ميزدند بعد می‏آوردند تربيتش عالی ميشد ، يعنی در مسئله پرورش بجای همه‏
چيز فقط شلاق ميزدند و ميگفتند برای اينكه اين آقا در عمرش هرگز دروغ‏
نگويد و از دروغ گفتن بدش بيايد يكصد ضربه شلاق باو بزنيد كه بعد از شلاق‏
خوردن از دروغ گفتن تنفر داشته باشد .
همچنين است دوست داشتن ، آيا ميشود كسی را با ضرب شلاق وادار كرد كسی‏
ديگری را دوست داشته باشد ؟ مهر با زور قابل تحميل نيست . اين‏ها را
ميگويند اموريكه زورپذير نيست اگر تمام نيروهای عالم را جمع بكنند و
بخواهند محبتی را بزور در دل كسی قرار بدهند يا محبتی را بزور از دل كسی‏
بيرون بكشند ممكن نيست .

ايمان زوربردار نيست

حالا كه اين مطلب را دانستيد عرض ميكنم مسئله ايمان قطع نظر از اينكه‏
آيا از حقوق انسانی است يا نه ، خودش بطبع خودش زوربردار نيست . فرضا
ما بخواهيم بازور ، ايمان بوجود بياوريم خود ايمان با زور درست شدنی‏
نيست ، ايمان يعنی اعتقاد و گرايش ، ايمان يعنی مجذوب شدن بيك فكر و
پذيرفتن يك فكر . مجذوب شدن به يك فكر دو ركن دارد يك ركنش جنبه‏
علمی مطلب است ، كه فكر و عقل انسان بپذيرد ، يك ركن ديگر جنبه‏
احساساتی آن است كه دل انسان گرايش داشته باشد و هيچ كدامش در قلمرو
زور نيست ، نه جنبه فكريش ، زيرا فكر تابع منطق است اگر به يك بچه‏ای‏
يك مسئله رياضی را بخواهند ياد بدهند بايد از راه منطق ياد بدهند تا
اعتقاد پيدا كند . با شلاق نميشود او را ياد داد ، يعنی شلاق كه بزنند او
فكرش قبول نميكند ، جنبه گرايشی و