« و يقودنی جشعی‏إلی تخير الاطعمة ، و لعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له‏
فی القرص و لا عهد له بالشبع ، أو أبيت مبطانا و حولی بطون غرثی و أكباد
حری » ( 1 ) . دور باد كه هوای نفس بر من غلبه كند و حرص جلوكش من‏
گردد كه به دنبال انتخاب طعام برود . آخر نكند كه در حجاز يا يمامه شكمی‏
باشد كه هرگز سيری نديده است . آيا شكم سير بسر برم در حالی كه در
اطرافم شكمهای گرسنه و جگرهای سوخته هست ؟ ! ) اما اينها را نبايد به‏
يك ترحم ، رقت قلب ، دلسوزی ساده ، نازكدلی ، همدلی در سطح همدلی مردم‏
خوش قلب حمل كرد . پيامبر از آن جهت كه بشر است در آغاز كار و سلوك‏
خود همه‏ء مزايای بشری را در رنگ و شكل ساير بشرها دارد ، اما پس از
آنكه وجودش يكسره مشتعل به شعله‏ء الهی گشت ، همه‏ء اينها رنگ و صبغه‏ای‏
ديگر می‏گيرد : رنگ و صبغه‏ء الهی .
دست پروردگان پيامبر و جامعه‏ای كه او می‏سازد ، با دست پروردگان و
جامعه‏هايی كه وسيله‏ء روشنفكران بشری ساخته و پرداخته می‏شود ، از زمين تا
آسمان فرق می‏كند .
اساسی ترين تفاوت در اين است كه پيامبر می‏كاود نيروهای فطری بشر را
بيدار كند ، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسانها را مشتعل نمايد .
پيامبر خود را مذكر ( يادآور = بيدار كننده ) می‏خواند ، حساسيتی در برابر
كل هستی در انسان می‏آفريند ، خودآگاهی خود را نسبت به كل هستی به مردم‏
خود منتقل می‏سازد ، اما روشنفكر حد اكثر ، شعور اجتماعی افراد را بيدار و
آنها را به مصالح ملی يا طبقاتی شان آگاه می‏سازد .

پاورقی :
. 1 نهج البلاغة ، نامه‏ء 45 ، نامه‏ء علی ( عليه‏السلام ) به عثمان بن‏
حنيف .