مطالبی سؤال كنند ، سؤالات يك دانشجو كه در صدد ياد گرفتن است از اين
قبيل است . و گاهی علت پرسش اين است كه میخواهد راه يك عمل را ياد
بگيرد ، مانند سؤالاتی كه يك بيمار از پزشك میكند و دستور العملهايی
میگيرد ، و همچنين است مشكلاتی كه بيماران روحی با روان پزشكان يا معلمان
اخلاق به ميان میگذارند .
اگر سؤال و پرسش مقدمه تحقيق علمی يا روش علمی نباشد ، تنها مجهول
بودن يك چيز كافی و مجوز نيست كه انسان وقت خود و ديگری را به پرسش
درباره او بگذراند ، زيرا مجهولات بشر بی نهايت است . به قول يكی از
دانشمندان از اولی كه بشر رشد و تميز پيدا میكند يك سلسله علامت استفهام
به دور خود میيابد و روز به روز بر عدد آنها افزوده میشود ، اگر موفق به
جواب يكی از آنها میشود دهتای ديگر در برابرش خودنمايی میكند . علت
اينكه علمای واقعی و كسانی كه بويی از دانش بردهاند بيش از ديگران خود
را به جاهل و نادان میدانند اين است كه هر اندازه موفق به كشف مجهولاتی
بشوند عدد بيشتری از مجهولات در برابرشان نمايان میشود . آخرين حد علم
يك عالم اين است كه اقرار میكند به نادانی خودش :
تا بدانجا رسيد دانش من
|
كه بدانم همی كه نادانم
|
پس اگر انسان بخواهد از همه چيز بپرسد به جايی نمی رسد ، بايد سؤالات
انسان متوجه مسائل لازم و ضروری و مفيد باشد ، يا از حيث علم يا از حيث
عمل .