يكی طفل دندان برآورده بود
پدر سر به فكرت فرو برده بود
كه من نان و برگ از كجا آرمش
مروت نباشد كه بگذارمش
چو بيچاره گفت اين سخن نزد جفت
نگرتا زن او را چه مردانه گفت :
مخور هول ابليس تا جان دهد
هر آن كس كه دندان دهد نان دهد
تواناست آخر خداوند روز
كه روزی رساند تو چندين مسوز
نگارنده كودك اندر شكم
نويسنده عمر و روزی است هم

دخالت در كار خدا

ممكن است در ذهن بعضی اين شبهه باشد كه ما به حكم اينكه موحد هستيم و
خدا را خالق و رزاق می‏دانيم و به حكم اينكه كتاب مقدس آسمانی ما قرآن‏
كريم با صراحت می‏فرمايد رزاق و