ابو هذيل علاف متوفاى 227 گويد: در دير
هرقل مردى را ديدم كه به ديوار بسته بودند، بمن گفت : تو ابو
هذيل علاف هستى ؟ گفتم : بلى ، گفت : خواب را لذتى هست ؟ گفتم : بلى ، گفت : انسان
لذت خواب را كى در مييابد؟ در دل خود گفتم : اگر بگويم در
حال خواب ، خطا گفته ام چون انسان در آن حال
عقل و شعور ندارد، و اگر بگويم پيش از خواب ، باز خطا است ، چون خواب نيامده تا
لذتش را دريابد، و اگر بگويم : بعد از خواب ، باز غلط گفته ام چون پايان يافته
است ، لذا از جواب متحير ماندم .
گفتم : تو بگو تا از تو شنيده و از تو نقل كنم ، گفت : ميگويم بشرط اينكه به اين زن
صاحب دير بگويى امروز مرا نزند، پيش زن رفته و درخواست كردم او هم پذيرفت ، مرد
گفت : چرت و كسالت مرض است كه عارض بدن ميشود و خواب دواو درمان اوست ، جوابش را
پسنديدم ، خواستم از دير بيرون روم ، گفت : اى ابو
هزيل توقف كرده مطلب بزرگترى بشنو، گفتم بگو.
گفت : درباره رسول خدا چه ميگويى ؟ آيا او را در بين
اهل آسمان و زمين امين و درستكار ميدانى ؟ گفتم : بلى ، گفت : ميخواست ميان امتش اختلاف
باشد يا اتفاق ؟ گفتم : وفاق و اتفاق را دوست ميداشت ، در تاييد جواب من آيه ((و ما
ارسلناك الارحمه للعالمين )) را خواند، سپس گفت : آيا در مرض موتش كسى را وصى
نكرد و نگفت : اين جانشين من است ؟ و يا تعيين كرد و به پيروى از او تشويق نمود؟ جواب
نيافتم ، او هم ديوانگيش در گرفت .
مدرك :
حياه الحيوان دميرى ماده برذون .
حكيم سنائى گويد:
گويند كه پيغمبر ما رفت ز دنيا
|
ميراث خلافت به فلان داد و به بهمان
|
هرگز ملكى ملك به بيگانه نداده
|
رو دفتر شاهان جهان جمله تو بر خوان
|
با دختر و داماد و بنى عم و نبيره
|
ميراث به بيگانه دهد هيچ مسلمان
|
|