نبوده . و اگر بگويی خير ، آمدن باران و حركت ابر هم يك سببی مانند
همين اسباب دارد ، ديگر در نظر او جايی برای خدا باقی نمی ماند .
خدا را تا آنجا كه اسباب ظاهری طبيعت را می‏بيند از پختن نان و آرد
شدن گندم و افشاندن بذر و شخم زدن زمين و آمدن باران دخالت نمی دهد . از
آن نقطه به بعد چون اسباب ظاهری طبيعی را نمی بيند و نمی داند ، خدا را
دخالت می‏دهد ، يعنی خداوند را در ميان مجهولات خود جستجو می‏كند . مثل‏
اينكه ماوراء الطبيعه انباری است كه ما مجهولات خود را بايد به آنجا
ارجاع كنيم .
خدايی كه در رديف علل ماده و طبيعت قرار بگيرد خدای واقعی نيست .
خدايی كه قرآن معرفی می‏كند اين طور نيست . طبق تعليمات قرآن اين طرز
فكر در باب توحيد ، شرك است و كفر و الحاد . خدايی كه قرآن معرفی‏
می‏كند با همه چيز هست و در همه جا حاضر است ، هيچ جا از او خالی نيست‏
و نسبتش با همه موجودات و علل و اسباب علی السواء است ، تمام سلسله‏
منظم علل و اسباب قائم به ذات اوست .
آن روش ، روش معمولی افرادی است كم عمق كه خداوند را در ميان‏
مجهولات و مسائلی كه علل ظاهری آنها را نمی دانند جستجو می‏كنند ، ولی‏
قرآن از طريق حيات و ممات و نظام متقن و موجودی كه هست ، از راه اينكه‏
در اين نظام موجود و متقن ، افق حيات بالاتر از افق ماده است ، نوری‏
است كه بر پيكر بی روح ماده می‏تابد ، كمالی است كه بر او افاضه می‏شود ،
حقيقتی است كه ماده صرفا جنبه قبول و پذيرش نسبت به او دارد نه جنبه‏
فاعليت و دهش ، از اين راه دست ما را می‏گيرد و ما را به افق ملكوت و
باطن