" لب " در قرآن
در قرآن مجيد تعبير بسيار لطيفی است : گاهی كه میخواهد از حقايق زير پرده ظواهر بحثی بكند میگويد : " « اولوالالباب »" اين حقيقت را در میيابند . يعنی صاحبان لب يعنی مغز خالص و جدا شده از پوست . المنجد میگويد : " اللب خالص كل شیء ، العقل الخالص من الشوائب " . راغب اصفهانی نيز در مفردات غريب القرآن میگويد : " اللب العقل الخالص من الشوائب " يعنی لب به عقلی میگويند كه از آنچه با او مخلوط شده است جدا شده باشد . نمی گويد عقل خالی از شوائب ، میگويد عقل خالص ، يعنی جدا شده از شوائب . چون واقعا در ابتدا كه هنوز فكر انسان خام است نوعی آميختگی ميان محسوسات و تخيلات و معقولات هست . بعدها اينها از يكديگر جدا میشوند و حساب هر يك جدا میگردد . عقل انسان هرگاه به اين درجه رسد كه از مقهوريت و هم و خيال و حس بيرون آيد و خلاص گردد ، لب ناميده میشود ، زيرا نسبت عقل انسان كه باطن است ، با قوای ظاهری حسی ، نسبت مغز است به پوست . و مغز در يك بادام و يك گردو و امثال اينها ابتدا به يكديگر آميخته است و از هم جدايی ندارند . تدريجا كه اين ميوه كامل و رسيده میشو د ،