يكی از شعرا در مدحش گفت :
" امروز ديگر سنت پيغمبر ، عزيز و محترم شد ، مثل اينكه خوار نشده‏
بود . حالا ديگر سنت پيغمبر با كمال افتخار خودنمايی و تجلی می‏كند و
نشانه‏های باطل و زور را از بالا به زمين می‏افكند . اين بدعتگزاران ( يعنی‏
عدليه ) پشت كردند و به جهنم رفتند و ديگر بر نخواهند گشت . خداوند به‏
وسيله خليفه متوكل كه تابع سنت پيغمبر و علاقه‏مند به سنت پيغمبر است ،
داد دل مسلمانان را از اين بدعتگزاران گرفت . متوكل همان كسی است كه‏
خليفه پروردگار من است ، پسر عموی رسول خداست و بهترين فرد خاندان‏
عباسی است ، همان كسی است كه دين را ياری كرد و از تفرقه نجات داد .
خداوند عمر او را زياد كند و سايه او را بر ما مستدام بدارد و او را
سلامت نگه دارد و به پاداش اين ياری بزرگ كه از دين كرد ، او را در
بهشت برين همنشين پيغمبر خود قرارش دهد " .
اين بود مختصری از جريان تاريخی اين مسأله كه در اثر بحث از عدل الهی‏
و پيروزی منكرين اصل عدل الهی و در اثر سرايت كردن افكار غير عدليه در
عدليه ، اصل عدل اجتماعی اسلام هم به روزگار بدی افتاد و سرنوشت شومی‏
پيدا كرد . اين اضطراب و تشويش فكری برای عالم اسلام گران تمام شد .

اشعری گری اسلامی و سوفسطايی گری يونانی

اين فكر كه در اسلام ميان دو دسته در موضوع حق پيدا شد كه آيا حق و
عدالت مقياس دين است يا دين مقياس حق و عدالت است ، شبيه است به‏
آنچه در ميان فلاسفه از قديم الايام درباره حقيقت پيدا شد : آيا حقيقتی در
واقع و نفس الامر هست و ذهن ما