روحانيت بسيار عالی دارد . مثل اين است كه انسان خود را غرق در نور
میبيند . شرافت گوهر انسانيت را در آن وقت احساس میكند . آن وقت
خوب درك میكند كه در ساير اوقات كه چيزهای كوچك او را به خود مشغول
داشته بود و او را آزار می داد چقدر پست و ساقط و سافل بوده . انسان
وقتی كه از غير خدا چيزی میخواهد احساس مذلت میكند و وقتی كه از خدا
میخواهد احساس عزت . لهذا دعا ، هم طلب است و هم مطلوب ، هم وسيله
است و هم غايت ، هم مقدمه است و هم نتيجه . اوليای خدا هيچ چيزی را به
اندازه دعا خوش نداشتند ، همه خواهشها و آرزوهای دل خود را با محبوب
واقعی در ميان میگذاشتند و بيش از آن اندازه كه به مطلوبهای خود اهميت
میدادند به خود طلب و راز و نياز اهميت میدادند ، هيچ گونه احساس
خستگی و ملالت نمیكردند ، به تعبير اميرالمؤمنين خطاب به كميل نخعی "
« هجم بهم العلم علی حقيقة البصيره ، و باشروا روح اليقين ، و استلانوا ما
استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبوا الدنيا
بأبدان أرواحها معلقة بالمحل اععلی » " ( 1 ) برعكس دلهای زنگ گرفته
سياه و قفل شده كه از درگاه خدا رانده شدهاند .
راهی از دل به خدا
هر كسی از دل خود با خدا راه دارد . دری از همه دلها به
پاورقی :
. 1 ناگهان علم و آگاهی در كمال حقيقت بصيرت و بينش بر آنها و
قلبشان فرود آمد و لذت يقين را درك كردند و با حقيقت آن تماس گرفتند
، و با آنچه دنيا داران از آن در هراسند و آن را ناخوش و دشوار میدارند
اينان خوشند و آن را نرم و دلپسند شمردند و به آنچه نادانان از آن
گريزانند مأنوس شدند ، و با اهل دنيا با بدنهايی كه روح آن بدنها متعلق
به محل اعلی و عالم ربوبی است معاشرت كردند . ( نهج البلاغه ، حكمت 139
) .