در اين آيه " حكم " از مختصات ذات حق بيان شده است ، منتهی بايد
ديد مراد از حكم چيست ؟
بدون ترديد مراد از حكم در اينجا قانون و نظامات حياتی بشر است . در
اين آيه ، حق قانونگزاری از غير خدا سلب شده و آنرا از شئون ذات حق (
يا كسی كه ذات حق به او اختيارات بدهد ) میداند . اما خوارج حكم را به
معنای حكومت كه شامل حكميت نيز میشد گرفتند و برای خود شعاری ساختند و
میگفتند لا حكم الا لله . مرادشان اين بود كه حكومت و حكميت و رهبری نيز
همچون قانونگزاری حق اختصاصی خدا است و غير از خدا احدی حق ندارد كه به
هيچ نحو حكم يا حاكم ميان مردم باشد همچنانكه حق جعل قانون ندارد .
گاهی اميرالمؤمنين مشغول نماز بود و يا سر منبر برای مردم سخن میگفت ،
ندا در میدادند و به او خطاب میكردند كه لا حكم الا لله لا لك و لاصحابك
يا علی حق حاكميت جز برای خدا نيست . تو را و اصحابت را نشايد كه
حكومت يا حكميت كنيد .
او در جواب میگفت :
« كلمة حق يراد بها الباطل ، نعم انه لا حكم الا لله و لكن هؤلاء يقولون لا
امره الا لله ، و انه لابد للناس من امير بر او فاجر ، يعمل فی امرته
المؤمن ، و يستمتع فيها الكافر ، و يبلغ الله فيها الاجل ، و يجمع به
الفیء ، و يقاتل به العدو ، و تأمن به السبل ، و يؤخذ به للضعيف »
|