میبرند و ديگران ، آن محيط را به دلخواه خود اداره میكنند و اينان محكوم
جريانات محيط خود هستند و همين را كه " محيط فاسد است ، محيط نامساعد
است ، از ما كه كاری ساخته نيست " برای خويشتن عذری میپندارند . اينان
به جای اينكه محيط را تغيير دهند و اگر توانايی تغيير محيط را ندارند ،
خود را از منجلاب چنان محيط فاسدی نجات دهند و به محيط مساعدتری منتقل
شوند ، در همان محيط فاسد به زندگی ادامه میدهند و تسليم جريانات محيط
میشوند و در فسادهای آن غرقه میگردند . فرشتگان خدا پس از آنكه آنها را
قبض روح كرده و تحويل میگيرند با آنها به گفتگو میپردازند و عذر آنها را
غير موجه میشمارند ، زيرا حداقل كاری كه از آنها ساخته بود - هجرت و كوچ
كردن به محيط ديگر - انجام ندادند فرشتگان به آنها يادآوری میكنند و به
اين وسيله به آنها میفهمانند كه خود شما مسؤول ستمهايی هستيد كه بر شما
رفته است ، يعنی خود شما مسؤول گناهان خود هستيد .
قرآن كريم در اين آيه كريمه به ما يادآوری میكند كه بيچارگی و ناتوانی
در يك محيط ، عذر موجه به شمار نمیرود مگر آنكه حتی راه مهاجرت و
كشاندن خود به نقطه ديگر نيز بسته باشد .
چنانكه میبينيم در اين آيه كريمه از مرگ كه در چشم ظاهر نيستی و
نابودی و تمام شدن است به " توفی " يعنی تحويل و دريافت تعبير شده
است . اين آيه گذشته از اينكه از مرگ با كلمه " توفی " تعبير كرده
است ، رسما از يك جريان مكالمه و احتجاج ميان فرشتگان و انسان در
لحظات پس از مرگ سخن میگويد . بديهی است كه اگر واقعيت انسان باقی
نباشد و همه واقعيت انسان لاشه
|