است و خيلی مسلم فرض شده بی اشكال نيست و با بيانات خود قرآن وفق نمی‏
دهد ، زير اولا بايد ببينيم آيا علاقه‏ای كه بشر به دنيا دارد علاقه فطری و
طبيعی است ؟ يعنی در نهاد بشر و غريزه بشر اين علاقه گذاشته شده يا بعدها
در اثر عوامل خاصی مثلا به حكم عادت و تلقين يا ساير عوامل در بشر پيدا
می‏شود ؟ مثلا پدران و مادران به فرزندان ، و فرزندان به والدين خود علاقه و
محبت دارند ، مرد و زن هر كدام به جنس مخالف خود علاقه دارند ، هر كسی‏
به مال و ثروت علاقه دارد ، به محبوبيت و احترام علاقه دارد ، به خيلی‏
چيزهای ديگر علاقه دارد . اين علاقه‏ها آيا فطری و طبيعی هر كس است يا
مصنوعی است و در اثر سوء تربيت پيدا می‏شود ؟
بدون شك اين علايق ، طبيعی و فطری است ، و در اين صورت چگونه ممكن‏
است بد و مذموم باشد و وظيفه انسان اين باشد كه اين علايق را از خود دور
بكند ؟ همان طور كه مخلوقات و موجودات بيرون از وجود انسان هيچ كدام را
نمی توان گفت شر است و خالی از حكمت است و همان طور كه اعضاء و جوارح‏
بدن انسان هيچ كدام بی حكمت نيست يك رگ ريز ، يك عضو كوچك ، يك مو
در بدن انسان يا حيوانی يافت نمی شود كه زائد و بی حكمت بوده باشد همين‏
طور هم در قوا و غرايز و اعضای روحی انسان ، در ميلها و رغبتهای انسان‏
هيچ ميل و رغبت و علاقه‏ای طبيعی و فطری نيست كه بی حكمت باشد ، هدف و
مقصدی نداشته باشد ، همه اينها حكمت دارد . علاقه به فرزند ، علاقه به پدر
و مادر ، علاقه به همسر ، علاقه به مال و ثروت ، علاقه به پيش افتادن و
تقدم ، علاقه به احترام و محبوبيت ، همه اينها حكمتهای بزرگی دارد كه‏
بدون اينها اساس زندگی بشر از هم پاشيده می‏شود .