كتاب : داستانها و پندها جلد دوم

حجاج عاقبت چه كرد؟

راغب اصفهانى در محاضرات مى نويسد: حجاج روزى از منزل به سوى مسجد جامع خارج شد ناگاه صداى ضجه و ناله جمعيت كثيرى را شنيد پرسيد اين ناله ها از چيست ؟ گفتند صداى زندانيان است كه از حرارت آفتاب مى نالند. گفت به آنها بگوئيد (اخساء و افيها و لا تكلمون )(87).

ادامه نوشته »

داستان ديگرى از مكافات

روزى حضرت موسى عليه السلام از محلى عبور مى كرد رسيد بر سر چشمه اى در كنار كوه ، با آب آن چشمه وضو گرفت ، بالاى كوه رفت تا نماز بخواند در اين مئوقع اسب سوارى به آنجا رسيد. براى آشاميدن آب از اسب فرود آمد، در موقع رفتن كيسه پول خود را فراموش نموده رفت . بعد از …

ادامه نوشته »

از مكافات ستم غافل مشو

ابوعمر از بزرگان و مشاهير كوفه بود مى گويد در قصر كوفه حضور عبدالملك بن مروان نشسته بودم در آن هنگام سر بريده مصعب ابن زبير را در مقابل خود گذاشته بود. از ديدن اين منظره لرزه و اضطرابى اندامم را فرا گرفت چنان حالم تغيير كرد كه عبدالملك متوجه شد. گفت ترا چه شد كه اينطور ناراحت شدى ؟

ادامه نوشته »

جايگاه ظلم

بهلول وارد قصر هارون شد. مسند مخصوص او را خالى ديد بر روى آن نشست پاسبانان قصر وقتى بهلول را در محل مخصوص هارون ديدند با شلاق و تازيانه او را از آن مكان بيرون كردند. هارون از اندرون خارج شد، بهلول را ديد در گوشه اى نشسته و گريه مى كند. از خدمتكاران علت گريه او را پرسيد. گفتند …

ادامه نوشته »

با يك آرزوى دراز صد تازيانه خورد

روزى حجاج بن يوسف ثقفى در بازار گردش مى كرد، شيرفروشى را مشاهده كرد، با خود صحبت مى كند در گوشه اى ايستاد و به گفته هايش ‍ گوش داد مى گفت اين شير را مى فروشم درآمدش فلان قدر خواهد شد استفاده ى آنرا با درآمدهاى آينده رويهم مى گذارم تا به قيمت گوسفندى برسد يك ميش تهيه مى …

ادامه نوشته »

تاءثير يك انگشتر

فاطمه زهرا (س ) از پدر بزرگوار خود درخواست انگشترى نمود، آن جناب فرمود بهتر از انگشتر به تو نياموزم ؟ هنگاميكه نماز شب خواندى از خداوند بخواه به آرزوى خود مى رسى . در دل شب پس از اداى نافله دست به درگاه خدا دراز كرد و درخواست انگشترى نمود هاتفى گفت فاطمه (س ) آنچه خواستى در زير …

ادامه نوشته »

آرزوى يك ماهى را بگور برد

ماءمون به اراده فتح روم لشكر به آن طرف كشيد. فتوحات بسيار نمود، در بازگشت از چشمه اى به نام بديدون كه معروف به قشره است گذشت . آب و هواى آن محل ، منظره دلگشاى سبزه زار اطراف چنان فرح انگيز بود كه دستور داد همانجا سپاه توقف نمايد تا از هواى آن سرزمين استفاده كنند.

ادامه نوشته »

عمر محدود و آرزوى نامحدود

روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله به شكل مربع و چهارگوشى خطوطى بر روى زمين كشيد، در وسط آن مربع نقطه اى گذاشت ؛ از اطرافش ‍ خطهاى زيادى به مركز نقطه وسط كشيد يك خط از نقطه داخل مربع به طرف خارج رسم كرد و انتهاى آن خط را نامحدود نمود.

ادامه نوشته »

زنى شرافتمند و خوش عقيده

بشار مكارى گفت در كوفه خدمت حضرت صادق عليه السلام مشرف شدم آنجناب مشغول خوردن خرما بود فرمود بشار، بيا جلو بخور. عرض كردم در بين راه كه مى آمدم منظره اى ديدم كه مرا سخت ناراحت كرد، اكنون گريه گلويم را گرفته نمى توانم چيزى بخورم بر شما گوارا باد. فرمود به حقى كه مرا بر تو است سوگند …

ادامه نوشته »

همت نعمان بن بشير

يزيد پس از آنكه تصميم گرفت اهل بيت سيد الشهداء عليه السلام را به مدينه فرستد، نعمان بن بشير را خواسته سى مرد با او همراه نمود. دستوراتى براى حفظ شئون اهل بيت به او داد گفت هميشه خانواده حسين عليه السلام جلو حركت كنند و شما با فاصله از دنبال ، هر جا فرود آمديد به اندازه اى فاصله …

ادامه نوشته »