كتاب : داستانهاى عارفانه

شهر حصين

شهر حصين صدوق در مجلس اول كتاب امالى اش از شعيب حداد، نقل مى كند او گفته است : ((شنيدم كه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: حديث ما سخت است و كسى توان حمل آن را ندارد، جز ملكى مقرب ، يا پيامبرى مرسل ، يا بنده اى كه خداوند قلبش را براى ايمان امتحان كرده ،و يا شهرى …

ادامه نوشته »

چرا از من خبر نمى گيرى

چرا از من خبر نمى گيرى در روايت است كه خداوند به حضرت موسى عليه السلام عتاب كرد كه من مدتى است مريضم ، چرا از من خبر نمى گيرى ؟!! و بعد روشن شد كه فلان مريض در فلان محله ، افتاده بوده و كسى به دادش نرسيده است ، خداوند، به موسى خطاب و عتاب كرده كه چرا …

ادامه نوشته »

مرد نامحرم

مرد نامحرم برادر فاضل جناب آقاى شيخ جواد ابراهيمى براى من نقل كردند كه روزى از جناب استاد حسن زاده (مدظله ) خواستم كه نصيحت و ارشاد و موعظه اى برايم بيان فرمايند. از جمله فرمودند: سعى كنيد با نامحرمان تماس نداشته باشيد چه زن باشد و چه مرد!! تعجب كردم و پرسيدم : آيا مرد هم نامحرم مى شود؟! …

ادامه نوشته »

مكالمه با حضرت سليمان

مكالمه با حضرت سليمان شخصى نزد بنده آمد و حالات عجيبى از خودش را برايم تعريف كرد به حدى كه به راستى غبطه حال او را خوردم . حالاتى برايش پيش مى آمد كه در آن حال ، به خدمت حضرت سليمان مى رسيد و با ايشان صحبت مى كرد. بنده به ايشان گفتم كه دفعه آينده كه به خدمت …

ادامه نوشته »

وحى به جايگاه شتر

وحى به جايگاه شتر مردى در حضور پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلم بود، در آن وقت ناقه پيغمبر گم شده بود هر چه گشتند نيافتند، كسى كه در حضور او بود پيغمبر روى بدو كرد و گفت : در رحل شما مردى مى گويد چه پيغمبرى است كه مى گويد از آسمان به من وحى مى رسد و …

ادامه نوشته »

ديه انسان

ديه انسان وقتى حضرت عبدالمطلب نذر كرد كه يكى از فرزندان خود را قربانى كند قرعه زدند به نام عبدالله عليه السلام درآمد، بعضى صواب چنان ديدند كه به جاى عبدالله شترهايى قربانى كنند، قرعه زدند عبدالله را قربانى كنند يا ده شتر، قرعه به نام عبدالله درآمد؛ زياده كردند باز به نام عبدالله درآمد تا صد شتر، قرعه به …

ادامه نوشته »

آن را كه خبر شد، خبرى باز نيامد

آن را كه خبر شد، خبرى باز نيامد يكى از صاحبدلان سر به جيب مراقبت فرو برده بود، و در بحر مكاشفت مستغرق شده ، حالى كه از آن معاملت باز آمد يكى از محبّان گفت : از اين بوستان كه بودى چه تحفه كرامت كردى اصحاب را؟ گفت : به خاطر داشتم كه چون به درخت گل برسم دامنى …

ادامه نوشته »

بيت مقبول حق تعالى

بيت مقبول حق تعالى يكى از مشايخ منكر ضيخ مصلح الدين سعدى شيرازى بود، شبى در واقعه ديد كه درهاى آسمان گشوده شد و ملايكه با طبق هاى نور از آسمان نازل شدند، پرسيد كه : اين چيست ؟ گفتند: براى سعدى شيرازى است كه بيتى گفته كه قبول حضرت حق سبحانه و تعالى افتاده ، و آن بيت اين …

ادامه نوشته »

لعنت بر فلان

لعنت بر فلان حكيمى ، شخصى زاهد و پارسايى را ديد كه تسبيحى در دست داشت و يك به يك ، حكما را نام مى برد و لعن مى كرد. حكيم از او پرسيد: ((چرا اينان را لعن مى كنى و چه چيز باعث شده است كه آنها مستحق لعن بدانى ؟)) زاهد پاسخ داد: ((آنها قايل به وحدت واجب …

ادامه نوشته »

دل باز نشود جز به دهان بسته

دل باز نشود جز به دهان بسته از سيد كاينات روايت است كه چون فرزندان و نبيره هاى آدم عليه السلام بسيار شدند در نزد وى سخن مى گفتند و وى ساكت بود، گفتند: اى پدر چه شد شما را كه سخن نمى گويى ؟ گفت : اى فرزندان من چون خدا جل جلاله مرا از جوارش بيرون فرستاد با …

ادامه نوشته »