آرام میگيرد و گرد شر و بدی نمیگردد .
پس اسلام در فلسفه نظری خود طبيعت نفسانی انسان را شرير بالذات
نمیداند و قهرا در فلسفه عملی خود نيز مانند سيستمهای فلسفی و تربيت
هندی ، يا كلبی يا مانوی يا مسيحی ، از روش نابود كردن قوای نفسانی و يا
لااقل حبس با اعمال شاقه آنها پيروی نمی كند ، همچنانكه دستورهای عملی
اسلام نيز شاهد اين مدعا است .
اين مطلب كه نفس انسان در مقامات و مراحل و شرائط خاصی بشر را واقعا
به شرارت فرمان میدهد و حالت خطرناكی پيدا میكند مطلبی است كه اگر در
قديم اندكی ابهام داشت ، امروز در اثر پيشرفتهای علمی در زمينههای روانی
كاملا مسلم شده است ، از همه شگفتتر اين است كه قرآن كريم در توصيف
نفس نمیگويد : داعيه بالسوء ( دعوت كننده بسوی بدی و شر ) میگويد :
" اماره بالسوء غ( فرمان دهنده به بدی و شر ) قرآن كريم در اين تعبير خود
اين مطلب را میخواهد بفهماند كه احساسات نفسانی بشر آنگاه كه سر به
طغيان بر میآورد بشر را تنها بسوی جنايت و اعمال انحرافی دعوت نمیكند
بلكه مانند يك قدرت جابر مسلط ديكتاتور فرمان میدهد ، قرآن با
|