افراط و تفريط در پرسشها
اين مطلب كه دانسته شد معلوم میشود كه مردم از نظر سؤال و پرسش گاهی در حد افراط و گاهی در حد تفريط اند . گاهی اشخاصی پيدا میشوند كه كارشان سؤال كردن است ، خصوصا در اطراف مسائل و موضوعات دينی . به خيال خود میخواهند از كم و كيف و خصوصيات همه چيز سر در آورند ، غافل از اينكه بشر هرگز همچو ادعايی نسبت به همين محسوسات و مشهودات طبيعت نمی تواند داشته باشد تا چه رسد نسبت به دين كه از افقی مافوق طبيعت سرچشمه گرفته است . و بعضی در حال تفريط اند ، يك حالت رخوت و سستی در آنها هست ، روح تحقيق و تجسس از آنها گرفته شده ، حتی از لازم ترين سؤالات هم پرهيز دارند و خودداری میكنند . در بعضی از مردم حالت استنكاف و استكبار از سؤال هست . چون پرسيدن و استفهام علامت اقرار به بی اطلاعی است ، اين را يك نوع ذلت و خواری تلقی میكنند و يك عمر در تاريكی جهل باقی میمانند . در صورتی كه انسان وقتی كه چيزی را نمیداند و دانستن آن چيز برايش لازم است ، بايد از كسی كه میداند بپرسد ، خواه آن كس از خود او كوچكتر باشد يا بزرگتر ، كم شأنتر باشد يا عالی شأنتر . در آثار دينی از جاهلی كه استنكاف از تعلم دارد سخت مذمت شده ، گفته شده كه عالم بايد علم خود را به كار بندد و جاهل بايد از تعلم و سؤال كه نوعی تذلل و تواضع است استنكاف نداشته باشد ، بلكه بايد برای خود فخر بشمارد كه در حال ياد گرفتن است