تا زمان اين آفتاب مى گسترد
|
باز هم اين باغ گل مى پرورد
|
براى دلسوختگان انقلاب ، بسيار اميدبخش و مسرت آفرين است كه بدانند در عرصه
شبيخون فرهنگى و تقابل فرهنگى گسترده و همه جانبه با دشمن ، فرهنگ ايثار و شهادت
، در رويشى مجدد، دوباره دارد جان مى گيرد.
استقبال اعجاب انگيز گروههاى مختلف و به ويژه تعداد
قابل توجهى از نسل جوان به مبحث مقدس شهيد و شهادت ، گواه اين امر است . روند روبه
رشد بازديدهاى پرشور از جنبه هاى نور،(505) مراسم پرشكوه تشييع شهداى گمنام
و استقبال گسترده مردم شهرهاى مسير راه از پيكره هاى پاك شهدا همه نشانه توجه
روزافزون بخش مهمى از جامعه به سوى فرهنگ ايثار و ارزش گرايى است .
نسل جوان ما با شناختن الگوهايى همچون مطهرى ها، بهشتى ها، رجايى ها، باهنرها، چمران
ها، حاج همت ها، باكرى ها، محمود كاوه ها، مهدى زين الدين ها، ابوترابى ها و خرازى ها با
روحيه انقلابى و حيات بخش بسيجى آشنا مى گردند و با ياد خمينى عزيز روح الله
روح جديدى رادر خود مى يابد و همچون حضرت يعقوب كه پس از سالها فراق ، بوى
پيراهن يوسف جان تازه اى به او مى دهد، جامعه ما و
نسل جوان و آشنا به زمان ما، عليرغم همه هجمه ها و مشكلات فرهنگى و اجتماعى در انتظار
شنيدن خبرى از يوسف زمان است و با پيروى از قرآن مى داند كه نوميدى از رحمت حق از
جنود شيطان است .
يا بنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اءخيه و لا تايئسوا من روح الله :(506)
پسرانم برويد به دنبال
يوسف و برادرش بگرديد و از رحمت الهى نوميد نشويد...
مرورى بر نوشته هاى عاشقانه سرزمين نور و گوش سپردن به درد دلهاى صادقانه ،
عارفان اين خاك مقدس ، ما را بر عظمت تحول فرهنگى كه در
حال شكل گيرى و احياء مجدد است ، بيشتر آگاه مى كند.
پس از بازديد از جبهه هاى جنگ ايران و عراق فرزند شهيدى نوشته بود:
من در شلمچه خداى خود را وجدان كردم و با او سخن گفتم .
و فرزند شهيد ديگرى نوشته بود:
من با خون پاك پدر در كنار مقتل شهداى فتح المبين پيمان بستم كه راه او را ادامه دهم .
عزيزى نوشته بود:
يكدم گمان مبر ز خيال تو غافلم
|
بنشستم ار خموش خدا داند و دلم
|
ديگرى نوشته بود:
اى رسالت حسين بر دوش ، اكنون تو تا اوج رفته اى و ما در موج مانده ايم .
از 2700 نامه اى كه زائران دلسوخته گان ، نوشته بودند و درون ضريح شيشه اى
شهداء شلمچه انداخته بودند، به نمونه اى اشاره مى شود؛ دختر يك مفقودالاثر روى
دستمال كاغذى نوشته بود:
بابا اينهمه راه آمدم تو را پيدا كنم ! ولى نه تنها تو را پيدا نكردم ، بلكه خودم را هم
گم كردم .
يكى قطره باران ز ابرى چكيد
|
خجل شد چو پهناى دريا بديد
|
كه جايى كه درياست من كيستم
|
گر او هست حقا كه من نيستم
|
ديگرى خطاب به سر قطع شده عبدالرسول حسنى سروده بود.
در طلائيه ، جوانى در حالى كه بشدت منقلب شده بود با حيرت و بهت در آن فضاى مقدس
قدم برمى داشت ، در مقابل تصوير پاها و سر قطع شده شهيد حسنى متوقف شده بود و در
پى اصرار مسئول آن قسمت ، قلم به دست گرفت و يك جمله نوشته ، بلافاصله كاغذ را
برگرداند و به سرعت محل را ترك كرد، وقتى كاغذ را برگرداندند، ديدند نوشته است
:
اى شهيد از اينكه زنده ام ، شرمنده ام
راستى شهدا چه كردند؟ و چگونه زيستند؟ و چقدر عارفانه جنگيدند؟ و تا چه حد عاشقانه
جان دادند؟ و سرود سرخ رضا برضائك تسليما لامرك لا معبود سواك را چقدر هنرمندانه
ترنم نمودند. شهدا امروز بيدارگر نسل جديد شده اند. تجديد خاطرات حماسى آنها، گم
شده ها را در پيچ و خم زندگى مادى به خود مى آورند و خوگرفتگان به روز مرگى را
به پرواز مى خواند.
نسل جوان ما در مواجهه با اين همه فداكارى و جانبازى ، به سرعت به زندگى الهى و
پرواز الهى دل مى بندد و حماسه شهدا و ماندگارى يادشان تاءثيرگذارى اخلاصشان
را تاءييد نداى فطرت خويش مى يابد كه :
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
|
چند روزى قفسى ساخته اند از بدنم (507)
|
از بزرگترين موانع رشد و تعالى اخلاقى انسان ها، عقده فرافكنى است . آن زمانى كه
انسان به جاى آنكه ديگران را در شكست هاى خود مقصر قلمداد كند، به توانمندى ها و
قدرت هاى نهفته خود بيانديشد، نوسازى معنوى او شروع مى شود. به همين جهت آن لحظه
اى كه يك جوان به اين نتيجه مى رسد كه على رغم نابسامانى هاى فرهنگى در جامعه و
شرايط غيرمساوى اجتماعى براى رشد افراد، اراده او برتر از همه اين
عوامل سعادت و كمال است ، نقطه عطف حيات معنوى او تكوين مى يابد.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
|
اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
|
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
|
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند(508)
|
وقتى انسان فداكارى هاى دكتر چمران ها، حاج همت ها و حسين فهميده ها را مى شنود و مى
بيند كه آنها باور كردند اين حقيقت را كه :
هر كه از تن بگذرد جانش دهند
|
چونكه جان در باخت جانانش دهند
|
هر كه در سجن رياضت سر كند
|
هر كه نفس بت صفت را بشكند
|
هر كه گردد مبتلاى درد هجر
|
وقتى انسان مى فهمد كه انسان هايى در عصر ما بودند كه با ايثار در راه خداوند، مصداق
بارز اين آيه قرآن شدند كه :
و من المؤ منين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينظر و
ما بدلوا تبديلا :(509) و از مومنان ، مردانى (بزرگ ) هستند كه به عهدى كه با
خداوند بسته بودند صادقانه عمل كردند و بعضى شهيد شدند و بعضى در انتظار
شهادت به سر مى برند و هيچ عهد خود را تغيير ندارند.
ايستادگى در جزيره مجنون در زير يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره و
پايدارى و فداكارى و قطعه قطعه شدن در سه راهى طلائيه ، در زير يك ميليون انواع
گلوله هاى دشمن و رقص خون و عشق در محضر معبود و رفيق اعلا، مصداق اين آيه منور الهى
است .
ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا
و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون :(510) آنان كه گفتند پروردگار ما الله
است و سپس (مردانه ) پايدارى نمودند، ملائك رحمت بر آنان
نازل مى شود (در حاليكه وعده مى دهند به آنها) كه نهراسيد و غمگين مباشيد و بشارت
باد بر شما بهشتى كه وعده داده مى شديد.
عاشقان را سرشوريده به پيكر عجب است
|
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
|
يكى از سرداران سپاه پاسداران ، در حسينيه حضرت
ابوالفضل طلائيه ، در جمع دانشجويان راهيان نور مى گفت :
برادران تفحص ، چند شهيد پيدا كرده بودند كه يكى از آنها بوى عطر خاصى مى داد.
به جمعيت حاضر گفتم يك نفر بيايد و اين استخوان هاى خردشده را بو بكند، يك
دانشجوى مشهدى آمد. شهيد را بوئيد و غش كرد، سپس يك جوان
اهل كرج آمد جلو و جمجمه شهيد را گرفت و بوئيد سپس با تعجب گفت : آيا به اين عطر و
گلاب زده ايد؟! گفتيم نه برادر، بقيه اعضاء اين شهيد مظلوم نيز موجود است و... اين
جوان شروع كرد به گريه كردن و گفت : من آمدم شما را مسخره كنم ، اما مى بينم اين بدن
12 سال زير خاك بوده اما بوى عطرش اين فضا را پر كرده ولى من 24
سال از خداوند عمر گرفتم و هنوز بوى شك و ترديد مى دهم .
شهيدان بر شهادت خنده كردند
|
به عطر خود بهاران زنده كردند
|
به زير لب بگفتا لاله اين حرف
|
شهيدان لاله را شرمنده كردند
|
امروز سرزمين گلگون شلمچه و طلائيه ، تنگه چزابه و... پيام آور زندگى والا و
ترسيم كننده جان دادن حيات بخش و نماد پيروزى معنويت گشته است .
به اين نامه از صدها نامه اى كه از زائران 80 طلائيه در درون ضريح متبرك و منور
پنج تن شهيد گمنام افكنده بودند نگاه كنيد:
برادرم من آمدم ، تو نبودى ، اما طلائيه بود و آسمان ، شلمچه بود و نيزار، جزيره بود و
نخلستان . اما همه رنگ خاك بودند، رنگ لبانت (لبان خشكيده ات )! نخلهاى بى سر،
تجلى پيكر بى سرت بودند، نيزار در نوا بود؛ گويا با تو زمزمه
كميل داشت و ساقه هايش ملتمسانه به خاك ،
توسل مى جست . خورشيد همچون گذشته مى تابيد اما فانوس هاى سنگرت را نيافتم .
افسوس كه مردمكهاى چشمم را وسوسه هاى زندگى ، آنقدر تنگ نموده بود كه نتوانست
عكس هايت را به نظاره بنشيند! و آنقدر آثار گناه در صورت سياهم هويدا بود كه شرمم
آمد به سفيدى پارچه اى كه مى گفتند تو در آن پيچيده شده اى بنگرم . مى روم و با خود
مى گويم ، اين رسمش نبود... اما يك دعا از تو طلب مى كنم ، كه اگر زنده بودم و دوباره
به اين بيابان هاى مقدس برگشتم از بوسه زدن بر شيشه قاب عكس تو شرم نداشته
باشم . باور كن خجالت كشيدم چفيه ام را به پارچه كفنت تبرك كنم . آنرا بيرون از
جايگاه در حالى كه عرق شرم داشتم بر خاك بيابان كشيدم و با خود بردم . برادرم
به راستى آيا نداى دل و درون بيشتر اين زائران چنين نيست ؟
هر آن كه نيست مايلش جفا نموده با دلش
|
بگو دل مريض خود، به عشق او شفا دهد
|
و لحظات بر خاك افتادنها و سجده ها و ناله ها در سرزمين خون و حماسه چه زيباست . تو
گويى همه آمده اند به مقتل شهيدان تا بگويند.
اى جنگ ، چه شد كه قهر كردى
|
امروز سفر به سرزمين خاطره ها و حماسه ها، موجب عزم و تصميم جديد در زندگى مى
شود و مواجهه جدى با ياد و نام و عمل خالصانه شهيدان ، جوانان ما را از بى هدف زيستن
بر حذر مى كند و دريچه اى جديد به سوى خدا و معراج و تعالى به رويشان مى
گشايد.
طبيب نفوس و مهذب قلوب ، امام راحل قدس سره فرموده اند:
قدم اول در سلوك ، يقظه (بيدارى ) است . (511) و پس از آن عزم و اراده بر حركت به
سوى محبوب . و بهترين تاءثير مناطق جنگى همين بوده كه حالت بيدارى و شرمندگى در
جوانان و زائران ايجاد نموده است ؛ بيشتر مطالبى كه بر روى كفن شهيدان و يا تابوت
كاروان شهدا نوشته شده است ، اين جمله است : شهدا شرمنده ايم .
در پايان بايد درباره اين ارض مقدس شهيدان چنين گفت :
اينجا ضريح عاشقان كربلايست
|
اينجا زيارتگاه مردان خدايست
|
اى زائران در اين زمين بايد وضو كرد
|
بايد رسيدن تا خدا را آرزو كرد
|
اينجا هزاران لاله خون خفته دارد
|
در دل هزاران قصه ناگفته دارد
|
اينجا تمام عاشقان را دستگيرند
|
حتى دعاى روسياهان ، مستجاب است .
|
تكنولوژى كلاس دارى ( رضا شوشترى )
تا اين زمان جايگاه تكنولوژى كلاس دارى براى همگان به درستى ترسيم نشده و در
حوزه هاى علميه نيز تقريبا ناشناخته مانده است .
ضرورت به كارگيرى تكنولوژى كلاس دارى در امور آموزش
به كارگيرى اين روش :
الف : بازده آموزش را از لحاظ كمى و كيفى افزايش مى دهد.
ب : دسترسى به آموزه هاى علمى را سريع تر و وسيع تر مى گرداند.
ج : آثار تربيتى و روحى عميق ترى در ارتباط مؤ ثر با دانش آموزان برقرار مى سازد.
د: موجب تسريع در رسيدن به هدف كلاس دارى مى گردد.
تعريف تكنولوژى كلاس دارى
تكنولوژى از دو واژه لاتين TECHNE (دانش چگونگى انجام كار) وLOGY (شناخت و
صحبت كردن ) تشكيل شده و معناى موردنظر آن به كارگيرى تجربيات ، ابزار و دانش
هاى مختلف به منظور تسهيل در تاءثيرگذارى فكرى و اداره كلاس هاى آموزشى ، است .
هدف تكنولوژى كلاس دارى
1- ارتقاى كيفيت يادگيرى و رسيدن به آموزش مؤ ثر.
2- پربار كردن تعليم و تربيت .
راهكارها
در اين گفتار تجربه سال ها كلاس دارى و مطالعه ده ها كتاب در اين باره را هديه به
كسانى مى نمايم كه دوست دارند كلاس هايى پربار و سرشار از خاطره و صميميت داشته
باشند. به كارگيرى اين نكات بدون تمرين و تجربه عملى چندان موفقيت آميز نيست .
بنابراين سعى كنيد در هر جلسه اى اين توصيه ها را بيشتر به كار بگيريد و مهارت
لازم را در اداره موفق كلاس به دست آوريد.
1- قبل از ورود به كلاس ، ياءس و نااميدى از اداره موفق كلاس را از ذهن خود خارج كنيد و
با اعتمادبه نفس ، باقدرت و تسلط وارد كلاس شويد و اينگونه وانمود كنيد كه براى
سطوح مختلف دانش آموزان سال ها تجربه كلاسدارى داشته ايد؛ گويا دانش آموزان آن
كلاس در نظر شما همچون كودكان مقطع ابتدايى اند كه شما مى خواهيد براى آنان داستان
بگوييد. (البته اين بدان معنا نيست كه نسبت به دانش آموزان تحقيرآميز برخورد كنيد يا
بدون معلومات و مطالعه كافى ، به اداره كلاس پرداخته باشيد.)
مولى الموحدين على عليه السلام براى رفع اضطراب و نگرانى در اين گونه از كارها
مى فرمايد:
اذا هبت اءمرا فقع فيه ، فان شدة توقيه اءعظم مما تخاف منه : اگر از انجام
كارى هراس دارى خود را در آن كار بيفكن . زيرا شدت پرهيز و احتراز تو از آن كار
بزرگ تر و سخت تر از چيزى است كه از آن بيمناكى .(512)
2- با جرئت و شهامت در كلاس راه برويد و با تسلط بر اعصاب خود به همه دانش آموزان
عميق نگاه كنيد و با لبخند فكر كنيد كه مى خواهيد يك گفتگوى دوستانه را با اعضاى
كلاس شروع كنيد.
3- قبل از شروع كلاس حتما آمادگى كافى (نسبت به موضوعى كه مى خواهيد تدريس
كنيد)، را كسب نماييد و نسبت به طرح درس و مطالب اصلى آن فكر كنيد و آن را به خاطر
بسپاريد و در صورت لزوم با خود يادداشت كوچكى همراه داشته باشيد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
فكر ثم تكلم تسلم من الزلل . حضرت على عليه السلام فرمودند:
اول فكر كن ، آن گاه سخن بگوى ، تا از لغزش ها سالم و محفوظ بمانى .(513)
4- توجه داشته باشيد كه 30
موفقيت يك استاد در لحن و صوت جذاب اوست . بنابراين هرگز يكنواخت سخن نگوييد و
شور و حال و احساسات لازم با مطلب ، در كلام خود به كار بگيريد.
5- منشاء ترس ، ناآگاهى است . پس هميشه بيشتر از اندازه زمان كلاس ، مطالبى آماده
سازيد تا اگر احتمالا بعضى از خاطر شما محو شد ذخيره علمى داشته باشيد.
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:
ينبعى ان يكون علم الرجل زائدا على نطقه و عقله غالبا على لسانه . سزاوار
است كه علم آدمى از گفتارش فزون تر، و عقل وى بر زبان او غالب و حاكم
باشد.(514)
6- اگر مطلبى را فراموش كرديد، مضطرب نشويد، بلكه فورى مطالب قبلى را دوباره
به بيانى ديگر تكرار كند تا ذهن شما نسبت به اطلاعات خود تسلط يابد.
7- سعى كنيد در ابتداى درس نكته اى جذاب و جالب و سؤ
ال انگيز ارائه دهيد، يا تصويرى روى تخته رسم كنيد تا توجه همه دانش آموزان جلب
شود.
8- در نظر داشته باشيد آخرين مطلب كلاس خود را با خاطره اى دلنشين يا داستانى زيبا،
يا شعرى روح افزا ختم كنيد، تا طعم شيرين كلاس شما، تا جلسه بعد در ذايقه روح
دانش آموزان باقى بماند.
9- هميشه با خوشرويى و لبخند سخن بگوييد و از لغزش احتمالى دانش آموزان با
بزرگوارى درگذريد.
10- هرگز جمع را به خاطر يك نفر خطاكار، تنبيه نكنيد و طورى سخت گيرى نكنيد كه
مجبور شويد سرانجام تخفيف دهيد.
11- از به كار بردن كلمات مبهم و دور از فهم مخاطبان بپرهيزيد و هميشه ساده و روان
سخن بگوييد و اگر ناچار از به كاربردن واژه اى مبهم شديد حتما آن را توضيح دهيد.
رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله فرموده است :
انا معاشر الانبيا امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم : ما گروه پيامبران
ماءموريت داريم كه با مردم به قدر عقلشان سخن بگوييم .(515)
12- بعد از بيان هر مطلب كمى تاءمل و سپس به چهره مخاطبان نگاه كنيد تا اطمينان
يابيد كه ذهن و فكر شما آن مطلب را پذيرفته است . سپس نسبت به بيان مطلب بعدى
اقدام كنيد. گاه نيز به شاگردان اجازه پرسش دهيد.
13- رمز موفقيت و نفوذ معلم در دل ها اين است كه بتواند خيرخواهى ، محبت و دلسوزى و
دانش خود را به شاگردان ثابت كند.
اگر شاگرد نسبت به معلم خود احساس صميميت كند، معلم ، مالك صفحات طلايى
دل هاى دانش آموزان شده است .
امام على عليه السلام فرموده است :
رب كلام اءنفذ من سهام : چه بسا كلامى كه تاءثيرش در شنوندگان از تيرهاى بران و
دلشكاف زيادتر است .(516)