ذهنشان متوجه راه كوفه بشود .
يك سال در زندان بصره بود . هارون دستور داد به عيسی كه كار موسی بن
جعفر ( ع ) را در زندان تمام كن . او حاضر نشد در خون امام شركت كند ،
در جواب نوشت من در اين مدت يك سال از اين مرد جز عبادت چيزی
نديدهام ، از عبادت خسته نمی شود . كسانی را مأمور كردهام كه به
دعاهايش گوش كنند كه آيا به تو يا من نفرين میكند ؟ به من اطلاع رسيد كه
اصلا متوجه اين چيزها نيست ، جز طلب رحمت و مغفرت از خدا برای خودش
چيزی بر زبان نمی آورد . من حاضر به شركت در خون همچون كسی نيستم و حاضر
هم نيستم بيش از اين او را در زندان نگه دارم . يا او را از من تحويل
بگير يا خودم او را رها خواهم كرد . هارون دستور داد امام را از بصره به
بغداد آوردند و در زندان فضل بن ربيع بردند . هارون از فضل بن ربيع
تقاضای ريختن خون امام را كرد . او هم قبول نكرد . امام را از زندان او
خارج كرد و به فضل بن يحيی برمكی تحويل داد و در نزد او زندانی كرد . فضل
بن يحيی يكی از اطاقهای خانه خود را به آن حضرت اختصاص داد ، ضمنا
دستور داد مواظب اعمال آن حضرت باشند . به او خبر دادند اين مرد در همه
شبانه روز كارش نماز و دعا و تلاوت قرآن است ، روزها غالبا روزه میگيرد
و به چيزی جز عبادت توجه ندارد . فضل بن يحيی دستور داد مقام آن حضرت
را محترم بشمارند و موجب آسايش امام را فراهم كنند . جاسوسان هارون
قضيه را به هارون خبر دادند . هارون وقتی كه اين خبر را شنيد در بغداد
نبود ، در " رقه " بود . نامهای اعتراض آميز به فضل نوشت و از او در
خواست قتل امام را كرد . فضل حاضر نشد . هارون سخت متغير شد و مسرور
خادم مخصوص خود را با دو نامه يكی برای سندی بن
|