دارند . پس در حقيقت تعليمات دينی برای بيدار كردن شعورهای عالیترين
در انسان است و آن شعورها در غريزه و فطرت بشر هستند و چون عالی ترند و
از مقام عالی انسان سرچشمه میگيرند ، ديرتر بيدار میشوند و احتياج به
تحريك و احياء و بيدار كردن دارند . آن شعورها مربوط به معنويات است .
هر علاقهای چشمهای است از روح انسان كه باز میشود و جاری میگردد .
مقصود دين ، بستن چشمههای محسوس مادی نيست ، مقصود باز كردن و كوشش
برای جاری ساختن چشمههای ديگر است ، يعنی چشمههای معنويات . و يا به
عبارت ديگر هدف ، محدود كردن و كم كردن نيروهای محسوس از آن مقدار كه
در متن خلقت به دست حكمت پروردگار آفريده شده نيست ، بلكه هدف آزاد
كردن يك سلسله نيروهای معنوی است كه احتياج به آزاد شدن دارد . با يك
مثال ساده مطلب را توضيح میدهيم :
انسان فرزندی دارد و او را به مدرسه میفرستد ، وقتی كه میبيند آن بچه
تمام علاقه و همتش به بازی و شكم خوارگی است ناراحت میشود و او را مورد
عتاب قرار میدهد ، او را بازيگوش و شكم خواره میخواند ، و با اين
عناوين او را ملامت میكند ، زيرا ميل دارد كه در آن بچه علاقه به درس و
كتاب و خواندن و نوشتن پيدا بشود . اين علايق طبعا از علاقه به بازی و
خوراك ديرتر در بچه پيدا میشود ، بعلاوه احتياج دارد به تحريك و تشويق .
غريزه علم در هر بشری هست در عين حال بايد آن را تحريك كرد .
ولی اين دليل نيست كه پدر میخواهد فرزندش اساسا رغبتی به بازی و
رغبتی به غذا و استراحت نداشته باشد ، اگر روزی احساس كند كه ميل به
بازی يا به غذا از بچه سلب شده فوق العاده
|