ما يك ادراك حقيقی است ، و يا اينكه امر به عكس است و حقيقت تابع‏
ذهن ماست ، هر طور كه ما درك بكنيم آن حقيقت است ، و چون اشخاص‏
مختلف ممكن است به انحای مختلفه يك مطلب را درك كنند حقيقت نسبت‏
به هر كدام از آنها يك چيز است غير آنچه برای ديگری است ، پس حقيقت‏
نسبی است ؟ در يونان قديم گروههايی پيدا شدند كه انديشه انسان را مقياس‏
حقيقت دانستند ، نه حقيقت را مقياس انديشه انسان و گفتند مقياس همه‏
چيز انسان است . اينان در تاريخ فلسفه " سوفسطاييان " خوانده می‏شوند .
آنها از لحاظ زمان مقدمند بر متكلمين اسلامی و دلايلی بر مدعای خود
آورده‏اند نظير دلايل منكرين اصل عدل در اسلام .
منكرين اصل عدل به خيال خود تناقضها و جمع مختلفات و تفرقه متشابهاتی‏
در دستورهای اسلامی پيدا كردند و گفتند به دليل اين تناقضات نمی‏شود صلاح و
فساد واقعی مقياس دستورهای دينی باشد ، بلكه دستورهای اسلامی مقياس خوبی‏
و بدی و صلاح و فساد است . آنها هم به دليل تناقضها و خطاهايی كه در عقل‏
و حس پيدا می‏شود گفتند ممكن نيست حقيقت مقياس ذهن باشد ، بلكه ذهن‏
مقياس حقيقت است .
جوابهايی كه فلاسفه به آن شكاكان يونانی و غير يونانی كه