next page 

fehrest page

فهرست مطالب 
مقدمه
فصل اول : به سوى عزت عزت و افتخار حسينى (گفتارى از مقام معظم رهبرى حضرت آيت اللّه خامنه اى )
مقدمه
مبارزه حق با باطل
تجسم معنويت و اخلاق
جاودانگى در برابر مصيبت ها
نتيجه
فصل دوم :پله هاى رشد (حجة الاسلام محمدباقر شيرازى )
فوائد دين ( حضرت آيت اللّه جوادى آملى )
مقدمه
دين و اقسام آن
تبيين فوايد دين
انس با قرآن ( دكتر حسين خنيفر )
مقدمه
نكاتى درباره قرآن
منابع و مآخذ
اميد به آينده اى سبز (حجة السلام محمد جهرمى )
اشاره
اميد و انتظار
او كيست ؟
همرهان جوان
شناخت بيشتر
رسم انتظار
كلام آخر
شناخت حكومت دينى ( حجة الاسلام غلام نبى گلستانى )
اشاره
حكومت جزئى از زندگى
آيا ديانت عين سياست است
جايگاه حكومت در منظر اسلام و مسلمين
چه دليلى براى ولايت فقيه وجود دارد؟
نشاط و شادابى ( دكتر احمد حائرى )
اشاره
نشاط چيست ؟
به سوى شادابى
دين و اصل شادزيستن
شادابى و گونه هاى آن
دوستى (واحد تنوين متون )
مقدمه
درخت دوستى
دوست يابى
منشور دوستى
موفقيت و برخى اسرار آن ( مرتضى ميرجليلى )
مقدمه
تعريف و موفقيت
ضرورت آگاهى از قوانين و دستورها
برنامه ريزى (عوامل و موانع ) (دكتر حسين خنيفر )
تعريف برنامه ريزى
فايده برنامه ريزى
اهميت برنامه ريزى
نكته
نكته
افق هاى زندگى
سرمايه عمر و برنامه ريزى
برنامه ريزى و زمان
برنامه ريزى كاربردى (طراحى عملى )
سارقان زمان
نتيجه گيرى
پوشش بهتر (ويژه دختران و زنان جوان ) ( حجة الاسلام يوسف غلامى )
الف ) وجود ناشناخته زن
ب ) ناگفته هاى بايسته
فصل سوم : سال سرافرازى
عزت از آن كيست ؟ ( محمدباقر پورامينى )
اشاره
چيستى عزت
عزت مندان چه كسانى اند؟
رمز ارجمند شدن
درنگى در گذشته
پيشگامان عزت / 1 - امام خمينى رحمة اللّه ( حجة الاسلام اسماعيل محمدى كرمانشاهى )
در يك نگاه
1. يك ملاقات
2. خمينى خمينى است
3. پرهيز از نرمش
4. به عمرم نترسيدم
5. زندگى عزيزانه
پيشگامان عزت / 2 - شهيد سيدحسن مدرس (غلامرضا گلى زواره )
در يك نگاه
ستيز با ستم
مدرس ديانت در عرصه سياست
استقامت در برابر توطئه استعمار
حوادث اسفبار
پيشگامان عزت / 3 - امام موسى صدر ( حجة الاسلام عبدالرحيم اباذرى )
يك نگاه
پيشگامان عزت / 4 - شهيد بهشتى ( حسن ابراهيم زاده )
يك نگاه
حيات عزتمند
پيشگامان عزت / 5 - شهيد محمدعلى رجايى ( حجة الاسلام محمد عابدى )
در يك نگاه
امر به معروف و نهى از منكر
قبل از دوران كارگزارى
دوران كارگزارى
فصل چهارم : تقويم فصل 13 جمادى الاولى : فاطميه اول 3 جمادى الثانى : فاطميه دوم 20 جمادى الثانى : ولادت حضرت فاطمه
برگى از بوستان فاطمه عليها السلام ( محمدمهدى كريمى نيا )
مقدمه
5 جمادى الاول : ولادت حضرت زينب عليه السلام
پرچمى كه بر زمين نماند، بررسى جايگاه ممتاز حضرت زينب عليهاالسلام ( حجة السلام محمدامين پور امينى )
درآمد
14 مرداد: صدور فرمان مشروطيت شيخ فضل الله نورى و مشروطيت ( سيد مجيد حسن زاده )
مقدمه
نگاهى كوتاه به زندگى شيخ شهيد
آغاز مبارزات سياسى
انحراف نهضت عدالت خانه و القاى مشروطيت
مخالفت با مشروطيت
مشروطه و مشروعه
بربالاى دار
فصل پنجم :پرسش ها و پاسخ ‌ها
1. حق و باطل ، پرسش : ما چگونه حق را ازباطل تشخيص دهيم ؟
2. حكومت ولايت ، پرسش : در مورد ولايت و نحوه ى حكومت اسلامى زياد صحبت شده است ،مى خواستيم از نظر حضرتعالى مطلع مى شويم كه ولايت چطور حكومتى است ؟ و حاكم درچنين حكومتى چه جايگاهى دارد؟
3. اسلام و آزادى ، پرسش : از جمله مسائلى كه امروز مطرح شده و مباحث مختلفى رابرانگيخته است ، مساءله ى آزادى است . در اين زمينه سؤ الاتى داريم كه با اجازه ىحضرتعالى مطرح مى كنيم . آيا آزادى مقوله اى است كه اسلام بر آن تاءكيد كرده باشد؟به تعبير ديگر آزادى مقوله اى است اسلامى يا مساءله اى است صرفا غربى ؟
4. اسرار و آثار صلوات ، پرسش : سر سلام كردن به اهلبيت عليهم السلام چيست ؟
پرسش : فايده صلوات بر خاندان پيامبر چيست ؟ آنها نيازى به درود و صلوات ماندارند.
عمر طولانى مهدى (عج )، پرسش : حيات حضرت ولى عصر ارواحنا له الفداء چگونهبا قوانين علمى توجيه مى شود؟
6. چرايى شفاعت ، پرسش : با وجود اين كه در اسلام ،اصل ، عمل انسان است و در آخرت بر اساس عمل هر كس به او پاداش يا جزا داده مى شود،شفاعت در آخرت چه معنايى پيدا مى كند؟ با اين كهعمل انسان ، مدار سعادت و شقاوت اوست .
7. مسافران بهشت ، پرسش : آيا امثال اديسون ، با آن همه اكتشافات به جهننم مىروند؟ يا رونتگن كه اشعه (X) را كشف كرده است ، آيا به جهنم مى رود و فقط ما به بهشتمى رويم ؟
8. زن و مرد، پرسش : آيا بين زن و مرد تفاوت اساسى هست يا نه ؟
9. جوانى و شادابى ، پرسش : جوانى كه مى خواهد قدم در سلوك گذارد، چگونه مىتواند شادابى و لذت بردن از جوانى را در وجود خود حفظ نمايد؟ يك جوان سالك چگونهمى تواند از زندگى روزمره و مادى لذت ببرد - و به اصطلاح - جوانى كند؟
10. تمايلات جوانى ، پرسش : جوان و دوره ى جوانى ، برهه اى است از سيرزندگى ، خيل عظيمى از اين ملت در اين دوره قرار دارند، حضرتعالى جوانى را چگونه مىبينيد و درباره جوانان ايرانى چه ديدگاهى داريد؟
11. جوان و نياز به الگو، پرسش : ما جوان ها چه الگويى را براى خودمان در نظربگيريم و خودمان را با آن مقايسه كنيم ؟
12. جوان و هويت ، پرسش : مهمترين نياز جوانان درحال حاضر چيست ؟
13. موسيقى و مبناى فقهى آن ، پرسش : آيا مى توان نسبت به موسيقى بى تفاوتبود و كارى به حلال و حرام و دقت در آن نداشته باشيم ، مبناى فقهى موسيقى چيست ؟
فصل ششم : نكته ها و روش ها
تنفسى در فضاى شهادت (همراه با اردوهاى مناطق جنگى ) گروه مبلغان تفحص سيره شهدا
تكنولوژى كلاس دارى ( رضا شوشترى )
ضرورت به كارگيرى تكنولوژى كلاس دارى در امور آموزش
تعريف تكنولوژى كلاس دارى
هدف تكنولوژى كلاس دارى
راهكارها
شيوه ها و ابزارها
فن خلاصه نويسى و نكته بردارى ( دكتر حميد ملكى )
مقدمه
مفهوم تلخيص
تفاوت تلخيص با نكته بردارى
انواع تلخيص و اهداف
فوائد تلخيص
روش و مراحل علمى تلخيص يك كتاب
تجارب عملى
نتيجه گيرى
سير مطالعات دينى ( محمد جهرمى )
1. توحيد
2. عدل الهى
3. نبوت
4. امامت
5. معاد
6. قرآن و حديث
7. اخلاق و عرفان
8. سياست
9. تاريخ و سيره
10. تاريخ ايران
11. فرزانگان
12. ادبيات
13. پرسش و پاسخ
14. گوناگون
سير مطالعاتى آثار شهيد مطهرى ( دكتر مژده پورحسينى )
تعريف
هدف
فوايد
دسته بندى
سير مطالعاتى آثار استاد
آثار و نتايج
مقدمه 
سپاس خداى عزوجل را كه اين توفيق را نصيب نمود كه بتوانيم نمى از درياى معارف بيكران مكتب وحى را به حاملان رسالت نبوى تقديم نماييم .
همان رسالتى كه فرزانگانى همچون سالار شهيدان ، در راه احياء آن ، از جان و فرزند و زندگى دنيوى خود، چشم پوشى نمودند و عزت و افتخار اءبدى را نصيب خود و شيعيان خود نمودند.
و چه زيبا انتخاب نمود رهبر معظم و ذريه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله كه اين سال را، سال عزت و افتخار حسينى ناميد و با اين نام گذارى ، روح عظيم ابا عبداللّه الحسين عليه السلام را از خود و ملت عزيز خشنود نمود.
به نظر مى رسد مسئولين فرهنگى و تمام كسانى كه دغدغه اصلى آنها نشر فرهنگ غنى دين اسلام مى باشد، در زمينه سازى و پيگيرى اين رهنمود، نقش محورى و مهمى دارند، تا زمينه معرفى و ارائه صحيح و مؤ ثر، فرهنگ ارزشى مكتب امام حسين عليه السلام ، را فراهم سازند. و اين ، وظيفه و مسئوليت خطير، موجب افتخارى بس بزرگ است كه ذكر و فكر و قلم ما، نام و ياد آن معشوق دلها و كشتى نجات امت را بيشتر مطرح كند. و دلهاى پاك جوانان عزيز را با محبت و ارادت به اين اءسوه عزت و سرفرازى ، بيشتر ماءنوس گردانيم .
كتاب ره توشه جوانان سال 81 كه در پيش رو داريد، محصول تلاش جمعى از فضلاى حوزه و دانشگاه است كه حاوى مقالات اعتقادى - اخلاقى - اجتماعى و علمى مى باشد و سعى شده است اين مجموعه متناسب با نيازهاى قشر جوان طراحى گردد، تا مبلغين محترم در تابستان و اوقات فراغت بتوانند مواد لازم براى تاءمين نيازهاى متنوع و علمى آنان را، در اختيار داشته باشند.
بديهى است كه تنظيم مطالب متناسب با مخاطب ، وظيفه مبلغ محترم مى باشد كه با ذوق و هنر تبليغى خود بتواند هر نكته اى را در جاى خود و به شكل مطلوب ارائه دهد. زيرا ممكن است مخاطبين شما در اماكن مختلف و گروههاى گوناگون ، با يكديگر تفاوتهائى داشته باشند كه انتخاب مطلب و قالب مناسب به عهده شماست .
ويژگى اين كتاب ، تنوع مطالب در شش فصل گوناگون مى باشد كه :
در فصل اول : (به سوى عزت ) طليعه سخن را با بيانات مقام معظم رهبرى ، در معرفى عزت حسينى و ابعاد آن شروع كرده ايم .
در فصل دوم : مقالاتى آموزنده در جهت رشد و بالندگى نسل جوان آورده شده ، كه مى تواند كاربرد فراوانى داشته باشد.
در فصل سوم : مقالاتى پيرامون فرهنگ عزت و الگوهاى عزت مدارى به مناسبت سال عزت و افتخار حسينى ارائه گرديده ،
در فصل چهارم : تقويم فصل ، مقالاتى براى مناسبت هاى ايام تابستان آمده ،
در فصل پنجم : سيزده پرسش و پاسخ در موضوعات مختلف از بزرگان دينى مطرح گرديده ،
و در فصل ششم : نكته ها و روشها، در جهت بهينه كردن تبليغ در نظر گرفته شده است كه كليدهائى طلائى آن بسيار مغتنم مى باشد.
از آنجايى كه طرح مباحثى مانند جدول - معما - داستان - شعر و سرگرمى و... موجب جذابيت كار مبلغ خواهد بود، توصيه مى شود با استفاده از كتابهاى ره توشه سالهاى قبل و ساير آثار مكتوب و با استفاده از ذوقيات و معلومات خود، از اين موارد نيز استفاده بهينه گردد.
وظيفه اخلاقى خود مى دانيم از مساعدت و همكارى تمام عزيزان و دست اندركاران ، مسئولين محترم دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم - معاونين اعزام و آموزش - سازمان تبليغات اسلامى مركز انتشارات و چاپ خانه دفتر تبليغات اسلامى و ساير همكارانى كه ما را در جهت آماده سازى و تدوين اين كتاب ، يارى رساندند صميمانه سپاسگزارى كنيم .
آنچه موجب رشد و تشويق ما مى گردد، خيرخواهى و راهنمايى هاى مشفقانه شما در جهت تعالى و ترقى كيفيت اين مجموعه مى باشد.
مركز آموزش مبلغين (طرح هجرت )
فصل اول : به سوى عزت عزت و افتخار حسينى (گفتارى از مقام معظم رهبرى حضرت  آيت اللّه خامنه اى )
مقدمه  
اين سال ، سال عزت و افتخار حسينى است . اين عزت چه جور عزتى است ؟ اين افتخار، افتخار به چيست ؟ آن كسى كه حركت حسين بن على را بشناسد، او مى داند كه اين عزت ، چگونه عزتى است . از سه بعد يا سه ديدگاه ، اين نهضت عظيم حسينى را كه در تاريخ ، اين جور ماندگار شده است ، مى شود نگاه كرد. در هر سه بعد، آن چه كه بيش از همه چشم را پر مى كند احساس عزت و سربلندى و افتخار است .
1. مبارزه حق است در مقابل باطل ، باطل مقتدر. اين كارى بود كه امام حسين عليه السلام كرد. حركت انقلابى و اصلاحى حسين بن على چنين كرد.
2. نهضت حسين بن على ، تجسم معنويت و اخلاق است . غير از جنبه اجتماعى و سياسى حركت انقلابى و مبارزه علنى حق و باطل ، در اين نهضت ، يك عرصه ديگرى هم براى مبارزه وجود دارد و آن نقش انسان ها و درون و باطن انسان هاست ؛ آن جايى كه ضعف ها و طمع هاى بشرى ، حقارت ها، شهوت ها و هواهاى نفسانى در وجود انسان ، او را از برداشتن گام هاى بلند باز مى دارد. آن جا هم يك صحنه جنگ است ، آن هم جنگى بسيار دشوارتر. آن جايى كه مردان و زنان مؤ من و فداكار پشت سر حسين بن على عليه السلام راه مى افتند، دنيا و مافيها، لذت ها و زيبايى هاى دنيا در مقابل احساس وظيفه از چشم آنها مى افتد؛ غلبه معنويت مجسم و متبلور در درون و باطن انسان هاست بر جنود شيطانى وجود انسان - همان جنود عقل و جنود جهلى كه در روايات ما هست - غلبه عقل بر جهل در باطن يك عده انسان والا و بزرگ كه به عنوان نمونه در تاريخ ماندگار شدند. اين هم بعد دوم .
مبارزه حق با باطل  
در آن بعد اول كه امام حسين عليه السلام يك حركت انقلابى به راه انداخت ، اين جا كار حسين بن على مظهر عزت و افتخار بود. نقطه مقابل حسين بن على چه بود؟ چه كسى بود؟ آن حكومت ظالم فاسد بدكاره اى بود كه يعمل فى عباد اللّه بالجور و العدوان . نمودار اصلى كار او اين بود كه در جامعه اى كه زير قدرت او بود با بندگان خدا، با انسان ها با ستم و عدوان و غرور و تكبر و با خودخواهى و خودپرستى رفتار مى كرد. اين خصوصيت عمده آن حكومت بود. چيزى كه برايشان مطرح نبود، معنويت ، رعايت حقوق انسان ها بود. حكومت اسلامى را به همان حكومت طاغوتى كه قبل از اسلام بود، تبديل كرده بودند كه در دوران هاى مختلف در دنيا وجود داشته است ؛ در صورتى كه بارزترين خصيصه نظام اسلامى حكومت است . برجسته ترين بخش هاى آن جامعه ايده آلى كه اسلام مى خواهد ترتيب بدهد عبارت است از شكل و نوع حكومت و رفتار حاكم .
به تعبير بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبديل كرده بودند. امامت يعنى پيشوايى قافله دين و دنيا. در قافله اى كه همه با يك هدف والايى به يك سمت در حركتند، يكى بقيه را راهنمايى مى كند و اگر كسى گم بشود، دست او را مى گيرد و برمى گرداند، و اگر كسى خسته بشود او را به ادامه راه تشويق مى كند و اگر كسى پايش مجروح بشود پاى او را مى بندد، كمك معنوى و مادى به همه مى رساند؛ اين در اصطلاح اسلامى اسمش امام است ؛ امام هدايت ؛ و سلطنت نقطه مقابل اين است . سلطنت معنايش فقط پادشاهى موروثى نيست ؛ اين يك نوع از سلطنت است ؛ تسلط و زورگويى بر انسان ها، هركسى در هر دوره اى از تاريخ ، حال اسم او هر چه مى خواهد باشد، وقتى به ملت ها، به ملت خود، به ملت هاى ديگر زور بگويد، اين سلطنت است . اين كه رئيس جمهور يك دولتى - حالا امروز آمريكاست اما در دوره هاى تاريخ ، در همه زمان ها دولت هاى مستكبر بوده اند - به خود حق بدهد كه بدون هيچ استحقاق ، براى ملت هاى دنيا تكليف معين كند، بدون اين كه استحقاق اخلاقى و علمى و حقوقى داشته باشد، منافع خود و شركت ها و كمپانى هاى پشتيبانى كننده خود را بر منافع ميليون ها انسان ترجيح بدهد؛ اين سلطنت است ، حالا اسمش سلطان باشد يا نباشد.
در دوران امام حسين عليه السلام ، بنى اميه امامت اسلامى را به يك چنين چيزى تبديل كرده بودند، يعمل فى عباد اللّه بالجور و العدوان . امام حسين در مقابل چنين وضعيتى مبارزه مى كرد. مبارزه او بيان كردن ، روشن گرى ، هدايت و مشخص كردن مرز بين حق و باطل بود، چه در زمان يزيد و چه قبل از يزيد؛ منتهى آن چه در زمان يزيد پيش آمد و اضافه شد اين بود كه آن پيشواى ظلم و گمراهى و ضلالت توقع داشت كه اين امام هدايت بيايد پاى حكومت او را امضا كند، بيعت يعنى اين . به جاى اين كه مردم را ارشاد كند، هدايت كند، گمراهى آن حكومت ظالم را براى آنان تشريح كند، به جاى اين بايد حكومت آن ظالم را امضا و تاءييد هم بكند، مى خواست امام حسين را مجبور كند. قيام امام حسين از اين جا شروع شد.
اگر چنين توقع بى جا و ابلهانه اى از سوى حكومت نمى شد ممكن بود امام حسين عليه السلام پرچم هدايت خود را بر مى افراشت ، مردم را ارشاد و هدايت مى كرد و حقايق را مى گفت همچنان كه ائمه بعد از آن بزرگوار اين كار را كردند و خود آن بزرگوار نيز در زمان معاويه اين كار را مى كرد، ممكن بود اين جور ادامه مى داد، منتهى يزيد بر اثر جهالت و تكبر و دورى از همه فضائل و معنويات انسانى يك قدم بالاتر گذاشت ، توقع كرد كه امام حسين بيايد پاى اين سينه نامه تبديل امامت اسلامى به سلطنت طاغوتى را امضا كند؛ يعنى بيعت كند، امام حسين فرمود كه مثلى لا يبايع مثله ، حسين چنين امضايى را نمى كند، بايد تا ابد پرچم حق باقى بماند؛ پرچم حق نمى تواند در صف باطل قرار بگيرد و رنگ باطل را بپذيرد. اين بود كه امام حسين فرمود: هيهات منا الذله .
حركت امام حسين عليه السلام ، حركت عزت بود، يعنى عزت حق ، عزت دين ، عزت امام ، عزت آن راهى كه پيغمبر ارائه كرده بود. امام حسين مظهر عزت بود و چون ايستاد، مايه فخر و مباهات هم بود. اين است عزت و افتخار حسينى . يك وقت كسى يك حرفى را مى زند يا آن كه حرف را زده و مقصود را گفته است اما پاى آن حرف نمى ايستد و عقب نشينى مى كند، اين ديگر نمى تواند افتخار كند. افتخار متعلق به آن انسان ، و متعلق به آن امت و جماعتى است كه پاى حرفشان بايستند و نگذارند طوفان ها، اين پرچمى را كه آنها بلند كردند از بين ببرند و بخواباند؛ پرچم را محكم نگه دارند. امام حسين اين پرچم را محكم نگه داشت تا آن جايى ايستاد كه مى دانيد؛ تا پاى شهادت عزيزانش ، تا پاى اسارت حرم شريفش ؛ همه جا ايستاد. اين است عزت و افتخار در بعد يك حركت انقلابى .
تجسم معنويت و اخلاق  
در بعد تبلور معنويت همين جور است ، بارها اين را گفته ام ، خيلى ها به امام حسين عليه السلام مراجعه مى كردند و او را بر اين ايستادگى ملامت مى كردند. آنها مردمان بدى نبودند، مردمان كوچكى هم نبودند. بعضى جزو بزرگان اسلام بودند، اما بد مى فهميدند. ضعف هاى بشرى بر آنها غالب شده بود. لذا مى خواستند حسين بن على را هم مغلوب همان ضعف ها كنند. امام حسين مغلوب نشد. آن مادرى كه جوان با افتخار و خشنودى به طرف اين ميدان فرستاد، او در اين مبارزه پيروز شد. آن جوانى كه از لذات ظاهرى زندگى گذشت و خود تسليم ميدان جهاد و مبارزه كرد، او در اين مبارزه پيروز شد. پيرمردانى مثل حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه كه از راحتى دوران پيرمردى و بستر گرم و نرم خانه خودشان گذشتند و سختى را تحمل كردند، آنها در اين مبارزه باطنى و معنوى پيروز شدند. آن سردار شجاعى كه در ميان دشمنان جايگاهى داشت - حربن يزيد رياحى - از آن جايگاه صرف نظر كرد و به حسين بن على پيوست ، او در اين مبارزه پيروز شد. آن كسانى كه در صف آرايى ميان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را غلبه بر جنود جهل بدهند، آن روز آنها يك عده اندكى بيش ‍ نبودند، اما وجود آنها، پايدارى آنها و اصرار آنها بر استقامت در آن ميدان شرف ، موجب شد كه در طول تاريخ ، هزاران هزار انسان آن درس را از آنها فراگرفتند و همان راه را رفتند. اگر آنها چنين نمى كردند، اگر آنها در وجود خودشان فضيلت را بر رذيلت غالب نمى كردند درخت فضيلت در تاريخ خشك مى شد، اما آنها آن درخت را آبيارى كردند و شما در زمان خودتان خيلى ها را ديديد كه در درون خود فضيلت را بر رذيلت پيروز كردند، هواى نفسانى را مقهور احساسات و بينش و تفكر صحيح دينى و عقلانى كردند.
همين پادگان دوكوهه و پادگان هاى ديگر در اين كشور و ميدان هاى جنگ در سرتاسر كشور، شاهد ده ها و صدها هزار از ايشان بوده است . امروز هم ديگران از شما يادگرفته اند. امروز در سرتاسر دنياى اسلام آن كسانى كه حاضرند در درون خودشان و در صف آرايى حق و باطل در باطن انسان ، حق را بر باطل پيروز كنند و غلبه بدهند، كم نيستند. پايدارى شما، چه در دوران دفاع مقدس ، چه در بقيه آزمايش هاى بزرگ اين كشور، اين فضيلت ها را در زمانه ما ثبت كرد.
زمانه ما، زمانه ارتباطات نزديك است اما اين ارتباط نزديك هميشه به سود شيطان و شيطنت ها نيست ، به سود معنويت ها و اصالت ها هم هست . مردم دنيا خيلى چيزها را از شما ياد گرفته اند. همين مادرى كه در فلسطين جوان خودش را مى بوسد و به طرف ميدان جنگ مى فرستد، اين يك نمونه است . فلسطين سال هاى متمادى ، زن و مرد و جوان و پير داشت ، اما بر اثر ضعف ها و به دليل آن كه در ميدان صف آرايى معنوى ، جنود عقل نمى توانست بر جنود جهل پيروز بشود، فلسطين دچار ذلت شد و اين وضعيت برايش پيش آمد، دشمنان بر آن مسلط شدند، اما امروز وضعيت فلسطين ، وضعيت ديگرى است ، امروز فلسطين بپا خواسته است . امروز ملت فلسطين ، زن و مرد در همين صف آرايى معنوى در درون خودشان توانستند جانب معنويت را غلبه بدهند و پيروز كنند و اين ملت پيروز خواهد شد.
جاودانگى در برابر مصيبت ها  
در آن صحنه سوم هم كه صحنه فاجعه آفرينى هاى عاشوراست ، آن جا هم باز نشانه هاى عزت مشاهده مى شود، آن جا هم سربلندى و افتخار است ؛ اگر چه مصيبت است ، اگر چه شهادت است . اگر شهادت هر يك از جوانان بنى هاشم و كودكان و طفلان كوچك و اصحاب كوچك و اصحاب كهن سال در اطراف حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام يك مصيبت و يك داغ بزرگ است ، اما هر كدام حامل يك جوهره عزت و افتخار هم هست ، اين جا جمعى كه شما اجتماع كرده ايد اغلب جوانيد، در اين پادگان دوكوهه هم ده ها و صدها هزار جوان آمدند و رفتند. مظهر جوان فداكار در كربلا كيست ؟ على اكبر، فرزند امام حسين عليه السلام ، جوانى كه در بين جوانان بنى هاشم برجسته و نمونه بود. جوانى كه زيبايى هاى ظاهرى و باطنى را تواءمان داشت .
جوانى كه معرفت را با شجاعت و فداكارى همراه با يكديگر داشت ، او يك چنين جوانى است . معرفت به حق امام و ولايت حسين بن على عليه السلام و آمادگى براى مقابله با دشمن شقى ، اين جوان فوق العاده و برجسته را به ميدان دشمن فرستاد و در مقابل چشم پدر و چشم زنانى كه نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته او به خيمه ها برگشت . اين چنين مصيبتى ، اين چنين عزايى چيز كوچكى نيست ، اما همين حركت او به سمت ميدان ، همين آماده شدن براى مبارزه از سوى اين جوان براى يك مسلم ، تجسم عزت ، تجسم بزرگوارى و افتخار و مباهات است . اين كه خداوند مى فرمايد: ولله العزة و لرسوله و للمؤ منين ، مظهر عزت ، نيروى خود، نشاط خود، جوانى خود را براى هدف و آرمان والاى خود صرف مى كند و اين خيلى ارزش دارد و حسين بن على عليه السلام نيز با فرستادن اين جوان به ميدان جنگ ، به نوبه خود عزت معنوى را نشان داد. يعنى امام حسين پرچمى را كه برافراشته است محكم نگه مى دارد، پرچم سربلندى و حاكميت اسلام ، پرچمى كه روشن كننده مرز بين امامت اسلامى و سلطنت طاغوتى است ؛ اين را محكم نگه مى دارد ولو به قيمت جان جوان عزيزش ، و شنيده ايد در اين روزها هم بارها تكرار شده است كه امام حسين عليه السلام هر كدام از اصحاب و يارانش كه براى رفتن به ميدان جنگ و مبارزه كردن مى آمدند و از او اجازه مى خواستند امام به سرعت به آنها اجازه نمى داد، بعضى ها را ممانعت مى كرد. به بعضى مى گفت كه حالا برگرديد و برويد، از كربلا اصلا برويد. او چه با جوانان بنى هاشم و چه با اصحاب خود اين چنين رفتار مى كرد اما على اكبر، جوان محجوب و فرزند عزيز او كه مقابل او آمد و از او اجازه ميدان خواست ، امام حسين يك لحظه هم درنگ نكرد و به او اجازه داد. اين جا مى شود معرفت پسر و عظمت مقام پدر را فهميد. اولا، وقتى كه نوبت جانبازى و شهادت به بنى هاشم رسيد، چون تا وقتى اصحاب بودند، آنها اجازه نمى دادند از بنى هاشم كسى به ميدان جنگ برود، مى گفتند: ما جانمان را قربان شما مى كنيم .
فرزندان اميرالمومنين ، فرزندان امام حسن و فرزندان امام حسين هيچ كدام تا وقتى اصحاب بودند از طرف آنها اجازه نيافتند به ميدان بروند، اصحاب نمى گذاشتند، مى گفتند: اول ما مى رويم ، ما كشته بشويم .
اگر بعد از كشته شدن ما شما خواستيد برويد ميدان ، آن وقت برويد. بعد از آن كه اصحاب به شهادت رسيدند و نوبت به بنى هاشم رسيد، اول كسى كه مى آيد و درخواست اجازه مى كند براى ميدان ، همين جوان مسئوليت شناس است - على اكبر - او پسر آقاست ، پسر امام است ، او از همه به امام نزديك تر است . پس از همه براى فداكارى شايسته تر است . مى آيد جلو، اين هم يك مظهر امامت اسلامى است . اين جا، جايى نيست كه دنيا، منافع مادى ، سود اقتصادى و شهوات نفسانى تقسيم كنند. اين جا مجاهدت و سختى است .
اول كسى كه داوطلب مى شود على بن الحسين ، على اكبر است . او جلو مى آيد، اين معرفت اين جوان را نشان مى دهد و امام حسين هم عظمت روحى او را در مقابل اين كار نشان مى دهد و به مجرد اين كه او درخواست مى كند، امام حسين عليه السلام هم اجازه مى دهد كه او به ميدان برود. اينها براى ما درس است .
نتيجه  
اينها همان درس هاى ماندگار تاريخ است . اينها همان چيزهايى است كه بشريت امروز و فردا به آنها نيازمند است ؛ تا وقتى كه خودخواهى هاى انسان بر او حاكم است . هر چه قدرت اجرايى يك انسان بالاتر باشد، خطرناك تراست ؛ تا وقتى كه هواهاى نفسانى بر انسان غالب است ، تا وقتى انسان همه چيز را براى خود مى خواهد. آن كسى كه قدرتش بيش تر است خطرناك تر و وسبع تر و درنده تر است . نمونه هايش را در دنيا مى بينيد. هنر اسلام همين است كه به آن كسانى اجازه مى دهد از نردبان قدرت بالا بروند كه توانسته باشند در بعضى از اين مراحل لااقل امتحان داده و قبول شده باشند. شرطى كه اسلام براى مسئوليت ها مى گذارد، شرط خارج شدن از بسيارى از اين هواها و هوس هاست .
ما، مسئولان بايستى بيش از همه به خودمان برسيم ، بايد بيش از همه مراقب خود باشيم ، بايد بيش از همه دست و زبان و فكر و چشم و عمل خود را كنترل كنيم ، يعنى تقوى ، بيش از همه تقوى در آنها لازم است . وقتى كه بى تقوايى بر انسان ها حاكم شد، آن وقت هر چه قدرت او بيش تر، خطر او براى بشريت بيش تر است . وقتى يك انسانى كه نه جان انسان ها برايش ‍ مهم است و نه حقوق ملت ها و نه اجتناب از شهوات انسانى براى او يك امتياز محسوب مى شود و نه از نظر او يك ارزش محسوب مى شود، وقتى چنين كسى اختيار فشردن دكمه بمب اتم را در دست داشته باشد، براى بشريت خطرناك است . اين كسانى كه امروز در دنيا از نيروى اتم و سلاح هاى مرگبار برخوردارند، اينها بايد بر نفس خود، بر جان خود، بر احساسات خود غلبه داشته باشند و مسلط باشند كه متاءسفانه اين جور نيست ؛ اسلام اين را تبليغ مى كند و علت دشمنى قدرتمندان با اسلام هم همين است .(1)
فصل دوم :پله هاى رشد (حجة الاسلام محمدباقر شيرازى ) 
چرا هستم ؟
اشاره
جوان پرسشگر است و از مسايل پيرامون خود براحتى نمى گذرد. او مى خواهد بداند و ندانستن را براى ذهن جستجوگرش زشت مى داند. از اين رو مى پرسد و پرسش را كليد دانش خود مى شمارد.
يكى از پرسش هاى مهم او آن است كه براى چه آمده ام ؟ و خداوند چرا مرا آفريده است و به عبارتى چرا هستم ؟ و براى چه بايد زندگى كنم ؟.
به گفته ژان فوارستى (دانشمند آلمانى ):
هر چه ترقى بيشتر مى شود اين سؤ ال براى او (انسان ) مطرح مى شود كه چرا به دنيا آمده و چرا بايد بميرد و منظور از اين آمدن و رفتن چيست ؟(2)
دين اسلام با ارج نهادن به پرسش هاى نسل نو، بر هدف مند بودن آفرينش و چرايى آمدن انسان پاسخ گفته ، بر ارزش گذارى مقام و جايگاه او پاى مى فشارد و با ترسيم يك برنامه موفق براى چگونه زندگى كردن ، او را در پيمودن پله هاى رشد كمك كرده ، به سعادت رهنمون مى شود. اين نوشتار در راستاى ترسيم پاسخ دين به اين پرسش است .
زندگى براى چه ؟
كه باشم من ؟ مرا از من خبر كن چه معنى دارد اندر خود سفر كن
اگر كردى سؤ ال از من كه من چيست مرا از من خبر كن تا كه من كيست
من و تو عارض ذات وجوديم مشبك هاى مشكات وجوديم (3)
امير مؤ منان عليه السلام مى فرمايد:
آن كس كه بداند از كجا آمده ، و به كجا رهسپار خواهد شد، مورد رحمت الهى خواهد بود(4)
به گفته دانشمندان : هدف از زندگى ، زندگى هدفدار است . در نگاه سقراط زندگى بررسى نشده ، ارزش ندارد. نيچه فيلسوف برجسته آلمانى نيز معتقد بود كه اگر آدمى بداند كه چرا بايد زندگى كند، قادر است با هر چگونه اى بسازد.(5)
از اين رو زندگى را بايد شناخت و به راز چرايى زنده بودن پى برد. زيرا آنان كه در زندگى هدفى فراروى خويش دارند، در طوفان هاى زندگى هرگز غرق نمى شوند.
محورى ترين نكته آن است كه بدانيم :
خداوند انسان را بيهوده نيافريده است و زندگى پديده عبثى نيست .
طرفداران مكاتب سست بنيان ، با نگاهى بدبينانه به زندگى و جهان ، تنها دردها و رنج هاى آن را نظاره مى كردند! كه بدبينى آنان سر از پوچى و پوچ گرايى در آورد. خودكشى ها، به شوخى گرفتن زندگى ، پايمال سازى ارزش هاى انسانى و سرخوردگى ها نشانه هايى از آن است . امروزه ثابت شده است كه عموم پوچ گراها، آشفتگى هاى درون خود را دليل پوچ بودن عالم هستى مطرح كرده اند. اما به واقع ، اشكال بزرگ آنان اين است كه خدا را كنار گذاشته و در نتيجه به بن بست هاى ناشى از آن گرفتار آمده اند؛ بن بست رهاشدن آدمى در جهان ، غربت انسان در هستى تنهايى ، واماندگى و نيافتن پاسخ به پرسش هاى مربوط به زندگى و انسان .
ژان فوراستيه (جامعه شناس فرانسوى ) مى نويسد:
بشر امروز پاسخ به پرسش هاى مربوط به انسان را نيافته است و از همه مهم تر نتوانسته است هيچ گونه پاسخ مشتركى با ديگر همنوعانش بيابد كه قانع كننده نيز باشد... به اين ترتيب ، علت فقدان نظرات بنيادى مذهبى و اخلاقى و فلسفى درباره هستى و انسان ، مفهوم زندگى ، شرايط زندگى بشر، خوشبختى ، امكاناتى كه بشر به مدد آنها مى تواند به سعادت برسد، و استفاده صحيح و سالم از زندگى ، و به دليل فقدان پاسخ ‌هاى مطمئن و موثق در برابر رازهاى هستى و سرانجام آن ، بشر امروزى خود را در برابر اين مسايل ناتوان تر از گذشته و تنها مى يابد.(6)
بى شك دين توانايى آن را كه دارد كه پرسش هاى بنيادين و عميق انسان پاسخ دهد. ساموئل هانتينگتون بر اين عقيده است كه :
دين براى كسانى كه با پرسش هايى از اين دست رو به رو هستند كه من كيستم ؟ و به كجا تعلق دارم ؟ پاسخ ‌هاى قانع كننده دارد.(7)
به واقع ، تنها خداست كه به حيات آدمى معنا بخشيده ، رنج ها و دردهاى ناگوار زندگى را گوارا مى سازد.
فرهنگ قرآن بر عبث نبودن آفرينش تاءكيد مى كند و مى فرمايد:
- ما آسمان ها و زمين و آنچه را كه در آن است بيهوده و باطل نيافريده ايم .(8)
- آيا انسان گمان مى كند كه او را به حال خود رها كرده ايم (9)
- آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما بازگردانيده نمى شويد!(10)
و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقنا هما الا بالحق و لكن اءكثرهم لا يعلمون
آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازى نيافريده ايم . آن ها را جز به حق نيافريده ايم ، ليكن بيشترشان نمى دانند.(11)
امير مؤ منان عليه السلام نيز همگان را به شناخت معماى آفرينش رهنمون مى شود:
هيچ كس بيهوده آفريده نشد تا به بازى بپردازد، و او را به حال خود وانگذاشتند تا خود را سرگرم كارهاى بى ارزش نمايد.(12)
زندگى زيباست
اسلام به زندگى معنا بخشيده ، ضمن پاسخ ‌گويى به ديدگاه هاى افراطى و تفريطى نسبت به زندگى ، بر زيبايى آن تكيه مى كند.
همواره دو ديدگاه نادرست از زندگى وجود داشته است :
1. منفى نگران به دنيا و مذموم پنداران زندگى . اينان همگان را به ترك تمام لذايذ و پذيرش رياضت ها و شكنجه ها براى وصول به انسان اعلى توصيه مى كنند؛ مانند روشى كه در مكتب بودا ديده مى شود. سستى اين ديدگاه را مى توان از قرآن آموخت :
و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود از دنيا را هم فراموش مكن .(13)
2. لذت جويان و لذت پرستان دنيا. آنان ، هدف زندگى را پرورش غرايز طبيعى و حداكثر بهره بردارى از آن براى تحصيل لذت و خوشى مى دانند. قرآن از اين گروه چنين ياد مى كند:
(در ظاهر) بهره مى برند و همان گونه كه چهارپايان مى خورند، مى خورند.(14)
آنان با غفلت از جلوه واقعى زندگى ، به نماى پوچ آن دل ساخته و ضمن غفلت از خدا و نشانه هاى او و همچنين تكذيب قيامت ، تنها به دنيا تكيه كرده اند و به دلبستگى هاى آن خشنودند.
كسانى كه اميد به ديدار ما ندارند و به زندگى دنيا دل خوش كرده و بدان اطمينان يافته اند، و كسانى كه از آيات ما غافل اند، آنان به (كيفر) آنچه به دست مى آورند، جايگاهشان آتش است .(15)
زندگى پاكيزه طبيعى ، از اساسى ترين برنامه هاى دين اسلام شمرده شده است و هدف ، آماده شدن براى ورود به حيات ابدى است كه از همين زندگانى شروع مى شود.(16)
زندگى اى ارزش مند و زيباست كه با تلاش و كوشش همراه باشد، كوششى كه ثمره اش را در آن سرا درو نمايد.(17) بنابراين همه ما به اين جهان آمده ايم تا كارى بزرگ را به انجام رسانيم و بايد تصميم بگيريم زندگى مان را در طريقى سرمايه گذارى كنيم كه سال ها پس از آن كه از اين جهان مى رويم ، آن راه زنده باشد. از اين رو بايد مشخص نمود كه در زندگى چه مى خواهيم و هدف روشنى براى خود در نظر بگيريم .
زندگى صحنه زيباى هنرمندى ماست ...
هر كسى نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پيوست به جاست
خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد.
زندگى را مى توان زيبا ساخت . بناى اين زيبايى وقتى است كه آدمى خود را با زيبايى ها پيوند زند. خويش را در معرض نسيم رحمت آن قرار دهد و رنگ ايشان را به خود گيرد. مظهر كامل اين زيبايى ، پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و عترت والاى آن حضرت مى باشند.
حيات زيبا در گرو پيوند با پيامبر و خاندان اوست . زيرا جهان به خاطر وجود آنان آفريده شده است . خداوند به رسول بزرگوارش مى فرمايد:
لولاك لما خلقت الاءفلاك : اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم .(18)
با محمد بود عشق پاك ، جفت
بهر عشق او خدا لولاك گفت
گر نبودى بهر عشق پاك را
كى وجودى دادمى افلاك را
من بدان افراشتم چرخ سنى
تا علو عشق را فهمى كنى (19)
چرا آفريده شديم ؟
انسان آفريده دست خداست (20) كه به زيباترين صورت آفريده شد و همو روح خويش را در او دميد.(21)
انسان موجودى است كه فرشتگان او را سجده كرده اند.(22) همه آسمان ها و زمين مسخراويند و موجودات جهان آفرينش سر تعظيم در برابر او فرود آورده اند (23) و خود هدف خلقت خوانده شد:
او كسى است كه آنچه در زمين است براى شما آفريد.(24)
هدف پروردگار از خلقت بندگان آن است كه به آنان نفعى برساند و از چشمه احسان وجود خود ارزانى دهد و زمينه كمال و نيك بختى را براى ايشان فراهم سازد.
من نكردم خلق تا سودى كنم
بلكه بر بندگان جودى كنم
قرآن در پاسخ به اين پرسش مهم كه چرا آفريده شديم ، به زوايا و جلوه هاى زير اشاره مى كند:
1. جانشينى خدا: خداوند، انسان را آفريد تا او را خلافت و جانشينى بخشد و پرتوى از صفات خود را درون وى به وديعه نهد:
هو الذى جعلكم خلائف فى الارض : اوست خدايى كه شما را جانشينان روى زمين قرار داد.(25)
بى شك انسان براى شناخت چگونگى خلافت خود از جانب خدا، بايد خدا را بشناسد. زيرا وى جانشين خداست و تا معرفت خداوند حاصل نشود، چگونگى خلافت از جانب او معلوم نخواهد شد.(26)
2. بندگى پروردگار: آفرينش انسان براى اين است كه بندگى كند و خداپرست شود و غير خدا را نپرستد:
ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون : جن و انس را نيافريدم جز براى آن كه مرا بپرستند.(27)
چون عبادت بود مقصود از بشر
شد عبادتگاه گردنكش سقر
آدمى را هست در هر كار دست
ليك از او مقصود اين خدمت بدست
ماخلقت الجن و الانس اين بخوان
جز عبادت نيست مقصود از جهان
گرچه مقصود از كتاب آن فن بود
گر تواش بالش كنى هم مى شود
ليك از او مقصود اين بالش نبود
علم بود و دانش و ارشاد سود(28)
پرستش تنها به انجام عباداتى چون نماز و روزه ختم نمى شود، بلكه حقيقت بندگى آن است كه انسان ، تنها خدا را بپرستد و در زندگى خويش ‍ تكيه گاهى جز خدا نداشته باشد و كانون اميد را او بداند (29) و به عبارتى هوا پرستى (نفس خود را به جاى خداگذاشتن ) را از خود دور نمايد و در پيراستن آفات و گناهان تلاش كند و همواره خود را با خصلت هاى مورد پسند دوست بيارايد و به راستى نمادى از انسان كامل گردد كه خدا در وصف او چنين مى فرمايد:
بگو: (در حقيقت ) نماز من و (ساير) عبادات من و زندگى و مرگ من ، براى خدايى است كه پروردگار جهانيان است (30)
هر حركت و رفتار شايسته اى كه از انسان صورت بگيرد، اگر از انگيزه و نيت خدايى برخوردار باشد، عبادت محسوب مى شود و چنين نگرشى از عبادت ، تنها در نماز يا روزه خلاصه نمى شود. به عبارتى مقصود از عبادت ، قرارگرفتن انسان در مسير جاذبيت خدا است . با اين وصف اگر كشاورز روستايى با اين نيت بيل بر زمين بزند در حال عبادت است . اگر دانشجو در آزمايشگاه بر روى مواد و موارد آزمايش خم شود و در مورد عالم طبيعت تحقيق كند، مشغول عبادت است . پزشك نيز كه عمل جراحى انجام دهد اگر با اين نيت كه خدايا اينك ، يك جاندار در مقابل من تسليم شده است تا من قيچى ام بر روى بدن او - براى بهبودى - جراحى كنم ، مشغول عبادت است . (31)
3. شناخت جهان : هدف آفرينش انسان آن است كه او جهان را با ديدگاه الهى ببيند و بشناسد؛ قرآن مى فرمايد:
اللّه الذى خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن يتنزل الاءمر بينهن لتعلموا ان اللّه على كل شى ء قدير و ان اللّه قد اءحاط بكل شى ء علما :
خدا همان كسى است كه هفت آسمان و همانند آن ها هفت زمين آفريد. او فرمان (خود را) در ميان آنها فرود مى آورد، تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست ، و به راستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است .(32)
اعتقاد به خدايى كه علم و قدرتش نامتناهى است ، براى ما سازنده است ، به اين صورت كه چون او به همه چيز عالم است پس مواظبيم كه آلوده نشويم و چون به همه چيز عالم است مواظبيم كارها را با او در ميان بگذاريم و فقط از او بخواهيم .(33)
4. رسيدن به سعادت : آفرينش آدمى بدان علت است كه در عرصه گيتى از نردبان ترقى بهره جويد و به سعادت و كمال دست يابد:(34)
و هو الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم اءحسن عملا : اوست كسى كه آسمان ها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد.(35)
اسلام ، انسان را موجودى برخوردار از فطرت توحيدى و امانت دار الهى و داراى عقل و درك دانسته است كه بايد گوهر وجودى خود را شكوفا كند و سعادت او در شكوفايى گوهر وجودى اوست و اين گوهر وجودى با ارائه برنامه سعادت ، كه همان دين الهى است شكوفا مى شود.(36)
خداوند مواهب بزرگى براى رشد و ترقى انسان در زندگى فراهم آورده تا به قله سعادت دست يابد؛ مثلا شما به موهبت بزرگى چون مغز بنگريد:
مغز ما داراى قدرتى است كه واقعا مى تواند آنچه را كه بخواهيم براى ما فراهم كند. مغز مشتاقانه در انتظار دستورهاى شما است و آماده است تا هر چه را كه از او بخواهيد براى شما انجام دهد. اما براى انجام اين كار، به كمى سوخت نياز دارد كه عبارت از اكسيژن موجود در خون و كمى قند گلوكزاست . ساختمان مغز از نظر پيچيدگى و قدرت از بزرگ ترين كامپيوترهاى جديد پيشرفته تر است و در سلسله اعصاب ما معادل هزاران كيلومتر سيم و كابل به كار رفته است . سلسله اعصاب انسان شامل 28 ميليارد سلول عصبى است و قادر به پردازش 30 ميليارد بيت اطلاعات در ثانيه مى باشد. بدون كمك سلول هاى عصبى ، سلسله اعصاب نمى تواند اطلاعات دريافتى از طريق حواس هاى پنج گانه را تعبير و تفسير نمايد يا آنها را به مراكز عصبى انتقال دهد يا فرمان هاى مغز را به اندام برساند. اين سلول هاى عصبى به صورت مستقل عمل مى كنند، اما با اين حال توسط شبكه اى شگفت آور و مركب از 160 هزار كيلومتر رشته عصبى با يكديگر ارتباط دارند. نيروى مغز شما براى پردازش اطلاعات اعجاب آور است . واكنش مربوط به يك سلول عصبى در كمتر از 20 هزارم ثانيه به صدها هزار سلول ديگر منتقل مى شود. براى اينكه تصورى از سرعت عمل مغز داشته باشيد كافى است بدانيد كه زمان مزبور، ده بار كمتر از زمان چشم به هم زدن است . سرعت شگفت آور مغز به علت آن است كه در مغز ميلياردها سلول به طور همزمان به مشكلات حمله ور مى شوند و حال آن كه اين كار در كامپيوتر به صورت مرحله انجام مى شود.(37)
اى غلامت عقل و تدبير است هوش
چون چنينى خويش را ارزان مفروش (38)
با اين نيروى شگرفى كه در اختيار ما است چرا نتوانيم به طور دايم احساس ‍ خوشبختى كنيم و از زندگى لذت ببريم و پله هاى رشد را با الهام از دين و بهره گيرى از كلمات فرستادگان الهى به سرعت طى كنيم . كلام را با سخنى از يك فرزانه به پايان مى بريم :
اميدوارم ، وقتى در پايان زندگى ام در برابر كردگار مى ايستم ، بدون اندك تاءسفى ، بتوانم با سرافرازى چنين بگويم : هر آنچه به من ارزانى فرمودى ، از آن بهره بردم .
فوائد دين (39)( حضرت آيت اللّه جوادى آملى ) 
مقدمه  
دين به لحاظ آگاهى از ضمير انسان و توجه به فطريات و نيازهاى او، همواره در زندگى افراد مطرح بوده است . پذيرش آيين هاى گوناگون از سوى انسانها، دليلى بر حضور جدى آن در جوامع مختلف است . اما شناخت آن و فوايدى كه بر آن مترتب است ، مطالبى است كه در پى مى آيد.
دين و اقسام آن  
دين ، از مجموعه عقايد، اخلاق و قوانين و مقررات اجرايى تشكيل شده است و هدف آن ، راهنمايى انسان براى سعادت مندى است . دين به اين معنا بر دو قسم است : دين بشرى و دين الهى .
الف . دين بشرى
دين بشرى را بشر با فكر خود و براى خويش تدوين و وضع كرده است . از اين رو، اين دين ، در راستاى همان خواسته ، انتظارات او را برآورده مى سازد و ابزار دست همان انسان است و انسان به گونه اى آن را تنظيم مى كند كه تمام قوانين و مقرراتش به سود او باشد و چيزى را بر او تحميل نكند.
به ديگر، سخن ، انسانى كه خود را براى تدوين دين ، شايسته مى يابد، ادعاى ربوبيت دارد و اله و معبودش ، همان هوا و هوس اوست . از اين رو، دينى را تدوين مى كند كه خواسته هاى او را تاءمين كند:
اءقراءيت من اتخذ الهه هواه و اضله اللّه على و ختم على سمعه و قبله و جعل على بصره غشاوة فمن يهديه من بعد اللّه اءفلا تذكرون :(40) پس ، آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داد و خدا او را دانسته گمراه گردانيد و بر گوش وى و دل او مهر زد و بر ديده اش پرده نهاده است ؟ آيا بعد از مهر بى مهرى خدا، كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟
پيامدهاى دين بشرى
دينى كه بر اساس خواست انسان شكل بگيرد، پيامدهايى خواهد داشت كه به برخى از آن ها اشاره كنيم :
1. رهايى و عدم تعهد و مسؤ وليت
اگر بشر به تدوين و تنظيم دين بپردازد، چون اصل كلى اين است كه هر كس ‍ بر اساس ساختار روانى و بدنى خود مى انديشد و عمل مى كند: ( كل يعمل على شاكلته ) (41) اگر خداى او هوسش باشد، دين او مجموعه هواها و افكار مدارانه اوست و هر كس كه بر اساس هوس عمل كند، هرگز خود را مسؤ ول نمى داند؛ بلكه مدعى ربوبيت و خود را مصداق اين آيه مى داند: ( لا يسئل عما يفعل ):(42) از آن چه انجام مى دهد، مورد سؤ ال واقع نمى شود. چنين انسانى ، خود را فوق قانون تلقى مى كند و با اين وصف ، در برابر كسى و چيزى مسؤ وليت ندارد، ورهاست . از اين رو، تنها ميل خود را حق و زيبا مى پندارد و به همان عمل مى كند؛ حال آن كه چنين انسانى مصداق اين آيه است :
... و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا :(43) كار باطل انجام دهند؛ در حالى كه پندار آن ها اين است كه كار خوب انجام مى دهند.
قرآن كريم همه انسان ها را مسؤ ول مى داند؛ خواه پيامبر يا امت پيامبر باشند: ( فلنسئلن الذين اءرسل اليهم و لنسئلن المرسلين ).(44)
2. واكنش در برابر دين الهى
انسانى كه خود به تنظيم و تدوين دين اقدام مى كند، بر ضد دين الهى واكنش نشان مى دهد و به مبارزه بر ضد آن بر مى خيزد و در نهايت ، آن را تكذيب مى كند يا آورنده آن را به قتل مى رساند؛ چنان كه قرآن كريم در اين زمينه فرمود:
كلما جاءهم رسول بما لا تهوى اءنفسهم فريقا كذبوا و فريقا يقتلون :(45) هرگاه كه پيامبران مطلبى آورند كه مطابق ميل و خواسته هوس ‍ مداران نباشد، آنان ره آورد وحى را امضا نمى كنند؛ عده اى از انبيا را تكذيب و برخى را مى كشند.
ب . دين الهى
دين الهى ، مجموعه عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتى اجرايى است كه خداوند آن را براى هدايت بشر فرستاده است تا انسان در پرتو تعاليم آن ، هوا و هوس خود را كنترل و آزادى خود را تاءمين كند. انسان خداباور، چون خود را در تحت ربوبيت ذات اقدس اله مى داند، تلاش مى كند با عمل به آيين الهى و استقامت و پايدارى در آن ، مقصود واقعى را دريابد: ( ان الذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا (46) زيرا دين الهى است كه به حقيقت انسان و نيازهاى او توجه دارد و برنامه كامل و همه جانبه اى ارائه مى كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده مى سازد.
يادسپارى ؛ مراد از دين در اين بحث ، كامل ترين آن ، يعنى اسلام و دين خاتم انبياء صلى اللّه عليه و آله است كه به كامل ترين شكل ، انديشه علمى جامعه بشرى و انگيزه علمى او را هدايت مى نمايد.

next page 

fehrest page