31 - دنياطلبى منشاء همه فسادها
استدعا دارد در مورد دنيا خواهى و آثار سوء آن در روح انسان را بيان فرموده آنگاه علاج
اين بيمارى مهلك را نيز بيان فرمائيد؟
گفته شده است كه : آن آخرى كه انسان مى خواهد
ارتحال كند از اين عالم ، شياطينى كه مى خواهند نگذارند كه اين آدم موحد از اين عالم
بيرون برود جلو رويش آن چيزهائى را كه دوست دارد مى آورند. مثلاً طلبه كتابش را دوست
دارد كتابش را مى آورند و مى گويند از اين عقيده اى كه دارى برگرد والاّ والاّ اين (كتاب )
را آتش مى زنيم ، آنكه علاقه به فرزند دارد و يا آنكه علاقه به چيز ديگر دارد. (همان
چيز را مى آورند) خيال نكنيد كه اهل دنيا عبارت از آنهائى هستند كه مثلاً پارك دارند. ممكن
است يك نفر خيلى پارك داشته باشد ولى اهل دنيا نباشد (ولى ) يك طلبه يك كتاب داشته
باشد (و به آن ) علاقه داشته باشد. ميزان (براى
اهل دنيا بودن ) آن علاقه است . ميزان آن علايقى است كه انسان به اين اشياء دارد و اين
علايق ممكن است كه آن آخرها كه انسان مى بيند دارد از اين علائقش جدا مى شود دشمن خدا
بشود و از اين عالم برود.
هدف از بعثت انبياعليه السّلام و نزول قرآن و دستورات دينى و عبادى و ساير
مسائل معنوى چه مى تواند باشد؟
تمام عبادات وسيله است ، تمام ادعيّه وسيله است ، همه وسيله براى اينست كه انسان اين
لباسش ظاهر بشود. آنچه بالقوه است و لُبّ انسان است به فعليّت برسد و انسان
بشود. انسان بالقوه انسان بالفعل بشود. انسان طبيعى بشود، يك انسان الهى (بشود)
بطوريكه همه چيزش الهى بشود. هر چه مى بيند حق ببيند. انبياء هم براى همين آمده
اند.(192)
همانطورى كه استحضار دارند در اسلام علم و
عمل تؤ امان و در كنار هم آمده لذا چنانچه علم از
عمل و تقواى فرد جدا شود آثار سوئى بهمراه دارد لطفاً شمه اى از آثار سوئى كه علم
بدون تقوا در جامعه به بار مى آورد را بيان فرمايد.
رئيس يكى از فِرَقِ باطله در همين حوزه هاى ما
تحصيل كرده است . ليكن چون تحصيلاتش با تهذيب و تزكيه تواءم نبوده ، در راه خدا
قدم بر نمى داشته ، خبائث را از خود دور نساخته بود آنهمه رسوايى ببار آورده است .
اگر انسان ، خبائث را از نهادش بيرون نكند،هر چه درس بخواند و
تحصيل نمايد نه تنها فايده اى بر آن مترتب نمى شود بلكه ضررها دارد. علم ، وقتى
در اين مركز خبيث وارد شد شاخ و برگ خبيث ببار آورده شجره خبيثه مى شود.
استدعا دارد درباره ذكر الله و آثار آن و اذكارى كه براى سالك در روايات به آن اذكار
اشاره شده است بهمراه آداب و شرائط مربوط به آن را بيان نمائيد؟
آنچه همه را مطمئن مى كند و آتش فروزان نفس سركش و زيادت طلب را خاموش مى نمايد
وصُول به او است ؛ و ذكر حقيقى او - جَلَّ وَ عَلا - چون جلوه او است استغراق در آن آرامش
بخش است . ((الا بذكر اللّه تطمئن القلوب ))(203) گوئى فرمايد: توجّه توجه : به
ذكر او فرو رُو، تا قلبت كه سرگشته و حيرت زده از اين سُو به آن سو و از اين شاخه
به آن شاخه پرواز مى كند طماءنينه حاصل كند.(204)
همه ما به معاصى كه از زبان صادر مى شود كم و بيش واقف هستيم استدعا دارد در
خصوص زبان و آثار معاصى آن مطالبى را بفرمائيد؟
دخترم ! آفات زياد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد كه هر يك حجابى
است كه اگر از آن ها نگذريم به اوّل قدم سلوك الى اللّه نرسيديم . من كه خود مبتلا هستم
و جسم و جانم ملعبه شيطان است به بعض آفات اين عضو كوچك و اين زبان سرخ كه سر
سبز را به باد دهد و آنگاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او، جان و روح و فؤ اد را
تباه كند اشاره مى كنم . از اين دشمن بزرگ انسانيّت و معنويّت
غافل مشو، گاهى كه در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ اين عضو كوچك را
آنقدر كه مى توانى شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاى
دوست شود چه مى كند و چه مصيبتها به بار مى آورد كه يكى از آنها غيبت برادران و
خواهران است ، ببين با آبروى چه اشخاصى بازى مى كنى و چه اسرارى را از مسلمانان
روى دايره مى ريزى و چه حيثيّاتى را خدشه دار مى كنى و چه شخصيّتهائى را مى شكنى
؟ آنگاه اين جلسه شيطانى را مقياس بگير و ملاحظه كن در يك
سال در همين امر پيش پا افتاده چه كردى و در پنجاه شصت
سال ديگر چه خواهى كرد و چه مصيبتها براى خود به بار خواهى آورد در عين
حال آنرا كوچك مى شمارى و اين كوچك شمردن از حيله هاى ابليس است كه خداوند به لطف
خود ما را همگى از آن مصون دارد.(218)
مسئله تطبيق در قرائت قرآن جزء آداب تلقى مى شود استدعا دارد در اين خصوص با ذكر
مثالى توضيحى فرمائيد؟
اكنون درست تفكر كن ! ببين صدر يا ذيل اين آيه شريفه كه آيه
چهل و [چهارم ](219) از سوره مباركه فُصلّت است با ما تطبيق مى كند؟
قرآن به منزله چراغ راه معنوى مومنين مى باشد ليكن متاءسفانه در بيشتر ابعاد نورانيش
مهجور واقع شده است آثار اين بى توجهى به قرآن را تشريح فرمائيد؟
ما همه قرآن شريف را مى دانيم [كه ] از معدن وحى الهى براى
تكميل بشر و تخليص انسان از مَحْبَس ظلمانى طبيعت و دنيا،
نازل شده است ، و وعد [و] وعيد آن ، همه حق صراح و حقيقت ثابته است ، و در تمام مندرجات
آن شائبه خلاف واقع نيست ، با اين وصف ، اين كتاب بزرگ الهى در
دل سخت ما به اندازه يك كتاب قصه تاءثير ندارد، نه دلبستگى به وعده هاى آن داريم
تا دل را از اين دنياى دنى و نشئه فانيه برگيريم و به آن نشئه باقيه ببنديم ، و نه
خوفى از وعيد آن در قلب ما حاصل آيد تا از معاصى الهيّه و مخالفت با ولى نعمت احتراز
كنيم . اين نيست جز آن كه حقيقت و حقّيّت قرآن به قلب ما نرسيده و
دل ما به آن نگرويده و ادراك عقلى ، بسيار كم اثر است ، و با اين قياس ، كليه
نقصانهائى كه در ما است و جميع سركشيها و مخالفتهاى ما و محروم ماندن از همه معارف و
سرائر براى همين نكته است (تو خود حديث مفصل بخوان از اين
مجمل ).(224)
استدعا دارد معنى و مفهوم عرفان اسلامى را بفرمائيد آنگاه بفرمائيد در چه سن و سالى
انسان براى خودسازى مستعدتر است .
خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا
بشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنى
عرفان است ؟ مرتبه اعلاى عرفان را امام على سلام اللّه عليه داشته است و هيچ اين چيزها
نبوده در كار. خيال مى كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرد از همه
چيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يك قدرى چه
بكند و دكاندارى . اميرالمومنين در عين حالى كه اعرف خلق الله بعد از
رسول اللّه در اين امت ، اعرف خلق الله به حق تعالى بود معذلك نرفت كنار بنشيند و
هيچ كارى به هيچى نداشته باشد، هيچ وقت هم حلقه ى ذكر نداشت ،
مشغول بود به كارهايش ، ولى آن هم بود، يا
خيال مى شود كه كسى كه اهل سلوك است اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد،
در شهر هر چه مى خواهد بگذرد، من اهل سلوكم ، بروم يك گوشه اى بنشينم و، ورد
بگويم و سلوك به قول خودش پيدا كند اين سلوك در انبياء زيادتر از ديگران بوده است
در اولياء زيادتر از ديگران بوده است لكن نرفتند در خانه شان بنشينند و بگويند كه
ما اهل سلوكيم .(228)
هدف از قصه هائى كه در قرآن كريم نقل شده چه مى تواند باشد؟ آيا صرفاً پراختن
به جنبه تاريخى و زندگى انبياءعليه السّلام بوده است ؟
عزيزا! اين آيات الهيّه و تعاليم ربانيّه براى بيدار كردن ما بيچاره هاى خواب ، و هشيار
نمودن ما سرمستان غافل آمده . اين قصص قرآنيّه كه
حاصل معارف تمام انبياء و خلاصه سير و رشد همه اولياء، و بيان درد و درمان هر عيب و
مرض نفسانى ، و نور هدايت طريق الهى و انسانى است ، براى قصه گفتن و تاريخ عالم
نيامده . مقصود از آنها با آن همه تشريفات در
تنزيل و نزول ، بيان تاريخ گذشتگان نيست براى صرف اطلاع و تاريخ دانى . مقصود
خدا را، از مقصد مسعودى (232) طبرى (233) و
امثال آنها تميز بده ، و به نظر تاريخ و ادب و فصاحت و بلاغت به قرآن شريف نظر
مكن كه اين صورت خود حجابى است بس .(234)
لطفاً ميزان و معيار فرد مؤ من از غيرمؤ من را بر اساس قرآن كريم بيان فرمائيد؟
خداى تبارك و تعالى يك ميزانى در قرآن كريم قرار داده است كه با آن ميزان ما بايد
خودمان را و ديگران را بشناسيم . مى فرمايد كه : ((اللّه ولى الذين آمنوا يخرجهم من
الظلمات الى النور والذين كفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات )).
ميزان در مومن و غيرمومن ، مومن واقعى و غيرمومن اين است كه كتاب خدا مى فرمايد كه اگر
چنانچه مومن است ، خداى تبارك و تعالى ولى اوست و مومنين را خداى تبارك و تعالى از
همه ظلمت ها، از همه تاريكى ها، از همه چيزهائى كه انسان ها را محجوب مى كند از حق
تعالى ، از همه اينها اخراج مى كند و در نور وارد مى كند...
از نفس نفيس و نور ريز شما بهره برديم استدعا دارد در پايان دعائى فرمائيد.
ما بيچارگان و متحيّران وادى ضلالت و سرمستان از جام غفلت و خودپرستى از نماز
اهل معرفت و سجود اصحاب قلوب محروميم ، خوب است حالت قصور و تقصير خود و مذلّت
و خوارى خويش را در نظر داشته باشيم و به
حال حرمان خود متاءسف و به كيفيّت احتجاب خود متلهّف باشيم و به حقّ تعالى از اين
خسران و تسلّط نفس و شيطان پناه بريم ؛ شايد حالت اضطرارى دست دهد و آن ذات مقدّس
مضطرّين را اجابت فرمايد: اَمَّن يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء.(237) |