آگاهی مرد و زن هيچكدام را نمی شود گرفت ، بالاخره نمی شود ايران مدرسه
نداشته باشد ، بايد داشته باشد تا كلاس شش هم بخوانند چشمهايشان باز
میشود ، ديپلمه شوند بيشتر چشمهايشان باز میشود ولی بايد اين عنصر را از
نظر اخلاقی فاسد كرد كه آگاهی نه تنها به او نتيجه ندهد بلكه نتيجه معكوس
بدهد آنوقت آمدند دبيرستانهای مختلط تأسيس كردند برای چه ؟ هدف چه بود
؟ دانشگاهها كه وضع عجيبی داشت در حدود دوازده سال پيش ، از دانشكده
ادبيات ( آنوقت من در دانشكده الهيات تدريس میكردم ) از من دعوت شد
كه در دوره فوق ليسانس و دكترای آنجا كه كلاسهای آن معمولا چهار پنج نفر
بيشتر نيستند تدريس كنم دعوت رسمی شد ، ابلاغ صادر شد من هم نمی رفتم
اصرارهای خيل زيادی شد و دلائل بسياری آوردند كه چنين نيازی به فلسفه
اسلامی هست و اگر شما بياييد چنين و چنان میشود و من يك روز روز رفتم تا
رفتم داخل سالن دانشكده ادبيات ، واقعا وحشت كردم ( آن كلاس در زير
زمين تشكيل میشد ) من سالن سينما را تا آنوقت نديده بودم هنوز هم نديده
ام ولی آنچه را كه درباره سالن سينما شنيده بودم آنجا شهود كردم حقيقتا
شرمنده شدم از آن اطاق كه بيرون آمدم بروم زير زمين برای درس ، از يك
كناری خودم را كشيدم ، سم را پائين انداختم رفتم آنجا چهار كلمه درس
گفتم و گفتم خدا حافظ اينجا جای من نيست .
ولی در اين بينها جريانهای ديگری رخ داد و آن اينكه با اين فساد اخلاق
در ميان پسران آگاه و دختران آگاه و بالخصوص در ميان خانمها مبارزه شد ،
مبارزه عجيب و شديدی منطقی در ميان آمد كه خود منطق اسلام بود : ای خانم
! ای زن ! تحصيل بكن ، درس
|