كاری انجام دهد ، بلكه به عكس ، وضع عالم و جهان دلالت دارد كه هر ذرهای
و هر جزئی مانند يك پيچ يا مهره يا چرخ يا ميله يا لولهای است كه در
يك كارخانه گذاشته شده كه در عين اينكه يك كاری به تنهايی انجام میدهد
، كار او با كار ساير اجزای اين كارخانه مربوط و وابسته است ، و به
تعبيری كه در قرآن مجيد آمده همه موجودات عالم با همه قوا و نيروهايی كه
دارند " مسخر " يك مشيت و يك اراده میباشند . اين همان راهی است كه
معمولا از راه نظم و انتظامی كه در كار عالم هست به وجود ناظم و نظم
دهنده اعتراف میكنند ، انسان از اين راه خداوند را در جلوه نظم و صنع و
اتقان میبيند .
ولی در خصوص مورد جانداران يك درس ديگری علاوه هست و آن اينكه
خداوند به موجودات مرده حيات میبخشد ، يعنی علاوه بر نظم و انتظام بين
اجزای مادی ، وجود ا ين موجود يك حقيقت و كمالی را كه فاقد است به او
میبخشد . ذرات مرده عالم را به هر صورت و هر شكل كه نظم و ترتيب بدهيم
، نظم و ترتيب قادر نيست كه حقيقتی را كه موجود نيست موجود كند ، اما
در مورد جانداران تنها نظم و تشكل نيست ، بلكه حقيقتی كه وجود ندارد
افاضه میشود . در ماده مرده زندگی نيست ، زندگی پيدا میشود ، شعور و
ادراك نيست ، شعور و ادراك پيدا میشود ، ذوق و عشق و شور نيست ، ذوق
و عشق و شور پيدا میشود ، عقل و هوش نيست ، عقل و هوش پيدا میشود ،
احساس و ادراك و لذت نيست ، همه اينها پيدا میشود . اين است كه ما
خدا را در موجودات زنده در لباس بخشندگی و فياضيت و تكميل و افاضه
وجود و كمال ، در لباس قبض و بسط ، احياء و اماته میبينيم ، میبخشد و
میگيرد ، موجود
|