پاورقی : . 1 همان مأخذ ، ص . 39
براساس حركت توجيه مینمايد و ماركسيسم از گروه فلسفه " شدن " است )
معمول بود كه ابتدا انديشه و اصول مطرح شود تا سپس نتايجی عملی از آن
حاصل آيد . پراكسيس ( فلسفه عملی ) عمل را به عنوان اصل انديشه قرار
میدهد . اين فلسفه ، قدرت را جايگزين ايمان به پندار میسازد و همراه با
هگل بيانگر اين اعتقاد میشود كه " هستی حقيقی انسان در وهله نخست عمل
اوست " و در اين عقيده به با صفاترين انديشمند آلمانی نيز میپيوندد كه
با واژگون كردن اين سخن مشهور : " در آغاز فعل بود " يعنی روح بود و
كلام كه نمايانگر آن است ، چنين اعلام داشته است : در آغاز عمل بود " (
1 ) .
اين اصل يك اصل فلسفی ماترياليستی ماركسيستی است . اين اصل همان است
كه در ماركسيسم به " پراكسيس " معروف است و ماركس آن را از
پيشكسوت مادی خود فويرباخ و از پيشوای ديگر خود هگل فرا گرفته است .
نقطه مقابل اين اصل ، اصل فلسفی رئاليستی است كه به تأثير متقابل كار
و انديشه و تقدم انديشه بر كار قائل است . در اين فلسفه جوهر انسان ،
انديشه است ( علم حضوری جوهری نفس به ذات خود ) . انسان وسيله كار -
ممارست با جهان خارج - مواد اطلاعات خود را از جهان بيرون به دست
میآورد و تا ذهن از اين مواد اولی ، غنی نشود مجال هيچ گونه فعاليت
شناختی پيدا نمیكند . پس از گردآوری اين مواد ، ذهن متقابلا بر روی
فرآوردههای كار به صورتهای مختلف " تعميم " و " انتزاع " و "
استدلال " عمل میكند و
پاورقی : . 1 همان مأخذ ، ص . 39 |