(36) تكلم ذوالجناح با امام حسين عليه السلام درچند جا
اول : تكلم ذوالجناح در وقت سوارى آن در خيمه گاه كه عرض كرد: (( اسئلك ان اكون
مركوبك الى يوم القيامه ))
علامه حلى (اعلى الله مقامه ) در كتاب منتهى المطالب روايت كرده ، كه زنى زانيه بود، و
خيانت آن زن در مرتبه اى بود كه اولاد خود را كه از زنا متولد مى نمود، با آتش مى
سوزانيد!! تا كسى از اقرباى او به عملش مطلع نگردد، و هيچ كس از اقوام او به
عمل قبيح او مطلع نبود، غير از مادرش و روزى خود را با اين
عمل شنيع مى گذارنيدند، تا وقتى كه مرگ او را دريافت وقتى كه آن زن را دفن نمودند،
زمين جسد او را قبول نكرد، و او را از خاك بيرون مى انداخت .
در كتاب مفتاح الجنة مرويست كه روزى عربى
داخل مسجد حضرت رسول صلى الله عليه و آله شده و از خليفه آن حضرت
سوال نمود، ابوبكر را نشان دادند، پيش آمد، و گفت : اى خليفه ، شب گذشته خواب
عجيبى ديدم ، فراموش كرده ام ، مى خواهم كه خواب مرا با تعبيرش بيان كنى .
از كتاب تحفة المجالس نقل شده است ، كه در بغداد مردى بود، كه بسيار گنهكار و
اهل معصيت بود، ومال بسيارى داشت ، چون وقت مردنش رسيد، وصيت كرد: كه چون از دنيا
رفتم ، جسد مرا به نجف اشرف ببريد، و در آنجا دفن كنيد شايد كه از بركت حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام حق تعالى از گناهكاران من درگذرد، و مرا به آن حضرت ببخشد
اين را بگفت ، و جانش را تسليم كرد.
در كتاب مفتاح الجنة منقولست كه در زمان سلف شيخ صالح ديندارى از دوستان
اهل بيت عليهم السلام بود كه هر سال در دهه محرم
مشغول تعزيه دارى سيدالشهداء عليه السلام شده
ومال بسيارى صرف طعام فقراء و مساكين و عزاداران مى كرد.
در كتاب تحفه رضويه ، روايت كرده است كه شخصى به مرض برص مبتلا شده بود،
خدمت يكى از ائمه عليه السلام شكايت كرد، آن حضرت به او فرمود: كه حنا را با نوره
ممزوج نموده و به محل بهق و برص بمال .
در كتاب وسيله الرضوان جارى مى گردد:
در بيان غارت لباسهاى اهلبيت عليه السلام در مدينه منوره در زمان جناب امام رضا عليه
السلام ، در كتاب تحفه رضويه از كتاب غيور روايت كرده كه در زمان خلافت هارون
الرشيد (عليه اللعنة و العذاب ) بعد از شهادت حضرت امام موسى كاظم عليه السلام
شهزاد محمد بن جعفر صادق عليه السلام خروج كرده ، هارون ملعون ، سردارى بنام عيسى
جلودى را به همراه لشكر بسيار به عزم دفع شهزاده محمد به مدينه منوره فرستاد، كه
اگر مدينه را به تصرف خود آورد، شهزاده محمد را گرفته و به
قتل رساند، و خاندان اهلبيت رسالت و زنان و دختران سلسله ابوطالب را غارت و نالان و
عريان نمايد.
در كتاب احتجاج در بيان احتجاجات امام رضا عليه السلام روايت كرده است ، كه قومى بر
در منزل آن بزرگوار آمده اذن حضور به خدمت جناب امام رضا عليه السلام كرده و به
ملازم آن حضرت گفتند: كه به مولاى خود بگوئيد، كه ما از شيعه هاى على بن ابيطالب
عليه السلام هستيم ، ما را ماءذون فرمايد، به خدمتش برسيم .
|