پيش آمد ، می‏گويد :
آمد از آفاق ياری مهربان
يوسف صديق را شد ميهمان
كاشنا بودند وقت كودكی
برو ساده آشنايی متكی
ياد دادش جور اخوان و حسد
گفت آن زنجير بود و ما اسد
عار نبود شير را از سلسله
ما نداريم از رضای حق گله
شير را بر گردن ار زنجير بود
بر همه زنجير سازان مير بود
گفت چون بودی تو در زندان و چاه ؟
گفت همچون در محاق و كاست ماه
در محاق ارماه نو گردد دوتا
نی در آخر بدر گردد در سما ؟
گندمی را زير خاك انداختند
پس زخاكش خوشه‏ها برخاستند
بار ديگر كوفتندش زآسيا
قيمتش افزود و نان شد جانفزا
باز نان را زير دندان كوفتند
گشت عقل و جان و فهم و سودمند
از اين نظر كه سالها از عمر امام موسی بن جعفر عليهما السلام در زندان‏
يك ستمگر گذشت حال آن حضرت شبيه است به حال يوسف صديق . يوسف همان‏
طوری كه در قرآن كريم آمده است پس از آنكه تحت فشار تمناهای زنان‏
متشخص مصر واقع شد ، برای آنكه گوهر ايمانش محفوظ و جامه تقوايش‏
پاكيزه و از تعرض مصون بماند از خدا آرزوی زندان كرد :
" « قال رب السجن أحب‏إلی مما يدعوننی‏إليه وإلا تصرف عنی كيدهن‏
أصب‏إليهن و أكن من الجاهلين 0 فاستجاب له ربه فصرف عنه كيدهن‏إنه هو
السميع العليم 0 ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الايات ليسجننه حتی حين » "
( 1 )

پاورقی :
. 1 يوسف ، 33 - . 35