نيز عبور می‏كند و آن را پشت سر می‏گذارد . بديهی است كه يك حركت و يك‏
سفر آنگاه معنی و مفهوم پيدا می‏كند كه يك مقصد واقعی در انتظار باشد ،
اما اگر همه مقصدها عبارت باشد از منزلها ، و رفتنها رسيدنها نداشته‏
باشد ، اين حركت و اين سفر جز بيهودگيها چيزی نيست . اگر بناست پشت‏
سر هر هستی نيستی باشد و هر آبادی به دنبال خود خرابی بياورد و هر رسيدن‏
برای جا خالی كردن باشد ، پس آنچه بر نظام جهان حاكم است جز سرگشتگی و
تكرار مكررات چيزی نيست ، پس هستی بر پوچی ايستاده است .
پاسخی كه قرآن می‏دهد اين است كه آری ، اگر تنها طبيعت و دنيا بود و
بس ، اگر همه زادنها برای مردن و همه روييدنها و سبز و خرم شدنها برای‏
زرد و خشك و متلاشی شدن و همه نو شدنها برای كهنه شدن بود ، جای اين‏
اشكال و شبهه بود . اما اين گونه اظهار نظرها درباره هستی از " ديد
ناقص " سرچشمه می‏گيرد ، از آنجا ناشی می‏شود كه هستی در قالب محدود
دنيا و طبيعت ، محصور فرض شود ، اما هستی به دنيا و طبيعت محدود و
محصور نمی‏شود ، دنيا " روز اول " است ، روز اول " روز آخر " به‏
دنبال خود دارد ، دنيا " رفتن " است و آخرت " رسيدن " . علی ( عليه‏
السلام ) می‏فرمايد :
« الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار » ( 1 )
دنيا خانه عبور و آخرت خانه اقامت است .
آخرت است كه به دنيا معنی می‏دهد ، زيرا مقصد است كه به حركت و
تكاپو معنی و مفهوم می‏دهد .

پاورقی :
. 1 نهج البلاغه ، خطبه . 201