(19) بيرون آوردند حضرت امير عليه السلام هشتاد ناقه براى اعرابى
در كتاب مصابيح از تفاسير اهل بيت عليهم السلام روايت كرده كه حضرت سليمان هدهد را
در ميان طيور نديد، فرمود:
در كتاب مفتاح الجنة به سند صحيح از محمد بن سنان
منقول است كه گفت :
در كتاب مفتاح الجنة روايت شده كه روزى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در منبر بصره
مى فرمود: (( ايهاالناس سلونى قبل ان تفقدون )) يعنى از من
سوال كنيد از راههاى آسمانها به درستيكه من به آنها عرافم ، در آنجا مردى از ميان قوم
برخاسته عرض كرد: در اين ساعت جبرئيل در كجاست ؟
از كتاب بشارة المصطفى از طبرى به اسنادش از مجاهد از ابن عباس
نقل است كه ابن عباس مى گويد: وقتى كه حضرت
رسول صلى الله عليه و آله خيبر را فتح كرد، جناب جعفر از حبشه به خدمت
رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و جاريه اى آورد، و آن جاريه را به حضرت على
عليه السلام هديه كرد، پس وقتى كه فاطمه زهرا عليها السلام به نزد اميرالمؤ منين
على عليه السلام آمد ديد كه حضرت در كنار همان جاريه است .
در كتاب فوائدالمشاهده از حضرت اميرالمومنين على عليه السلام روايت كرده ، كه آن
حضرت فرمود: كه در وقت قبض روح مقدسه حضرت فاطمه عليهالسلام در نزدش نشسته
بودم ، ديدم آن مخدره جواب سلام كسى را داد گفتم ، به كه سلام كردى ؟ عرض كرد به
جناب جبرئيل كه آمده بود، به من سلام كرده و گفت : (السلام يقرئك السلام ) اى فاطمه
خداوند به تو سلام مى رساند، حضرت امير عليه السلام فرمود: ديدم دفعه دوم جواب
سلام گفت !گفتم : به كه سلام گفتى ؟ عرض كرد: به
ميكائيل حضرت امير عليه السلام مى فرمايد: ديدم دفعه سوم آن مخدره رنگش زرد شد و
چشمانش فرو رفت و گفت : (و عليكم السلام يا قابض الارواح
عجل و لاتعذبنى ) و بعد عرض كرد: (( اللهم اليك لا الى النار)) يعنى خداوندا مرا به
سوى رحمت خود ببر نه به سوى آتش جهنم .
روايت شده است كه وقتى كه جناب سلمان (ره ) از جانب اميرالمؤ منين عليه السلام به حكومت
مداين ماءمور گرديد و عازم مداين شد، آن عالى مقام با كاروانى همراه شد، و به
درازگوشى سوار شده به منزل مى رفتند، و قانون آن جناب بود كه يك فرسخ راه را
سوار الاغ ميشد، و يك فرسخ راه را پياده مى رفت ، تا آن حيوان ناراحت نشود، و در ميان
اهل قافله قانون مراعات احوال حيوان مركوب آن جناب معروف و معلوم شده بود.
در مدينه زن صاحب فحشى يعنى صاحب امر قبيحى بود، كه در مدينه مشهوره بود، همسايه
اى داشت كه هميشه به تعزيه دارى سيدالشهداء
مشغول مى شد، و روزى در نزد آن شخص مردانى چند بود كه مرثيه مى خواندند، و مى
گريستند و آن شخص امر كرده بود كه براى تعزيه داران طعامى تهيه كنند.
در بندى رحمه الله از داود الرقى روايت كرده و ميگويد: كه من در خدمت ابى عبدالله عليه
السلام بودم ، كه آن حضرت آب طلبيد وقتيكه نوشيد، مردم كه چشمهاى مباركش پر از
اشك گرديد.
در كتاب تحفه رضويه مسطور است ، كه بعد از شهادت امام حسين عليه السلام هفت مرغ در
مصيبت آن مظلوم گريستند، كه تا گواه و برهان بر مظلوميت و شدت مصيبت آن حضرت
باشند و اشاره شود، به اين كه بايد جميع اشياء در مصيبت آن حضرت گريان و نالان
باشند.
|