تن فدای خار میكرد آن بلال
|
خواجهاش میزد برای گوشمال
|
كه چرا تو ياد احمد میكنی ؟ !
|
بنده بد منكر دين منی
|
میزد اندر آفتابش او به خار
|
او " احد " میگفت بهر افتخار
|
تا كه صديق آن طرف بر میگذشت
|
آن احد گفتن به گوش او برفت
|
بعد از آن خلوت بديدش پند داد
|
كز جهودان خفيه میدار اعتقاد
|
عالم السر است پنهان دار كام
|
گفت كردم توبه پيشت ای همام
|
توبه كردن زين نمط بسيار شد
|
عاقبت از توبه او بيزار شد
|
فاش كرد ، اسپرد تن را در بلا
|
كای محمد ای عدو توبهها
|
ای تن من وی رگ من پر ز تو
|
توبه را گنجا كجا باشد در او
|
توبه را زين پس زدل بيرون كنم
|
از حيات خلد توبه چون كنم ؟
|
عشق قهار است و من مقهور عشق
|
چون قمر روشن شدم از نور عشق
|