چرا هستم ؟
اشاره
جوان پرسشگر است و از مسايل پيرامون خود براحتى نمى گذرد. او مى خواهد بداند و
ندانستن را براى ذهن جستجوگرش زشت مى داند. از اين رو مى پرسد و پرسش را كليد
دانش خود مى شمارد.
يكى از پرسش هاى مهم او آن است كه براى چه آمده ام ؟ و خداوند چرا مرا آفريده است و
به عبارتى چرا هستم ؟ و براى چه بايد زندگى كنم ؟.
به گفته ژان فوارستى (دانشمند آلمانى ):
هر چه ترقى بيشتر مى شود اين سؤ ال براى او (انسان ) مطرح مى شود كه چرا به دنيا
آمده و چرا بايد بميرد و منظور از اين آمدن و رفتن چيست ؟(2)
دين اسلام با ارج نهادن به پرسش هاى نسل نو، بر هدف مند بودن آفرينش و چرايى
آمدن انسان پاسخ گفته ، بر ارزش گذارى مقام و جايگاه او پاى مى فشارد و با ترسيم
يك برنامه موفق براى چگونه زندگى كردن ، او را در پيمودن پله هاى رشد كمك كرده ،
به سعادت رهنمون مى شود. اين نوشتار در راستاى ترسيم پاسخ دين به اين پرسش
است .
زندگى براى چه ؟
كه باشم من ؟ مرا از من خبر كن چه معنى دارد اندر خود سفر كن
اگر كردى سؤ ال از من كه من چيست مرا از من خبر كن تا كه من كيست
من و تو عارض ذات وجوديم مشبك هاى مشكات وجوديم (3)
امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد:
آن كس كه بداند از كجا آمده ، و به كجا رهسپار خواهد شد، مورد رحمت الهى خواهد
بود(4)
به گفته دانشمندان : هدف از زندگى ، زندگى هدفدار است . در نگاه سقراط زندگى
بررسى نشده ، ارزش ندارد. نيچه فيلسوف برجسته آلمانى نيز معتقد بود كه اگر آدمى
بداند كه چرا بايد زندگى كند، قادر است با هر چگونه اى بسازد.(5)
از اين رو زندگى را بايد شناخت و به راز چرايى زنده بودن پى برد. زيرا آنان كه
در زندگى هدفى فراروى خويش دارند، در طوفان هاى زندگى هرگز غرق نمى شوند.
محورى ترين نكته آن است كه بدانيم :
خداوند انسان را بيهوده نيافريده است و زندگى پديده عبثى نيست .
طرفداران مكاتب سست بنيان ، با نگاهى بدبينانه به زندگى و جهان ، تنها دردها و
رنج هاى آن را نظاره مى كردند! كه بدبينى آنان سر از پوچى و پوچ گرايى در آورد.
خودكشى ها، به شوخى گرفتن زندگى ، پايمال سازى ارزش هاى انسانى و
سرخوردگى ها نشانه هايى از آن است . امروزه ثابت شده است كه عموم پوچ گراها،
آشفتگى هاى درون خود را دليل پوچ بودن عالم هستى مطرح كرده اند. اما به واقع ،
اشكال بزرگ آنان اين است كه خدا را كنار گذاشته و در نتيجه به بن بست هاى ناشى از
آن گرفتار آمده اند؛ بن بست رهاشدن آدمى در جهان ، غربت انسان در هستى تنهايى ،
واماندگى و نيافتن پاسخ به پرسش هاى مربوط به زندگى و انسان .
ژان فوراستيه (جامعه شناس فرانسوى ) مى نويسد:
بشر امروز پاسخ به پرسش هاى مربوط به انسان را نيافته است و از همه مهم تر
نتوانسته است هيچ گونه پاسخ مشتركى با ديگر همنوعانش بيابد كه قانع كننده نيز
باشد... به اين ترتيب ، علت فقدان نظرات بنيادى مذهبى و اخلاقى و فلسفى درباره
هستى و انسان ، مفهوم زندگى ، شرايط زندگى بشر، خوشبختى ، امكاناتى كه بشر
به مدد آنها مى تواند به سعادت برسد، و استفاده صحيح و سالم از زندگى ، و به
دليل فقدان پاسخ هاى مطمئن و موثق در برابر رازهاى هستى و سرانجام آن ، بشر
امروزى خود را در برابر اين مسايل ناتوان تر از گذشته و تنها مى يابد.(6)
بى شك دين توانايى آن را كه دارد كه پرسش هاى بنيادين و عميق انسان پاسخ دهد.
ساموئل هانتينگتون بر اين عقيده است كه :
دين براى كسانى كه با پرسش هايى از اين دست رو به رو هستند كه من كيستم ؟ و به
كجا تعلق دارم ؟ پاسخ هاى قانع كننده دارد.(7)
به واقع ، تنها خداست كه به حيات آدمى معنا بخشيده ، رنج ها و دردهاى ناگوار زندگى
را گوارا مى سازد.
فرهنگ قرآن بر عبث نبودن آفرينش تاءكيد مى كند و مى فرمايد:
- ما آسمان ها و زمين و آنچه را كه در آن است بيهوده و
باطل نيافريده ايم .(8)
- آيا انسان گمان مى كند كه او را به حال خود رها كرده ايم (9)
- آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما بازگردانيده
نمى شويد!(10)
و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقنا هما الا بالحق و لكن اءكثرهم
لا يعلمون
آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازى نيافريده ايم . آن ها را جز به حق
نيافريده ايم ، ليكن بيشترشان نمى دانند.(11)
امير مؤ منان عليه السلام نيز همگان را به شناخت معماى آفرينش رهنمون مى شود:
هيچ كس بيهوده آفريده نشد تا به بازى بپردازد، و او را به
حال خود وانگذاشتند تا خود را سرگرم كارهاى بى ارزش نمايد.(12)
زندگى زيباست
اسلام به زندگى معنا بخشيده ، ضمن پاسخ گويى به ديدگاه هاى افراطى و
تفريطى نسبت به زندگى ، بر زيبايى آن تكيه مى كند.
همواره دو ديدگاه نادرست از زندگى وجود داشته است :
1. منفى نگران به دنيا و مذموم پنداران زندگى . اينان همگان را به ترك تمام لذايذ و
پذيرش رياضت ها و شكنجه ها براى وصول به انسان اعلى توصيه مى كنند؛ مانند
روشى كه در مكتب بودا ديده مى شود. سستى اين ديدگاه را مى توان از قرآن آموخت :
و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود از دنيا را هم فراموش مكن .(13)
2. لذت جويان و لذت پرستان دنيا. آنان ، هدف زندگى را پرورش غرايز طبيعى و
حداكثر بهره بردارى از آن براى تحصيل لذت و خوشى مى دانند. قرآن از اين گروه چنين
ياد مى كند:
(در ظاهر) بهره مى برند و همان گونه كه چهارپايان مى خورند، مى خورند.(14)
آنان با غفلت از جلوه واقعى زندگى ، به نماى پوچ آن
دل ساخته و ضمن غفلت از خدا و نشانه هاى او و همچنين تكذيب قيامت ، تنها به دنيا تكيه
كرده اند و به دلبستگى هاى آن خشنودند.
كسانى كه اميد به ديدار ما ندارند و به زندگى دنيا
دل خوش كرده و بدان اطمينان يافته اند، و كسانى كه از آيات ما
غافل اند، آنان به (كيفر) آنچه به دست مى آورند، جايگاهشان آتش است .(15)
زندگى پاكيزه طبيعى ، از اساسى ترين برنامه هاى دين اسلام شمرده شده است و هدف ،
آماده شدن براى ورود به حيات ابدى است كه از همين زندگانى شروع مى شود.(16)
زندگى اى ارزش مند و زيباست كه با تلاش و كوشش همراه باشد، كوششى كه ثمره
اش را در آن سرا درو نمايد.(17) بنابراين همه ما به اين جهان آمده ايم تا كارى
بزرگ را به انجام رسانيم و بايد تصميم بگيريم زندگى مان را در طريقى سرمايه
گذارى كنيم كه سال ها پس از آن كه از اين جهان مى رويم ، آن راه زنده باشد. از اين رو
بايد مشخص نمود كه در زندگى چه مى خواهيم و هدف روشنى براى خود در نظر
بگيريم .
زندگى صحنه زيباى هنرمندى ماست ...
هر كسى نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوست به جاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد.
زندگى را مى توان زيبا ساخت . بناى اين زيبايى وقتى است كه آدمى خود را با زيبايى
ها پيوند زند. خويش را در معرض نسيم رحمت آن قرار دهد و رنگ ايشان را به خود گيرد.
مظهر كامل اين زيبايى ، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و عترت والاى آن حضرت مى
باشند.
حيات زيبا در گرو پيوند با پيامبر و خاندان اوست . زيرا جهان به خاطر وجود آنان
آفريده شده است . خداوند به رسول بزرگوارش مى فرمايد:
لولاك لما خلقت الاءفلاك : اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم .(18)
با محمد بود عشق پاك ، جفت
|
تا علو عشق را فهمى كنى (19)
|
چرا آفريده شديم ؟
انسان آفريده دست خداست (20) كه به زيباترين صورت آفريده شد و همو روح
خويش را در او دميد.(21)
انسان موجودى است كه فرشتگان او را سجده كرده اند.(22) همه آسمان ها و زمين
مسخراويند و موجودات جهان آفرينش سر تعظيم در برابر او فرود آورده اند (23) و
خود هدف خلقت خوانده شد:
او كسى است كه آنچه در زمين است براى شما آفريد.(24)
هدف پروردگار از خلقت بندگان آن است كه به آنان نفعى برساند و از چشمه احسان
وجود خود ارزانى دهد و زمينه كمال و نيك بختى را براى ايشان فراهم سازد.
قرآن در پاسخ به اين پرسش مهم كه چرا آفريده شديم ، به زوايا و جلوه هاى زير
اشاره مى كند:
1. جانشينى خدا: خداوند، انسان را آفريد تا او را خلافت و جانشينى بخشد و پرتوى از
صفات خود را درون وى به وديعه نهد:
هو الذى جعلكم خلائف فى الارض : اوست خدايى كه شما را جانشينان روى زمين
قرار داد.(25)
بى شك انسان براى شناخت چگونگى خلافت خود از جانب خدا، بايد خدا را بشناسد. زيرا
وى جانشين خداست و تا معرفت خداوند حاصل نشود، چگونگى خلافت از جانب او معلوم
نخواهد شد.(26)
2. بندگى پروردگار: آفرينش انسان براى اين است كه بندگى كند و خداپرست شود
و غير خدا را نپرستد:
ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون : جن و انس را نيافريدم جز براى آن كه مرا
بپرستند.(27)
چون عبادت بود مقصود از بشر
|
آدمى را هست در هر كار دست
|
ليك از او مقصود اين خدمت بدست
|
ماخلقت الجن و الانس اين بخوان
|
جز عبادت نيست مقصود از جهان
|
گرچه مقصود از كتاب آن فن بود
|
گر تواش بالش كنى هم مى شود
|
ليك از او مقصود اين بالش نبود
|
علم بود و دانش و ارشاد سود(28)
|
پرستش تنها به انجام عباداتى چون نماز و روزه ختم نمى شود، بلكه حقيقت بندگى آن
است كه انسان ، تنها خدا را بپرستد و در زندگى خويش تكيه گاهى جز خدا نداشته
باشد و كانون اميد را او بداند (29) و به عبارتى هوا پرستى (نفس خود را به جاى
خداگذاشتن ) را از خود دور نمايد و در پيراستن آفات و گناهان تلاش كند و همواره خود را
با خصلت هاى مورد پسند دوست بيارايد و به راستى نمادى از انسان
كامل گردد كه خدا در وصف او چنين مى فرمايد:
بگو: (در حقيقت ) نماز من و (ساير) عبادات من و زندگى و مرگ من ، براى خدايى است كه
پروردگار جهانيان است (30)
هر حركت و رفتار شايسته اى كه از انسان صورت بگيرد، اگر از انگيزه و نيت خدايى
برخوردار باشد، عبادت محسوب مى شود و چنين نگرشى از عبادت ، تنها در نماز يا روزه
خلاصه نمى شود. به عبارتى مقصود از عبادت ، قرارگرفتن انسان در مسير جاذبيت خدا
است . با اين وصف اگر كشاورز روستايى با اين نيت
بيل بر زمين بزند در حال عبادت است . اگر دانشجو در آزمايشگاه بر روى مواد و موارد
آزمايش خم شود و در مورد عالم طبيعت تحقيق كند،
مشغول عبادت است . پزشك نيز كه عمل جراحى انجام دهد اگر با اين نيت كه خدايا اينك ،
يك جاندار در مقابل من تسليم شده است تا من قيچى ام بر روى بدن او - براى بهبودى -
جراحى كنم ، مشغول عبادت است . (31)
3. شناخت جهان : هدف آفرينش انسان آن است كه او جهان را با ديدگاه الهى ببيند و
بشناسد؛ قرآن مى فرمايد:
اللّه الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن
يتنزل الاءمر بينهن لتعلموا ان اللّه على كل شى ء قدير و ان اللّه قد اءحاط
بكل شى ء علما :
خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آن ها هفت زمين آفريد. او فرمان (خود را) در ميان
آنها فرود مى آورد، تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست ، و به راستى دانش وى هر
چيزى را در بر گرفته است .(32)
اعتقاد به خدايى كه علم و قدرتش نامتناهى است ، براى ما سازنده است ، به اين صورت
كه چون او به همه چيز عالم است پس مواظبيم كه آلوده نشويم و چون به همه چيز عالم
است مواظبيم كارها را با او در ميان بگذاريم و فقط از او بخواهيم .(33)
4. رسيدن به سعادت : آفرينش آدمى بدان علت است كه در عرصه گيتى از نردبان
ترقى بهره جويد و به سعادت و كمال دست يابد:(34)
و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم
ايكم اءحسن عملا : اوست كسى كه آسمان ها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او
بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد.(35)
اسلام ، انسان را موجودى برخوردار از فطرت توحيدى و امانت دار الهى و داراى
عقل و درك دانسته است كه بايد گوهر وجودى خود را شكوفا كند و سعادت او در
شكوفايى گوهر وجودى اوست و اين گوهر وجودى با ارائه برنامه سعادت ، كه همان
دين الهى است شكوفا مى شود.(36)
خداوند مواهب بزرگى براى رشد و ترقى انسان در زندگى فراهم آورده تا به قله
سعادت دست يابد؛ مثلا شما به موهبت بزرگى چون مغز بنگريد:
مغز ما داراى قدرتى است كه واقعا مى تواند آنچه را كه بخواهيم براى ما فراهم كند. مغز
مشتاقانه در انتظار دستورهاى شما است و آماده است تا هر چه را كه از او بخواهيد براى
شما انجام دهد. اما براى انجام اين كار، به كمى سوخت نياز دارد كه عبارت از اكسيژن
موجود در خون و كمى قند گلوكزاست . ساختمان مغز از نظر پيچيدگى و قدرت از بزرگ
ترين كامپيوترهاى جديد پيشرفته تر است و در سلسله اعصاب ما
معادل هزاران كيلومتر سيم و كابل به كار رفته است . سلسله اعصاب انسان
شامل 28 ميليارد سلول عصبى است و قادر به پردازش 30 ميليارد بيت اطلاعات در ثانيه
مى باشد. بدون كمك سلول هاى عصبى ، سلسله اعصاب نمى تواند اطلاعات دريافتى از
طريق حواس هاى پنج گانه را تعبير و تفسير نمايد يا آنها را به مراكز عصبى
انتقال دهد يا فرمان هاى مغز را به اندام برساند. اين
سلول هاى عصبى به صورت مستقل عمل مى كنند، اما با اين
حال توسط شبكه اى شگفت آور و مركب از 160 هزار كيلومتر رشته عصبى با يكديگر
ارتباط دارند. نيروى مغز شما براى پردازش اطلاعات اعجاب آور است . واكنش مربوط به
يك سلول عصبى در كمتر از 20 هزارم ثانيه به صدها هزار
سلول ديگر منتقل مى شود. براى اينكه تصورى از سرعت
عمل مغز داشته باشيد كافى است بدانيد كه زمان مزبور، ده بار كمتر از زمان چشم به هم
زدن است . سرعت شگفت آور مغز به علت آن است كه در مغز ميلياردها
سلول به طور همزمان به مشكلات حمله ور مى شوند و
حال آن كه اين كار در كامپيوتر به صورت مرحله انجام مى شود.(37)
اى غلامت عقل و تدبير است هوش
|
چون چنينى خويش را ارزان مفروش (38)
|
با اين نيروى شگرفى كه در اختيار ما است چرا نتوانيم به طور دايم احساس خوشبختى
كنيم و از زندگى لذت ببريم و پله هاى رشد را با الهام از دين و بهره گيرى از كلمات
فرستادگان الهى به سرعت طى كنيم . كلام را با سخنى از يك فرزانه به پايان مى
بريم :
اميدوارم ، وقتى در پايان زندگى ام در برابر كردگار مى ايستم ، بدون اندك تاءسفى
، بتوانم با سرافرازى چنين بگويم : هر آنچه به من ارزانى فرمودى ، از آن بهره بردم
.
فوائد دين (39)( حضرت آيت اللّه جوادى آملى )
مقدمه
دين به لحاظ آگاهى از ضمير انسان و توجه به فطريات و نيازهاى او، همواره در
زندگى افراد مطرح بوده است . پذيرش آيين هاى گوناگون از سوى انسانها، دليلى
بر حضور جدى آن در جوامع مختلف است . اما شناخت آن و فوايدى كه بر آن مترتب است ،
مطالبى است كه در پى مى آيد.
دين و اقسام آن
دين ، از مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقررات اجرايى
تشكيل شده است و هدف آن ، راهنمايى انسان براى سعادت مندى است . دين به اين معنا بر
دو قسم است : دين بشرى و دين الهى .
الف . دين بشرى
دين بشرى را بشر با فكر خود و براى خويش تدوين و وضع كرده است . از اين رو، اين
دين ، در راستاى همان خواسته ، انتظارات او را برآورده مى سازد و ابزار دست همان انسان
است و انسان به گونه اى آن را تنظيم مى كند كه تمام قوانين و مقرراتش به سود او
باشد و چيزى را بر او تحميل نكند.
به ديگر، سخن ، انسانى كه خود را براى تدوين دين ، شايسته مى يابد، ادعاى ربوبيت
دارد و اله و معبودش ، همان هوا و هوس اوست . از اين رو، دينى را تدوين مى كند كه خواسته
هاى او را تاءمين كند:
اءقراءيت من اتخذ الهه هواه و اضله اللّه على و ختم على سمعه و قبله و
جعل على بصره غشاوة فمن يهديه من بعد اللّه اءفلا تذكرون :(40) پس ، آيا
ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داد و خدا او را دانسته گمراه گردانيد و
بر گوش وى و دل او مهر زد و بر ديده اش پرده نهاده است ؟ آيا بعد از مهر بى مهرى
خدا، كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟
پيامدهاى دين بشرى
دينى كه بر اساس خواست انسان شكل بگيرد، پيامدهايى خواهد داشت كه به برخى از آن
ها اشاره كنيم :
1. رهايى و عدم تعهد و مسؤ وليت
اگر بشر به تدوين و تنظيم دين بپردازد، چون
اصل كلى اين است كه هر كس بر اساس ساختار روانى و بدنى خود مى انديشد و
عمل مى كند: ( كل يعمل على شاكلته ) (41) اگر خداى او هوسش باشد، دين او
مجموعه هواها و افكار مدارانه اوست و هر كس كه بر اساس هوس
عمل كند، هرگز خود را مسؤ ول نمى داند؛ بلكه مدعى ربوبيت و خود را مصداق اين آيه مى
داند: ( لا يسئل عما يفعل ):(42) از آن چه انجام مى دهد، مورد سؤ
ال واقع نمى شود. چنين انسانى ، خود را فوق قانون تلقى مى كند و با اين وصف ، در
برابر كسى و چيزى مسؤ وليت ندارد، ورهاست . از اين رو، تنها
ميل خود را حق و زيبا مى پندارد و به همان عمل مى كند؛
حال آن كه چنين انسانى مصداق اين آيه است :
... و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا :(43) كار
باطل انجام دهند؛ در حالى كه پندار آن ها اين است كه كار خوب انجام مى دهند.
قرآن كريم همه انسان ها را مسؤ ول مى داند؛ خواه پيامبر يا امت پيامبر باشند: (
فلنسئلن الذين اءرسل اليهم و لنسئلن المرسلين ).(44)
2. واكنش در برابر دين الهى
انسانى كه خود به تنظيم و تدوين دين اقدام مى كند، بر ضد دين الهى واكنش نشان مى
دهد و به مبارزه بر ضد آن بر مى خيزد و در نهايت ، آن را تكذيب مى كند يا آورنده آن را
به قتل مى رساند؛ چنان كه قرآن كريم در اين زمينه فرمود:
كلما جاءهم رسول بما لا تهوى اءنفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون :(45)
هرگاه كه پيامبران مطلبى آورند كه مطابق ميل و خواسته هوس مداران نباشد، آنان ره
آورد وحى را امضا نمى كنند؛ عده اى از انبيا را تكذيب و برخى را مى كشند.
ب . دين الهى
دين الهى ، مجموعه عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتى اجرايى است كه خداوند آن را براى
هدايت بشر فرستاده است تا انسان در پرتو تعاليم آن ، هوا و هوس خود را
كنترل و آزادى خود را تاءمين كند. انسان خداباور، چون خود را در تحت ربوبيت ذات اقدس
اله مى داند، تلاش مى كند با عمل به آيين الهى و استقامت و پايدارى در آن ، مقصود واقعى
را دريابد: ( ان الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا )؛(46) زيرا دين الهى است
كه به حقيقت انسان و نيازهاى او توجه دارد و برنامه
كامل و همه جانبه اى ارائه مى كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده مى سازد.
يادسپارى ؛ مراد از دين در اين بحث ، كامل ترين آن ، يعنى اسلام و دين خاتم انبياء صلى
اللّه عليه و آله است كه به كامل ترين شكل ، انديشه علمى جامعه بشرى و انگيزه علمى او
را هدايت مى نمايد.