96-((ميزان الحكمة ، ج 3/66)).
97-((عوالى اللثالى ))، اين ابى جهور احسائى ج 4/70.
98- ((همان مدرك )).
99- ((همان مدرك )).
100- در ((عوالى اللثالى )) حديث بدين عبارت آمده است :
((ما على من حرج ، ان
يسال عمالا يعلم ))
بر كسى كه نمى داند حرجى نيست كه آنچه را نمى داند، بپرسيد.
ممكن است اين دو حديث يكى بوده تصحيف انجام گرفته باشد، ولى عبارت آمده ، در متن اجازه ،
پيام دارتر و پر معناتر است .
101- ((سوره آل عمران ))، آيه 178.
102- ((عوالى اللثالى ))، ج 4/70؛ ((اصول كافى ))، ج 1/54.
103- ((همان مدرك )) /71؛ ((امالى )) شيخ طوسى ، ج 1/386.
104- ((همان مدرك ))؛ ((اصول كافى ))ج 1/151. با اندك اختلافى در تغييرات .
105- ((همان مدرك ))، /80.
106- در ((عوالى اللثالى ))، ج 1/269، به جاى ((لاتلقوا))، ((لاتطر حوا)) آمده
است .
107-((همان مدرك )) ج 4/67.
((تلاقوا و تحادثوا العلم ، فان بالحديث تجلى
القلوب الراثنة و بالحديث احياء امرنا، فرحم الله من احيا امرنا.))
108- مرحوم محدث قمى در ((الكنى و الالقاب ))، ج 2/404، بخشى از اين وصيت نامه را
به طور ناقص نقل كرده و به جاى ((واللبث يمزقها)) ((واللبث يمزقها)) آورده است .
109- ((عوالى اللثالى ))، ج 1/268؛ ج 4/5.
110- ((همان مدرك ))، ج 4/71.
111- از امام سجاد چنين روايت شده است :
((حق العالم التعظيم له و التوقير لمجلسه
و حسن الاستماع اليه و الاقبل عليه و ان لا ترفع عليه صوتك و ان لا تجيب احدا يساله عن شيى
حتى يكون هو الذى يجيب و لا تحدث فى مجلسه احدا و لا تغتاب عنده احدا و ان تدفع عنه اذا ذكر
عندك يسوء و ان تستر عيوبه و تظهر مناقبه و لا تجالس له عدوا و لا تعادى له وليا. فاذا
فعلت ذلك شهد لك ملائكه الله بانك قصدته و تعلمت علمه لله ،
جل اسمه ، لا للناس )). ر. ك : ((عوالى اللثالى ))، ج 73-74.4.
112-((سوره عنكبوت ))، آيه 6.
113- عارفان از اين آيه بهره هاى بسيار برده و معارفى و الا را در سلوك ، استنباط كرده
اند. اين كار، با ارشاد و راهنمايى حجج الهى و بهره بردارى از گفته هاى آنان بوده است .
امام صادق مى فرمايد:
((طوبى لعبد جاهدلله نفسه و هواه و من هزم جند هواه ، ظفر برضا الله و من جاوز عقله (نفسه
) الامارة بالسوء بالجهد و الاستكانه و الخضوع على بساط خدمه الله تعالى ، فقد فاز فوزا
عظيما و لا حجاب اظلم و اوحش بين العبد و الرب من النفس و الهوى و ليس لقتلهما فى قطعهما
سلاح و آله ، مثل الافتقار الى الله و الخشوع و الجوع و الظما بالنهار و السهر
بالليل ، فان مات صاحبه مات شهيدا و ان عاش و استقام اداه عاقبته الى الرضوان الاكبر،
قال الله عزوجل : و الذين جاهدوا فينالنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين .))
بحارالانوار، مجلسى ، ج 67/69، مؤ سسه الوفاء، بيروت .
خجسته باد بر بنده اى كه با نفس و هوسهاى آن ، پيكارى مداوم كند. هر كه سپاه هوا و هوس را
شكست دهد، به مقام رضاى الهى ، قدم گذارد، آن كه به عبوديت ،
دل شكستگى و خضوع و فروتنى بر بساط حق ، كمر به خدمت او بندد و از اين راه ، خود و عقلش
را بر نفس وادارنده به بدى ، سيطره بخشد، قهرا، به فيروزى بسيار بزرگى رسد. هيچ
حجابى تاريكتر و وحشتناكتر بين بنده و پروردگارش از نفس آدمى و خواستهاى او نيست .
بهترين وسيله براى كشتن نفس نياز به درگاه بى نياز، خشوع
دل و گرسنگى روزه و تشنگى در روز و بيدارى و تهجد در شب مى باشد. چنين فردى اگر در
همين حال بميرد، مقام والاى شهيدان را دارد، و اگر زنده ماند و در اين راه استقامت ورزيد و بر اين
نمط و شيوه زيست ، فرجام او ((رضوان اكبر)) الهى است . همان گونه كه خداى
عزوجل فرمود...
با مطالعه دستورالعمل عارف بيدآبادى و تدبر در روايت بالا، معلوم مى شود كه همين حديث
شريف ، الهام بخش آن بزرگوار در نوشتن اين
دستورالعمل ، بوده است در اين حديث ، تمام ابعاد سلوك براى شيعيان ، نموده شده است . خداى
توفيق عمل بدان را عنايتمان كند.
114-
((اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك ))
ميزان الحكمه ، رى شهرى ، ج
6/95، دفتر تبليغات اسلامى قم .
امام على (ع ) مى فرمايد:
((لاعدوا عدى على المرء عن نفسه ))
غررالحكم و داررالكلم ،
تحقيق محدث ارموى ، ج 6/399 دانشگاه تهران .
115-((سوره نازعات )) آيه 40
خداى كريم ، در اين آيه دو عامل را پاى سالك و رهرو دانسته است :
1. خوف و خشيت حق كه بر خاسته از شناخت مقام ربوبى باشد.
2. بازداشتن نفس از روى آورى به هوا و هوسهايش .
با تقدم ((خوف مقام رب )) بر ((نهى نفس از هوى )) راه تسلط بر نفس را نموده است كه با
شناخت مقام رب ، خوف در دل حاصل آيد و اين خوف و ترس ، مانع روى كرد نفس به خواهشهاى
حيوانى گردد.
116-((جامع احاديث الشيعه ))، با اشراف آية الله بروجردى ، ج 7/99،
اصول كافى ، كلينى ، ج 2/22، دارالتعارف ، بيروت . بسيارى از عالمان ژرف انديش اين
حديث معتبر را شاهد گويايى بر رسيدن عبد به مقام فنا، دانسته اند.
117- ((سوره فرقان ))، آيه 44.
امام سجاد(ع ) عامل گذر از مرز حيوانى را، شناخت حمد الهى و تبلور دادن آن بر زندگى و به
كارگيرى همه نعمتهاى داده شده در راهى كه خدا خواسته است دانسته و با زبان دعا فرموده است
: ((و الحمدلله الذى لو حبس عن عباده معرفة حمده على ما اءبلاهم من منته المتالبعة و اءسبغ
عليهم من نعمه المتضاهرة لتصرفوا فى مننه فلم يحمدوه و توسعوا فى رزقه فلم يشكروه و
لو كانوا كذلك لخرجوا من حدود الانسانية الى البهيمية فكانوا كما وصف فى محكم كتابه :
((ان هم الا كالا نعام بل هم اضل سبيلا)). صحيحه سجاديه ، دعاى
اول .
118- ((بحار الانوار، ج 2/22. غوالى اللثالى العزيزيه ))، ابن ابى جمهور
احسائى ، ج 4/77 مطبعة سيدالشهدا، قم .
119- روى اءن النبى ، صلى الله و عليه و آله ،
سئل عن الاحسان . فقال : ((اءن تعبد الله كانك تراك فان لم تكن تراه فانه يراك )) مجمع
البيان ، شيخ طبرسى ، ج 3/ ذيل آيه 252 سوره نساء.
در كنز العمال به جاى سئل عن الاحسان آمده است :
((قال (السائل ) احب ان اكون من المحسنين ...)) ((كنز
العمال ))، علاء الدين على المتقى ، ج 16/128، حديث 44125، مؤ سسه الرساله ، بيروت .
120-((نهج البلاغة ))، خطبه 179.
121- ((لى مع الله وقت لايسعها ملك مقرب و لا نبى
مرسل )) جامع الاسرار و منبع الانوار، سيد حيدر آملى 27 و 25، تهران ، شركت انتشارات علمى و
فرهنگى .
122-چگونگى انجام اين اربعينيات در دستور
العمل ديگر آن بزرگمرد آمده است مجله حوزه ، شماره 35/7275.
123-((من اخلص لله اربعين يوما ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه )) ((كنز
العمال ))، ج 3/ حديث 5271.
((ما اخلص عبدلله ، عزوجل ، اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه ))
124- ((مفاتيح الجنان ))، شيخ عباس قمى ، مناجات خمسه عشر.
اين مناجاتها، مضامينى دلكش دارد. معانى آن فطرت پذير و هماهنگ با مقام و حالات سالك است .
امام سجاد(ع ) در اين مناجاتها، پانزده مقام را سالك مى نمايد و هر مقامى با اوج دادن
دل و روح مناجات كننده به ملكوت ، معارف بلندى را در جان او مى نشاند.
125- ((سوره اسراء))، آيه 85.
126- ((سوره ق ))، آيه 16.
127-آثار شگفتى براى اين ذكر شريف ، در روايات و گفته هاى عارفان آمده است .
ابوذر، رضوان الله تعالى عليه ، نقل كرده است : پيامبر مرا به بسيار گفتن ((لا
حول و لا...)) توصيه كرده است . الحكايات من املاء الشيخ المفيد، گنگره هزاره شيخ مفيد من
املاء الشيخ المفيد، چاپ كنگره هزاره شيخ مفيد.
128- ((قم يا بلال فاءرحنا بالصلاة ))، كنز
العمال ، ج 7/629، حديث 20954
129- ((بحار الانوار))، علامه مجلسى ، ج 79/211، مؤ سسه الوفاء، بيروت .
130- اولياى خدا و بندگان عارف او، طبقات گوناگونند و مراتب و درجات مختلف دارند.
از آنان پيامبران ، اولياء، امامان ، اوصياء، اقطاب ، اوتاد و
ابدال و مانند آنهايند. همانانى كه خداى تعالى چنين توفيقشان كرد: ((اوليائى تحت قبايى لا
يعرفهم غيرى )) از روايات در باب آنان حديث است كه ابى جبير از
رسول خدا(ص ) نقل كرد:
((ان من عبادالله ما هم ليسو باءنبياء و لا شهداء يغبطهم الانبياء و الشهداء يوم القيامة لمكانهم
من الله تعالى .
قالوا: يا رسول الله ! خبرنا من هم و ما اعمالهم فلعنا نحبهم .
قال : هم (قوم ) تحابوا فى الله على غير ارحام بينهم و لا
احوال يتعاطونها فو الله ان وجوهم لنور و انهم على منابر من نور لايخافون اذا خاف الناس و
لا يحزنون اذا حزن الناس ثم قراءلاية : ((الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم هم يحزنون
))
زيرا خوف و حزن دو ميوه دورى از حق و جهالت انسان اند در حالى كه اين بزرگان در نهايت
قرب حق و غايت دانش اند.
المقدمات من كتاب نص النصوص ، سيد حيدر آملى ج 1 نم 261-262 در جاى ديگر گفته است :
ابدال در هر زمانى هستند. آنان حواريون و خاصان قطب
كامل هستند، كه در عقيده شيعه ، همان امام زمان ، عجل الله تعالى فرجه مى باشد.
مولوى ابدال را چنين ستوده است :
كار پاكان قياس از خود مگير گر چه ماند در نبشتن شيرشير
جمله عالم زين سبب گمراه شد كم كسى ز ابدال حق آگاه شد
در جاى ديگر گويد:
كيست ابدال آنكه او مبدل شد خمرش از تبديل يزدان
حل شود
131- هر انسانى چون در بستر ماده و مهد خانواده اجتماعى انسانى رشد مى كند،
ناگريز، ازمحيط و پيرامون خود تاثير مى پذيرد و شناختهاى ناقص ، تفسيرهاى نادرست ،
اخلاق و صفات ناپسند را كسب مى كند. در نتيجه ، شاكله اى نابهنجار با فطرت اولى و
انسانى در وجود او پاى مى گيرد. سالك وصال حق ، بايد همه اين ((اصرها)) و
((اغلال )) را، در هم شكند. و مرغ باغ ملكوت وجود خود را آزاد سازد، تا قدرت پرواز به
كوى دوست را بيابد. در اين راستا، بايسته است ، افكار و انديشه اش را با منطق قرآن و عترت
محك زند و اندوخته هاى ناقص خود را كامل كند و خيالهاى
باطل و بى پايه را دور بريزد (تخليه ). با پيوند زدن
عقل خود به عقل فعال ، كه صورت تفصيلى آن قرآن و بيانات عترت پيامبر، صلى الله عليه و
آله ، است ، دستگاه وجودى او در تمام مراحل و مراتبش صبغه و رنگ الهى پيدا كند. و باطن او را
صيقل بدهد، حقايق بلند و شريفى را پيش ديد عقل او بنهد در اين مقام ، او با ((فرقان )) و
نور برخاسته از تقوا، تحليل ، گزينش و انتخاب ، مى كند و در صراط عزيز حميد گام پيش
مى گذارد.
((ياايها الذين امنو ان تتقوا الله
يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سياتكم و يغفر لكم ...))
(سوره انفاق ، آيه 29)
((يا ايها الذين امنو اتقوا الله و امنو برسوله يوكم كفلين من رحمته و
يجعل لكم نورا يمشون به و يغفر لكم ...))
(سوره حديد، آيه 28.) او، در اين مرتبه هر
چه پيش مى رود تابش انوار الهى ، او را آراسته تر مى كند: (تخليه ) تا به جائى مى رسد
كه شيفته اين انوار گشته و با اسما ربوبى محشور مى گردد: العبوديه جوهر كنهها
الربوبيه و قلب او ،مهبط تجلى انوار ربوبى مى گردد:
((افمن شرح صدره للاسلام
فهو على نور من ربه ))
(سوره زمر، آيه 22.)
132- امام باقر، عليه السلام ، به شاگرد بلند مرتبه خود،
حمل اسرار آن حجت الهى ، جابر جعفى ، در دستور العملى گران معنى چنين فرموده است :
((
و اعلم بانك لاتكون لنا وليا حتى لو اجتمع عليك
اهل مصرك و قالوا: انك رجل سوء لم يحرزنك ذالك و او قالوا: انك
رجل صالح يسرك ذالك .))
(تحف العقول ، چاپ اعلمى / 206.)
آنانى كه حرف مردم و ستايش خلق تكانشان مى دهد ت ايمان انسانيت در قلب آنها ريشه
نگرفته است . اين افراد، برخوردار از شخصيتى بى ثبات ، انديشه سطحى و روحى
پريشان مى باشند. بايد با دم الهى اذكار، نور ظلمت سوز، و با قرار گرفتن در پرتو
انوار الهى ، به جان خود مايه و به فكر خويش ژرفايى و به شخصيت خود استوارى بخشند.
((المومن اشد من جبل الراسخ )).
133-فلت كه ضد ((يقضه )) و هوشيارى است اساس و پايه همه گناهان است بيماريى
خطرناكتر از ((غفلت )) براى مومن و سالكين نمى باشد؛ (الغفله اضراالاعدا) زيرا ((غفلت ))
بستر غرور و گمراهى است . انسان غافل ، حقايق را درست نمى بيند. او در حصار منافع ، تن
پرورى و خواسته هاى مادى محبوس است و آينده نگرى ندارد (الغفله ضد الحزم .) خود انسانى
الهى خويش را فراموش كرده و در دام عشق و دلبستگى لذتهاى دنيوى گرفتار است . امام على
(ع ) دراين زمينه ، فرموده است :((سكر الغفلة و الغرور ابعد فاقة من سكر المخمور.)) ر.ك :
((غررالحكم و دررالكلم )).
134-فاوت توبه و انابه : توبه پشيمانى از گذشته و رفتار كردار پيشين است .
توبه گر، با بصيرت الهى كه به او عنايت شده است ، خسارت و زيان كجروى خود را خواهد
چشيد و به فطرت و فاطر خويش ، روى آورد. او، در كار پشت كردن و روى آوردن ، با موانع
روبرو مى گردد. رسوبات گذشته ، بالهاى روح الهى او را مى بندد مانع پرواز او مى
گردد. اينجاست كه بايد با سلاح اشك ، تضرع و عنابه ، بندها را بگسلد و با تمسك و
توسل به دامن عنايت اولياء الهى ، وسيله نجات خود را فراهم كند و از ضلمات آزاد گردد.
بنابرين منزل انابه ، پس از منزل ((توبه )) است . در اين دومقوله مطالب نغز و دلپذير
بسيارى است كه در كتب اهل معرفت و شهود آمده است . در اينجا به
نقل سخن نورانى بنيانگذار جمهورى اسلامى ، مرحوم امام خمينى ، ((قدس سره )) بسنده مى
كنيم : ((حقيقت توبه ، رجوع از احكام و تبعات طبيعت است به سوى خدا و سفر كردن و مهاجرت
نمودن از ((بيت نفس ))است به سوى سر منزل مقصود.))اربعين حديث ، ج 1 / 261 .
135-معناى اين ذكر بسيار بلند است . در روايات ، قرائت و مداومت ، در آن ، در حالات و
زمانهاى گوناگون ، سفارش شده است . حضرت
رسول ، صلى لله عليه و آله ، در دستورالعملى به سلمان فارسى ((ره )) فرموده است :
و قال سلمان ، رحمة لله عليه ،/ اوصافى خليلى ،
رسول الله ، صلى عليه و آله ، بسبع ، لا اعهن على
حال ... و اوصافى : ان اكثر من قول
((لا حول و لاقوة الا باالله ))
فانها كنزمن
كنوزالجنة )) (الحكايات من املاء الشيخ المفيد ((ره )) مجله تراثنا، شماره 16/138.)
اين ذكر پر بار و گران معنى ، اگر با توجه به حقيقت آن ، مداومت گزدد و حقيقت معناى آن
شهود قلب ذاكر گردد، او را حال و مقامى وصف ناپذيرش آيد. معناى
نازل آن چنين است : ((هيچ حركت و تغيير و توان و نيرويى نيست ، مگر اين كه ظهور و بروز
جلوات خداى جامع جمال و جلال است كه ((على و عظيم )) است . او در عين ((علو و عظمت )) جان
تحولات و توانهاى عالم موجود است : ((داخل فى الاشياء لا بالممازجة )).
136- اين ذكر، معروف به ذكر ((يونسيه )) است . بزرگان و
اهل سلوك ، فوايد و تاثيرات زيادى براى آن بيان كرده و بهره ها و بركات بسيارى از آن
ديده اند. ر. ك : ((مجله حوزه ))، شماره 4 / 68.
137-تنها توجه ذهن كافى نيست ، بلكه بايد اين توجه ، وجهه همت وسعت
اعمال و نيت هاى سالك گردد و همه مقاصد و رفتار او
((لوجه الله ))
باشد و بس .
چون چنين شد، انوار اين ذكر، در جان او تجلى كند و دلش را صفايى ويژه احاطه كند.
138- حى وقيوم ، دو ظهور از ظهورات ((هو)) و وجود صرف مى باشند. سالك بايد در
بستر انديشه ، گستره اين دو اسم را بشناسد. و در حيطه وجود و كون با سير در انفس و آفاق
، سلطنت ((حى قيوم )) را شهود كند. سالك ، اگر به حقيقت حقه اين دو ذكر برسد، آثارى كه
در متن دستور العمل آمده است بر او باريدن گيرد، تا جان او جلا پيدا كند و قلب او صفا يابد و
روح آرام او بى قرار گشته و بر دهليز منزل حيرت قرار گيرد.
139- عارفان ، در قالب االفاظ، مراتب اسما و
منازل قرب حق را براى سالك چنين ترسيم كرده اند: مقام و هويت مطلقه (لا رسم له ولا اسم له )
او، سبوح است از آن كه عارف بتواند به آن مقام ، دست يابد و قدوس از آن است كه انديشه حكيم
، به او برسد. تفكر در اين مقام نهى شده است و انديشه كننده در آن ، از خدا دور مى گردد. همين
حقيقت ، گاهى به شرط اطلاق ماخوذ است . به آن ((هويت ساريه )) و نفس رحمانى اطلاق
گردد. و با لفظ ((هو)) به آن مقام اشاره گردد ؛ لذا هو، اشاره به صرف وجود و هويت
مطلقه ، من حيث هى هى ، بدون تعين صفات و تجليات اسمائى مى باشد. گاهى همين حقيقت ، به
شرط ((لا)) ماخوذ است كه اقدس از شوب كثرت مى باشد ؛ آن را مقام ((احديت )) گويند.
اگر اين هويت ساريه به شرط جميع الاسماء و الصفات ؛ يعنى ، به شرط شى ء اخذ شود،
مقام و احديت و فيض مقدس است .
اين سه مقام ويژه انبياء و امامان معصوم ((ع )) است و ديگران را به آن مقامات ، راهى نيست .
عارف موحد مرحوم شبسترى ، به اين دو مقام چنين اشاره مى كند:
مقام دلگشايش جمع جمع است جمال جانفرايش شمع جمع است .
جمع جمع ، مقام احديت و شمع جمع ، مقام ظهور نور وجود اوست . ر. ك : ((شرح فصوص الحكم
)) قيصرى .
140-((سوره غافر))، آيه 16.
141-((سوره بقره ))، آيه 30.
142-همت : آن امرى است كه انسان را بخود
مشغول داشته و انسان درصدد چاره جوئى او و انجام اين مهم است . آنكه بغير خدا
مشغول است اولين قدم را نتواند بردارد. براى سلوك بايد در وهله
اول از مشغوليت فرودين و هموم دنيائى است ، تا به ملكوت و نعمات ابدى پيوست .
در روايات و ادعيه وارده از معصومين ((عليهم السلام )) در اين باره مطالب بلندى رسيده است
كه برخى از آنها را مى آوريم .
همت بلند برخاسته از روح بالا و انديشه بلند است . دون همتان در تار عنكبوتى اوهام و آرزوها
خفه گردند. بلندى مرد نيز به بلندى همت او است ((المرء بهمته )) همت بلند، انسان را اوج
داده و بالا مى برد. ((ما رفع امرء كهمته ))
مجالست و رفاقت با دون همتان ، روح انسان را از اوج و تعالى باز داشته و با ((فرودين ))ها
سازگار سازد. براى اين به دورى از ((دون همتاى )) سفارش شده است ((من دنت همته فلا
تصحبه )). كوتاه همتى ، ارزشهاى انسانى و فضيلت ها را نابود سازد. و انسان را تباه مى
كند. ((من صغرت همته بطلت فضيلته )).
همت شايسته و نوع آن را ((معصومين )) تعيين كرده اند امام على (ع ) مى فرمايد: ((آنكس كه
شناخت و معرفتش كامل باشد، همت او از دنياى فانى ، منصرف خواهد شد. همت مومن ما عند الله ))
است ، آنچه نزد خدا است ، فراترين است و از همه بالاتر، رضوان و لقاء او است كه
((رضوان من الله اكبر)).
مومن هميشه كارهاى بالا و والا را دوست دارد و از هر چيزى و در هر كارى بهترين آن را مى خواهد.
چنانچه در زيارت جامعه ائمة المومنين آمده است :
((واجعل خير العواقب عاقبتى و خير المصاير مصيرى و انعم العيش عيشى و
افضل الهدى عداى و اوفر الحظوظ حفلى و اجزال الاقسام قسمى و نصيبى )).
چون خداى او معالى امور و اشراف آنها را دوست دارد. و ان الله تعالى يحب معالى الامور و
اشرفها، و يكره سفسافها ميزان الحكمة ج 10/362.
143- اين شعر مضمون روايات زيادى بويژه اين آيه شريفه است
((و الذين جاهدوا
فينا لنهدينهم سبلنا))عنكبوت / 69.
144- اين تعريضى است به رياضت هاى نامشروع برخى متصوفه و راهنمائى به شيوه
هائى كه در جوامع روائى و گفتار انسان هاى كامل : ((معصومين عليهم السلام )) آمده است .
145- سوره زمر / 63.
146-احزاب / 4.
147-در اينجا ((زاهد)) به كسى گفته شده است كه بهره دنيوى را براى بهره هاى
آخرت ، رها كرده است . حال آنكه عارف ، خود را و انسان را بالاتر و والاتر از آن مى بيند كه
آلوده به اين دنيا پست شود، او محو جمال معشوقى است كه غير او را نمى بيند تا
دل بر بندد.
148-غرر الحكم خوانسارى ، چاپ دانشگاه ج 2 / 580.
149- اين دهن كجى است به كسانى كه حركتى ندارند، رنجى نمى برند، ولى درجات ،
مقام و لقاء خواهند، حال آنكه اولين و سخترين قدم سالك گذشتن از سر هوسها است ، مقام هاى
معنوى را ((بى رنج )) به انسان ندهند، برخاستن از پستيها، فرودين ها، خواهد، رنج عبادت و
شب خيرى خواهد.
150-اين روايت بصورت ديگرى ، مثلا بجاى ((امور)) اسباب و تفاوت هاى ديگر در
بحارالانوار ج 2 / 90 آمده است .
151-مائده / 27.
152-بدين عبارت آيه اى را نيافتيم ولى بدين مضمون آياتى آمده است كه يك نمونه آن
را مى آوريم :
((لن يتقبل منكم ، انكم كنتم قوما فاسقين ))
توبه / 53
153-
(عن النبى (ص )): ان لله الملكا ينادى على بيت المقدس
كل ليلة : من اكل حراما، لم يقبل الله منه صرفا و لاعدلا، و الصرف النافله و
العدل الفريضة ))
بحار الانوار، ج 100/ 16 چاپ بيروت .
154- ميزان الحكمة ج 10/ 373.
155-بحار الانوار، ج 100/ 12، چاپ بيروت .
156-يا ايها الذين آمنوا، ان تقوا الله يجعل لكم فرقانا
انفال /29.
157- بقره / 282، واتقوا الله و يعلمكم الله و الله
بكل شيى عليم .
158- قصص / 56.
159-قل ان هدى الله هوالهدى . اين آيه با اين عبارت در سوره بقره / 120 و انعام / 71
آمده است .
160-محجة البيضاء ج 5/15 بنقل در مكتب اهل بيت محمد تقى فلسفى .
161-انشقاق / 6.
162-عنكبوت / 61.
163-در بحار الانوار 66، چاپ بيروت ، روايات بدين مضمون زياد آمده است .
164-غرر الحكم خوانسارى ، چاپ دانشگاه ج 4 / 42.
165- اعراف / 144.
166-سوره نساء / 100.
167- احزاب / 4.
168- ((نهج البلاغه ))، فيض الاسلام ، خطبه 184.
169-((ميزان الحكمة )) ج 10/259، رى شهرى
170- زمر / 43، ((الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها، فيمسك التى
قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى ، ان فى ذالك لايات لقوم يتفكرون ))
در مجمع البيان آمده است ((توفى : گرفتن شى ء است بتمام و
كمال )) اين آيه مى رساند كه مرگ همانند خواب است و خواب همانند مرگ با اين تفاوت كه
وقتى ورح دوباره به امر خدا به بدن بازگشت ، گويند خواب بوده است و اگر بازنگشت ،
مرده است .
نكته اى كه در آيه بايد بدان توجه داشت و مقام مناسب ذكر آن است : به هنگام خواب روح به
جانب پروردگار و به مقام اصلى خود بالا مى رود، عارف بايد پيش از خواب با اذكار وارده و
توجه به ((معانى )) آن اذكار، زنگار و غبار عام ماده را از و بر گيرد، و در
حال طهارت به خواب رود تا عنايات و فيوضاتى از نزد پروردگار بر او فرود آيد: ((عن
على (ع ) فى حديث الاربعمائه : لاينام المسلم و هو جنب ، لاينام الاعلى طهورفان لم يجد الماء
فليتمم بالصعيد. فان روح المومن ترفع الى الله تعالى فيقبلها و يبارك عليها، فان كان
اجلها قد حضر جعلها فى كنوز رحمته و ان لم يكن اجلها قد حضر بعث بها مع امنائه من ملائكته
فيردونهافى جسده )).
171- مومنون / 100: تمام آيه اين است : ((حتى اذا جاء احدهم الموت
قال : رب رجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت ، كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى
يوم يبعثون ))
172- اين نه به معناى مشروعيت انزوا و گوشه گيرى است ، چه مومن بدن او با مردم و
قلب او جدا از آنها و متوجه خدا است . همت و اهتمام نيز در اينجا به معناى روى
دل را به تمامه بر چيزى داشتن و در رسيدن به آن سوز و گذاز داشتن است چنانچه در مفردات
راغب است : ((الهم الحزن الذى يذيب الانسان )) در اين راستا اگر گهگاهى سخن يا كارى بدون
سنجش آن با خواست الهى انجام گيرد ولو خود عمل خلاف نباشد، از همين غفلت بايد توبه كند
كه همين مقدار روى دل را بر اغيار باز كردن نه سزاوار بندگى است .
173- احزاب / 72.
174- غرر الحكم مترجم چاپ دانشگاه ، ج 5/208، خوانسارى
175- غرر الحكم مترجم چاپ دانشگاه ، ج 5/208، خوانسارى
176- احزاب / 33.
177-بسيار گريه كنندگان
178- آيينه دانشوران ، سيد عليرضا ريحان يزدى ، ص 351 .
179- نهج البلاغه ، خطبه 27.
180-((تحف العقول عن آل
الرسول )) / 114.
181- يادنامه علامه طباطبايى ، از آيت ابراهيم امينى ، ص 122 124 و 128.
182- بحارالانوار، ج 2، 138.
|