انسان جهت میدهد ، آن را از انحصار ماديات خارج میكند و معنويات را
نيز جزء خواستها قرار میدهد .
علم مانند ابزاری در اختيار خواست انسان قرار میگيرد و طبيعت را
آنچنانكه انسان بخواهد و فرمان دهد میسازد . اما اينكه طبيعت را چگونه
بسازد ، آيا از طبيعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعهء انسانی و يا نيروهای
مخرب برای مزيد توسعه طلبی افرادی مخصوص ، اين ديگر به اين ابزار كه
نامش علم است مربوط نيست ، اين بسته به اين است كه انسانهايی كه علم
در فرمان آنهاست چگونه انسانهايی بوده باشند .
اما ايمان مانند قدرتی حاكم بر انسان عمل میكند و خواست او را در
اختيار میگيرد و در مسير حق و اخلاق سوق میدهد . ايمان انسان را میسازد و
انسان با نيروی علم ، جهان را . آنجا كه علم و ايمان توأم گردند ، هم
انسان سامان میيابد و هم جهان .
ميدان آزادی و ارادهء انسان
بديهی است كه انسان در عين آزادی برای ساختن اندامهای روانی خويش و
تبديل محيط طبيعی به صورت مطلوب خود و ساختن آيندهء خويش آنچنانكه خود
میخواهد ، محدوديتهای فراوانی دارد و آزادیاش آزادی نسبی است ، يعنی
آزادی در داخل يك دايرهء محدود است ، در داخل همين دايرهء محدود است
كه [ هم ] میتواند آيندهء سعادت بخش برای خود انتخاب كند و هم آيندهء
شقاوت آلود .
محدوديتهای انسان از چند ناحيه است :