هستند كه عضو نسبت به روح پيكر مسخر و مقهور است . اگر مقصود از اينكه
انسان مدنی بالطبع است اين است ، اين درست نيست ، زندگی اجتماعی
انسان اين گونه نيست . پس اگر مقصود اين است كه انسان بدون اجتماع و
به صورت انفراد قادر به ادامه زندگی نيست ، بعلاوه در انسان نيازها و
استعدادها نهفته است كه جز در پرتو زندگی اجتماعی به ظهور و فعليت
نمیرسد و اين استعدادها و نيازها در متن خلقت انسان نهاده شده و همينها
انسان را به سوی زندگی اجتماعی میراند و میخواند ، البته مطلب درستی
است ، ولی اين جهت با استقلال نسبی عقل و اراده فرد و انتخابی بودن آن
منافات ندارد . پس میتوانيم بگوييم زندگی اجتماعی انسان قراردادی و
انتخابی است ، انسان زندگی اجتماعی را برای خود به حكم عقل و اراده
انتخاب و اختيار كرده است .
ژان ژاك روسو دانشمند و مفكر بزرگ اجتماعی قرون اخير كتابی نوشته به
نام قرارداد اجتماعی مبنی بر همين نظريه كه زندگی اجتماعی انسان قراردادی
است ، با توافق و قرار به وجود آمده ، قهری و غريزی نيست . هر چند
نظريه روسو بر نفی اجتماعی بودن انسان به طور كلی ، قابل قبول نيست ،
اما در اينكه انتخاب افراد نيز نقشی دارد ، از نظر ما سخنی نيست . فعلا
نمیخواهم به اين مطلب كه مطلبی فلسفی است بپردازم . غرضم اين است كه
در عين كمال مشابهت بين جامعه و پيكر ، اين فرق هم در كار است كه اعضای
پيكر ، هر كدام محلی ثابت و مقامی معلوم و غير قابل تخلف و وظيفهای
معين و مشخص دارند و از آن تجاوز نمیكنند ، برای هر كدام معين است كه
چه عضوی باشد و چه مقامی داشته باشد ، و چه حق و وظيفهای دارد ، برخلاف
افراد اجتماع كه اين طور نيستند . اعضای
|