1-حياة الامام الشهيد الاول ، محمد رضا شمس الدين ، ص 9 و 27.))
2-تقوا مقام بسيار والائى است . در مكاتب الهى ، نخستين سفارش خدا به سفيران خود و اولين توصيه پيامبران به اوصيا خويش مى باشد. بزرگان ما ما نيز اين سيره را پيروى كرده وصاياى خويش را مزين به اين سفارش بلند كرده اند.
3-ياد خدا لقلقه زبان نيست ؛ بيدارى دل است ؛ پايدارى جان است از هجوم معاصى و گناهان . مولى الموحدين فرمود:((ذكر الله مطردة الشيطان )).
4- روشن است كه مؤ من با دقت و درايت در كار تدبير مى كند و نتايج كار و آنچه را خود بدان دست نيافته است به خداى بصير و محيط على الاطلاق وا مى نهد. خدا هم در سختيها او را يارى كند و دشواريها سيطره دهد. مولى على ((ع )) مى فرمايد:((من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب .))
5- از پيامبر((ص ))، پرسش شد: آيا كسى با شهيدان محشور مى شود؟ حضرت فرمود: (( نعم من يذكر الموت فى اليوم و الليلة عشرين مرة .))
6-كسى مى تواند در كشاكش دهر صبور باشد كه خاستگاه و سرانجام وقايع را شناخته و پاداش اين مقاومت را با چشم دل ديده باشد. چنانچه مولاى على ((ع )) فرمود: ((من توكل على الله ذلت له الصعاب و تسهلت عليه الاسباب )).
7- اخلاص ، مرز ميان انسان و حيوان است . آن كه براى خدا عمل نكند، خود را مصرف فروتر از خود، كرده است ؛ زيرا بشر منهاى ايمان ، حيوان است . اين مضمون ، بر گرفته از شمارى ، از آيات و روايات است . كه به يك مورد اشاره مى كنيم : ((لابد للعبد من خالص النيه فى كل حركة و سكون لانه اذا لم يكن هذا المعنى يكون غافلا، و الغافلون قد وضفهم الله تعالى فقال : ((اولئك كالانعام ، بل هم اضل )) و قال ((اولئك هم الغافلون )).
8- ارتباط مؤ منين با همديگر و رفت وآمد خانوادگى جهت دار، بعنوان يك اصل ، در بينش ‍ تشيع مطرح است ، زيرا اين ديدارها، و ارتباطها قلبها را محكم و دانش ها را بالنده ، عقل را تكامل و گرفتاريها را آسان ميكند. حضرت عبدالعظيم حسنى از امام جواد((ع )) چنين روايت ميكند: ((ملاقاة الاخوان يسره و تلقيح للعقل و ان كان نزرا قليلا.))
9-وجود مؤ من تجلى اسماء حق است . همان گونه كه اسماء جمال خدا، بر اسماء جلال او غلبه دارند و رحمت او بر غضبش پيشى مى گيرد:(يا من سبقت رحمته غضبه ) مؤ من نيز، عفو و رحمت و عطوفتش بر خشم و انتقام نسبت به نادانان و جاهلان ، غلبه دارد
او تمام هستى را جلوه يار مى بيند و از لكه يا غبارى كه ببر آيينه دل موجودات ، بويژه انسان كه ((احسن الخالقين )) است مى نشيند، رنج مى برد.
او، مى كوشد با صبورى اين لكه را از وجود انسانى و لو آن انسان ، نا سزاگوى او باشد، پاك كند.
او ، روحى به گستره ايمان و توحيدش دارد. چون به منشاء حوادث وقوف دارد، حادثه او را تكان نمى دهد.
مؤ من در برخورد با هرزه در ايان ، تنگى روح و بيمارى مهلك آنان را نمى بيند. نسبت آنان با بدى كنندگان چونان طبيب است و بيمار. هرزه اى مريض وقتى با چنين روحهاى بلندد بر خورد مى كند، دگرگون مى شود بسا شفا يابد. خداوند در وصف آنان مى فرمايد :
((وارا مرو باللغو مروا كراما)).
((و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما)).
10- از عوامل فرو نشانيدن خشم ، انتقال از حالتى است به حالت ديگر، زيرا غضب ، با تغييرحالت خشم گر، فرو مى نشيند.
گفته اند:
((اذا غضب القائم فليجلس و اذا الجالس فليقم )).
يا رسول خدا مى فرمايد:
((اذا غضب احدكم فليتو ضا)).
هنگامى كه خشم بر يكى از شما غلبه كرد، وضو بگيرد، چه خشم زبانه اى از آتش است
11- در جهان بينى اسلام ، دنيا، تجارت خانه ، كشت و زار معبر آخرت است . مؤ من بدون بهره ورى بجا و درست ار اين دنيا، نمى تواند در آخرت كامياب گردد زيرا آن كه از تجارت خانه اش سود نبرد و برزگرى كه در مزرعه اش بذر نيفشاند، در فرجام ، بهره اى نخواهد داشت . اين است كه در جوامع روايى شيعه آمده است :
((اعظم الناس هما المؤ من ، يهتم بامر دنياه و اءمر آخرتة )).
با همت ترين مردم مؤ من است . او هم به دنيايش اهتمام مى ورزد و هم به آخرتش .
12- مؤ من رسالت مدار است . غفلت انسان را از مدار و صراط خارج مى كند. سالك و عابد، اگر در سلوكش مبتلى به غفلت شود، لشگر شيطان به او هجوم مى آورد و او را از صراط منحرف مى كند. زيرا غفلت راه نفوذ لشگر شيطان است . از اين روى ، اسلام انسان را از عوامل غفلت ، چون ((قهقه )) باز داشته است ؛ چه قهقه ، خنده اى است كه همه وجود و مشاعر انسان را با خود يدك مى كشد و قلبى را كه عرش رحمان است آلوده به غبار غفلت مى كند:
((من كثر ضحكه مات قلبه )).
كسى كه زياد بخندد، قلبش بميرد.
((من كثر ضحكه ، قلت هيبته )).
آن كه زياد بخندد هيبتش ، نزد مردم كم شود.
پيامبران و امامان (ع ) به هنگام شگفتى ، تبسم مى كردند. تبسم آن است كه صداى خنده از گوش خود انسان فراتر نرود.
امام على (ع ) در بر شمارى صفات مؤ منان مى فرمايد:
((و ان ضحك لم يعل صوته )).
((ان ضحك فلا تعلو صوته سمعه )).
اگر پر خنديدى (و غفلت بر تو عارض شد) توجه به حق كن و بگو: ((اللهم لا تمقتنى ))
البته آنچه مكروه شمرده شده است ، خنديدن بسيار و بلند است ؛ زيرا خنده رويى و خوشرويى از علائم مؤ منان و از كارهاى مستحب است .
13- در متون اخلاق اسلامى ، تقوا و نظم قرين يكديگرند؛ چه تقوا بدون نظم در رفتار امكان پذير نيست . انسانى مى نواند هر كارى را به جاى خود و در جاى خود (عمل صالح ) انجام دهد كه مراقبت عمر و اموالش داشته باشدو نظم و نظامى بر زندگى اش حاكم سازد. اسلام پيروان خود را از كلاس اول دين كه عبادت است ، به نظم ميخواند و با نظم مى پرورد.
((وقت معلوم ))، در عبادات وو آداب و ادعيه اسلامى ، از مكانتى ويژه برخوردار است .
نماز در غير وقتش مقبول نيست . روزه در غير وقت خودش ، باطل است . حج در بيرون از از وقتش ‍ انجام پذير نيست . تخلف از وقت قرار با افراد، ((خلف وعده است و تخلف گر از وعده ، منافق .
اسلام ، نه تنها از مؤ منان مى خواهد كه ((وقت معلوم )) را در انجام فرايض و مستحبات پاس دارند، كه آنان را دعوت به انجام عبادات و كارها در اول وقت آن مى كند. پارسايى و ورع آن است كهد وقت پاس داشته شود؛ زيرا حضور در اول وقت ، نشانه اتمام به كار و احترام به مولاست . آن كه پيش از وقت پيش از وقت نماز، وقت نياز را انتظار مى كشد، شيفته گفت و گو با محبوب خويش است . چه زشت است انسان براى وصال محبوب دنيايى ، لحظه شمارى كند ولى بانگ اذان و دعوت حق او را به خود نياورد. زهى بى خيالى و بد سگالى !
در محافظت بر اوقات نماز، روايات بسيارى رسيده است و كسانى كه نماز را تاءخير مى افكنند، به گونه جدى تهديد شده اند:
على (ع ) مى فرمايد:
((ليس عمل احب الى الله عزواجل من الصلاة فلا يشغلنكم عن اءوقاتها شيى ء من امور دنيا، فان الله عزوجل ذم اقوما فقال ((الذينهم عن صلاتهم ساهون )) يعنى اءنهم غافلون ، اسهانوا باءوقاتها...))
14- اداب دانش آمورى ، به صورتى دلپذير و دقيق ، با بهره ورى از قرآن و روايات ، در كتابهاى مستقلى توسط فقيهان و عارفان بزرگ به نگارش آمده است .
15- قران سفر گسترده الهى است :((القرآن ماءدبة الله )).
خدا با تمام صفات جمال و جلالش در قرآن تجلى يافته است . چه سعادت و لذتى بهتر از ديدن جمال و جلال حق است .
((...فتجلى لهم سحانه فى كتابه من غير ان يكونوا راءوه ...)).
همان نورى كه در كتاب تشريع متجلى شده است ، در كتاب كامل تكوين ، يعنى آدم دميده شده است و همين مايه عروج او تا حق و قدرت ملاقات ((الله ))مى گردد.
((و نفخت فيه من روحى فقعو اله ساجدين )).
اين است كه مانوس ترين همدم انسان قرآن است :
((من انس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الاخوان )).
هيچ چيز غير از قرآن انسان را غنا نمى يبخشد:
((و اعلموانه ليس على بعد القرآن من فاقه و لا لا حد قبل القرآن من غنى )).
آيات قرآن ، كلام خداست بهترين ذكر و دلپذيرترين چيز براى بنده خدا ترنم به كلمات ((رب ))اوست . آيات قرآن ، سلوك هستند درجه هر شخصى به پيمودن اين پلكان است ؛ زيرا درجات بهشت ، به تعداد آيات قرآن است :
((... فان درجات الجنة على قدر آيات القرآن فيقال لقارى ء القرآن اقرء وارق )).
16-لحظه ها سرمايه انسان است . لحظه اى كه راكد بماند و در آن كارى شايسته انجام نگيرد، زيان و خسران است :
((والعصر ان الانسان لفى خسر الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات ))
لحظه ها سكوى پرش و پرتگاه سقوط هستند. گناهان در لحظه ها انجام مى گيرد. ذكر حق و اعمال صالح نيز.
دروغ ، روزه خوردن ،ترك محرمات گستره اى جز يك لحظه ندارد.
خوبيها نيز اينگونه اند.
مؤ من مراقب است هر مراقبتى بالاتر و كمالاتى جديدتر را كسب كند، انسان اگر امروزش از ديروز، بدتر باشد، از صراط فطرت منحرف شده و به باتلاق تباهى و گناه ، گرفتار آمده است : (( من استوى يو ماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه شر هما فهو ملعون ))و من لم يعرف الزيادة فى نفسه فهو نقصان و من كان الى النقصان فالموت خيرله من الحياة )).
17- ((زيارت ))مقوله عقيدتى ، اخلاقى و اجتماعى است . اين اصل ، چونان ((شهادت ))و ((انتظار))، نقش اساسى در سازندگى و تحرك شيعيان دارد.
خاستگاه زيارت ، عشق و محبت است . عاشق از معشوق ، رنگ مى پذيرد و راه مى گيرد.
شيعه ، با زيارت انبيا و امامان و خواندن زيارت ماءئورة ، هم از بار فكرى و آموزشى زيارات ، معرفت كسب مى كند و هم عهد و بيعت خويش را با آنان تجديد مى كند و هم براى پى گيرى و استمرار رسالت انبيا و اوليا نيرو و توشه مى گيرد:
((ان لكل امام عهدا فى عنق اوليائه و شيعته و ان من تمام الوفاء بالعهد و حسن الاداء زيارة قبور هم ، فمن زارهم رغبة فى زيارتهم و تصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفائهم يوم القيامة )).
هر امامى عهد و پيمانى بر شيعيان خويش دارد (زيرا با امامت و سلوك خود، راه زيست مؤ منانة و سعادتبخش را به او نموده است ) راه و فاء به اين عهد و اداى حق امامان زيارت قبور آنان است . هر كه آنان را از روى شوق زيارت كند و آرمانهاى آن بزرگواران را با ور بدارد و نوش كند، در جبهه آنان قرار مى گيرد و به شفا آن بزرگواران مفتخر خواهد شد)).
18- روح اسلام از زبونى ، فرو دستى و عقب ماندگى نفرت دارد. مذاق اخلاق اسلامى ، فرو مايگى را بد مى داند. برنامه و هدف نظام اخلاقى اسلام ، ساختن مؤ منان نستوه ، عزتمند، سربلند، غيور رشيد، استوار قامت و استوار روح است . بيشتر تعليمات مكتب چنين سمت و سويى را دارند. در عرصه علم ، مؤ منان را اهل خرد، منطق و استدلال مى خواهد و اجتهاد را در تمامى زمينه ها و مسائل دينى ، براى همه مى طلبد. اين مهم ، در جاى جاى دعاها، زيارات و روايات جلو ه گر ست در قرآن آمده :
((العزة لله و لرسوله ))يا در حديث آمده ((الاسلام يعلوا و لا يعلى عليه ))و...
19-((وسائل الشيعه ))، شيخ حر عاملى ج 4/1152. دار احياء التذاث العربى .
20- ((همان مدرك ))/1053.
21- ((همان مدرك )). ميرزا جواد آقا ملكى قدس سره ، مى گويد:
((از شيخ جليل ما))عارف عامل و عامل (ملا حسينقلى همدانى )عمل مجريى كه قلب را صلاح كندپرسش شد.
فرمود: عملى را مؤ ثرتر از مداومت بر ذكر يونيسه در سجده طولانى و قراءت سوره قدر در شب جمعه و عصر آن نديدم .
سپس فرمود: شاگردان و اصحاب آن بزرگوار بدين عمل كردند)).
اسرار الصلواة /270.
22- سوره نساء، آيه 131.
23- سوره احزاب ، آيه 71.
24- سوره مريم ، آيه 72
25- سوره آل عمران ، آيه 133
26- سوره بقره ، آيه 194، سوره توبه ، آيه 36.
27- سوره آل عمران ، آيه 120.
28- سوره حجرات ، آيه 13.
29- سوره توبه ،آيه 4و7.
30- ((عده الداعى ))، 284 285.
31- ((احياء علوم الدين ))،4/394.
32-((همان مدرك ))،4/395.
33- ((همان مدرك ))
34- ((سوره تغابن )) آيه 9.
35- ((سوره حشر ))، آيه 18.
36- ((محاسبة النفس ))، لابن طاووس ،/ 13.
37- ((احياء علوم دين ))، ج 4/404.
38- ((همان مدرك )).
39-((همان مدرك ))، ج 4 / 406 ؛ ((سفينة البحار ))، ج 1 / 488 - 489.
40- ((سوره مجادله ))، آيه 6.
41- ((الكافى ))ج 5/12؛((احياءعلوم الدين ))،ج 3/66،((تنبيه الخواطر و نزهة النواظر))،ج 1/97.
42- ((مثنوى معنوى ))دفتر اول /68،تصحيح نيكلسون .
43- ((عدة الداعى ))، / 284.
44-((همان مدرك ))، 293، 248.
45- ((التراغيب الترهيب ))، ج 3 / 547، ((الجامع الصغير))، ج 1/ 151، ((روضة الواعظين )) ج 2 / 424، ((بحارالانوار))، ج 3 / 112.
46-(( احياء علوم الدين ))، ج 3/122
47- ((المستدرك على الصحيحن ))، ج 3/270.
48- ((صحيح مسلم ))،ج 1/94.
49- ((الرغيب و الترهيب ))،ج 3/547؛((المجازات النبويه ))،/221؛((الجامع الصغير))، ج 1/151؛((روضة الواعظين ))،ج 2/424؛((عدة الداعى ))؛494؛((الكافى ))، ج 2/304.
50-((تنبيه الخواطر و نزهة النواظر))،ج 1/155و256.
51- ((روضه كافى ))،ج 2-1،/ 112- 113، ترجمه رسولى محلاتى .
52- (نهج البلاغه )، صبحى ، صالحى ،
53- ((تحف العقول ))،68؛((سفينة البحار))، 2/661 مادة ((وصى )).
54- ((سوره نساء))، آيه 131.
55-((سوره قمر))، آيه 45و55.
56- ((مصباح الشريعه ))، / 402405،تحقيق محدث ارموى .
57-وى پدر بزرگوار محقق حلى است .
58- قواعد الاحكام ، يكى از كتاب هاى گرانقدر فقهى است كه فرزندش فخر المحققين آنرا شرح كده و نام شرح خود را ((ايضاح الفوائد فى شرح اشكالات القواعد)) نام نهاده است ، اين وصيت نامه در آخر كتاب مذكور آمده است .
59- وسائل الشيعه ، ج 5/274.
60- وسائل الشيعه ، ج 8/513.
61- شورى /22.
62-وسائل الشيعة ، ج 11/556.
63-وسائل الشيعة ، ج 11/556.
64-با اين عبارت به روايتى از پيامبر اكرم (( ص )) دست نيافتيم .
65-جامع احاديث الشيعه ، ج 1/93.
66- بقره 158.
67-كافى ، ج 1/54.
68-ميزان الحكمة ، ج 2/500.
69- ((يونس ))، /59.
70- از تاييد به ((روح الهى )) در آيات و روايات متعددى ياد شده است و از آنجمله : ((اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه )) (22 مجادله ). علامه طباطبائى در ذيل آيه نوشته اند: ((روح ، مبدا حيات است و از حيات ، قدرت و شعور بر مى خيزد و در نتيجه ظاهر آيه ، آنست كه مومنان علاوه بر روح مشترك ، از روح اختصاصى نيز بهره مندند، كه حيات ، قدرت و شعورى جديد به آنان عطا مى كند. ((او من كان ميتا فاحييناه )) 22 انعام (الميزان 19/196).
71-نحل ، 78.
72- انشقاق ، 6.
73-انعام ، 153.
74-درجه بندى كمالات معنوى و ترتيب مراحل بر يكديگر، در آيات و احاديث مورد تذكر قرار رفته است . در كتاب هاى حديث و اخلاق با باب هاى گوناگونى برخورد مى كنيم چون : درجات ايمان ، رابطه اسلام و ايمان و تقوى ، طبقات رسل و... اين عنوان ها و مطالب مندرج در آن ، با روشنى تمام طبقه بندى مراحل سلوك و روحى را مشخص مى كنند. از امام صادق ((ع ))نقل كرده است : ((الايمان عشر درجات بمنزله السلم ، يصعد منه مرقاة بعد مرقاة . (اصول كافى . با كوشش ‍ على اكبر غفارى ،2/45). با تذكر اين نكته كه مرحله بندى مذكور در سلوك عملى مومنين بعضهم افضل من بعض ، و بعضهم اكثر صلوة من بعض و بعضهم انفذا بصرا من بعض وفى الدرجات )). (اصول كافى ، 2/48). مرحوم ملاصالح مازندانى در شرح حديث نوشته اند: لهو اشارة الى تفاوت الدرجات فى القوة النظريه و ما قبله الى تفاوت الدرجات فى القوة عمليه )). (الكافى الاصول و الروضه لا شرح ملا صالح مازندانى و تعليقات ميرزا ابوالحسن شعرانى .8/135).
75-در كتاب هاى عرفانى و اخلاقى ، تعبيرهاى گوناگونى از مراحل سير و سلوك وجود دارد. و غالب آن به اصطلاح و الفاظ و يا تفاوت در اجمال و تفصيل باز گشت مى نمايد. عطار در مثنوى دل انگيز خود با نام ((منطق الطير يا مقامات طيور))از سرگذشت سالكان راه سخن مى سرايد كه چگونه در پى سيمرغ بر آمدند. عطار، در اين داستان واژه مى گويد: ((پرندگان انجمن كردند كه سلطان برگزييند. هدهد فرزانه گفت كه آنان را سلطانى است به نام سيمرغ كه راستى از پى وى بر آيند. در اين راه از هفت وادى بگذرند.
سست وادى طلب آغاز كار وادى عشق است از آن پس بى كنار
بر سيسم وادى است آن از توحيد پاك هست وادى چهارم وادى استفتا صفت
سست پنجم وادى توحيد پاك پس ششم وادى حيرت صعبناك
گفتمين وادى فقر است و فنا بعد از آن ، راه و روش نبود ترا
((دسته هاى بسيار مرغان از راه ماندند. و فقط سى مرغ جان بسلامت بردند. و آنگاه در برابر حق نما قرار يافتند. بيش از عكس سى مرغ نيافتند و بر آنان معلوم شد كه به حقيقت سيمرغ با آن يكى است . و...))
صدرالمتالهين از برخى از عرفاء نقل مى كند كه ولادت معنوى به 4 ركن وابسته است . 1 - 2 - توبه 3 - زهد 4 - عبادت . و ترتيب اين مراحل را به تقصيل بيان مى كند. (ايقاظ النائمين . موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى . 57-53).
شيخ ‌الرئيس ، در مقامات العارفين )) سير و سلوك عارف را از مرحله ارادت شروع و به مرحله پايان مى دهد و در اين ميان ، از مراحلى ياد مى كند. (لاشارات و التنبيهات . النمط التاسع ).
در رساله سير و سلوك منسوب به علامه سيد محمد مهدى بحرالعلوم ، پس از ذكر خاصيت عدد 40، براى بروز قوه هاى انسانى عبور از 40 مرحله را شرط نموده اند. (رساله سير و سلوك ؛ پاورقى هاى سيد محمد حسينى طهرانى ، 34 و علامه طباطبائى در رساله ((لب اللباب ))، مرحله هاى پيشين عالم خلوص را در 12 مرحله خلاصه نموده اند.
در بينش حكمت متعاليه ، سير و سلوك انسانى در قالب ((اسفار اربعه )) مى گنجد. براى بهره روى از اين سير مراجعه كنيد و به نوشتارى هاى متعدد موسس دين انديشه . صدرالمتالهين در غالب كتاب هايى كه وى نگاشته است و از آنجمله كتاب متنى و محورى انديشه هاى وى يعنى ((اسفار اربعه )) - در زمينه اين مراحل سلوكى ، بزرگانى چونان آقا محمد رضا قمشه اى ، حاج ملاهاى سبزوارى ، حسن نورى (فرزند آخوند ملا على نورى ) و... مطالبى دارند كه در پاورقى هاى اسفار آورده شده است . (اسفار اربعه ، ج 1 مقدمه ).
76- منازل السائرين ، تاليف خواجه عبدالله انصارى است و غالب آن به شيوه املاء به نگارش در آمده است . وى اين مراحل را به ده قسم و هر يك از آن به ده باب تقسيم مى نمايد و بدينگونه مراحل صد گانه سلوك را به پايان مى برد. وى در مقدمه افزوده است ، كه براى دورى گزيدن از درازنويسى ، مبانى سلوك را بيان داشته است . و در غير اينصورت گفتار ((ابوبكر كتانى )) را تحقق مى دانند كه ((بين بنده و حق ، هزار مقام نورى و ظلمانى است )) و به بيان اين مراحل مى پرداخت .
چاپ اين كتاب با تصحيح انتقادى تويط مستشرق فرانسوى ((سرژ بور كوى 9 در قاهره به سال 1926، انجام يافته است . وى در اين راه از تلاش و سعى فراوان خوددارى نورزيد و با دست يفتن به 36 نسخه خطى از كتابخانه هاى جهان و بر گزيدن 5 متن اصلى ، به تصحيح انتقادى كتاب پرداخت .
شرح هاى متعددى بر منازل السائرين ، نگاشته است و از آنجمله 14 شرح عربى و فارسى مورد مراجعه و استفاده مصحح مذكور قرار داشته است . از مشهورترين شرح هاى نوشته شده و بر اين كتاب ، شرح ملاعبدالرزاق كاشانى است كه همواره مورد استفاده مراجعين ((منازل السائرين ))، بوده است . (ر. ك . منازل السائرين ، با تحقيق بور كوى ، مطبعة المعهد العلمى الفرنسى للآثار الشرقيه ، 1962، و منازل السائرين بهمراه علل المقامات صد ميدان از دكتر روان فرهادى ).
77- ((اعباء)) جمع ((عبو)) و به معنى بارهاى سنگين .
78- ((هم ))به معناى عزم و تصميم هاى درونى و يا انده شديد. (قاموس مجمع البحرين ، مفردات و...) و متن با هر دو سازگار است .
79- عنكبوت ، 69.
80- بقره ، 197.
81- آميختگى تقوى با بصيرت ، نكته اى اصولى است و نشاندهنده اين مهم كه تقوى در چارچوب عمل محدود نيست ، بلكه بايستى فروزندگى قلبى و عقلى را بهمراه داشته باشد. از اينرو، على ((ع )) مى فرمايد: ((ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات ، حجبزته التقوى عن تقحم الشبهات )) (نهج البلاغه ، خطبه 16)، كه جلوگيرى تقوى را از شبهه ها بر آشكار شدن عبرت ها و رخدادهاى گذشته مترتب مى نمايد.
82- بقره ، 282.
83-امام على ((ع ))مى فرمايد: ((الا فصونوها وتصونوابها)) از تقوى پاسدارى كندى و از آنسوبه وسيله تقوى شخصيت انسانى خود را حفاظت نمائيد. (نهج البلاغه ، خطبه 189).
84- در مجلد تاسع بحار (40/128)، ضمن بيانى و استدلالى كه از مفيد رضوان الله عليه ، منقول است اين عبارت هست ... ((و مثل هذا قول النبى ((ص )) من عمل بما يعلم ورثه الله علم ما لم يعلم )). در جلد هفدهم بحار ص 168 (78/189)، از كتاب اعلام الذين نقل كرده ، كه حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرموده : ((من عمل بما يعلم ، علمه اله ما لم يعلم ))، و در جلد اول بحار ص 78 (2/30)، از ثواب الاعمال صدوق مسندا نقل كرده كه حضرت صادق عليه السلام فرموده است : ((من عمل بما علم ، كفى ما لم يعلم ))...
85- مجلسى در جلد اول بحار ص 79 (2/33) (از غوالى الئالى ابن ابى جمهور نقل كرده : ((عن النبى ((ص )) ان العلم يهتف بالعمل فان اجابه والا ارتحل عنه )). و نيز در همين مجلد از همان كتاب ص 80 (2/36) از نهج البلاغه نقل كرده ، كه اميرالمومنين ((ع )) فرموده : ((العلم مقرون با العمل ، فمن علم عمل ، و العلم يهتف فان اجابه والا ارتحل عنه ...)) و نيز در همين جلد از منبة المريد شهيد ثانى نقل كرده ص 81 (2/40) قال ابو عبدالله عليه السلام : ((العلم مقرون الى العمل فمن علم عمل علم ، و العلم يهتف بالعمل ، فان اجابه و الا ارتحل )).
86- در جلد اول بحار در باب ((العمل بغير علم ))، ص 64، (1/206). ابن حديث را از مالى صدوق و محاسن نقل كرده ... و اين مضمون از حضرت باقر عليه السلام ، نيز مروى است ، چنانكه در جلد هفدهم بحار ص 164، (78/174)، ضمن كلمات ماثوره از آنحضرت عليه السلام نقل كرده است .
87- كلينى در اصول كافى ... در باب ((من عمل بغير علم ))، از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده ((العامل ... لا تزديه سرعة السير الا بعدا)).
مجلسى در جلد اول بحار در باب ((العمل بغير علم ))، ص 64، (1/206)، از مالى صدوق ... روايت نموده ... ((لايزيده سرعة السير من الطريق الا بعدا))....
88- سيوطى در جلد دوم ((الجامع الصغير من حديث البتسير النذير)) (ص 59 نسخه مطبوعه در مصر به سال 1325 ه.ق ) گفته : ((الشيطان يهم بالواحد والا ثنين فاذا كانوا ثلاثه لم بهم بهم ))، و نيز در ص 655، همين جلد نقل كرده ((يدالله على الجاعه )). و سيد رضى رضى الله عنه ، در نهج البلاغه ... از اميرالمومنين نقل كرده : ((والزموا السواد الاعظم ، فان يدالله على الجماعة و اياكم و الفرقة فان الشاة من الناس للشيطان كما ان الشاة ذ من الشاة للذئب )).
89-احزاب ، 21.
90-آل عمران ، 31.
91-((فيض كاشانى و عده اى از بزرگان فقهى و شيعه چونان : شهيد ثانى ، مجلسى اول و دوم ، محقق سبزوارى و... از معتقدان به وجوب عينى نماز جمعه در زمان غيبت مى باشند.
خوانسارى مى نويسد: ((سبب مناسبت و يكرنگى كه در ميان اين گروه از بزرگان (فيض ، مجلسى دوم ، محقق سبزوارى ) بوده ، همانست كه نامبردگان نماز جمعه را در زمان غيبت واجب عينى مى دانسته و به تصويب سلطان شيعه نماز جمعه را در شهرهاى ايران به پاى مى كرده و رساله هائى در رد آن مى نگاشته اند)) (روضات الجنات ، 6/82)
فيض در اثبات وجوب عينى نماز جمعه ، داراى دو رساله است به نامهاى : ((شهاب الثاقب و رجوم الشياطين )) و ((ابواب الجنان )) رساله اولى را به عربى و دومى را به زبان فارسى نگاشته است .
((ملا اسمعيل مازندانى )) مشهور به ((خواجوئى )) رساله اى در انكار وجوب عينى نماز جمعه نوشته و در مقدمه آن ، ارزش رساله ((شهاب الثاقب ...))را چنين بيان مى دارد:
92-((روضة المتقين ج 139/128)).
93- پيرامون اوراد ذكرى و اهتمام علما به اين مهم ، مراجعه كنيد به مجله حوزه ، شماره 8.(دستورالعملها)
94-پيرامون عدد چهل و جايگاه آن در معارف اسلامى و تاثير آن در قانون خودسازى ، مراجعه كنيد و به مجله حوزه شماره 7 (دستورالعملها) و رساله سير و سلوك از علامه بحرالعلوم ، با پاورقيهاى سيد محمد حسين تهرانى .
95- ((الاشارات و التنبيهات ، ج 3/363 (المنط التاسع فى مقامات العارفين ))).