متن سخن :
((اَنْتَ صاحِبُ لِوائى ))(240)
تَعَدَّيْتُمْ يا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيِكُم
|
وَخالَفْتُمُوا فينَا النَّبِىَّ مُحَمَّداً
|
اَما كانَ خَيْرُالْخَلْقِ اءوْصاكُمْ بِنا
|
اَما كانَ جَدّى خِيَرَةُ اللّه اَحْمَدا
|
اَما كانَتِ الزَّهْراءُ امّى وَوالِدى
|
عَلِىُّ اَخا خَيْرِالاَنامِ مُسَدَّدا
|
لُعِنْتُمْ وَاُخْزِيتُمْ بِما قَدْ جَنَيْتُمْ
|
سَتُصْلَوْنَ ناراً حَرُّها قَدْ تَوَقَّدا(241)
|
ترجمه و توضيح لغات :
مُسَدَّد: هدايت شده ، آگاه و بينا. صَلْى : كشانده شدن . تَوَقُدْ: شعله ور شدن .
ترجمه و توضيح :
حضرت ابوالفضل عليه السلام در روز عاشورا مكرر به خدمت حسين بن على عليهما
السلام شرفيات گرديده اجازه ميدان مى خواست . ولى به مناسبت شهامت و شجاعت و به
علت اينكه پرچم پر افتخار سپاه حق در دست وى به اهتزاز بود امام عليه السلام به او
اجازه ميدان نمى داد و هر بار از تصميمش منصرف مى ساخت و مى فرمود:
((اَنْتَ صاحِبُ لِوائى ...؛)) تو پرچمدار من هستى و شهادت تو
دليل هزيمت و شكست جنداللّه و علامت پيروزى جند شيطان است )).
و بالا خره چون تمام ياران آن حضرت به شهادت رسيدند و براى چندمين بار كه حضرت
ابوالفضل اجازه خواست امام عليه السلام با درخواست وى موافقت فرمود. آن حضرت آنگاه
كه پس از تشنگى شديد به آب دسترسى پيدا نمود و هنگامى كه در
مقابل صفوف دشمن قرار گرفت و دستش به وسيله دشمن قطع گرديد اشعار حماسه اى
را كه بيانگر ايمان و عقيده و دورنمايى از ايده و هدف وى مى باشد مى خواند.
در ((ابصارالعين )) مى گويد: عباس بن على عليه السلام پس از مراجعه مكرر چون از
برادرش جواب منفى شنيد، چنين گفت :((لَقَدْ ضاقَ صَدْرِى وَسَئمْتُ الْحَياةَ؛)) ديگر
سينه ام تنگ شده و از زندگى سير گشته ام )).
امام عليه السلام فرمود: حال كه تصميم به جنگ گرفته اى مقدارى آب تهيه كن . عباس
حركت نمود و پس از درهم ريختن صفوف دشمن ، وارد فرات گرديد و چون مشك را پر كرد،
خواست خود نيز آب بخورد، مشت پر از آب را به نزديك لبهاى خشك شده اش رسانيد ولى
بلافاصله آب را به فرات ريخت و خود را اين چنين مورد خطاب قرار داد:
(( يا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ هُونى
|
هذَاالحُسَيْنُ وَارِدالْمَنُونِ
|
تاللّه ما هذا فعالُ(242) دينى ))
((اى نفس پس از حسين ذلت و خوارى بر تو باد و پس از وى زنده نباشى گرچه
زندگى را خواهانى .
اينك حسين وارد ميدان جنگ شده است و تو آب سرد و گوارا مى نوشى .
به خدا سوگند آيين من چنين اجازه را نمى دهد)).
و چون با مشك پر، به سوى خيمه ها برمى گشت و خود را در
مقابل سيلى خروشان از دشمن مى ديد اين شعر حماسى را مى خواند:
(( لا اَرْهَبُ الْمَوْتَ اِذِ الْمَوْتُ زَقا
|
حتى اُوارى فى المصاليت لَقى
|
نَفْسِى لِسِبْطِ الْمُصْطَفى الطُّهْرِ وَقى
|
إ نِّى اَناالعباس اغدو بالسَّقا ولا اخاف الشر يوم المُلتقى ))
|
((من از مرگ ترسى ندارم آنگاه كه صداى مرگ به گوشم برسد تا آنجا كه بدنم در
ميدان جنگ و در ميان شمشيرها پنهان شود.
جان من فداى فرزند پاك مصطفى باد! منم عباس كه اين مشك را به سوى خيمه ها مى برم
.
و در اين روز جنگ ترسى از مرگ ندارم )).
او كه با عشق فراوان و علاقه شديد به رسانيدن آب به سوى خيمه ها روان بود مردى
از دشمن به نام زيد بن رقاد از پشت درخت خرمايى كمينش كرد و توانست با يك روش
ناجوانمردانه بر وى حمله نموده و دست راستش را قطع كند. فرزند حيدركرار عليه
السلام چون از دست راست ماءيوس گرديد باز هم برنامه و هدف خود را در قالب دو بيت
حماسى چنين بيان نمود:
(( وَاللّه اِنْ قَطَعْتُمُ يَمِينى
|
اِنّى اُحامى اءبداً عن دينى
|
وَعَنْ اِمامٍ صادِقِ الْيَقينِ
|
نَجل النَّبى الطاهر الا مين ))
|
((به خدا سوگند! گرچه دست راست مرا قطع نموديد ولى من تا آنجا كه زنده هستم از
آيين خود دفاع خواهم نمود و از امام و پيشوايم كه در ايمان خود صادق است و فرزند
پيامبر پاك و منزّه و امين است )).
آرى ، او به قطع شدن دستش اعتنا ننموده و به مسير خود ادامه مى داد كه شخص ديگرى
به نام ((حكيم بن طفيل )) با همان روش غيرانسانى ((زيدبن رقاد)) از كمين برجست و دست
چپ آن حضرت را قطع نمود. و در اين هنگام تيرها مانند قطرات باران از طرف دشمن به
سوى آن حضرت سرازير گرديد كه تيرى به مشك و تيرى ديگر به سينه اش اصابت
نمود و از حركت باز ماند. در اينجا بود كه يكى از افراد دشمن توانست از نزديك بر وى
حمله كند و جمجمه آن حضرت را با عمودى بشكافد و آنگاه كه در روى زمين قرار گرفت
عرضه داشت :((عَلَيْكَ منِّى السَّلامُ يا اَباعَبْدِاللّه (243))) امام عليه السلام
با شنيدن صداى برادر، خود را به بالين وى رسانيده و در رثاى او خطاب به مردم
كوفه اين چهار بيت را انشاء نمود:((تَعَدَّيْتُمْ يا شَرَّ قَوْمٍ بِبَغْيِكُم ...))
((شما اى بدترين مردم ! از راه دشمنى و ستم تجاوز كرديد و درباره ما خاندان با فرمان
پيامبر مخالفت نموديد.
آيا پيامبر، آن بهترين موجودات ، ما را به شما توصيه ننموده بود؟ آيا جد من احمد منتخب
شده و رسول خدا نبود؟ آيا فاطمه زهرا مادر من نبود و على آن برادر نيكوترين مردم و
برادر پيامبر خدا پدر من نبود؟
شما مردم در اثر جنايتى كه مرتكب شديد مورد لعنت و ذلت قرار گرفتيد و به زودى به
سوى آتش كه حرارتش شديد است ، كشانده خواهيد شد)).
از حسين بن على عليهما السلام هنگام شهادت حضرت
ابوالفضل عليه السلام جملات و كلمات زيادى و از
ابوالفضل عليه السلام نيز اشعار فراوانى در بعضى از كتب
مقاتل - مانند مقتل طريحى - نقل گرديده است ولى ما چون در مدارك مورد اعتماد، اين نوع
جملات و اشعار را به دست نياورديم از نقل آنها خوددارى نموديم .
اما همين چند بيت و همين نمونه كوتاه مى تواند بيانگر ايده و هدف و عقيده و ايمان
ابوالفضل عليه السلام و نشانگر قدرت معنوى و عاطفه و راءفت مقام ولايت باشد كه
ابوالفضل عليه السلام با لب تشنه آب را دور مى ريزد و مى گويد:((تاللّه ما هذا
فعال دينى ...؛)) به خدا سوگند! آيين من چنين عملى را امضا نمى كند))
و هنگام شدت جنگ و در مقابل امواج شمشيرها و نيزه ها فرياد مى زند:((نَفِسى
لِسِبْطِ الْمُصْطَفَى الطُّهْرِ وَقى ؛)) جانم به قربان فرزند
رسول خدا)).
و آنگاه كه به دست از تن بريده شده اش تماشا مى كند مى گويد:((اِنِّى اُحامِى اَبَداً
عَنْ دِينى ؛)) من از آيينم دفاع خواهم نمود گرچه دستم از تنم جدا شود)).
و حسين بن على عليهما السلام هم چون بر بالين بدن قطعه قطعه و پيكر به خون آغشته
چنين برادرى بس عزيز و با وفا مى نشيند دشمن را مورد خطاب قرار داده و مى گويد:
(( لُعِنْتُمْ وَاُخْزِيتُمْ بِما قَدْ جَنَيْتُمْ
|
سَتُصْلَوْنَ ناراً حَرُّها قَدْ تَوَقَّدا
|
))
اى واى كه با اين جنايت بزرگ از رحمت خدا دور افتاديد و خود را طعمه آتشى بس سوزان
قرار داديد.
آرى ، حسين عليه السلام براى بدبختى ملت مى سوزد و
ابوالفضل عليه السلام خود را پروانه شمع دين و پيشوايش مى داند.
حضرت ابوالفضل از ديدگاه معصومين (ع )
اينك پس از توضيح و بيان گفتار حسين بن على درباره حضرت
ابوالفضل مناسب است درباره شخصيّت آن حضرت از ديدگاه معصومين و ائمه هدى عليهم
السلام مطالبى را از نظر خواننده عزيز بگذرانيم تا ضمن آشنايى بيشتر با شخصيّت
آن حضرت معلوم شود كه شجاعت و شهامت او از نوع شجاعت شجاعان و نام آوران جهان نيست
. بلكه شجاعت او داراى بعد معنوى و نشاءت گرفته از شخصيّت روحانى اوست .
عرفان در دوران كودكى
تربيت پدر و مادر و محيط خانواده در تكوّن و پى ريزى شخصيّت انسان نقش مهمّى را ايفا
مى كند و حضرت ابوالفضل عليه السلام از اين قانون كلى نمى تواند مستثنا باشد.
تربيت يافتن در دامن مادرى مانند اُم البنين و فراگرفتن
اصول اخلاقى و صفات معنوى از پدرى مانند اميرالمؤ منين عليه السلام و سپرى نمودن
دوران كودكى در كنار برادرانى مانند امام حسن و امام حسين و خواهرانى مانند زينب و ام
كلثوم نه ((ابوالفضل )) بلكه مسلّماً ((ابوالفضائل )) به وجود مى آورد ولى بررسى
دوران كودكى حضرت ابوالفضل و تقدير و
تجليل ائمه هدى عليهما السلام از آن حضرت نشان مى دهد كه ملكات فاضله و صفات
حميده او، دانش و تقوايش ، عبادت و عرفانش و شهامت و فداكاريش نه تحصيلى و اكتسابى
است كه شرايط محيط مى تواند به وجود بياورد بلكه قسمتى از اين اوصاف در آن
حضرت جنبه ذاتى و جبلّى دارد كه از پدر ارجمندش به ارث برده است .
براى روشن شدن اين مطلب مضمون روايتى را كه در مستدرك
الوسائل و مقتل خوارزمى آمده است نقل مى كنيم كه : حضرت
ابوالفضل در دوران كودكى در كنار پدرش اميرالمؤ منين عليه السلام نشسته بود آن
حضرت به قيافه ابوالفضل تماشا مى نمود خواست با او با زبان كودكى حرف
بزند فرمود فرزندم بگو يكى ! ابوالفضل گفت يكى . سپس فرمود بگو دوتا!
عرضه داشت پدرجان شرم دارم با زبانى كه يكى گفتم بگويم دوتا. اميرمؤ منان چون
اين جمله را از فرزند كوچك و عزيزش شنيد به آغوشش كشيد و او را بوسيد(244).
اين ديد وسيع كه چون يگانگى جز بر خالق آسمانها و زمين نسزد و بر زبان او كه
شاخه اى است از درخت عريق خاندان عصمت و ثمره اى است از شجره طيّبه ولايت نبايد كلمه
اى كه خداى سبحان از آن منزه و مبرّاست جارى شود. آرى ، اين نوع تفكر در دوران طفوليّت
كه نه اطفالى مانند او بلكه اكثر بزرگسالان نيز از رسيدن به آن مرحله عاجزند گواه
اين مطلب است كه اين معرفت و عرفان در آن حضرت نه اكتسابى و فراگرفتنى است
بلكه جبّلى و ذاتى است كه به صورت ارث از صُلب پدر به همراه آورده است پدرى
كه فرمود ((لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا)) پس از اين مقدمه به
نقل بيان سه تن از معصومين درباره آن حضرت مى پردازيم :
1 - بيان امام صادق عليه السلام : ((امام صادق عليه السلام درباره حضرت
ابوالفضل چنين مى گويد: عموى ما عباس تيزبين و داراى ايمان محكم و ثابت بود و در
كنار برادرش حسين جهاد نمود و با بهترين وجهى از عهده امتحان برآمد و با شهادت به
عالم آخرت منتقل گرديد))(245).
و باز امام صادق عليه السلام در زيارتى كه به ابوحمزه ثمالى (246) تعليم
فرموده جملاتى بس زيبا و دلنشين و داراى مفاهيمى بلند به كار برده است كه نشانگر
اخلاص كامل و عظمت روح و فداكارى حضرت
ابوالفضل عليه السلام در تحقّق بخشيدن به اهداف انبيا و آرمان اولياست كه جملات
زير از اين نمونه است :
((... واشهد انّكَ قَدْ بالَغْتَ فى النَّصيحَةِ وَاَعْطَيْتَ عايَةَ المَجْهُود ... اَشْهَدُ انَّكَ لَمْ
تَهِنْ وَلم تَنكل وَانَّكَ مضيتَ على بصيرةٍ مِنْ اَمْرِك مُقْتَدِياً بالصالحين ومتبعاً للنبيّين
))(247).))
شهادت مى دهم كه تو وظيفه نصيحت و امر به معروف را در حد
كامل انجام دادى و در اين راه آخرين تلاش خود را به كار بستى ، شهادت مى دهم كه ضعف و
سستى و ترس و واهمه به خود راه ندادى و راهى (شهادت ) را كه انتخاب كردى از روى
بصيرت و بينش بود كه بر صالحان اقتدا و از پيامبران پيروى نمودى )).
و اين است بيان و اظهار نظر امام ششم عليه السلام درباره حضرت
ابوالفضل عليه السلام .
2 - بيان امام سجاد عليه السلام : ابوحمزه ثمالى مى گويد: روزى چشم على بن الحسين
به عبيداللّه فرزند عباس بن على افتاد اشك آن حضرت سرازير گرديد آنگاه چنين
فرمود: جنگ احد و جنگ موته از سخت ترين روزهاى زندگى پيامبر به شمار مى آيد
چون در جنگ احد عمويش حمزه و در جنگ موته پسرعمويش جعفر بن ابى طالب به شهادت
رسيدند ولى روز ((عاشورا))ى حسين سخت تر از اينها بود؛ زيرا در روز عاشورا حسين
بن على را سى هزار نفر در محاصره خويش قرار دادند كه همه آنان خود را مسلمان انگاشته
و با ريختن خون فرزند پيامبر به پيشگاه خدا تقرب مى جستند و حسين آنان را هرچه
موعظه و نصيحت فرمود مؤ ثر واقع نگرديد و از راه ظلم و ستم به شهادتش رسانيدند.
امام سجاد آنگاه از ابوالفضل سخن گفت و چنين فرمود: ((خدا رحمت كند عمويم عباس را كه
آن روز از عهده آزمايش سختى كه در آن قرار گرفته بود به صورت زيبايى درآمد و
با وجود خويش ايثار و جانش را فداى برادرش نمود تا آنجا كه دو دستش قطع گرديد و
خداوند به جاى آن دو دست ، دو بال به وى عطا فرمود كه به واسطه آن دو
بال مانند جعفر طيار به همراه فرشتگان در بهشت جاودان پرواز مى كند)).
امام سجاد عليه السلام اين جمله را هم اضافه نمود كه : ((عباس نزد خداوند، داراى آنچنان
مقام و منزلتى است كه در روز قيامت همه شهدا به مقام او غبطه مى خورند و آرزوى آن را مى
كنند))(248).
3 - بيان حسين بن على عليهما السلام و بالا خره اگر به گفتار حسين بن على خطاب به
حضرت ابوالفضل توجه كنيم و در جمله اى كه در باره او به كار برده است دقت نماييم
عظمت و شخصيت او بيشتر روشن خواهد گرديد؛ زيرا حسين بن على عليهما السلام در عصر
تاسوعا آنگاه كه دشمن حمله به سوى خيمه ها را آغاز نمود برادرخويش را اين چنين مورد
خطاب قرار داد ((اركب بنفسى انت يا اخى حتى تلقاهم وتساءلهم عما جاءهم
(249)؛)) جانم به قربانت برادر! سوار مركب شو و با اينها ملاقات و انگيزه
حركتشان به سوى خيمه ها را سؤ ال كن )).
دقت در مفهوم اين جمله انسان را در حيرت و تعجب فرو مى برد و فكر انسان از درك آن عاجز
و درمانده است كه اين چه مقامى است كه امام معصوم و علت كائنات خود را بر او فدا مى كند
و اين چه معنويت و منزلتى است كه شخص والاى بشريت و يكى از افرادى كه در حقشان
مى گوييم ((بكم فتح اللّه وبكم يختم ...))(250))) او را با
مدال افتخار ((بنفسى انت )) مفتخر مى گرداند(251)، پس چه بهتر از اين مرحله و از اين
بيان امام بگذريم و تغيير و تاءويل آن را به خودشان
محول كنيم كه فرموده اند:((اِنَّ كلامنا صعب مستصعب ))
تذكر: در اينجا مناسب است براى تكميل اين بحث اين موضوع رانيز متذكر شويم كه در
روز عاشورا غير از امام حسين و حضرت ابوالفضل چهارتن ديگر از فرزندان اميرمؤ منان
عليه السلام به شهادت رسيده اند كه مجموع شهدا از فرزندان بلاواسطه آن حضرت در
كربلا شش نفر مى باشد. و اين چهار نفر عبارتند از:
1 - عبداللّه بن اميرالمؤ منين كه هنگام شهادت داراى 25
سال و تقريبا نه سال كوچكتر از حضرت ابوالفضل بود.
2 - عثمان بن اميرالمؤ منين و او به هنگام شهادت داراى 23
سال بود.
3 - جعفر بن اميرالمؤ منين و او داراى 21 سال بود. مادر اين سه شهيد و مادر حضرت
ابوالفضل ((فاطمه ام البنين )) است .
4 - محمد بن اميرالمؤ منين و مادر وى ليلى دختر مسعود بن خالد است ، ولى سن وى هنگام
شهادت دقيقا معلوم نيست .
گذشته از كتب تاريخ در زيارت ناحيه مقدسه از اين چهار شهيد با عظمت و احترام ياد شده
و قاتل هريك از آنان نيز به نام معرفى و مورد لعن قرار گرفته است .
بخش سوم : در كربلا: هنگام شهادت عبداللّه بن حسن مجتبى (ع )
متن سخن :
((يا ابنَ اَخِى اِصْبِرْ عَلى ما نَزَلَ بِكَ
فَاِنَّ اللّه يَلْحَقُكَ عَلى آبائِكَ الطّاهِرينَ الصَّالِحينَ
بِرَسُولِاللّه وَعَليٍّ وَحَمْزَةَ وَجَعْفَرٍ وَالْحَسَنِ ...
اَللّهُمَّ اَمْسِكْ عَنْهُمْ قَطْرَالسَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الا رْضِ
فَإ نْ مَتَّعْتَهُمْ اِلى حينٍ فَفَرِّقْهُمْ فِرَقاً
وَاجْعَلْهُمْ طَرائقَ قِدَداً وَلا تُرْضِ عَنْهُمُ الْولاةَ اَبَداً فَاِنّهم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَعَدَوْا
عَلَيْنا فَقَتَلُونا))(252).
ترجمه و توضيح لغات :
قَطْر: بر وزن تَرْف : جمع قَطْرَة . طَرائقَ قِدَدا: گروههايى با اختلاف شديد. عَدى ، عَدْواً:
با شتاب حركت نمود، تَعَدّى و تجاوز كرد.
ترجمه و توضيح :
در كامل ابن اثير و ارشاد مفيد آمده است : پس از آنكه خود حسين بن على عليهما السلام در
اثر يك جنگ نسبتا طولانى در روى خاك و در محاصره دشمن قرار گرفت پسر بچه
كوچكى از افراد فاميل آن حضرت از طرف خيمه ها دوان دوان خود را به كنار امام عليه
السلام رسانيد و حضرت زينب او را تعقيب مى نمود تا به خيمه ها برگرداند ولى او مى
گفت : نه ، به خدا سوگند! كه از عمويم جدا نمى گردم . در اين هنگام يكى از افراد
دشمن به نام ((بحر بن كعب بن تيم )) با شمشير به سوى حسين بن على حمله نمود آن
پسربچه بامشاهده اين وضع او را صدا كرد كه :((يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ اَتَقْتُلُ عَمّى
؟؛)) اى فرزند زن ناپاك ! عموى مرا مى كشى ؟)) و دست خود را به عنوان حمايت از عمو
به پيش برد. بحر بن كعب كه شمشير را فرود آورد دست پسربچه قطع و به وسيله
پوست از بازو آويخت .
اين طفل در اثر شدت درد و ناراحتى رو به سوى آن حضرت نمود و صدا زد:((يا
عَمّاهُ؛)) عمو! به داد من برس ، مرا از اين درد و مصيبت برهان !)).
امام عليه السلام دست به گردن وى انداخت و چنين گفت :((يَا ابْنَ اَخِى اِصْبِرْ
...؛)) فرزند برادرم صبر و شكيبايى ورز كه خداوند تو را به نياكان پاك و
صالحت رسول خدا، على ، حمزه ، جعفر و حسن ملحق خواهد نمود)).
آنگاه امام عليه السلام سپاهيان كوفه را اين چنين نفرين كرد:((اَللّهُمَّ اَمْسِكْ
عَنْهُمْ...؛)) خدايا! اين مردم ستمگر را از باران رحمت و از بركات زمين محروم كن و اگر
عمر طبيعى به آنان دادى به بلاى تفرقه و تشتت مبتلايشان بگردان و حكام و
فرمانروايانشان را از آنان خشنود نگردان و ستيزه و دشمنى در بين آنها و حكامشان
برقرار كن كه آنان ما را با وعده نصرت و يارى دعوت ، سپس به جنگ ما قيام نمودند)).
تذكر:
از فرزندان امام حسن مجتبى - عليه السلام در كربلا سه تن به شهادت رسيده اند:
1 - عبداللّه ، مادر وى دختر شليل بن عبداللّه بجلى است .
2 و 3 - قاسم و ابوبكر و اين دو برادر از يك مادر به نام ((رمله )) متولد گرديده اند.
بخش سوم : در كربلا: هنگام وداع
متن سخن :
وداع با بانوان حرم
((ثمّ انّه ودّع عياله وَاَمَرَهُمْ بِالصَّبْرِ وَلبسِ الاُزر
وقال :
اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ وَاعْلَمُوا اَنَّاللّه حاميكُمْ وَحافِظُكُمْ
وَسَيُنْجِيُكُمْ مِنْ شَرّالا عْداءِ وَيَجْعَلْ عاقِبَةَ اءَمْرِكُمْ اِلى خَيْرٍ
وَيُعَذِّبُ عَدُوَّكُمْ بِاءْنواعِ الْعَذابِ وَيُعَوِّضَكُمْ عَنْ هذِهِ الْبَلِيَّةِ بَاءْنواعِ النِّعَمِ
وَالْكَرامَةِ
فَلا تَشْكُوا وَلا تَقُولُوا بِاءلْسِنَتِكُمْ ما يَنْقُصُ مِنْ قَدْرِكُمْ))(253)