باز عقل از روح مخفیتر بود |
حس بسوی روح زوتر ره برد |
روح وحی از عقل پنهانتر بود |
زانكه او غيب است و اوزان سر بود |
آن حسی كه حق بدان حس مظهر است |
نيست حس اين جهان آن ديگر است |
محدوديت حواس
انسان در ناحيه بدن و ساختمان جسمی خود بسيار محدود است ، در تحت يك شرائط معين فقط میتواند باقی بماند ، در حد معينی از حرارت و حد معينی از فشار هوا و با ميزان معينی از مواد غذايی و در اندازه معينی از زمان و قدر معينی از مكان میتواند به حيات و زندگی خود ادامه دهد ، ولی در قسمت باطن و روح خود ، اين قيود و حدود را ندارد ، اين شروط و اندازهها برايش نيست . و اگر انسان در ناحيه روح خود متقدر و متعين به اين حدود و اشكال و قالبها بود ، نمی توانست كلی و مرسل و نامحدود را يعنی همين قواعد كلی را كه در علوم طبيعی و رياضی هست درك كند و به آنها نائل شود ، چون در قسمت جسم محدود و معين و متقدر است ، هر چيزی را كه به واسطه آلات جسمانی يعنی به واسطه يكی از حواس خود ادراك میكند ، محدود و متعين است . چارهای از اين ادراك محدود نيست ، همين محدود راه عبور نامحدود است . بشر از محدود به نامحدود و از جزئی به كلی و از نسبی به مطلق سير میكند . ممكن نيست كه انسان بتواند نامحدود را با يكی از حواس جسمانی خود