21 - اخلاص
اخلاص را چگونه در خود بيابيم و اساساً ويژگى
عمل مخلصانه را بيان فرموده و آثارى كه بر آن مترتب است را نيز توضيح فرمائيد؟
اى عزيز علاج و كلّ العلاج در اينست كه انسان كه مى خواهد علمش الهى باشد وارد هر علمى
كه شد مجاهده كند و با هر رياضت و جدّيّتى شده قصد خود را تخليص كند. سرمايه
نجات و سرچشمه فيوضات ، تخليص نيّت و نيّت خالص است . ((من اءخلص للّه اربعين
صباحاً جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه .)) اخلاص
چهل روزه ، اين است آثار و فوايدش . پس شما كه
چهل سال يا بيشتر در جمع (134) اصطلاحات و مفاهيم در هر علمى كوشيديد و خود را
علاّمه در علوم مى دانيد و از جنداللّه محسوب مى كنيد و در قلب خود اثرى از حكمت و در
لسان خود قطره اى از آن نمى بينيد بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده ،
بلكه براى شيطان و هواى نفس كوشش كرديد. پس اكنون كه ديديد از اين علوم كيفيّت و
حالى (135) حاصل نشد، چندى براى تجربه همه باشد به اخلاص نيّت و تصفيه
قلب از كدورت و رذايل بپردازيد، اگر از آن اثرى ديديد آن وقت بيشتر تعقيب كنيد
گرچه باب تجربه كه پيش آمد درِ اخلاص بسته مى شود ولى باز شايد روزنه اى
به آن باز شود و نور آن تو را هدايت كند.(136)
لطفاً با توجه اينكه حضرتعالى در باب نماز و آداب آن دو كتاب وزين و مهمى تاءليف
فرموديد بفرمائيد چگونه ميتوان در نماز حضور قلب پيدا كرد و اساساً چرا در نماز
غافليم ؟
امّا حضور قلب در عبادت : پس از براى آن نيز مراتبى است كه عمده آن دو مرتبه است :
يكى حضور در عبادت اجمالاً، و آن چنان است كه در عين
اشتغال به عبادت - هر عبادتى باشد چه از باب طهارت
مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حجّ و ديگر امور - انسان به طريق
اجمال ملتفت باشد كه ثناى معبود مى كند گرچه خود نمى داند كه چه ثنائى مى كند و چه
اسمى از اسماء حقّ را مى خواند. شيخ عارف كامل ما(140) - روحى فداه - براى اين نحو
عبادت مثل مى زدند به اينكه يكى قصيده در مدح كسى بگويد و به طفلى كه معناى آن را
نمى فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به
طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است . البتّه آن
طفل كه قصيده را مى خواند اجمالاً مى داند ثناى ممدوح را مى كند گرچه كيفيّت آن را نمى
داند. ماها نيز كه طفل ثناخوان حقّ هستيم و نمى دانيم كه اين عبادات را چه اسرارى است و هر
يك از اين اوضاع الهيّه با چه اسمى از اسماء ارتباط دارد و به چه كيفيّت ثناى حقّ است ،
اينقدر بايد ملتفت باشيم كه هر يك از آنها ثنائى است از
كامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق ، كه خود ذات مقدّس در اين اوضاع خود را ثنا
فرموده و ما را امر فرموده كه در پيشگاه مقدّسش اين نحو ثنا كنيم .(141)
همانطورى كه حضرتعالى استحضار دارند بالاترين درجه تقوا، همانا ورع مى باشد لذا
خواهشمندم در اين خصوص توضيحى فرموده و طريقه
حصول آن را بيان فرمائيد.
بايد دانست كه به حسب روايات شريفه ، ميزان در
كمال ورع ، اجتناب از محارم اللّه است و هر كس اجتناب از محرّمات الهيّه كند از ورع دارترين
مردم بشمار آيد. پس اين امر را شيطان در نظرت بزرگ نكند و تو را ماءيوس ننمايد،
زيرا كه از عادت آن ملعون است كه انسان را از راه ياءس به شقاوت ابدى مى اندازد. مثلاً
در اين باب مى گويد: ((چطور ممكن است در شهرى كه داراى صد هزار جمعيّت يا بيشتر
است انسان از تمام آنها بيشتر ورع داشته باشد؟)) اين از مكايد آن لعين و وساوس نفس
امّاره است . جواب آن اينست كه بحسب روايات هر كس از محرّمات الهيّه اجتناب كند
مشمول اين روايات است و از زمره ورعناك ترين مردم بشمار مى آيد. و اجتناب محرّمات الهيّه
كار بسيار مشكلى نيست ، بلكه انسان با جزئى رياضت نفس و اقدام ، مى تواند ترك
جميع محرّمات كند. البتّه (اگر) انسان بخواهد
اهل سعادت و نجات باشد و در تحت ولايت اهل بيت و
مشمول كرامت حقّ تعالى باشد و تا اين اندازه هم صبر در معصيت نداشته باشد، نمى
شود، لابّد قدرى پافشارى و تحمّل و ارتياض لازم است .(149)
يكى از مهالك مسئله عُجب است كه دامى بس سخت و سنگين در طريق يك سالك الى الله ، است
استدعا دارد راجع به اين مطلب نيز ما را راهنمائى فرمائيد؟
اى عزيز! تمام (عمر) ما كه پنجاه شصت سال است ، فرض مى كنيم كه در آن قيام كنيم
به جميع وظايف شرعيّه ، و با ايمان صحيح و
عمل صالح و توبه صحيحه از اين دنيا برويم . آيا اين مقدار
اعمال و ايمان ما را چه مقدار جزا است با آنكه به حسب كتاب و سنّت و اجماع جميع
ملل چنين شخصى مورد رحمت حقّ است و به بهشت موعود مى رود، بهشتى كه در آنجا مخلّد در
نعمت و راحت و مؤ بّد در رحمت و رَوْح و ريحان خواهد بود. آيا در اينجا
مجال انكارى هست ؟ با اينكه اگر بناى جزاى
عمل باشد - (به ) فرض باطل كه عمل ما جزائى داشته - اينقدرى كه
عقل از تصورّش كمّاً و كيفاً عاجز است نخواهد بود. پس معلوم شد كه مطلب بر اساس ديگر
مبتنى است و بر پايه ديگر چرخ مى زند. آن وقت هيچ استبعادى باقى نمى ماند و براى
انكار راهى باز نخواهد ماند.(152)
شيطان دشمنى است كه تمام عبادات خود را بواسطه عدم يك سجده بر آدم عليه السّلام
بر باد داد و آن نشانه اين است كه شيطان بعنوان دشمن قهار براى انسان مطرح است به
نظر حضرتعالى راه مبارزه با شيطان چيست ؟
واى عزيز! از خداى تبارك و تعالى در هر آنْ استعانت بجوى و استغاثه كن در درگاه
معبود خود، و با عجز و إ لحاح عرض كن : بار الها! شيطان دشمن بزرگى است كه طمع
بر انبياء و اولياى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با اين بنده ضعيفِ گرفتار
اءمانى و اءوهامِ باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهى كن كه بتواند از عهده اين دشمن
قوى برآيد، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوى كه سعادت و انسانيّت مرا تهديد مى
كند، تو خودت با من همراهى فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاصّ تو خارج كنيم و
دست اين غاصب را از خانه مختصّ به تو كوتاه نمايم .(159)
لطفاً در خصوص خطوراتى كه در حالات مختلف به ذهن انسان خطور مى كند خصوصاً در
حين انجام عبادات كه مزاحم تمركز ذهن مى شود راهنمائى فرمائيد؟
بدان كه اوّل شرط از براى مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر كه مى توا (ند) منشاء غلبه
بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است . چون كه اين
خيال مرغى است . بس پرواز كُن ، كه در هر آنى به شاخى خود را مى آويزد، و اين موجب
بسى از بدبختى ها است و خيال يكى از دستاويزهاى شيطان است كه انسان را به واسطه
آن بيچاره كرده ، به شقاوت دعوت مى كند. انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود برآمده و
مى خواهد باطن را صفايى دهد، و آن را از جنود ابليس خالى كند بايد زمام
خيال را در دست گيرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز كند و مانع شود از اين كه
خيال هاى فاسد باطل براى او پيش آيد، از قبيل
خيال معاصى و شيطنت . هميشه خيال خود را متوجّه امور شريفه كند، و اين اگرچه در
اوّل امر قدرى مشكل بنظر مى رسد و شيطان و جنودش آن را به نظر، بزرگ جلوه مى دهند،
ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود.(162)
خواهشمنديم راجع به مسئله مراقبه ، و انجام عمل محاسبه كه از اركان مهم مبحث سر و سلوك
مى باشد توضيحات لازم را مبذول فرمائيد؟
از امورى كه لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .
لطفاً اولين مرحله ابتدائى مبارزه با مفاسد اخلاقى را كه حضرتعالى پيشنهاد مى نمائيد
را بيان فرمائيد؟
بهترين علاج ها كه علماء اخلاق و اهل سلوك از براى اين مفاسد اخلاقى فرموده اند اين است
كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مى بينى ، در نظر بگيرى و برخلاف آن تا
چندى مردانه قيام و اقدام كنى ، و همّت بگمارى برخلاف نفس تا مدّتى ، و بر ضدّ خواهش
آن رذيله رفتار كنى و از خداى تعالى در هر
حال توفيق طلب كنى كه با تو اعانت كند در اين مجاهده ، مسلّماً بعد از مدّت قليلى ، آن
خُلق زشت رفع شده و شيطان و جُندش از اين سنگر فرار كرده ، جنود رحمانى به جاى
آن ها برقرار مى شود.
فرق ايمان قلبى و زبانى را لطفاً بيان فرمائيد؟
ممكن است عقل شما به برهان چيزى را إ دراك كند، ولى قلب تسليم نشده باشد و علم بى
فايده گردد. مثلاً شما به عقل خود إ دراك كرديد كه مرده نمى تواند به كسى ضرر
بزند، و تمام مرده هاى عالم به قدر يك مگس ، حس و حركت ندارند و تمام قواى جسمانى و
نفسانى از او مفارقت كرده ، ولى چون اين مطلب را قلب
قبول نكرده و تسليم عقل نشده ، شما نمى توانيد با مرده ، شب تاريك بسر بريد. ولى
اگر قلب ، تسليم عقل شد و اين حكم را از او قبول كرد، هيچ اين كار براى شما اشكالى
ندارد. چنان چه بعد از چند مرتبه اقدام ، قلب تسليم شده ، ديگر باكى از مرده نمى كند.
يكى از مباحثى كه در راه مبارزه با نفس مطرح مى شد مسئله رياضت دادن به نفس اماره است
استدعا دارد در خصوص حد و ميزان رياضت شرعى و اسلامى مطالب لازم را بفرمائيد.
شيخ استاد ما(179) - دام ظلّه - مى فرمودند: ميزان در رياضت
باطل و رياضت شرعى صحيح ، قدم نفس و قدم حقّ است .اگر سالك به قدم نفس حركت
كرد و رياضت او براى ظهور قواى نفس و قدرت و سلطان آن باشد، رياضت
باطل و سلوك آن منجّر به سوء عاقبت مى باشد، و دعوى هاى باطله نوعاً از همين اشخاص
بروز مى كند. و اگر سالك به قدم حقّ سلوك كرد و خداجو شد، رياضت او حقّ و شرعى
است ، و حقّ تعالى از او دستگيرى مى كند به نصِّ آيه شريفه كه مى فرمايد: ((وَالَّذين
جاهدوا فينا لنهديَّنهم سبلنا.))(180) كسى كه مجاهده كند در راه ما هر آينه هدايت مى
كنيم او را به راه هاى خود.(181) گمان مكن كه
رذايل نفسانى و اخلاقى روحى ممكن الزوال نيست . اين ها
خيال خامى است كه نفس امّاره و شيطان إ لقا مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و
اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغيّر و نشاءه
تبدّل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم
باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدّت و ضعف ، زحمت
تصفيه تفاوت مى كند. البته اوّلِ پيدايش صفتى در نفس ، با زحمت و رياضت كمى او را
مى توان ازاله كرد. مثل نهال نورسى كه ريشه ندوانيده باشد و متمكّن در زمين نشده
باشد. ولى بعد از آن كه آن صفت ، متمكن در نفس شد، و از ملكات مستقرّه نفس گرديد،
زوالش ممكن است ولى زحمتش زياد مى شود. درختى كه كهن
سال شده و ريشه كرده ، زحمت كندنش زياد است . تو هر چه ديرتر در فكر قلع ريشه
هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و رياضتت بيش تر گردد.(182)
|