به دريايی شناور ماهيی بود |
كه فكرش را چو من كوتاهيی بود |
نه از صياد تشويشی كشيده |
نه رنجی از شكنج دام ديده |
نه جان از تشنگی در اظطرابش |
نه دل سوزان زداغ آفتابش |
در اين انديشه روزی گشت بيتاب |
كه میگويند مردم آب ، كو آب ؟ |
كدام است آخر آن اكسير جانبخش |
كه باشد مرغ و ماهی را روانبخش ؟ |
گر آن گوهر متاع اين جهان است |
چرا يا رب زچشم من نهان است ؟ |
جز آبش در نظر شام و سحر نه |
در آب آسوده از آبش خبر نه |
مگر از شكر نعمت گشت غافل |
كه موج افكندش از دريا به ساحل |
بر او تابيد خورشيد جهانتاب |
فكند آتش به جانش دوری آب |
زبان از تشنگی بر لب فتادش |
به خاك افتاد و آب آمد به يادش |
خدا ، نور مطلق و ظاهر مطلق
ذات اقدس احديت نور مطلق است ، نوری است كه ظلمت مقابل ندارد . اوست نور همه جهان ، نور آسمان و زمين " « الله نور السموات و اعرض " ( 1 ) . از هر ظاهری ظاهرتر است ، و از هر نزديكی به ماپاورقی : . 1 نور ، . 35