next page 

fehrest page 

back page 

2- قانون جريان و حركت
هر ذره اى در اين نظام هستى ، به سوى هدفى سير و جريان خاص دارد.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
در درون بدن ما نيز خون ، لنف اكسيژن در جريان است . توقف هر كدام از اينها موجب مرگ آدمى مى شود.
جريان ، قانون زندگى است . آب تا وقتى جريان دارد زلال و شفاف و زندگى بخش است ؛ اما وقتى راكد شود گند مى زند و فاسد و بدون استفاده مى گردد.
ما نيز بايد به شرايط زندگى خود نگاه كنيم و ببينيم چه قسمت از زندگى ما راكد است ، آن را به جريان بيندازيم و با كمك خواستن از خدا پيشرفت كنيم . سرمايه هاى خود (ثروت ، علم ، آبرو، سلامتى و...) را به كار بيندازيم و به وسيله آنها سعادت دنيا و آخرت را براى خود فراهم سازيم .
خالق مهربان مى فرمايد:
يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه :(258) اى انسان همانا تو در رنج و تلاش خواهى بود تا در روز قيامت او را ملاقات نمايى .
3- قانون نظم
همه هستى منظم است . حتى در بى نظمى هايى كه مى بينيم نظم نهفته اى وجود دارد. اين جريان منظم هستى ، حتما براى ما پيامى دارد. نظم هستى به ما مى گويد كه ما هم به عنوان عنصرى از هستى بايد نظم داشته باشيم تا با جريان هستى هماهنگ باشيم .
فرد بى نظم وقتى در مجموعه منظم زندگى قرار مى گيرد، مانند آن است كه بخواهد برخلاف مسير پر جوشش آب حركت كند. چنين فردى به زودى نيروى خود را از دست مى دهد و اسير امواجش خروشان آب مى گردد.
جهان قانون مند هم براساس نظم و قوانينى كه خالق جهان براى آن در نظر گرفته ، در جريان است . اگر كسى همراه و همسو باشد و اين نظم و قوانين را بپذيرد و اجرا كند. اكثر مشكلاتى كه در زندگى ما به وجود مى آيد، به علت اختلاف در نظمى است كه در يك قسمت از زندگى ما به وجود آمده است .
بيان آن را جستجو كنيم و نظم را در آن قسمت جارى سازيم .
حضرت اميرالمومنين على عليه السلام در آخرين وصاياى خود به اين مهم توصيه نموده است كه :
اوصيكم بتقوى اللّه و نظم امركم .
هر چقدر منظم تر باشيد، با چرخه نظم هستى هماهنگ تر مى شويد. و به كيمياى موفقيت نزديكتر مى گرديد.
4- قانون بارش
از طبيعت الهام بگيريد. آسمان بر زمين مى بارد و مى بخشد. زمين به گياهان لطف مى كند و گياهان به ... و. سال هاست كه خورشيد و ماه براى ما بى دريغ نورافشانى مى كنند؛ هر چند همه ناسپاس باشيم .
آرى ، خداوند يكى از قوانين هستى را بارش قرار داده است . بارش ، يعنى به ديگران رحم كن ، ببخش ، احسان كن ، تا مورد رحمت و شفقت الهى قرار بگيرى .
صدقه و انفاق فقط در مسايل مادى نيست ، بلكه صدقه يك مفهوم وسيع دارد. بذل پول ، علم ، محبت ، خيرخواهى ، و تجربه و... همه اين ها نعمتهاى خدااست كه بذل آن در مسير رضاى خدا نوعى صدقه و بارش است . ببار تا خدا بر تو ببارد.
دانش و اطلاعات خود را در اختيار ديگران بگذاريد. فكر سازنده خود را به ديگران هديه دهيد. لبخند لبان خود را چون گلى به ديگران هديه كنيد، از اعتبار و آبرو و تجربه خود براى گشايش كار ديگران استفاده كنيد و بدانيد هر گونه بخل و جمع آورى حسودانه ، ضد بخشش است .
با بخشش و انفاق اجازه دهيد براى رحمت الهى جايى باز شود و خلاء ايجاد كنيد، تا گشايشى در زندگى شما به وجود آيد.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله فرمود:
ان لم تسعوا الناس باءموالكم فسعوهم بطلاقة الوجه و حسن الخلق (259) اگر براى شما امكانات مالى فراوانى وجود ندارد كه به مردم ارزانى كنيد، پس با روى خوش و اخلاق نيكو به آنها احسان كنيد.
عاشقانه ببخشيد و بر ديگران احسان كنيد و بباريد، تا از پاداش اين بخشش ‍ به وجد بياييد و لذت زندگى را بچشيد.
توجه داشته باشيد كه براى بذل و اهداى عطاياى الهى به ديگران اولويت ها را بايد در نظر گرفت .
5- قانون پاكى
پاكى اساس جذب همه موهبت ها است . موهبت ها هميشه جذب پاكى مى شوند و به نسبت پاكى كه در خود ايجاد مى كنيد لايق جذب موهبت ها مى شويد. اين قانون در امور طبيعى كاملا حس مى شود؛ مانند آن كه فرموده اند:
شستن دستها قبل و بعد از غذا موجب فزونى روزى مى گردد. در خانه اى كه تارهاى عنكبوت باشد فقر بدان خانه رو مى كند و تميزكردن منزل از عنكبوت نيكو شمرده شده است .
بايد پاكى را از ذهن و زبان خود شروع مى كنيم . ذهن را رذايل فكرى و اخلاقى تطهير كنيم .
دروغ ، تهمت ، تمسخر و قضاوت نادرست يا نيت ناپاك ، تصميم بر گناه ، كينه و نفرت از برادر دينى ، مانع جذب موهبتهاى الهى مى گردد.
بعد از پاكيزگى ذهن و دل ، نوبت به پاكيزگى محيط، لباس و بدن مى رسد.(260) از امروز به نظم به نظافت و پاكى اهميت بيشترى بدهيم و اتاق خواب ، آشپزخانه ، باغچه ، و كلاس درس خود را منظم و تميز كنيد. بعد از پاداش ‍ آن ، كه احساس خوب و موفقيت و نشاط است ، بهره مند شويد.
ممكن است بگوييد كسانى را مى شناسيد كه دروغ مى گويند، ناسزا، غيبت و... انجام مى دهند و قانون مندى طبيعت را رعايت نمى كنند، اما وضع مالى خوب و ثروت فراوانى به چنگ آورده اند.
در جواب مى گوييم يادتان باشد موفقيت ، بالاتر و مهم تر از ثروت مند شدن است . رزق و روزى واقعى آرامش اين لحظه شماست . روزى حلال فرصتهايى است كه به دست مى آوريد و ذخيره آخرت خود مى سازيد.
رزق و روزى ، داشتن فرزند صالح ، همسر فداكار، احساس آرامش و رضايت از خدا، داشتن دوستان خوب و سلامت جسم و روح است كه گروهى با زير پاگذاشتن قوانين طبيعت به اين روزى هاى مهم و نعمتهاى اساسى لطمه مى زنند. به اميد شناخت تمام قوانين و اسرار موفقيت .
در پايان اين مقاله ، چند كتاب مفيد معرفى مى گردد:
1. انسانهاى جاويدان ، نوشته تندر.
2. رمز موفقيت بزرگان ، نوشته باقى زاده .
3. انسانهاى موثر، نوشته استفن كاوى ، ترجمه مهدى قراچه داغى .
4. عوامل موفقيت در تحصيل ، مرتضى نظرى .
5. غيرممكن ممكن است ، نوشته ژوزف مورفى .
برنامه ريزى (عوامل و موانع ) (دكتر حسين خنيفر ) 
امروزه اهميت برنامه ريزى چنان روشن و بديهى است كه بى نياز از تاءكيد به نظر مى رسد اين اصل در تمام مراحل زندگى و در همه امور جارى است . و به امور تحصيلى و آمادگى براى ورود به مانند دانشگاه خلاصه نمى شود؛ ولى افراد زيادى با اعتراف اهميت برنامه ريزى در زندگى از آن محروم اند.
اين سخن را همواره به ياد انسان داشته باشيد:
انسان بدون برنامه كارنامه ندارد.
در حقيقت ما با برنامه ريزى ، همه گونه امكانات خود را براى رسيدن به هدف تعيين شده ، بسيج مى كنيم و سعى داريم تمامى زوايا و ابعاد آن را به دقت مورد نظر قرار دهيم .
تعريف برنامه ريزى  
برنامه ريزى عبارت است از پيش بينى عمليات با توجه به منابع براى رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده .(261)
فايده برنامه ريزى  
برنامه ريزى زمان آينده را به زمان حال مى آورد و آدمى را براى تسخير زمان آماده مى سازد.
امام على عليه السلام مى فرمايد:
كسى كه بدون آگاهى (تدبير و عمل ) به كارى بپردازد و (زمان و انديشه و عاقبت را لحاظ نكند) همچون كسى است كه از بيراهه (مبهم و نامطمئن ) مى رود و چنين شخصى هر چه جلوتر مى رود از سر منزل مقصود خويش ‍ سخت فاصله مى گيرد و كسى كه از روى آگاهى و (برنامه - نظم ) حركت كند مانند رونده در راه آشكار است .(262)
يكى از فوايد و امتيازات برنامه ريزى احساس خوب بودن و احساس ‍ موجوديت است . فرد داراى برنامه در صحنه است ، نه تماشاگر صحنه . او فعال و بازيگر نقش واقعى خويش است ، نه تماشاگر و منفعل .
برنامه حامى و پشتيبان لحظات زندگى است ، به ويژه آن گاه كه نمى دانيد بايد چه كنيد و تقدم و تاءخر فعاليت ها از عهده تان خارج مى گردد. برنامه در حقيقت تصويرى از كارها و فرصتى براى انتخاب و زاويه اى روشن . در تاريكى و ابهام به شما هديه مى كند و بر سر سفره فعاليت هاى شما مى نشيند و آنها را تعريف مى كند. برنامه خوب با ما سخن مى گويد.
اهميت برنامه ريزى  
اگر برنامه ريزى را جز و زندگى خود به شمار مى آوريم و به آن عادت كنيم در حقيقت به طرق مختلف استعدادهاى خويش را شكوفا مى سازيم و مبهم ترين لحظات زندگى را به صحنه روشن فعاليت ، تلاش ، شكوفايى و رشد و بهره ورى و ارتقاى روز افزون مى كشانيم . افراد شادمان كه احساس ‍ خوبى در مورد خويشتن دارند سه ويژگى مهم دارند(263):
1- در زندگى منظم و دقيق و با برنامه اند.
2- با تجربه اندوزى از موفقيت و شكست ، آن را قسمتى از قانون زندگى مى دانند.
3- ايده ها، روش ها و فعاليت ها خود را با برنامه تعريف مى كنند.
چنين افرادى در حقيقت شايد مشتاق بخشش و كارهاى خيرخواهانه و نوعدوستى هم باشند، وليكن مشتاق بخشيدن وقت خويش نمى باشند. چون تنها سرمايه بى جايگزين ، زمان است كه بايستى با برنامه ريزى تعريف شود. زيرا بى برنامه بودن و صيانت نكردن از وقت نوعى تخريب فرصت ها است .
نكته  
امروزه حراست و حفظ زمان ، كارى بسيار ارزشمند و مهم است . برخى صاحب نظران معتقدند كه اگر شما روزانه ده دقيقه را تلف كنيد تا به دنبال مثلا وسايل گمشده و آشفته خود بگرديد در سال حدود 60 ساعت وقت تلف مى گردد. بنابراين براى حل اين مشكل از همان ابتدا، بايستى اشياء را در جاى مناسب و كارها را در حدود مشخص قرار داد.
از تفاوت هاى انسان و حيوان اين است كه حيوان فقط در زمان حال زندگى مى كند و انسان در زمان هاى حال ، گذشته و آينده . گذشته براى انسان محل تجارب ، حال منزلگاه تصميم گيرى ، و آينده سكوى رشد و ارتقا است .
در حقيقت انسان با تجزيه و تحليل رويدادهاى گذشته ، به برنامه ريزى حال مى پردازد و آينده را رقم مى زند و برنامه تازه اى پى مى ريزد.
نكته  
وقتى انسان برنامه آينده را تدوين مى كند و بسيارى از فعاليت ها و تلاش هاى خود را در قالب اهداف و فعاليت روزهاى آتى تعريف مى كند، به ميزان وصف ناشدنى از آرامش برخوردار مى شود و اگر بعدها نيز برنامه هاى خود را تغيير دهد، دست كم مى داند كه زمان خود را معنا بخشيده و تغييرات را با آسودگى خيال انجام مى دهد.
افق هاى زندگى  
نگرش انسان نسبت به آينده بايد از زاويه سه افق صورت گيرد: افق باز، دور، و روشن .
افق باز ( وسعت فكرى )
افق باز، ضامن جولان فكرى انسان ها است . تا مصالح و و سايل پيرامون خود را بهتر درك كنيم . در افق باز آدمى راه حل هاى مختلف را در يك راه حل خلاصه نمى كند. جوانب را مى نگرد و به خلاقيت و ارائه راه حل هاى وسيع مى پردازد. به همين سبب راه حل هاى مختلف را مى آزمايد، طرح و برنامه مى دهد، حركت مى كند و جامد نمى ماند.
افق دور (دورانديشى )
دورانديشى از خصلت هاى ممتاز انسان است . افق دور نگاه و نگرش آدمى را از ابهامات خلاصى مى دهد. افراد دورانديش در مقايسه با ديگران از مسايل و رفتارها و واكنش ها، تصويرى شفاف تر دارند و اتفاقات را به شكلى ديگر مى بينند.
افراد داراى افق دور همواره بر آينده نظارت بيشتر دارند.
افق روشن (روشن بينى )
يعنى بهره مندى آدمى از زاويه اى روشن و كم ابهام . اين افق با عنايت به دو افق دور و باز مسير مى گردد. يعنى امور را شفاف كرده ، تصميم گيرى را دقيق تر انجام دهد و اصل تغيير برنامه را هم در نظر بگيرد.
نكته
امروزه فقط شمار اندكى از مردم وقت كافى در اختيار دارند و بيشتر افراد از كمبود وقت نگرانند. بر طبق تخمين برآوردها، فقط حدود 30 الى 40 از توان انسان ها مورد استفاده قرار مى گيرد و افراد 60 از فعاليت هاى خود را هدر مى دهند، و به علت اصلى آن كمبود شناخت و بى برنامگى است . زيرا هدف ها روشن نيست و برنامه ها از اولويت گذارى برخوردار نمى باشند.
سرمايه عمر و برنامه ريزى  
بر طبق محاسبات انجام شده (264) يك انسان با اميد به زندگى طولانى ، حداكثر 000/200 ساعت از زمان را به عنوان وقت مورد استفاده در اختيار دارد و استفاده بهينه و بهتر در زمان محدود و كوتاه عمر، تنها با برنامه ريزى (مديريت زمان ) تحقق مى يابد.
مديريت زمان يعنى مهار فرصت ها و جهت دادن به فعاليت ها... و بهترين زمان بهره گيرى از اين فرصت ها، دوران نوجوانى و جوانى است .
نمونه
شهيد دكتر بهشتى با اينكه در اصفهان خانه اى مناسب داشتند، ولى براى استفاده بهتر از سرمايه عمر و مطالعه و تلاش علمى خود، از سال 1324 در حجره يكى از مدارس اصفهان مى زيست و ساعتها به تحقيق ، كاوش ، مطالعه و خودسازى مى پرداخت .
جالب توجه اينكه : اين شهيد عزيز تا آخر عمر پربركت شان با برنامه زندگى كرد. بعد از شهادت ايشان ، تقويمشان را در محل انفجار يافتند و مشاهده شد كه ايشان برنامه ها، ملاقات ها، مسافرت ها و طرح هاى خويش را تا شش ‍ ماه بعد ترسيم كرده است .
برنامه ريزى و زمان  
زمان در عصر ما، ساعت و روز و هفته نيست ، بلكه آن را بايد با دقيقه و ثانية مورد بحث قرار داد وفعاليت ها را در قالب آن تعريف كرد.
جوانى تا زمان امتحان كنكور خود فقط 75 روز فاصله دارد نبايد از اين امر نگران باشد.
بايد بداند كه اين مدت چه ميزان ساعت و دقيقه است . آن گاه كه دانست تقريبا 1800 ساعت وقت در اختيار اوست ، اوقات خود را هدر نمى دهد و از آن نتيجه بهتر به دست مى آورد.
برنامه ريزى كاربردى (طراحى عملى )  
جوانان اغلب مى پرسند: ما مى دانيم برنامه ريزى بسيار مهم و ارزشمند است ، اما چگونه برنامه ريزى (طرحى عملى ) كنيم .
براى اين كار لازم است هر فرد شبانه روز خود را به سه بخش تقسيم نمايد:
بخش اول : صبح تا ظهر.
بخش دوم : ظهر تا غروب (بعدازظهر).
بخش سوم : شب .
و سپس جدول زير را كه شباهت بسيار زيادى به برنامه كلاس درس دارد طراحى نمايد:
روز صبح ها عصرها شب ها
1 2 3 4 5 6 7 8 9
شنبه
1 شنبه
2 شنبه
3 شنبه
4 شنبه
5 شنبه
جمعه
اگر هر چهارضلعى خالى اين جدول را يك ساعت فرض كنيم پس از سه ساعت استفاده بهينه از اوقات ، همچنان در هر روز 6 چهارضلعى خواهيم داشت و در هر هفته مى توانيم 42 قاب زمان را احيا كنيم .
نكته 1: ممكن است صبح درس داشته باشيم ولى عصر و شب امكان طراحى اين برنامه باشد. مى توانيم 3 ساعت عصر و 3 ساعت شب را طراحى كنيم .
نكته 2: وقتى در شبانه روز 6 ساعت را كار مفيد انجام دهيم 18 ساعت باقى مى ماند كه مى توانيم به فعاليت هاى علمى ، استراحت و خواب و ورزش اختصاص دهيم .
نكته 3: چون نگاه ما به زمان ، با شمارش روز است ، نه ساعت ، غالبا هر هفته را كه 168 ساعت است نابود كرده ، از بين مى بريم .
بيان دو تجربه
تجربه اول
حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد: هر گاه بى سبب دچار اندوه ، ناراحتى و كسالت مى شويد، علتى دارد و آن اين است كه يا فرصت هايى را از دست داده ايد، يا نمى توانيد از فرصت هاى خود استفاده كنيد.
انسانى كه فرصت هاى زيادى از دست داده و نمى تواند آنها را زنده كند يا در حال حاضر فرصت ها را يكى يكى از دست مى دهد دچار غم مبهمى مى شود كه هيچ دليلى براى آن نمى يابد.
به همين سبب حضرت مى فرمايد:
اضاعة الفرصة غصة : ضايع كردن فرصت ها اندوه به بار مى آورد.(265)
و مكرر اين حالت در زندگى تجربه شده است .
تجربه دوم
گاهى به افرادى بر مى خوريم كه مشكلشان اين است كه نمى دانند مشكلشان چيست . در اصطلاح مى گوييم : آنها مشكل بيان مشكل دارند. ناراحتى اين دسته از افراد آن است كه به جاى اين كه بر كارها مسلط باشند و با برنامه پيش روند، زمان بر آنها چيره است و اوقات از كف اختيار آنها خارج است و جالب توجه اين كه چون مى دانند كه نمى دانند چكار كنند هميشه گرفتارند و اصطلاحا مى گوييم : آدمى برنامه ، وقت خالى ندارد.
پس هميشه از خود سؤ ال كنيم :
امروز چه بايد بكنم ؟
فردا چه برنامه اى دارم ؟
اين هفته چه اهدافى دارم ؟
و اين ماه چه مسايل و برنامه ها و اصول و لوازمى را در برنامه بايد رعايت كنم .
سارقان زمان  
هر چيز به همان ميزان كه داراى اهميت و ارزش است ، دشمن و آفت پيرامون آن نيز بيشتر خواهد بود. اگر برنامه ريزى داراى اهميت ويژه است بايد خوب بدانيم كه اين پديده با ارزش سارقان بيشمارى نيز دارد. سارقان زمان زمان هميشه در اطراف مايند و اگر مهار نشوند، فرصت هاى بى بازگشت را از بين مى برند.
سارقان زمان را مى توان در اين پديده ها يافت :
1- تعارفات
تعارفات بيش از حد و نداشتن شهامت نه گفتن ، نابودگر فرصت ها است . بيشتر افراد كه در زندگى شكست هاى ناشى از اتلاف فرصت ها را يدك مى كشند و در برنامه ها با انبوهى از كارهاى نيمه تمام و فعاليت هاى زخمى رو به رويند، تنها بدان سبب است كه نمى توانند پاسخ نه دهند، به همين علت در دام اين سارق گرفتار مى شوند.
امروزه بعضى از افراد نمى توانند يا نمى دانند كه چگونه ، چه زمانى و به چه شيوه اى به سارقان زمان پاسخ بدهند و تنها راه اين امر را توسل به عذر يا بيمارى مى دانند.
به گفته پژوهش گران : ميانگين فاصله بين خداحافظى يك خانواده بعد از ميهمانى تا زمان خروج از منزل حدود 30 دقيقه است .
2- عادتهاى بد خوراكى
در غذاى ما ايرانيان كربوهيدرات و نشاسته و قند بسيار زياد است . اين نوع تغذيه عامل بسيار مهمى در خستگى مفرط، چاقى و اختلال در برنامه ها است .
حضرت امام على عليه السلام مى فرمايد:
العادة طبع ثان : عادت سرشت و طبيعت دوم انسان است . سرشت اولى همان طبيعت فطرى است . و سرشت دومى عادت ها است .
نيز مى فرمايد:
العادة على كل انسان سلطان :(266) عادت چون پادشاه قدرتمند بر قلمرو وجود انسان حكم مى راند.
و نيز مى فرمايد:
آفة الرياضة غلبة العادة (267)؛ عادت ، آفت تلاش ها و كوشش هاى انسان است .
آن حضرت در جاى ديگر مى فرمايد:
العادة عدو تملك :(268) يعنى عادت ، دشمنى است كه مالك انسان مى شود و انسان برده وار در اختيار او قرار مى گيرد.
البته در اين همه ، منظور عادت هاى بد است .
3- تلفن
تلفن از ابزارهاى ضرورى زندگى بشر امروز به شمار مى رود. اما با همه سودمندى اش ممكن است سارق زمان باشد. گفتگوهاى طولانى ، حاشيه روى هاى بى مورد و حتى استفاده هاى مكرر و غيرضرورى از آن به خستگى روانى ، انقطاع از زمان و كار، عصبانيت ، ابهام و تحليل رفتن قواى جسمانى مى انجامد. خلل هايى كه تلفن هاى غيرضرورى در كار پديد مى آورند موجب هدررفتن وقت مى گردد.
4- ملاقات كنندگان
در خانه ، محل كار، خيابان و محيطهاى ديگر اجتماع با افراد گوناگونى ارتباط داريم و با آنها ملاقات ، صحبت و رايزنى مى كنيم ، بعضى افراد فرصت هاى مرده خويش را براى ملاقات غيرضرورى با ما تنظيم مى كنند، و چه بسا ما در اوج مطالعه يا كار و فعاليت باشيم ، بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از اين ملاقات ها ارتباطها از سود معنوى و مادى و ارزشى تهى است . اين ديدارها وقت را نابود مى كنند و آدمى را از پرداختن به امور مهم تر باز مى دارند.
5- اطلاعات اضافى
اغلب كار افراد در محيط كار و زندگى با اطلاعات ، يادداشت ها و مطالب اضافى رو به رويند. اين اطلاعات كه ذهن ما را اشغال كرده است ، معمولا به نابودى وقت مى انجامد. بررسى و مراجعات مكرر و بيهوده و بازبينى خاطرات نهفته در لابلاى آن ها، جز اتلاف وقت معنايى ندارد.
براى پيشگيرى از اين هزينه جبران ناپذير، بايد اطلاعات كيفى موجود، پس ‍ از دسته بندى ، در جاى مناسب قرار گيرند و اطلاعات كمى به شكل فهرست ، نمودار يا جدول و غير آن خلاصه شوند تا به هنگام نياز به بخشى از آنها، به بازبينى تمام آنها ناگزير نگرديم وقت بسيار هزينه نكنيم .
هشدارى در استفاده از اينترنت
يكى از خطرات كه حتى كارشناسان ميكروسافت و خود بيل گيتس به آن اشاره كرده اين است كه يكى از اهداف شيطانى و پشت پرده و ضمنى راه اندازى وسيع اينترنت غرق كردن مردم دنيا در اطلاعات اضافى است . آموزش اينترنت و كسب اطلاعات جديد و مفيد كار پسنديده اى است ، اما غرق شدن در غرقاب اطلاعات بى پايان و غيرضرورى آن نوعى اتلاف زمان ، عمر، هزينه و فرصت ها است . البته اين قضيه در امور سرگرم كننده ديگرى غير از اينترنت هم ممكن است صادق باشد كه افراط و تفريط در هر كارى نابودگر فرصتها و منابع است .
6- خودمحورى
يكى از سارقان اصلى زمان ، خودمحورى (خود را قطب ، ناظر و فاعل همه كارها دانستن ) است . در حاليكه در انجام كارها مى توان از ديگران كمك گرفت ، كه اصطلاحا بدان مشاركت يا مديريت مشاركتى يا تفويض اختيار گويند. بنابراين بايد در انجام كارها از يارى همكاران و دوستان بهره بگيريم و از هزينه كردن وقت در امور كم اهميت پرهيز كنيم . افزون بر اين خود محورى سبب فشار عصبى و تنش هاى روانى شديد مى گردد. افراد خود محور در انبوهى از اطلاعات غوطه ورند و همواره از كمبود وقت شكوه مى كنند.
از همين رو متخصصان برنامه ريزى مى گويند:
خود را در گير كارهايى كه ديگران هم مى توانند انجام دهند يا بايد انجام دهند نكنيد. (269)
افراد خودمحور گاهى در انبوهى از كارها كه جرات يا جسارت تفويض آن را ندارند دفن مى شوند بسيارى از دوستان همكاران اعضاى خانواده و غير آن مى توانند در خيلى از امور به ما كمك كنند.
7- تقسيم نمودن توان انجام كار
انسان از ظرفيت و توان انجام كار محدود برخوردار است . همه ما انسان ها در طى شبانه روز ظرفيت هايى متفاوت داريم بنابراين ،توان انجام كار تعريف شده و محدودى را مى توانيم مصرف نماييم و شايسته است كه با توجه به امور وظايف هايمان انرژى خود را تقسيم نماييم . استفاده موثر از وقت به ميزان تقسيم صحيح توان انجام كار در طى شبانه روز بستگى دارد. بسيارى از افراد در نخستين ساعات صبح فعال و پر جنب و جوش ظاهر شده ، همه توان خود را مصرف مى كنند، تا جايى كه توان جايگزين هم نمى تواند، آنها را براى فعاليت هاى بعدى آماده كند و علاوه بر آن استهلاك روانى آنها را بى رمق مى سازد. به همين علت ساعات باقى مانده شبانه روز به سبب اين خستگى طاقت فرسا تلف مى گردد. در حقيقت اين تندى و خستگى عامل سرقت زمان هاى باقى مانده مى گردد.
پس بهتر است كه توان خود را در طى روز تقسيم كنيم و با صبر و حوصله و بردبارى بر توسن زمان و توان مسلط شويم و بدانيم كه كارهاى ضرورى و غير ضرورى كدامند و توان خود را مطابق آنها تنظيم و در تمام ساعات روز آن را تقسيط (قسط بندى ) كنيم .
8- ترك اولويت گذارى
نداشتن فهرستى از كارها و مشخص نبودن اولويت ها عامل ديگرى است كه به نابودى فرصت هاى مى انجامد. كارهاى روزانه ما سه حالت دارند:
1- امور فورى
2- كارهاى متوسط
3- امور عادى و معمولى
اگر كارها درست اوليت بندى نشود در موضوعات جزئى و بى اهميت وقت بسيارى را هزينه مى كنيم و در نتيجه نمى توانيم به قدر كافى در وظايف عمده و حساس متمركز شويم . داشتن يك دفترچه كوچك براى فهرست كردن كارها بر اساس اهميت شان بسيار سودمند است .
9- نوع نگرش به زمان
نوع نگرش به زمان ، گوياى روش استفاده و بهره گيرى از آن است . نگرش به زمان در قالب روز هفته و ماه به سرقت پنهان زمان مى انجامد براى جلوگيرى از اين سرقت بايد زمان را در قالب هاى دقيقه ، ثانيه و لحظه بينيم برنامه ريزى و زمان بندى شده ، يعنى نجات دادن و ذخيره سازى لحظه ها و ثانيه ها.
آثار نگرش دقيق و لحظه اى به زمان
1 - اهداف حرفه اى و شخصى سريع تر و مطمئن تر حاصل مى گردند.
2 - وقت ذخيره مى شود
3 - وقت كافى براى رسيدن به تمام كارها، وظايف و فعاليت ها خواهيم داشت .
4 - فشار عصبى روز مره زندگى كاستى مى پذيرد و انسان از عادت ها و روش هاى بهتر و مطمئن تر برخوردار مى شود.
راز موفقيت بسيارى از افراد موفق ، استفاده بهينه و كارآمد از لحظات و فرصت هاى كوچك زندگى است .
10- ابهام در اهداف و مقاصد
مارك تواين مى نويسد
اگر اهدافش روشن نباشد، بايد دوچندان زمان صرف نمود و دو چندان تلاش كرد.(270)
مديريت زمان در بستر اهداف محرك و مشوق فعاليت هايند.برنامه ريزى مبتنى بر هدف روشى بهينه و پاسخ گوتر است .
آن كه در برنامه هايش اهدافى آگاهانه و هوشمندانه پى مى گيرد، با استفاده از انضباط و انگيزش شخصى ، بعدى جديد در خويش پديد مى آورد كه اصطلاحا نيروهاى ناخود آگاه خوانده مى شود. روشن بودن اهداف با تعيين اولويت ارتباط تنگاتنگ دارند. يعنى اولويت با اهداف روشن و آسان است ابهام در اهداف به تعيين نكردن اولويت و در نتيجه از دست دادن فرصت در كارهاى كم اهميت مى انجامد.
نتيجه گيرى  
متخصصان برنامه ريزى اعلام مى كنند كه عمر مفيد يك انسان هفتاد ساله حدود 000/200 ساعت است . پس بايد براى اين ساعت ها برنامه ريزى كنيم و مانع اتلاف عمر شويم و به اهداف مناسب و شايسته خويش ‍ دسترسى پيدا كنيم .
پس برنامه زندگى خود را بر اساس اهداف روشن و قابل دسترس تنظيم كنيم ، آنرا به روى كاغذ ترسيم نموده و مكرر به آن مراجعه كنيم . و براى رسيدن به آن اهداف فكر كنيم و از تمام لحظات عمر خود براى آبادى جهات ابديت خويش بهره بگيريم كه الدنيا مزرعة الاخرة .
پوشش بهتر (ويژه دختران و زنان جوان ) ( حجة الاسلام يوسف غلامى ) 
دشوارترين موضوع در بيان پيامدهاى ناپوشيدگى زنان ، يادكرد مطالبى است كه طرح آن براى بانوان داراى همسر، سودمند است ، اما براى دوشيزگان نه تنها سودمند نيست ، موجب بدآموزى است ، از طرفى ، نمى توان دوشيزگان را بدون بيان آن مطالب ، به درستى به فلسفه پوشش زن معتقد ساخت .(271)
سال هاست كه در محافل علمى ، به نام طرفدارى از حقوق زن جنجال برپاست . شواهد، حكايت از آن دارد كه انگيزه آن كوشش ها تاءمين امنيت و آرامش براى زنان نيست . شگفت آور آن است كه بسيارى از همايش هاى جانبدارى از حقوق زن ، با حمايت مردان دنبال مى شود. شايد در اين گردهمايى ها، مردان عرصه سياست - بيش از زنان - به اهداف خود نزديك مى شوند و زنان - بيش از پيش - در طرح هاى استعمارى گرفتار مى آيند.
طرح فرويد(272) - به هر انگيزه كه اظهار شد - بهترين بهانه براى استعمار زنان از سوى سياست پيشگان عرصه اقتصاد بود. به اعتقاد وى :
خويشتن دارى و تقواى دينى در برابر ميل جنسى ، گناهى نابخشودنى و جنايت به بشريت و جامعه و تاريخ است .(273)
راسل (274) با تاءثيرپذيرى از انديشه هاى فرويد، مى گويد:
اگر برهنگى مد روز مى شد مسلما مردان از ديدن بدن برهنه يك زن تحريك نمى شدند.
در نتيجه ، آنان آرام مى گرفتند، و زنان به امنيت دست مى يافتند و ديگر به هيچ زنى تعرض نمى شد و رنج غريزه ، هيچ مردى را نمى آزرد.
زمانى از پيروى اين طرح ها نگذشته بود كه نشريات رسمى آمارى آمريكا از حوادث هولناكى خبر دادند كه حكايت از آن داشت كه ارقام تجاوزات به زنان و دختران و حتى خردسالان ، در طول سال هاى قبل از نظريه فرويد و بعد از آن ، تقريبا پنجاه تا صد برابر افزايش داشته است .(275)
هر چه زمان بر آن نظريات مى گذشت ، واهى بودن آن بيش از پيش روشن مى شد. با برهنگى زنان ، نه هيچ زنى به امنيت نايل آمد و نه هيچ مردى به آرامش دست يافت . مرزهاى اخلاقى ميان زن و مرد فرو ريخت و راه گسترش زشتى هموارتر گشت . كامجويى هاى آزاد، نسل جوان را به اسارت گرفت ، خانواده را فرو پاشيد و صدچندان ارزش زن را فروتر از گذشته گردانيد. گسترش ناامنى سبب شد كه سالانه تنها در فرانسه بيش از 000/300 دختر يا زن مورد تجاوز قرار گيرند.(276)
و در آمريكا (سال 1961 م .) 400 هزار كودك نامشروع متولد گردد.(277) در برابر هر شش هزار ازدواج ، دو هزار طلاق صورت گيرد(278)، يعنى يك سوم ازدواج ها به جدايى انجامد.
با طرح برهنگى زنان ، زن از رياست خانه و حاكميت بر قلب همسر و فرزندانش ، به استخدام كارخانه در آمد. صاحبان سرمايه پس از فريب زن ، به اميد دست يابى وى به آزادى و امنيت ، با تزيين اندام وى و تاءكيد بر تبليغ فراوان به ارزش هاى ظاهرى او كوشيدند تا ديگر ارزش هاى آسمانى زن فراموش شود و از همه آنچه آفريدگار به زن هديه كرده است براى افزودن سرمايه هاى خود بهره جويند. زن از نگاه آنان ، نيروى كار ارزان است . آنان با مسئوليت سپارى به زن ، هم از خصايص وجود او بهره مند شدند و هم با رونق بخشيدن به محيط كار، مهار مردان را بيش از پيش در دست گرفتند. رفته رفته سرنوشت زن به آن جا رسيد كه در مراكز رسمى روسپى گرى ، به استخدام گرفته شد و اندام ناپوشيده او عامل رواج مجلات و فيلم هاى ضداخلاق گرديد.
الف ) وجود ناشناخته زن  
نخستين وظيفه كسانى كه مى خواهند درباره شخصيت زن و وظايف او اظهار كنند، شناخت خصوصيات روحى و جسمى زن ، عوامل تمايزآفرين ميان او و مرد و نيز شناسايى عوامل ميل جنسى ميان آن دو است . ضرورى تر از بيان فلسفه حجاب ، شناساندن زن به خود اوست .
دختر و زنى كه نداند با پوشش خويش مى خواهد از چه محافظت كند و او چيست و كيست كه اين همه براى تقدس و پاكى و حفاظت از وى بايد كوشيد، حجابش دوامى ندارد و با كمترين فشار يا تبليغ ، از آن فاصله مى گيرد و آن را عادت موروثى ملى ياخانوادگى و مايه زحمت مى شمرد.
اشتباه فرويد - چنان كه خود او در اواخر عمر اعتراف كرد - نشناختن حقيقت غريزه جنسى زن و مرد بود كه نتوانست دريابد كه تعيين تمايز ميان زن و مرد، محدود سازى زن نيست ، بلكه كوشش براى استفاده هر چه صحيح تر از وجود اوست ؛ چنان كه عايق دور سيم برق داراى چنين نقشى است .
در بر شمارى خصوصيات روحى و جسمى زن و شناخت صحيح غريزه زن و مرد بايد به اين ويژگى ها اشاره كرد:
1. كانون دلربايى
آفرينش ، نشان از آن دارد كه عوامل دلربايى در وجود زن چنان انبوه است كه مرز نمى شناسد و خود وى نيز از اين قدرت به خوبى آگاه است . اگر زن از تربيت دينى فاصله بگيرد، بى درنگ خواهد كوشيد تا جلوه نمايى و دلبرى ، به آنچه روا بداند يا نداند، دست يابد.(279)
بدين سبب است كه حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
پس از رحلت خود، هيچ فتنه اى را براى مردان زيان بارتر از فتنه زنان نمى بينم .(280)
تربيت دينى به زن مى آموزد كه جاذبه هايش براى حفظ همسر و گرمى محيط خانواده و توسعه ميان محبوبيت اوست و همين نيروست كه مرد را به تشكيل خانواده علاقه مند مى سازد و از بى مسئوليتى و گناه مى رهاند.
2. خوش بينى و زودباورى
زن ، درياى عاطفه است و اميدوار به وعده ها. آموزش هاى ملامت آميز، سريع تر از مرد، بر او تاءثير مى نهد و اظهار علاقه ، بى درنگ در جان او رسوخ مى كند و پايدار مى ماند.(281)
خوش بينى و زود باورى او سبب مى شود كه در پى اظهار علاقه هر بيگانه اى ، بدون ترديد در صداقت اظهار كننده ، آن باور كند و فريفته هوس ‍ گردد. اعتقاد به پوشش ، راه نفوذ به قلب زود باور زن را مى بندد و از آسيب هاى حفظ مى كند.
3. در محافظت خدا
در جهان آفرينش ، هر موجود ظريف و ضربه پذير پوششى آسيب ناپذير قرار داده شده است . شايد هيچ موجودى در جهان ضربه پذيرتر از زن نباشد او در پوشش مناسب ، از تهييج و تحريك نظر افراد مى پرهيزد و طمع هوس ‍ بازان را از خود دور مى سازد .
4. وجود جاذبه ها
وجود جاذبه هاى غريزى در مرد و زن سبب مى شود كه با گسترش روابط آزاد ميان آنان بدون رعايت حدود اسلام ، تمايلات و كشش هاى درونى شان بيدار، و حريم خانواده ، محدوديت هاى عقل پسند اصول اخلاقى و آداب دينى ناديده انگاشته شود و همين امر زمينه ساز انبوهى از انحرافات و آسيب ها گردد.
5. تفاوت زنان در نگاه مردان
در نگاه مردان ، زنان به سبب تفاوت هايى كه با يكديگر دارند ( سيما، آهنگ صدا، تناسب اندام و... از نظر عاطفى و جاذبه ها و اخلاق زناشويى نيز با يكديگر فرق دارند. اين نگرش هر چند هر چند از سرشت مردان سرچشمه نگيرد، واقعيتى انكارنشدنى است و با تاءثير عوامل محيطى و تربيتى شدت و ضعف دارد.
اگر زنان به پوشش اسلامى پايبند باشند، تفاوت هاى زنانه كمتر نمايان مى شود و ميان آنان مقايسه اى صورت نمى گيرد. روح تنوع خواه مرد به هيجان نمى آيد و عشق و علاقه هاى بى پايه در دل ها پديدار نمى شود. رقابت ناصحيح و حسادت اوج نمى گيرد و براى هر فرد زمينه رشد و استعدادهايش فراهم مى گردد و در نتيجه ، زن به معيارهاى معنوى و كمالات اخلاقى و اجتماعى محك زده مى شود، نه به ويژگى هاى ظاهرى .
6. تاءثيرپذيرى از محيط
سرشت آدمى به گونه اى است كه از محيط پيرامون خود تاءثير مى پذيرد. آلوده سازى محيط نيز انواع گوناگون دارد و كم پوشيدگى زنان يكى از انواع آن است ، كه بانويى فرا روى ديدگان جوانان محروم ، جاذبه هاى خويش را به رخ بكشد و غرايز نيمه خفته شان را بيدار سازد و به آلودگى تشويقشان كند. خداى متعال در اين باره مى فرمايد: به زنان با ايمان بگو: ديدگان خود را (از هر نامحرمى ) فرو اندازند و پاكدامنى ورزند و زيورهاى خود را آشكار نگردانند، مگر آنچه به طور عادى پيداست . بايد روسوى خود را بر گردن خويش (فرو) اندازند و زيورهايشان را جز براى شوهرانشان و... (كسانى چون محارم ) آشكار نكنند، و پاهاى خود را(به گونه اى بر زمين ) نكوبند تا آنچه از زينت هايشان نهفته مى دارند، معلوم گردد.(282)
ب ) ناگفته هاى بايسته  
1. نقاشى خدا
زن از بزرگ ترين نقاشى هاى خداست . در سراسر وجود او قدرت نمايى آفريدگار پيداست .
وجود او چون كاخى با هزاران نقاشى حيرت آور است كه برخى نمايان است و بيش از آن ، غير نمايان . بينندگان وى چون مجذوب و مدهوش ‍ ظواهر او شوند، از بيشتر، مواهب نهفته او غافل مى مانند. از طرفى ، آنچه به جنبه پيداى او مربوط مى شود، در نگاه سطحى و براى ساده انديشان ظاهربين ، چشمگيرتر از جنبه هاى ناپيدا و غيرمادى اوست . بر اين اساس ، وقتى قرارداد اجتماعى ، بر ناپوشيدگى ، بى حجابى و كم حجابى استوار مى گردد و معيار ارزش و احترام و توجه به زن ، خصوصيات نمايان او ياد مى شود، آنچه حقيقت زن را تشكيل مى دهد، رفته رفته فراموش مى شود و نظام اجتماعى و سياسى حاكم بر جامعه و چه بسا نظام خانواده ، از درك وجود چنين استعدادهاى غيرمادى براى زن عاجز مى ماند و آن را نمى پذيرد و هر گاه فرد يا فرهنگى خاص بخواهد همان استعدادهاى ظاهر زن را با طرح حجاب ، در پوشش قرار دهد و براى آن ضابطه و محدوديت تعيين كند، از سوى همگان - حتى زنان - طرحش مخالف آزادى زن ياد مى شود.
از همين رو، در جوامع غيرمعتقد به حجاب ، مفهوم مادرى ، رابطه فاميلى ، فرزند آورى و عشق به همسر و خانواده ، از مفاهيم برچيده و بى معناست . در چنين جامعه اى زن كه نيمى از وجود خود را گمشده يا فراموش شده مى پندارد، چاره اى جز روى آورى به نيمه پيداى خود نمى بيند. پس تا مى تواند فقط بدان بخش از وجودش بها مى دهد كه در جامعه ، هويت او را بر اساس آن مى شناسد. پس براى نيل به پذيرش اجتماعى و مصون ماندن از تحقير، از معتقدات خود كه گوياى جنبه هاى معنوى اوست فاصله مى گيرد.
2. پوشش زنان ، مهار مردان
آنچه از مجموع تحقيقات و مطالعات و نيز از مفاد آيات قرآن و روايات به دست مى آيد، اين است كه پوشش زن پيش از آن كه زن را در تنگنا و محدوديت قرار دهد، قدرت مرد را در سودجويى از زن محدود مى سازد.اگر چه زن بار حجاب بر دوش دارد، هيبت و قدرت آن بر دوش ‍ مرد بيشتر سنگينى مى كند.
بر خلاف تصور عاميانه كه مى پندارند چون زن هوس انگيز و فتنه جوست بايد پوشيده اش داشت ، به نظر مى رسد اين سفارش تنها به سبب فتنه آفرينى او نيست ، بلكه چون مرد در برابر جاذبه هاى جنسى زن شكيبا نيست از زن خواسته شده است تا از نمودن اندام ناپوشيده خود به مردبپرهيزد. بنابراين ، محدوديت حجاب ، در واقع پيش گيرى از بهره جويى هاى بى رويه اى است كه از سوى مردان دنبال مى شود، نه در تنگنا قرار دادن زن .
3. شهامت و هراس زن
به ادعاى برخى ، بانوان معتقد به پوشش از حضور در مجامع عمومى هراس ‍ ندارند و برعكس ، زنان بدون حجاب بدون ترس و اضطراب ، دوشادوش ‍ مردان به فعاليت مى پردازند. آيا به راستى ناپوشيدگى ، امنيت و شهامت بيشترى نصيب زن مى نمايد؟
اگر بيمناكى از تماس با بيگانه را نشان شهامت و احساس امنيت بدانيم ، بايد زنان بدكار را از شجاعان روزگار برشمرد! گفتگو و تماس بسيار زن با بيگانه ، رفته رفته شرم او را مى كاهد يا از بين مى برد. نمى توان گفت كه از نظر اجتماعى ، خطرها و نابسامانى هاى اخلاقى از زنانى كه گفتگو و تماس ‍ بيشترى با مردان بيگانه دارند، برطرف شده است ، بلكه آنها خطر را كمتر احساس مى كنند؛ هر چند به قوت خود باقى است .
افزون بر اين ، شهامت در برقرارى روابط با مردان بيگانه ، فضيلت براى زن نيست . كم نبوده اند زنانى كه در اثر همين ويژگى ، آسيب هاى جبران ناپذير ديدند و ديگران را هم به تباهى فروانداختند.
از طرفى ، احساس ناخشنودى بانوان پاك از تماس با بيگانه ، برگرفته از احساس ناامنى و اضطراب نيست ، نتيجه تفكر عميق در ضرورت اين روابط و نشان هوشيارى براى حفظ خويشتن و ديگران است .
4. شرم ناپسند و حياى پسنديده
به فرموده حضرت محمد عليه السلام ، حيا دو نوع است : يكى از پاكدامنى و عقل است و ديگرى از حماقت و ضعف ، حياى پسنديده سبب مهار ارادى رفتار، به منظور حفظ حريم بين خود و ديگران است و شرم نوعى حالت هيجانى است كه فرد به طور غيرارادى ، از انجام كار يا اظهار عقيده يا حضور در ميان حمع ، خوددارى مى كند.
حجاب ، نشان حيا و عقل زن مسلمان است ، نه عاملى براى منزوى ساختن او از مردم و هراسناك ساختنش از مردان . پرهيز زنان از غير ضرورى با مردان نبايد سبب شود كه آنها هنگام ضرورت نتواند از خقوق و حريم خود دفاع كنند و در برخورد با بيگانه ، دچار شتاب زدگى و ترس و تسليم شوند.
5. دشوارى هاى حجاب
نمى توان انكار كرد كه پوشيدن لباس بيشتر، دشوارتر از كم پوشيدن است ، ولى دشوارى ها و نابسامانى هاى اخلاقى ، روانى و اجتماعى كه در اثر ناپوشيدگى پديد مى آيد بسى افزون تر، سهمگين تر و تباهى آورتر از سختى پوشش بهتر است . آن اندازه كه بى حجابى براى زنان محروميت و دشوارى پديد آورده ، حجاب ، محروميت ايجاد نكرده است . بيمارى هاى تناسلى ، دخترربايى ، خودكشى ، مدپرستى ، تزلزل و تلاشى نظام خانواده و انحرافات جنسى ، محصول بى حجابى است يا پوشيدگى ؟
زحمت طبيعى پوشيدگى انكار نمى شود، اما نسبت به آنچه با اين زحمت حفظ مى شود نبايد آن را زحمت ياد كرد؛ چنان مخارجى را كه براى حفظ جواهرشان صرف مى كنند، در برابر فايده اى كه از آن كار به دست مى آورند، ناچيز مى شمرند.
فصل سوم : سال سرافرازى 
عزت از آن كيست ؟ ( محمدباقر پورامينى ) 
اشاره  
با شروع سال نو، عزت و افتخار حسينى به مثابه يك شعار از سوى رهبر انقلاب مطرح گرديد. هدف ، رسيدن و همانندى مردم و جامعه با چنين ويژگى ستوده است ؛ سرافرازى كه حسين عليه السلام پرچمدار آن بود و با فرياد و حماسه خود آن را به ارمغان آورد و چراغى براى تمام خواستاران سربلندى و ارجمندى شد. نيل به آن قله ، مرهون شناخت دقيق مفهوم عزت و آشنايى با شاخصه هاى عزت مندى است كه در اين مقاله بدان اشاره مى شود.
چيستى عزت  
عزت به معناى عظمت ، ارجمندى ، سرافرازى و بزرگوارى است و در معناى دقيق تر: عزت همان شناخت انسان به حقيقت نقش خود و قرار دادن آن در مقام و منزلت خود است .(283)
عزت را به معناى اقتدار نيز تفسير كرده اند. اين معنا در يكى از اسماى الهى به چشم مى خورد؛(284) نامى كه بيش از 88 بار در قرآن از آن ياد شده است .
هو العزيز الحكيم
هو العزيز العليم
الى صراط العزيز الحميد
مراد از عزيز، وجود قاهرى است تكه غلبه نمى پذيرد. بنابراين عزت ، در حوزه هاى گسترده اى چون جامعه ، معناى اقتدار و عظمت خواهد داشت و در حوزه هاى شخصى ، به مفهوم ارجمندى و سربلندى است . در مقابل آن ، ذلت قرار مى گيرد كه مفهوم متضاد آن است : تعز من تشاء و تذل من تشاء. (285)
عزت مندان چه كسانى اند؟  
در كلام وحى ، عزت تنها از آن خداست ؛ آن گونه كه مى فرمايد: سربلندى يكسره از آن خداست . (286)
گرچه عزت در انحصار خداست ، همو، عزت را دست يافتنى مى داند. زيرا خداوند عزيز، معز نيز هست ؛ يعنى عزت بخش و ارجمندساز.
من كان يريد العزة فلله العزة جميعا (287): هر كس سربلندى مى خواهد، سربلندى يكسره از آن خدا است .
قرآن ، دستيابى به عزت را جز از سوى پروردگار، دست نايافتنى مى داند و از كژ راهه و خيال بافى منافقان ياد مى كند كه عزت را در نزد كافران جستجو مى كنند:
همانان (منافقان ) غير از مؤ منان ، كافران را دوستان (خود) مى گيرند. آيا سربلندى را نزد آنان مى جويند؟ (اين خيال خام است .) زيرا عزت ، همه از آن خدا است . (288)
با توجه به انحصار عزت بخشى در نزد پروردگار، قرآن ، تنها خداوند، پيامبر و مؤ منان را از عزت و ارجمندان مى شمارد.
و لله العزة و لرسوله و للمؤ منين . (289)
مفسران درباره علت نزول اين آيه به داستان زير اشاره مى كنند:
روزى عبداللّه بن ابى (سركرده منافقان مدينه ) كه همواره به اختلاف ميان مسلمانان مى انديشيد، با سودجويى از مناظره لفظى گروهى از مهاجران با انصار، لب به سخن گشود و با كينه و نفرت ، مهاجران را مورد عتاب قرار داد و به كنايه به پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله توهين نمود و مدعى شد كه : اگر به مدينه برگرديم ، قطعا آن كه عزت مندتر است ، زبون تر را از آنجا بيرون خواهد كرد!
او با اين گزافه گويى ، خويش را عزت مند و رسول اللّه را زبون (!) مى انگاشت و مردم مدينه را در همراهى با پيامبر شماتت كرد.
در ميان آن جمع ، جوانى به نام زيدبن ارقم كه از قوم عبداللّه ابن ابى بود، در برابر سركرده منافقان ايستاد و گفت : به خدا سوگند كه تو در ميان قوم خود، زبون ، كوچك و مورد نفرت هستى و محمد صلى اللّه عليه و آله در اوج عزت از سوى خدا و دلپذير ميان مسلمانان است . ديگر تو را با اين سخن هرگز دوست نخواهم داشت .
عبداللّه از اين سخن زيد به خشم آمد و او را به سخره گرفت .
زيدبن ارقم پس از بازگشت ، نزد رسول خدا رفت و آن حضرت را از گفته عبداللّه بن ابى آگاه ساخت . پيامبر نيز ابن ابى را احضار كرد، ليكن او به دروغ ماجرا اين ماجرا را منكر شد و زيدبن ارقم را دروغگو ناميد و با اين سخن ، ديگران را به شماتت گويى آن جوان راستگو واداشت !
رسول اللّه آگاهى خود را از سخن ابن ابى به برخى از انصار يادآور شد و در انتظار فرصتى بود تا زمينه زبونى دورويان فراهم آيد.
تفرقه افكنى و شايعه پراكنى از سوى منافقان روز به روز تشديد مى شد، تا آن كه آيات سوره منافقون نازل شد و خداوند پرده از گزافه گويى عبداللّه بن ابى و درستى سخن زيد برداشت ؛ آنجا كه فرمود:
يقولون لئن رجعنا الى المدينه ليخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤ منين و لكن المنافقين : مى گويند اگر به مدينه برگرديم ، همانا آن كه عزت مندتر است آن زبون تر را از آنجا بيرون خواهد كرد. ولى (عزت ) از آن خدا و از آن پيامبر و از آن مؤ منان است ؛ ليكن اين دورويان نمى دانند.
آن گاه رسول خدا به تشويق زيدبن ارقم پرداخت و به راستى گزارش او از سوى قرآن گواهى داد. گويا ابن ابى در وقت نزول آيات در مدينه نبود و چون بازگشت ، فرزندش از ورود او ممانعت كرد و به او گفت : به خدا سوگند! هرگز نمى گذارم بدون اجازه رسول اللّه وارد شهر شوى ، تا آن كه امروز بدانى چه كسى عزيز و چه كسى ذليل است .
چون پيامبر از اين ماجرا آگاه شد به او اجازه ورود داد. سركرده منافقان پس ‍ از مدتى با خوارى و زبونى مرد.(290)

next page 

fehrest page 

back page