ناصر خسرو می‏گويد :
زدنيا روی زی دين كردم ايراك
مرا بی دين جهان چه بود و زندان
مرا پورا زدين ملكی است در دل
كه آن هرگز نخواهد گشت ويران
در باب ايمان دو جهت غالبا مورد توجه است : يكی اينكه ايمان و عقيده‏
دينی از چه ناشی می‏شود و چه عاملی سبب شده و می‏شود كه بشر به سوی دين و
ايمان سوق داده می‏شود ؟ آيا آن عامل داخلی است يا خارجی ؟ يعنی آيا از
فطرت ذاتی بشر سرچشمه می‏گيرد يا آنكه پاره‏ای عوامل خارجی بشر را به اين‏
طرف سوق می‏دهند ؟ به عبارت ديگر ، ريشه و اصل و مبنای حس دينی چيست و
اين حس چقدر محتوی حقيقت است ؟ جهت دوم ، آثار و فوايد دين و ايمان‏
است . هر كدام از اينها بحث جالب و قابل توجهی است .