حسن و قبح عقلی
اين بود كه دو دسته در ميان علمای اسلامی به وجود آمدند : يك دسته طرفدار حسن و قبح عقلی شدند و گفتند فرمان شارع تابع حسن و قبح و صلاح و فساد واقعی اشياء است ، و دسته ديگر منكر حسن و قبح عقلی اشياء شدند و گفتند حسن و قبح اشياء تابع دستور شرعی است . درباره عدل و ظلم هم كه مربوط به حقوق و حدود مردم است و يك موضوع اجتماعی است ، اين حساب پيش آمد . مطابق نظر عدليه در واقع و نفس الامر حقی هست و ذی حقی ، و ذی حق بودن و ذی حق نبودن خودش يك واقعيتی است . قبل از آن هم كه دستور اسلام برسد حقی و ذی حقی بود ، يكی به حق واقعی خود میرسد و يكی محروم میماند . اسلام آمد و دستورهای خود را طوری تنظيم كرد كه هر حقی به ذی حق خود برسد . اسلام دستورهای خود را مطابق حق و عدالت تنظيم كرد ، عدالت يعنی " إعطاء كل ذی حق حقه " . حق و عدالت امری است كه اگر اسلام هم دستور نمیداد باز حقيقتی بود و حقيقت بودنش طوری نمیشد . و مطابق نظر دسته دوم حق و ذی حق بودن و ذی حق نبودن و همچنين عدل و ظلم حقيقت ندارد ، تابع اين است كه شارع اسلام چگونه قانون وضع كند . به عقيده اين دسته همان طوری كه نظام تكوين به موجب اينكه فعل حق و مولود اراده مطلقه و مشيت مطلقه خداوند است نسبت به هيچ قانونی و قاعدهای خاضع و تابع نيست ، نظام تشريع هم به همين موجب تابع هيچ اصلی نيست و نسبت به