پيامبران صاحب شريعت مانند نوح و ابراهيم و موسی و عيسی يك سلسله
پيامبران ديگر ظهور كردهاند كه مبلغ و مروج شريعت پيشين بودهاند .
هزاران نبی بعد از نوح آمدهاند كه مبلغ و مروج شريعت نوحی بودهاند ،
همچنين بعد از ابراهيم و غيره . فرضا انقطاع نبوت تشريعی را بپذيريم و
بگوييم با شريعت اسلام شرايع ختم شد ، چرا نبوتهای تبليغی بعد از اسلام
قطع شد ؟ چرا اينهمه پيامبر بعد از هر شريعتی ظهور كردند و آنها را تبليغ
و ترويج و نگهبانی كردند ، اما بعد از اسلام حتی يك پيامبر اينچنين نيز
ظهور نكرد ؟
اينهاست پرسشهايی كه از انديشه ختم نبوت ناشی میشود .
اسلام كه خود عرضه كننده اين انديشه است پاسخ اين پرسشها را داده است
. اسلام انديشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسيم كرده است كه نه تنها
ابهام و ترديدی باقی نمیگذارد ، بلكه آن را به صورت يك فلسفه بزرگ در
میآورد . از نظر اسلام ، انديشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشريت و كاهش
استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دليل بینيازی بشر از پيام
الهی است و نه با پاسخگويی به نيازمنديهای متغير بشر در دورهها و
زمانهای مختلف ناسازگار است ، بلكه علت و فلسفه ديگری دارد .
قبل از هر چيز لازم است با سيمای ختم نبوت آنچنانكه اسلام ترسيم كرده
است آشنا بشويم و آن را بررسی كنيم ، سپس پاسخ پرسشهای خود را دريافت
داريم .
در سوره احزاب آيه 40 چنين میخوانيم :
« ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين » .
|