10 - قرائت ظاهرى آيات قرآن كريم
متاءسفانه در قرائت قرآن كريم بيشتر به قرائت ظاهرى آيات توجه مى شود و به معنا
و تذكرات و اوامر و نواهى و كليه دستورات و برنامه هائى كه در اين كتاب نورانى و
شريف آمده كم توجهى مى شود استدعا دارد نظر خود را راجع به اين شيوه نادرست
بفرمائيد؟
يكى از مكايد شيطان است كه انسان متعبّد را تا آخر عمر به الفاظ قرآن سرگرم مى كند
و از سرّ نزول قرآن و از حقيقت اوامر و نواهى و دعوت به معارف حقّه و اخلاق حسنه آن
بكلّى غافل مى كند. تازه بعد از پنجاه (سال ) قرائت معلوم شود كه از شدّت تغليظ و
تشديد و در آن از صورت كلام بكلّى خارج شده و يك صورت غريبى پيدا كرده .بلكه
مقصود آدابى است كه در شريعت مطهّره منظور شده است كه اعظم و عمده آنها تفكّر و تدبّر
و اعتبار به آيات آنست ، چنانچه سابقاً اشاره شد.(73)
استدعا دارد شرائط و آداب قرائت قرآن كريم را بفرمائيد؟ و يك سالك الى الله در حين
قرائت به چه موضوع بايد توجه داشته باشد؟ و چه شيوه عملى را بايد پيش خود
نمايد.
پس انسان كه مى خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيّه ، قلب قاصى خود را مداوا
كند و با كلام جامع الهى شفاى امراض قلبيّه خود را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح منير
غيبى و اين نورٌ على نور آسمانى طريق وصول به مقامات اخرويّه و مدارج كماليّه را
دريابد بايد اسباب ظاهريّه و باطنيّه آنرا فراهم كند و آداب صوريّه و معنويّه آنرا فراهم
كند، نه مثل ما كه اگر گاهگاهى هم تلاوت قرآن كنيم علاوه بر آنكه از معانى و مقاصد آن
و اوامر و نواهى و وعظ و زجر آن بكلّى غافليم ، و گويى آياتى كه در آن ذكر اوصاف
جهنّم و عذاب اليم آن يا بهشت و كيفيّات نعيم آن گرديده به ما ربطى ندارد، و نعوذباللّه
در خواندن كتاب قصّه حضور قلب ما بيشتر و حواس ما جمعتر است از كتاب كريم خدايى ،
از آداب ظاهّريه آن نيز غفلت كنيم .(81)
اساساً چه كسى را ميتوان دوستدار واقعى خداوند و
اهل بيت عليهم السّلام دانست و فرق محب واقعى و كاذب را چگونه بايد بيابيم ؟ و چگونه
اين محبت را در جان خود ميتوان گسترش داد؟
بيچاره گمان مى كند به مجرّد دعوى تشيّع و حبّ
اهل بيت طهارت و عصمت ، جواز ارتكاب هر محرّمى را خداى نخواسته دارد و قلم تكليف -
نعوذباللّه - از او(85) برداشته شده ، بدبخت نمى داند كه شيطان بر او تعميه كرد،
و در آخر عمر بيم آن است كه محبّت بى مغز نيز بى فايده از دستش برود، و با كفّ تهى
در صف نواصب اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبّت كسى (اگر) بيّنه نداشته باشد
پذيرفته نيست . ممكن نيست من با شما دوست باشم و محبّت و اخلاص داشته باشم و
برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم . درخت محبّت ثمره و نتيجه اش
عمل بر طبق آنست و اگر اين ثمره را نداشته باشد بايد دانست كه محبّت نبوده ،
خيال محبّت بوده .(86)
استدعا دارد حضرتعالى تحليل خود را درباره مسئله خودبينى بيان فرموده آنگاه راه
رهائى از اين رذيله را نيز بفرمائيد؟
هر چه بر ما بگذرد از اين حبّ نفس است ، از اين انانيّت است . ((اعدى عدوك نفسك التى بين
جنبيك )) يك همچه تعبيرى هست ، از همه دشمن ها بدتر است ، از همه بتها بزرگتر است ،
مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست . از همه بتها بيشتر انسان به اين [بت ] عبادت
مى كند، توجهش به اين بيشتر است و تا اين بت را نشكند نمى تواند الهى بشود، نمى
شود هم بت باشد و هم خدا، اين نمى شود هم انانيّت باشد و هم الهيّت باشد، تا از اين
بيت ، از اين بت خانه از اين بت رها نشويم و پشت نكنيم به اين بت و رو نكنيم به خداى
تبارك و تعالى و از اين خانه خارج نشويم يك موجودى هستيم به حسب واقع بت پرست
ولو به حسب ظاهر خداپرست باشيم .
اساساً چرا انسان دچار معصيت مى شود و چه بايد كرد تا از غيبت كه در روايات از زنا
بدتر شمرده شده پرهيز كرد؟
عصمت كه در انبياء است دنبال باور است ، باورش وقتى آمد ممكن نيست تخلّف كند، شما
اگر باورتان آمد كه يك آدمى شمشيرش را كشيده است اگر كلمه اى برخلاف او بگوئيد
گردن شما را مى زند نسبت به او معصوم مى شويد، يعنى ديگر امكان ندارد (خلافى ) از
شما صادر بشود، براى اينكه شما خودتان را مى خواهيد.(94)
استدعا دارد بعضى از مراتب معنوى و باطنى سفر حج را بيان فرمائيد؟
سفر حج ... سفر تحصيل دنيا نيست سفر الى اللّه است . شما داريد به طرف خانه خدا مى
رويد. تمام امورى كه داريد انجام مى دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان از
اينجا كه شروع مى شود ((وفد)) الى اللّه است ، سفر به سوى خداى تبارك و تعالى
است . بايد همانطورى كه مسافرين الى اللّه
مثل انبياعليهم السّلام و بزرگان از دين ما مسافرتشان الى اللّه در تمام زمان حياتشان
بوده است و يك قدم تخلف نمى كردند از آن چيزى كه برنامه
وصول الى اللّه بوده است ، شما هم الان ((وفود)) الى اللّه داريد مى رويد. شما در آنجا
كه مى رويد، در ميقات كه مى رويد لبيك به خدا مى گوئيد، يعنى تو دعوت كردى و ما
اجابت . مبادا يك عملى انجام بدهيد كه خداى تبارك و تعالى بفرمايد كه خير شما را من
قبول ندارم براى اينكه شما اسلامى نيستيد... اين سفر الهى را شما مى رويد رجم شيطان
مى كنيد. اگر چنانچه خداى نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتان را هم
مى كنيد. شما بايد رحمان ، رحمان بشويد تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شيطان
باشد.(98)
در قرآن كريم و روايات به مسئله تفكر تاءكيد زيادى شده اين مطلب را در لسان عرفاء
نيز تصريح آنها شده است علت اهميت تفكر در مبحث سير و سلوك و جايگاه آنرا را اشاره
فرمائيد؟ سپس در خصوص آثار معنوى تفكر و پى آمدهاى عرفانى آن راهنمايى لازم را
فرمائيد؟
بدان كه از براى تفكّر، فضيلت بسيار است . و تفكّر مفتاح ابواب معارف و كليد خزاين
كمالات و علوم است و مقدّمه لازمه حتميّه سلوك انسانيّت است . و در قرآن شريف و احاديث
كريمه ، تعظيم بليغ و تمجيد كامل از آن گرديده و از تارك آن تعيير و تكذيب شده .
استدعا دارد در خصوص سفر معنوى و به يك معنا هجرت الى الله يك سالك بياناتى را
بفرمائيد؟
سپس آثار هجرت در نفس آدمى را نيز بفرمائيد؟ يك اشخاصى هستند كه از اين چاه (نفس )
بيرون آمده اند، هجرت كرده اند. ((و من يخرج من بيته مهاجراً الى الله و رسوله ثم
يدركه الموت فقد وقع اجره على الله ))(107) يك احتمالش اين است كه اين هجرت يك
هجرت از خود به خدا باشد، بيت ، نفس خود انسان باشد، يك طائفه اى هستند كه خارج
شده اند و هجرت كرده اند از اين بيت ظلمانى ، از اين نفسانيت ((مهاجراً الى الله و رسوله
)) تا رسيده اند به آنجائى كه ((ادركه الموت ))، به مرتبه اى رسيده اند كه هيچ ديگر
از خود چيزى ندارند، موت مطلق ، و اجرشان هم ((على الله )) است ، ديگر بهشت مطرح نيست
ديگر تنعّمات مطرح نيست ، فقط الله است ، ... يك طايفه اى هم
مثل ما هستند كه اصلاً هجرتى نيست در كارشان ، ما در همين ظلمت ها هستيم ، ما به دنيا و به
طبيعت بالاتر از آن انسانيت خودمان ، در اين چاه محبوسيم ، مادر، بيت ، هستيم ! يعنى در بيت
نفسانيت (و هجرت نكرده ايم !) و نمى بينيم مگر خودمان را، هر چه مى خواهيم ، براى
خودمان مى خواهيم خود است ، غير از خود هيچ (مطرح ) نيست ، ما تا حالابه فكر اين نيافتاده
ايم كه هجرتى بكنيم ، ما هر چه فكر داريم صرف همين جا مى شود، ما به همين جا (يعنى
دنيا) فكر مى كنيم . تمام نيروهاى الهى كه به ما امانت داده اند آنطورى كه هست ردشان
نمى كنيم .(108)
استدعا دارد در خصوص مشخصه هاى افرادى كه
اهل جزع و فزع اند مطالبى را بفرمائيد آنگاه در خصوص مفهوم راضى بودن به قضاى
الهى راهنمائيمان فرمائيد؟
انسان غيرصابر و بى شكيبا، زبانش به شكايت پيش هر كس و ناكس باز شود. و اين
علاوه بر رسوايى پيش مردم و معروفيّت به سست عنصرى و كم ثباتى و افتادن از نظر
خلق ، پيش ملائكة اللّه و در درگاه قدس و ربوبيّت از ارزش مى افتد. بنده يى كه
نتواند يك مصيبت كه از حقّ و محبوب مطلق به او مى رسد،
تحمّل كند، و انسانى كه از ولىّ نعمت خود كه هزاران هزار نعمت ديده ، و هميشه مستغرق
نعمت هاى او است ، يك بليّه ديد زبان به شكايت پيش خلق گشود، چه ايمانى دارد؟ و چه
تسليمى در مقام مقدّس حقّ دارد؟ پس درست است كه گفته شود كسى كه صبر ندارد، ايمان
ندارد. اگر تو به جناب ربوبى ايمان داشته باشى و مجارى امور را به يد قدرت
كامله او بدانى ، و كسى را متصرّف در امور ندانى ، البتّه از پيش آمدهاى روزگار از
بليّات وارده ، شكايت پيش غيرحقّ تعالى نكنى . بلكه آن ها را به جان و
دل بخرى و شكر نعم حقّ كنى (117)
در بررسى ريشه اصلى گناهان چندين مطلب وجود دارد كه ريشه هاى اصلى آن مسئله
غفلت و دنياطلبى از همه بيشتر مطرحند خواهشمنديم راجع به اين مطالب توضيحى
فرمائيد؟
انسان بايد مثل طبيب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نمايد، و مهار نفس سركش را از
دست ندهد كه به مجرّد غفلت ، مهار را بگسلاند و انسان را به خاك مذلّت و هلاكت كشاند، و
در هر حال به خداى تعالى پناه برد از شرّ شيطان و نفس امّاره .(121)
اتكاء و اطمينان به خود داشتن دقيقاً در مقابل اتكاء به خداوند داشتن مطرح است و خود
اطمينانى يكى از بزرگترين آفات سير و سلوك مى باشد استدعا دارد در اين مورد ما را
با نفس نفيس و نورانى خود راهنمايى فرمائيد؟
گاهى گمان مى كنيم كه تحصيلات ما براى خداست و از مكايد شيطان و نفس غفلت داريم
براى آنكه حبّ نفس پرده ضخيم بزرگى است كه معايب ما را بر ما پوشانده . و از اين
جهت اولياء و ائمّه اطهار عليهم السّلام براى فهماندن خود ما نيز آثار و علائمى جهت امتياز
ذكر فرمودند كه ما خود را به آن بشناسيم و نفس خويش را محك كنيم و بيهوده حسن ظنّ به
خود نداشته باشيم .(128)
|