وسيله طبيعت به غايات خود نائل می‏گردد . و اين امری است مشهود از حال‏
طبيعت كه چگونه ماده اصلی به صورت عناصر و سپس . . . و سپس به صورت‏
گياه و سپس حيوان و سپس انسان درمی‏آيد . انشعابات ميهنی و قبيله‏ای ضمن‏
اينكه افراد يك ميهن يا يك قبيله را در يك وحدت گرد می‏آورد و به آنها
وحدت می‏بخشد ، آنها را در برابر واحد ديگر قرار می‏دهد بطوريكه افراد يك‏
قوم يكديگر را برادر و انسانهای ديگر را در برابر خود قرار می‏دهند و به‏
آنها به آن ديده نگاه می‏كنند كه به " اشياء " يعنی به چشم يك وسيله كه‏
فقط ارزش بهره‏كشی را دارد . . . و اين است علت آنكه اسلام انشعابات‏
قومی و قبيله‏ای را ( كه انسانيت را قطعه قطعه می‏كند ) ملغی ساخته و
مبنای اجتماع انسانی را بر عقيده ( كشف حق كه برای همه يكسان است و
گرايش به آن ) قرار داده است نه بر نژاد يا مليت يا ميهن . حتی در
رابطه زوجيت و ميراث نيز ملاك را شركت در عقيده قرار داده است " ( 1
) .
ايضا تحت عنوان " دين حق در نهايت امر پيروز است " می‏گويد :
" نوع انسان به حكم فطرتی كه در او وديعه نهاده شده است طالب كمال و
سعادت حقيقی خود يعنی استيلا بر عالی‏ترين مراتب زندگی مادی و معنوی به‏
صورت اجتماعی می‏باشد و روزی به آن خواهد رسيد . اسلام كه دين توحيد است‏
برنامه چنين سعادتی است . انحرافاتی كه در طی پيمودن اين راه طولانی‏
نصيب انسان می‏گردد نبايد به حساب بطلان فطرت

پاورقی :
. 1 ج / 4 ص 132 و . 133