اينقدر از او تعريف می‏كنند و می‏گويند مايه حيات است ، چيست و كجاست‏
؟ چرا من او را نمی بينم ؟ دنبال كسی می‏رفت كه آب را به او نشان بدهد
تا اينكه روزی از آب بيرون افتاد و در تب و تاب قرار گرفت ، آن وقت‏
فهميد كه آب چيست و چه اثری برای او داشته و زندگی اش وابسته به او
بوده . يكی از شعرا اين مثل را به نظم آورده می‏گويد :
به دريايی شناور ماهيی بود
كه فكرش را چو من كوتاهيی بود
نه از صياد تشويشی كشيده
نه رنجی از شكنج دام ديده
نه جان از تشنگی در اظطرابش
نه دل سوزان زداغ آفتابش
در اين انديشه روزی گشت بيتاب
كه می‏گويند مردم آب ، كو آب ؟
كدام است آخر آن اكسير جانبخش
كه باشد مرغ و ماهی را روانبخش ؟
گر آن گوهر متاع اين جهان است
چرا يا رب زچشم من نهان است ؟
جز آبش در نظر شام و سحر نه
در آب آسوده از آبش خبر نه
مگر از شكر نعمت گشت غافل
كه موج افكندش از دريا به ساحل
بر او تابيد خورشيد جهانتاب
فكند آتش به جانش دوری آب
زبان از تشنگی بر لب فتادش
به خاك افتاد و آب آمد به يادش

خدا ، نور مطلق و ظاهر مطلق

ذات اقدس احديت نور مطلق است ، نوری است كه ظلمت مقابل ندارد .
اوست نور همه جهان ، نور آسمان و زمين " « الله نور السموات و اعرض
" ( 1 ) . از هر ظاهری ظاهرتر است ، و از هر نزديكی به ما

پاورقی :
. 1 نور ، . 35