جهت‏گيری كرده باشد ، مخاطبش منحصرا اين طبقه باشد ، رهبران و راهنمايان‏
و پيشتازانش پايگاه اجتماعی و طبقاتی‏شان همان پايگاه اين طبقه باشد و
رابطه آن فرهنگ با ساير گروه‏ها و طبقات منحصرا رابطه ستيز و دشمنی و
جنگ باشد و نه هيچ چيز ديگر .
اين روشنفكران می‏پندارند كه راه فرهنگ انقلابی الزاما بايد به " شكم‏
" منتهی شود و همه انقلابهای بزرگ تاريخ ، حتی انقلابهايی كه وسيله‏
پيامبران خدا رهبری شده ، انقلاب شكم و برای شكم بوده است . لهذا از
ابوذر بزرگ ، ابوذر حكيم امت ، ابوذر خداپرست ، ابوذر مخلص ، ابوذر
آمر به معروف و ناهی از منكر ، ابوذر مجاهد فی سبيل‏الله ، يك " ابوذر
شكم " و " ابوذر عقده‏ای " ساخته‏اند كه گرسنگی را خوب احساس می‏كرده و
به خاطر گرسنگی خودش ، شمشير كشيدن و افتادن به جان همه مردم را روا و
بلكه لازم و واجب می‏شمرده است ، بالاترين ارزش وجودی‏اش اين بوده كه چون‏
درد گرسنگی را شخصا چشيده بوده می‏فهميده كه بر گرسنگان هم طبقه خود چه‏
می‏گذرد ، درد گرسنگی خلق را احساس می‏كرده و نسبت به مردمی كه موجبات‏
اين گرسنگيها را فراهم كرده بودند " عقده " پيدا كرده و مبارزه پيگيری‏
را با آن گروه تعقيب می‏كرده و ديگر هيچ ، تمام شخصيت اين لقمان امت و
اين موحد عارف پروردگار و اين مؤمن مجاهد پاكباخته اسلامی و اين دومين‏
مؤمن كامل اسلام در همين جا پايان يافته است .
اين روشنفكران پنداشته‏اند كه همان‏طور كه ماركس نظر داده است : "
انقلاب فقط می‏تواند از يك جنبش قهرآميز و يك