میدانم كه نامههايی را كه مینوشتند میبستند و بعد يك ماده حالا آن ماده
چه بوده است نمیدانم ، مثل لاك و مهر امروز كه نبوده است ولی اين ماده
لاك مانند را هم میچسباندند روی آن كاغذ و روی آن را مهر میكردند كه اين
بايد بسته بماند . مفهوم [ ( پايان دادن ) ] يك مفهوم ثانوی است كه از
اين مفهوم مهر كردن پيدا شده است . چون مهر كردن ملازم بوده است با
پايان دادن ، كم كم هر كاری را هم كه بخواهند پايان بدهند و لو آنكه مهر
زدن در كار نباشد كلمه [ ( ختم ) ] را به كار میبرند .
در زيارت جامعه میخوانيم : « بكم فتح الله و بكم يختم » خدا به وسيله
شما گشود و به وسيله شما پايان میدهد . به انگشتر هم كه خاتم میگفتهاند
چون انگشتر دوكاره بوده است يعنی ضمنا مهر هم بوده است . در اصطلاحات
اخبار و احاديث ، وقتی كه شمايل پيغمبر اكرم يا علی عليهالسلام يا يكی از
ائمه را ذكر میكنند ، میگويند خاتمش فلان چيز بود ، يعنی مهرش اين بود ،
كه اين مهر حتما همان انگشتر هم بوده است ، يعنی همان انگشتر بوده است
، كه مهر بوده است . پس در اينكه [ ( خاتم النبيين ) ] يعنی كسی كه به
وسيله او دستگاه نبوت ختم و بسته شد ، تمام شد و لاك و مهر شد و ديگر
بعد از او نبی نخواهد آمد ، بحثی نيست .
مطلب ديگری در اينجا هست كه بايد توضيحی در اطراف آن بدهم و ضمنا به
ياوه های كه اين بدعتگذاران در اين زمينهها گفتهاند پاسخ داده شود . آن
اينست : بحث ما بيشتر ناظر به اين جهت بود كه چرا شريعتها پايان يافت
؟ بحث در اطراف اين پرسش بود كه اگر دين و شريعت خدا ، يعنی قانونی
كه از ناحيه او میآيد ، يكی است ، پس از اول تا آخر [ ظهور ] پيغمبران
يك شريعت بيشتر نبايد وجود داشته باشد ، پس چرا شرايع متعدده آمده
است : شريعت نوح ، ابراهيم ، موسی ، عيسی و
|