وجود دارای مراتب شديد و ضعيف و اشد و اضعف است ، حقيقت حيات نيز
همين طور است . موجودی به اندازه حظ و بهره‏ای كه از وجود دارد از حقيقت‏
حيات و زندگی بهره‏مند است . زنده شدن زمين و هر موجود مرده ديگر عبارت‏
است از يافتن يك درجه عالی‏تر و كامل‏تر از حيات . مرده مطلق وجود ندارد
، مرده مطلق ، معدوم مطلق است .
در عين حال ، با اينكه حقيقت حيات بر بشر مجهول است و يا غير قابل‏
درك است ، آثار حيات و زندگی از همه چيز نمايان تر و آشكارتر است .
با اينكه خود حيات و زندگی را احساس نمی كنيم يعنی خود حيات را نمی‏
بينيم ، لمس نمی كنيم ، نمی چشيم ولی آثارش را می‏بينيم و لمس می‏كنيم .
آثار حيات ظاهر است و خود حيات باطن . ما از اين ظاهر به وجود آن باطن‏
پی می‏بريم ، از اين قشر و از اين پوست به آن لب و مغز می‏رسيم .

حقايق نامحسوس

افرادی در دنيا پيدا شده‏اند كه گفته‏اند ما جز به چيزهايی كه مستقيما
وجود آنها را احساس می‏كنيم و به وسيله يكی از حواس خود آنها را می‏يابيم‏
ايمان نداريم ، تنها چيزی قابل اعتقاد و ايمان است كه مستقيما بشود آن‏
را احساس كرد ، هر چه محسوس نيست موجود نيست ، لذا می‏گوييم طبيعت‏
موجود است زيرا مستقيما قابل لمس و احساس است و ماورای طبيعت موجود
نيست به دليل آنكه قابل لمس و احساس نيست .
گذشته از اينكه اين منطق در حد خود ناقص است - زيرا