادلى بود بر تو و
صـبـح كـردى و وادى روزى شـدى كـه بر تو شاهد است . و
اگر در روز گذشته در حال بدى جدا شدى پس امروز نيكى
و خـوبـى را دو بـرابـر انـجـام بده تا جبران گذشته شده
بـاشـد، و وامـگـذار كـارهـاى خـوب را تـا فـردا شايد فردا
بيايد و تو نباشى .
و قال آخر:
تمتع انما الدنيا متاع | |
|
و ان دوامها لا يستطاع |
و قـدم مـا ملكت و انت حى | |
|
امير فيه متبع مطاع |
و لا يـغـررك مـن تـوصـى اليـه | |
|
فقصر وصيه
المرء الضياع |
و مـا لى ان امـلك ذاك غـيـرى | |
|
و اوصيه به لولا
الخداع |
و قال آخر:
اذا ما كنت متخذا وصيا | |
|
فكن فيما ملكت وصى نفسك
|
سـتحصد ما زرعت غدا و تجنى | |
|
اذا وضع الحساب
ثمار غرسك |
بـهـره بـبر هر چه مى خواهى كه اين دنيا متاعى بيش نيست و
بـراى تـو اسـتـطـاعت نيست كه آن را براى خود دوام دهى . و
آنچه كه مالك آن هستى تا زنده اى پيش بفرست ، چون در آن
امـارت و فرمانروايى دارى و اختيار آن به دست تو است . و
مـغرور كسى نباش كه به او وصيت نمايى ، كوتاهى كردن
در وصيت براى شخص خدعه و مكر است . و چيست مرا كه ولى
و مـالك كنم در مال خود غير خودم را و به او وصيت كنم اگر
خدعه و مكرى نباشد.
و ديگرى گفته : هنگامى كه وصى براى خود گرفتى پس
خود در آنچه مالك او هستى وصى خود باش . زود باشد كه
در روز حـسـاب آنچه از خوب و بد در اين عالم كشتى ميوه آن
را بچينى و درو كنى .
باب دوازدهم : در ذكر مرگ و پندهاى آن
قال الحسن بن ابى الحسن محمد الديلمى مصنف هذا الكتاب
تـغـمـده الله برحمته انه من جعل الموت نصب عينيه زهد فى
الدنـيـا و هـون عـليـه المـصـائب و رغـبـه فـى
فـعل الخير و حثه على التوبه و قيده عن الفتك و قطعه عن
بسط الامل فى الدنيا و قل ان يفرح قلبه بشى من الدنيا و ما
انـعـم الله تـعـالى عـلى عـبـد بـنـعـمـه اعـظـم مـن ان
يـجـعـل الدار الاخـره نصب عينيه و لهذا من الله على ابراهيم و
ذريـتـه بـقـوله تـعـالى : انـا اخـلصـنـاهـم بخالصه ذكرى
الدار.(178)
مصنف اين كتاب حسن ابن ابى الحسن محمد ديلمى كه خدا او را
با رحمت خود بپوشاند چنين گويد: به تحقيق كسى كه مرگ
را در مـقـابـل دو چـشـم خـود قـرار دهد و هميشه ناظر به آنان
بـاشـد در دنـيـا زهد مى ورزد، و مصيبتهاى روزگار براى او
سهل و آسان مى گردد، و ميل و رغبت به كارهاى خير پيدا مى
كـنـد، و ايـن در نـظـر داشـتـن مرگ او را وادار به توبه مى
نمايد و او را مانع مى شود از اينكه به مؤ منى قصد سويى
كـنـد كـه غـفـلتـا او را بـكـشـد يـا مـجـروح نمايد، و او را از
آرزوهاى مبسوط باز مى دارد. و فرح و شادى دنيا در قلب او
كم يافت شود. و خدا هيچ نعمتى به بنده مرحمت نفرموده است
كـه عـظـيـم تـر بـاشـد از ايـنـكـه خـانـه آخـرت را هـمـيـشـه
مـقـابـل چـشـمـش قـرار دهـد. و بـراى هـمـيـن خـداى
متعال بر ابراهيم و ذريه او منت گذارده است كه مى فرمايد:
به درستى كه ما آنها را خالص كرديم به اين نحو خالص
كردن كه آنها به ياد آخرت مى باشند.
و قـال
رسـول الله صـلى الله عـليـه و آله : اكـثـروا مـن ذكـر هـادم
اللذات فانكم ان كنتم فى ضيق وسعه عليكم فرضيتم به
و ان كنتم فى غنى بغضه فجدتم به فاجرتم لاءن المنايا
قـاطـعـات الآمـال و الليـالى مـدنـيـات
الآجـال و ان المـرء عـنـد خـروج نـفـسـه و
حـلول رمـسـه يـرى جـزاء ما تقدم و قله غنى ما خلف و لعله من
باطل جمعه و من حق منعه .
رسـول الله صـلى الله عـليه و آله فرمود: بسيار ياد كنيد
شكننده و خراب كننده لذات را پس به درستى كه شما اگر
در مضيقه و تنگ دستى بوده باشيد آن حالت را به توسعه
تبديل مى كند پس به آن راضى مى شويد. و اگر در غنى و
بـى نـيـازى بوده باشيد آن را دشمن جلوه مى دهد پس جود و
بخشش مى كنيد و سبب اجر شما مى گردد، براى اينكه مرگ
آرزو را قـطـع مى كند و طى شدن شبها سبب نزديكى مرگ ها
مـى گـردد. و هـر كس وقت بيرون شدن جانش و وارد شدن در
قبرش نتيجه آنچه از اعمال از پيش فرستاده مى بيند. و مى
بـيند آنچه از او باقى مانده نفع او به حالش كم است و چه
بـسـا شايد از راه باطل جمع كرده باشد و حقى را منع نموده
باشد.
و قـال اميرالمؤ منين عليه السلام : من علم ان الموت مصدره
و القـبـر مـورده و بـيـن يدى الله موقفه و جوارحه شهيدة له
طالت حسرته و كثرت عبرته و دامت فكرته .
حـضـرت امـيرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كسى كه بداند
مـرگ بـازگـشـت اوسـت و قـبـر جـاى وارد شـدن اوسـت و در
مقابل قدرت حق تعالى ايستادن اوست و اعضا و جوارحش شاهد
بـر او هستند حسرت و افسوس او طولانى مى شود و گريه
او بسيار مى شود و فكر او ادامه پيدا مى كند.
و قال صلى الله عليه و آله : من علم انه يفارق الاحباب و
يـسـكـن التـراب و يـواجـه بـالسـحـاب كـان حـريـا بـقـطع
الاءمـل و حـسـن العـمـل فـاذكـروا رحمكم الله قوله تعالى . و
جـاءت سـكـرة الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد فكشفنا عنك
غـطائك فبصرك اليوم حديد(179) يعنى شاهدته ما
بـقـى عـنـدك فـيه شك و لا ارتباب بعد ما كنت ناسيا له غير
مكترث به فقال صلى الله عليه و آله : اتدرون من اكيسكم ؟
قـالوا لا يـا رسول الله قال اكثركم للموت ذاكرا و احسنكم
اسـتـعـدادا له فـقـالوا و مـا عـلامـتـه يـا
رسـول الله ؟ قـال التـجافى دارالغرور و الانابة الى دار
الخـلود و التـزود لسـكـنـى القـبـور و التـاءهـب ليـوم
النشور.
آن بزرگوار صلى الله عليه و آله فرمود: كسى كه بداند
از دوستان جدا مى شود و در خاك ساكن مى گردد و با حساب
روبـرو مـى گـردد سـزاوار اسـت كـه قـطـع اميد و آرزو دنيا
بـنمايد و عمل خود را نيكو كند. پس خدا شما را رحمت كند به
ياد قول حق تعالى باشيد كه مى فرمايد: سختى هاى مرگ
آمـد و ايـن اسـت آنچه از آن فرارى بودى پس كشف كرديم از
تـو پرده پيش چشم تو را پس چشم تو امروز تيز بين است
يـعـنـى آنـچـه را كـه در وى شـك داشتى مشاهده مى كنى و مى
بينى بعد از آن كه او را فراموش كرده بودى و آن در نظر
تـو بـى اهـمـيـت بـود. پـس پـيـغـمبر صلى الله عليه و آله
فرمود: آيا مى دانيد زيرك ترين شما كيست ؟ عرض كردند:
نه يا رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: آن كس كه
بـيـشـتـر بـه ياد مرگ باشد و آن كس كه بهتر مهياى مرگ
باشد. پس عرض كردند: يا رسول الله صلى الله عليه و
آله عـلامـت آن چـيست ؟ فرمود: دورى كردن و پهلو تهى كردن
از خـانه دروغين ، يعنى دنيا و قصد كردن به خانه هميشگى
يـعـنـى آخـرت ، و زاد و تـوشـه برداشتن براى ساكن شدن
قبرها و مهيا شدن براى روز نشور و قيامت .
و لقد احسن من قال شعرا:
اذكر الموت هادم اللذات | |
|
و تجهز لمصرع سوف
ياتى |
و قال آخر:
مـاذا تقول و ليس عندك حجه | |
|
لو قد اتاك منغض
اللذات |
مـاذا تـقـول اذا دعـيت و لم تجب | |
|
فاذا تركت فانت
فى غمراتى |
ماذا تقول اذ حللت محله | |
|
ليس الثقاه لا هلها بثقاه
|
و بـه تـحـقيق شاعر نيكو گفته : به ياد بياور مرگ را كه
خـراب كـنـنـده لذتهاست و آماده شو براى خوابگاهى كه به
زودى مى آيد.
چـه خـواهـى گـفـت و حـال آنـكـه حجتى ندارى اگر آمد تو را
شـكـنـنده لذات . چه مى گويى وقتى دعوت شدى پس جواب
نـمـى گـويـى وقـتى واگذاشته شوى پس تو در شدايد و
سختيها هستى چه خواهى گفت وقتى وارد شدى در محله اى كه
موثقين براى اهل او موثق نيستند.
باب سيزدهم : در مبادرت به عمل
يـقـول مـصـنـف هذا الكتاب رحمه الله انتبه ايها الانسان من
رقـدتـك و افـق مـن سـكـرتـك و اعـمـل و انـت فـى
مهل قبل حلول الاجل .
وجـد مـمـا فـى يـديك لما بعد موتك فان امامك عقبه امامك عقبه
كئودا لا يقطعها الا المخفون فاحسن الاستعداد لها من دارتد خلها
عـريـانـا و تـخـرج مـنـهـا عـريـانـا كـمـا
قـال تـعـالى : و لقـد جـئتـمـونـا فـرادى كـمـا خـلقـنـا كـم
اول مـره و تـركتم ما خولنا كم وراء ظهور كم و ما نرى معكم
شفعائكم الذين زعمتم .(180)
مصنف اين كتاب خدا رحمتش كند گويد: اى انسان بيدار شو و
از مـسـتـى خـودت بـه هـوش بـيـا و
عـمـل كـن در حـالى كـه در مـهـلت هـسـتـى پـيـش از رسـيـدن
اجـل و از آنـچه در دست تو است انفاق كن براى آن منزلى كه
در پـيـش دارى ؛ چون در پيش عقبات سخت دارى كه طى نمى
كنند آن را مگر سبك باران . پس خوب مهيا شو براى پيمودن
آن عقبات و گردنه ها از اين خانه كه برهنه وارد آن شدى و
بـرهـنـه بـيـرون خـواهـى شـد، چـنـانـچـه خـداى
متعال مى فرمايد: هر آينه به سوى ما مى آييد تنها چنانچه
در اول شما را تنها خلق كرديم . و آنچه كه در دنيا در اختيار
شـمـا قـرار داديم و شما را از آخرت بازداشت ، ترك خواهيد
كرد و دست از آن خواهيد برداشت و آن را پشت سر خود در دنيا
خـواهيد گذاشت . و ما نخواهيم ديد با شما آنچه را گمان مى
كرديد شفيعان شما خواهند بود.
و قـال النـبـى صـلى الله عليه و آله و سلم : اعملوا فى
الصـحـة قـبـل السـقـم و فـى الشـبـاب
قـبـل الهـرم و فـى الفـراغ قـبـل
الشـغـل و فـى الحـيـوة قـبـل المـوت و قـد
نـزل جـبـرئيـل الى و قال لى يا محمد ربك يقرءك السلام و
يـقـول لك كـل سـاعـة تذكرنى فيها فهى لك عندى مدخرة و
كل ساعة لا تذكرنى فيها فهى منك ضايعة .
پـيـغـمـبـر اكـرم صـلى الله عـليـه و آله فـرمـود: بـه
اعمال و عبادات و كارهاى نيكو بپردازيد در حالتى كه چهار
نعمت از نعم الهى در اختيار شماست پيش از آنكه در چهار چيز
كـه ضـد آنـهـاسـت واقـع گـرديـد:
اول صـحـت بـدن قـبـل از مـريـض شـدن . دوم جـوانـى
قـبـل از پـيـر شـدن . سـوم فـارغ بـودن از كـارهـا پـيـش از
گرفته شدن به شغلهاى دنيوى . چهارم زندگى پيش مرگ
. و بـه تـحـقـيـق جـبـرئيـل امـيـن بـر مـن
نازل شد و براى من گفت : يا محمد صلى الله عليه و آله هر
سـاعـتـى از زنـدگـى خـود كـه بـه يـاد و ذكر من باشى آن
براى تو در نزد من ذخيره و محفوظ است . و در هر ساعتى كه
بـه ياد من نباشى و ذكر مرا نگويى آن ساعت از تو ضايع
و باطل شده است .
و اوحـى الله الى داود يـا داود
كل ساعة لا تذكرنى فيها عدمتها من ساعة .
و خـداونـد مـتـعـال جلت عظمته به حضرت داوود پيغمبر وحى
فـرمـود كه : اى داوود هر ساعتى كه در آن به ياد من نيستى
آن را از سـاعـت عـمـر خـود مشمار، يعنى بيهوده از دست رفته
است و از آن بهره مند نشدى .
و قـال امـيـرالمـؤ منين عليه السلام : ان امرء ضيع من عمره
سـاعـة فـى غـيـرمـا خـلق له الجـديـران
يطول عليها حسرته يوم القيمة .
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: كسى كه يك ساعت از عمر
خـود را در غـيـر آنچه براى آن خلق شده صرف كند هر آينه
سـزاوار اسـت كـه در روز قـيـامـت حـسـرت و افسوس طولانى
داشته باشد.
و قـد روى ان شـابـا ورث مـن ابـيـه مـالا جـزيـلا
فـجـعـل يـخـرجـه فـى سـبيل الله فشكت امه الى صديق كان
لابـيـه و قالت انى اخاف عليه الفقر فامره ذلك الصديق
ان يـسـتـبـقـى لنـفـسـه مـن الامـوال فـقـال له الشـاب مـا
تـقـول فـى رجـل سـاكـن فـى ربـط البـلد و قـد عـزم ان
يـتـحـول الى داخل المدينه فجعل يبعث بغلمانه رحله و متاعه
الى داره بـاالمـديـنـه فـذلك خـيـر ام كـان
يـرحـل بـنـفـسـه و يترك متاعه خلفه لا يدرى يبعث به اليه
فـعـرف الصـديـق انه صادق فى مثاله ذلك فامر بانفاقه
فى الصدقات .
و بـه تـحـقـيـق روايـت شـده كـه جـوانـى از پـدر
مـال بـسـيار به ارث برد. پس شروع كرد در راه خدا انفاق
كردن . مادرش در نزد يكى از دوستان پدرش شكايت كرد و
گـفـت : مى ترسم اين پسر به فقر گرفتار شود. پس آن
دوسـت در نـزد آن جـوان آمـد و او را امـر نـمـود كـه از آن
مال مقدارى براى خود نگاه دارد. آن جوان براى دوست پدرش
مـثـالى ذكـر كـرد كـه : چـه مـى گويى درباره مردى كه در
گمرك شهر باشد و قصد آمدن در شهر را داشته باشد پس
بـه وسـيـله غـلامـان و كـاركـنـان خـود آنـچـه هـمـراه دارد از
مـال و مـتـاع بـفرستد در شهرى كه قصد وارد شدن در آن را
دارد. آيـا ايـن بـهـتـر اسـت يـا ايـنـكـه خـود بيايد و آنچه در
تـصـرف او بـود پـشـت سـر خـود واگـذارد و
حال آنكه نمى داند آيا به سوى او فرستاده مى شود يا نه
؟ پـس آن دوسـت دانـسـت كـه آن پـسر در مثالى كه مى گويد
راستگو است و حقيقت چنين است پس او را امر كرد كه در راه خدا
انفاق كند و صدقه بدهد.
فـعـليـك يـا اخـى بـدوام الصـدقـات فـدوامـهـا مـن
دليـل سـعادت الدنيا و الاخره و لا تحقرن قليلها فان قليلها
ينتظم الى قليل مثله فيصير كثيرا و بادر باخراج الزكوه اذا
و جـبـت مـن المال تطوعا فان الصدقه لا تخرج من يد المومن
حـتـى يـفك بها سبعين شيطانا كلهم قد عنى على ابن آدم ينهاه
عـن اخـراجـهـا و لا تـستكثر يا اخى ما تعطيه فى الصدقه و
طـاعـه الله اذا استكبرها المومن صغرت عندالله و اذا صغرت
عند المومن كبرت عندالله .
پـس اى بـرادر بـر تـو باد كه دائما در دادن صدقات رغبت
داشـتـه بـاشـى چـون دوام آن از چـيـزهـايـى اسـت كـه
دليـل سـعـادت دنـيـا و آخـرت اسـت و كـوچـك نـدان
قـليـل آن را، كه آن قليل ها به يكديگر منضم مى گردد پس
بـسـيـار مـى شـود، يـعـنـى قـطـره هـا جـمـع مـى شود و دريا
تشكيل مى دهد. و پيشى بگير به خارج كردن زكات از روى
طـوع و رغـبـت وقـتـى كه بر مال تو واجب شد به تحقيق كه
صـدقـه از دست مؤ من خارج نمى شود تا اينكه او را از دست
هفتاد شيطان برهاند كه همه مانع او مى شوند و دست فرزند
آدم را مـى گـيـرنـد و او را بـاز مى دارند از دادن صدقه . و
آنـچـه از صـدقـات در راه خـدا مـى دهى به نظر تو بزرگ
نـيايد، چون آنچه از طاعات و عبادات و انفاقات وقتى كه در
نظر مؤ من بزرگ بيايد در نزد خدا كوچك است . و وقتى به
نظر مؤ من كوچك باشد در نزد خدا بزرگ است .
و فـى الخـبـر ان مـوسـى عـليـه السـلام
قال لابليس : اخبرنى بالذنب الذى اذا عمله ابن آدم استحوذت
عـليـه فـقـال اذا اعـجـبـته و نفسه و استكبر علمه و صدقته و
نـسـى ذنـوبـه اسـتـحـوذت عـليـه و ايـاك ثم اياك ان تنهر
سـائلا او تـرده خـائبـا ولو بـشـق تـمـرة و ان الح فـى
السـئوال بـل تـرده ردا جـمـيلا اذا لم يكن شيئا تعطيه فانه
ابـقـى لنـعـمـة الله عـليـك فـانـه ربـمـا كـان
السـائل مـلكـا بعثه الله اليك فى صورة آدمى يختبرك به
ليرى كيف تصنع بما رزقك و اعطاك .
و در خـبـر است كه موسى عليه السلام از شيطان ملعون سؤ
ال كـرد كـه مـرا خبر ده به آن گناهى كه هر گاه از فرزند
آدم سـر زند تو بر او غلبه و تسلط پيدا خواهى كرد؟ پس
شيطان گفت : وقتى كه از خودش خوشش آيد و به نظر عجب
و خـودبـيـنـى در خـود بنگرد، و عمل خود را بزرگ شمارد، و
صـدقـه اى كـه داده در نـظـر او جـلوه كـند، و گناه خود را از
نـظـر بـبـرد در اين هنگام بر او مسلط خواهم شد. و حذر كن و
اجـتـنـاب نـمـا از ايـنـكـه بـه سـائلى پـرخاش كنى يا او را
مـاءيـوسـانـه بـرگردانى . پس او را ماءيوس نكن گر چه
بـه يـك نـصـف خـرمـا بـاشـد و گـرچـه در
سواءل هم بسيار اصرار كند، بلكه او را به نيكويى رد كن
وقـتى كه چيزى نباشد كه به او دهى ، پس به درستى كه
عـطـاى بـه سـائل سـبب بيشتر باقى ماندن نعمتهاى خداوند
اسـت بـر تـو. و چـه بـسـا مـمـكـن اسـت كـه
سـائل مـلكى باشد كه خداى متعال او را در صورت آدمى به
سوى تو فرستاده كه امتحان كند تو را تا ببيند چگونه در
آنـچـه خـدا بـه تـو روزى فـرمـوده و عـطـا كـرده اسـت
عمل مى كنى .
فـفـى الحـديـث ان الله تـعـالى لمـا نـاجـى مـوسـى
قال يا موسى انل السائل و لو باليسير و الافرده ردا جميلا
فـانـه يـاءتـيـك مـن ليـس بـانـس و لا جـان
بـل مـلائكـة مـن مـلائكـة الرحمن سئلونك عما حق لك و يختبرون
فيما رزقك .
در حديث است كه خداوند متعال جلت عظمته چون كه موسى بن
عـمـران عـليـه السـلام مـنـاجـات كـرد فـرمود: اى موسى به
سـائل عـطـا كـن گـر چـه كـم بـاشـد. و اگـر چـيـزى نـدادى
لااقـل او را بـه نـيكويى رد كن ؛ چون كسى كه پيش تو مى
آيـد نه از بشر است و نه از جن ، بلكه ملكى است از ملائكه
خـداونـد رحـمن كه از تو سؤ ال مى كند از آنچه بر زمه تو
است و امتحان مى كند تو را در آنچه به تو روزى فرموده .
و روى ان بـعـض العلماء كان جالسا فى المجلس و حوله
اصـحـابـه فـدخـل مـسـكـيـن فـسـئل شـيـئا
فـقـال لهـم العـالم اتـدرون مـا يـقـول لكـم هـذا المـسـكـيـن
يـقـول اعـطـوانـى احـمـل لكم الى دار الاخره يكون لكم ذخيره
تقدمون عليه غدا فى عرصه المحشر.
نـقـل شـده كـه بـعـضـى از عـلمـا در مجلسى نشسته بود و در
اطـراف او اصـحـاب او بـودنـد. در ايـن
حـال فـقـيـرى وارد شـد از اهـل مـجـلس سـؤ
ال كـرد كـه بـه او چـيـزى بدهند. پس آن عالم به حاضرين
فـرمـود: مى دانيد اين سائل چه مى گويد؟ مى گويد به من
عـطـا كـنـيـد از آنـچـه در اخـتـيـار شـمـاسـت تـا بـراى شـمـا
حل كنم و به شما كمك كنم و آن را به خانه آخرت برسانم
تا اينكه براى شما ذخيره باشد و فرداى قيامت بر آن وارد
شويد.
فـيا اخى يجب عليك ان تبعث معهم شيئا جزيلا من مالك الى
دار البقاء ليكون ثوابك غدا الجنه فى دار النعيم الباقى
الدائم .
پس اى برادر من بر تو واجب است كه با آنها چيزهاى زيادى
از مـالى كـه امـروز در اخـتـيار تو است و بعد از مردن تو از
اخـتـيـار تـو خـارج خـواهـد بود از اين خانه فانى به خانه
بـاقـى بـفرستى تا فرداى قيامت و در عالم آخرت بهشت را
به تو عوض بدهند كه داراى نعمتهاى باقى و دائمى است و
فانى نخواهد گرديد.
و لله در القائل حيث يقول :
يـا صـاح انـك راحل فتزود | |
|
فعساك فى ذااليوم
ترحل او غد |
لا تـغـفـلن فـالمـوت ليـس
بغافل | |
|
هيهات بل هو للايام بمرصد |
فـليـاءتـين منه عليك بساعه | |
|
فتود انك قبلها لم
تولد |
و لتـخـرجن الى القبور مجردا | |
|
مما شقيت بجمعه
صفر اليد |
اى رفيق من تو از اين دنيا كوچ خواهى كرد پس براى مخارج
راه خود چيزى بردار. و كوچ كردن تو از اين دنيا امروز است
يـا فـردا زيـاد دور نـيـسـت . از مـرگ
غـافـل مشو كه او از غافل نيست هرگز بلكه در كمين اولاد آدم
اسـت بـه واسـطـه مرگ براى تو ساعتى خواهد آمد كه آرزو
كـنـى قـبـل از آن از مـادر زايـيـده نـمـى شدى . و هر آينه تو
بـرهـنـه و با دست خالى از اين دنيا به سوى قبر خارج مى
شوى و دست تو تهى است از آن چيزهايى كه براى جمع آن
خود را به مشقت و رحمت انداختى .
و قـال الخـليـل بن احمد: لصديق له من الاغنياء انما تجمع
مـالك لا جـل ثلاثه انفس كلهم اعدائك اما زوج امرئتك بعدك او
زوج ابـنـتـك او زوجـه ابـنـك و كـلهـم يـتـمـنـون موتك و مبغض
تـسـتـطيل عمرك فان كنت عاقلا ناصحا لنفسك فخذ مالك معك
زادا لاخرتك و لا توثر احدا من هواء على نفسك .
و لقد اجاد الشاعر حيث قال :
تـورع عـمـا حـرم الله وا
مـتـثـل | |
|
اوامـره و انـظـر غـدا مـا انـت
عامل |
فـانـت بـهذا الدار لا شك تاجر | |
|
لدار غد فانظر
غدا من تعامله |
خـليـل بن احمد به دوستش كه از اغنياء بوده چنين گفته : اين
است و جز اين نيست كه تو مال خود را به خاطر يكى از سه
نفر جمع مى كنى در حالى كه همه آنها دشمن تو هستند. و آن
سه يكى شوهر زن پسر تو. و اينها همه آرزوى مرگ تو را
مـى كـنـنـد و از طـول عـمـر تـو ناراحتند. پس هرگاه تو مرد
عـاقـلى هـسـتـى و خـيـرخـواه خـود هـسـتـى
مال خود را براى توشه و خرجى آخرت خود بردار و هيچ يك
از اين سه نفر را بر خود اختيار مكن ! و شاعر چه نيكو گفته
اسـت : كـه از آنچه خدا حرام كرده دورى كن و آنچه را خدا امر
فـرمـوده به جا آور و نتيجه عمل خود را در نظر داشته باش
كـه فـردا عـايـد تـو خـواهـد شـد. تو در اين دنيا بدون شك
تـاجـر هـسـتـى و نـتيجه تجارت تو در عالم آخرت عايد تو
خواهد شد. پس ببين طرف معامله تو كيست و چه معامله مى كنى
.
و قـال رجـل صـالح لبـعـض العـلمـاء: اوصـنـى
قـال اوصـيـك بـشـى واحـد اعـلم ان
الليـل و النـهـار يـعـمـلان فـيـك فـاعـمـل انـت فـيـهـمـا و هـذا
القول اذا تدبره العاقل علم انه ابلغ العظات .
مـرد صـالحـى به بعضى از علماء گفت : مرا وصيتى فرما!
آن عالم بزرگوار فرمود: تو را وصيت مى كنم به يك چيز
و آن ايـن اسـت كـه : بـدانـى شـب و روز در تـو
عمل مى كنند، يعنى به مرور آنها تو رو به فنا و نيستى مى
روى پـس تـو هـم در آنـهـا عـمـل كـن بـه انـجـام
اعـمـال صـالح و خـدمـت به خلق . اين گفته را هرگاه شخص
عاقل در آن تدبر كند مى داند كه بليغ ترين و نيكوترين
موعظه است .
و قـيـل : لعـالم مـا احمد الاشياء وا حلاها فى قلب المومن ؟
قـال : شـى واحـد و هـو ثـمـره العـمـل الصـالح .
قـيـل له : فـمـانـهـايـه السـرور؟ قـال : الا مـن مـن
الوجل عند حلول الاجل . ثم تمثل بهذين البيتين .
و لدتـك اذولدتـك امـك بـاكـيـا | |
|
و الناس حولك
يضحكون سرورا |
فاجهد لنفسك ان تكون اذا بكوا | |
|
فى يوم موتك
ضاحكا مسرورا |
بـه عـالمـى گفتند پسنديده ترين چيزها كدام است و شيرين
تـريـن چـيـزها در قلب مؤ من چيست ؟ فرمود: يك چيز است و آن
ثـمـره و نـتـيجه عمل صالح است . گفته شد: نهايت سرور و
خـوشـحـالى انـسـان چـيـست ؟ فرمود: ايمن بودن از ترس در
وقتى كه اجل را مشاهده كنى و مرگ تو برسد. سپس آن عالم
از بابت مثال دو شعر مزبور را گفت كه فارسى آن اين است
:
روز كه تو آمدى به دنيا عريان | |
|
مردم همه خندان
تو بودى گريان |
كـارى بـكـن اى دوسـت كـه وقـت رفـتـن | |
|
مردم همه
گريان تو باشى خندان |
و قال
رجـل للصـادق عـليـه السـلام اوصـنـى
قـال : له اعـد جـهـازك و اكـثـر مـن زاك
لطـول سفرك و كن وصى نفسك و لا تكن تاءمن غيرك ان يبعث
اليك عليك بحسناتك الى قبرك فانها لن يبعثها احد من ولدك
اليـك فـمـا ابـيـن الحـق لذى عـيـنـيـن ان
الرحـيـل احـد اليـومـيـن تـزودوا مـن صـالح
الاعـمـال و تـصـدقـوا مـن خـالص الامـوال فـقـددنـى الرحلة و
الزوال .
شعر:
خـرجـت مـن الدنـيـا فـقـامـت قـيـامـتـى | |
|
غـداه
اقل الحاملون جنازتى |
و عـجـل اهـلى حفر قبرى فصيروا | |
|
خروجى عنهم من
اجل كرامتى |
مردى خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كرد:
مـرا وصـيـتى فرما! حضرت فرمود: خود را آماده كن و خرجى
راه را زياد بردار؛ چون سفر طولانى است . و خود وصى خود
بـاش و اطـمـيـنـان بـه غير خود نداشته باش كه براى تو
خـيـراتـى بـعـد از تـو به سوى قبر تو بفرستد چون كه
كسى از فرزندان تو چيزى براى تو نخواهد فرستاد. پس
چه ظاهر است حق براى آن كس كه داراى دو چشم است كه كوچ
كـردن امـروز يـا فـردا اسـت . تـوشـه بـرداريـد از
اعمال نيكو و صدقه و انفاق كنيد از مالهاى خالص خودتان
، كه كوچ كردن و بيرون رفتن از اين عالم دنيا نزديك است .
بـيـرون شـدم از دنـيـا پـس قيامت من به پا شد. فرداست كه
حـمـل كـنـنـدگـان جـنـازه مـرا بـا حـقـارت
حـمـل كـنـنـد و اهـل مـن بـا عـجـله و شـتـاب قـبـر مـرا بـكـنند. و
بزرگترين كرامت براى من بيرون بردن مرا از بين خودشان
قرار دهند.
يـجـب عـلى العـاقـل ان يـحـافـظ عـلى
اول اوقـات الصـلوه و يـسـارع الى
فـعـل الخـيـرات فـيـكـثـر مـن الاعمال البر و الصدقات فان
العـمـر لحـظـات و يـقـال فـلان قـدمـات فاذا عاين فى قبره
الاهـوال و الحـيرات قال اعيدونى الى الدنيا تصدق بما لى
فيقال له هيهات .
بر هر عاقل واجب است كه اوقات نماز را حفظ كند و به سوى
انـجـام نـيـكـيـهـا سـرعت كند پس اعمال نيك بسيار انجام دهد و
صـدقـه زياد بدهد، چون كه عمر لحظه هايى بيش نيست كه
ناگهان گفته مى شود فلان كس مرد. پس وقتى كه در قبر
خـود به وحشت و حسرت گرفتار گردد گويد: مرا به دنيا
بـرگردانيد تا اموال خود را در راه خدا انفاق كنم . در جواب
به او گفته مى شود هيهات .
فـاغـتـنـم ايـهـا اللبيب ما بقى لك من الا وقات فان بقيه
عـمـرك لا بـقـاء لهـا فـاسـتـدرك بـهـا مـا فـات و اجـتـهـد ان
تـجـعـل بصرك لا خريك فهو اعود عليك من نظرك الى دنياك
فـان الدنـيـا فـانـيه و الا باقيه و السعيد من استعد لما بين
يـديـه و اسـلف عـمـلا صـالحـا يـقـدم عـليـه
قبل نزول المنون يوم لا ينفع مال و لا بنون .
 |
ترجمه ارشادالقلوب ديلمى از جناب ابى محمد حسن ديلمى
| 
|
|