از مجموع مقرراتی كه اسلام در باب خيانتها و مظالم افراد درباره يكديگر
و درباره عدل و ظلم و وظايف حاكم و سايس ، و درباره قضاوت و وظايف‏
قاضی و دشواری وظيفه قاضی ، و درباره شاهد و در موارد ديگر دارد معلوم‏
می‏شود كه از نظر اين دين چه اندازه حقوق مردم نسبت به يكديگر محترم و
واجب الرعايه است .
اينجا سؤالی و شبهه‏ای در ذهنها پيدا می‏شود كه چطور می‏شود در اسلام‏
اينقدر حقوق محترم باشد و حال آنكه منطق اسلام همان طوری كه معلوم است‏
براساس تحقير دنيا و متاع دنياست . حقوق مردم بر يكديگر مربوط به شؤون‏
زندگی همين دنياست ، مثلا مربوط به اين است كه كسی مال ديگری را نبرد و
نخورد ، و اگر چيزی از نظر كسی بی قيمت باشد اموری هم كه از توابع اوست‏
بی قيمت خواهد بود . پس وقتی كه خود دنيا و زندگی دنيا از نظر اسلام بی‏
ارزش و بی احترام است ، بايد حقوقی هم كه مربوط به اين