پرستش را يعنی نوع آداب و اعمالی كه بايد پرستش به آن شكل صورت گيرد
، به بشر آموختند و ديگر اينكه از پرستش غير ذات يگانه ( شرك )
جلوگيری به عمل آوردند .
از نظر مسلمات دينی و همچنين از نظر برخی علمای دين شناسی ( 1 ) بشر
ابتدا موحد و يگانه پرست بوده است و خدای واقعی خويش را می‏پرستيده‏
است . پرستش بت يا ماه و يا ستاره و يا انسان از نوع انحرافهايی است‏
كه بعدا رخ داده است . يعنی چنين نبوده كه بشر پرستش را از بت يا
انسان يا مخلوقی ديگر آغاز كرده باشد و تدريجا با تكامل تمدن به پرستش‏
خدای يگانه رسيده باشد . حس پرستش كه احيانا از آن به حس دينی تعبير
می‏شود ، در عموم افراد بشر وجود دارد . قبلا از " اريك فروم " نقل‏
كرديم كه :
" انسان ممكن است جانداران يا درختان يا بتهای زرين يا سنگی يا خدای‏
نا ديدنی يا مردی ربانی يا پيشوايی شيطانی صفت را بپرستد ، می‏تواند
نياكان يا ملت يا طبقة يا حزب خود يا پول و كاميابی را بپرستد . . . او
ممكن است از مجموعه‏ء معتقداتش به عنوان دين ، ممتاز از معتقدات غير
دينی آگاه باشد و ممكن است بر عكس ، فكر كند كه هيچ دينی ندارد . مسأله‏
بر سر اين نيست كه دين دارد يا ندارد ، مسأله بر سر اين است كه كدام‏
دين را دارد " ( 2 ) .
" ويليام جيمز " بنابر نقل " اقبال " می‏گويد :
" انگيزه نيايش نتيجه‏ء ضروری اين امر است كه در عين اينكه در
قوی‏ترين قسمت از خودهای اختياری و عملی هر كس خودی

پاورقی :
. 1 مانند ماكس مولر .
. 2 جهانی از خود بيگانه .