شك نيست كه انسان به انسانيت رسيده ، نسبت به همه‏ء انسانها بلكه‏
نسبت به همه‏ء اشياء مهر می‏ورزد ، حتی نسبت به انسانهای مسخ شده و تغيير
ماهيت داده ، لهذا خداوند پيامبر را " رحمة للعالمين " می‏خواند . اين‏
گونه انسانها نسبت به كسانی كه به آنها دشمنی می‏كنند نيز مهر ورزند .
علی ( ع ) در باره‏ء پسر ملجم مرادی می‏گفت : من زندگی او را دوست دارم و
او قتل مرا . ولی سخن در " محبت متقابل " و " دردمندی متقابل " است‏
. محبت و مهرورزی متقابل تنها در ميان جامعه‏ء اهل ايمان تحقق پذير است‏
و بس .
بديهی است كه لازمه‏ء محبت عمومی داشتن به همه‏ء انسانها " صلح كلی "
و مسؤوليت نداشتن ، كار به كار گمراه و ظالم نداشتن نيست ، بر عكس ،
انسانگرايی واقعی شديدترين مسؤوليتها را در اين زمينه‏ها ايجاب می‏كند .
در زمان ما " برتراند راسل " فيلسوف و رياضی دان معروف انگليسی و
" ژان پل سارتر " فيلسوف اگزيستانسياليست فرانسوی دو چهره‏ء معروف و
مشهور انسان مسلكی هستند . اتفاقا راسل فلسفه‏ء اخلاق خود را بر اساسی بنا
نهاده است كه با انسان مسلكی‏اش در دو جهت متضاد است . فلسفه‏ء اخلاق‏
راسل بر اساس دورانديشی در منافع شخصی است ، يعنی مبنای اخلاق را تأمين‏
سود بيشتر و بهتر در پرتو اصول اخلاقی می‏داند و به فلسفه‏ء ديگری برای اخلاق‏
قائل نيست . بنابراين انسان مسلكی جناب راسل از سودپرستی سر در می‏آورد.
انسانگرايی ژان پل سارتر به قول يكی از نويسندگان معاصر ( 1 ) .

پاورقی :
. 1 داريوش آشوری ، مجله‏ء جهان نو شماره‏ء شهريور 45 به نقل از كتاب‏
نيكنيازی ، صفحات 33 - . 35